|⇦•وقتی همه جا شهره....
#قسمت_اول #روضه وتوسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی •✾•
◼️◼️◼️◼️◼️
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین
وقتی همهجا شهره به عنوان تو باشیم
باید که فقط ریزه خورِ خوان تو باشیم
دامن نکش از دستِ گداهای گرفتار
بُگذار کمی دست به دامان تو باشیم
خَیرُالعمل این است که ارباب تو باشی
ما هم یکی از مُزد بگیرانِ تو باشیم
*وقتی که زمزمه می کنی حسین، مادرش توعرش میگه: جانم! اگه فرزند خودت حسین رومیگی خدا برات نگهش داره.اما اگه حسین من رو میگی، کربلا بین دونهر آب کُشتنش ....*
فردای قیامت خبر از در به دری نیست
امروز اگر بی سر و سامان تو باشیم
در سیرِ مقامات پِیِ گوهرِ اشکیم
ما چله نشستیم که گریانِ تو باشیم
اسلام بنا بر لَکَ لبیک حسین است
ما نیز بنا شد که مسلمانِ تو باشیم
گویی که اباالفضل دعاگوی لبِ ماست
هرجا که به یادِ لب عطشان تو باشیم
* امام صادق فرمودن: شیعیان ما وقتی آب گوارایی می نوشند همچین که میگن حسین همه ی گناهانشون بخشیده میشه...*
دلِ این بندهی انگشت نما را نشکن
با فراقت به سرم جامِ بلا را نشکن
آبرویم برود آبروی تو رفته
جلوی چشم همه ظرف گدا را نشکن
دَمِ شش گوشه فقط توبهی ما را بپذیر
جانِ آقای خراسان دل ما را نشکن
به همه گفتهام ارباب خریدارِ من است
حُرمَت سینهزنِ کرب و بلا را نشکن
مادرش گفت که صد نیزه شکستی به تنش
تو دگر بر بدنش چوبِ عصا را نشکن
*حضرت زینب سلام الله دوتا فرزندش رو آماده کرد. دوتاشون روخواست، عونومحمد! آبروی من رو نبریدا من خیلی جلو داداشم آبرو دارما. تمیزشون کرد، سُرمه توچشماشون کشید، با دستای خودش موهاشون روشونه کرد. گفت منم نمیام شما دوتایی برید توخیمه ی حسین. من بیام داداشم تو رو دربایستی میوفته، خودتون دوتایی برید با دایی تون حرف بزنید.هرجوری هست راضیش کنید نبینم دست خالی برگردید. دوتایی بدو بدو اومدن تو خیمه ی حسین، دایی جان! ما رو مادر فرستاده. برا چی اومدید؟ دایی جان یه چیزی میگیم نه نیار، دایی ما که میبینیم دیگه یار نداری، تنها شدی ...ما اومدیم فداییت بشیم.
خدا هیچکس رو غریب نذاره .. مخصوصاً تو شهری بری غریب باشی، تنها باشی، کسی هم تحویلت نگیره، با زن و بچه هم باشی خیلی اذیت میشی....فقط همین رو بگم...
آقای ما نگران کشته شد، همین جور که داشت دست و پا میزد.. هی زیر چشمی خیمه های بچه هاش رو نگاه می کرد...*
تنِ من را به هوای تن تو ریختهاند
علی و فاطمه در این دو بدن ریختهاند
جلوهی واحده را بین دو تن ریختهاند
این حسینیست که در قالب من ریختهاند
ما دوتا آینهی روبروی یکدگریم
محو خویشیم اگر محو روی یکدگریم
ای به قربان تو و پیکرِ تو پیکرها
ای به قربان موی خاکیِ تو معجرها
امر کن تا که بیفتند به پایت سرها
آه در گریه نبینند تو را خواهرها
از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داری
مگر از یاد تو رفته است که زینب داری
◼️◼️◼️◼️◼️
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#سید_رضا_نریمانی
|⇦•حاضرم دست به گیسو بزنم...
