eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
حمد شایسته ی ربّی است که نامحدود است او که هر جا که بر آن می نگری موجود است گرچه دیر آمدم و عمر هدر شد اما بخشش صاحب این خانه، همیشه زود است آخر کبر، تباهی است، گواهش این بس پشه ای قاتل خودکامگیِ نمرود است دل اگر نشکند و اشک مهیا نشود توبه و ذکر و دعا بی ثمر و بی سود است آخر سال، همه خانه تکانی کردند دل من مانده که بدجور غبارآلود است برسانید مرا زود به ایوان نجف طفلِ آواره کنار پدرش خشنود است بارها با مددش پا شدم از روی زمین در همه زندگی ام لطف علی مشهود است کاش تا هست زمان، کرب و بلایی بشوم که اجل پشت سرم هست و زمان محدود است روزه و ذکر و مناجات بهانه است رفیق گریه بر تشنه لبِ کرب و بلا مقصود است دید زینب بدن زخمی و بی جان حسین... ته گودالِ بلا، بین سنان مفقود است تشنه لب رفت به گودال و یقین دارم که خونِ جاری ز تنش بر عطشش افزوده است گیسویش هست معطر به شمیم مادر شمر بس کن، مبر آخر سوی آن گیسو دست
بسم الله الرحمن الرحیم گواه چنان‌که سر نزده هیچ جز گناه از من نمانده است به‌جز نامه‌ی سیاه از من اگرچه ظاهر شاد و خیال خوش دارم ولی ندیده کسی حال روبه‌راه از من به فکر این‌که زرنگم، جهان اهل فریب هزار مرتبه برداشته کلاه از من هزار توبه شکستم، خدای توبه‌پذیر همیشه بوده گذشت از تو، اشتباه از من خوشم که بنده‌ی تو بوده‌ام در اوج گناه که برنداشته‌ای لحظه‌ای نگاه از من هزارشکر که آغوش گرم تو باز است اگرچه سر بزند جرم گاه‌گاه از من اگرچه جاده پر از پیچ‌وخم شد اما تو محافظت کردی در تمام راه از من به خویش آمدم و هاتفی ندا آورد: به حکم آینه‌ی "سَلْ، تُعِطْ" بخواه از من کرامت تو چنان شد که یک عبادت را قبول کرده به جای هزارماه از من دوقطره اشک برای حسین ریخته‌ام... به روز حشر بخواهی اگر گواه از من من از حضور تو شرمنده‌ام امام‌زمان که برنیامده در این فراق آه از من
عمری‌ست تشنه‌کامِ تو هستیم و آب نیست عمری‌ست بی‌قرار نشستیم و تاب نیست عمری‌ست در نبود تو همسایه‌ی شبیم در آسمان هیچ دلی آفتاب نیست سرشار از محبت و از مهربانی است در عالم حضور تو حرف عذاب نیست می‌جویمت به خواب و نفهمیده‌ام هنوز در چشم‌های منتظرانِ تو خواب نیست باید خودت برای ظهورت دعا کنی در دست ما دعایِ فرج مستجاب نیست ما گوش‌مان نمی‌شنود پاسخ تو را ورنه سلام‌های کسی بی‌جواب نیست ای مرد انتقام! زمانی که می‌رسی دیگر بقیع مثل گذشته خراب نیست بهتر بمیرد آنکه دلش بین روضه‌ها از داغِ خشکیِ لب جدت کباب نیست :: حالا که حرف تشنگی آمد، مصیبتی بالاتر از مصیبت طفل رباب نیست
پای این سفره به پایت چقدر افتادیم ما از آن روز که در بند توأیم آزادیم ما همه گوشه‌نشینانِ خرابات توأیم از غمت خانه خرابیم، ولی آبادیم ما محال است که از عشق تو دلسرد شویم ما ندیدیم تو را، باز به تو دل دادیم از تو جز خوبیِ بسیار ندیدیم حسین خودمانیم ولی ما که پُر از ایرادیم! ارث اجدادیِ ما نوکریِ این خانه‌ست تا ابد جیره‌خورِ خیرِ همان اجدادیم یادی از ما بکنی یا نکنی، حرفی نیست ما به این نوکرِ دربارِ توبودن شادیم پُشت ما که همه‌جوره به تو گرم است حسین ما بدهکار شما در همه‌ی ابعادیم جز همین اشک نداریم برایت چیزی با همین گریه به غم‌های تو، از عُبّادیم به خدا نام تو هم دیده‌ی ما را تَر کرد مادرت خواست که در گریه به تو استادیم تا ابد گریه‌ی آرام حرام است به ما سالیانی‌ست که در روضه پُر از فریادیم :: آب خوردیم به یاد جگر سوخته‌ات یادِ خشکیِ لبِ اصغرِ تو افتادیم حرمله خیر نبیند که تو را حیران کرد بیش از آن تیر و کمان، دلخور از آن صیادیم...
