eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
15.5هزار دنبال‌کننده
216 عکس
107 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 کشیدم توی آغوشش و روی موهامو بوسه زد وگفت: _میدونم دخترقشنگم.. میدونم.. بدون قسم و بدون هیچکدوم ازاین حرفاهم قبولت دارم.. بعداز این دختر خودمی.. دیگه نمیذارم کسی اذیتت کنه.. بهت قول میدم همه سختی هایی که کشیدی رو جبران کنم باصدای پانیذ که بدون اجازه وارد اتاق شده بود ازبغل عمه اومدم بیرون _آقا این چه وضعشه همش میرید توی اتاق و یواشکی دل وقلوه رد وبدل میکنین؟ یکی هم من رو تحویلم بگیره احساس کمبود محبت میکنم.. حس میکنم افسردگی گرفتم.. عمه با تشر گفت: _خجالت نمیکشی زن گنده شدی واسه خودت، وقت شوهرته اینجوری حرف میزنی؟ @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 _چیه خب؟ کسایی که بزرگ میشن و وقت شوهرشون میشه دل ندارن؟ احتمال افسردی وجود نداره؟ عمه خندید و باتاسف سری تکون داد وروبه من گفت: _این آدم نمیشه.. تابخوام اینو حالی کنم عقل خودمو ازدست میرم و لنگه خودش میشم.. پاشو برو مادر.. برو تا افترا افسردگیشو به تنبون ما نبسته! خندیدم و ازجام بلند شدم و همراه پانیذ به اتاق پگاه رفتیم... واقعا اتاقش قشنگ بود وپراز رنگ های شاد ومتفاوت.. پگاه جلوی آینه داشت خط چشم میکشید که متوجه ما شد.. پلک هاشو تندتند باز وبسته کرد و با لودگی گفت: _خوشگل شدم؟ _خوشگل بودی.. اما چرا این وقت شب؟ به قول عزیز نکنه شبا توخواب با ازما بهترون قرار میذاری؟! @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 _اولا هنوز که 10 شب هم نشده دوما بیا بشین تا برات بگم.. اما باید قول بدی بین خودمون بمونه و به هیچکی نگی! رفتم کنارش نشستم وگفتم: _قول! پانیذ_ اوووف خدایا باز شروع شد! من میرم چایی بیارم.. چیزی میخوری همراهش بیارم واست؟ _نه قربونت برم دستت دردنکنه همون چایی کافیه.. پانیذ رفت بیرون و پگاه گوشیش رو از جیبش بیرون کشید و رفت توی گالری و عکس یه پسره رو نشونم داد وگفت: _نظرت راجع این عکس چیه؟ قیافه معمولی داشت.. پوست گندمی چشم وابرو مشکی دماغ تیز و لب های گوشتی! اما هیکلش خیلی وزیده وقشنگ بود! _این کیه؟ @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 چشمکی زد و باذوقی که نشون میداد ازته قلبشه گفت: _به قول عزیز همون ازما بهترون! اسمش مرتضی هست یکساله که باهم دوستیم! ترسیده آب دهنمو قورت دادم و به در اتاق که باز بود نگاهی انداختم وآهسته گفتم: _آروم تر دختر اگه یکی بشنوه چی؟ عجب دل وجراتی داری تو! خندید و کنار گوشم آهسته گفت: _عاشق که باشی جراتشم باهاش میاد! بلندشدم دراتاق رو بستم و برگشتم کنار پگاه نشستم وگفتم: _خب خانوم عاشق پیشه تعریف کن ببینم... اون شب پگاه نشست ازاول آشناییش با مرتضی رو تا همون لحظه که ازش عکس خواسته بود واسم تعریف کرد و ای کاش قلم پام میکشت و هرگز به اتاق پگاه نمیرفتم و هیچوقت از عشقش باخبر نمیشدم و وارد دنیای پررمز ورازش نمیشدم! @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 اون موقع ها اینترنت وتماس تصویری واین چیزا زیاد بُلد نبود بالاترین