#قسمت_پایانی #روضه وتوسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی •✾
◼️◼️◼️◼️◼️
حاضرم دست به گیسو بزنم رد نکنی
خیمه را با مژه جارو بزنم رد نکنی
حرفِ از سینه و پهلو بزنم رد نکنی
شد که یک بار به تو رو بزنم رد نکنی
تنِ تو گر که بیفتد تنِ من میافتد
تو اگر جان بدهی گردنِ من میافتد
*دوتا بچه های زینب سلام الله اومدن توخیمه، چی شد مادر؟ رفتن یه گوشه از خیمه زانوهاشون رو بغل گرفتن. چیه مادر؟! مگه دایی چی گفت بهتون؟ دایی ما رو نپذیرفت، ماروقبول نکرد. گفت شما باید کنار خواهراتون، کنار مادرتون وکنار این زن وبچه ها باشید. بی بی دست دوتا بچه هاش روگرفت..رفت خیمه ی حسین. داداش! قرار ما این نبود. چرا این دوتا بچه رو رد می کنی؟ اونموقعی که علی اکبر می خواست بره بدون هیچحرفی بهش گفتی برو. نگاهم نکردی نگفتی علی اکبر باید سایه اش رو سر ما باشه. حالا که نوبت به بچه های من رسید میگی باید بالاسر ما باشن.....
خوبه اینا ببینن دستای من رو میبندن. خوبه اینا باشن ببینن مادرشون بین نامحرماست... خوبه اینا باشن ببینن رقیه ات رو با تازیانه میزنن..*
دلم آشفته و حیران شد و حرفی نزدم
نوبت رفتنِ یاران شد و حرفی نزدم
اکبرت راهیِ میدان شد و حرفی نزدم
در حرم تشنه فراوان شد و حرفی نزدم
بِگُذار این پسران نیز به دردی بخورند
این دوتا شیر جوان نیز به دردی بخورند
نذر خونِ جگرت باد جگر داشتنم
سپرِ سینهی تو سینه سپر داشتنم
خاک پای پسران تو پسر داشتنم
سر به زیرم نکن ای شاه به سر داشتنم
سَر که زیر قدم یار نباشد سر نیست
خواهری که به فدایت نشود خواهر نیست
راضیام این دو گُلم پرپرِ تو برگردند
به حرم بر روی بال و پرِ تو برگردند
لِه شده مثل علی اکبرِ تو برگردند
دستِ خالی اگر از محضرِ تو برگردم
دستمال پدرم را به سرم میبندم
وسط معرکه چادر کمرم میبندم
تو گرفتاری و من از تو گرفتارترم
تو خریداری و من از تو خریدارترم
من که از نرگسِ چَشمان تو بیمارترم
به خدا از همه غیر از تو جِگردارترم
امتحان کن که ببینی چِقدَر حساسم
به خداوند قسم شیرتر از عباسم
بِگُذارم بِروی باز شود حنجرِ تو
یا به دست لبهای کُند بیفتد سرِ تو
جانِ انگشتِ تو افتد پِیِ انگشترِ تو
میشود جانِ خودت گفت به من خواهرِ تو
طاقتم نیست ببینم جگرت میریزد
ذره ذره به روی نیزه سَرت میریزد
*خبر آوردن عون و محمد رو هم کشتن. همه منتظرن بی بی زینب از خیمه بیاد بیرون همه نشستن بی بی بیاد بچه هاش رو بغل بگیره.. هرچی صبر کردن دیدن بی بی از توخیمه بیرون نمیاد یکی از این بچه ها تو بغله حسینه،یکی تو بغل عباسه، بچه ها رو بغل گرفت آوُرد. بالاخره زینب بالاسر بچه هاش میاد....؟
یه نفر از این زنها اومد توخیمه گفت: زینب جان مگه خبر نداری؟! شروع کرد مقدمه بچینه، بی بی گفت چی میخوای بگی؟ میخوای بگی بچه هام رو کُشتن؟
پرسید چرا از خیمه بیرون نمیای؟ فرمود: میخواهید من از خیمه بیام بیرون خجالت دادشم رو ببینید. داداشم همینجوری داره خجالت میکشه، علی اکبر رفت، خیلی خجالت کشید. اینقدر بهش خندیدن....*
«یارای ابی عبدالله یکی یکی دارن کم میشن فقط بی بی مونده با چندتا زن وبچه....»
