eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
10 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. با مادر ... کاش لبخند تو یکروز به ما برگردد باز از نانِ تو این سفره معطر گردد می‌شود پیشِ خودت گریه کنم آهسته؟ می‌کنم دِق اگر این درد مکرر  گردد قول دادم به تو حرفی نزنم  اما کاش دو سه شب داد کِشَم سینه سبکتر گردد می‌شود روضه بخوانم؟همه خوابند ببین می‌شود گریه کنم ؟ چشم کمی تر گردد کاش می‌شد بنویسند سَرِ کوچه‌ی ما آینه زود به یک آه مکدر  گردد کاش می‌شد بنویسند خدایا نکند پسری شاهدِ اُفتادنِ مادر گردد شیر شد تا که علی را وسط کوچه ندید خواست تا   بغضِ علی مُزدِ پیمبر گردد کوچه‌ای تنگ ، پُر از سنگ حریفت بیمار اثرِ ضربه چنین چند برابر گردد یادم اُفتاد که بالای سرت می‌گفتم چه کنم تا نَفَست تا نَفَست برگردد *** یادم اُفتاد که آرام بسوزم با تو وای اگر خانه پُر از هِق هِقِ دختر گردد زینبت پا بشود خانه بهم می‌ریزد نوبتِ او که شود حالِ تو بدتر گردد: کاشکی  تشنه‌ی ما آب نخواهد از شمر نکند حنجرِ او قسمتِ خنجر گردد
سلام سورهٔ کوثر؛ سلام ای مادر دلیلِ شوقِ پیمبر(ص)؛ سلام ای مادر تویی جوابِ تمام کنایه هایِ مدام به کوریِ بُتِ أبتر؛ سلام ای مادر مقام ِ أمّ أبیها به تو تعلّق یافت تویی هر آینه أطهر؛ سلام ای مادر نشسته حور و ملَک پایِ درس ِ چادرِ تو سلام حوریه پرور؛ سلام ای مادر شدی به إذنِ خدا همسرانه، همراهش تمام ِ هستیِ حیدر؛ سلام ای مادر گمان کنم بنویسد به خطّ ثُلث؛ حسین(ع) در آستانهٔ محشر: سلام ای مادر خبر رسانده خدا و بشارتش زیباست شفاعتِ همهٔ ما به عهدهٔ زهراست(س) عنایتَت همگانی، کرامتَت ازلی ست جواب سائلِ بیچاره تا همیشه "بلی" ست شبِ زفاف، لباسِ عروس می‌بخشی چنین زکات، فقط کارِ نوعروس ِ علی ست(ع) به روی مُهر نمازت نوشته این جمله؛ علی(ع) امام من است و برای شیعه "ولی" ست از آن زمان که نگاهت نشست بر جبرییل میانِ عرش، به دورش عجیب نورِ جلی ست سپرده هر که دلش را به دستِ مادری ات ضرر نکرده و گفته: چه دلنشین-عملی ست هدر نداده دلش را و میزند فریاد: به غیرِ فاطمه(س) عشقِ دیگری بدلی ست بعید نیست به ما رشته کوهِ زر برسد به گَردِ چادر تو دستمان اگر برسد تویی امیدِ زمانِ ممات؛ یازهرا(س) تویی جوازِ عبور از صراط؛ یازهرا(س) تویی دلیل هماهنگیِ همه افلاک تویی مدیرِ همه کائنات؛ یازهرا(س) بنایِ کعبه به نام علیست(ع)! چونکه تویی بنایِ مستحب و واجبات؛ یازهرا(س) امیرِ بی بدلِ مؤمنین فقط حیدر تویی عزیزِ دلِ مؤمنات؛ یازهرا(س) حدیثه، مرضیه، کوثر، فهیمه، مُمتَحَنِه تویی علیمهٔ عالی صفات؛ یازهرا(س) کمالِ شرحِ تو آیاتِ "لیلةُ القَدر" است قسم به سورهٔ "والذاریات" یازهرا(س) شده ست نذرِ تو یک عمر، عشق ِ خالصِ ما به درکِ تو نرسد گرچه عقلِ ناقصِ ما
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ بصیرت فاطمی (بخش دوم) ..... به پیش چشم علی تازیانه خورد ولی چو کوه بود سرافراز و استقامت داشت به آیه آیة قرآن که تا دمِ آخر ز غاصبینِ حقوق علی شکایت داشت نخواست اجر رسالت ، پیمبر از مردم اگرچه دعوتِ ایشان به دین ، مشقّت داشت بجای مُزد ، محبّت به اهل بیتش خواست سفارشات فراوان به خیل اُمّت داشت مدافعینِ صحابه ، جوابِ من بدهید مگرنه مصحفِ حق ، آیة مودّت داشت چرا صحابه شکستند قلب زهرا را که از فراق پدر ، نالة مصیبت داشت پس از رسول خدا ، جای تسلیت گفتن عدو شرر به سرایش زد و شرارت داشت «عُمَر» به خانة زهرا شرر نمی افروخت به قدر یک سرِ سوزن اگر شرافت داشت شهید شد پسرِ دخترِ رسول خدا که تا زمان ولادت ، سه ماه فرصت داشت شکست پهلوی زهرا کبود شد رویش نشان پنجة دشمن به روی صورت داشت گرفته شد فدک از او ، خلافت حیدر به حکم آنکه به ظاهر ، دم از دیانت داشت به مسجد النبی آمد که حقّ خود گیرد خطابه خواند و بسی شکوه زآن جماعت داشت کلام فاطمه در هم شکست دشمن را در اوج غصّه و غم ، خطبه اش بلاغت داشت نگویم آنچه عدو گفت ، گویم این سخنش ز عیبِ ریشه و اندیشه اش حکایت داشت گواه خواست ز بانوی بانوان بهشت ببین عدو به جسارت ، چقدر جرات داشت مثال اُمّ طحال و کلامِ شاهد و دُم نشان دهد که عدو تا چه حد ، خباثت داشت نداشتی پسر بوقحانه ، شرم از حق به هر رَوِش همه دم ، سعی در خیانت داشت ز قول ختم رسل چون دروغ گفت ، دو زن شدند شاهد وی کاین سخن ، حقیقت داشت ز جعل جملة «لانورث» این شود معلوم که قصد غصب فدک ، غاصب خلافت داشت بتول طاهره در ردّ این دروغِ بزرگ اشاره کرد به قرآن و پنج حجّت داشت بگفت : کِیْ پدرم گفته ارثِ ما صدقه است ؟ خلاف آیه قرآن مگر روایت داشت ! رسیده ارث ز داوود بر سلیمانش بر این قضیّه ، کتابِ خدا صراحت داشت دعای حضرت یحیی ، دلیل کذب شماست که حق ، به مُصحفِ مُنزَل به آن اشارت داشت دلایلی که بیان کرد در خطابة خود به کفرِ دشمن بیدادگر دلالت داشت کسی که منکرِ قرآن شود ، بُود کافر خصوص آنکه به عترت ، سرِ عداوت داشت پیِ عوام فریبیّ و صحنه پردازی عدو خیال عیادت پس از جنایت داشت نداد فاطمه رخصت به دیدنش آیند کز آن دو فاسقِ فاجر به سینه نفرت داشت برای اذن گرفتن ، شدند نزد علی که او به دختر ختم رسل ، ولایت داشت علی که بندة فرمانبرش بُوَد خورشید علی که سیطره بر چرخة طبیعت داشت گرفت اذن ز زهرا و داد رخصتشان چگونه شرح دهم این عمل ، چه حکمت داشت پس از ورود گشودند لب به عرض درود سلامشان برِ ناموس حق ، چه قیمت داشت ؟ سلامِ آن دو بتِ قوم را جواب نداد چرا که فاطمه از مشرکین برائت داشت سلام ، مستحب و پاسخش بُوَد واجب اگر سلام دهنده به حق عقیدت داشت نداد پاسخشان ، کفرشان شود اثبات وگرنه دخت نبی ، آگهی ز سنّت داشت خدا گواه پس از هر نمازِ خود ، زهرا سوای ذکر ، به طاغوت و جبت ، لعنت داشت کدام عقل سلیمی قبول خواهد کرد که کفوِ شیر خدا زآن دو تن رضایت داشت ز ظلم و کینة آنها ، حبیبة داور به دست و سینه و پهلو و رخ ، جراحت داشت رضا نبود که بر پیکرش نماز آرند دلی شکسته ز بیدادِ آن جماعت داشت قسم به حضرتِ حقّ و هزار و یک صفتش که این وصیّت زهرا ، هزار علّت داشت اگرچه قبر شریفش چو قدرِ او مخفی است به شوقِ دیدنِ آن شیعه، اشک حسرت داشت یگانه حامی حیدر ، سرور قلب رسول دلم همیشه سرِ کویتان اقامت داشت گروه ناجیه ، اصحاب روضه ات هستند خوشا کسی که بر این در ، سر ارادت داشت خوشا کسی که به درگاه اهل بیت نبی گشود دست گداییّ و عرض حاجت داشت قسم به عزّت زهرایی ات که این شاعر به یُمنِ از تو سرودن ، جلال و عزّت داشت ز فیض دوستی ات «ایزدی» شرافت یافت گرفت اوج و هزاران هزار نعمت داشت **** التماس دعای فرج.
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ بصیرت فاطمی (بخش اول) سلام باد به زهرا که قدر و عزّت داشت یگانه بود و به خیل زنان شرافت داشت سلام باد بر آن اُسوه ای که از سوی حق به نصّ آیه قرآن ، مدال عصمت داشت سلام باد بر آن دختری که با قَدِ خَم پدر به بوسه گرفتن ز دستش عادت داشت سلام باد بر آن همسری که شیر خدا کنارِ او دلی از قیدِ غصّه ، راحت داشت سلام باد بر آن اُمِّ اب که زادة او کریم آل نبی بود و صبر و حکمت داشت سلام باد بر آن بانویی که فرزندش به جملة شهدای جهان ، سیادت داشت سلام باد بر آن بانویی که در بیتش امین وحی خدا ، افتخار خدمت داشت به قدر و کوثر و انسان ، خدا ستود او را کدام بانوی وارسته این جلالت داشت جواب طعنة ابتر به مشرکین او بود عطیّه ای است که با خود خبر ز کثرت داشت فدای مقدم آن نازنین که آمدنش نوید رحمت حق ، بر رسول رحمت داشت بتول ، طاهره ، مرضیّه ، راضیه ، زهرا شهیده ، هانیه ، صدّیقه بود و عفت داشت حیا نگر ، که رخ از کور هم نهان می کرد وقار بین که چه اندازه او نجابت داشت لباس شامِ عروسیّ خود به سائل داد کریمه ای که به هر دم ، دو صد کرامت داشت سه شب فقیر و یتیم و اسیر را نان داد گرسنه خفت و سحر بهر روزه نیّت داشت فقط برای خدا بود بذل و ایثارش بر آنچه گفته ام آیات حق ، دلالت داشت برای خادمه اش می رسد غذا ز بهشت کنیزِ فاطمه ، این قدر ، شان و حُرمت داشت کدام فاطمه ؟! آنکس که نام نیکویش میان اهل کسا حُکمِ محوریّت داشت رسول ، پارة تن خوانْد و گفت جان بفداش فزون تر از همه بر دخترش محبّت داشت چو گل ز سینة او بوسه چیده ، می بویید چرا که سینة او عطر و بوی جنّت داشت حدیث قدسیِ لولاک را بخوان و بدان که خَلقِ نُه فلک و اهل آن چه علّت داشت دلیل خلقت افلاک ، زُهرة زهراست که از شمارِ کواکب ، فزون سجیّت داشت چگونه وصف کنم آن عطیّة حق را که بیش از عدد ریگها ، فضیلت داشت ائمّه حجّت حقّند بین مخلوقات ز امر حق به حجج ، او مقامِ حجّت داشت خدای کعبه از آن بنده می شود راضی که دخت ختم رسالت از او رضایت داشت مرا عقیده چنین است کز زنانِ زمان هر آنکه کرد از او پیروی ، سعادت داشت نداشت خواهشی از شوهرش به هیچ عنوان به یاد از پدرش این چنین وصیّت داشت به دست خویش به دستاس کرد جُو را آرد جهاد بود وِرا کارِ خانه لذّت داشت اگر چه بانوی اسلام بود و دخت نبی به رَختِ ساده و نان جوین قناعت داشت گشود پردة کاشانه را ، تصدّق کرد سرای فاطمه ز آیات وحی ، زینت داشت به پیشِ ماه جمالش ، هلال می شد محو ز بسکه نورِ یقین ، آن خجسته طلعت داشت خداش فاطمه خوانده است و مردمان محروم از اینکه درک کنند او چه جاه و رفعت داشت برای فاطمه آوَرْد مصحفی جبریل به اصل و فرعِ مسائل در آن اشارت داشت امینِ وحی ، پس از عقل کل به این خوش بود که با حبیبة حق ، افتخارِ صحبت داشت قسم به خیلِ رسل ، خاصه عقل کل که فقط علی به همسریِ فاطمه ، لیاقت داشت وجودِ فاطمه ، تفسیر ناب عرفان بود نهالِ معرفت از یُمنِ او طراوت دشت سجودِ فاطمه ، سرشار بود از اخلاص خدا به خیل ملک فَخر از آن عبادت داشت همیشه در حقِ همسایگان دعا می کرد مدام بر همه درماندگان ، عنایت داشت سرای فاطمه زآن خانه های بگزیده است که پر ز ذکر خدا بود و معنویت داشت به صبح و شام ، نبی رو به خانة زهرا سلام داد ز بس این حرم قداست داشت دمی که در تنِ وی ، ضعف آشکارا شد درون حجرة صدّیقه ، استراحت داشت غنود زیر کسا با چهار تن ، آن جان دعا نمود و ز حق ، خواهش اجابت داشت رسید پیک خدا ، خواند آیت تطهیر به حُکمِ عصمت آن پنجتن صراحت داشت فدای فاطمه ، جانم اگرچه ناچیز است ببخش بندة خود را ، همین بضاعت داشت ز هُولِ روز قیامت بُود خلاص آنکس که از حبیبة حق وعدة شفاعت داشت امامِ دختِ محمد (ص) علیّ عمرانی است سقیفه ای نَبُوَد ، با غدیر بیعت داشت برای حفظ ولیّ زمان گذشت از جان که در شناخت مولایِ خود ، بصیرت داشت ** التماس دعای فرج.
باز امشب بیقرار حضرت دلبر شدم تشنه ی جام شرابِ ساقی کوثر شدم یا علی گفتم صد و ده مرتبه ، دل تا نجف پر کشید و بعد از آن هم زائر حیدر شدم عاشق مولا شدم با لطف زهرای بتول تا ابد مدیون لطف حضرت مادر شدم گفت پیغمبر علی ممسوس در ذات خداست می پرستم من خدا را یا علی ؟ کافر شدم ؟ تا که دیدم انبیا ریزه خور خوانش شدند کاسه لیس بی نوای فاتح خیبر شدم من که خود کمتر ز کلب آستانش بوده ام با چه رویی دم زنم در خانه اش نوکر شدم ؟ تا شنیدم آن حدیث حارث همدانی اش .... آرزومند وصالش در دم آخر شدم حال و روزم نامناسب بود از فرط گناه آنقدر گفتم "علی جانم علی" بهتر شدم از زمانی که نگاهش شامل حالم شده نوکر حلقه به گوش خادمش قنبر شدم یاد آن ساعت بخیر از درب ایوان طلا وارد صحن نجف با دیدگان تر شدم از کرامات حرم پیران عاشق بارها ... ... گفته اند اما خودم آخر بر این باور شدم : "هر کسی آمد نجف دیوانه و مجنون شده" عاقلی بودم ولی مجنون ز پا تا سر شدم در قیامت من چه غم دارم که در دنیا فقط دست بر دامان و عبد شافع محشر شدم یا قسیمَ النّارِ وَ الجَنَّه دخیلک یا علی یا إمامَ الإنسِ و الجِنَّه دخیلک یا علی
▫️نه من آنم که بِرَنجم، نه تو آنی که برانی ( ) چه به خونم بکشانی، چه به خاکم بنشانی نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی پیش از آنی که خدا خلق کند جان و تنم را عهد بستی که بیایی و دلم را بستانی من که از کوی تو بیرون نرود پای خیالم نکند فرق به حالم، چه بخوانی چه برانی هرگز آن قدر ندارم که شوم خاک قدومت مگرم خاک غلامان در خویش بخوانی به هوای تو هوائی نشود گرد وجودم مگر آن روز که از چنگ هوایم برهانی همه جا صحبت آتش به لبم هست و خموشم کرمی کن که شراری به وجودم بفشانی چند در محفل عشقت ببرم رشگ به مستان شود آیا که از این باده مرا هم بچشانی ای نسیم سحری جان منت بدرقۀ ره که به آرامگه یار سلامم برسانی «میثم» از خصم توان زهر ستانیدن و خوردن دوری از دوست نشاید نتوانی نتوانی شاعر:
تمام دلخوشی زندگی من این است که وقت مرگ می آئی و مرگ شیرین است . مگر نگفتی علی جان ؛ فَمَن یَمُت یَرَنی بیا که وقت وفایت به عهد دیرین است . به رغم کوه گناهی که می کِشم بر دوش سبک شدم چو پَر کاه و سینه سنگین است . شهادتین مرا فاطمه تقبُّل کرد بیا همه کس و کارم ! زمان تلقین است . سلام وادی من ؛ وادی السلام علی ! کجاست مسکن امنِ کسی که مسکین است . رسیده جان به لبم یا لبم رسیده به جان مرا دو بوسه به روی ضریح ، تسکین است . کفن کنید مرا رو به قبله ی حرمش نجف چه جای قشنگی برای تدفین است . فراق و وصل مرا می کُشند یک میزان سرم به دامن حیدر ، به روی بالین است . سرم مقابل ایوان طلای شاه نجف … سرم مقابل زهرا همیشه پائین است . علی که ابروی او قابِ قوس اَو اَدناست اگر مرا نرساند به عرش ، غمگین است . بخواه روزی از این پادشاه ، بنده خدا ! گدای خانه ی او هر که هست تضمین است . ممات ، عین حیات است و نار ، عین بهشت کسی که دل به علی بسته است خوش بین است . . . شاعر :
در روضه ایم و روضه ی رضوان گدای ماست اینجا دعای حضرت زهرا برای ماست حالا که فرصت است غنیمت شمار عمر فردا به زیر سردی این خاک جای ماست *دردم نهفته به ز طبیبان مدعی* گردِ عبای حضرت جانان دوای ماست *آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند* یک گوشه چشمشان به خدا کیمیای ماست این اشک، رحمتی است که از عرش می رسد این چاه زمزمی است که در چشم های ماست اینجا میان عرش خدا سیر می کنیم بالا نشسته ایم و جهان زیر پای ماست این اشک ها همیشه گره باز می کنند گریه برای فاطمه مشکل گشای ماست ما عهد بسته ایم بمیریم در غمش مردن برای روضه ی مادر بنای ماست دست شکسته، سینه ی زخمی، رخ کبود این واژه ها خلاصه ی شرح عزای ماست .... قنفذ رسید و بازوی مادر سیاه شد در ازدحام، پهلوی مادر سیاه شد
👌🏻🌺 (ص) و (ع) و (س) سه گانه عشق ........... ، موسیٖ و طور است ، نور و منشور است هر اندازه هست شیرین ولی دریایی از شور است میان خواستگارانِ عجولش فقط با یک نفر جور است ، آیینه هست و نور، ببین! نورٌ علیٰ نور است اگر ما، باغِ عشق است ، گل هست و زنبور است ، ساقیِ جام آفرین و ، تاک است و انگور است هر اندازه در افلاک است شهره میان شهر، مهجور است پس از مرگ در مدینه پر از اشک است و دلشوره ست برای جنگ با اهل سقیفه ، تیغ است و شیپور است ندارد از در رزم، کمتر مسلمانی سلحشور است برای حفظ اسلامِ میان کوچه مأمور است نباید پشت در می آمد آن روز ولی مأمور و معذور است نترس! آنجا که باشد، اصلاً بلا از جان تو دور است سپر شد آن پسر، مادر بماند! پس از چه رنجور است فقط از او گذشته چرا پایش لب گور است قم المقدسه
