eitaa logo
🍃 مهمانی ستاره‌ها
51 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
651 ویدیو
25 فایل
🌷حاج قاسم سلیمانی🌷 🍃والله والله والله،مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه‌ی قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروزسکان انقلاب رابه دست دارد نشر با ذکر صلوات🍃 ارتباط با مدیر @Asamaneha لینک کانال: 🆔 @m_setarehha
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرازیر شدن خون از جایگاه سر مبارک امام حسین علیه السلام در مسجد النقطه شهر حلب هر سال ظهر عاشورا از زیر این سنگ خون جاری می شود 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مردی خدمت امام موسی کاظم (ع) آمد و عرضه داشت: فدایت شوم، از یکی از برادران دینی کاری نقل کردند که ناپسند بود، از خودش پرسیدم انکار کرد در حالی که جمعی از افراد موثق و قابل اعتماد این مطلب را از او نقل کردند! 🌺حضرت فرمود: گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن .. حتی اگر پنجاه نفر قسم خوردند که او کاری کرده و او بگوید نکرده ام از او قبول کن و از آنها نپذیر! هرگز چیزی که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از بین می برد در جامعه منتشر نکن که از آنها خواهی بود که خدا در موردشان فرموده: "کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند" حسن ختام این مطلب، حدیثی تکان دهنده از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمودند: هر کس گناه و کار زشتی را نشر و پخش کند، همانند کسی است که آن کار را انجام داده است.. 📙کافی ج 8 ص 147. آیه مذكور در سوره نور آیه 19 قرار دارد. به نقل از تفسیر راهنما. بحارالأنوار، ج 72، ص 365، ح 77. 🆔 @m_setarehha
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 سلام و احترام دوستان و همراهان کانال مهمانی ستاره ها؛ قراره رمانی بسیار زیبا در این کانال بارگزاری بشه.
•••📕🎭🎬••• 📕| ◾️🎭 ✍| 📖| 1⃣ موسیقی کلاسیکی که در روشن و تاریک سالن پیچیده بود، فضا را آماده می‌کرد تا هرکس بتواند با امنیت و آرامش صحبتش را داشته باشد. سرویس مبل‌های دو و نهایت سه نفرۀ کرم قهوه‌ای، هارمونی دل‌انگیزی با رنگ پارکت‌ها و دیوارها داشت و طوری چیده شده بود که هیچ‌کس به دیگری تسلط نداشت و با جدیّت مشغول گپ‌وگفت‌هایشان بودند. تنها مبلمان جمعی ده نفرۀ سیاه رنگ در گوشۀ سمت چپ سالن بود که هنوز وقت آن نرسیده بود تا دورش جمع شوند و بازی پوکر را شروع کنند. لوستر بزرگ آویزان از سقف بلند سالن در خاموشی فرو رفته بود و حتما در زمان خاصی که می‌خواستند میز شام را بچینند روشن می‌شد. صدای خندۀ پری‌سیما که بلند شد، دکتر حواسش را از فضای سالن گرفت و داد به گیلاس لیمونادش و آن را آرام آرام سر کشید. گرمی نوشیدنی حالیش کرد که زمان زیادی نوشیدنی دستش بوده است. پیش از آن‌که مستخدم قرمزپوش بخواهد زهرماری تعارفش کند، از جایش بلند شد تا کنار میزهایی که انبوه خوراکی‌ها را با چینش زیبایی روی خود جا داده بود برود. میان میوه‌ها و شیرینی‌ها دلش باز لیموناد خنکی خواست که تلخی تنهایی را برایش از بین ببرد. تکیه به دیوار کنار میز داد و دوباره در میان افراد حاضر دنبال چهره‌‌ای آشنا گشت. نور کم سالن تصاویر دور را برایش تیره جلوه می‌داد و قدرت دیدش را کم می‌کرد. تا قبل از آشنایی با پری‌سیما از این دست مهمانی‌ها زیاد نمی‌آمد که هم مهمانی بود و هم آدم‌های گوشه و کنارش داشتند کارشان را راه می‌انداختند. یک خوش‌گذرانی اقتصادی سیاسی و فرهنگی بود و فقط رنگ و لعاب آخر شبش مستانه می‌شد؛ وقتی که همه بار کاری خودشان را در هوشیاری بسته بودند! البته این مدت که با پری‌سیما آشنا شده بود پایش هم به این محفل‌ها باز شد و هم مطبش محل مراجعۀ همین مردان صاحب سر و صدا و مجهول شده بود! ⏳ادامه دارد... 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ حضرت أمیرالمؤمنین در بيان موعظه هاى حضرت لقمان به پسرش : ✍️ اى پسرم! كسى كه يقينش كم شده و نيّتش در طلبِ روزى ضعيف گشته، [بايد بداند كه] خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به اراده خود، او را در سه حالتْ آفريده و به او روزى داده است، كه در هيچ يك از آن [حالت]هاكارى از دست او بر نمى آمد. [بنابر اين، او بايد بداند كه ]خداوند ـ تبارك و تعالى ـ او را در حالت چهارم نيز روزى مى دهد . 1️⃣ حالت اوّل، اين است كه او در رحم مادرش بود و خداوند عز و جل او را در جايى استوار، روزى رساند ، به طورى كه گرما و سرما اذيّتش نكرد. 2️⃣ سپس [در حالت دوم] او را از آن جا بيرون آورد و روزىِ او را از راه شير مادرش جارى ساخت و با اين وسيله، او را كفايت كرد و پرورش داد و بى آن كه او توان و نيرويى داشته باشد، او را بزرگ كرد. 3️⃣ سپس [در حالت سوم] ، او را از شير گرفت و روزىِ او را در كسب و كار پدر و مادرش قرار داد، و چنان در دل هاى آنان براى او محّبت و رحمت نهاد كه گويى غير از آن، چيز ديگرى ندارند ؛ به طورى كه در بسيارى از حالات ، او را بر خودشان مقدّم مى داشتند. 4️⃣ تا اين كه [به حالت چهارم رسيد و] بزرگ و عاقل شد و براى خودش مشغول كسب و كار گرديد . [در اين حال ،] عرصه بر او تنگ شد و به پروردگارش بد گمان گشت و همه حقوق خدا را در مالش انكار كرد، و از ترس تنگىِ روزى و بدگمانى به اين كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ اكنون و در آينده، روزىِ بازماندگانِ او را بدهد، بر خود و خانواده اش سخت گرفت. اى پسرم! بدترين بنده، همين است . 📖 کتاب الخصال (شیخنا الصدوق) ، ص 122 . 🆔 @m_setarehha
✨﷽✨ ✍ظهور بغتتا (ناگهانی) صورت می‌گیرد، هر لحظه ممکن است ظهور شود پس هر لحظه باید آماده باشی. این آماده باش را امام صادق علیه السلام برای ما زدند که فرمودند: «فَانتَظروُاالفَرَج صَباحاً وَ مَساعاً» صبح و شب منتظر فرج باشید. یک شیعه باید مهیای فرج باشد، صبح که از خواب بیدار می‌شود بگوید من باید همه چیزم مهیا باشد، شب با این نیت بخوابد که اگر آقا صبح از مکه مرا صدا زدند من آماده باشم، همین روحیه انتظار اعمال انسان را در بین روز می‌سازد و انسان را کنترل می‌کند. من که می‌خواهم در رکاب امام زمانم باشم باید عملم طوری باشد که مردم را پس نزنم، مردم را جذب کنم. چنین شخصی تزکیه نفس کرده، از صفات رذیله پاک شده قلبش تسلیم امام زمانش شده می گوید: من کی هستم که در برابر شما خواسته‌ای داشته باشم، امر امر شماست. این شخص می‌شود: "شیعه، پیروِ امام زمان ارواحنافداه." 📚استاد حاج آقا زعفری زاده 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈••✾🍃💞🍃✾••┈• 📚سه وصیت جوان معصیت کار نجيب الدين نقل فرموده است: يك شب در بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد. گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پيرزنى جلو آمد، گفتم اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟ گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است. اول: چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او كن. دوم: جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا شوم. سوم: اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيتهاى مرا انجام بده. وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت: الا ان هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم. خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در گذاشتيم همين كه خواستم را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (الا ان اولياء الله هم الفائزون ) از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد قرار گيرد. 📚 منبع : قصص التوابين، ص 110 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🆔 @m_setarehha
‏🖤السلام علیک یا اباعبدالله🖤 اجرای نمایش نامه 🌴🌴از عاشورا تا اربعین🌴🌴 زمان:دوشنبه ۲۴ مرداد ماه مصادف با ۱۷ محرم ساعت ۱۸ مکان: خیابان حسین آباد پارک امام رضا-روبه روی فروشگاه کوثر ۸. از شما عزیزان دعوت میشود برای دیدن این نمایش به صورت خانوادگی تشریف بیاورید.