مدل گوشی N95 بود که پگاه داشت و با MMS واسه هم عکس میفرستادن.. ساعت یک شب بود که باخمیازه کشیدن پانیذ تعریف های پگاه تموم شد من بجای پگاه استرس گرفته بودم.. چون از حساسیت های عموعباس باخبر بودم، مخصوصا بخاطرشغلش که سپاهی بود؛ خوب میدونستم اگه حتی یک درصدم شک کنه که دخترش دوست پسر داره سرش رو میذاره روی تنش! درحالی که تموم بدنم لمس شده ویخ زده بودم گفتم: _شما که اینقدر عاشق همید چرا نمیاد خواستگاری و نامزد نمیکنید؟ @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 بجای پگاه، پانیذ جواب داد: _همینو بگو! این دختر دیونه شده خودش مثل خر عاشق شده فکر کرده اون پسره خر پول میاد اینو میگیره! پگاه با حرص جواب خواهرشو داد؛ _چرت وپرت نگو چه ربطی به خرپول بودنش داره؟ مگه موقعیت مالی ما چی کم داره از اونا؟ یعنی هرکی ماشین مدل بالا داره عاشق نمیشه؟ روبه من کرد وادامه داد: _میاد عشقم میاد.. فعلا صبر کردیم درسش تموم بشه واوضاع کاریش به ثبات برسه بعدش میاد جلو وبه امیدخدا عقد میکنیم! بازم پانیذ بجای من باپوزخند جواب داد: _هه! خیلی خری! بشین تا بیاد بگیرتت! پگاه اومد بحث کنه که دستمو بالا گرفتم وگفتم؛ _بسه دخترا توروخدا یه کم رعایت کنید خدایی نکرده یکی میشنوه بدبخت میشیم! @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 پانیذ_وای بخدا که اگه بابا بفهمه جفتشونو زنده زنده دفن میکنه! زبونمو گازگرفتم وزیرلب زمزمه کردم؛ _خدانکنه! پگاه که انگار هنوزم از خواهرش حرص داشت گفت؛ _مهم نیست... من مثل تو نیستم که یواشکی وپنهانی عاشق باشم و حتی جرات اعتراف کردن به عشقمو نداشته باشم! باتعجب به پانیذ نگاه کردم وگیج پرسیدم؛ _توهم؟ پس چرا نم پس نمیدی شیطون؟ توعاشق کی شدی؟ تعریف کن ببینم! ازجاش بلند شدوگفت: _چرت وپرت میگه بابا.. پاشو بریم بخوابیم فردا حرف میزنیم! اومدم اصرار کنم که تقه ای به در خورد وپشت بندش صدای عمه اومد وباعث شد بی اراده ازترس تکونی بخورم! @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 عمه اومد داخل و گفت: _نمیخواین بخوابین؟ ساعت یک نصف شبه ها! پانیذ درحالی که سینی چایی و بشقاب میوه هارو برمیداشت گفت: _چرا مامان جان داشتیم میرفتیم بخوابیم! بی اراده یه جوری که انگار من کار اشتباهی کرده باشم ازجام بلند شدم و بااسترس گفتم: _آره راست میگه منم دیگه داشتم میرفتم بخوابم وسینی رو از پانیذ گرفتم و درمقابل چهره ی متعجب عمه گذشتم و اتاق رو ترک کردم! عمه هم پشت سرم اومد بیرون و اومدم ظرف هارو بشورم که دستمو گرفت وآهسته گفت: _نمیخواد بشوری دیر وقته عباسم خوابه.. سرو صدا بیدارش میکنه.. برو بخواب مادر فردا میشوریم! باشه ای گفتم و بعداز گفتن شب بخیر به طرف اتاق پانیذ رفتم.. @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 پانیذ مشغول پهن کردن رختخواب روی زمین بود از داخل کوله پشتیم مسواکم رو بیرون کشیدم و همزمان گفتم؛ _دستت دردنکنه زحمت کشیدی! من میرم مسواک بزنم! _خواهش میکنم کاری نکردم.. برو قربونت برم! مسواک زدم و چند دقیقه بعد به اتاق برگشتم و متوجه پانیذ شدم که روی زمین توی رختخواب من دراز کشیده و مشغول ور رفتن با گوشیشه! مسواکم رو سرجاش گذاشتم وگفتم: _پیش من میخوابی؟ من بدخوابما نصف شب گلدت کردم ناراحت نشی! _منم بدخوابم عشقم اما توروی تخت بخواب من روی زمین میخوابم! _نه اصلا... لازم نیست جای خودت رو به من بدی! پاشو برو روی تختت بخواب نیومدم جاتو اشغال کنم که! اما هرچقدر اصرار کردم قبول نکرد وتلاشم واسه روی زمین خوابیدن بی نتیجه موند وقرار شد تاوقتی هستم یک شب درمیون روی تخت بخوابیم! @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 لباس هامو عوض کردم ورفتم زیر پتو خزیدم و همزمان که پتورو تا روی دماغم میکشیدم گفتم: _وای ازشدت استرس هنوزم همه بدنم یخ زده وبه خودم نیومدم.. واقعا چه جراتی داره این دختره! پانیذ باگوشیش آهنگ محسن یگانه که اون موقع تازه خونده بود پلی کرد وگفت؛ _بیخیالش بابا عقل نداره راحت زندگیشو میکنه، اینو گوش کن ببین یگانه چی خونده! لامصب بی اراده عاشقت میکنه! "گناهی ندارم ، ولی قسمت اینه که چشمای کورم ، به راهت بشینه برای دلِ من ، واسه جسم خسته ام منی که غرورو ، توو چشمات شکستم بی اراده یاد آریا افتادم و چشمام پراز‌اشک شد.. فقط خدامیدونست الان چقدر نگرانمه و باکاری که کردم چه فکرهایی باخودش میکنه.. قطره اشکم از گوشه ی چشمم روی بالش چکید.. "هنوزم زمستون ، به یادت بهاره توو قلبم کسی جز تو جایی نداره صدای دلم ، ساز ناسازگاره سکوتم به جز تو ، صدایی نداره گریه ام شدت گرفت و باقطع شدن آهنگ پانیذ متوجهم شد.. توی جاش نشست و باتعجب گفت: _بهاررر؟ گریه میکنی؟ @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 خودمو جمع کردم و باصدایی که سعی میکردم عادی نشون بده گفتم: _من؟ نه بابا خیالاتی شدی؟ گریه واسه چی؟ اما پانیذ بیخیال نشد و باکشیدن دستش روی چشمم و خیس شدن انگشتش بالحن متعجب تری گفت؛ _دیونه چرا گریه میکنی؟ چی شده؟ مصنوعی خندیدم و گفتم: _هیچی بابا آهنگش غمگین بود یه لحظه دلم گرفت... این چیزا چیه گوش میدی آخه؟ آدم دلش میگیره! _جون پانیذ بگو چی شده؟ چرا گریه میکنی؟ میخوای چراغو روشن کنم؟ _نه نه.. بخدا چیزی نیست.. همینجوری ناخواسته دلم گرفت.. یه دفعه دلم واسه مامان وبابام تنگ شد! انگار تصمیم نداشت بیخیال بشه @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒
🍒🍃🍒🍃🍒🍃 نور گوشیشو توصورتم انداخت و عاقل اندرسفیهانه نگاهم کرد وگفت: _تواز مامان وبابات چی یادت میاد که دلت تنگ بشه؟ بعدشم با آهنگ عاشقانه کسی یاد مامان وباباش نمیوفته! توروخدا بگو چی شده دیونه مگه ما خواهر نیستیم؟ آدم چیزی رو از خواهرش پنهون میکنه؟ فکرمیکنی تموم روز متوجه غم توی چشم هات نشدم؟ متوجه شدم اما سکوت کردم تاخودت حرف بزنی! یاد حرف عمه افتادم که گفته بود به دخترا چیزی نگفته و فقط گفته بود که اومدم تهران بهشون سر بزنم! بازم مصنوعی خندیدم وگفتم: _خل شدی؟ بخدا چیزی نیست اگه باشه که بهت میگفتم! _خیلی خب قسم نخور اگه نمیخوای حرف بزنی باشه حرف نزن اما فکرنکن که ازچیزی خبر ندارم.. باحرفش ترسیده توی تخت نشستم و گفتم: _یعنی چی؟ از چی حرف میزنی؟ متوجه نشدم! @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