#ه_محمدی
از اونجایی که پسر👦🏻 جون، عاشق بیرون رفتنه، یکی از معضلات ما، وقتیه که بابایی میره سر کار💼
گاهی بابا قبل بیدار شدن محمد میره، که اون روزا خوب و ایدهآله☺️
اما خیلی وقتا بیدار میشه و باید یه جوری بگذرونیم😕
یه بار، وقتی که داشتیم با همدیگه صبحونه🍞🍳 میخوردیم، تلویزیون📺 رو روشن کرده بودیم و دسته جمعی کارتون🐑🦄 میدیدیم.
وسطش دیدیم محمد خیلی حواسش پرت کارتونه😺
همسرم یواشکی وسایلشو برداشت و رفت.💼
هرچند که باز از صدای در، متوجه شد، ولی بازم به احترام کارتون، با یه خداحافظی شیرین اجازه داد بابا بره.😄
البته خیلی وقتا اینجور نیست و معمولا یه گریهای اول صبح داریم.😭
فکر کنم همسایه از گریه محمد میفهمه، باباش کی میره سر کار.😥
خیلی وقتا بابا برمیگرده، و محمد رو میبره یه دور تو پارک🌳 میگردونه و میذاره خونه و بعد میره.
و البته محمد معمولا قانع نمیشه😫
و گاهی خودم هم برای اینکه آروم بشه میگم بیا دوباره بریم پارک🌳🌲
و بعد صبحونه، تو داغی آفتاب☀، میریم که پارک رو، وجب کنیم.
نیم ساعت بعد:
- خوب مامانی برگردیم؟
+نععع🥴
بیست دقیقهای تاب بازی میکنیم و آخر سر با یه ترفندی، مثل اینکه بریم بستنی🍨، یا سیب🍏 بخریم، برمیگردیم.
یه بار تو همین پارک رفتنا، یه پسر ۹ ساله👦🏻 هم بود و هم بازی محمد شد😃
و من نشستم رو نیمکت😎، زیر سایه درخت🌳، و فقط تماشا کردم😊
با خودم فکر میکردم چه خوب میشد اگه هر روز همچین کسی بود😍
میتونستم محمد و بسپرم دستش، و خودم بشینم اونجا و کتاب بخونم🤗
البته گاهی هم، این عشق به بیرون رفتن، نجات جان ما هم میشه،
وقتایی که محمد خوااابه و هیییچ تلاشی بیدارش نمیکنه، از جمله طلایی
«بریم بیرون؟»😃
استفاده میکنیم و در کمتر از یه دقیقه 😜
(البته فقط وقتایی اینو میگیم که واقعا بعدش میخوایم بریم بیرون.
مثلا از ترهبار یه کیلو گوجه بخریم بیایم😎)
پ.ن: واقعا زندگی تو آپارتمانهای کوچیک، حوصلهی بچهها رو سر میبره.😒
یادش بخیر وقتی که رفته بودیم شهرستان منزل پدری🙂، ابدا همچین معضل بیرون رفتنی نداشتیم.
چون یه حیاط بزززززرگ داشتن با درخت🌳 و باغچه🌱 و شیر آب💧 و شلنگ💦، که محمد وقتی میرفت دیگه عین خیالش نبود کی میره و کی میاد.😁
و البته خونه هم اونقد بزرگ بود و پرجمعیت، که فهمیده نمیشد کی الان کجاست و کجا میره.😉
واقعا که از خوشبختی هر آدمی، داشتن یه خونهی بزرگه.
ولی فعلا که باید یه جوری با پارک و اینا، برا پسری جبران کنیم.😅
انشالله که اونم روزیمون بشه😊🤲🏻
#ه_محمدی
#روزنوشت
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
#پ_شکوری
گاهیم پیش میاد که چند روز بیشتر تا امتحان پایان ترم وقت نمونده ولی حس درس خوندن ندارم😂😆
توی دانشگاه خیلیی کم پیش میاومد که امتحان داشته باشم و براش مفصل و کامل درس نخونم😅
مخصوصا از وقتی تغییر رشته دادم به شیمی❤، همیشه سعی میکردم تمام تلاشمو بکنم برای امتحانا😁
الانم همینطوره📚
چون درسای حوزه رو حتی بیشتر از شیمی
دوست دارم😍
ولی خب گاهی پیش میاد که حوصله یا توان خووب درس خوندن ندارم😅
من اینو پذیرفتم که الان مامان دو تا بچهی قد و نیم قد😍😍 هستم و شرایطم خیلی فرق داره با زمانی که یه دختر مجرد خوابگاهی بودم😇
اما این دفعه نه اینکه بچهها نذارن درس بخونما،
خودم حسشو نداشتم😅
از یه هفته مونده به امتحان دست و دلم به درس خوندن نمیرفت (بیشتر دست و دلم به چرخیدن توی فضای مجازی میرفت🙈)
دو روز مونده به امتحان بازم حسشو نداشتم
حتی روز قبل امتحان😨
صبح روز امتحان تصمیم گرفتم درس بخونم
ولی چون شب قبلش تا پاسی از شب داشتم عصر جدید😎 میدیدم (تنها برنامهای که برای تفریح میبینم و بچهها هم دوتایی بازی میکنن و توجهی بهش ندارن😀)، خیلی خوابم میاومد😅
بازم نشد درس بخونم و خوابیدم پیش بچهها تا ظهر😯
بیدار شدم و دیگه چون کمتر از ۲ ساعت وقت داشتم، با انگیزه خیلی زیاد شروع کردم😂
بچهها هم با ننو و دو تا سطل اسباب بازی مشغول شدن🤸🏻♂️
گاهیم میاومدن با من یه حرفی میزدن و میرفتن دوباره سراغ بازی دونفره شون😍
آخرش یک سوم جزوه موند (یعنی مرورش موند. قبلا در طول ترم یه دور خونده بودم😅)
و یه ربع مونده به پایان زمان مجاز امتحان، وارد سایت شدم...
کنار بچهها امتحان دادم (تستی بود)
بد نبود!
البته ۳ تا سوال آخرو ندیدم کلا چون وقت تموم شد و سایت بسته شد😦
تخمین خودم ۱۴ یا ۱۵ از بیسته😑😣
بلافاصله بعد امتحان، به یاد اهدافم افتادم و متنبه شدم که دیگه واسه امتحانای بعدی اینکارو نکنم و نذارم دقیقهی نود😒
پ.ن:
البته من آدم درس نخونی نیستما. ترمای پیش نمراتم و معدلم خیلی خوب بود و خوب درس میخوندم. چون برام کامل یاد گرفتن درسام خیلی مهمه.
منتها برای این امتحان حس درس خوندن نداشتم😢 سعی کردم با خودم راه بیام و سخت نگیرم به خودم😑
چیزی که مهمه استمراره👌🏻
فراز و فرودها برای همه هست.اما نباید کم بیاریم.
باید خطاهامونو بپذیریم و ازش عبرت بگیریم.
چه بسا یه خطا و ندامت بعدش، باعث بشه آدم مصممتر و راسختر بشه توی مسیرش😇
هیچکدوم از ما خالی از اشتباه نیستیم. مهم نحوهی برخورد ما با اشتباهامونه😎😎
#پ_شکوری
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ط_اکبری
عزیزای دلم لباس بپوشید بریم پارک😍😃
ناظر اول: «خودشون؟؟؟😏»
- بله!😍
رضا لباسش رو برعکس پوشید🤦🏻♀️🆘
ناظر دوم: «خب وقتی وظیفهی خودتو محول میکنی به بچهی سه، چهار ساله همین میشه دیگه!»
- نفرمایید☺️ بزرگ شدن ماشاءالله! کم کم یاد میگیرن😉
و میرم رضا رو راهنمایی میکنم، کمکش میکنم درست بپوشه...👌🏻
طاها تیشرت👚 تابستانی پوشیده،🤦🏻♀️ هنوزم جورابش رو پیدا نکرده!🙃
ای واااای! الان ناظر اول مسلسل رو برمیداره!😱😂
_طاها جونم مگه وقتی درآوردی سرجاش نذاشتی؟!
👦🏻:نمیدونم یادم نمیاد🤷🏻♂️
بیا باهم بگردیم پیداش کنیم🔍 این دفعه حواست باشه مامانی😚 اگه دیرمون بشه ممکنه نتونیم بریم پارک!😯
ناظر اول: «مگه خودت لباساشونو مرتب سرجاش نمیذاری؟!😕»
- نه!🙂 خودشون میذارن. اول راهن! کمکم رو ریل میافتن☺️
میخوای یه لباس گرم بپوشی؟ سردت بشه باید سریع برگردیما!!
👦🏻: نه! من اینو دوست دارم😃
ناظر دوم: « این جوری بچهداری میکنی که هی بچه میاری دیگه!😒
بچهداری که اینجور نیست! بچه رو سرما میدی!😠
- براش لباس برمیدارم حواسم هست☺️
(البته قیافهی درونم این شکلیه:😒😤)
چندماه بعد...
عزیزای دلم لباس بپوشید بریم پارک😍
ناظر اول: «هنوز مادری یاد نگرفتی؟! هربار باید کلی معطل لباس پوشیدن بچهها بشی؟؟ چقدر بهشون فشار میاری!!!»🙄
- فشار؟! بچهها این رو پذیرفتن که خودشون بپوشن.🧦👟👕👖 و احساس فشار نمیکنن!😌
فقط گاااهی خستهن میرم کمکشون🤗
سرم رو برمیگردونم میبینم گل پسرا مرتب لباسای مناسب پارک پوشیدن👌🏻 و داداش یه سال و نیمهشون هم به تقلید ازشون، به سختی داره تلاش میکنه خودش لباس بپوشه.😆
بهبه! چه پسرایی😍 چه مرتب! ماشاءالله😘
توی دلم #استقلال و اعتماد به نفسشون رو هم تحسین میکنم😌
و بابت #فراغت نسبی خودم خوشحالم😜
برید داداشتونم کمک کنید😝👏👏
ناظر اول:😏
ناظر دوم:😕
حین بیرون رفتن از خونه، کودک ۴ سالهی همسایه رو میبینیم در حالیکه در انتظار مادره برای پوشیدن کفش...
پ.ن۱: لازم نیست دائم با اطرافیان مجادله کنیم! جملات کوتاه و مؤدبانه کافیه😊 قرار نیست کتاب گویا باشیم😂 زمان همه چیز رو حل میکنه😃
پ.ن۲: بچهها معمولا از دو سالگی همراه مادر و به مرور، تنهایی لباس میپوشن. لباسهای بیرون کمی سختتره🤪 نکتهی مهم صبوری و فرصت تجربه دادنه.👌🏻 فراموش نکنیم بالأخره همه یاد میگیرن خودشون لباساشونو بپوشن😅
پ.ن۳: این خاطرات مربوط به قبل شیوع کروناست😉
#ط_اکبری
#روزنوشت_های_مادری
#استقلال_کودک
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
#ز_م
اگر از مامانایی که چندتا بچه دارن سوال کنی قشنگ میتونن تفاوت دنیای بچههاشونو با هم شرح بدن...
به نظر من کارکرد این تفاوت برای رشد پدر و مادر و خود بچه ها خیلی جالبه🤔
یه بچه ای عاطفیه💖 پدر و مادر باید یه جور برخورد کنه یکی هیجانی رفتار میکنه یه برخورد میطلبه، یکی ذهن منطقی داره، یکی به تمیزی و کثیفی حساسه😖 و....
(اعتراض حامیان حقوق کودک بلند نشه... صلوات😬)
من معتقدم اینا برچسب زدن به کودک نیست چون هر کودکی ویژگیهای متفاوتی داره که البته قرار نیست جلوی خودش این رو بگیم ولی خوبه پدر و مادر روحیات بچهشون رو بشناسن.
گل پسر ما هم به یه چیزایی حساسه مثلا بدش میاد به بعضی چیزا دست بزنه
حتی کوچولو هم که بود تا میخورد زمین و دستش کمی خاکی میشد گریه میکرد😭 نه به خاطر درد بلکه به خاطر خاکی شدن دستش😯
از دست زدن به خمیر، گِل، رنگ🎨 و هرچیز چسبناک و نرمی بدش میاد😒
از اون طرف دختری این روحیات رو نداره و گاها زبل تره...
حتی وقتی میریم پارک🏝 یکی از بازی هاش شن بازیه...
این ویژگیهای متفاوت برای ما از این جهت باعث رشده که هم باید سعی کنیم ویژگی بچههامونو بپذیریم و هم باید یاد بگیریم🤪 روش برخورد درست با هر ویژگی رفتاری چیه؟!
ولی قسمت مهمترش برای من اثر خوبی بود که این تفاوت ویژگی ها برای خود بچهها داشت😎
مثلا وقتی گل پسر جسارت خواهرش تو گرفتن کفشدوزک🐞 رو میبینه تحریک میشه و ترس همیشگی کمتر میشه😜
یا اینکه من بعد از فهمیدن تاثیرات خوب، مهم و ضروری بازی های #مسی_پلی (یا همون کثیف کاری خودمون😊) برای بچهها، تصمیم گرفتن گاهی از این بازی ها تو خونه راه بندازم که با مقاومت پسری مواجه شدم...
به آرد دست نمیزد، به شن دست نمیزد، از خمیر بدش میومد و...
و این وسط دختری به دادمون رسید😍
دختری از هیچکدوم از این کارها بدش نمیاومد پس همراه بود و پسری رو هم آرام آرام همراه کرد😊
✅ من حس میکنم هر چی بچهها بیشتر باشن خودشون به هم کمک میکنن و حساسیتهاشون کمتر میشه و از یه جهاتی کار مادر تو تربیت راحت تره😜😅
پ.ن۱:
گاهی حساسیتهای بچهها به خاطر رفتارهای اشتباه پدر و مادره ولی گاهی این حساسیتها در وجودشون هست مثل بچههایی که همه در یک خانواده بزرگ شدن ولی حساسیتهای رفتاریشون متفاوته...
پ.ن۲:
بازیهای #مسی_پلی همون کثیف بازی خودمونه، هر چیزی که حواس بچه مخصوصا حس لامسه رو تقویت کنه. فایدههای زیادی هم داره از افزایش هوش تا...
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_بهروزي
جات خالی نیست!
و چه خوش میگذره به ما!
محمدآقا ۹ماهه بود👦🏻،منم یه مامان اولی که میدونستم بچهم نباید به تو📺 عادت کنه!
اما وقتی فشار مادری برای من کم تجربه زیاد میشد،🤷🏻♀️ روشنت میکردم، تا مدتي، هرچند کوتاه گل پسرو از سر خودم وا کنم!😖
هرچند نویسنده کتابی که خونده بودم، لحظهای منو به حال خودم رها نمیکرد!😆
- آی آی، به همین زودی یادت رفت؟!!😶این طفلک یک سالشم نشده! تربیت رو بیخیال، برای چشم و مغزش ضرر داره ها😟! افت ضریب هوشی، کاهش خلاقیت؟! عادت کنه گرفتار میشی ها!
-- ای بابا! آقای نویسنده! با یه بار که این اتفاقا نميافته.😐
- بله، بله! درست میگی👌🏻 پس یه بار و دوبار اشکالی نداره، به استراحتت بپرداز😊
فراغت حاصل از سپردن محمد به قاب جادوييت انقدر شیرین بود برام، که دفعه بعد تا بهونه گرفت، به جای اینکه بغلش کنم و با هم بريم تو محوطه مجتمع یه دور بزنیم👩👦 یا یه بازی هیجان انگیز پیشنهاد بدم، رفتم سراغ کنترل!📺و خودم مشغول کارهام شدم.😁😏
آقای نویسندهی درونم😅 از دور ناظر بود و چیزی نمیگفت!😶
دو بار و سه بار و چهار بار ...
دیگه محمد خودش چهار دست و پا میرفت🚼 و کنترل رو بر میداشت روشنت میکرد!
تو هم لابد خوشحال بودی💪🏻😛 که یه مشتری دیگه هم داره به مشتريات اضافه میشه و میتونی هر جنس بنجلی رو قاطی تک و توک جنسای خوبت به بچهم غالب کنی!😵
شب به همسرم گفتم، سریع جعبه شو بیار تا هنوز داغم جمعش کنیم!
به تو اشاره کردم و گفتم این جادوگر قاتل رو!😂😝
همسرم گفت دیگه قاتل نیست خدایی! جو نده خانوم!😨
گفتم قاتل وقته⏰! مهمتر از عمر هم مگه سرمایهای داریم که دو دوستی تقدیم این قاب جادويی بکنیم؟!
😎😅
پ.ن: این اولین قسمت از ماجراهای ما و بیتلویزیونی بود. منتظر ادامهی ماوقع باشید.😬😄😊
#مادران_شریف_ایران_زمین
#تلویزیونی_شدن
#روز_نوشت_های_مادري
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ف_قربانی
شاید برای صدمین بار داشت دکمهی ماشین لباسشویی رو میزد و هی خاموش روشنش میکرد😫
بعد از تمام شدن شستشوی ماشین یادم رفته بود از برق🔌 بکشمش و شده بود اسباببازی گل پسر!🤦🏻♀️
دیگه مغزم خوب حرف زدن و جایگاه امیر بودن گل پسری رو یه لحظه به فراموشی سپرد و ماحصلش شد یه داد بسیار عصبانی سرش!🗣😡
پسرکم یهو از صدای دادم ترسید😧 و از ترس یه داد کوچیک زد و خیلیییی مستاصل و ناراحت😰 دوید سمتم و چسبید به پاهام!
