#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#کوفه
#شام
#ترکیب_بند
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
از لابهلای آتش و خون جمع کردهام
اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
دردی کشیدهام که دلم داغدار اوست
داغی چشیدهام که جگرها در او گم است
با تشنگان چشمۀ اَحلی مِن العسل
نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است
این سرخی غروب که همرنگ آتش است
توفان کربلاست که سرها در او گم است
یاقوت و دُرّ صیرفیان را رها کنید
اشک است جوهری که گهرها در او گم است
هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند
این است آن شبی که سحرها در او گم است
باران نیزه بود و سر شهسوارها
جز تشنگی نکرد علاج خمارها
جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر
نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر
صبحی دمید از شب عاصی سیاهتر
وز پی شبی ز روز قیامت درازتر
بر نیزهها تلاوت خورشید، دیدنیست
قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟
قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من
امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر
عشق توام کشاند بدینجا، نه کوفیان
من بینیازم از همه، تو بینیازتر
قنداق اصغر است مرا تیر آخرین
در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر
با کاروان نیزه شبی را سحر کنید
باران شوید و با همه تن گریه سر کنید
فرصت دهید گریه کند بیصدا، فرات
با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا
باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید
در بر گرفته مویهکنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک
زآن گونه اشکها که مرا هست با فرات
حالی به داغ تازۀ خود گریه میکنی
تا میرسی به مرقد عباس، یا فرات
از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود
هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات
از طفل آب، خجلت بسیار میکشم
آن یوسفم که ناز خریدار میکشم
بعد از شما به سایۀ ما تیر میزدند
زخم زبان به بغض گلوگیر میزدند
پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت
آنان که خیمهگاه مرا تیر میزدند
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر میزدند
غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار
آتش به جان کودک بیشیر میزدند
ماندند در بطالت اعمال حجشان
محرم نگشته تیغ به تقصیر میزدند
در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان
بر عشق، چار مرتبه تکبیر میزدند
هم روز و شب به گرد تو بودند سینهزن
هم ماه و سال، بعد تو زنجیر میزدند
از حلقهای تشنه، صدای اذان رسید
در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید...
ای زلف خون فشان توام لیلة البرات
وقت نماز شب شده، حی علی الصلات
از منظر بلند، ببین صف کشیدهاند
پشت سرت تمامی ذرات کائنات
خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق
از مشکهای تشنه وضو میکند، فرات
توفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟
خاک تو نوح حادثه را میدهد نجات!
بین دو نهر، خضر شهادت به جستجوست
تا آب نوشد از لبت، ای چشمۀ حیات
ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست
ما بیتو چشم بسته و ماتیم و در ممات
عشقت نشاند، باز به دریای خون، مرا
وقت است تیغت آورد از خود، برون، مرا...
خون میرود هنوز ز چشم تر شما
خرمن زدهست ماه، به گرد سر شما
آن زخمهای شعلهفشان، هفت اخترند
یا زخمهای نعش علی اکبر شما؟
آن کهکشان شعلهور راه شیری است
یا روشنانِ خون علی اصغر شما؟
دیوان کوفه از پی تاراج آمدند
گم شد نگین آبی انگشتر شما
از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا
گل داد «نور» و «واقعه» در حنجر شما
با زخم خویش، بوسه به محراب میزدید
زان پیشتر که نیزه شود منبر شما
گاهی به غمزه، یاد ز اصحاب میکنی
بر نیزه، شرح سورۀ احزاب میکنی...
قربان آن نیای که دمندش سحر، مدام
قربان آن میای که دهندش علی الدوام
قربان آن پری که رساند تو را به عرش
قربان آن سری که سجودش شود قیام
هنگامۀ برون شدن از خویش، چون حسین
راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام
این خطی از حکایت مستان کربلاست:
ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام!
تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما
یک الامان ز کوفه و صد الامان ز شام
اشکم تمام گشت و نشد گریهام خموش
مجلس به سر رسید و نشد روضهام تمام
با کاروان نیزه به دنبال، میرویم
در منزل نخست تو از حال میرویم
#علیرضا_قزوه
#امام_حسین_شهادت
#گودال #دفن_شهدا
اینجا کفن از بوریا بهتر نداری که
گیرم به تشییع آمدم ، پیکر نداری که
باید یکی باشد تو را از خاک بردارد
دیگر کنارت قاسم و اکبر ، نداری که
«گفتم تو را از خاتم انگشت بشناسند»
اما به روی دست، انگشتر نداری که
رسم است سمت قبله باشد سر میان قبر
صد پاره پیکر داری اما ،سر نداری که ...
یک بوسه قبل از دفن دلگرمی مادرهاست
از دور من می بوسمت ،مادر نداری که
گیرم که مردم پیکرت را دفن هم کردند
چه فایده ،گریه کنِ دختر نداری که
#ناصر_دودانگه
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
شب زیارتی است و حرم صفا دارد
دلم هوای سحرهای کربلا دارد
فدای معرفتت، در بهشت روضه ی تو
هنوز لات محله برو بیا دارد
به حشر، روزی حبت به پاست در قلبش
هر آن که خیمه ی این روضه را به پا دارد
حسین... زندگی من، حسین... یار دلم
کجا بدون تو این زندگی بها دارد؟!
بگو به مادرت این سینه زن، زمین خورده
بگو حساب مرا از همه سوا دارد
به گونه ام نم اشکی چکید و این گریه
هر آن چه سِر نهان است، برملا دارد
هزار بار بمیرم به شوق دیدارت
دوباره زنده شوم از نو، باز جا دارد
اگرچه میل دل نوکران زیارت توست
دلت تمایلِ دیدار مجتبی دارد
به جز حرارت جاوید ماتمت، هر غم
زوال دارد و تاریخ انقضا دارد
بهای گریه برایت ز بس گرانقدر است
حبیب، آرزوی گریه بر تو را دارد
عجیب نیست، شب جمعه، دل پریشانم
کنار قتلگهت، مادرت نوا دارد
هزار و نهصد و پنجاه ضربه یعنی چه؟!
نظاره بر بدنت بِنت مرتضی دارد
تن به روی زمین مانده، دیدنش سخت است
سر به نیزه، خودش روضه ای جدا دارد
کفن نشد بدنت، فاطمه دلش خون شد
فقط برای تو این کوفه بوریا دارد
#محمدجواد_شیرازی
#امام_حسین_شهادت
#رباعی #گودال
شاهی که از او بقا کمک میگیرد
از او قَدَر و قضا کمک میگیرد
پیش نظر حرامیان در گودال
از نیزه شکسته ها کمک میگیرد
#امیر_فرخنده
#امام_حسین_علیه_السلام
روضه ها را دوست دارم روضه های ساده ات را
روضه خوان های گلو آزرده ی آزاده ات را
کودکان خیمه های نذری کنج خیابان
پیرهای مو سپید از نفس افتاده ات را
دوست دارم خادمان مخلصت را شاه عطشان
عاشقانی چون حبیب و عابس دلداده ات را
اشک تسبیح است و تکیه مسجد ما روسیاهان
پهن کن بر چشم ما بار دگر سجاده ات را
ای حسین ای مهربان آقای بی همتای عالم
وقف ما بیچاره گان کن لطف آقا زاده ات را
قسمت ما کن نجف تا کربلا پای پیاده
اربعین های شلوغ و ازدحام جاده ات را
کوله ام را بسته ام عزم سفر دارم دوباره
زائر نور حرم کن نوکر آماده ات را
#حسن_شیرزاد
#امام_حسین_علیه_السلام
#رباعی
از دوری راه یا اباعبدالله
اینگونه مخواه یا اباعبدالله
گفتند که آه از غمت تسبیح است
از داغ تو، آه یا اباعبدالله
#محسن_عربخالقی
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
در این مطب مراجعهی خلق بی حد ست
از غیر دست های شریفه شفا بد ست
با یک سلام نسخهی بیمار را نوشت
هرکس جواب دیده بنر در حرم زده ست
باید که جان بگیرم از او یا که جان دهم
از شدت مصیبت او دل مردد ست
در راه شام بوده پرستار کودکان
از این جهت طبیبهی آل محمد ست
او مادری ترینِ بنات الحسن بُوَد
وقتی که در مسیر اسارت کمان قد ست
شکر خدا که دختر آقای بی حرم
اطراف حله صاحب ایوان و گنبد ست
گفتم به او مرا بفدای حسین کن
بیبی مرا مریض عزای حسین کن
#سید_مهدیار_حسینی
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
من شریفه یتیمهی حسنم
مثل بابای خود کریم منم
باب حاجاتِ عالمِین شدم
بین ره کشتهی حسین شدم
گر چه بستند کوفیان دستم
چون عمویم گره گشا هستم
کربلا را به چشم خود دیدم
غصه ها را به چشم خود دیدم
تشنگی برده بود هوشِ مرا
پاره کردند هر دو گوشِ مرا
چه بگویم چه صحنه ها دیدم
که به یک نصفِ روز پاشیدم
کوفیان ظلم بی عدد کردند
چادر عمّه را لگد کردند
همهی هست ما به نیزه زدند
سر ششماهه را به نیزه زدند
ناکسان خون به قلبها کردند
خنده بر اشک چشمِ ما کردند
تا عمو رفت من اسیر شدم
نرسیده به کوفه پیر شدم
بارها زیر دست و پا مُردم
چون رقیه منم کتک خوردم
تا که از روی ناقه افتادم
کسی آنجا نیامد امدادم
آسمان از غمم پر از مِه شد
زیر پای شتر تنم لِه شد
#محمود_اسدی_شائق
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
ای دختر کریم، کرامت گدای توست
درمان درد هر دوجهان از دوای توست
حاذقترین طبیب دوعالم فقط تویی
دنیا شفاگرفتهی دارالشفای توست
تنها نه شیعیان جهان ریزهخوار تو
عالم دخیل بستهی جود و سخای توست
تو یادگار کوفه و شام و مدینهای
حلّه نماد کوچکی از کربلای توست
این حرفها که بر در و دیوار حک شده
تنها نشان اندکی از ماجرای توست
چون مرقد تو قبلهی حاجات عالم است
پس کعبهی دلم حرم باصفای توست
هرچند زائر تو نبودم، ولی دلم
از راه دور شاهد حال و هوای توست
با دستهای خود گرههای بزرگ را
وا کردهای و زخم اسارت به پای توست
حالا ببین که شهر به شهر جهان ما
پیراهن سیاه به تن در عزای توست
باشد که با رضای خدا مستجاب باد
"تعجیل در ظهور" که تنها دعای توست
#مجتبی_خرسندی
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
#قطعه
در کربلا چها که کشیدم ز دست ظلم
دیدم هزار داغ ولی باورم نبود
یکعمر بوسه زد به سر و صورتم عمو
بعد از عمو حسین کسی یاورم نبود
عمه به جای من کتک از دست شمر خورد
جز او کسی به فکر دل مضطرم نبود
****
دیدم رباب را که کمان تر شد از کمان
میدید روی نیزه سر شیرخواره بود
در قتلگاه جسم عموجانِ من حسین
در زیر پای مرکب و چندین سواره بود
چیزی نمانده بود از آن جسم چاک چاک
دیدم به چشم خویش تنش پاره پاره بود
****
نازک تر از تن عموی من تنِ من است
پای شتر کجا و تن دخترِ حسن
با کعب نی زدند مرا بسکه کوفیان
جسمم کبود گشته چنان مادرِ حسن
#محمود_اسدی_شائق
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه #حضرت_شریفه
سالها به غیر احتشام ندیدی
محترمی غیر احترام ندیدی
بیم کجا داشتی ز جنگ و حوادث
صلح پدر را به جز قیام ندیدی
ای که سلامت رسیده از تو به عالم
بعد کربلا دگر سلام ندیدی
ای که طبیبی به درد غربت مردم
زخم گرفتی و التیام ندیدی
نان خور اجداد تو فقیر و اسیرند
وقت اسارت ولی طعام ندیدی
شب شده روزت اگر چه از غم کوفه
شکر خدا کن که روز شام ندیدی
حرف شنیدی ز شمر و حرمله اما
فحش شنیدن ز روی بام ندیدی
نای عمو دیدهای اگر چه سر نی
چوب به روی لب امام ندیدی
شکر خدا کن نرفتهای به خرابه
شکر خدا مجلس حرام ندیدی
#سیدمحمدحسین_حسینی
#شریفه_بنت_الحسن
#حضرت_شریفه
#بیبی_شریفه
بسکه غمگین آمد اینجا زائر و دل شاد شد
دور تا دور ضریحش پنجره فولاد شد
حله شد کربوبلا،گرد و غبار تربتش
نسخه ی درمان برای دردهای حاد شد
دختر آقای درد کوچه و راز مگو
در علاج دردهای لاعلاج استاد شد
از بنرهای تشکر میتوان فهمید که
با تو هر خانه خرابی خانه اش آباد شد
پس شریفه خواست تا در حصن این دارالشفا
با توسل هر که آمد صاحب اولاد شد
با وجود تو ندارد غصه ی درمان،اگر
هر کسی در حله حتی کور مادر زاد شد
پیش چشمان شریفه بعد عمری شد شریف
هر کسی در این حرم از بند خود آزاد شد
ظاهرا گلدسته و صحن و سرا،اما در اصل
در جهان دارالشفای تازه ای ایجاد شد....
#محسن_صرامی
#شریفه_بنت_الحسن
#حضرت_شریفه
#بیبی_شریفه
کیست او کیست؟ دختر حسن است
یک کریمه که ارث او محن است
نام او فاطمه ست این یعنی
کوچه در کوچه گرم سوختن است
آه تابوت مجتبی ست مگر؟!
غصه ی چادرش کمرشکن است
عمه را کشت در تمام مسیر
زخم هایی که روی آن بدن است
شک ندارم سه ساله ای میگفت
حال بی بی شریفه مثل من است
دفن کردند بین راه او را
من بمیرم که دور از وطن است
تن او را به خاک تا که سپرد
ای غریب مدینه! زینب مرد
#مسعود_یوسف_پور
#شریفه_بنت_الحسن
#حضرت_شریفه
#بیبی_شریفه
وضوی اشک گرفتم تمام دوران را
مگر طواف کنم خانه کریمان را
حسن حسن به لبم آمده به این امید..
که بر دلم بگذارند نور ایمان را
سلام من به شریفه عقیق سرخ حسن
کریمه ای که ازاو دیده ایم احسان را
کرامتش نبوی نور عصمتش علوی
دخیل چادر او کرده اند عرفان را
بگو به هرچه گرفتار وقت وقت عطاست
شریفه پر بکند کیسه گدایان را
خدا گواه که هر حاجتی روا بشود
به او قسم بدهی گر خدای سبحان را
نوشته اند که با عمه اش اسیری رفت
گذشت پای برهنه همه بیابان را
نوشته اند که خیلی زدند بانو را
به حکم بغض حسن میزدند ایشان را
عذاب زخم زبان بیشتر ز شلاق است
چه حرفها که نگفتند این اسیران را
صبا برو به مدینه بگو به بابایش
که دخترت چه کند ناقه های عریان را
#سیدپوریا_هاشمی
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه #حضرت_شریفه
منزل به منزل هم رکاب زینبینی
گرچـه اسیــری پادشـاه عالمیـنی
با دسـت خالی برنمیگردد گدایت
«أیَّتُهَا الشَّهِیدَةُ الرَّکْبِ الْحُسَیْنِی»
#محمدعلی_انصاری
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه #حضرت_شریفه
ای یادگار گُلشن زیبای مجتبی *
محبوبِ جان حضرت زهرا و مرتضی
ای گوهر جلالت و ای دُرّ احتشام *
از ما درود بر حسن و بر شما سلام
شکر خدا ز لطف علیگونه حسن *
آمد به دست وقت خوش و فرصت حسن
از ساحت مبارک و فرخنده حسن *
گیرم اجازه تا که شوم بر سر سُخن
ای آستان رفعت تو رشک بوستان *
بی بی شریفه آمدهام خاکبوستان
بانوی نور خستهام از درد بیشمار *
از قصّه مکرّر غمبار روزگار
خاتون مجد و عزّت و ایمان و مکرمت *
دریای لطف و مهر نظر کن ز مرحمت
ای صاحب حریم شریف و شرفسرا *
اینک که سائلم حرم اشرف تو را
بهر خدای سائل خود را مران ز در *
بر حال زار و دیده بارانیام نگر
آتش گرفتهی غم دل چون گدازهام *
در حسرت عنایت تو لحظه لحظهام
آوردهام پناه به دار الشّفایتان *
در انتظار موهبت جانفزایتان
محتاج یک نگاه طبیبانه توام *
بیمارم و دخیل شفاخانه توام
بر لطف توست محسن صافی امیدوار *
دست شفا به پیکر رنجیدهاش گذار
#محسن_صافی_گلپایگانی
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
باز دل در سینه پرپر می زند
دست حاجت گشته بردر می زند
سوی حله می رود با پای دل
پر نموده شهر را زآوای دل
دُر ز دُرج دیده ریزد دمبدم
بسته احرام توسل تا حرم
ما ز سنگ غصه بشکسته پریم
یا شریفه الدخیل بنت الکریم
روسیه هستم اگر چه رو زدم
رو بخاک درگه بانو زدم
ای طبیبه از تو می خواهم شفا
گشته ام بیمار هجر کربلا
درد بی درمان فراق کربلاست
درد مندم چاره دردست شماست
ناسپاسی علت هجران ماست
ما علیل و این حرم دارالشفاست
ای کریمه دست من را رد مکن
بد نمودم قهر با این بد مکن
دیدهٔ دریائیم سوی شماست
ای کریمه دست تو مشکل گشاست
ای ز داغ کربلا افروخته
ای میان خیمه مویت سوخته
ای گل نیلوفر باغ حسن
ای کتاب خاطرات پر محن
ای لبت از تشنه کامی گشته چاک
بارها غش کرده افتادی بخاک
با عمو بودی شریک غصه ها
از برادر دیده ای دست جدا
پیکر پاشیده دیدی آه آه
او کنار علقمه تو قتلگاه
تا تن قاسم شد از کین توتیا
با زبیده بسته ای از خون حنا
دفتر غمهای تو بی خاتمه است
خاطرات تو شبیه فاطمه است
چهره نیلی ز سیلی وای من
ارغوانی یاس گلزار حسن
دستهایت بسته با زنجیر شد
مادرت از غصه هایت پیر شد
کوفه؛ زندان؛ مجلس ابن زیاد
یاس زرد و این همه بیداد؛ داد
با سکینه همطراز ماتمی
با رقیه نیز غمخوار غمی
ای نشان اقتدار مرتضی
ای مدال افتخار مجتبی
ماجرای حله بی تابت نمود
شمع آل مجتبی آبت نمود
تشنه کامی؛ زخم پیکر؛ تیغ غم
لبوه ای را کرد از آن بیشه کم
آه زینب بیقرار غم شده
یک گل دیگر ز باغش کم شده
لالهٔ پرپر که خفتی زیر گل
حله شد میعادگاه اهل دل
باب فیض خویش برمن سد مکن
این گدا را دست خالی رد مکن
من صله می خواهم ازدست شما
«کربلا یا کربلا یا کربلا»
#مصطفی_نظری_طهرانی
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
چشم من و احسان تو بی بی شریفه
درد من ودرمان تو بی بی شریفه
باباکریم عالم و توهم کریمه
جانم شود قربان تو بی بی شریفه
هر عاشقی که میشود کرببلایی
بایدشودمهمان تو بی بی شریفه
ای بانویی که توطبیبان را طبیبی
این بهترین عنوان تو بی بی شریفه
دست توسل تابه درگاه توبردم
دیدم یم احسان تو بی بی شریفه
مادردمندوتوطبیب اهلبیتی
این لطفی ازیزدان تو بی بی شریفه
تودرمسیرزائران اربعینی
این جلوه ی ایمان تو بی بی شریفه
مابی سروسامان شاه سرجدائیم
ای کربلا سامان تو بی بی شریفه
...........
بهر تو میگریم که ضرب تازیانه
گردیده آب و نان تو بی بی شریفه
بهر تو میگریم که در راه اسارت
بر لب رسیده جان تو بی بی شریفه
بهر تو میگریم که از کین خنده کردند
بر اشک دیدگان تو بی بی شریفه
بهر تو میگریم که همچون عمه بستند
با ریسمان دستان تو بی بی شریفه
#محمد_خرمفر
#یا_صاحب_الزمان_عج
عمر خود را همه با ياد تو سَر خواهم کرد
شب غم را به خيال تو سحر خواهم کرد
وصف خال لب زيبای تو مجنونم کرد
از پی ِ ليلی ِ حُسن تو سفر خواهم کرد
بر در ميکده ی عشق تو آيم شب و روز
لب خود را ز مِی ناب تو تَر خواهم کرد
دوری وصل و فراق تو کُند محزونم
غم هجران تو را اشک بصر خواهم کرد
گر چه هر دَم بزند دشمن تو طعنه ولی
دلخوشم زانکه نگه بر تو قمر خواهم کرد
گردش چشم سياهت دلم از کف برده
عاقبت بر رُخ ماه تو نظر خواهم کرد
هر طرف مينگرم جلوه ی روی مَه توست
چشم کوته نظر از پرده به درخواهم کرد
گر بيايی و قدم بر رخ من بگذاری
ديده را فرش رهت وقت گذر خواهم کرد
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi ایتا
#فراق_یار_وجمعه.....
به سبک : دوباره مرغ روحم
دوباره جمعه اومد از تو خبر نیومد
ازهجر روی ماهت صبرهمه سر اومد
آقا دلم گرفته از دست این زمونه
برای دیدن تو هِی می گیره بهونه
یابن الحسن کجایی
داد از غم جدایی
از آسمون قلبم بارون اشک می باره
دیگه ز دوری تو صبر و قرار نداره
دلبر من تو هستی توی دلم نشستی
گِرِه باعشق نازت به قلب من تو بستی
یابن الحسن کجایی
داد از غم جدایی
بذار که من گدای در خونت بمونم
تا جون دارم همیشه اسم تو رو بخونم
آقا منو دعا کن برای خود سوا کن
این دل مضطرم رو راهی کربلا کن
یابن الحسن کجایی
داد از غم جدایی
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi. ایتا
غیر از این خاک بلاکَش، وطنی نیست تو را
جز سنان و نی و خنجر، چمنی نیست تو را
گفتم از خاتم انگشت تو را بشناسم
تو که انگشت نداری، یمنی نیست تو را
تو پس از قتل حسن، گفتی غارت زده ام
حال غارت شده ای، پیرهنی نیست تو را
استخوان های تنت مثل دلت نرم شده
جز من و مادرمان، سینه زنی نیست تو را
بسکه اسب از بدنت رد شده چون خاک شدی
تا رسیدم به تو دیدم، بدنی نیست تو را
بوریا بود بهانه، که بدن جمع شود
ورنه جز خاک بیابان، کفنی نیست تو را
سعید خرازی
#حضرت_زینب_اسارت
#کوفه
هر چند به دل عزا زیاد است حسین
دور و برِ ما جفا زیاد است حسین
ما چشم به یاریِّ خدا دوختهایم
روی لبمان دعا زیاد است حسین
یک لحظه نشد چشم به هم بگذارم
در کوفه سر و صدا زیاد است حسین
اینجا به سَرِ یتیم فریاد زدند
بی عاطفه، بی وفا زیاد است حسین
در کوچه به کوچهاش به من سخت گذشت
چون چهرهی آشنا زیاد است حسین
من صابرهام میان طوفان بلا
اما چه کنم بلا زیاد است حسین
شد درد سری، دردِ سرِ طفلانت
چون سیلیِ بی هوا زیاد است حسین
در مجلسِ صبحِ کاخ، معلومم شد
دور لب تو عصا زیاد است حسین
#مجتبی_شکریان
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت
#کوفه
#نیزه
ای کوفه از نوای خوشت نینوا حسین
ای درد عالمی به نگاهت دوا حسین
تا دست پیش آرم و گیرم سرت به بر
با پای نیزه دار جلوتر بیا حسین
خواهم که خون کنم ز رخت پاک حیف، حیف
دستم نمی رسد به سر نیزه ها حسین
تو در تنور و من به قنوت نماز شب
از سوز دل به جان تو کردم دعا حسین
ای کاش می برُید سر خواهر تو را
تیغی که کرد رأس تو از تن جدا حسین
این غم مرا کُشد که به گودال قتلگاه
قاتل برید رأس تو را از قفا حسین
جای تو روی دوش نبی بود از چه رو
در زیر تیغ شمر زدی دست و پا حسین
دردا که شد سیه عوض جامه سیاه
از تازیانه پیکر صاحب عزا حسین
سر بشکنم به چوبۀ محمل که خون از آن
گردد روان به حرمت خون خدا حسین
آن خنجری که حنجر پاک تو را برید
خون گریه کرد و ناله زد و گفت یا حسین
هر کس به وقت مرگ کلامی است بر لبش
«میثم» تو رازند دم مردن صدا حسین
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_زینب_مدح
تا حشر اگر که مام جهان دختر آورد
کی دختری چو زینب نیک اختر آورد
دارد شرف به جملهٔ ابناء روزگار
دختر بدین جلال هر آن مادر آورد
پروردن چنین گُهری کارِ دهر نیست
دریای عصمت است که این گوهر آورد
نازم به دختری که ز جودِ وجودِ خویش
بر تارکِ بشر ز شرف افسر آورد
تیغ زبان کشد ز نیامِ کلام چون
دشمن چو کوه گر بُوَد از پا درآورد
او شرزه شیر بیشهٔ فضل و شجاعت است
زشت است کَس به لب سخن از مضطر آورد
#طایی_شمیرانی
#حضرت_زینب_مدح
صبر از زبان عجز ثناخوان زینب است
عقل بسیط واله و حیران زینب است
ایوب صابر است ولیکن درین مقام
انصاف ده که ریزه خور خوان زینب است
در قتلگاه، جسم برادر به روی دست
بگرفت کای خدای من این جان زینب است
قربانی تو است بکن از کرم قبول
کاری چنین به عهده ایمان زینب است
در خطبه اش که کوفه از آن شد سکوت محض
گفتی که ممکنات به فرمان زینب است
ابن زیاد شوم به دار الإماره اش
رسوا ز منطق شرر افشان زینب است
با اینکه با عیال برادر به شهر شام
در دست اهل ظلم، گریبان زینب است
بر هم زن اساس جفاکاری یزید
لحن بلیغ و نطق درخشان زینب است
افزون بود ز حوصله خلق عالمی
درد و غمی که در دل سوزان زینب است
دارد «صغیر» امیدی و از روی اعتقاد
چشمش به لطف بی حد و پایان زینب است
#صغیر_اصفهانی
#حضرت_زینب_اسارت
ابیاتی از یک قصیده...
غریب و بیکس و بی یار و آشنا زینب
به درد و رنج و غم و غصه مبتلا زینب
تو آن اسیر بلائی که کاروان بلا
عنان کشید تو را سوی کربلا زینب
توئی که برتو بلا بر سر بلا آمد
چو گشت جای تو آن دشت پر بلا زینب
توئی که تشنه سر شش برادرت از تیغ
به پیش چشم تو شد از بدن جدا زینب
توئی که شمر ستمگر به پیش دیدۀ تو
سر حسین تو ببرید از قفا زینب
توئی که زیر سم اسب اشقیا دیدی
تن برادر خود را چو توتیا زینب
توئی که بر قد اکبر کفن تو پوشیدی
به جای خلعت شادی به صد نوا زینب
توئی که سینه نمودی ز پنجۀ غم چاک
چو چاک شد گلوی اصغر از جفا زینب
توئی که کتف تو باشد هنوز نیلی فام
ز تازیانۀ بیداد اشقیا زینب
توئی که بر سر بازار شام از ره ظلم
زدند برسر تو سنگ برملا زینب
توئی که با دل آزرده نزد ابن زیاد
بدی ستاده و می خورد او غذا زینب
توئی که بازوی زار تو از جفا بستند
ز ریسمان ستم قوم بی حیا زینب
توئی که بود تو را در خرابه شب تا صبح
ز خاک بستر و از خشت متکا زینب
به حال مرگ اگر دوش «جودیا» بودی
از این مکالمه دادی تو را شفا زینب
#جودی_خراسانی
#دیر_راهب
#مثنوی
بعد شهر بعلبک آل زیاد
راهشان در دیر راهب اوفتاد
کهنه دیری در درونش راهبی
شعله های طور دل را طالبی
دیر نه، نه، یک جهان دریای نور
او چو موسی بر فراز کوه طور
ترک دنیا گفته ای در کنج دیر
همچو عیسی آسمان را کرده سیر
لحظه لحظه سال ها در انتظار
تا شود دیرش زیارتگاه یار
بی خبر خود رازها در پرده داشت
در تمام عمر یک گم کرده داشت
پیر دیری در نوا چون بلبلی
چشم جانش در ره خونین گلی
با گل نادیده اش می کرد حال
تا شبی بگرفت دامان وصال
دید در پایین دیر خود شبی
هر طرف تابیده ماه و کوکبی
گفت الله کس ندیده این چنین
هیجده خورشید، یک شب بر زمین
این زنان مو پریشان کیستند
گوئیا از جنس انسان نیستند
لاله ی حمرا کجا و آبله
بازوی حورا کجا و سلسله
چیستند این عقده های گوهری
یاس های کوچک نیلوفری
آمده از طور، موسای دگر
در غل و زنجیر، عیسای دگر
سر به نوک نیزه می گوید سخن
یا سر یحیی است پیش روی من
گشته نیلی ماه روی کودکی
بسته دست نونهال کوچکی
طفل دیگر بسته با معبود عهد
یا سر عیسی جدا گشته به مهد
کرد نصرانی نزول از بام دیر
گرد سرها روح او سرگرم سیر
دیده بر شمع ولایت دوخته
چون پر پروانه جانش سوخته
راهب پیر و سر خونین شاه
رازها گفتند با هم با نگاه
شد فراق عاشق و معشوق طی
این به پای نیزه او بالای نی
ناگهان زد بانگ بر فوج سپاه
کای جنایت پیشگان رو سیاه
کیست این سر؟کاین چنین خواند فصیح
وای من داوود باشد یا مسیح
یا شده ایجاد صفین دگر
گشته قرآن بر سر نی جلوه گر
پاسخش گفتند مقصود تو چیست؟
این سر خونین، سر یک خارجیست
کرده سر پیچی ز فرمان امیر
خود شهید و عترتش گشته اسیر
بود هفتاد و دو داغش بر جگر
تشنه لب از او جدا کردیم سر
لرزه بر هفت آسمان انداختیم
اسب ها را بر تن او تاختیم
شعله ها از هر طرف افروختیم
خیمه هایش را سرارسر سوختیم
هر یتیمش از درون خیمه گاه
برد زیر بوته خاری بی پناه
ریخت نصرانی به دامن خون دل
گشت سرتا پا وجودش مشتعل
بر کشید از سینه چون دریا خروش
گفت ای دون فطرتان دین فروش
ثروت من هست چندین بدره زر
در جوانی ارث بردم از پدر
در بهای این همه سیم و زرم
امشب این سر را امانت می برم
می کنم تا صبح با او گفتگو
کز دهانش بشنوم سری مگو
شمر را چون دیده بر زر اوفتاد
عشق سیمش باز در سر اوفتاد
داد، سر را و ز راهب زر گرفت
راهب آن سر را چون جان در بر گرفت
برد سوی دیر سر را با شتاب
کرد ناگه هاتفی او را خطاب
راهب از اسرار، آگه نیستی
هیچ دانی میزبان کیستی؟
میهمانت میزبان عالم است
هر چه گیری احترامش را کم است
این که لب هایش به هم خشکیده است
بحر رحمت از دمش جوشیده است
اینکه زخمش را شمردن مشکل است
زخم هفتاد و دو داغش بر دل است
گوش شو کآوای جانان بشنوی
از دهانش صوت قرآن بشنوی
گرد ره با اشک، از این سر بشنوی
با گلاب و مشک، خاکستر بشوی
برد راهب عاقبت سر را به دیر
تا خدا در دیر خود می کرد سیر
شد چراغ دیر آن سر تا سحر
دیگر این جا دیر راهب بود و سر
خشت خشت دیر را بود این سلام
کای چراغ دیر و مطبخ السلام
ناگهان آمد صدای یا حسین
واحسینا واحسینا وا حسین
آن یکی می گفت حوا آمده
دیگری می گفت سارا آمده
هاجر از یک سو پریشان کرده مو
مریم از سو زند سیلی به رو
آسیه رخت سیه کرده به بر
گه به صورت می زند گاهی به سر
ناگهان راهب شنید این زمزمه
ادخلی یا فاطمه یا فاطمه
آه راهب دیده بر بند از نگاه
مادر سادات می آید ز راه
بست راهب دیده اما با دو گوش
ناله ای بشنید با سوز و خروش
کای قتیل نیزه و خنجر حسین
ای فروغ دیده ی مادر حسین
ای سر آغشته با خون و تراب
کی تو را شسته است با خون و گلاب؟
بر فراز نی کنم گرد تو سیر
یا به مطبخ یا به مقتل یه به دیر؟
امشب ای سر چون گل از هم واشدی
بیشتر از پیشتر زیبا شدی
ای نصاری مرحبا بر یاری ات
فاطمه ممنون مهمان داری ات
هر کجا این سر دم از محبوب زد
دشمنش یا سنگ یا چوب زد
تو نبوی، گرد این سر صف زدند
پیش چشم دخترانش کف زدند
پیش از آن کافتد در این دیرش عبور
من زیارت کردم او را در تنور
راهب اول پای تا سر گوش شد
ناله ای از دل زد و بی هوش شد
چون به هوش آمد به سوی سر شتافت
سینه ی تنگش ز تیر غم شکافت
گفت ای سر تو محمد نیستی
گر محمد نیستی پس کیستی
ناگهان سر، غنچه ی لب باز کرد
با نصاری درد دل ابراز کرد
گفت کای داده ز کف صبر و شکیب
من غریبم من غریبم من غریب
گفت می دانم غریب و بی کسی
گشته ثابت غربتت بر من بسی
تو غریبی که به همرا سرت
هره آید دست بسته خواهرت
باز اعجازی کن ای شیرین سخن
لب گشا و نام خود را گو به من
آن امیر المومنین را نور عین
گفت راهب من حسینم من حسین
من که با تو هم سخن گشته سرم
نجل زهرا زاده ی پیغمبرم
دیده این سر از عدو آزارها
خوانده قرآن بر سر بازارها
اشک راهب گشت جاری از بصر
گفت ای ریحانه ی خیر البشر
از تو خواهم ای عزیز مرتضی
شافع راهب شوی روز جزا
#استاد_سازگار
#حضرت_شریفه #بیبی_شریفه
#شریفه_بنت_الحسن
شهید کاروان بی بی شریفه
گل زهرا نشان بی بی شریفه
شدی زیر هجوم تازیانه
چنان رنگین کمان بی بی شریفه
زمین خوردی و گریان شد برایت
حسن در آسمان بی بی شریفه
اگر چه دیده ای رأس عمو را
به دست این و آن بی بی شریفه
شبانه بر روی خار مغیلان
شدی گرچه دوان بی بی شریفه
گمانم علت جان دادن تو
نه این بوده نه آن بی بی شریفه
نه از سیلی دشمن جان سپردی
نه درد استخوان بی بی شریفه
تو را از پا درآورده است بی شک
حجاب عمه جان بی بی شریفه
شنیدم آستین پاره ای بود
حجاب بانوان بی بی شریفه
تو حق داری اگر دق کرده باشی
از این داغ گران بی بی شریفه
میان راه ماندی تا بسازی
بهشتی در جهان بی بی شریفه
بهشتی که شده رشک تمام
ملائک در جنان بی بی شریفه
بهشتی که گدا از آن همیشه
می آید شادمان بی بی شریفه
پذیرا باش ما را هم در آنجا
ز خود ما را مران بی بی شریفه
تو که مثل امام مجتبایی
کریم و مهربان بی بی شریفه
به روز حشر تنهامان نزاری
کنار ما بمان بی بی شریفه
#علی_ذوالقدر
.
#مناجات_با_امام_زمان
#روضه_ام_حبیبه
تقصیر ماست آقا از تو خبر نداریم
حتی به خیمه تو راه گذر نداریم
شرمنده ایم اگر که در محضرت فقیریم
چیزی برای عرضه جز چشم تر نداریم
ما را ببخش این قدر بی تو خوشیم و خوشحال
اصلا برای دوری خونِ جگر نداریم
تو همنشین مایی ما همنشین اغیار
حال گناه داریم اشک سحر نداریم
دستی بکش سر ما هر چند رو سیاهیم
ما غیر خانه تو جایی دگر نداریم
مانند کودکی که دستش به دست باباست
تا به خود قیامت دست از تو بر نداریم
این روزها شدیدا دلتنگ کربلاییم
اما هزار افسوس اذن سفر نداریم
آه از همان زمان که خواهر به روی تل ندارین گفت
ما را ببین برادر معجر به سر نداریم
شاعر: سید پوریا هاشمی✍
....
#زبانحال_امام_زمان:
یا جدا یا حسین
فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِی الدُّهُورُ وَ عَاقَنِی عَنْ نصْرکَ الْمَقْدُورُ وَ لَمْ أَکُنْ لِمَنْ حَارَبَکَ مُحَارِباً وَ لِمَنْ نَصَبَ لَکَ الْعَدَاوَةَ مُنَاصِباً فَلَأَنْدُبَنَّکَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً حَسْرَةً عَلَیْکَ وَ تَأَسُّفاً وَ تَحَسُّراً عَلَی مَا دَهَاکَ وَ تَلَهُّفاً حَتَّی أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصَابِ وَ غُصَّةِ الِاکْتِیَابِ.
......
#ام_حبیبه
سرت بالای نی مثل ستاره
تنت مانند قرآن پاره پاره
صفابخش دل من
چراغ محمل من
حسینم وا حسینم ۲
.....
رحم الله من نادی حسین
یا حسین....
.👇
#کاروان_اسرا
#غزل
🔹رستخیز ناگهان🔹
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
اشک ملائک میچکد از کهکشانها
پیچیده در هفت آسمان بانگ سلاسل
ای آسمان! پایین بیا منظومه اینجاست
هم اختران بر گِـرد او، هم ماه کامل
گاهی به زانوی پیمبر، گه به نیزه
عشق است و او را میبرد منزل به منزل
صوفی! بِهِل این اربعین در اربعین را
با ذکر او یکروزه طی گردد مراحل
صوفی! سماع راستین در کربلا بود
در خون خود چرخیدنِ مردانِ بِسمِل
او محشر است، او رستخیز ناگهان است
میافکنَد در سینهها ذکرش زلازل
ای روضهخوان! تنها بگو نامش حسین است
دیگر چه حاجت خواندن از روی مقاتل؟
#قربان_ولیئی