#خاکریزخاطرات ۱۰۲
🔸مردِ جنگ؛ پناهِ خانواده...
#متن_خاطره|حتی روزهایی که مدت زمانِ کمی خونه بود؛ برا بازی با بچهها وقت میگذاشت؛ گاهی هم که میومد مرخصی و من خواب بودم، بیدارم نمیکرد؛ آروم به بازی با بچهها مشغول میشد تا خودم بیدار بشم... همین که وارد خونه میشد؛ اگه سرِ تشتِ لباس بودم، حتی کفشش رو هم در نمیآورد؛ همونطور مینشست و باهام لباس میشست؛ اگر هم کار دیگهای داشتم، آستینهاش رو بالا میزد و مشغولِ کمک میشد...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید غلاممحمد نیکعیش
📚منبع: خبرگزاری دفاع مقدس ”بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس” به نقل از همسر شهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
_________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_نیکعیش #تربیت_فرزند #خانواده #همسرداری #کمک_به_همسر #خاکریز_خاطرات #شهدای_خراسانرضوی #مزار_بهشترضا
#خاکریزخاطرات ۱۰۳
🔸به فکرِ جانِ بچهها؛ حتی بعد از شهادت...
#متن_خاطره|بعد از شهادتش؛ توی محلهای که مدتی اونجا تحصیل کرده بود، مدرسهای رو به نامش کردند. یه شبِ بارونی اومد به خوابِ مدیر مدرسه و بهش گفت: پاشو برو مدرسه! مدیر از خواب پرید و دید هوا هنوز تاریکه. برا همین اعتنا نکرد و مجدد خوابید. اما باز سیروس به خوابش اومد و گفت: من سیروس مهدی پور هستم که مدرسهتون به نامم هست. بلند شو تا بچهها نیومدند، برو مدرسه! خلاصه این اتفاق سه چهار مرتبه تکرار شد و با اینکه هوا هنوز کاملاً روشن نشده بود، مدیر راه افتاد سمت مدرسه. وقتی وارد مدرسه شد، دید یه چاه عمیق وسط حیاط ایجاد شده و فقط یه لایهی نازک آسفالت دورش رو گرفته... تازه حکمت اصرار شهید توی خوابش رو فهمید
👤خاطرهای از زندگی معلّم شهید سیروس مهدیپور
📚 منبع: خبرگزاری حوزه به نقل از خانوادهی شهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
_____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_مهدیپور #امداد_غیبی #رویای_صادقه #خاکریز_خاطرات #شهدای_تهران #مزار_بهشتزهرا
#خاکریزخاطرات ۱۰۴
🔸علیرضا هدیهی امام رضا (ع) بود...
#متن_خاطره|پسر نداشتم و خیلی دلم پسر میخواست. رفتم مشهد و روبرویِ سقاخانه ی حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام ایستادم. یادمه که داشت برف میبارید. همونجا گفتم: یا امامرضا علیهالسلام من از شما رضا میخوام... وقتی هم رضا شهید شد، داشت برف مییومد. رفتم مشهد و دوباره روبرویِ سقاخونه ایستادم، گفتم: یا امام رضا علیهالسلام! خوب رضا بهم دادی، خوب هم بُردی؛ مثلِ جوادت توی ۲۵ سالگی بُردی. افتخار میکنم و خوشحالم...
👤خاطرهای از زندگی عارف شهید علیرضا شهبازی
📚منبع: خبرگزاری دانشجو ؛ به نقل از مادر شهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
_________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_شهبازی #عنایت_اهلبیت #توسل #خاکریز_خاطرات #شهدای_تهران #امام_رضا #شهدای_تفحص #مزار_بهشتزهرا
#خاکریزخاطرات ۱۰۵
🔸آقا یوسف؛ همسایهی دوست داشتنی ...
#متن_خاطره|ما طبقهی پایین زندگی میکردیم و آقای کلاهدوز طبقهی بالا؛ اما هیچوقت متوجه ورود و خروجِ ایشون نشدم. یه شب اتفاقی در رو باز کردم و دیدم آقای کلاهدوز پوتینهاش رو در آورده، توی دستش گرفته و از پلهها میره بالا... طوری رفت و آمد میکرد که مزاحمِ همسایهها نشه. صبحها هم چون زود میرفت بیرون، ماشینش رو خاموش تا سرِ کوچه هُل میداد و اونجا روشن میکرد، تا برا همسایهها مزاحمت ایجاد نشه...
👤خاطرهای از زندگی سرلشکر شهید یوسف کلاهدوز
📚منبع: سالنامه عطش ظهور ۱۳۸۵
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
🌸 یکم دیماه؛ سالروز ولادت شهید یوسف کلاهدوز مبارکباد
_________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_کلاهدوز #حق_همسایه #حق_الناس #تقوا #همسایهداری #خاکریز_خاطرات #شهدای_تهران #مزار_بهشتزهرا
#خاکریزخاطرات ۱۰۶
🔸عبدالرحمن؛ تکخور نبود...
#متن_خاطره|اوایلِ انقلاب که کشورمون توی تحریم اقتصادی بود، یکی از همسایهها برامون دو تا کیسه آرد آورد. عبدالرحمن اون زمان دوازده سال داشت. ظهر که اومد خونه؛ تا کیسه های آرد رو دید، گفت: این کیسهها از کجا اومده؟ گفتم: همسایه برامون آورده؛ از همین مغازهی نزدیکِ خونه گرفته... سریع گاری دستی رو آورد و یکی از کیسهها رو گذاشت داخلش. گفتم: کیسه رو کجا میبری؟ گفت: توی خونهی ما دو تا کیسه آرد باشه و بعضیا آرد نداشته باشند؟ این رو میبرم به همون مغازه، تا کسانی که آرد ندارن؛ بروند و بخرند.
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید عبدالرحمن رحمانیان
📚 منبع: کتاب “خروشان مثل اروند” به نقل از مادر شهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
🔸 سوم دیماه؛ سالروز شهادت شهید عبدالرحمن رحمانیان گرامیباد
_____________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_رحمانیان #احتکار #تحریم #همسایهداری #خاکریز_خاطرات #شهدای_فارس #اسراف #قناعت #کمک_به_دیگران #بیتفاوت_نبودن #مزار_گلزارجهرم
#خاکریزخاطرات ۱۰۷
🔸یه نوجوون و این همه دوراندیشی و تقوا؟!!!
#متن_خاطره|مصاحبهی مهرداد که پخش شد، شهرت پیدا کرد. حتی از تلویزیون دعوتش کردند تهران و ازش خواستند پیشنهاد مجریگری برنامه کودک و نوجوان رو قبول کنه. اما مهرداد نپذیرفت و گفت: اگه قبول کنم مردم فکر میکنن ما بسیجیها رفتیم جبهه تا به شغل و مسئولیتی برسیم؛ در حالیکه برای تکلیف و خدا رفتیم... مدتی بعد از اون مصاحبه هم برگشت اصفهان برا درسخوندن؛ اما زود برگشت جبهه. میگفت: بخاطر شُهرتی که پیدا کردم، خیلی بهم احترام میذاشتن؛ ترسیدم غرور بگیردم، برا همین زود برگشتم جبهه...
👤خاطرهای از زندگی نوجوان شهید مهرداد عزیزاللهی
📚 منبع: کتاب “بخشدار ۱۴ساله” ؛ صفحات ۷۴ و ۹۷
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
_________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_عزیزاللهی #تقوا #غرور #تواضع #خاکریز_خاطرات #شهدای_اصفهان #دوراندیشی #مزار_گلستانشهدا
#خاکریزخاطرات ۱۰۸
🔸میخوام مثلِ امیرالمؤمنین علیهالسلام زندگی کنم...
#متن_خاطره|تازه موتورسیکلت خریده بود، اما با وسیلهی نقلیهعمومی رفت و آمد میکرد. میگفت: خیلی از اقوام و دوستـان وسیلهی نقلیه ندارن؛ سعی میکنم کمتر موتورم رو سوار بشم، تا اونا حسرت نخورند... یه تابستون هم که هوا خیلی گرم بود، پدرم مقـداری پـول بهش داد و گفت: برو یه یخچال بگیر؛ تو متاهلی و لازم داری. اما سیدمحمدحسن پول رو نگرفت و گفت: هر وقت همهی همسایهها یخچال گرفتند و آبِ خنک خوردند، من هم یخچال میگیرم؛ من میخوام مثلِ حضرت علی علیهالسلام زندگی کنم...
👤خاطرهای از زندگی پاسدار شهید سیّدمحمدحسن سعادت
📚 منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
___________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_سعادت #تقوا #ساده_زیستی #همسایهداری #خاکریز_خاطرات #شهدای_بوشهر #بیتفاوت_نبودن #مزار_گلزاربرازجان
#خاکریزخاطرات ۱۰۹
🔸شهیدی که عکسش باعث مسلمان شدنِ یک جوان شد...
#متن_خاطره|سرِ مزار امیر بودم که جوانی با ظاهرِ مذهبی اومد و گفت: شما با این شهید نسبتی دارید؟ گفتم: بله! من برادرش هستم. بهم گفت: حقیقتش من مسلمان نبودم؛ اما بنا به دلایلی با اجبار و به ظاهر مسلمون شده؛ ولی قلباً ایمان نیاوردم. تا اینکه بر حسب اتفاق عکس برادر شهیدتون رو دیدم، با دیدن عکس ایشون حال عجیبی بهم دست داد. انگار این عکس با من حرف میزد؛ بعد از اون بود که قلباً مسلمون شدم...
👤خاطرهای از زندگی شهید امیر حاجامینی
📚منبع: پایگاه اینترنتی تبیان به نقل از برادر شهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
_______________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_حاجامینی #هدایتگری #شهید #خاکریز_خاطرات #شهدای_تهران #شهید_حاج_امینی #مزار_بهشتزهرا
#خاکریزخاطرات ۱۱۰
🔸اوج غیرتِ جوان مسیحی در جنگ با ارتش صدام؛ که منجر به شهادتش شد...
#متن_خاطره|روبرت دوران خدمتِسربازی منتقل شد به جبههی غرب و روزهای آخرِ سربازیاش رو توی منطقه عملیاتی میمک گذراند. فـرمانده بهش گفت: چنـد روز بیشتر به پایانِ خدمتت باقی نمونده؛ لازم نیست اینجا بمونی و می تونی به پشتِ خط برگردی. اما روبرت قبول نکرد و گفت: تا آخرین روزی که اینجـا هستم، این مسلسل مالِ منه و نمیذارم تپه دستِ بعثیها بیفته؛ من تا آخرین قطرهی خونم با بعثیها میجنگم... همین کار رو هم کرد و به شهادت رسید...
👤خاطرهای از زندگی رزمنده مسیحی شهید روبرت لازار
📚منبع: کتاب گلمریم؛ نوشته دکتر بوداغیانس
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
🌸 آغاز سال نو میلادی بر همهی هموطنان مسیحی مبارکباد
___________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_لازار #مقاومت #شهدای_مسیحی #خاکریز_خاطرات #شهدای_تهران #شجاعت #مزار_آرامستانآشوریان
#خاکریزخاطرات ۱۱۱
🔸با خواندنِ این خاطره، به وسعتِ قلب و روحِ شهید یاسینی پی ببرید
#متن_خاطره|معاونِ فرمانده پایگاه هوایی که شد؛ بهم گفت: هرجا میری خودت رو معرفی نکن؛ نمیخوام مردم فکر کنن باهاشون فرق داریم... شده بود امینِ مردم. باهاش درد دل میکردند؛ اگه اختلافی داشتند، میومدند پیشش؛ علیرضا هم براشون وقت میگذاشت. دلش میخواست تا میتونه به مردم کمک کنه. یادمه گاهی نیمهشب بیدار میشدم و میدیدم نیست. بعد میفهمیدم روغن و برنج و موادِ غذایی می بره میذاره پشتِ درِ خونههایی که مشکلِ مالی دارند. وقتی هم بر میگشت، ماشینش رو بی سر و صدا خاموش میکرد تا کسی نفهمه...