•••📕🎭🎬••• 📕| ✍| 📖| صدای پری‌سیما که داشت با دنیل صحبت می‌کرد مثل زنگ در گوشش می‌پیچید؛ با این‌که تلاش می‌کرد خودش را بی‌خیال نشان بدهد اما باز هم نمی‌توانست ذهنش را از پری‌سیما و حواشیش خالی کند و ناخودآگاه تمام حواسش همراه او در سالن، بالا و پایین می‌شد. هرچند حرف‌هایی که با دنیل می‌زد را درست نمی‌شنید، اما چیزهایی را که می‌خواست فهمیده بود و ترجیح می‌داد با کنجکاوی بیشتر، دنیل را مشکوک نکند. وقتی که کنارش ایستادند این جمله‌ای بود که دنیل گفت: - به‌هرحال ما برای این پروژه رو تو حساب کردیم! خودت رو آماده کن! دو ساعتی بود که مهمان‌ها در کنار هم‌صحبت‌هایشان، مشغول بودند و دکتر تنها نگاه کرده بود؛ پری‌سیما مثل همیشه نتوانسته بود تحویلش بگیرد و او را به جمع وصل کند. دکتر خودش هم ترجیح می‌داد که در سکوت حرف‌ها را بشنود و افرادی که هستند را تماشا کند و بیشتر ذهنش این سؤال بود که دنیل را کجا دیده است که هم برایش آشناست، و هم نمی‌داند کیست! در مقابل چهرۀ جدی دنیل، پری‌سیما به او لبخندی زد و با قدم‌های آهسته از میز فاصله گرفتند و عملا دسترسی دکتر به آن‌ها قطع شد. نگاهش را به سختی کنترل کرد تا در امتداد حرکت آن‌ها پلک نزند و تنها برای پری‌سیما ابرویی بالا انداخت! به خانه که بازگشت تمام شب را در تحلیل‌های خودش گذراند و به نتیجه‌ای رسید که مطمئنش می‌کرد پری‌سیما دارد می‌رود ایران! این برای پری‌سیما خوب بود و برای او آغاز یک جریانی که نمی‌توانست خوشایند باشد! دو روز را صبورانه گذراند تا خودش ارتباط نگیرد اما عصر روز سوم که اسم پری‌سیما افتاد روی تلفن همراه حرف‌هایش آماده بود. ⏳ادامه دارد... 🆔 @m_setarehha
•💚• تلخی تنهایی... 📸¦ 🌪¦ 📖¦
•🕳🚶‍♂• به ظاهر یک خوشگذرانی اما... 📸¦ 📕¦
•••📕🎭🎬••• 📕| ✍| 📖| با وصل شدن تماس پریسیما سرخوش زمزمه کرد: - دکتر فقط می‌خوام ببینمت تا تلافی اون شب رو رست دربیارم! دکتر عصبی نبود اما خودش را دلخور نشان داد: - تو هر وقت آدم جدید گیرت میاد من رو محو می‌کنی. پریسیما فکر می‌کرد تمام راهروهای فکر و قلب مردهای اطرافش را حفظ باشد، چه برسد به علت قهر این‌بار دکتر! با خندۀ کوتاهی گفت: - من دلم می‌خواد همه محو بشن تا فقط تو رو ببینم، برای همین هم هست که توی شلوغی‌ها دوست ندارم کنارت باشم؛ هزارتا آدم مزاحم هم هست! دکتر زبان‌بازی‌های پریسیما را خوب می‌شناخت و برای همین هم هربار کوتاه می‌آمد. - شنیدم دنیل گفت باید بری ایران، قصه چیه؟ - پس شش‌دنگ حواست به من بوده ناجنس! شما مردا همتون ناخلف و بدذاتید! - شما زن‌ها چی؟ - پست فطرت خوبه؟ آروم میشی یا نه؟ دکتر کوتاه آمد و دوباره سؤالش را تکرار کرد: - برای چی می‌خوای بری ایران؟ پریسیما ناچار بود جواب دکتر را بدهد، این چند سال هر وقت برای درمان دندان‌های مریض‌هایش به مشکلی می‌خورد دکتر پوشش داده بود. یعنی کلا جراحی فک و دندان عقل را می‌فرستاد پیش او و دکتر هم مریض‌هایش را نمی‌دزدید. شرافتمندانه ادامۀ روند ترمیم دندان‌های مریض‌هایش را به خودش واگذار می‌کرد! - بابا یه ملکی داشته تو ایران که باید برم کارای فروشش رو انجام بدم. اینجا اوضاع مالی که خوب نیست و این الاغا هم چهل‌وپنج درصد درآمدم رو برمی‌دارن برای مالیات. زندگی با این مطب و این درآمد نمی‌چرخه. قراره با دنیل یه شرکت سرمایه‌گذاری بزنیم. - خوبه! خیلی خوبه! شرکت چی؟ - این ایرانیایی که میان برای زندگی، راحت که کار گیرشون نمیآد؛ خودتم می‌دونی که استعدادای خیلی‌هاشون بیشتر از هرزه‌های اینجاست، اگه یه استعدادیابی بشن میشه خوب ازشون استفاده کرد! دکتر قسمت اول صحبت پریسیما را دروغ می‌دانست. در این مدت انقدر ولخرجی از او دیده بود که مطمئن بود در بانک‌ها پول خوبی ذخیره دارد. اما شرکت زدن آن هم در این سن را کمی عجیب دید! ⏳ادامه دارد... 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
↫◄ اثر رضایت پدر در قبر آیت‌الله آقا سید جمال‌الدین گلپایگانی عارف بزرگی بودند ایشان می‌فرمودند: در تخت‌ فولاد اصفهان که معروف به وادی السلام ثانی است حالات عجیبی دارد و بزرگان و عرفای عظیم الشأنی در آنجا دفن هستند جوانی را آوردند من در حال سیر بودم گفتند آقا خواهش می‌کنیم شما تلقین بخوانید ايشان فرمودند: آن جوان ظاهر مذهبی داشت و خیلی از مؤمنین و متدینین برای تشییع جنازه او آمده‌ بودند وقتی تلقین می‌خواندم متوجه شدم که وقتی گفتم «أفَهِمتَ» گفت: «لا» متعجب شدم بعد دیدم که دو سه تا بچه شیطان دور بدن او در قبر می‌چرخند و می‌رقصند از اطرافيان پرسیدم او چطور بود؟ گفتند: مؤمن گفتم پدر و مادرش هم هستند گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را می‌زد و پدرش هم گریه می‌کرد پدر را کنار کشيدم و گفتم قضیه این است گفت: من یک نارضایتی از او داشتم گفتم چه؟ گفت: چون او در چنين زمانی «زمان طاغوت» متدیّن بود به مسجد و پای منبر می‌رفت و مطالعه داشت احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی می‌گفتم به من می‌گفت تو که بی‌سواد هستی با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدت دلم شکست ايشان می‌فرمودند: به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو او گفت راضی هستم گفتم: نه! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید معلوم است که گفتن تأثیر عجیبی دارد پدر و مادر‌ها هم توجه کنند به بچه‌هایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم خدا اینگونه می‌خواهد وقتی می‌خواستند لحد را بچینند ایشان فرمودند نچینید مجدد خود آقا پای خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند ايشان می‌فرمایند اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ» دیدم لب‌هایش به خنده باز شد و دیگر از آن‌ بچه شيطان‌ها هم خبری نبود بعد لحد را چیدند من هنوز داخل قبر را می‌دیدم دیدم وجود مقدس حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب فرمودند: ملکان الهی دیگر از اینجا به بعد با من است لذا او جوانی خوب، متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمان فسق و فجور گناهی نکرده بود اما فقط با یک حرف خود "تو كه بیسواد هستی" به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم دل پدر را شکاند و تمام شد شوخی نگیریم والله اين مسئله اينقدر حساس، ظریف و مهم است ↲گزیده‌ای از کتاب دو گوهر بهشتی ✍ آیت الله قرهی 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 🚩اطلاعاتی درمورد سفر اربعین *1️⃣لطفا کسانی که گذرنامه ندارند از فردا برای گرفتن گذرنامه اقدام کنند و کسانی که گذرنامه دارند هر چه سریعتر تاریخ اعتبار گذرنامه خود و همراهانتان را چک کنید* *2️⃣بنا به تصمیم پلیس افرادی که گذرنامه آنها تا تاریخ ۲۵ مهر ۱۴۰۱ اعتبار داشته باشد میتوانند در ایام اربعین وارد کشور عراق شوند* *3️⃣پیش بینی دولت ایران این است که امسال بیش از ۹ ملیون نفر زائر ایرانی وارد کشور عراق شوند خواهشمند است حتما با برنامه ریزی تاریخ رفت و برگشت خود را مدیریت کنید* *4️⃣حتی الامکان با خودرو شخصی به مرز عراق بروید و حتما سعی کنید با چند نفر از زائران گروهی سفر کنید که در این مسیر رفیق بسیار لازم است* *5️⃣از زمان ورود به مرزهای ۶ گانه تا رفت به مسیر کربلا و نجف و بازگشت به مرز همه جا موکب های صلواتی ایرانی و عراقی پذیرای شما هستند و هیچ گونه نگرانی برای تامین آب و غذا وجود ندارد پس خوراکی با خود نبرید* *6️⃣گذرنامه،چفیه،دمپایی یا کفش نرم،کلاه ،شلوار نخی ،کوله پشتی سبک،وسایل شخصی ضروری،تسبیح،شارژر موبایل،مقدار ۱ملیون پول نقد ایران،یا کارت بانکی از ملزومات حتمی سفر است* *7️⃣برای ارتباط با ایران و دوستان خود در عراق اینترنت در اکثر موکب ها و خانه های اسکان زائران موجود است که میتوانید استفاده کنید* *8️⃣هزینه خرید سیم کارت عراقی و استفاده از سیم کارت ایرانسل و همراه اول هزینه زیادی دارد بهتر است از این خطوط استفاده نکنید* *9️⃣حتما روزانه با دوستان خود وعده بگذارید و مکانی را در مسیر ها و حرم ها مشخص کنید تا یکدیگر را گم نکنید و معطل نشوید* *0️⃣1️⃣وسایل حمل و نقل زائران در کشور عراق بسیار زیاد است جوری برنامه ریزی کنید که به ترافیک جمعیت نخورید و نخواهید کرایه بیشتر پرداخت کنید* *1️⃣1️⃣حدود کرایه ها در عراق* 📌 اتوبوس از شلمچه تا نجف هر نفر ۲۲۰ هزار تومان 📌کرایه ون از مهران تا نجف ۲۰۰ هزار تومان 📌کرایه ون از شلمچه تا نجف ۳۲۰ هزار تومان 📌کرایه ون نجف تا کربلا و بلعکس ۷۰ هزار تومان 📌کرایه اتوبوس رفت و برگشت از کربلا تا کاظمین و سید محمد و سامرا و بازگشت به کربلا ۲۵۰ هزار تومان (بلیط باید از اول خیابان سدره پشت حرم امام حسین علیه السلام از شرکت مربوط به حرم تهیه شود) 📌کرایه اتوبوس از کربلا تا شلمچه ۲۲۰ هزار تومان 📌کرایه ون از کربلا تا مهران ۲۲۰ هزار تومان *2️⃣1️⃣سفر اربعین یکی از اسرار الهی است و یک سفر آخر الزمانی و بسیار بسیار ویژه هر کسی را که خیلی دوستش دارید با خود همراه کنید و به سپاه آقا صاحب الزمان ارواحنا فداه بپیوندید که دین و دنیا و آخرت شما را تضمین میکند* *3️⃣1️⃣تمام محاسبات دنیایی را کنار بگزارید و دل به دریا بزنید که در این سفر عجایبی میبینید که باور کردنش بسیار سخت است ولی حقیقت دارد (چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنیست آن بینی)* *4️⃣1️⃣عاجزانه تقاضا دارم حرمت نگه دارید که از لحظه حرکت تا لحظه بازگشت شما تحت اشراف اهل بیت به ویژه آقا ابا عبدالله الحسین ،آقا امیر المومنین،آقا صاحب الزمان و حضرت زهرا سلام الله علیها هستید و اربعین یک مهمانی ویژه است برای مهمانانی خاص با دعوتنامه ویژه* *5️⃣1️⃣ هرجا توانستید به دیگر زائران کمک کنید و خود را خادم تمام موکب ها و تمام زائر ها بدانید که بی نهایت اجر آخرتی دارد و روزی میرسد که آه حسرت میکشیم که ای کاش بیشتر خدمت میکردیم* *6️⃣1️⃣از هم اکنون نیت کنید و تک تک قدمهایی را که در این مسیر برمیدارید را نذر ظهور و سلامتی و فرج آقا صاحب الزمان روحی له الفداه کنید که انشا الله بسیار ظهور آقا نزدیک است* *7️⃣1️⃣حتما دائم الذکر باشید و در این مسیر تسبح در دستتان باشد که (الا بذکر الله تطمئن القلوب) است و قلب شما متوجه خدا خواهد شد* *♻️این پیام را در تمام گروهها و برای تمام دوستانتان انتشار دهید که شما هم در این امر خیر شریک باشید* 🆔 @m_setarehha
