eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
عیدغدیر سرود پیچیده باز توو دنیا ذکر لبهای طاها میگه من کنت مولا فهذا علی مولا *((حال و روز دلامون زیباشد دل عاشقاهمه شیدا شد گوش کنید فرشته ها میخونن بزنید کف که علی مولا شد))* رحمت خدا داره این روزا میباره حضرت نبی خنده رولبا میکاره دست علی رو وقتی که بالا میاره            یاعلی مدد 2 یامولا بهاری دلپذیره شبه عیده غدیره هرکی دشمن مولاست باید بره بمیره اسدالله و سیف الله وصی آقا رسول الله ذکرآسمونیا با شادی یاعلی علی ولی الله تاب و تب من شور و شعفم یاحیدر راه تو آقا راه و هدفم یاحیدر عاشقتم و مست نجفم یاحیدر           یاعلی مدد 2 یامولا شعار ما همینه کورشه هرکی نبینه حیدر بر هر دوعالم امیرالمومنینه عشق حی ازلی یاحیدر ای به هرشیعه ولی یاحیدر جامیگیری توی قلب زهرا بگی باصوت جلی یاحیدر هرکی نداره مهرشو علی آقاش نیس دشمن علی بچه ی خود باباش نیس دیگه توی محشرآقای ما همراش نیس              یاعلی مدد2 یامولا ابوذر رییس میرزایی(بهار) *ازشاعرگرانقدرمحمد مهدی روحی*
خورشید آسمان بیان مرتضی علیست جمشیدِ دارِ مُلک امان مرتضی علیست اصل وجود و مایه جود و جهان جود نور زمین و زین زمان مرتضی علیست با صد هزار نور و براهین و عقل و نقل بگذشته از صفات و بیان مرتضی علیست شاهی که در قبیله آدم نیافرید همتای او خدای جهان، مرتضی علیست میری که زیر سایه فرّ همای اوست عرش برین چو سایه نهان مرتضی علیست آن منبع کمال که همتای او به فضل جز مصطفی دگر نتوان مرتضی علیست آن گوهری که مایه اقبال آدم است این را خلاف نیست که آن مرتضی علیست نوری که استقامت عالم به ذات اوست نزدیک اهل عقل عیان مرتضی علیست قدرش ز قدر صدر نشینان سدره را بر آستان نداده مکان مرتضی علیست ارواح انبيا همه در بارگاه قدس در مدح او گشاده زبان مرتضی علیست اندر دل موحد پاکیزه اعتقاد خوش‌تر هزار بار ز جان مرتضی علیست در سینهٔ مشبّهیِ ناصبی به درد جانسوزتر ز تیغ و سنان مرتضی علیست داده طلاق دنیی و بخریده هشت خلد اندر سه شب به بيع سه نان مرتضی علیست مال قطار چهارصد اشتر به یک سؤال داده به دست سايل نان مرتضی علیست دریادلی که سایل یک نان به یک سؤال برد از كفش ذخایر كان مرتضی علیست اصل همه فضایل و فهرست هر هنر در ذات او روان چو روان مرتضی علیست ناسوده از عبادت و ننشسته از جهاد نامیخته يقين به گمان مرتضی علیست از گفته قدیم در این شعر مصرعی می آورم که مقصد از آن مرتضی علیست «آن بیش از آفرینش و کم ز آفریدگار» میدان ز روی فایده كان مرتضی علیست نفس رسول بوده و دیده پس از رسول ظلمی صریح از همگان مرتضی علیست در دست او نهاده خداوند لم يزل روز جزا جواز جنان مرتضی علیست "سالار "لافتی" و خداوند "هل اتی بی شایبه همین و همان مرتضی علیست کاشی" به اعتقاد چو بعد از نبی تو را" عقل و ضمیر و هوش و توان مرتضی علیست چون عین فرض دان تو خود فرض عین دان شعری که اعتقاد در آن مرتضی علیست پوشیده دار حال و مخور غم که رزق را از روی لطف کرده ضمان مرتضی علیست
هدایت شده از نغمات حسینی
سرود عید غدیر من به مویت هستم اسیر یا علی جان دستم بگیر من که از خود هم بیخودم کرده مستم خم غدیر ای امام نازنین ای نگار مه جبین در روز عید غدیر احوال من رو ببین یا امیر المومنین ــــ یا امیرالمؤمنین ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ همه هست پیغمبر است او که مست پیغمبر است در غدیر خم دست او روی دست پیغمبر است محمد در زمزمه است در شور و در همهمه است گوید که از بعد من علی مولای همه است یا امیرالمؤمنین ــــ یا امیرالمؤمنین ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ ای دوای دردم علی به تو رو آوردم علی حاجی ام من تو کعبه ای دور تو میگردم علی تو هستی اول امام تو هستی رکن و مقام تو مروه ای تو صفا تو هستی بیت الحرام یا امیرالمؤمنین ــــ یا امیرالمؤمنین ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ تو برای من دلبری تو برای من محشری به همه عالم گفته ام حیدری هستم حیدری تویی شاه لوکشف منم منم جان به کف تو ماه و من رو سیاه من و ایوان نجف یا امیرالمؤمنین ــــ یا امیرالمؤمنین ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ حاج سید محسن حسینی غدیر خم ۱۴۴۵ ه.ق ۱۴۰۳ ه. ش
هدایت شده از نغمات حسینی
سرود عید غدیر امشب همه بیایید دلدار ما ببینید امشب همه بیایید مشگل گشا ببینید بروی دست احمد دست خدا ببینید ای روح و ریحانم ای دین و ایمانم مولا علی جانم مولا علی جانم ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ ای ماه عالم آرا ماه تمام مایی صفا و مروه ما رکن و مقام مایی شب تا سحر علی جان ذکر مدام مایی اول امام ما بیت الحرام ما مولا علی جانم مولا علی جانم ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ قسم به ماه گردون تو ماه در زمینی قسم به نازنینان امام نازنینی مولای هر دو عالم امیر مومنینی ای جان پیغمبر ای محشر محشر مولا علی جانم مولا علی جانم ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ امید هر دو عالم برای ما امیدی من آمدم که امشب دست مرا بگیری مست خم غدیرم . غدیریم غدیری قربان روی تو پیچیده بوی تو مولا علی جانم مولا علی جانم ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ قسم به تار مویت بر موی تو اسیرم بگی بمون میمونم بگی بمیر میمیرم من عاشق تو هستم عشق تو کرده پیرم من جان به کف دارم میل نجف دارم مولا علی جانم مولا علی جانم ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ حاج سید محسن حسینی غدیر خم ۱۴۴۵ ه. ق ۱۴۰۳ ه. ش
وقتی که سپاه ،سمت حیدر می رفت انگار به جنگ نا برابر می رفت در معرکه ای که شیر حق می جنگید روباه سقیفه مثل بُز در میرفت
مردی که با جان و دلش پیکار می کرد با ذوالفقارش دشمنان را خوار می کرد وقت سحر که امتی در خواب بودند پا می شد و سجاده را بیدار می کرد از اینکه شاید یک یتیم امشب گرسنه ست از احتمالاتش هم  استغفار می کرد چون آبروی مومنانش محترم بود گاهی گناه دیده را انکار می کرد خوبی خود را با امید اینکه روزی او هم هدایت می شود تکرار می کرد قربان شاهی که به جای باج گیری نان یتیمان را به دوشش بار می کرد از وصله هایی که نمی چسبید غم داشت نعلین خود را باز  وصله دار می کرد واجب تر از نان شب ما مدح مولاست کاری که با بدخواه او تمار می کرد احمد به معراج خودش رفت و دو دل بود با رب خود یا باعلی دیدار می کرد من کنت مولا ی پیمبر علتی داشت او با پیامش خلق را هشیار می کرد دین با ولایت زنده می ماند که اینقدر احمد به حیدرخواهی اش اصرار می کرد
بنام حضرت خالق بنام نامي حيدر فداي آن كه زده دم دم از غلامي حيدر علي علي اسدالله علي علي ولي الله مدد گرفته پيمبر هم از اسامي حيدر علي نخواهد و دارد به اين و آن چه نيازي هميشه فاطمه بوده يگانه حامي حيدر خدا به لحن علي با نبي مكالمه كرده به حق رسيده پيمبر به هم كلامي حيدر شبيه او نرسيده كسي دگر به خدايش رسيده از بركاتش ابوالبشر به خدايش نميكند سر خود را مقابل احدي خم نميزند به كسي رو علي مگر به خدايش نبوده خلقت و بوده كسي نماند و ماند از اين نظر به خدايش از آن نظر به خدايش نبوده محرم سري براي مدح اش و گفته علي فضائل خود را دل سحر به خدايش...
آن دل که در او نیست ولایت دل نیست پیش نظر اهل نظر قابل نیست اکملتُ لکم بر همه عالم فهماند بی حب علی دین خدا کامل نیست ..... تا عشق ، به سرزمینِ دل غالب شد معشوق ، علی بن ابیطالب شد تا کلّ جهان عاشقِ این عشق شوند تبلیغِ غدیر خم به ما واجب شد ....... آن دل که در او نیست ولایت دل نیست پیش نظر اهل نظر قابل نیست اکملتُ لکم بر همه عالم فهماند بی حب علی دین خدا کامل نیست
سپاه پلکهایش چند لشکر را تکان می داد علی با خطبه خوانی قلب منبر را تکان می داد به وقت زُهد سلمان را کرم می کرد و حاتم را؛ عیار راستگویی اش اباذر را تکان می داد خودش نه پلک بر هم می زد و اینگونه بی پیکار دل هر مالکی مانند اشتر را تکان می داد به یک ضربه سرش را می بُرید از تن به آسانی به سختی آن که وقت جنگ پیکر را تکان می داد و جبرائیل درسش را به حیدر چون که پس می داد علی بن ابیطالب فقط سر را تکان می داد همیشه بعد دیدار علی از بس تحیُر داشت یکی باید می آمد دوش قنبر را تکان می داد میان گرد و خاک جنگ تا او را ببیند هم علی بود آن که از جایش پیمبر را تکان می داد نه در دنیا دل ما را که نام مرتضی قطعاً به وقت مرگ هم اعضای نوکر را تکان می‌داد
با رحمت و لطفِ خویش درگیرم کن از باده ی نابِ ازلی سیرم کن یاربّ قَسَمَت به نامِ حیدر دادم با عشق و محبتِ علی پیرم کن... ..... در ظلمت و تاریکی شب، ماه علیست از سر خداست آنکه آگاه، علیست در روز غدیر حق به عالم فهماند ای خلق! فقط خلیفة الله علیست ...... جز عشق علی آب حیاتی نَبُوَد جز راه علی راه نجاتی نَبُوَد یک فاطمه  شد فدا که تفهیم کند والله به جز علی صراطی نَبُوَد ....... هَر حَنجَره ای که از عَلی دَم بزند آتَش به دِلِ عالَم و آدَم بزند این آرزوی ماست که هِنگامِ مَمات مولا زِ کَرَم سَری به ما هَم بزند
بی روی علی شعر من آرایه ندارد بی اذن علی، نطق، درون‌مایه ندارد بی نام علی قرآن یک آیه ندارد بی حبّ علی دین به‌خدا پایه ندارد عمری پدرم گفت که فرزند خلف باش یعنی که فقط بندۀ سلطان نجف باش یاسین رخ و رحمان دل و توحید مقام است با حکم غدیر آمده، پس کار تمام است "سلطان جهانش به چنین روز غلام است" ذکر لب مولا صلوات است و سلام است هم‌شأن علی کیست؟ اگر هست بیاید! بالاتر از این دست محال است بیاید هم جاذبه هم دافعه دارد، به تعادل توصیف گر روی گل او شده بلبل نقل‌است که شاعر شده حافظ به توّسل "لاحَولَ و لاقُوّة الّا" به تغزّل ایجاز رباعی‌ست، بلندای قصیده‌ست از دفتر اشعار خدا، بیت گزیده‌ست خورشید شده آینه گردان جمالش خوردند ملائک همگی غبطه به حالش گشتم، به خدا نیست کسی مثل و مثالش میراث محمّد، صلواتی ست که آلش کس نیست به جز فاطمه و حیدر و اولاد با آل علی هرکه در افتاد بر افتاد تاریخ عرب، فاتح خیبرشکن‌اش خواند او بود که پیغمبر اسلام، "من"اش خواند صدآیۀ نازل نشده از دهنش خواند استادسخن،فاطمه، صاحب سخنش خواند کو آنکه قدم جای قدومش بگذارد جز او احدی خطبۀ بی‌نقطه ندارد برده ست خدا نام از او داخل انجیل موسی به لبش نادعلی داشت لب نیل داده‌ست به فرمان علی گوش، ابابیل پیغامبری را علی آموخت به جبریل این‌ها همگی هیچ، بگو معجزه‌اش چیست اعجاز علی اینکه کسی مثل علی نیست عدل علوی، دست عقیل است در آتش گیرم بزند دشمن او پشت در آتش لطفش به گنهکار چو آبی‌ست بر آتش شاعر! نزند دست بر این شعر تر، آتش در آتش سوزنده و بی‌سایۀ محشر بر چادر زهرا متوسّل شو و بگذر عشق علی و فاطمه تکرار ندارد جز فاطمه عالم گل بی‌خار ندارد جز با در این خانه، گدا کار ندارد این خانه دری دارد و دیوار ندارد در کوچۀ باریک علی آه...چه‌ها شد هر بار گدا حاجتی آورد، روا شد
صدای کیست چنین دلپذیر می‌آید؟ کدام چشمه به این گرمسیر می‌آید؟ صدای کیست که این‌گونه روشن و گیراست؟ که بود و کیست که از این مسیر می‌آید؟ چه گفته است مگر جبرئیل با احمد؟ صدای کاتب و کلک دبیر می‌آید خبر به روشنی روز در فضا پیچید خبر دهید:‌ کسی دستگیر می‌آید کسی بزرگ‌تر از آسمان و هرچه در اوست به دست‌گیری طفل صغیر می‌آید علی به جای محمد به انتخاب خدا خبر دهید: بشیری نذیر می‌آید کسی به سختی‌سوهان،به سختی صخره کسی به نرمی موج حریر می‌آید کسی که مثل کسی‌نیست،مثل او تنهاست کسی شبیه خودش، بی‌نظیر می‌آید خبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریخت خبر دهید به یاران: غدیر می‌آید به سالکان طریق شرافت و شمشیر خبر دهید که از راه، پیر می‌آید خبر دهید به یاران:‌ دوباره از بیشه صدای زندۀ یک شرزه شیر می‌آید خُم غدیر به دوش از کرانه‌ها، مردی به آبیاریِ خاکِ کویر می‌آید کسی دوباره به پای یتیم می‌سوزد کسی دوباره سراغ فقیر می‌آید کسی حماسه‌تر از این حماسه‌های‌سبُک کسی که مرگ به چشمش حقیر، می‌آید غدیر آمد و من خواب دیده‌ام دیشب کسی سراغ منِ گوشه‌گیر می‌آید کسی به کلبۀ شاعر، به کلبۀ درویش به دیده‌بوسیِ عید غدیر می‌آید شبیهِ چشمه کسی جاری و تپنده، کسی شبیهِ آینه روشن‌ضمیر می‌آید علی همیشه بزرگ است در تمام فصول امیر عشق همیشه امیر می‌آید به سربلندی او هر که معترف نشود به هر کجا که رَوَد سر به زیر می‌آید شبیه آیۀ قرآن نمی‌توان آورد کجا شبیه به این مرد، گیر می‌آید؟ مگر ندیده‌ای آن اتفاق روشن را؟ به این محلّه خبرها چه دیر می‌آید! بیا که منکر مولا اگر چه آزاد است به عرصه‌گاه قیامت، اسیر می‌آید بیا که منکِر مولا اگر چه پخته، ولی هنوز از دهنش بوی شیر می‌آید علی همیشه بزرگ است در تمام فصول امیرِ عشق همیشه امیر می‌آید
سادات که ميوه های باغ فدکند زيباوقشنگ وخوشگل و بانمکند       هستند ستــاره سمـاوات عــلـــی هـرچند زيــادند،ولــی بـاز تکند
در دریای سرمدست علی جانشین محمدست علی اسدالله سرور غالب شاه مردان علی ابوطالب هر که با شیر حق زند پنجه شنجهٔ خوشتن کند رنجه ساقی شیرگیر سرمستان زیر دستش همه زبردستان در کف انگشت او کلیدی بود در خیبر به آن کلید گشود وز سر ذوالفقار آن فیاض رشتهٔ کفر را شده مقراض تا نجف به هر گوهرش صدفست ریگ صحرای او در نجفست زیب این گلشن از جمال علیست گل این باغ رنگ آل علیست بود عم‌زاده رسول خدا چون رسول از خدا نبود جدا چون دو کس ابن عم یکدگرند چون دو فرزند کان ز یک پدرند پدران در نسب برابر هم پسران در حسب برابر هم گه سر خصم را جدا کرده گه سر خویش را فدا کرده هر شهی وقت بزم زر بخشد شاه ما روز رزم سر بخشد کرم خلق بخشش درمست گر کسی سر فدا کند کرمست همه سرها فدای او بادا همه شاهان گدای او بادا
ای قبله گاهِ مسلمین، مولا امیرالمومنین ای کعبه ی اهلِ یقین، مولا امیرالمومنین نفسِ محمّد یاعلی، روحِ مجرّد یاعلی مهرِ تو بی حَد یاعلی، مولا امیرالمومنین ای مُرشدِ روحُ الاَمین، تنها تویی حَبلُ المَتین ای مصطفی را جانشین، مولا امیرالمومنین پیدا وجود، از تو شده، نابود، بود از تو شده هر چه شهود، از تو شده، مولا امیرالمومنین هستی تو بابِ آلِ حق، تمثالِ تو تمثالِ حق قالَ علیُ قالَ حَق، مولا امیرالمومنین هم آب هم دریا تویی، هم خاک هم صحرا تویی خَلّاقِ دو دنیا تویی، مولا امیرالمومنین بر بی کسان یاور تویی، بر عاشقان دلبر تویی اوّل تویی، آخر تویی، مولا امیرالمومنین هم غائب و حاضر تویی، هم باطن و ظاهر تویی در هر هُنر ماهر تویی، مولا امیرالمومنین روحِ جهادی مرتضی، بابُ المُرادی مرتضی والانِژادی مرتضی، مولا امیرالمومنین شد هر نبی مدهوشِ تو، معراج، راهَش دوشِ تو باغِ جنان آغوشِ تو، مولا امیرالمومنین پیرِ بلال و بوذری، مقداد و میثم پروری بر مالک اَشتر سَروری، مولا امیرالمومنین زهرا نگین و تو رکاب، زهراست مَه، تو آفتاب، ای صاحبِ روزِ حساب، مولا امیرالمومنین سینه بُود چاکِ نجف، خاکم بُود خاکِ نجف مَستم من از تاکِ نجف، مولا امیرالمومنین قلبم به غمها مُبتلاست، دیوانه ی ایوان طلاست دل هم نجف هم کربلاست، مولا امیرالمومنین گرچه گُنهکارم علی، تنها تو را دارم علی خیلی گرفتارم علی، مولا امیرالمومنین از نسلِ سلمانم علی، گر غرقِ عصیانم علی محتاجِ احسانم علی، مولا امیرالمومنین
روز ایجاد که حق خلقت دنیا می‌کرد در پس پرده علی بود تماشا می‌کرد بلکه از آینه کنت نبیا چو نبی سیر در آب گل آدم و حوامی کرد بود سر منزل آدم بشبستان عدم که دو تا قدرسا در بر یکتا می‌کرد گهر پاک وی اندر صدف علم اله مشق آموختن حکمت اشیا می‌کرد به خیابان چنان سیر احبا می‌داد بحر کیفر بسقر منزل اعدا می‌کرد یاد می‌داد ره و رسم عیادت به ملک چون به تمحید خدا درج دهن وا می‌کرد یاور دین احد بود معین احمد هر کجا روی به بازوی توانا می‌کرد روز را روز عزا در بر چشم کافر تیره و تار به مثل شب یلدا می‌کرد ذوالفقار دو دمش از رک شریان عدو دشت را سر به سر از موج چو دریا می‌کرد بدرش دیده امید مه گردون داشت زرخش کسب ضیاء بیضه بیضا می‌کرد بهر ایتام و ارامل شب و روز و مه و سال وقف آسایششان رنج سر و پا می‌کرد کاش در یاری فرزند غریبش ز نجف یک زمانی به صف کرببلا جا می‌کرد اندر آن دم که سرسینه دلبند رسول شمر بی‌واهمه می‌آمد و ماوی می‌کرد یا علی ساقی کوثر توو از شمر حسین قطره آبی بلب تشنه تمنا می‌کرد بی‌کسی بین که بنزد پسر سعد پلید التماس شه دین دختر زهرا می‌کرد شمر حنجر به گلوی شه لب تشن نهاد زینب غمزده با گریه تماشا می‌کرد هر یتمی شرر شعله‌اش اندر دامن روی از خیمه سراسیمه به صحرا می‌کرد چادر آن یک ز سر زینب بی‌کس می‌برد و آن دگر رو به حرم از پی یغما می‌کرد کرد خولی چو سر خسرو دین زیب‌ تنور کاش از دود دل فاطمه پروا می‌کرد برد سیلاب فنا خرمن صبر (صامت) اندر آن روز که این مرثیه انشا می‌کرد
آن صولت‌آفرین که به رزم، آفرین زنند بر تیغ او ملائک هفت آسمان، یکیست شیری که گاهِ پنجه زدن، جبرئیل را ثقل مهارِ ساعدش آید گران، یکیست گُردی که خصم، دستِ فزع بر دو ران زند یکرانِ قهر آورد ار زیر ران، یکیست طوفان‌صلابتی که خیال وی افکند چون بید، لرزه در دل هر پهلوان، یکیست جان برکفی که بهر خدا، گِرد شمع دین در بزم رزم، پر زده پروانه‌سان، یکیست جنگاوری که قیمت یک ضرب تیغ او افزونتر است از عمل انس و جان، یکیست ببرافکنی که پاسخ «هل من مبارز»ش ندهند جز به الحذر و الامان، یکیست شیراوژنی که چون سوی میدان شدی روان کس را نبود جز ظفرش در گمان، یکیست آنکو زند چو تیغ دو دم خنده در کَفَش میدان شود چو طشتِ پر از زعفران، یکیست آنکس که در مبارزه با هیچ هم‌نبرد هرگز نگشت ضربت او، ضَرْبَتٰان، یکیست آن پهلوان که در عقبِ تیغِ جانگزاش از راه مانده شد ملکِ جان‌ستان، یکیست در خیبر آنکه یک تنه بی عونِ هیچ کس از قلعه قلع کرد دری آنچنان، یکیست گر دست، دست دشمن و گر جسم، جسم اوست خاشاکِ نم گرفته و نوک سنان یکیست در پیش صرصر غضبش روز کارزار کوه و غبار و پشّه و پیل دمان یکیست باید عَلَم به دست دو ناکس فتد نخست کآید عیان که روز وَغا، قهرمان یکیست الحق که عزلِ پیکِ «برائت» ز نیمه راه معلوم کرد لایق این امتحان یکیست ای بی‌ادب! حیا نکنی زین قیاس خام کآن شاه با خسی چو فلان و فلان یکیست؟! اعرابی‌ای که می‌نکند فرق چپ ز راست با عالِم حقایق سرّ و عیان یکیست؟ ناپاک‌فطرتی که ز نسل عواهر است با آن نتاجِ گوهر پاکیزگان یکیست؟ * شاها مرا که دیده به دست عطای توست در چشم طبع، تودۀ انگِشت و کان یکیست تا ذوق شهد عشق تو دارم به کام جان اندر مذاق من، عسل و شوکران یکیست شوقم کُشد به یاد حریمت که اندر او دل مطمئن شود که خدای جهان یکیست گر صدهزار قصر مجلّل بنا کنند آن صحن و آستان ملک پاسبان یکیست گر این و آن ثناگریِ آن و این کنند ممدوحِ من خلافِ رهِ این و آن، یکیست آن مُبدعی که صد هنرم داده، جمله را وقف تو کرده است و از آن صد، زبان یکیست ***
سری ندیدم در این حوالی که خاک پای علی نباشد که خاکِ چسبیده بر عبایش، دگر جدای علی نباشد قسم به مالک قسم به قنبر "ولی" فقط حیدر است حیدر موالیِ هیچکس نباشم اگر ولای علی نباشد به شام معراج و عرش اعلی، خدایِ از گفت و گو مبرّا چگونه خوانَد پیمبرش را اگر صدای علی نباشد؟ نه چون غُلاتش علی پرستم نه از خداییش دل گسستم که من خدا را نمی پرستم اگر خدای علی نباشد! عدو بغل در خرافه آمد، شمارشش در گزافه آمد سه تا خلیفه اضافه آمد! عمر که جای علی نباشد! علی شریعت علی طریقت علیست لا ینفک از حقیقت علی قسیمِ جحیم و جنت، عمر که جای علی نباشد علی ولایت علی عدالت علی صداقت علی اصالت علی کند رزق را حوالت، عمر که جای علی نباشد علی شفاعت علی سیادت علی سخاوت علی عبادت علی ست در کعبه اش ولادت، عمر که جای علی نباشد علی به لیل المبیت خفته، علیست سِرّ از نبی شنفته علی شهادت نخست گفته، عمر که جای علی نباشد علی ز موسی و آدم اکمل علی ز عیسی و نوح افضل بگو برادر! مکن معطل، عمر که جای علی نباشد شدم سراپا خجالت آن دم، که نام سگ نزد شیر خواندم بسوزدم این سخن که راندم اگر سخای علی نباشد...
اول ِ ابتدایِ آغاز است درِ جنت برای او باز است در مسیرش ملک به پرواز است همه ی کارهاش اعجاز است وقت پیکار شیر میدان است او که همبازی یتیمان است نقطه ی تحت باء بسم الله شرف لااله الا الله آسمان پیش قامتش کوتاه در خیبر برای او پر کاه دشمن از پیش و پس اگر دارد ذوالفقار علی دو سر دارد دست و بازوی او نمک دارد به همه نیت کمک دارد عشق ما ریشه در فدک دارد به ولایت هرآنکه شک دارد برود کعبه را طواف کند و نگاهی بر آن شکاف کند هر زمان فاطمه کنار علیست هر کجا هست،بخت یار علیست ملک الموت، ذوالفقار علیست جبر حتی در اختیار علیست آن همه اختیار داشت ولی بر سر نفس، پا گذاشت علی گفت"یا فاتح" و قرار گرفت نفس خود را در اختیار گرفت بعد در دست، ذوالفقار گرفت جان کفار را دو بار گرفت بار اول به چشم و ابرویش بار دوم به تیغ و بازویش ما همه قنبریم و غم بَر اوست هم دلاور هم اینکه دلبر اوست خصلت جمله انبیا در اوست اوست از اول و در آخر اوست پیش پاهاش کوه خم شده است هر که با اوست محترم شده است در کمیاب اگر که در صدف است در نایاب، ریگی از نجف است جلوی خانه اش همیشه صف است شاهراه بهشت، اینطرف است هر که دور ضریح مولا گشت بی هراس از پل صراط گذشت سعدی و مولوی و بیدل را حافظ و عنصری و دعبل را صایب و انوری و مقبل را همه ی شاعران قابل را خوانده ام، نزد او کم آوردند هرقدَر بیت محکم آوردند گوش خلق از علی علی پر شد سنگ راهش یکی یکی دُر شد راه رفت و خدا تصور شد با علی راه ما میان بر شد تا که پا روی عدل نگذاریم به ولای علی نظر داریم به خدا عالم یگانه علی ست حاکم شهر و مرد خانه علی ست برترین خلقت زمانه علی ست عدل الله را نشانه علی ست جورج جرداق وصف او کرده سند از اهل سنت آورده عشق را در غدیر یافته ایم و علی را وزیر یافته ایم سندی بی نظیر یافته ایم بین دست امیر یافته ایم آنچه داریم از علی ازلی ست گل ما خاک زیر پای علی ست با تمامی سربه زیری ها سربلندیم ما غدیری ها ختم گردد به خیر، پیری ها دست ما را اگر بگیری، ها هیچ سرداری از علی سر نیست دست بالای دست حیدر نیست راه شیری غبار راه علی ست ریگ های نجف سپاه علی ست به خدا که خدا گواه علی ست شب به شب کوفه در پناه علی ست کوفه دل را شکست یا سر را؟! هیچ یک را ! نماز حیدر را
ای دل مدبّر همه کار جهان یکیست بر ماسوا، به حکم خرد، حکمران یکیست چندین وقایع بد و نیک از قضای اوست تیر ارچه بیشمار، ولیکن کمان یکیست اَجرامِ چرخ را که مدبّر لقب دهی گویی است چند، وآن همه را صولجان یکیست سود از کسی مدان و زیان از کسی دگر دستی که هست مَقسَم سود و زیان، یکیست صد در زدی وز آن همه یک سر برون نشد تا آیدت درست که روزی رسان یکیست ناکامی‌ات از این کس و آن کس، دلیل بس کآن کو تواندت که کند کامران، یکیست در باغ دهر، تا بُوَدت خیره چشم و دل روز و شبت ز الفت این بوستان یکیست برچین چو سرو، دامن همت ز خار و گُل کآزاده را هماره بهار و خزان یکیست آن را که شد ریاضِ فلک، مَطمَح نظر شک نی که عیش و طیش، در این خاکدان، یکیست تا هر خسی به ملک دلت حکمران بود این ملک با فَریسۀ درّندگان یکیست چندین خدا رها کن و انداز کار خویش با آن خدا که در زَمی و آسمان یکیست همّت به کار بندگی‌اش کن که بنده‌اش با خسروان و محتشمان در وِزان یکیست لیکن به راه او قدمِ خودسری منه مانند ذات او، ره او هم بِدان، یکیست ابلیس‌وار، آنکه عبادت تراش شد هم با بِلیس، عاقبتش بی‌گمان یکیست آن داستان هماره مکرر شود به دهر در زید و عمرو و بکر، ولی داستان یکیست خیره مزن چو اهل هوس، چنگ در هوا کاندر میان ارض و سما، ریسمان یکیست راه خداست آنکه خدا راه داندش وآن شاهراه در همه کون و مکان یکیست باب مدینۀ نبوی، مرتضی علی کاوصافِ ذاتِ ایزد و او، در بیان یکیست شاه سریر «لو کشف» آن رازدان غیب کز بینش‌اش به دیده عیان و نهان یکیست دریادلی که در دل دریای همتش حَصبای پست با گهر شایگان یکیست خواهم به مطلعی دگر او را ثنا کنم ور در قیاسِ منزلتش، این و آن یکیست * «مقصود از آفرینش کون و مکان یکیست» در خلقِ خلق، واسطۀ «کُنْ فَکان» یکیست هر ذات دارد از صفتی ایزدی، نشان ذاتی که هست هر صفتی را نشان، یکیست آنکس که از شمارِ مقامات حضرتش گردیده است دستِ عدد، ناتوان، یکیست آنکس که جز تفاوتِ مخلوق و خالقی فرقی نبوده با حق‌اش اندر میان، یکیست آنکس که کعبه فرش رهش کرد کردگار چون خواست پا نهد به زمین ز آسمان، یکیست آنکس که راز گفت به لحن کلام او حق با رسول، در حرم لامکان، یکیست آنکو به نصّ «انفسنا»، ذات اطهرش نفس نفیس ختم رسل راست جان، یکیست آن ماهِ دین که شمسِ نبوّت ورا بداد با زهرۀ سپهر ولایت، قِران، یکیست آنکو مقیم عاصمۀ شرک بود لیک سر خم نکرد پیش بتی هیچ آن، یکیست آنکو نبی به محفلِ «أَنْذِرْ عَشِيرَتَك» خواندش «وصیّ» و بود یکی نوجوان، یکیست در «قُلْ كَفىٰ» که صورت برهان احمدی‌است شاهد که با خدا بُوَدش اقتران، یکیست آن حصنِ بامناعتِ توحید کَاهل او باشند از عذاب خدا، در امان، یکیست آن کاشف رموز حقایق که بارها داد خطابه داد «سلونی» زنان، یکیست آن رهبری که دین خدا بی امارتش حیرت دهد چو کشتی بی بادبان، یکیست آنکس که بی قرائتِ منشورِ جاه اوست تبلیغِ شایگانِ نبی، رایگان، یکیست آن خسروی که طاعت او، بعد مصطفی با طاعت خداست قرین در قُران، یکیست شاهی که شهسوارِ فلک را نهیب او تابد ز شیبِ جادۀ مغرب، عنان، یکیست ماهی که در جمال‌سرای فلک، بُدند دلتنگ او، ملائک عرش‌آشیان، یکیست آن بی‌بدیل صورت کلک بدیع صنع کایزد به خویش از او شده تسبیح‌خوان، یکیست آن پادشاه ملک فنا کز غنای نفس پیشش یکیست تختگه و آستان، یکیست دریاکفی که هر دو جهان را به سائلی آسان دهد چنان کفِ نانی ز خوان، یکیست ز ارکان دین، زکات و نماز است و در جهان بخشنده‌ای که این دو کند توامان، یکیست آن معدن عطوفت کز کانِ دیدگان با دیدنِ یتیم شود دُرفشان، یکیست آن حاکمی که یاد فقیران کشورش ناخفته سیر یک شب از آن خشک نان، یکیست شاهی که داشت شوق یتیمی، رعیتش تا باشدش چو او پدری مهربان، یکیست آن مقتدا که پارۀ جان و تن رسول پیش معاندان، سپرش کرد جان، یکیست آن اسوۀ فتوت و رادی که میکند با قاتلش معاملۀ میهمان، یکیست آن محور ثبات عوالم که در عزاش رفت از قرار، ارض و سما هردوان، یکیست آن مایۀ فراغت جانها که در غمش از ساکنان چرخ برآمد فغان، یکیست آن بوالعجب که هست به محراب و حربگاه از تیغ، خون و از مژه اشکش روان، یکیست آن دادپیشه داور عادل که با وی است در روز حشر، قسمت نار و جنان، یکیست آن فارقِ سعید و شقی کاو به لعن خصم سر می‌دهد به عرصۀ محشر اذان، یکیست آن دادرس که گفت خدا کای رسول ما در موج‌خیزِ حادثه او را بخوان، یکیست
تجلّي همه اسماء ذات هستى تو براى خَلق ، ظهور صفات هستى تو تو آفريده شدى جزء ممكنات شوى ولى ز سلسلهء واجبات هستى تو گره گشاى همه انبيا تو بودى و گره گشاى همه مشكلات هستى تو به توبه گفت كه "يا عالىُ بِحَقّ عَلي" براى حضرت آدم برات هستى تو تو يار نوح شدى تا رها شد از طوفان و بر خليل در آتش نجات هستى تو براى حضرت موسى تويى يَدِ بَيضا براى حضرت عيسى حيات هستى تو به جز تو هيچ كسى نيست نَفْس پيغمبر كه رونماى وى از هر جهات هستى تو چگونه مثل منى شاعرت شود!، كه خودت به نظم آورِ صدها لُغات هستى تو (به ذره گر نظر لطف بوتراب كند به آسمان رود و كار آفتاب كند) مسير قافله سوى غدير مى گردد غدير واقعه اى بى نظير مى گردد رسيد روح الأمين گفت يا رسول الله بگو پيام خدا را كه دير مى گردد بگو كه پشت تو بر ذات كبريا گرم است به بند سلسله شيطان اسير مى گردد به حاضرين تو بگو تا به غائبين گويند عليست آنكه پس از تو امير مى گردد بگو نه از طرف من كه حكم حكمِ خداست على ولي و وصي و وزير مى گردد هميشه دوست او سربلند مى گردد هميشه دشمن او سر به زير مى گردد قسم به ذات خدا عاقبت بخير شود هر آنكه بر در او مُستجير مى گردد چه اعتنا به كم و بيش اين جهان دارد كه بهره مند ز خير كثير مى گردد كسى كه عيد غدير و عليست معيارش دعاى حضرت زهرا بُوَد نگهدارش به دست حضرت خورشيد مى درخشد ماه بر اين جلالت و شوكت همه كنند نگاه از اين به بعد بلند است روى مأذنه ها صداىِ "أشهدُ أنّ عَلي وَليُّ الله" على براى خدا و رسول يك شير است مجالِ عَرضه ندارد به پيش او روباه فقط براى رضاى خدا زَنَد شمشير عليست كوه و سپاه مقابلش چون كاه عليست مرد عبادت ، عليست مرد جهاد عليست مرد قضاوت ، على عدالت خواه هر آنكسى كه دمى بى على نَفَس بكشد تمام زندگى اش را نموده است تباه براى آنكه بُوَد دست او به دستِ على مسير قُربِ خداوند مى شود كوتاه (على امام من است و منم غلام على) كسى كه غير على خواست مى شود گمراه مُريد شاه نجف پيرو سقيفه كه نيست هر آنكه غصب خلافت كند خليفه كه نيست نشسته ام بنويسم نَمى از اين يَم را بزرگى تو شمارد بزرگ اين كم را به وصف توست "يَدُ الله فَوقَ أيْديهِم" كه در احاطه گرفتى تمام عالم را شعاع نور تو را در وجود او ديدند اگر ملائكه كردند سجده ؛ آدم را اسير روى تو ديدم هزار يوسف را گداى كوى تو ديدم هزار حاتم را اگر بزرگ شدم در قبيله اى شيعى تو داده اى به من اين نعمت فراهم را اگر اجازه دهى باز آخر اين شعر كمى مرور كنم خاطرات ماتم را پس از غدير ، پس از رحلت رسول خدا مدينه مى زند آتش بهشت خاتم را ميان آن همه نامحرم اى غيورِ صبور خدا كند كه نبينى حضور مَحرم را حوائج از تو بخواهند مردم ، اما من نخواهم از تو به جز روزىِ مُحرّم را سلام بر لب عطشان سيدالشهدا به زخم هاى فراوان سيدالشهدا
ز الف اول امام از بعد پیغمبر علی است آمر امر الهی شاه دین‌پرور علی است ب برادر با نبی بیرق فراز دین حق بحر احسان باب لطف بی‌حد و بی‌مر علی است ت تبارک تاج و طاها تخت و نصراله سپاه تیغ‌آور خسرو مستغنی از لشگر علی است ث ثری مقدم ثریا متکا ثابت قدم ثانی احمد به ذات کبریا مظهر علی است ج جاه و قدرش ار خواهی به نزد ذوالجلال جل شانه جز نبی از جمله بالاتر علی است ح حدوثش با قدم مقرون حدیثش حرف حق حاکم حکم اللهی حیه در حیدر علی است خ خداوند ظفر خیبر گشا مرحب شکار خسرو ملک ولایت خلق را رهبر علی است د داماد نبی دست خدا دارای دین داعی ایجاد موجودات از داور علی است ذ ذاتش ذوالجلال و ذالمنن وز ذوالفقار ذلت افزا بر عدوی ملحد ابتر علی است ر رفیع‌القدر و والا رتبه روح افزا سخن رهنمای خلق عالم ساقی کوثر علی است ز زبر دست و زکی و زاهد و زهد آفرین زیب بخش مسجد و زینت ده منبر علی است س سعید و سید و سرور سلونی انتساب سرّ لا رطب و لا یابس سَر و سرور علی است  ش شفیع المذنبین شیر خدا شاه نجف شمع ایوان هدایت شافع محشر علی است ص صدیق و صبور و صالح و صاحب کرم صبح صادق از درون شب پدیدآور علی است ض ضرغام شجاعت پیشه‌ی روشن ضمیر ضاربی کز ضربش المضروب لایُخبر علی است ط طبیب طبع‌دان مطلوب ارباب طلب طاق نه کاخ مطبق طرح را لنگر علی است ظ ظهیر ملک و ملت ظاهر و باطن امام ظل ممدود خدای خالق اکبر علی است ع عین ‌الله و علی جاه و علّام الغیوب عالم علم علی الاشیا ز خشک و تر علی است غ غران شیر یزدان غیرت الله المبین غالب اندر غزوه‌ها بر خصم بد گوهر علی است ف فصیح و فاضل و فخر عرب میر عجم فارِس میدان مردی فاتح خیبر علی است ق قلب عالم امکان قسیم خلد و نار قاضی روز قیامت خواجه‌ی قنبر علی است ک کنز علم ما کان و علوم ما یکون کاشف سرّ و علن از اکبر و اصغر علی است ل لطفش شامل احوال کل ما خلق لازم التعظیم شاه معدلت گستر علی است م ممدوح صحف موصوف تورات و زبور مصحف و انجیل را مصداق و المصدر علی است ن نظام نه فلک از نام نیکش وز جمال نور بخش مهر و ماه و انجم و اختر علی است و واجب منزلت ممکن نما والا گهر واقف از ما وقع و از ما وقع یک سر علی است هـ هو الهادی المضلین فی الصراط المستقیم هر چه بهتر خوانمش صد بار از آن بهتر علی است ی یدالله فوق ایدیهم یکی از مدح او یک سر از یا تا الف هر حرف را مضمر علی است آدم و نوح سلیمان و خلیل بی‌خلل موسی با اقتدار و عیسی با فر علی است جان علی جانان علی ظاهر علی باطن علی مِی علی مینا علی ساقی علی ساغر علی است گویی ار مدح علی دیگر چه غم داری «صغیر» یاور خلق جهانی گر تو را یاور علی است
دروصفِ علی خرد فرو می ماند خاکِ قدمش به آبرو می ماند ازراهِ نجف به کعبه هرکس نرود حجّش به نمازِ بی وضو می ماند ..... آن را که خرد دلیل و حرز راه است بی شک که از این واقعه نیک آگاه است کـز بعـد نبـی خـلافت و مـولایی با نص نبی، علی ـ ولی الله ـ است ...... جایی نروم که حقّ ،جلیّ نتوان گفت دامادِ رسول را ولیّ نتوان گفت بیزارم ازآن شهرودیاری که درآن الله ومحمّد وعلی نتوان گفت ....... از شان علی فقط خدا آگاه است از دامن او دست خرد کوتاه است گفتیم علی بن ابی طالب کیست گفتند محمد بن عبدالله است ....... یاشاهِ نجف آبِ حیاتِ همه ای حاضر زکرم وقتِ مماتِ همه ای آورده ازآن به مرقدت نوح پناه یعنی که سفینهء نجات همه ای
گفتیم اول از علی و آخر از علی پُر شد ورق ورق ورقِ دفتر از علی با خلقتش چکامه‌ی خلقت تمام شد دیگر نیافرید خدا بهتر از علی یک قطره‌اش به عمرِ زمین و زمان رسید سیراب می‌شود عطشِ محشر از علی از عرشِ ابرهای لبش وحی می‌چکید در بارشِ تلاوتِ پیغمبر از علی نهج‌البلاغه نقطه‌ی عطف خطابه شد قیمت گرفت آبروی منبر از علی از خاک رفت بر درِ افلاکیان نشست تا بال و پر گرفت، درِ خیبر از علی پا روی حقّ مورچگان هم نمی‌گذاشت حتی خیالِ ظلم نمی‌زد سر از علی در روزگارِ برده‌فروشان نمی‌خرید جز آبروی نوکری‌اش قنبر از علی حیّ علیَ الصلوة، زمان گدایی است حیّ علیٰ گرفتنِ انگشتر از علی از یا حسینِ‌ِ حل شده در اشک‌های آب سیراب می‌شویم، چنان کوثر از علی
سخت بي معناست،بي معنا عبادت بي علي پس نصيب كس نمي گردد شهادت بي علي فرق چنداني ندارد در قباحت با زنا هر كه ميخواند نمازي با جماعت بي علي آنكه با بغض علي مرده جهنم جاي اوست پيش حق كي ميشود مشمول رحمت بي علي بايد از باب علي شد وارد راز و نياز پس دعا هرگز نخواهد شد اجابت بي علي حب او ايمان،خدا را شكر من هستم محب دين ندارد ذره اي ولله قيمت بي علي هست آنجا كه علي باشد بهشت عاشقان فرق با دوزخ ندارد باغ جنت بي علي از علي بايد براتي در امان از نار داشت رد نگردد از صراط آدم سلامت بي علي در روايت ديدم از معصوم حتي انبياء روز محشر كارشان افتد به زحمت بي علي
"در رهِ اِبقای ولای علی" عالم و آدم به‌فدای علی گر شهدایند همه فاطمی فاطمه هست از شهدای علی کارِ رسالت به چه تایید شد؟ مُهرِ ولای کفِ پای علی وحی به آوای که نازل شده؟ صوتِ الهی‌ست، صدای علی چیست که اِتمامِ همه نعمت است؟ نورِ ولایت، ز عطای علی سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم اول و آخر به حقیقت علی است حافظ قرآن و شریعت علی است راهِ صراط است اگر مستقیمِ سلسله جنبانِ طریقت علی است پرتوِ خورشیدِ فروزانِ عدل ضامنِ اجرای عدالت علی است بابِ علومِ نبوی، قلبِ او ماهِ شبستان هدایت علی است سَروَر و مولای همه اولیاء قافله سالارِ ولایت علی است سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم غدیر، شیرازه‌ی دینِ خداست غدیر، نوروزِ همه انبیاست غدیر، معراجِ رسول خدا غدیر، روزِ سِدرةُ المُنتهاست غدیر اُستوانه‌ی دینِ حق غدیر پشتوانه‌ی اولیاست غدیر اِحرازِ امامت به خلق غدیر جاودانه در نسل‌هاست غدیر ضامنِ بقای ولی غدیر ضامنِ بقای وِلاست سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم کیست علی؟ جلوه‌گرِ آفتاب کیست علی؟ نوردِهِ ماهتاب کیست علی؟ زمزمه‌ی فاطمه کیست علی؟ خواسته‌ی مستجاب کیست علی؟ مالکِ روزِ جزا کیست علی؟ بوالحسن و بوتراب کیست علی؟ فصلِ حق و باطل است کیست علی؟ مَرزِ ثواب و عِقاب سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم جانِ جهان، علی علیه السلام شاهِ شهان، علی علیه السلام مظهر اَسماءِ خدای بزرگ نورِ جنان، علی علیه السلام آن نَبَاءِ عظیم در عالمین نبضِ زمان، علی علیه السلام هم شهِ مردانِ جوانمرد، هم... سِرّ نهان علی، علیه السلام علی سایه ی سبحان به سرِ بندگان اَمن و اَمان، علی علیه السلام سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم کیست معمای خدا؟ حیدر است عبدِ سراپای خدا حیدر است مَحرمِ اَسرارِ اَزل تا اَبد مَردِ سحرهای خدا حیدر است زینتِ محراب جمال علی دستِ تمنای خدا حیدر است عارفِ بِالله، بِوَالله اوست عاشق و شیدای خدا حیدر است دستِ خدا، چشمِ خدا، گوشِ حق دیده ی بینای خدا حیدر است سِرِ خداوند غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لِکُم دینَکُم اُلگوی هر مؤمنِ پرهیزگار اُسوه‌ی اخلاص و شکیب و قرار محنتِ او محو کند از مُحِب کوه‌ترین سَیئه‌ی روزگار مُظهِرِ ایمان به همه مؤمنین کاتبِ وحی و شهِ دُل دُل سوار کاشفِ کرب از سَر و روی نبی جانِ محمد، سپرِ جانِ یار شیر خدا، دَمدَمه‌ی لافتی صاحبِ تیغِ دو دمِ ذوالفقار سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم اوست امیرِ همه‌ی مؤمنین اوست مبیرِ همه‌ی مشرکین اوست مجیرِ همه پیغمبران اوست مجیبِ همه‌ی مرسلین اوست امیدِ همه مستضعفان اوست کمینِ همه مستکبرین اوست براتِ همه یاران ز نار اوست نجاتِ همه اصحابِ دین ختم کُنِ قائله‌ی نَهرَوان کور کُنِ فتنه‌گر و قاسطین سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم "آنچه ز مخلوق، خدا طالب است حبِ علی بنِ ابیطالب است" وجهِ جمالِ اَزلی روی او وَه که چه رخسارِ علی جاذب است هر چه سئوال است بپرسید از او پاسخِ او بر همگان جالب است فاتحِ خیبر، همه جا پهلوان مَرحب، مغلوب و علی غالب است طبقِ فرامینِ رسولِ خدا نشرِ غدیرِ علوی واجب است سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم قدرِ غدیر از چه شناسا نشد؟ اُمتِ دین، یاورِ مولا نشد! بعدِ پیمبر، ز چه رو هیچکس بر سرِ آن عهد، مهیا نشد؟ روزِ حمایت ز ولایت، چرا یارِ علی، جز دلِ زهرا نشد؟ خانه نشین شد ولی الله، آه... شیعه که جز فاطمه اِحیا نشد! سیلیِ محکم که به رویش زدند خورد زمین، جز به عصا پا نشد! شد در و دیوارِ حرم شعله‌ور هیچکسی مُعترضْ آنجا نشد! در وسطِ شعله در آن اِزدحام جز به لگد، دربِ حرم وا نشد! دستِ علی بسته شد و باز هم مردِ رهی، مانعِ شورا نشد! باز کمربندِ علی را گرفت مانعِ او صد صفِ اعدا نشد! ضربِ غلاف آمد و دستش فتاد باز علی یکه و تنها نشد! قامت زهرا وسطِ کوچه‌ها جز به غمِ غربتِ او تا نشد! باز خروشید چو آتشفشان کار بجز خطبه‌ی غرّا نشد! با همه تأکیدِ رسول خدا مزدِ رسالت ز چه اجرا نشد؟! وای به بیعت‌شکنانِ غدیر بیعتشان بهر چه ابقا نشد؟! بعدِ علی و حسن و فاطمه پرچمِ دین، جز به حسین پا نشد کرب و بلا، یارِ غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم
بر معرفت علی کسی را ره نیست هر کور دلی محرم این درگه نیست سربسته بگویمت: علی سِرِّ خداست از سر خدا به جز خدا آگه نیست شادی روح شاعر اهلبیت سید مصطفی آرنگ صلواتی هدیه نمائید
ز طریق پیروی على، نه اگر بشر به خدا رسد به چه دل نهد؟ به که رو کند؟ به چه سو رود؟ به کجا رسد؟ ز خدا طلب دل مقبلى، به على بجوى توسلى که اگر رسد به على دلى، به على قسم به خدا رسد ازلى ولایت او بود، ابدى عنایت او بود ز کف کفایت او بود ز خدا هر آنچه به ما رسد به على اگر برى التجا، چه در این سرا چه در آن سرا همه حاجت تو بشود روا، همه درد تو به دوا رسد على اى تو یاور و یار ما، اسفا به حال فکار ما نه اگر به عقده کار ما، مدد از تو عقده گشا رسد
خیالش باز، شعری بر لبم بی اختیار آورد که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد کلاف شعر دارم، سالها کارم غزل بافی ست دراین بازار آشفته، علی تحسین کند کافی ست نوشتم شاعرش هستم، عجب وهم و خیالاتی نوشتم بی علی هیچم، چه توضیح اضافاتی... نوشتم شمس... دیدم گنبدش زیباتر از آن است نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است به قرآن سر زدم دیدم علی گویا تراز آن است نوشتم عرش...دیدم مرتضی اعلی تر از آن است شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم صد و ده بار امشب قل هوالله احد خواندم من از شوقش زمین خوردم، ولی مولا بلندم کرد همیشه یاعلی گفتم، علی از جا بلندم کرد سَر و سِرّ مرا با او، کسی جز او نمی داند علی نادیده می بیند،علی ننوشته می خواند چه بهتر ازهمین اول بگویم حرف آخر را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را کسی نشناخت حیدر را به غیر از مصطفی وقتی... گره زد دست خود را سخت در دست خدا وقتی.... ...به چشم حاجیان شور تماشا می رسید آنروز کنار برکه ای دریا به دریا می رسید آنروز نگاه نافذ احمد، زمین را در تصرف داشت زمان هم از نبی انگار دستور توقف داشت نفس ها حبس شد...، در سینه ها خوف و رجا افتاد بدون همهمه زنگ شتر ها از صدا افتاد زمینِ گرمِ صحرا از پریشانی سراسر بود همه باخویش می گفتند آیا حج آخر بود؟! نبی فرمود بسم الله،ای ارض و سما بشنو! گواهی باش ای تاریخ! پیغام مرا بشنو دوباره صحبت از اسرار خلقت می کنم آری ولی این مرتبه اتمام حجّت میکنم آری تفاوت در میان حق و باطل چیست، معلوم است؟ بدون این خبر اسلام کامل نیست، مفهوم است؟ نمانَد زحمت پیغمبران بیهوده، ای مردم! نه اینکه حرف من باشد خدا فرموده، ای مردم! نبی همدوش مولا آسمان ها را هوایی کرد خدا از شاهکار آفرینش رو نمایی کرد نبی فریاد زد، بر عالم و آدم مسلم شد علیّ بن ابی طالب، ولیُ الله اعظم شد برای خاتم پیغمبران جزاو نگینی نیست شهادت می دهم جز او امیرالمومنینی نیست شکاف کعبه آیا ماند در نزد شما مغفول؟ طواف مرتضی کردید آری ((حَجُّکم مقبول)) الهی گُر نگیرد آتش خاموشِ بعضی ها الهی که بسوزد پنبه ی در گوش بعضی ها پیمبر گفت آری انتظار آمد به سر دیگر ازین دنیای فانی بسته ام بار سفر دیگر وصیت می کنم هرکس که من مولای او هستم بداند این علی هارون و من موسای او هستم که عقبی بی علی  فانی و دنیا باعلی باقی غدیر خم به جوش آمد...الا یا ایها الساقی! امام المتقین، عین الیقین، حبل المتین، حیدر عَماد الآصفین، شمس المبین، یعسوب دین، حیدر علی غایب، علی حاضر، هُوالاوّل هُوَالآخِر علی پنهان، علی پیدا، هُوَالباطن هُوَالظاهر ((اَشدّاء علی الکفار)) قَتّال العرب... یعنی... جهان از شوکتش فریاد زد: یاللعجب، یعنی... ...خدا وقت تماشایش، دلِ بی طاقتی دارد خوشا قنبر برای خود چه اعلی حضرتی دارد پناه آهِ مظلومان کجا فکر خلافت داشت؟ علی بی تاج و مسند نیز بر دلها حکومت داشت برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است دلِ مسکین به دست آوردنش فتح الفتوحات است میان جنگ هم شمشیر او چون تیغ جراحی ست اگر خون ریخت،درمان کرد،اعجازش یداللهی ست ریاضت دیده هم از خاک با جادوگری، زر ساخت هنر او داشت که از خاک پای خود ابوذر ساخت عوالم را ببین،آتش علی دریا علی گفته که حتی دشمنش در وصف او ((لولا علی)) گفته... علی هرگز نمی بندد به روی هیچ کس در را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را
نشست بر سر دست نبی به منبر دست زدند دست شعف آسمانیان بر دست (روایت است که در حجه الوداع رسول خبر رسید که جبریل نامه آورده است نوشته بود بگو دست کیست دست خدا نوشته بود بگو آنچه را که در پرده است) برای بیعت او دست ها بلند شدند شد آسمان و زمین ناگهان سراسر دست کدام دست یداللهی است این دستی که پیش آن نمی آید به چشم دیگر دست رسول رفت به معراج و دید در پرده نشسته است کسی سیب نیمه ای در دست گرفته است به تحقیق دست موسی را شده است در "ید بیضا" اگر منور دست خلیل هم متوسل به او شد آن وقتی که برد پیش گلوی پسر به خنجر دست کدام دست؟ همان دست بی محابایی که برد یک تنه بر چارچوب خیبر دست کدام دست؟ که پرورده آنچنان پسری که پای عهد بشوید ز دست آخر دست به یک اشارت شق القمر چنان کرده که مانده است در اعجاز دست او تردست به کارگاه ازل هرکه رفته می داند "ابو تراب" نشسته است آب و گل در دست ز چیره دستی ساقی بس آن که هیچ کسی نیافته است به جز او به راز کوثر دست گرفته ام چو گدا دست خود به امیدی که او بگیرد از این دست روز محشر دست..