سلامْ بر رمضان و به نغمه‌های دعایش به لحظه‌های مناجات و شور و حال و نوایش سلامِ من به سحرهای گریه دار غریبش دلم گرفته دوباره، دلم گرفته برایش سلامِ من به ابوحمزه‌های نیمه شب او به ناله‌های شبانگاه و ضجه‌های گدایش میان ندبه و زاری، ز قول عبد فراری به افتتاحْ سلامی… که کرده‌ایم هوایش سلام من به نبی و به حمزه و به خدیجه به روضه‌ی نبوی و به روزه‌ها و صفایش «سلام من به مدینه، به آستان رفیعش» به لاله‌های بقیعش، به روزه‌دار حرایش «سلام من به علی و به حلم و صبر عجیبش» به چشم عقده‌گشایش، به لحن روح‌فزایش «نشسته باز دلم پشت درب بسته‌ی آنجا» گرفته باز دلِ من برای صحن و سرایش خدا به دادِ دل تنگِ بی نجف برسد که دلم مریضِ علی شد، نجف شده‌ست دوایش سلامِ من به علی و به روزه‌داریِ زهرا به سیدالشهدا که تمامِ خلق فدایش سلام من به لبِ خشکِ روزه‌دارِ پریشان سلامْ بر رمضان و گریزِ کرب و بلایش سلامِ من به حسین و به رأسِ روی سنانش به پیکری که نموده سنان به خاک رهایش به شمر و خولی و بجدل هزار مرتبه لعنت که در شلوغیِ مقتل ربوده گشت عبایش به روی خاک هم او فکر شیعیان خودش بود سلامِ من به حسین و به نغمه‌های دعایش بجدل بن سلیم کلبی ملعونی که به نیت بردن انگشتر انگشت مبارک امام حسین علیه السلام راقطع کرد
پایان سال و آغاز سال جدید السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در کنار سفره ی نوروز  اشکم شد روان نیستی دربین ما ای نوبهار  ِ بی نشان باز نوروز است وکهنه درد هجرانت،ببین از فراقت گشته محزون، بیت های نغمه خوان لب شکوفا شد ولی در پشت لبخند بهار آه آه ِ (العجل یابن الحسن )مانده نهان گرچه پیچیده میان شهر بوی این بهار بی تو باغ من همیشه مانده درفصل خزان شد تمام سال من ،بشکستن قلبت ببخش وای می دانم رساندم بر دلت درد گران جستجویت سخت شد بااین قدوم پرگناه نیست ممکن با هزاران پرده پیش دیدگان چون گنه جانم گرفته باز هم عیسی شدی مِهر تو شد خرق عادت،برگدا بخشید جان روضه خواندم لحظه ی تحویل سالم این چنین ماه زهرا پشت ابر غیبتت دیگر نمان منتقم بازآ،که مادر خواست دیدارتو را مانده بر راهت نگاه عمه های قد کمان (عبدالمحسن)
گریز: حضرت زینب علیهاالسلام ای التماس ِلحظه ی افطار، العجل وقت سحر؛ امید گنهکار، العجل ما غرق ظلمتیم و نیازمند نور تو خورشید روز و ماه شب تار، العجل در حال روزه با لب تشنه قسم دهیم شیعه شده ست تشنه ی دیدار، العجل ای مجری عدالت حیدر ظهور کن بردار تیغ حیدر کرّار، العجل از چه نشسته است به جایت نماد ظلم بر منبری فقط تو سزاوار، العجل عمری برای قلب تو عیدی نمانده است تا کی تویی همیشه عزادار، العجل آقا قسم به زخم دل عمّه زینبت بنما تو بر ظهور خود اصرار، العجل آقا قسم به پیکر مجروح او بخواه اذن فرج ز حضرت دادار، العجل در بین رقص و هلهله زینب چه می کند پیش دو چشم خیس علمدار العجل در لحظه های رد شدن از بین مست ها خیلی کشیده محنت و آزار، العجل از بعد دیدن لب زخمی ز خیزران از این حیات خود شده بیزار، العجل مویش سفید کرده و سرو ِقدش کمان بزم شراب و کوچه و بازار، العجل (عبدالمحسن)
باز با شرمندگی مثل همیشه آمدم با امید و آرزوی عفو این در را زدم گردنم را کج نمودم ، کاسه ی چشمم پر آب یا عظیم العفو از این خانه ننمایی ردم سفره دل را فقط پیش شما وا میکنم آبرویم را مریزی ،گرچه میدانی بدم یا غیاث المستغیثین دست من را هم بگیر گوش کن بر این همه فریادهای ممتدم مثل بد هایی که بخشیدی و خوبانی شدند چشم پوشی کن تو از ظلم و گناه بی حدم دست من خالی است ، اما‌ واسطه آورده ام دست بر دامان پاک اهلبیتِ احمدم سروده: (یونس)
هزاران بار استغفار کردم دوباره جرم خود تکرار کردم من آن کاهم که روی شانه‌ی خویش هزاران کوه عصیان بار کردم زبانم گفت من عبد تو هستم ولی با فعل خود انکار کردم تمام عمر گویی خواب بودم هوای نفس را بیدار کردم درِ جنت به روی خویش بستم ره دوزخ به خود هموار کردم مرا در اوج عزت آفریدی ولی افسوس! خود را خوار کردم به جای دوست با دشمن نشستم برای غیر، ترک یار کردم کجا کردم فرار از چنگ شیطان؟ کجا با نَفْسِ دون پیکار کردم؟ خدایا! عفو کن اکنون که من خود به جرم خویشتن اقرار کردم منم «میثم» که بستم با تو پیمان شکستم، باز استغفار کردم
ای عید بدان جهان گرفتار علی ست این کهنه و نو شدن فقط کار علی ست از سرخی چشم غنچه ها فهمیدم امسال بهار هم عزادار علی ست نوروز که از گذشته تا امروز است امسال مصادف غمی جانسوز است شادی مکن ای بهار از این غم زیرا  نوروز به حرمت علی نوروز است
با آنكه حدّ جرمم، بالاتر از عذاب است جرم مرا حساب و، عفو تو بی حساب است با لطف بی کرانت، در پيشگاه عفوت العفو يك گنه‌كار، بالاترين ثواب است عفو تو كوه خجلت، بر شانه‌ام نهاده بر روي دوشم اين كوه، سنگين‌ترين عذاب است دستم به بند عصيان، پايم به دام شيطان قلبم هماره بيمار، چشمم هميشه خواب است چون لاله‌ی خزاني، رفت از كفم جواني شرمنده پيریِ من، از دوره‌ی شباب است با اين گناه بسيار، گويي گنه نكردم برهر گناهم از تو، صد پرده‌ی حجاب است مگذار تا بريزد، بر خاک آبرويم بی آب رحمت تو، اين آبرو سراب است اشک خجالت از من، لطف و عنايت از تو جرم من است ظلمت، عفو تو آفتاب است هر ناله شعله‌ی دل، هر شعله شاخه‌ی گل هر قطره اشك خجلت، دريايي از گلاب است باران اشك "ميثم" از ابر رحمت توست اين ابر آسمانش، از چشم بوتراب است
ندای الهی... به غیر مهر و محبت چه دیده‌ای؟ برگرد کبوترانه چرا پَر کشیده‌ای؟ برگرد تمام عمر قدم در ره خطا زده‌ای به جز تباهی و ذلت چه دیده‌ای؟ برگرد اگر چه عبد من آلوده و سیه رویی کجا ز رحمت من دل بریده‌ای؟ برگرد چرا اسیر شب تیره‌ی گنه شده‌ای؟ اگر که چشم به راه سپیده‌ای برگرد هوای نفْس، تو را می‌بَرَد به سوی جهیم «ز برزخی که خودت آفریده‌ای برگرد» چقدر فاصله داری میان خود با من! نَفَس بُریده شدی بس دویده‌ای، برگرد دوباره تشنه‌ی لاتقنطوی من شده‌ای همیشه از میِ رحمت چشیده‌ای، برگرد ره انابه و توبه به روی تو باز است اگر که میوه‌ی ممنوعه چیده‌ای، برگرد خدای توبه پذیر توأم! کجا رفتی!؟ اگر به آخر خط هم رسیده‌ای برگرد «وفایی!» از چه ز درگاه من گریزانی صدای دعوت من را شنیده‌ای، برگرد