•••📕🎭🎬••• 📕| ✍| 📖| پریسیما فکر کرد که نمی‌شود سر دکتر را کلاه گذاشت و اگر بفهمد دروغ گفته، ناراحت می‌شود. با کلافگی گفت: - باشه پس فقط به تو می‌گم. کار با دنیله اما من می‌خوام خونه رو بفروشم تا بتونم یه خرده سر و سامون به زندگی بدم. دیگه کار توی مطب برام سخت شده، هزینه‌ها هم بالاست، باید یه فکری بکنم! خندۀ مسخرۀ دکتر توی ذوق پریسیما زد: - برگرد پیش شوهرت تا نخوای مثل یه مرد سگدو بزنی! پریسیما دلخور از پیشنهاد چندبارۀ دکتر غر زد: - وقتی می‌دونی من با یه مرد نمی‌تونم کنار بیام و همین‌طوری راحتم چرا دوباره میگی؟! - با یه مرد نمی‌تونی کنار بیای اما داری جلوی صدتا مرد گردن کج می‌کنی! سکوت پریسیما دکتر را واداشت تا کمی آرام‌تر صحبت را پیش ببرد. - اوضاع تو ایران چه‌طوره؟ پریسیما از عوض شدن بحث خوشحال بود و جواب داد: - من مشکلی ندارم! - اونا با همه مشکل دارن! صدای خندۀ پریسیما پشت تلفن در حدی بود که دکتر گوشی را از گوشش فاصله داد و زیر لب فحشی نثارش کرد... ⏳ادامه دارد... 🆔 @m_setarehha
•••📕🎭🎬••• 📕| ✍| 📖| نادر کلید را دور انگشتش می‌چرخاند و برای خودش ترانۀ مورد علاقۀ پریسیما را زمزمه می‌کرد. زنگ آپارتمان پریسیما را نزده، در باز شد و نادر با لبخند پریسیما روبرو شد؛ این زن برخالف زندگی پاره شده‌اش، خوش‌چهره و خوشگذران بود. لبخندی تحویل پریسیما داد و هم‌زمان پلاستیک غذاها را بالا گرفت تا او را راضی کند. پریسیما از مقابل در عقب کشید و با دست تعارفش کرد: - مثل همیشه آنتایمی نادر! نادر از کنارش گذشت و پلاستیک را روی میز گذاشت. خودش را ولو کرد روی کاناپۀ مقابل شومینه و گفت: - تو هم مثل همیشه با سگ و گربه‌هات خلوت کردی. همش تنهایی که پیرزن خوشگل! پریسیما چشم‌غره‌ای به صورت نادر رفت و پلاستیک را باز کرد و گفت: - تو کی می‌خوای یاد بگیری با یه خانم متشخص درست صحبت کنی! پیرزن هم ننه‌ته! نادر پاهایش را روی میز دراز کرد و گفت: - اتفاقا ننه‌م خیلی شبیه تو بود؛ حالا بهت برنخوره. بعدازظهر چه کاره‌ای؟ پریسیما رفت داخل آشپزخانه تا سس بیاورد و بلند بلند جواب داد: - دوتا کار مهم دارم. دکتر از دستم دلخوره باید برم سراغش! دنیل هم دوباره یه قرار خواسته. منتهی این بار کاردار سوئیس و لبنان هم هستند. پریسیما با نوک کفش پاهای نادر را پایین انداخت و پلاستیک غذاها را باز کرد. نادر تکه‌ای سیبزمینی گذاشت توی دهانش و گفت: - خوبه آسیایی، اروپایی حال میکنی! این دکتر متوقع رو ول کن. دنیل بیشتر به دادت می‌رسه! باید هرطور شده اون قایق تفریحی رو صاحاب بشی. وقتشه یه خورده گنجایی که از ایران بار کردی رو استفاده کنی، کم کم داری پیر میشی آرزوش به دلت می‌مونه... مطبت هم که به درد یه دکتر مفنگی می‌خوره، نه یه بانوی باشخصیت ایرانی! ⏳ادامه دارد... 🆔 @m_setarehha