👤خاطرهای از زندگی سرلشکر خلبان شهید سید علیرضا یاسینی
📚منبع: مجموعه آسمان؛ ج۳؛ یاسینی بهروایت همسرشهید؛ صفحه ۵۸ و ۵۹
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
_______________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_یاسینی #کمک_به_فقرا #اخلاص #خاکریز_خاطرات #شهدای_خوزستان #شهدای_ارتش #تواضع #ریا #مزار_بهشتزهرا
#خاکریزخاطرات ۱۱۲
🔸رفتاری عجیب از یک آقازادهی عزیز...
#متن_خاطره|محمدحسن پسرِ شهید قدوسی بود و نوهی علامه طباطبایی. توی عملیات دیدم یهو بلند شد و رفت سمتِ تانکی که خودش اون رو زده بود. گفتم: کجا میری؟ گفت: خدمهی تانک عراقی داره میسوزه، تکلیف من زدنِ تانک بود، اما حالا میبینم یه انسان داره میسوزه و تکلیفمه که نجاتش بدم....
۱۶دی بود که تیر خورد به سینهی محمد حسن و داشت دست و پا میزد. تا رفتم کمکش، دیدم با خونِ سینهاش داره وضو میگیره. شوکه شدم. بهم گفت: کمک کن برم سجده. پیشانیاش رو گذاشت روی خاک و پر کشید...
👤خاطرهای از زندگی دانشجوی شهید محمدحسن قدوسی
📚منبع: خبرگزاری مهر / پایگاه اینترنتی راهیان نور
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
🔸۱۶دی؛ سالگرد شهادت محمدحسن قدوسی گرامیباد
___________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_قدوسی #شهدای_دانشجو #دستگیری #تکلیف_گرایی #خاکریز_خاطرات #شهدای_قم #مزار_یادمانهویزه
#خاکریزخاطرات ۱۱۳
🔸برخورد شگفتانگیز شهید با دختر خیابونی...
بخاطر این رفتارها بود که بهش لقب #بابا دادند...
#متن_خاطره|بچهها توی خیابون دختری رو دستگیر کرده بودند. ظاهراً کس و کاری نداشت و میخواستند بفرستنش بهزیستی. اما محمد اجازه نداد. دختر رو با خودش بُرد خونه. اتاقی رو براش آماده کرد و به خانومش گفت: این دختر رو مثل دختر خودمون بدون؛ اگه بره بهزیستی، معلوم نیست سرنوشتش چی میشه... این رو گفت و رفت سمتِ کردستان برا مقابله با منافقین. همسر محمد سنش نزدیکِ سنِ دختر بود، برا همین گفت: منو مثل خواهرِ بزرگترِ خودت بدون... خلاصه اون دختر چند ماه اونجا موند، و محمد پدرانه او رو مثـلِ دخترِ خودش فرستاد خونهی بخت. و حالا دختر، خودش رو بخاطرِ خوشبختیِ کنارِ شوهرش، مدیونِ بابا محمد میدونه...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید بابامحمد رستمی
📚منبع: مجموعه قصه سرداران ۹ ؛ کتاب حامی ؛ صفحه ۷۷
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
🔸۱۷دی؛ سالگرد شهادت بابامحمد رستمی گرامیباد
______________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_رستمی #مردانگی #دستگیری #خاکریز_خاطرات #شهدای_خراسانرضوی #مروت #بیتفاوت_نبودن #هدایتگری #مزار_حرمامامرضا