از تل زینبیه رسیدم که ای وای وای
بالاسرَت نشستم و دیدم که ای وای وای
نیزه ز جای جایِ تنِ تو درآمده
حتی لباسهای تنِ تو درآمده
دیدم کسی حسینِ مرا نَحر میکند
آقای عالمینِ مرا نَحر میکند
میخواستم ببوسَمَت اما مرا زدند
ناراحتم کنارِ تو با پا مرا زدند
چِقدر روبروم طولش دادند
سه ساعتِ تموم طولش دادند
یه جوری هر کدوم طولش دادند
سه ساعتِ تموم طولش دادند
سرِ فرصت سرِ تو بریدند
به چه قیمت سرِ تو بریدند
بمیرم داداشِ غریبم
توی غربت سرتو بریدند
توی غربت سرتو بریدند
انگار اومد بر قلب من فرود
خنجری که سرت رو از پیکرت ربود
گلوتو میبوسم، رگاتو میبوسم
تو رو خدا دست و پا نزن
◼️◼️◼️◼️◼️
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#سید_رضا_نریمانی
narimani_shab4_1401.mp3
12.66M
|⇦•وقتی همه جا شهره....
#روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم۱۴۰۱ به نفس سیدرضا نریمانی
🌹متن روضه شب چهارم محرم🌹
#شب_پنجم_محرم
#روضه_اطفال_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
متن روضه 1
🔸دید زینب چون به دشت کربلا
🔸گشته بی یاور حسینش از جفا
تا خانم زینب کبری سلام الله علیها دید برادر تنها مونده...
صدای غربتش بلنده...
حسینش دیگه یاری نداره...
بچه هاش رو اماده کرد...
🔸کرد بهر یاری آن ممتحن
🔸هر دوطفل خویش را در بر کفن
صدا زد... عزیزانم...
ببینید آقاتون حسین غریب و تنها شده...
دیگه یاری نداره...
عزیزانم... من شما رو برا مثل یه همچین روزی تربیت کردم...
برید جانتون رو فدای آقاتون کنید...
قربان معرفتت بی بی جانم.. زینب...
🔸بوسه زد از مهربانی رویشان
🔸زد گلاب و شانه بر گیسویشان
خدا میدونه خیلی سخته برای یه مادر...
میدونی بالاترین لذت دنیا چیه...
بالاترین لذت دنیا اینه که خدا بهت فرزندی بده...
مقابل چشمات قد بکشه...
بزرگ بشه...
جوون بشه...
جلوت راه بره...
به قد و بالاش نگاه کنی...
اگه جوون داری بهتر میفهمی چی ميگم...
اما خدا نکنه کسی داغ جوونش رو ببینه...
الهی جوون مرده تو مجلسمون نباشه...
خدایا خیلی سخته برای زینب...
صدا زد... عزیزان من...
برید از آقاتون ابی عبدالله اذن میدان بگیرید...
بچه ها اومدن کنار ابی عبدالله...
آقا جان اذن میدان بده...
هر کاری میکنن ابی عبدالله قبول نمیکنه...
اصرار کردن...
آقا... ما طاقت نداریم زنده باشیم عطش بچه ها رو ببینیم...
طاقت نداریم اسارت اهل حرم رو ببینیم...
طاقت نداریم تازیانه خوردن مادرمون رو ببینیم...
