eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
خون می چکد ز دیده ی در خون شناورم در بُهت چشم های گهربار مادرم سوز عطش به ریشه ی من تیشه می زند خشکیده شاخه های بلند صنوبرم در انتهای مغرب رنگ کبود رفت خورشید پر فروغ جمال منورم از هرم زهر و معجزه ی لخته های خون یاقوت سرخ گشته لبان مطهرم تا مغز استخوان شرر زهر رخنه کرد تفتیده کوره ای شده گرمای بسترم با هر نفس تمام تنم تیر می کشد چشم انتظار قطع نفس های آخرم در لحظه های آخر عمرم هوائیم افتاده شور کرب و بلا باز در سرم این آرزوی لحظه ی جان دادن من است با ذکر یا حسین رود جان ز پیکرم شاعر : وحید قاسمی
گل باغ ولایی یاسکینه چوزینب با وفایی یا سکینه سکینه مرتضی رانورعینی عزیز فاطمه، دخت حسین ی به دریای شرف تو در نابی ز نسل مصطفی جان ربابی گلی از گلشن آل عبایی توتالی گل خیر النسایی صفای بیت مولای غریبی بسان عمه جانت غم نصیبی تو دیدی کربلا و رنج و ماتم کنار عمه در ماه محرم چنان زینب صبوریت عجیب است تودیدی یوسف زهرا غریب است تو دیدی کربلا ،گلهای پرپر به دست دشمن بی دین کافر تو دیدی غرق خون جسم برادر که گشته اربا ارباپاره پیکر تودیدی اکبر در خون تپیده کنار پیکرش بابا رسیده تو گشتی زین مصیبت زار و محزون که شد قنداقه ی اصغر پر از خون تو دیدی غرق در خون حنجرش را کنار خیمه دیدی مادرش را تو دیدی اصغرششماهه جان داد به روی دست بابا امتحان داد تو دیدی خجلت سقای طفلان سرافراز است در بین شهیدان تو دیدی دست او از تن جدا شد به راه دین حق جانش فدا شد بدیدی تو لب عطشان عباس تو دیدی تیر بر چشمان عباس تو دیدی که عمو فرقش شکسته کنار پیکرش بابا نشسته تو دیدی کشته ماه علقمه را شنیدی عطروبوی فاطمه را تو دیدی که پدر شد قامتش خم شد از داغ برادر صبراو کم تو دیدی بر زمین افتاده پرچم تو دیدی غربت مظلوم عالم تو دیدی که پدر جان بر لب آمد کنار خیمه گاه زینب آمد تو دیدی ناله‌های خواهرش را سرشک غم وداع آخرش را تو دیدی با برادر گفتگویش تو دیدی عمه می بوسد گلویش تو دیدی غربت و صوت حزینش که سنگ کینه بشکسته جبینش تو دیدی تیر کین قلبش دریده ز قلب نازنینش خون چکیده تو دیدی شمر بر سینه نشسته دل فرزند زهرا را شکسته تو دیدی شمردون خنجر کشیده سر بابای مظلومت بریده تو دیدی آتش بر خیمه ها را سر بابابه روی نیزه ها را تودیدی دیده گریان قلب سوزان تن بابابه زیر سم اسبان تو دیدی عمه ی قامت خمیده بزد بوسه به رگهای بریده تو دیدی بریتیمان بی بهانه عدو می زد به کعب و تازیانه به زخم عمه ات دشمن نمک زد تو را و عمه هایت را کتک زد تو دیدی رنج و ماتم در اسیری تودیدی در سفر رنج کثیری تودیدی رنج و داغ و ابتلا را تو دیدی کوفه و شام بلا را تو دیدی که بزد در شهر کوفه سر بابا بروی نی شکوفه سر بابا بروی نی مقابل سرش را عمه زد بر چوب محمل عدو بنموده روزت را چنان شام بزد بر رویتان سنگ از لب بام دل توزین مصیبت‌ها کباب است که جای عمه در بزم شراب است بسوزانده عدو از کین دل او شرر زد از ستم بر حاصل او یزیدو روبرویش تشت زر بود میان تشت زر راس پدر بود عزیز تودم ازمحبوب می‌زد به لبهایش عدو با چوب می‌زد (رضایم) عبد درگاه سکینه که می گریم به یاد آن حزینه عزیز فاطمه دردم دوا کن نصیب نوکرت کرب و بلا کن رضا یعقوبیان حضرت سکینه (س) روضه
نگاه کن که مرا غربتت کجا انداخت مرا حوالی بازار سامرا انداخت گدای شهر شمایم گدای لطف شما خدا به گردن من منصب گدا انداخت ز غربت حرمت کل سینه ام زخم است نگاه کن که غمت روی سینه جا انداخت مجاوران حریمت تمام ناصبی اند مرا همین غم عظما به ابتلا انداخت غم اسیریتان هم شبیه روضه ی شام عجیب نوکرتان را ز دست و پا انداخت برای غربتتان شعر کم سروده شده مرا حکایتتان یاد مجتبی انداخت مشخص است از این قافیه که آخر یار ز سامرا دل مارا به کربلا انداخت اگر چه کاسه به لبهای تو اصابت کرد ولی به جان لب شاه چوب را انداخت و روضه ی کفن و غسل و دفن و تشییع ات مرا به یاد شه و یاد بوریا انداخت تمام ایل و تبارم فدای روضه ی تو حسین مهر تو را در دلم خدا انداخت امیر علوی امام عسکری (ع) روضه
علیه‌السلام 🔹اشک حسرت🔹 مردِ جوان دارد وصیت می‌نویسد می‌گرید و ذکر مصیبت می‌نویسد دنیا برای رحمت او جا ندارد آه این غریب از رفع زحمت می‌نویسد از شرح حال خود سخن می‌راند اما انگار در توصیف غربت می‌نویسد کاتب ندارد این امیر از بس که تنهاست از درد خود در کنج خلوت می‌نویسد غربت درِ این خانه را از پشت بسته‌ست مهمان ندارد؛ جای صحبت، می‌نویسد خمس و زکات شیعیان را می شمارد سهم فقیران را به دقت می‌نویسد در چند خط می‌گوید از حج و ثوابش این بند را با اشک حسرت می‌نویسد پیش از نمازِ واپسینش رو به قبله از خاطراتش چند رکعت می‌نویسد زندان به زندان با نماز و روزه و عشق دربان به دربان درسِ عبرت می‌نویسد حتی برای خشم شیرانِ درنده با چشم‌هایش از محبت می‌نویسد بعد از شکایت از جفای این زمانه در سر رسید فصل غیبت می‌نویسد ـ من زود دارم می‌روم اما میایم با احتیاط از رازِ رجعت می‌نویسد می‌نوشد آب و یاد اجدادش می‌افتد با رعشه از آزار شربت می‌نویسد سر را به پای طفل گندم‌گون نهاده‌ست بر طالعش حکم امامت می‌نویسد فردا خلیفه بر درِ این خانه با زهر از مرگِ او جای شهادت می‌نویسد بازارهای سامرا خاموش و گریان بر در حدیثِ حفظِ حرمت می‌نویسد با دست‌های کوچکش یک طفلِ معصوم نام پدر را روی تربت می‌نویسد
علیه‌السلام علیه‌السلام 🔹سایۀ سر🔹 من که شور عاشقی در سینه و سر داشتم صد هزار آیینۀ غم، در برابر داشتم هر شب از سامرّه در «سرداب غیبت» تا سحر روی صحبت در مدینه با پیمبر داشتم صبحدم آتش گرفت از آه سوزانم چمن سر چو از سجادۀ سبز دعا برداشتم باغ شد لبریز از خونِ دلِ آلاله‌ها باغبان می‌رفت و من چشمی ز خون تر داشتم لاله‌ها می‌سوختند از داغِ من چون چلچراغ بس‌که من در سینه داغ شعله‌پرور داشتم ای سرافراز دو عالم! ای شکوه سرو‌ها! در بلندای حضورت سایۀ سر داشتم ای تو با من مهربان‌تر از نسیم آشنا اُنس و الفت با تو از گل، نازنین‌تر داشتم ای سراپا عطر یاسین، ای بهارستان وحی! بی تو من حال شقایق‌های پرپر داشتم.. لطف زهرا داد امشب تا سحر تسکین مرا آشنایی با نوازش‌های مادر داشتم
| 💠 (علیه‌السلام) «مِنَ التَّوَاضُعِ اَلسَّلَامُ عَلَى كُل مَنْ تَمُرُّ بِهِ» از نشانه‌های فروتنی، سلام کردن به هر رهگذر است. 📗 تحف العقول، ص۴۸۷ 🔹نشانۀ فروتنی🔹 هر حادثه با فروتنی شیرین است خاک از نفس باغچه، عطر‌آگین است همواره سلام کن به هر رهگذری افتادگی از نشانه‌هایش این است
علیهاالسلام 🔹قرار دل پدر🔹 وقتی مرا سکینه لقب داد، مادرم فهمیدم از تمام جهان رنج می‌برم.. باید برای واقعه آماده‌تر شوم باید که از احاطۀ اندوه بگذرم باید که کوه کوه، غم و التهاب را در رستخیز فاجعه طاقت بیاورم آهسته قد کشیده از انبوه داغ‌ها هفتاد و دو مصیبت عظمی، برابرم در من هزار خیمه صبوری به پا کنید من سوگوار داغ بزرگ برادرم من چارده بهار خزان می‌کشم به دوش من لحظه لحظه، شاعر گل‌های بی‌سرم نامم سکینه است، قرار دل پدر زین رو مرا «سکینه» لقب داده مادرم
. کیستم من از غلامانِ قدیم سامرا کیستم جلدِ حریمش، یاکریمِ سامرا شکر عمری رزقم از دستِ کریمان می رسد از کریمِ در مدینه یا کلیمِ سامرا مزهّ دارد با مَصابیحِ الدُّجی، کَهفِ الوَری راه رفتن در صراطَ المستقیمِ سامرا گرچه شد تخریب این گلدسته ها و گنبدش کم نخواهد کرد از شانِ عظیمِ سامرا نسل اندر نسلِ ما را هم کفایت می کُند منصبِ کلبِ نگهبانِ حریمِ سامرا عطر و بوی کربلا دارد تمامِ مرقدش از نجف انگار می آید نسیمِ سامرا کاش می شد ساکنِ این قطعه بودم از بهشت کاش من هم می شدم عمری مقیمِ سامرا
(ع) آقا سلام بر تو و بر سامرای تو زانوی غم گرفته دلم در عزای تو آقا سلام بر تو و بر پاره ی تَنَت یعنی نشسته یوسف زهرا به ماتمت رفتی و با غمت دل مهدی شکسته است گَرد فِراق تو به رُخ او نشسته است با ما بگو که با جگر اطهرت چه کرد ؟ زهر جفای دشمن دون با تنت چه کرد از یادمان نرفته شکستند حُرمتت ویران نموده دشمن تو صحن و تُربتت مسموم زهر کین شدی آقا وُ پَر زدی با رفتنت به قلب پسر هم شرر زدی شکر خدا سر از تن پاکت جدا نشد بر خاک سامرا بدن تو رها نشد شکر خدا سَرَت به روی نیزها نرفت خنجر به زیر حنجرِ پاک شما نرفت آقا سلام بر تو و لب های تشنه ات ( یاد حسین می دَمَد از نای تشنه ات ) @mortaza110shahmandi. ایتا
(ع) پر  زده مرغ  دل  دوباره  تا سامرا زمین و آسمون  گرفته شور و  عزا واویلتا ، دل دیگه طاقت نداره واویلتا ،   آقای  ما   بی  قراره صورتشو ، امشب صاحب الزمان واویلتا  ،  رو  قبر  بابا  می ذاره یا حسن ، یا امام عسکری (۴) روی سینه هامون غُبار غم می شینه از   غمِ  عسکری  دلِ   پسر   حزینه واویلتا ، سینه شده چه غم فزا واویلتا  ،  سامره   گشته  کربلا از ستمِ ، دشمن بی حیا و  پست واویلتا ، می لرزه دستش از جفا یا  حسن   ،  یا امام  عسکری (۴) شده  شمع  دل  یوسف  زهرا  خموش به پیش چشم او رفته اِمامش زِ هوش صاحب عزا ، امشب صاحب زمونه صاحب  عزا  ،  از  غم  بابا  گریونه از   عطشِ   ،   بابا   به   یاد  کربلا صاحب عزا ، روضه ی سقا می خونه واویلتا   ،   واعطشا   به   کربلا (۴) @mortaza110shahmandi. ایتا
شهادت امام حسن عسکری (ع) نوحه گلشن فاطمه گشته پرپر عالم از داغ او شد مکدر دیده ها خونفشان از غم او سامراگشته وادی محشر آه.برلب آمد جانش آه.بسته شد چشمانش آه.عالمی گریانش                 آه.یا ابالمنتظر مهدی فاطمه گشته محزون درعزای پدر گشته گریون می زند بر سرو سینه آقا غرق ماتم بود با دل خون آه.سامرا غوغا شد آه.همچو کربلا شد آه.شور عاشورا شد                  آه.یا ابالمنتظر سامرای توباشد بهشتم وغم تو بود درسرشتم بر درخانه ات من غلاممم عشق تو یاحسن سرنوشتم ای.اسوه ی عبادت تو.در ره سعادت کن.قسمتم شهادت                  آه.یا ابالمنتظر ابوذر رییس میرزایی (بهار)
اجرای نوحه به سبک زیر می باشد
شهادت امام حسن عسکری (ع) یا ابالمهدی سامرا غوغاست در عزای تو شورعاشوراست کشته ی زهرجفایی تو غریب سامرایی           آه و واویلا ازاین غم با لب تشنه تو سپردی جان دلغمین مهدی ازغمت گریان جان تو ازتن جداشد محشر کبری به پا شد            آه و واویلا ازاین غم در غم بابا گشته ای محزون بادوچشم تر بادل پرخون تسلیت یاحجت الله حضرت بقیه الله              آه و واویلا ازاین غم ابوذر رییس میرزایی (بهار)
شهادت امام حسن عسکری (ع) واحد آقا دلها به داغت مبتلا شد ماتم سرا ارض وسما شد مسموم زهرکینه گشتی درسامرا محشر به پاشد آقا عالم شده محشر ازاین غم صاحب زمان گرید زماتم ازکربلا زهرا رسیده در سامرا باقامت خم           آقا.یابن الحسن آجرک الله ای وای شیعه به دل خون جگر دید صاحب زمان داغ پدر دید باچشم گریان بین بستر بابای خود بی بال وپر دید آقا روضه میخونی تک وتنها شال عزاتو دیدم آقا ناله زدی دراین مصیبت آجرک الله یابن الزهرا          آقا.یابن الحسن آجرک الله آقا حسین حسین مرثیمونه توو روضه اشکامون روونه شبای جمعه مادرش تا سحر براش روضه میخونه ای وای باگریه میخونه حسینم خدالتریبی نورعینم ای بی کفن غریب مادر ازداغ تو درشور و شینم      آقا.حسین حسین غریب مادر ابوذر رییس میرزایی (بهار)
واحد بالا به این سبک خوانده میشود
این داستان زهر و جگر مستمر شده چشم پسر برای پدر باز، تر شده تغییر کرده رنگ رخت یابن‌فاطمه کز سوز سینه‌ات پسرت با خبر شده آثار زهر، صورتتان را کبود کرد معلوم شد که هر چه شده با جگر شده این تب که سوخت جسم تو تاثیر زهر بود؟ یا شعله‌ی در است ز تو شعله‌ور شده این تازگی نداشت که با یاد مادری در کوچه، قاتل پسری میخ در شده آه ای امام یازدهم ارث فاطمه است این‌گونه گر که عمر شما مختصر شده آقا دل شما نکند سمت کربلاست؟ که لحظه‌لحظه داغ دلت بیشتر شده خنجر نمی‌برید گلوی حسین را اما به روی گردن او کارگر شده خواهر که ان‌یکاد برای تو خوانده بود! دیگر چرا جمال منیرت نظر شده؟ ای بی‌ادب بلند شو از روی سینه‌اش سنگینی‌ات مصیبت این محتضر شده اوج مصیبت تو همین است خواهرت با کاروان شمر و سنان همسفر شده شاعر:
امشب دوباره در هوای سامراییم پشت در ِ دارالشفای سامراییم روضه به روضه ما گدای سامراییم سینه زنان ِ مجتبای سامراییم نام حسن آمد دوباره دیده تر شد ماه ربیع ما خزانی چون صفر شد دنیا نبود این مزد احسان ِ حسن ها با بی کسی سرگشت هر آن ِ حسن ها زهرای مرضیه است گریان حسن ها ای زهر می خواهی چه از جان حسن ها هر دو حسن پاره جگر رفتند ای وای با قلب از غم شعله ور رفتند ای وای امشب فلک ، جبریل را بی بال و پر دید ریحانه را نوحه کنان ، بهر پسر دید عالم امیدش را دوباره در سفر دید تنها نه مهدی ، یک جهان داغ پدر دید آه ای یتیمان ! رفت بابا در جوانی با مهربانان باز شد نامهربانی شکر خدا اصحاب ، تکفیرش نکردند با یا مذل المومنین ، پیرش نکردند در پیچ یک کوچه ، زمین گیرش نکردند در کودکی از زندگی سیرش نکردند صد شکر خانه قتلگاه این حسن نیست بی شمع و زائر ، بارگاه این حسن نیست ای سامرا ! مهمان مظلومت کجا رفت ابن الرضای سومین ، پیش رضا رفت آه از نهاد مهدی ِ او  تا خدا رفت دور از وطن چون کشته ی کرببلا رفت خوب است که خار بیابان بسترش نیست چشمی پی ِ عمامه و انگشترش نیست شد سامرا کرببلایی واحسینا مهدی کند نوحه سرایی ، واحسینا ای تن که زیر دست و پایی واحسینا تو زینت عرش خدایی ، واحسینا تدفین تو شد ماجرایی واحسینا جای کفن در بوریایی واحسینا
از زهر تمام پیکرش می لرزید پیوسته ز پا تا به سرش می لرزید افتاد حسن یاد حسن وقتی که در کوچه به یاد مادرش می لرزید
سوختم از اثر زهر جفا مهدی جان قوتی نیست تنم را به خدا مهدی جان رعشه افتاده زپا تا به سرم میلرزد کن تماشا بنگر حال مرا مهدی جان جگرم پاره ولی پیکر من پاره نشد چه نیازی بود اینجا به عبا مهدی جان آخرین لحظه عمر است بیا یک لحظه صورتم کن به سوی کرببلا مهدی جان بدنم نیزه نخورده ست خیالت راحت مثل جدم نشد اعضام جدا مهدی جان جد ما را ته گودال همه سنگ زدند زد یکی هم به تنش با نوک پا مهدی جان دید از روی بلندی که برش گرداندند وای بر حال دل عمه ما مهدی جان
هواى سامره مثل غروب پائيز است  سياهپوش عزا گشته و غم‏ انگيز است ز كوچه كوچه ی آن بوى درد مى‏ آيد صداى غربت يك مرد مرد مى‏ آيد ميان حجره غريبانه زار مى‏ گريد  و كودكى كه بر او بيقرار مى‏ گريد چه كودكى كه همه انبيا به قربانش  عزيز فاطمه در بر گرفته چون جانش شرار زهر و عطش در سكوت غوغا كرد  امام عسکرى آخر به ناله لب وا كرد : كه اى اميد دلم ، لحظه ی جدايى شد  براى ديدن زهرا دلم هوايى شد   چو مادرم به جوانى از اين جهان سيرم  زمان زمان فراق است و سخت دلگيرم ز تاب رفته دلم صبر و تاب مى‏ خواهم  ز دست كوچك تو جام آب مى‏ خواهم اگر چه از شرر زهر كينه جانش سوخت  غريب بود و ز غم قلب مهربانش سوخت ولى چو جدّ غريبش حسين ، تشنه نرفت  و در برابر خواهر به زير دشنه نرفت
فاطمه امشب گُهَر از دست داد هادی امّت پسر از دست داد سامره خاموش و سیه پوش شد حضرت مهدی پدر از دست داد
کتیبه بر در و دیوار بستند دل آیینه رویان را شکستند عزای سامرا داغ مدینه است حسن ها داغدار کوچه هستند ...... ز گلبرگ دو چشمش یاس افتاد دلش در آتش احساس افتاد میان کاسه ی آبش چه میدید که یاد حضرت عباس افتاد ...... عزایش رستخیز روضه ی ماست عطش هم اشک ریز روضه ی ماست امام از کودک خود آب میخواست همین جمله گریز روضه ی ماست ....... دلش لرزید پای دستهایت نمی داند عزای دستهایت گدا از سامرا با دست پر رفت دعا کرد از برای دستهایت ...... دل و جان در عزایت گریه کردند فراوان در عزایت گریه کردند کریم سامرایی ای حسن جان کریمان در عزایت گریه کردند
