eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
زمان زمان عجيبي ست، امتحان سخت است طي زمانه ي بي صاحب الزمان سخت است ببخش عزيز خدا! جان ندادم از هجرت چقدر منتظرت جانعزيز و جانسخت است "و لا تُري و أري الخلق" اين چه تقديري ست تو را نديدن و ديدار اين و آن سخت است گريستم كه مشرف شوم به پابوست بدون گريه رسيدن به آسمان سخت است رسيده است شب اكبر و زمان نماز براي من چقدر لحظه اذان سخت است و روضه را پدر يك دل شکسته مي فهمد چقدر غصه ي دل كندن از جوان سخت است تو را قسم به غم "بعدك العفا..." ي حسين بيا... بيا و خودت روضه را بخوان... سخت است مرا زيارت پايين پا مبر امشب چرا كه پيش پدر خواندن از جوان سخت است
بیا که زینب کبری تو را صدا میزد سر بریده ی آقا تو را صدا میزد تو و غریبی و زاری! خدا مرا بکشد به آن غمی که تو داری خدا مرا بکشد چرا به گوشه ی صحرا نموده ای منزل؟ مگر که خانه نداری؟ خدا مرا بکشد برای معصیت بی شمار من... آقا همیشه اشک تو جاری، خدا مرا بکشد میان روضه می آیی ولی منِ غافل ز دیدن تو فراری... خدا مرا بکشد شنیده ام که کسی با سر برادر گفت: چرا به نیزه سواری؟ خدا مرا بکشد کسی ندیده به بزم شراب و تشت طلا سر بریده ی قاری، خدا مرا بکشد هنوز سوز صدایی غریب میآید صدای قاری شیب الخضیب میآید
نِشانِ توست دَر آن، هَر گُلی که بو کردیم جَمالِ توست عَیان، هَر طَرَف که رو کردیم نماز سوی تو یارِ نَدیده خواندیم و دَر این فِراقِ تو با خونِ دل وضو کردیم اگر لیاقتِ دیدارِ تو نداشته ایم ولی وِصالِ تو را دَر دِل آرزو کردیم به رَعیَتیِّ دَرِ خانه ی تو می نازیم که از گِداییِ تو کَسبِ آبِرو کردیم به گوشِ تو که رِسیده هَمیشه با هَر آه شِکایتی که از این بُغضِ دَر گَلو کردیم به عَصرِ جُمعه و دلگیری اَش گرفتیم اُنس به اشکِ هر سَحرِ بی تو نیز خو کردیم برای اینکه قَدَم رَنجه ای کُنی دَر آن دِلِ شکسته ی خود باز شُستِشو کردیم بیا نِشان بِده آن گُمشُده مزار کُجاست نیافتیم، به هَر جا که جُستِجو کردیم
من چگونه بدنت را بگذارم بروم پیکر بی کفنت را بگذارم بروم جان من روی زمین است تحمل نکنم که روی خاک تنت را بگذارم بروم یوسفم پیرهنت رفته به غارت ،زچه رو تن بی پیرهنت را بگذارم بروم به چه حالی تن عباس و علی اکبر را یادگار حسنت را، بگذارم بروم تازیانه به تنم با خط نیلی بنوشت لاله های چمنت را بگذارم بروم من علمدار غمت هستم و هرگز نشود علم سوختنت را بگذارم بروم فرصت ماندن اگر نیست،کجا گریه کنم گر که بیت الحزنت  را بگذارم بروم می برم عطر غمت را همه جا،جایز نیست غم پرپر شدنت  را بگذارم بروم
کسی که سفره‌ی افلاک را بی وقفه نان میداد چرا با تشنه کامی زیر پای شمر جان میداد به زیر دست و‌ پا روح عبادت دست و پا میزد همان ساعت کسی در لشکر دشمن اذان میداد مناجاتش به مقتل رو‌به پایان بود بی تردید سنان تنها اگر یک لحظه‌ی دیگر امان میداد گمانم این خطا از کارهای قاتلش باشد کجا سلطان عالم پشت  سوی آسمان میداد لگد کوب آن‌چنان شد زیر پای مرکب دشمن نسیمی پیکر او را در آن صحرا تکان  میداد حسینی را که من فهمیده ام حاجت اگر میدید خود انگشتر بدون زخم دست ساربان میداد رها شد  کشته زیر آفتاب داغ آن صحرا کسی که قد و بالایش به زهرا سایه بان میداد سر او را اگر چه برد خولی با خودش کوفه ولی انگشت او تنها مخیم را نشان میداد