چسبید به منی که فوقالعاده از دستش ناراحت و عصبانی بودم و...
خودم خیلی ناراحت شدم😔 که چرا ناگهانی داد زدم و دلم به رحم اومد و کلی بغلش کردم و نازش کردم.
وقتی فکر کردم دیدم پسرکم حتی وقتی که میدونه که از کارش ناراحتم و عصبانی باز در حالت ترس😨 و ناراحتی😔 و استیصال😓 پناهی جز آغوش امن من نداره و خودشو از ترس و نگرانی میچسبونه به من👩🏻
و یاد این عبارت دعای ابوحمزه ثمالی افتادم:
"هارب منک الیک"
(از خشم و غضب تو به سمت تو فرار میکنم)
خدایا ما غیر از آغوش امن تو کجا رو داریم که از ناراحتی تو به خاطر اشتباهاتمون بهش پناه ببریم؟😥
خدایا هرچی هم کار بد کرده باشیم و تو هم با حادثهای یا حرفی یا... بهمون یه چشمهای از نتیجهشو چشونده باشی اما بازم میایم پیش خودت، مگه ما غیر تو کی رو داریم؟
ای بهترینی که از کودکی ما رو در دامن مهر و لطف خودت بزرگ کردی...❤️
سیدی انا الصغیر الذی ربیته... و انا الخائف الذی آمنته...
(سرورم، من کوچکی هستم که او را بزرگ کردی و ترسانی هستم که او را ایمنی بخشیدی)
#سبک_مادری
#عارفانه_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_شکوری
یه افسانهای هست که میگه
پشت سر هر انسان موفقی یه موبایل غیرهوشمند هست😂😂
نمیدونم قدیما توی دورهی دانشجویی چطور با اون گوشی ساده سر میکردم😅😅
از وقتی این گوشی هوشمند رو هدیه گرفتم (بعد عقد😍 تابستون ۹۵) تعاملم با دنیای مجازی خیلی بیشتر و گستردهتر شد.
انواع و اقسام گروههای دوستانه، مادرانه، کاری، درسی به علاوه تعداد خیلی زیادی کانال که دلم نمیاد از هیچکدومش خارج بشم😑 میگم شاید یه روز به دردم بخوره!
و اینستاگرام!
اقیانوس ناآرام و طوفانی که وقتی آدم واردش میشه دیگه بیرون اومدنش با خداست 😀
پارسال بود،
حس کردم خیلی وقت کم میارم واسه کارهام.😥
کارای خونه و درس و کتابهایی که همیشه توی صف انتظار بودن و هیچوقت نوبتشون نمیرسید😕
مثل اینکه یه چیزی داشت زمانهام رو میخورد!!!
اول فکر کردم بچهها مقصرن😅😎
بعد فهمیدم که دزد واقعی همین گوشی مظلوم و آرومه!😏
اولین قدم این بود که بفهمم روزانه چقدر وقت سرم توی گوشیه!
یه اپلیکیشن نصب کردم (Quality time)
عددها عجیب بود. ۵ و ۶ ساعت در روز. گاهیم بیشتر😢
۷۰ درصدش هم شبکههای اجتماعی😑
یه مدت سرخورده بودم و نا امید از تغییر.
حتی یه مدت اپلیکیشن مذکور رو از روی گوشیم پاک کردم که عذاب وجدانم کمتر بشه😂
بعدش دیدم چه کاریه آخه😅 خودمو که نمیخوام گول بزنم.
تلاشمو میکنم حداقل💪🏻
یه ساعتم کمترش کنم غنیمته!
یه روشهایی پیدا کردم😀
۱. ساعتهایی از روز اینترنت رو خاموش کنم.🚫
۲. یه اپلیکیشن کتابخوان📚 توی گوشیم داشته باشم با یه سری کتاب جذاب.
وقتای مرده کتاب بخونم ولو شده ۱۰ دقیقه باشه.
۳. کتابهای توی صف انتظار کتابخونهم رو بذارم جلوی چشمم تا ازشون خجالت بکشم😅 همیشه یه کتاب📖 دم دستم باشه واسه وقتای استراحت و تفریح.
۴. سعی کردم زیاد به اون اپلیکیشن سر بزنم تا عذاب وجدانم حفظ بشه😅😆 حداقل همینکه بدونم چقدر وقتم رو دارم هدر میدم خودش موثره توی رفتارم.
۵. گاهیم میشینم حساب میکنم توی زمانی که پای گوشی صرف کردم در هفته یا در ماه، چندتا کتاب میتونستم بخونم! اینم باعث میشه عذاب وجدان و تلاشم برای تغییر بیشتر بشه.😁
خلاصه الان من تو ترکم😄
و خیلی راضیم😁
برخلاف ترک مواد مخدر که فرد میره توی خماری و حالش بد میشه، ترک فضای مجازی خیلی حال آدمو خوب میکنه😍 و زندگی شیرینتر میشه.
پ.ن: شما رابطهتون با گوشیتون چطوره؟😆
راضی هستید از رابطهتون یا به فکر تغییرش هستید؟
تجربیاتتون رو به ما و بقیه دوستامون هم بگید.🙏
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ط_اکبری
چه روزهایی بود...
📽بعد ازدواج،❤️ از محله شلوغ پدری، رفته بودم #خوابگاه شهرک #دانشگاه_شریف، یه محله ساکت به تمام معنا😱
محکوم به استراحت مطلق!🤰🏻اما مجبور به خانهداری!😮
و خودآموزی درسهای دانشگاه🤓
#توقع داشتم خواهرام بهم سر بزنن!
#توقع داشتم مادرم یه تعارفی بهم بزنه🙈
#توقع داشتم همسرم چند روزی مرخصی بگیره😢
و...
شرح حال اون روزهای من: 🤕😥
📽پسرم زودتر از موعد به دنیا اومد،👼🏻
زردی، کولیک، رفلاکس نی نی و نابلدی من مامان اولی اضافه شد!😫
#توقع داشتم خواهرام...
#توقع داشتم همسرم...
و من:😥
📽دومی رو باردار بودم🤰🏻
اثاثکشی یهویی هم اضافه شد😱
#توقع داشتم...
جدا از اینکه چقدر از این #توقع مرتفع میشد،☺️
شرح حال من اون روزها:😥
و حتی گاهی:😭
همون ایام، دوستی که اصلا ازش #توقع نداشتم، اومد به دیدنم💝😃
البته دوستان دیگه هم قبلش لطف کردن و به دیدنم اومدن.☺️
ولی این یکی رو خیلی خوشحال شدم!😃 کلللی ازش تشکر کردم.😍
با خودم گفتم:
الان این دوستم اگه به من سر نمیزد، ازش ناراحت نبودم.🙂 حالا که اومده دیدنم غرق محبتش کردم!♥️
چرا؟
چون ازش #توقع نداشتم.😊
با خودم جلسه گذاشتم!😁
✅خب حالا چی میشه از هیچکس توقع نداشته باشی؟!🤔
🚫آدم از بعضیا توقع داره خب! فرق دارن آخه!
✅فرقشون به تو ربطی نداره پاشو خودتو جمع کن😁
صحبتهای استاد درس حقوق، یادته؟⚖
فرق بنیادین رساله حقوق امام سجاد و منشور حقوق بشر در اینه که تو اولی مثلا گفته شده:
ای مادر! حق فرزند به گردن تو...
ای فرزند! حق مادر به گردن تو....
✅یعنی #وظیفهشناس باش👌🏼
اما در دومی گفته شده ای مادر! حق تو به گردن فرزندت اینه...
یعنی #توقع داشته باش😠👊🏻
چیه آخه همهش شرح حالت اینطوریه:😢
ماحصل جلسه این شد که یه مدت کلا اینطور شدم😍😚
البته کمی تصنعی بود🤭
چون درونم همچنان اینجوری بود:😒
چیزی نگذشت که دیدم واقعا اینجوریم:😍
دوباره استراحت مطلق،
دوباره تولد زود هنگام،
دوباره زردی و کولیک،
دوتا فسقلی و درس و پروژه دانشگاه،
غیبتهای دوهفته در ماه همسر،
و...
اگه لطفی میرسید: 😃😘
نمی رسید: 😍😊
راستی چه رنگ و لعابی داره این زندگی بدون غبار #توقع😊
چقدر همه دوستداشتنی هستن❤️
پ.ن۱: راستی این روزها اثاثکشی داشتیم
تک و تنها ولی اینجوری:😄😍
پ.ن۲: حرف از رساله حقوق شد. ذکر این بند، خالی از لطف نیست!☺️👇🏻
«حق کسی که چیزی از او خواسته شده این است که اگر داد از او با سپاس و قدردانی از فضل او پذیری و اگر نداد عذر او را قبول کنی»
#روزنوشت_های_مادری
#توقع
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_بهروزی
شاید شما هم مثل ما فکر کنید مهمترین چالش بعد از حذف تلویزیون📺، پر کردن جای خاليشه!😬
در واقع اینطور نبود!😯
مهمترین چالش، طبق معمول #حرف_مردم بود!
از فامیل تا دوست و همسایه!
همه مدل حرفی😏
البته خوب بود... باعث میشد دقیقتر به تلویزیون و معایب و محاسنش(؟) فکر کنیم.
- شما که از دنیا عقبید!😴
خبر ندارید ملت چه استعدادهایی دارن جدیدا!😒
- اخبار نمیبینید؟؟مثل اصحاب کهف ميشيدا!
- حوصلهتون سر نمیره؟!
- اینجوری بچه حریص میشه! خونه بقیه مثل عقدهای ها رفتار میکنه!😮
- شما صورت مسئله رو پاک کردید! مدیریت کنید براش!😎
حتی بچهها:😕
- خاله! چرا نمیذاری محمد کارتون ببینه؟😒 گناه داره خب!😢 بچهها خیلی کارتون دوست دارن😍
ما قصد نداشتیم دیگران رو متقاعد کنیم!
در واقع اگر میخواستیم باید
👈🏻۳۷۰ صفحه جلد پنجم "من دیگر ما" رو میخونديم براشون😄
👈🏻حداقل جلسه اول مبحث کنترل ذهن حاجآقا پناهیان رو میدادیم گوش کنن!😁
👈🏻بهعلاوه سه ساعت صوت دکتر اسماعیلی درباره جایگاه رسانه در تربیت اسلامی!
و چندین سخنرانی و تحلیل دیگه در مورد رسانه (خصوصا 📺)😅
پس برای اینکه بندگان خدا رو از نگرانی در بیاریم با لبخند😊 و جملات کوتاهی مکالمه رو تموم میکردیم.
- چیزایی که دونستنش به درد دنیا و آخرتمون میخوره، از راههای دیگه هم بدست میاد😊
- والا حوصلهمون که سر نمیره! وقت کم میاریم حتی!
- یکی از بخشهای خبری رو دانلود میکنیم و میبینیم که فقط همون ده دقیقه یک ربع زمان میبره... بدون مقدمه و موخره😁
-فعلا جمع کردیم تا این نیاز کاذب برای محمد ایجاد نشه!
درواقع هنوز تلویزیون مسئله نشده! هر وقت به هر دلیلی خواست براش میاریم دوباره و اونوقت سعی میکنیم مدیریت کنیم.
میتونم بگم "حذف تلویزیون از ابتدا برای کودک" بخشی از مسير "مدیریت تلویزیون" بود برامون.
- خاله جون محمد هنوز نمیدونه کارتون چیه! هروقت شناخت و خواست براش میذاریم.
پ.ن۱:حذف تلویزیون از جهتی کار رو برام راحت کرد!
چون اصلا نبود که بخوام زحمت مدیریتشو بکشم!
و از طرفی گذاشتن محمد جلوی تلویزیون، تنبلانهترین گزینه ممکن برای ساکت کردنش بود!
متناقضترین جملهای که تو عمرم گفتم همین بود😅
پ.ن۲: تنها کسی که با ما هم نظر بود😍 یکی از اقواممون بودن که از سوئیس اومدن ایران چند روزی!😯 خیلی تعجب کردم که نمیذاره پسر ۵ سالهش تلویزیون ببینه! دليلشو پرسیدم، گفت خیلی بده بچه عادت کنه بشینه یه جا و سرگرم بشه!
پ.ن۳:باز هم ادامه دارد..این تازه چالش اول بود😵
#تلویزیونی_شدن
#مادران_شریف_ایران_زمين
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif