eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
در مملکت عشق حسین قاعد عشق است او شاه شهیدان و به حق شاهد عشق است آنان که اصیلند همه اهل ولایند بی اصل ونسب ها همگی بی سر و پایند این مجمع عشق است که بازیچه دست است هر مبحثی از مبحث آن بحث الست است اینجا سخن از ساقی و میخانه و مست است هر دل که شود پاره زغم دوختنی نیست اسرار جهان جان من اموختنی نیست این دل به جز از عشق حسین سوختنی نیست ما یک دلگان خاک کف پای حسینیم ما نسل به نسل عاشق و شیدای حسینیم بی عشق حسین جامعه بیمار و ملول است با عشق حسین جمله حاجات قبول است در محکمه عدل که قاضی خود مولاست پرونده ما اهل عزا خدمت زهراست او معرفت آموخته بر حضرت آدم یک موی حسین را مفروشیم بر عالم ما بوسه بگیران می دست حسینیم ما جرعه کشان در دو جهان مست حسینیم
حال و هوای کوچه، غم‌آلود و درهم است پرچم به اهتزاز درآمد، محرّم است می‌گرید آسمان و زمین، در محرّمت طوفانی از حماسه به پا می‌کند غمت ابلاغ می‌کنند به یاران، سلام تو قد می‌کشند باز علم‌ها، به نام تو هر جا که نام توست، مکان فرشته است بر هر کتیبه‌ای که ببینی، نوشته است «باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است» باید در این حسینیه، از خود سفر کنیم باید در این مقام، شبی را سحر کنیم با کاروان گریه، مسافر شدم تو را امشب در این حسینیه زائر شدم تو را تا گفتم «اَلسلامُ عَلیکُم» دلم شکست نام حسین، بند دلم را، ز هم گسست دیدم که ابرهای جهان، گریه می‌کنند در ماتمت زمین و زمان، گریه می‌کنند دیدم «عزای اشرف اولاد آدم است» دیدم «سر ملائکه بر زانوی غم است» رفتم که شرح عصمت «ثارُ اللَّهی» کنم چیزی نمانده بود که قالب تهی کنم خورشید رنگ و بوی تغیّر گرفته بود تنگ غروب بود و فلک گُر گرفته بود ای تشنه‌کام! بود و نبود تو را چه شد؟ سقّایِ یاس‌های کبودِ تو را چه شد؟ بر اوج نیزه‌ها، کلمات تو جاری است این قصّه، قصّهٔ تَبَر و استواری است ای اسم اعظمت به زبانم، عَلَی الدَّوام ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکَلام آیین من تویی، که تویی دین راستین بَل ما وَجَدتُ غَیرَکَ فی قَلبِیَ الحَزین آن بحر پر خروش، دگر بی‌خروش بود خورشید تکّه تکّهٔ زینب، خموش بود
کجا شیرین‌تر از این غم در عالم می‌شود پیدا که شادی‌های عالم در همین غم می‌شود پیدا همین که تکیه برپا می‌شود با رخت خون‌آلود هوای روضه در عرش معظم می‌شود پیدا خدا مرثیه‌خوان است و ملائک مستمع هستند در آن بزمی که حتی مثل آن کم می‌شود پیدا هوای شهر رنگ عشق می‌گیرد به خود، وقتی که روی سردر هر خانه پرچم می‌شود پیدا گناهان تمام عمر او بخشیده خواهد شد همین که کنج چشمی اشک نم‌نم می‌شود پیدا حسین بن علی فیض وسیع حضرت حق است که در اطراف او هرجور آدم می‌شود پیدا مگر اعجاز جز این است که با نام این آقا میان چشم‌های ما دو زمزم می‌شود پیدا هوای گریه کردن دارم و دل‌تنگ بارانم مسیر روضه از این بین کم‌کم می‌شود پیدا غمی کهنه دلم را می‌فشارد هر زمانی که هلال تازه‌ی ماه محرم می‌شود پیدا ... شاعر:
مسلمان نیست هر کس که مسلمان محرم نیست میان سفره ی شیعه به جز نان محرم نیست فدای میزبانی که هزار و چارصد سال است نگفته هر که آلوده است مهمان محرم نیست مبارک تر از این غم را ،نمی بیند دگر دنیا پشیمان می شود آنکه پریشان محرم نیست در آن ماهی که جان داده ، به خلق الله جان بخشد کسی با دست و دلبازی ِ سلطان محرم نیست الا کشتی آرامش ، نیا دور و برم اصلا مرا آرامشی خوش تر ز طوفان محرم نیست تمام خاطرات بی نظیر من از این شبهاست برایم هیچ دورانی،  چو دوران محرم نیست ندیدم در تمام عمر شیرین تر ازین اشکی برایم هیچ بارانی چو باران محرم نیست نوشته سر در جنت خدا : اينجا حسینیه است و اصلا جای جز خانه به دوشان محرم نیست چه دیده مادرش در قتلگاه ، اینگونه می گرید کسی چون حضرت زهرا پریشان محرم نیست  شاعر:
یااباعبدالله؛ زمان کشتن تقریبی اش سه ساعت شد هزار و هفتصد و... این چندمین جراحت شد؟ برای اینکه سرش را چه کس جدا بکند میان اشعث و خولی و شمر صحبت شد فتاده در ته گودال دست و پا می زد و حول و حوش تنش ناگهان قیامت شد گلوش لخته ی خون و نفس نمی آمد نفس نفس زدنش سخت و با مشقت شد به خاک پنجه کشید تا کمی بلند شود ولی بدون مفاصل براش زحمت شد پس از بریدن راس اش چگونه گویم که چطور در ته گودی حسین غارت شد...؟! نیمانجاری
بزرگ هیئتیان را صدا کنید از نو بساط سینه زنی دست و پا کنید از نو ز بقچه های قدیمیِ خانه، مادرها! لباس مشکی ما را جدا کنید از نو و ان یکاد بخوانید و آیت الکرسی دو ماه بدرقه راه ما کنید از نو درون خیمه و یا تکیه ها، میان داران برای سینه زنی کوچه وا کنید از نو تمامِ دردِ بدون علاج دنیا را به چای روضه ی آقا دوا کنید از نو برای روضه نذری مادران نجیب تهیه سفره و نان و غذا کنید از نو مگر نمی شنوی کلُ یومٍ عاشورا برای گریه مبادا حیا کنید از نو ملائکه به زمین زودتر هبوط کنید وَ فکر قدر کمی بوریا کنید از نو سلام حضرت زهرا! زمین قلبم را شبیه هیئتمان کربلا کنید از نو رسید بار دگر فصل محتشم خوانی چه نوحه و چه عزا را عطاکنید از نو... علی زمانیان - مشهد
. مُسمّط مربّع مدح و مرثیه سلام اللّه علیها جبلُ‌الصّبرِ حرم قلّه‌یِ عزم و جبروت وقتِ خطبه علی وُ فاطمه هنگامِ سکوت مات وُ مبهوتِ کراماتِ تو اَرض و ملکوت مثلِ تو نیست چه بر خاک چه اوجِ لاهوت دخترِ شیرِ خدا شیرزنِ درگاهی در حیا فاطمه در خطبه ولیُ‌اللّهی تو حسینی و حسین از تو پیمبر شده‌ای سوره‌یِ کوثرِ دربارِ برادر شده‌ای مثلِ صدّیقه عفیفی و مطهّر شده‌ای خطبه خواندی همه دیدند که حیدر شده‌ای خطبه خواندی و تنِ لشکرِ کوفه لرزید چشمهایِ تو به فرمانِ خدا می‌بارید قدمت بر رویِ چشمانِ ترِ کرب‌وبلا مادرِ گریه و پیغامبرِ کرب‌وبلا خط به خط خاطره‌هایِ سفرِ کرب‌وبلا بر سرت ریخت همه دردسرِ کرب‌وبلا دردسر پایِ سرِ یار کشیدی آری پایِ سر از کفِ پا خار کشیدی آری لشکری یارِ تو را گوشه‌یِ گودال کشید مویِ دلدارِ تو را پنجه‌یِ دجّال کشید نعل‌ها هر طرفی پیکرِ پامال کشید چنگِ نامرد که آویزه و خلخال کشید بر رویِ نیزه سری قاریِ قرآن شده بود مثلِ مادر همه‌جوره بدنت بود کبود زینب اِی فاطمه‌‌یِ دربه‌درِ کوفه و شام سنگها سویِ سرت پرت که می‌شد از بام کوفه خندید و شده سهمِ تو نیش و دشنام عصمةُاللّه‌‌‌ کجا ؟! خرابه و بزمِ حرام همه جا یاورِ دین بودی و دلدارِ شهید ندبه‌خوانی برسد تا که بخواند « وَ نُرید »
اینجا که ذوالجناح زمین گیر می‌شود در خون غروب واقعه تصویر می‌شود یا رب پناه می‌برم از کرب و البلا خواب علی هر آینه تعبیر می‌شود روزی برای گفتن منزل مبارکی این دشت پر ز نیزه و شمشیر می‌شود اینجا گلوی تشنه تیر سه شعبه هم از جام چشم ساقی من سیر می‌شود ‏اینجا که حکم قحطی یک قطره شبنم است همبازی گلوی گلم تیر می‌شود ‏باران سنگ منتظر ابر کینه است اینجا حسین فاطمه تکفیر می‌شود اینجا سر حقیقت الله و اکبری بر روی نی به گفتن تکبیر می‌شود ‏در این دیار غمزده کمتر ز نصف روز از فرط غصه خواهر تو پیر می‌شود ‏جز زیر سم اسب شکستن در این زمین از نفس مطمئنه چه تفسیر می‌شود هرکس که زهره‌اش ز علمدار رفته است اینجا سر سه ساله من شیر می‌شود زینب که شرم می‌کند از رویش آفتاب اینجا اسیر حلقله زنجیر می‌شود
ببر از کربلا ما را که اینجا جای ماندن نیست مگر تکلیف عهد کوفه مثل روز روشن نیست !!؟؟ اگر خونت بگیرد دامن هر بی وفایی را ندارد لاجرم تقصیر ؛ مادر پاکدامن نیست مصیبت را خودم دارم به چشم خویش می بینم اگر دلشوره ای هم هست نقل ام ایمن نیست برایت میکنم گریه ولی این کمترین کار است برایت میکنم زاری که راهی غیر شیون نیست برایت از مدینه پیرهن باید می آوردم که آوردم دگر اینک مرا دینی به گردن نیست سپردی مردها را تا زره بر تن کنند اما میان خیمه ها اندازه ی قاسم که جوشن نیست چه خوب اینکه عنان مرکبم دست ابوالفضل است امان از ساعتی که ساربانم محرم من نیست نگاه شمر از حالا به سمت خیمه ام باشد کسی اندازه ی او با من آشفته دشمن نیست خودت فکری برای بددهانی مثل خولی کن که زینب خواهر تو اهل هر حرفی شنیدن نیست
عباس آمده است و علی اکبر آمده است وقتی رباب هست علی اصغر آمده است جمعند خانواده زهرا کنار هم اینجا برادری است که با خواهر آمده است یک سو رسیده لشکری از کوفه سی هزار یک سو عزیز فاطمه بی لشکر آمده است صفین دیده اند که با دیدن حسین آه از نهاد این همه لشکر برآمده است اکبر رسید و دشمنش از روی بهت گفت ایمان بیاورید که پیغمبر آمده است حرف از فدک که نه سخن از غصب مهریه است! با بچه های فاطمه آب آور آمده است گیرم فرات بخل کند چشم ما که هست رودی کشیده ایم که از کوثر آمده است زینب پیاده شد، وسط دشت رفت و گفت اینجا چقدر خار مغیلان درآمده است شاید به شام می رسد این ره که هر زنی در این مسیر با دو سه تا معجر آمده است
طور سینا بوده گویا سینه ی این سرزمین ساکن این خاک بوده مدتی عرش برین هفت پرده خَرق شد از سجده بر این آستان بارگاه قدس بر این خاک می‌ساید جبین کعبه مشغول طواف خیمه گاه اقدسش با نوای "ادخلوها بسلام آمنین" فخر بفروشد زمین کربلا بر آسمان چون که با خون حسین بن علی گشته عجین نام هایش غاضِریه، عَقر یا کرببلا هر کدام از نام‌ها با مقتلی گشته قرین آیه ‌های قدر می‌آیند با هم کربلا کاروان آیه‌های نور قرآن مبین یک به یک حوریه‌ها مستوره و بین حجاب پرده‌دار محمل آنها یل ام البنین شد مطاف نُه فلک قنداقه شش ماهه‌اش حاجی گهواره‌ ی او آسمان هفتمین آمده زهرای مرضیه به استقبالشان پیشواز کاروان آمد امیرالمومنین پای بگذارد به روی خاک چون ناموس دهر بال بگشاید به زیر پای او روح الامین خیمه زد غم در دل زینب به هنگام نزول آسمان‌ها نیز از اندوه او اندوهگین گفت بانو این زمین بوی جدایی می‌دهد میرسد بر گوش جان از این زمین آهی حزین مریم و آسیه و هاجر عزادارت شدند نوحه خوانی می‌کند زهرا برایت این چنین گیسوانت را به دست باد دادی عاقبت حنجرت را داده‌ای بر خنجر شمر لعین خاک بر رخساره "خدّ التریب" من نشست آه ای "شَیبُ الخَضیبم" آه "مقطوع الوَتین" آه از وقتی که دست سفلگان افتاده بود خیمه و عمامه و انگشتری شاه دین "یا غیاث المستغیثینِ" لب تو چکمه خورد نیزه ها خوردی به وقت گفتن "هل من معین" خاک بر سر ریخته کرببلا وقتی شنید رو بگیرد زینب پرده‌نشین با آستین
زینب اینجا آمده یافاطمه یامرتضی السلام ای کربلا آمده تا کربلا گردد هزاران کربلا السلام ای کربلا