ما طاقت نداریم صدای غربت شما رو بشنویم...
آقا بزار جانمون رو فدات کنیم حسین
🔸مکن نا مهربانی ای برادر
حالا حرف دل زینب...
🔸مکن نا مهربانی ای برادر
🔸مسوزان این چنین تو قلب خواهر
خودم و بچه هام فدای تو حسین...
🔸پسرهای مرا از خود مرنجان
🔸غلام اکبرند و عبد اصغر
انقدر اصرار کردن بلاخره...
هر طوری بود اقا اجازه داد...
گلهای زینب رفتن میدان...
جنگ نمایانی کردند...
خیلی از این نانجیب ها رو به درک واصل کردند...
اما... امان از اون لحظه ای که صداشون به ناله بلند شد...
یا حسین...
آقا به دادمون برس...
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند...
کنار بدن پاره پاره گلهای زینب...
اومد بچه ها رو در آغوش گرفت...
لحظات آخره...
وقتی آقا زاده ها نگاه کردند...
دیدند ابی عبدالله اومده بالاسرشون...
آماده ای بگم یا نه...
اما ساعتی بعد...
گودی قتلگاه...
وقتی ابی عبدالله چشم ها رو باز کرد... ببینه...
والشمر جالس علی صدره...
شمر رو سینه اش نشسته...😭
از سویدای دلت صدا بزن یا حسین
🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد
🔸آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
🌹طفلان حضرت زینب🌹
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب
که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب
دو شیر از بیشه ی شیران اولاد ابو طالب
به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب
دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب
که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب
دو شیر از بیشه ی شیران اولاد ابو طالب
به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب
کنار شاه دشت کربلا برد آن دو مه رو را
بزیر لب کلامی گفت با شرم وحیا زینب
برادر گرچه عبدالله زبیماری نشد همره
اگر رخست ندارد بهر تو گردد فدا زینب
برای جانسپاری پیش پایت ای گل نرگس
بیاورده همه داروندار خویش را زینب
سلیمان تحفه ی ناقابل موری تقبل کن
اگر خواهی شود ای ذوالکرم حاجت روا زینب
حسینش گفت: داغ اکبرم بس باشد ای خواهر
مسوزان بیش از این قلب مرا ای باوفا زینب
سکوتی کرد و راضی شد به پرپر گشتن گلها
قسم چون داد آن دور از وطن را بر خدا زینب
پس از چندی همه دیدند زیر تیغ نامردان
صدایی میرسد از کودکان مادر بیا زینب
بیا مادر نما شیر طهورت را حلال ما
که راضی گشت از جانبازی ما مصطفی زینب
حسین فاطمه آورد با خود نعش طفلان را
ولی بیرون نیامد از میان خیمه ها زینب
شاعر:مجید خضرایی
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
#حضرت_زینب_س_مدح
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
ستون عرش به شوق تو استوار شده
بخوان نماز که سجاده بیقرار شده
قنوت میروی و عطر یاس میپیچد
به احترام دعای تو نوبهار شده
چکیده باز ستاره ز چشم روشن تو
شب از تلألؤ نور تو نونوار شده
دویده ثانیهها تا رسد به مقدم تو
زمان به شوق وجود تو رهسپار شده
به عشق پاقدم تو بهروی دوش نسیم
شکوفه سرزده از خاکِ بیبهار شده
دمیده سایهی مهرت در آسمان عفاف
قسم به چادر مادر که یادگار شده
خِرد بهپای تو افتاد و وامدار تو شد
اگر به مرکب فرزانگی سوار شده
چه قدر حیدری و هم چه قدر فاطمهای
چه قدر حُسن حَسَن در تو بیشمار شده
بگو به نمنم بارانِ ذکر تسبیحت
به ابر دیده که لبریز انتظار شده
بگو خودت چه مُحرّم؟ چه ندبه و چه غم است؟!