اسم حرمت آمد و بی‌تاب شدم از شوق زیارت تو بی‌خواب شدم حرف از عطش دیدن شش‌گوشه که شد با یاد لبان خشک تو آب شدم
دَر مِیان آیَد به هَر جا گُفت‌ و گُوی کَربَلا می‌زَنَد پَر، طایِرِ رُوحَم به سُوی کَربَلا نِیستَم دَر هِیچ جا با کَس، سَرِ گُفت و شُنُود جُز دُر آن مَحفِل کِه باشَد، گُفت‌ و گُویِ کَربَلا اِی اَجَل با مَن مُدارا کُن کِه تا آن ‌جا رَسَم بَر دِلَم مَگُذار مانَد آرِزُوی کَربَلا دَر بِهِشت اَست آن‌ کِه دَر کَربُبَلا گِیرَد مَقام کَز جِنان باز اَست، دَرهایی به سُوی کَربَلا آسمان بَر گردِشِ دُورِی، از آن رُو سَرخُوش اَست تا کِه رُوز و شَب نَمایَد، طُوفِ کُوی کَربَلا گر به چِشم دِل بِبینِی زِاَشگِ مَردُم، دَر غَمَش شَطَِّ دِیگر جارّی اَست از خُون به جُویِ کَربَلا چُون‌ کِه با خُونِ حُسین آغِشتِه شُد نَبیوَد غَرِیب کَعبِه گر حَسرَت خورَد بَر آبرُویِ کَربَلا از خُدا خواهَم هَمی فایض شَوَد دَر وَقتِ مَرگ خواب‌گاهِ مَن به خاکِ مُشکَ بُوی کَربَلا
ای تمام اعتقادم ، دوستت دارم حسین حضرت باب المرادم ، دوستت دارم حسین هم در این عالم ، هم آن عالم ، تو تنها می رسی وقت تنهایی به دادم ، دوستت دارم حسین روسیاه و کوچک و بی دست و پا هستم ولی پای تو من ایستادم،  دوستت دارم حسین هر چه هستم ، هر چه آمد بر سرم در روزگار دل به غیر تو ندادم، دوستت دارم حسین زیر خنجر ، غرق خون ، لب تشنه ، زخمی ، آه آه باز هم بودی به یادم دوستت دارم حسین رفت عمر و جان ندادم از غمت واویلتا جان عباست ببخش این سخت جانی ِ مرا
ای نام تو شعر ناب اباعبدالله ذکر لب بوتراب اباعبدالله از روضه لبالب است هر پژواکش ارباب، رباب، آب... اباعبدالله
این عشق فرق می کند، این عشق دیگر است عشق حسین از همه ی عشق ها سر است او آمده است معنی «کفوا احد» شود او بی بدیل آمده، این سان مقدر است آری حسین آمده، شمشیر برکشد_ هرکس که مدعی است که خیلی دلاور است خورشید از شراره ی داغش جرقه ای است دریا نمی از آن همه چشمِ به خون تر است.. آن غم، همان مصیبت عظمی که بعد او لبخند اگر به لب بنشیند مکدر است می افتد و به سجده می افتند کائنات می ایستد دوباره و الله اکبر است با ذکر او زمین و زمان سینه می زنند عالم همه حسینیه او سراسر است یا با حسین باش و به آزادگی برس یا هرکه بی حسین شد از هیچ کمتر است در من هزار خیمه به آتش کشیده اند صحرای کربلا شده، صحرای محشر است..
سرِ خوان حسن گر می‌رسیدی دگر از این و آن دل می‌بُریدی به غیر از مجتبی هر کس کرم کرد کرم دیدی کریم اما ندیدی
چهل منزل به روی نیزه دیدم خواهش خود را شبی میگیرم آخر در بغل آرامش خود را نمیدانم چرا پس خارها از خود نمی‌پرسند دلیل خلقت و بی رحمی و پیدایش خود را اگر چه چشم هایم سو ندارد، شهر تاریک است در این ویرانه پیدا می‌کنم آسایش خود را بیا خورشید روی نیزه امشب میهمانم باش مگیر از خانه‌ی طفل سه ساله تابش خود را شبی مهمان من شو تا بفهمی که چه ها دیدم بیا از خشت این ویرانه ها کن بالش خود را