نگاه مادری حتی به هیزم می‌کند زهرا و آتش را پر از گل‌های گندم می‌کند زهرا مراقب بود در آتش نسوزد چادرش، شاید که زینب را در این چادر تجسم می‌کند زهرا به گوشت خورده آیا آب اتش را بسوزاند؟! میان موجی از آتش تلاطم میکند زهرا ملائک کودکی را از میان شعله‌ها بردند و با آهنگ لالائی تکلم می‌کند زهرا دلیل زندگی را در تماشای علی می‌دید علی را در شلوغی ناگهان گم می‌کند زهرا صدای پای رفتن از در و دیوار می‌آید علی تابوت می‌سازد، تبسم می‌کند زهرا علی را با چه حالی از میان کوچه‌ها بردند که با خاک عبای او تیمم می‌کند زهرا نمی‌گنجد درون خاک، اقیانوس بی‌پایان مزارش را نهان در قلب مردم می‌کند زهرا
📚 📚 خداوندی که رحمان و رحیمه عیار مهربونیش بی شماره توو قرآنش توو اون دریای رحمت فقط یک سوره بسم الله نداره فقط یکجا خدا نامهربونه فقط یکجا خدا کوتاه نمیاد خدا جایی که بحث حب و بغضه به هیچ وجهی با هیچ کس راه نمیاد جدا از اختلافاتی که داریم جدا از جر و بحثای سیاسی برائت جزو ارکانه توو اسلام تو قرآن سوره داره اختصاصی آره این سوره بسم الله نداره خدا می خواد بگه وقت عذابه اشداء علی الکفار یعنی تبری حد و مرزش بی حسابه توو دل یا جای نوره یا که ظلمت یقیناً نور و ظلمت مشترک نیست دلی که مست انگور سقیفه است دیگه میلش به خرمای فدک نیست خدا هم لعن کرده تویه قرآن همون لعنی که کاره هر امامه پیمبر گفت لعنت به کسی که تخلف کرده از جیش اسامه اگه اندازه ی بال مگس هم به بعضی ها ارادت داشته باشی میری تو قعر دوزخ پس نمیشه ولایت بی برائت داشته باشی برائت جزو ارکان نمازه فقط کافیه کوته بین ‌نباشیم برائت میکنی ده بار هر روز میگی کاش از والضالین نباشیم چقدر از اون دوتا نفرت داری تو همون قدرم علی رو دوست داری اگر تو قلب آدم غیر از این بود دیگه فایده نداره هیچ کاری خدا لعنت کنه هر آدمی رو که وقت مردم و اینقد تلف کرد خدا لعنت کنه اونی که یک عُمر ما‌ رو مشغول جایی جز نجف کرد ما اصلا کاری با دنیا نداشتیم ما دنیامون تماشای علی بود ما اوج کیف دنیامون بولله یه لقمه نون و خرمای علی بود ما اصلا کاری با دنیا نداشتیم حالا مشغول وام و قسط و کاریم یه روز میریم نجف واسه همیشه دیگه با هیچ کسی کاری نداریم ما جامون تویه فردوس برین بود قرار بود با پیمبر ها بشینیم سقیفه بخت دنیا رو بهم زد نذاشتن اصل تاریخ و ببینیم کسی مونده تویه پول اجاره‌ش کسی وضعیت مالیش ضعیفه کسی قفله اگه بخت جوونش بگه لعنت به شورای سقیفه طاها
. حبیبی یا اباصالح تویی آقا تویی مولا حبیبی یا اباصالح تویی آیت تویی عظمیٰ حبیبی یا اباصالح تویی طاها تویی حیدر تویی قرآن تویی عترت تویی نور دل زهرا حبیبی یا اباصالح تویی بالاترین توشه در این دنیا در آن دنیا تویی محشر تویی کبریٰ حبیبی یا اباصالح تویی مهدی تویی منجی تویی حجت تویی صاحب تویی ماء مَعین ما حبیبی یا اباصالح اگر یک دم ز من، غافل شوی ویران ویرانم منم طفل و تویی بابا حبیبی یا اباصالح نمی میرم بدون تو که معدومم بدون تو منم ماهی تویی دریا حبیبی یا اباصالح تویی دلسوز دیروزم تویی دلسوز اکنونم تویی دلسوز من، فردا حبیبی یا اباصالح به الطاف تو محتاجم نه این لحظه که هر لحظه در این دنیای وانفسا حبیبی یا اباصالح