ای جگر گوشه امان از جگرم مهدی جان زهر آتش زده پا تا به سرم مهدی جان لرزه افتاده به جانم، تو بیا راحت جان ای رخت روشنی چشم ترم مهدی جان سر من بر روی دامان تو و می سوزد جگرت را نفس مختصرم مهدی جان نام من هم حسن و مادریم همچو حسن کشتهٔ کوچه و دیوار و درم مهدی جان آتش فتنه که از سمت سقیفه برخاست باز هم زهر شد و زد شررم مهدی جان هم از این داغ و هم از روضهٔ جانسوز عطش سوخت بابا جگر شعله ورم مهدی جان یاد آن تشنه لبِ از لب خنجر سیراب جرعه ای آب بیاور به برم مهدی جان شمع عمرم که به تبعید و به زندان ها سوخت شده انوار هدایت ثمرم مهدی جان عالمی چشم به راه تو و در حال دعاست که رسد روز ظهورت پسرم مهدی جان
شب تاریک هوای سحرش را می خواست شهر انگار خسوف قمرش را می خواست گوشه حجره کسی چشم به راه افتاده حسن دوم زهرا پسرش را می خواست حضرت عسگری از درد خود می پیچد زهر از سینه ی آقا جگرش را می خواست آسمانی ست امامی که زمین گیر شده آسمان جلوه ای ازبال و پرش را می خواست شعله زهر که بدجور زمین گیرش کرد به خدا که نفس مختصرش را می خواست لحظه آخر خود ، روضه عاشورا خواند منبر خاک غم چشم ترش را می خواست ته گودال کسی روی زمین افتاده خنجر شمر گمانم که سرش را می خواست دختری دید که بالای سرش نامردی آمده بود و نگین پدرش را می خواست جان به تن داشت که پیراهن او را بردند شب غربت به گمانم سحرش را می خواست  
بغصی شکسته داری و فریاد کوچه ای هی میخوری زمین و ولی یاد کوچه ای گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت شکرخدا که میخ به پهلوی تو نرفت شعله سراغ پیچش گیسوی تو نرفت اینجا غلاف بر روی بازوی تو نرفت تو ضعف میکنی پسرت گریه میکند مهدی رسیده و به برت گریه میکنند بر روی دامن پسرت دست و پا مزن اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن یاد حسین می دمد از نای تشنه ات دادی سلام بر لب بابای تشنه ات خونابه گر چه از دهنت ریخته شده آلاله روی پیرهنت ریخته شده شکر خدا که لعل لبت خیزران نخورد شکر خدا که روی گلویت سنان نخورد چکمه به روی پیکر تو بی امان نخورد سر نیزه ای نیامد و روی دهان نخورد شکر خدا که تو کفنی داشتی حسن بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن
از سوز زهر تاب ز پا تا سرت نبود حتی کمی رمق به لب و حنجرت نبود جان دادن تو می شد از این سخت تر اگر مهدی عزیز کرده ی تو در برت نبود کردند حمله بعد تو بر خانه ات ولی شکر خدا که در پس در همسرت نبود لبهای تو ز ضعف به هم خورد،شکر حق زخمی دگر به روی لب اطهرت نبود لرزید دست و پای تو از سوز زهر کین اما دگر به دست حرامی سرت نبود هر چند بی صدا شدی و سوختی ولی هنگام دست و پا زدنت خواهرت نبود این صحنه دیدنش به خدا سهم زینب است آقا شما که نیزه به دور و برت نبود می دید زینب از روی تل،نیزه خورده را می گفت کاش گرد تنت،مادرت نبود ای نیزه خورده،پاره گلو،ای ذبیح من ای کاش جای نعل روی پیکرت نبود بر نعل های تازه تنت گیر کرده بود ای کاش شاهد بدنت،دخترت نبود