eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
8.9هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
193 ویدیو
37 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
«من و پسرم و امتحانات...» (مامان ۱ساله) چند روزی می‌شه که امتحانام تموم شده، زیاد از درس خوندن این ترمم راضی نبودم! آخه اولین ترمی بود که با بچه درس می‌خوندم. اونم چه درس خوندنی🤦🏻‍♀ تا بسم‌الله می‌گفتم که یه کلمه بخونم؛ یا آب می‌خواست، یا وقت غذاش بود، یا باید پوشکشو عوض می‌کردم، و... خلاصه زیاد نشد بخونم.😥 قبل از ورود فسقلی، درس خوندن برام خیلی حس و حال خوبی داشت، خاطراتش جلوی چشمام بود... غرق شدن تو مباحث، درس خوندن تو سکوت و با وقت کافی، ورق زدن چند تا کتاب کنار هم برای بیشتر فهمیدن...😍 اما انگار دیگه قسمت نیست اینجوری درس بخونم.🫢 یادمه سر دو تا درسی که واقعاً هم سخت بود (جزء دروس عقلی بود)، نمی‌شد کل کتاب رو خوند. نه وقتش رو داشتم و نه پسرم اجازه می‌داد!😅 تصمیم گرفتم برای اولین بار دست به کاری بزنم که تا حالا انجامش نداده بودم! توکل کردم به خدا و خودم رو گذاشتم جای طراح سوال و فقط سوالایی که فکر می‌کردم به چشمش میاد رو خوندم و رفتم سر جلسه امتحان.😅😉 با خودم می‌گفتم چون اهمال‌کاری نکردم و با وجود محمدصادق تمام تلاشمو کردم، حتی اگر واحدها رو افتادم، اصلاً ناراحت نمی‌شم و با همین استدلال و با طیب خاطر امتحان‌ها رو دادم.😁 امتحان‌ها تموم شد و طبیعتاً باید منتظر نتایج می‌موندم. وقتی دوستام اعلام کردن که نمره‌ها اومده، اولش یه کم ترسیدم و از نشستن سر کلاس تکراری تو ترم بعد هراسان شدم.😩 وقتی رفتم تو سایت قسمت "نمرات" هر چی کلیک می‌کردم، وارد نمی‌شد! انگار همه چیز دست به دست هم داده بودن تا من بیشتر مضطرب بشم.😶‍🌫 بالاخره صفحهٔ نمرات باز شد و توجهم رفت سمت همون دو تا امتحان سخت، نمرات رو باید با هم جمع می‌زدم تا نمرهٔ اصلی‌مو به دست بیارم (چون نمره کتبی و میان ترم جدا لحاظ می‌شه)، اما ذهنم از فرط استرس حتی نمی‌تونست یه جمع ساده رو انجام بده!😩 دست به دامان ماشین حساب گوشی شدم... واااااای خدااااا شکرت🥹 من قبول شده بودم، اونم نه با نمرات پایین! بلکه با نمرات خوب😊☺️ حالا چرا باورم نمی‌شد؟!! چون اولین بار بود که برگهٔ امتحاناتم رو یک ربعه تحویل می‌دادم و فقط هر چی بلد بودم رو سریع می‌نوشتم، تا هر چه زودتر به پسرم برسم که توی ماشین پیش برادرم بود و از قضا خودشونم امتحان داشتن!🤪 گرچه سخت گذشت... گرچه چند بار گریه کردم برا امتحانا که ای خدا چرا بهتر نخوندم، اما این رو متوجه شدم که شاید اگه قبلاً یه مطلب رو سه بار باید می‌خوندم تا بفهمم و حفظ بشم، الان با یه بار خوندن از بر می‌شم و این اگر «برکت» نیست پس چی می‌تونه باشه؟!🥰 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «خوشا به حال آن که عیب خودش، او را از پرداختن به عیب‌های برادران مؤمنش باز دارد.» «طوبی لِمَن مَنَعَهُ عَیبُهُ عَن عُیوبِ المُؤمِنینَ مِن إخوانِهِ» (بحارالأنوار، جلد ۷۴، صفحه۱۳۱) •┈┈••✾🌱🟩🟨🟩🌱✾••┈┈• الا محمد «اِقرء و ربُّک الاکرم» بخوان به نام خداوندگار لوح و قلم بخوان بخوان که تویی منجی همه عالم بخوان که پیشتر و برتری تو از آدم بخوان که خوانده خدایت پیمبر اکرم بخوان که هر سخن توست آیتی محکم بخوان به نام خدایی ‌که آفرید تو را بخوان بنام کریمی ‌که برگزید تو را الا که سیطره کفر از این خبر شکند صف سپاه شب از نیزه سحر شکند 💛مبعث حضرت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مبارک باد.💛 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«بهشتی که هر چی بخوایم، داره.»😍 (مامان ۶سال و ۳ماهه، ۴سال و ۹ماهه، ۱سال و ۷ماهه) بچه‌ها سه تایی توی هال مشغول تماشای شبکه پویا بودن و منم اومدم توی اتاقم. در رو قفل کردم تا چند دقیقه‌ای برای خودم داشته باشم.😉 بیشتر روزها در حد دو سه بار، ده دقیقه یا یه ربع زینب هم با عباس و فاطمه مشغول بازی می‌شه و من می‌تونم تنهایی توی اتاق به کارای خودم برسم. گاهی هم دو سه روز یه بار یه ساعتی شبکه پویا می‌بینن و زینب هم یه ربعی می‌شینه می‌بینه و بعدم سراغ منو می‌گیره و میاد در می‌زنه.👶🏻 توی زمان خلوتی‌ای که پیدا کرده بودم، دفترم رو برداشتم و محاسبهٔ کارهای دیروزم و یه مقداری هم کارهای امروزم رو نوشتم و بعدش شروع کردم به قرآن خوندن. سورهٔ طور، آیات جذابی، دربارهٔ توصیف بهشتی که به متقین وعده داده شده و… وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ ﴿۲۱﴾ «کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروی از آنان ایمان اختیار کردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق می‌کنیم؛ و از (پاداش) عملشان چیزی نمی‌کاهیم؛ و هر کس در گرو اعمال خویش است.» به اینجا که رسیدم، گفتم خدایا یعنی می‌شه من و بچه‌هام و خانواده‌م هم همگی جمع بشیم توی بهشت؟🥲 بعد یهو یاد صحبت‌های دیشب فاطمه، قبل خواب افتادم! داشت می‌گفت که دوست داره وقتی رفت بهشت چه چیزایی برای خودش داشته باشه (قبلاً به بچه‌ها گفته بودم که هر کی توی این دنیا به حرفای خدا گوش بده و آدم خوبی باشه، می‌تونه بره بهشت و توی بهشت هر چیزی که دلش بخواد، هست.😍) می‌گفت: «مامان دوست دارم یه انبار پر از شیرینی داشته باشم و بتونم کلی شیرینی بخورم به جای صبحانه، خوراکی‌های خوشمزهٔ میان‌وعده رو بخورم و هر وقت هر غذایی دوست داشتم بخورم.😅 کلی شکلات بخورم و لازم نباشه مسواک بزنم و دندونامم خراب نشه.🤭 اتاقم یه دکمه داشته باشه که وقتی می‌زنمش، یهو کل اتاق مرتب بشه و لازم نباشه خودم مرتبش کنم.😍 یه کاری کنم که اژدهاها از دهنشون به جای آتیش، گل بیاد بیرون، بعد یه اژدها بیارم توی اتاقم تا همه جا رو پر از گل کنه. دوست دارم هزار تا صورتی داشته باشم و شبا موقع خواب بغلشون کنم. (صورتی اسم عروسک خرگوشی‌شه🐰) دوست دارم برم پیش حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) که اسمم شبیه‌شونه و بعدشم به خدا بگم که حاج قاسم و آقا رو بیاره پیشم تا از نزدیک ببینمشون... و یه خونهٔ دیگه هم کنار خونهٔ خودم بسازم که تو و بابا و عباس و زینب هم بیاید اونجا و پیشم باشید.🥰» گفتم: - آره قربونت برم، توی بهشت همهٔ این‌ها رو خدا بهت می‌ده❤️ فقط باید توی این دنیا به حرفای خدا گوش بدی و کارای خوبی بکنی. + چطور حرفای خدا رو بشنوم و بفهمم چیکار کنم؟ - خدا همهٔ حرفاش رو توی یه کتاب برامون فرستاده و می‌تونیم بخونیم و بفهمیم چیکار باید کنیم، می‌دونی اسمش چیه؟ + نه! - قرآن دیگه، مثلاً همین سورهٔ توحیدی که شبا قبل خواب می‌خونی، یه سوره از قرآنه. + پس مامان از فردا وقتی قرآن می‌خونی، بلند بخون و به منم بگو خدا چی می‌گه.🥰 بالاخره بعد از چند تا آروزی دیگه که هر بار می‌گفت این دیگه آخریه، راضی شد که بخوابه و زینب هم خوابید. (عباس جاش توی این گفتگوی باحال خالی بود البته. چون اتاق‌هامون کوچیکه و نمی‌تونیم همگی توی یک اتاق بخوابیم و هالمون هم خیلی سرده،❄️ به خاطر همین، شبا برای خواب، عباس با باباش توی یه اتاق می‌خوابن، من و فاطمه و زینب هم توی اون یکی اتاق.) داشتم فکر می‌کردم چقدر زندگی قشنگ می‌شه با این نگاه😍 و چقدر توصیف‌های خدا از بهشت توی قرآن قشنگه. حتی تصورش هم حال آدم رو خوب می‌کنه. منم مثل فاطمه، گاهی می‌شینم به سختی‌ها و محدودیت‌های این روزهای زندگی‌م فکر می‌کنم و به کارایی که دوست دارم بکنم ولی یا فرصت نمی‌شه،😰 یا شرایطش نیست و… و توی دلم می‌گم: خدایا یعنی می‌شه سختی‌های این روزای بچه‌داری رو ازم قبول کنی🥹 و اون دنیا بهم توفیق ورود به بهشت و هم‌نشینی با انبیاء و ائمه و شهدا رو بدی؟ می‌شه هر چی دوست دارم توی بهشت بهم بدی؟ می‌شه کمکم کنی آدم خوبی باشم و به حرفات گوش بدم تا بیام بهشت؟!... 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«از اون رسمای منکراتی» (مامان ۱۴، ۱۰، ۶ و ۱/۵ ساله) روز عقد یهو در باز شد! یک گردان مرد سیبیل کلفت از دراومدن تو.🥸🥸 منم شروع کردم با همه‌شون روبوسی🥰 همسرجان رگ غیرتشون بدجور ورم کرده بود!😤 فکر کرده بودن از اون رسمای منکراتی داریم.😂 بعد که براشون توضیح دادم اینا همه عمو و دایی‌هام هستن، رگ غیرتشون خوابید.😮‍💨 اما یه«مگه دیگه به تو می‌شه گفت بالای چشمت ابروئه» خاصی تو چشاشون بود.😁 بعله 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«سهم من از حفظ زمین» (مامان ۱۷، ۱۰.۵، ۵.۵ و ۲ساله) بعد از تجربهٔ جذاااب به دنیا اومدن چهار تا بچه، این اولین تجربهٔ شیرخشک دادنم بود.🫢 به خاطر دلایلی و علی‌رغم میلمون شیرخشک رو جایگزین شیر مادر کردیم.😔 قبل از حلما کوچولو فکر می‌کردم بچهٔ شیرخشکی نهایت هفته‌ای دو سه تا قوطی شیرخشک نیاز داره.🤭 اما کم‌کم متوجه شدم که... نه‌خیر! تقریباً هر دو روز یه قوطی شیرخشک می‌خواد.🫠 از اونجایی که کار همیشگی من و بچه‌ها درست کردن کاردستی با بازیافتی هاست، دلم نمی‌اومد این‌همه قوطی رو دور بریزم.☺️😉 کم‌کم بالکن خونه پرررر از قوطی‌های شیرخشک شد. با قوطی‌ها کاردستی‌های مختلفی می‌شد درست کرد؛ جا مدادی رومیزی، جا برای برس‌ها، بازی پرتاب توپ (محمد ابراهیم قوطی‌ها رو می‌چید روی هم و با چند تا توپ نشونه گیری می‌کردیم)😍 اما با این حال تعداد زیادی قوطی باقی مونده بود. تابستون تصمیم گرفتم سبزیجات بکارم، و اتفاقاً از اون جایی که همهٔ گلدونامو پر از گلای بهاری کرده بودم، احتیاج به گلدون داشتم.🤔 دوتا راه داشتم؛ یا می شد از بازیافت قوطی‌ها بهترین بهره رو ببرم و یا اینکه گلدون‌های مورد نیازم رو بخرم. راه اول رو انتخاب کردم و رفتم و یه قوطی خیلی کوچیک رنگ، یه قلمو، چند متر سیم مفتول و مقداری خاک گلدون خریدم. این‌بار مامان خونه هوس کاردستی کرده بود😁، بچه‌ها رو یکی یکی از سرم باز کردم. دلم نمی‌خواست در این مرحله در ازای بازیافت قوطی چند دست لباس از دست بدم.🤪 بنابراین حلما رو خوابوندم، محمد ابراهیم رو فرستادم حیاط، زهرا و هلیا هم خونهٔ عزیزجون بودن.🤭 سریع قوطی‌ها رو رنگ زدم و چیدم تو بالکن تا خشک بشن. روز بعد با بچه‌ها مشغول خاک ریختن تو گلدون‌های جدیدمون شدیم، همهٔ گلدون‌ها که پر شدن، بذرا رو آروم ریختیم توی خاکشون. سیمای مفتول رو هم اندازه زدیم و برش کردیم و قوطیا رو به نردهٔ تراس وصل کردیم. با اسپری هم به همه‌شون آب دادیم.😍 حالا باید منتظر سبز شدنشون میموندیم. اما همچنان کلی قوطی شیرخشک هم باقی مونده بود، هم دوباره به قبلی‌ها اضافه می‌شد.🤷🏻‍♀️ محمد ابراهیم رو مسئول بردن زباله‌های بازیافتی‌مون قرار دادم تا کمی حس مسئولیت پذیری‌ش تقویت بشه. در ازای هر بار بردن کیسه‌های بزرگ به محل قرارمون با همسایه‌ها، بهش یه مبلغی دستمزد می‌دادیم. اینطوری که بدون اینکه خودش بدونه، با همسایه‌مون قرار گذاشته بودیم تا بعد تحویل گرفتن اون کیسه‌ها، بهش دستمزد بده‌.😉 برنامهٔ خیلی خوبی تو کوچه‌مون با همسایه‌ها داریم، بازیافتی‌ها رو جمع می‌کنیم خونهٔ یکی از همسایه‌ها که حیاط بزرگی دارن. سود حاصل از فروشش رو هم صرف امور فرهنگی مهدویت یا خیریه‌مون می‌کنیم. چون تعداد همسایه‌هایی که مشارکت می‌کنن خداروشکر زیاده، مبلغ قابل توجهی در ماه جمع می‌شه. خلاصه این قوطی‌ها تا الان برکت داشتن برامون.😅 تو خونهٔ ما هر جعبه‌ای از چند مرحله رد می‌شه تا برسه به زباله‌های بازیافتی. اول برای نقاشی، بعد برای کاردستی‌های حجمی مثل ماشین و تابلو برجسته با گل و گیاه و... بعد هم که مطمئن شدیم نمی‌شه بلای دیگه‌ای سرش آورد، می‌ره تو کیسه.😄 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«یه کم از شکرگزاری‌هام گذشت که...» (مامان ۱۱، ۸، و ۲.۵ ساله) هفتهٔ گذشته دوقلوهای من بستری بودن بیمارستان.😔 هر کی می‌اومد برای عیادت یا زنگ می‌زد یا حتی غریبه‌ها که شرایط سخت منو تو بيمارستان می‌دیدن، می‌گفتن طفلکی چقدر گناه داری! برای دست‌تنهایی و کم‌خوابی و بدو بدوی من توی بیمارستان و... دلسوزی می‌کردن.😢 و من برای اینکه روحیه‌م حفظ بشه، تو ذهنم مرور می‌کردم: خداروشکر بچه‌هام مریضی لاعلاجی ندارن، خداروشکر دکتر و دارو و درمان و بيمارستان هست، خداروشکر تنم سالمه و می‌تونم بمونم پیش بچه‌هام، خداروشکر مادرم پیش اون یکی بچه‌هامن و خیالم راحته، خداروشکر هر چی بخوام، همسرم برام فراهم می‌کنه... یه کم از شکرگزاری‌هام گذشت که یادم اومد، خداروشکر کنم که تو بيمارستان بمب نمی‌ریزه روی سرمون...😭 خداروشکر کنم برق بیمارستان قطع نمی‌شه...😢 خداروشکر کنم بيمارستان آتیش نگرفته... 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
داداشی می‌دونستی امام خمینی خیلی شجاع بوده؟ داداشش: از منم شجاع‌تر؟؟😁🤪 اره داداشی، شاه که آدم خیلی بدی بوده رو بیرون کرده و ازش نترسیده. خیلی قوی بوده، الانم‌ رهبرمون رئیس کل دنیاست و از هیچ‌کس نمی‌ترسه...❤️😍 پ.ن: مکالمهٔ اول صبح بچه‌ها موقع کشیدن نقاشی ۲۲ بهمن✊🏻☘ (مامان ۶ و ۳.۵ ساله) 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
امام حسين (علیه‌السلام) فرمودند: «باگذشت‏‌ترين مردم كسى است كه با وجود قدرت، گذشت كند.» «إِنّ اَعْفَى النّاسِ مَنْ عَفَا عَنْ قُدْرَةٍ» (بحارالانوار، جلد ۷۵، صفحه ۱۲۲) •┈┈••✾🌱🟩🟨🟩🌱✾••┈┈• چه سایه‌سار پر از لطف و رحمتی داری! به جمع سایه‌نشینان عنایتی داری غبار تربت تو با دم مسیح یکی‌ست عجب دوای عجیبی چه تربتی داری! در آن جمال علی وار و نور زهرایی عجب شکوه و جلالی چه هیبتی داری! به عشق تو همه عالم شده حسینیه چقدر مجلس روضه، چه هیئتی داری! بدون این که عتابم کنی، عطا کردی چقدر خوب و کریمی چه عادتی داری! چقدر بنده‌نوازی چقدر آقایی! چقدر حضرت آقا شبیه زهرایی! 💚💛 میلاد سراسر نور امام حسین (علیه‌السلام) مبارک باد.💛💚 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«لذت در عین سختی...» (مامان ۱۵، ۱۳، ۱۱، ۷، ۵، ۲) «به نام خدا» شاید حرفم رو خیلی از مامان‌ها درک نکنن...🤭 اما مامان‌های چندفرزندی حتماً به حرف‌هام رسیدن...😉 چند تا بچه داشتن در عین سختی لذت هم داره، می‌گین چطور؟!🤔 خب الان می‌گم...☺️ وقتی یه بچه تو شکم داشته باشی و تمام تلاشت رو می‌کنی که براش اعمال رو انجام بدی و چله سوره یوسف می‌گیری. وقتی پسر یک ساله‌ت ادای اذان باباشو در میاره.😍 وقتی پسر نوجوونت توی یه مجلس قرآن می‌خونه و تو می‌شنوی... بهش افتخار می‌کنی. وقتی صدای بچه‌های کوچیکت رو می‌شنوی که دارن با هم بحث توحیدی می‌کنن.☺️ و وقتی بچه‌هات قطار می‌شن و با ذوق و اشتياق راهی راهپیمایی ۲۲ بهمن می‌شن. وقتی دسته‌جمعی سرود خمینی ای امام می‌خونن، اون وقت فقط یه اشک شوق🥹 و یه احساس افتخار می‌تونه بیانگر هیجان درونی‌ت باشه و از ته دل خدا رو شکر می‌کنی بابت این همه نعمت لذت‌بخش... نعمت سلامتی... نعمت امنیت و نعمت فرزند زیاد که هر کدومشون قطره‌ای از دریای خروشان حضور هستن... هر کدومشون سهمی توی حرکت عظیم عصر حاضر دارن تا ظهور حضرت مهدی (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)🥰 آخ که چه زیباست زندگی... چه زیباست احساس پدر و مادری که می‌بینن به لطف خدا بچه‌هاشون دارن به ثمر می‌شینن... چه زیباست ۲۲ بهمن با حضور سربازان امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف). و خداروشکر که تلاش‌های مارو تا اینجا با همهٔ کم و کاستی‌ها قبول کرده و بچه‌هامون رو در راه اسلام و انقلاب قرار داده، و دعا می‌کنم همیشه اون‌ها رو در این راه ثابت‌قدم نگه داره تا صبح ظهور ان شاءالله... 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif