eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نغمات حسینی
01.mp3
2.53M
هدایت شده از نغمات حسینی
02.mp3
1.88M
هدایت شده از نغمات حسینی
03.mp3
1M
هدایت شده از نغمات حسینی
04.mp3
1.44M
هدایت شده از نغمات حسینی
صفحه ۲۳به سبک صفحه ۱۶
هدایت شده از نغمات حسینی
05.mp3
1.82M
هدایت شده از نغمات حسینی
06.mp3
1.54M
هدایت شده از نغمات حسینی
07.mp3
12.64M
هدایت شده از نغمات حسینی
08.mp3
5.99M
هدایت شده از نغمات حسینی
09.mp3
1.77M
هدایت شده از نغمات حسینی
11.mp3
2.33M
هدایت شده از نغمات حسینی
12.mp3
2.46M
هدایت شده از نغمات حسینی
14.mp3
2.06M
هدایت شده از نغمات حسینی
15.mp3
1.41M
هدایت شده از نغمات حسینی
17.mp3
5.38M
هدایت شده از نغمات حسینی
18.mp3
8.22M
هدایت شده از نغمات حسینی
19.mp3
6.53M
هدایت شده از نغمات حسینی
20.mp3
2.2M
هدایت شده از نغمات حسینی
21.mp3
1.47M
. به کربلا در بیابانی از عطش لبریز کاروانی غریب می آید از لب هر کجاوه ای با آه ناله ی یا مجیب می آید کاروانی ز مکه برگشته آمده تا که حج تمام کند کعبه دنبال قافله آید تا به این قبله استلام کند پای خورشید خسته تاول زد بسکه دنبال نور قافله بود آسمان با تمام وسعت خویش خاک پای عبور قافله بود کربلا در دلش چه غوغایی ست که بهارش ز راه می آید برسانید بی پناهان را که جهانْ تکیه گاه می آید بر تن ناقه ها حریر بهشت گرمی آفتاب بی تآثیر مشک ها سلسبیل می بردند بادها بود تحت امر امیر دور ماه قبیله وقت نزول آسمانی پر از محارم بود لشکری تا فدای او بشود فقط از او اشاره لازم بود چه صفی بسته اند زانوها تا رکاب پرِ عقیله شوند هیجده تا ستاره آمده اند سایه سار سرِ عقیله شوند آفتاب آمده به پابوسِ ماه در پرده ی حیای حسین اولین بار می رسد امروز پای زینب به کربلای حسین .
؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ 🔸توصیف کودکی🔸 از آن نخست که در گوش من اذان دادند خدای عزوجل را به من نشان دادند کشید بر سر من پیر باخدایی دست و بعد خواند به گوشم:《خدا بزرگتر است》 قرار یافت دل بی قرار من ناگاه به ذکر اشهد ان لا اله الا الله زبان نداشتم و او شهادتینم داد به گریه افتادم، تربت حسینم داد اگر هنوز محرم سیاه می‌پوشم به جای لالایی، روضه بوده در گوشم به اشکِ روضه مرا شیر داده مادر من حسین بوده از اول پناه آخر من به شیرخوارگی‌ام، اصغر حسینم کرد از آن نخست، فدای سر حسینم کرد جوان شدم، گرهی هرکجا به کارم خورد پدر مرا به علی اکبر حسین سپرد 🔸توصیه‌های پدر🔸 وصیت پدرم را هنوز یادم هست چقدر بر دلم آن حرف های ساده نشست: " به جز حسین مبادا مُرید غیر شوی الهی ای پسرم عاقبت به خیر شوی نبند امید به هر بخششی و هر بذلی نترس از افتادن، بیمه‌ی ابالفضلی همیشه ای پسرم خالی از تکبر باش اگر که دست تو بالای دست شد، حُر باش" به من کرامت این خاندان که شد معلوم بریدم از همه دل، غیر چارده معصوم 🔸صحبت با هم‌هیئتی🔸 تو هم شبیه من... آری، تو هم شبیه منی نمی‌توانی از این خانواده دل بکنی به عشق، خورده گره فصل فصلِ زندگی‌ات جوانی اکبری و اصغر است بچگی‌ات تو هم برای امام زمانِ خود، یاری تو هم به روی لب احلی من العسل داری من و تو تحت لوای حسین، ما شده‌ایم درون خیمه‌ی او با هم آشنا شده‌ایم من و تو جبهه‌ی مظلومِ مقتدر هستیم من و تو هرچه که هستیم، عهد نشکستیم معلم من و تو از ازل خدا بوده و درس اول ما عین و لام و یا بوده به عشق آل کسا نور در بغل داریم برای هر مشکل، پنج راه حل داریم من و تو مکتبمان تا همیشه عاشوراست ببین، به بام فلک، پرچم مقدس ماست قیام سرخ حسینی ببین و درس بگیر درخت باش، خزان هم شد ایستاده بمیر هنوز خیمه‌ی آل یزید پابرجاست حسینیان! علم امروز روی دوش شماست نمی‌رسد به محبان اهل بیت، زیان خداست یاور ما، کلُّ مَنْ عَلیها فَان
. سلام الله علیها از تو گلایه داشت خیالم به نیزه ها کمتر نگاه می کنی ای عشق سمت ما پایین بیا ز نیزه که مرهم شوم تو را مثل قدیم دختر همدم شوم تو را بر حنجرت چه رفته که اینگونه پرپری ای نیزه دارِ بد پدرم را کجا بری؟ آخر مگر که نیزه نشینی روا به توست؟ اینجا چرا حواس همه سنگ ها به توست؟ از بس که سنگ چشم تو را بوسه بسته است شاید ندیده چشم تو دستم شکسته است شب ها ز درد آبله خوابم نمی برد از ترس زجر و حرمله خوابم نمی برد مانند قاسمت به بزرگی رسیده ام در زیر دست و پای عدو قد کشیده ام می زد مرا برابر چشم عمو، عدو کشته مرا جسارت آن بی حیا به او پای فرار زیر کتک ها نداشتم بر صورتم به زخمِ دگر جا ندا‌شتم این قافله بدون تو هرگز سفر نکرد از کوچه هیچ کس به سلامت گذر نکرد دستان تو کجاست که من را بغل کند جای تو دخترت سر بابا بغل کند با این سر بریده چه خوب است رُک شدی سنگینی از نگاه و ز گیسو سبک شدی
جانِ زینب ، به لبم آمده جانم چه‌کنم نگرانم  نگرانم  نگرانم  چه‌کنم خاک این دشت چرا قوَّت پایم را بُرد قدمی تا که زدم رفت توانم چه‌کنم تاکه دلشوره نکشته است مرا دستم گیر بازگردان و به محمل بنشانم چه‌کنم دور تا دور فقط خنجر و تیغ و تیر است بند آورده تماشاش زبانم چه‌کنم نگران توام و ضجه‌زدن‌های رُباب فکر این حنجر و آن تیر و کمانم چه‌کنم نگران تو و زانو زدنت پیش علی وای دلواپس آن نیزه‌زنانم چه‌کنم دست من نیست اگر هِی به زمین می‌اُفتم فکرِ این خیمه و زنهای جوانم چه‌کنم آی برگرد مدینه که نگویم در راه بعد تو همسفرِ شمر و سنانم چه‌کنم آه برگرد که در شام نگویم به سرت بینِ یک شهر پُر از زخم زبانم چه‌کنم مادرم گفته به حلقت دو سه تا بوسه زنم جان زهرا نتوانم نتوانم چه‌کنم
اگه تاریکم و سردم اگه ناچیزه اعمالم سرم پایین اما باز به اشک روضه میبالم من از غیر تو بیزارم به هرچی جز تو میخندم بهم دنیا بدن بی تو رو دنیا چشم میبندم خدای واحدی دارم خدا نه ناخدا می تو با عشقت جون گرفتم پس شروعی انتهامی تو منو با روضه محرم کن که قلبم از حرم باشه حرم یعنی همون جا که نباید جز خدا جاشه نسیم عشق پیچیده تموم‌ شهر آشوبه همه گرمه عزاداری محرم ها هوا خوبه سلام ای شاه لب تشنه اینو رو پرچمی دیدم چشام ابر بهاری شد دلم لرزید باریدم
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟ این سرزمین غم‌زده در چشمم آشناست این خاک بوی تشنگی و گریه می‌دهد گفتند: غاضریه و گفتند: نینواست دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح آهسته زیر لب به خودش گفت: کربلاست! طوفان وزید از وسط دشت، ناگهان افتاد پرده، دید سرش روی نیزه‌هاست یحیای اهل‌بیت در آن روشنای خون بر روی نیزه دید سر از پیکرش جداست طوفان وزید، قافله را بُرد با خودش شمشیر بود و حنجره و دید در مناست باران تیر بود که می‌آمد از کمان بر دوش باد دید که پیراهنش رهاست افتاد پرده، دید به تاراج آمده‌ست مردی كه فكر غارت انگشتر و عباست برگشت اسب، از لب گودال قتلگاه افتاد پرده، دید که در آسمان عزاست
"به جز مهر علی در دل ندارم دلبر دیگر نباشد عاشقان را غیر دلبر ، دل برِ دیگر   من از پیمانۀ شاه ولایت آنچنان مستم که از ساقیّ سیمین بر نخواهم ساغر دیگر   رُخش مرآت حق ، آئینه دارش مهر عالمتاب بدین آئینۀ روشن نزیبد زیور دیگر   بلندای آسمان در برزخ مهر جهان آرا که از سطح زمین پیداست مهر انور دیگر   اگر باد صبا آرد شمیم جانفزایش را چه حاجت بر مشام جان شمیم عنبر   ز پیر عقل پرسیدم خداوند است علی ، گفتا : مگو این نکته جز داور نداری داور دیگر   خدا خود خودنمایی کرده در خلقت حیدر عقیمند امّهات اربعه بر حیدر دیگر   نبودی گر به دستش ذوالفقار ، اسلام کی بودی؟ نیاید بر صف هیجابه جز وی صفدردیگر   زبان قاصر ، قلم عاجز به وصفش زانکه در قرآن نهاده بر سرش از «إنّما»حق افسر دیگر   پیمبر گفت : من چون موسیم تو همچو هارونی و لیکن نیست بعد از من علی پیغمبر دیگر   به روز بیست و چهارم در مدینه ماه ذی الحجّه به مسجد سائلی بود از نفوس کشور دیگر   سؤال از حاضرین کرد کسی چیزی نبخشیدش شرار یأس زد اندر دل وی آذر دیگر   علی آن رکن ایمان بود راکع در خور یزدان نبود اندر دلش جز حیّ داور منظر دیگر   به سائل خاتَمی بخشید در حال نماز آن شه چه خاتَم مثل آن چشمی ندیده گوهر دیگر   امین وحی از یزدان پیام آورد بر طاها ندارد مسلمین جز ابن عمّت سرور دیگر   ز خاتم بخشی حیدر حسین افتاد بر یادم به «بجدل» داد آن سلطان دین انگشتر دیگر   پیِ انگشتری اهریمن انگشت سلیمان را به یغما بر و بر زهرا عیان شد محشر دیگر   یکی از تن قبا و آن دگر پیراهنش بر کَند ولی ناید چو بجدل بر جهان غارتگر دیگر   به سر شور «حسینی» بر زبان نام حسین دارم به (سعدیّ زمان) مشهورم اندر دفتر دیگر   ز بیداد مخالف در جوانی پیر گردیدم چو من شور حسینی کی بیفتد بر سر دیگر   مرحوم حسینی سعدی زمان
چشمه‌چشمه می‌جوشد خون اطهرت این‌جا کور می‌کند شب را، برق خنجرت این‌جا چشمه‌چشمه می‌جوشد، از دل زمین هر شب خون اصغرت آن‌جا، خون اکبرت این‌جا می‏‌رسد به گوشم گرم، بانگ خطبه‏‌ای پُرشور خطبه‌ای که بعد از تو، خواند خواهرت این‌جا از فرات می‏‌جوشد موج و می‌زند بوسه بر کرانۀ خشکِ حلق و حنجرت این‌جا این فرشتۀ وحی است، وحیِ تازه آیا چیست؟! روی نیزه می‌خواند، آیه‌ای سرت این‌جا کیست این‌که ناآرام، در خرابه می‌گرید؟ موج می‌زند در خون، چشم دخترت این‌جا کربلا چه پیوندی با فدک مگر دارد؟ غصب می‏‌شود از نو، سهم مادرت این‌جا حجِّ ناتمام تو، راز دیگری دارد در غدیر خم جاری‌ست، حجّ آخرت این‌جا این ضریح شش‌گوشه، حجّ پاک‌بازان است آب می‏‌شوم از شرم، در برابرت این‌جا