که کل عالم و آدم به غم دچار شده
چقدر چشمه و دریای سرخ جوشیده
ز قطرهقطرهی اشکت که چشمهسار شده
کنار صبر تو زانو زده شکیبایی
و کوه زیر قدومت پر اعتبار شده
چه کوفه، موصل و شامی که از نفس افتاد
ز خطبه خطبهی سرخت که ذوالفقار شده
سپاه ظلم که با صبر تو در افتاده
شکستخوردهی این اوج اقتدار شده
اسیر ذلت و خواری نمیشوی، هیهات!
شکوه بیرق هستی همین شعار شده
و احترام تو بر هر چی بود واجب شد
یزید ماند و سپاهی که لعن و خوار شده
::
خوشا که حاصل عمر حسینی و علویت
دوسروِ خوش قد و قامت، دو باوقار شده
بدون شبهه به امضای فاطمه برسد
شهادتی که بهپایِ تو افتخار شده
✍ #منصوره_محمدی_مزینان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه |
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
#شب_چهارم
◾️◾️◾️
مادر نشسته سیر تماشایشان کند
هنگام رفتن است، مهیّایشان کند
عون است یا محمّد؟ فرقی نمیکند
در اشکهای بدرقه پیدایشان کند
این سهم زینب است، دو طوفان، دو گردباد
لبتشنهاند، راهی دریایشان کند
او یک زن است و عاطفه دارد، عجیب نیست
سیرابِ بوسه قامت رعنایشان کند
آنها پر از حرارت لبّیک گفتناند
باید سفر به خلوت شیدایشان کند..
بر شانه میزند که: برو، سهم کوچکیست
باید نثار غربت مولایشان کند
✍ #پروانه_نجاتی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
#شب_چهارم
◾️◾️◾️
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جز حسین، برابر نداشتم
وقتی صدای غربت «یاسین» بلند شد
در خاطرم، به جز غمِ «کوثر» نداشتم
در خلوت خیال خودم، اشک ریختم
اما به هیچ رو، مژهای تر نداشتم
اینقدر بیوفایی و، اینقدر بیکسی
در نیمروز واقعه، باور نداشتم
دریای بیکرانِ شهادت، که موج زد
من در صدف، به غیر دو گوهر نداشتم...
تا جامۀ شهادتشان را، به تن کنند
چشم از جمال روشنشان برنداشتم
ای باغبان عاطفه! از من قبول کن
غیر از دو ارغوانِ معطّر نداشتم
سهم من، از تمام چمن، شد همین دو گل
شرمندهام که هدیۀ دیگر نداشتم!
تا در رکاب عشق، نگفتند ترک سر
از زانوی مشاهده، سر برنداشتم...
در سایهسار خیمه، نشستم پس از وداع
تاب نگاههای برادر نداشتم
پرواز تا حضور برادر، محال بود
میسوختم ز هجر، ولی پر نداشتم
چشم و دلم به باغ گل امروز روشن است
شکر خدا «دو لالۀ پرپر» هم از من است
✍ #محمدجواد_غفورزاده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه |
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
#شب_چهارم
◾️◾️◾️
دو خورشید جهانآرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو همسنگر...
دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیۀ قرآن...
گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر
به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر...
گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر
بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت
تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!
دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی
قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر...
سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا
که این دو شاخۀ گل را کنم در مقدمت پرپر
به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری
درخشیدند در میدان چو خورشید فلکگستر
فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت
که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!
یکی میگفت دو خورشید از گردون شده نازل
یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر...
خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه
دو حیدر حملهور گشتند بر دریایی از لشکر
تو گفتی در اُحد تابیده دو بدر جهانآرا
و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر...
به خاک افتاد جسم پاکشان ناگاه چون قرآن
دریغا ماند زیر دست و پا دو سورۀ کوثر
چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا
به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر...
چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را
درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر
نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا
مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر...
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینی
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram