eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد نه آسیه، نه حوا و نه مریم، تا قیامت هم، کسی هم‌رتبۀ صدیقۀ کبری نخواهد شد تو را «کوثر» لقب داده خدا؛ خیر کثیری تو به غیر از تو کسی تأویل «أعطینا» نخواهد شد فقیران و یتیمان و اسیران یک‌صدا گفتند: رقیب دست بخشایشگرت دریا نخواهد شد نه خورشید و نه مهتاب و نه فانوس و نه آیینه زمین، روشن بدون زُهرۀ زهرا نخواهد شد... «بحق فاطمه» گفتیم بعد از ذکر «یا فاطر» که «یا فاطر» بدون «فاطمه» معنا نخواهد شد خداوند آفرید او را برای تو که می‌دانست کسی غیر از علی با فاطمه همتا نخواهد شد... علی که نام او رمز ورود در سماوات است بدون نام او درهای جنت وا نخواهد شد دم من حیدر است و بازدم زهراست در هر دم بدون عشقشان امروزِ من فردا نخواهد شد به وقت کارزارِ مرگ، تنها دلخوشی این است که هرکس عاشق این دو شود تنها نخواهد شد زمانی که همه لال‌اند در محشر، زبانِ ما به جز با ذکر «زهرا و علی» گویا نخواهد شد...
. ‍ کتاب خلقت جهان گشوده شد به نام تو چه عزتی که هر نفس، خدا دهد سلام تو؟ تو مظهر صداقتی ،تو آیت نجابتی تمام عرش وفرشیان به یک نظر غلام تو خود یقین وباوری،تو شرح و وصف کوثری حدیث طاهر کساء نشانۀ مقام تو بها توئی و یک جهان بهانه ای برای تو حلال شد بهشت حق ، به باده نوش جام تو امام نیستی ولی ،تو مادر امامتی خدا ظهور می کند میان هر کلام تو تو فخر هردو عالمی ،نجات بخش آدمی قبول توبه می کند خدا به احترام تو
آنقدر  که  از  ماه  زمین  فاصله  دارد از  محضرتان  دورم  و    قلبم   گِله دارد خیره  شده  چشمم   به دعای سحر تو کِی  اهل   دلی   همچو   شما  نافله  دارد عشق تو مرا گوشه نشین کرده به هر جا آواره ی    روی   تو    مگر    حوصله  دارد برسفره ی  اِطعام شما چشم  به  راهم لطفی   به   گدایت   که   امید   صِله  دارد ✍️📗 @mortaza110shahmandi. ایتا
زمزمه امام زمان(شاهمندی).mp3
2.25M
❣﷽❣ 🍃 عج 🍃 سه شنبه ها که میشه دلم خدایی میشه برای جمکرانِ آقا  هوایی می  شه پرستوی وجودم کشیده پر دوباره شعله ی عشق  تو  زد  قلب  منو شراره 🍃یابن الحسن کجایی 🍃داد از غم جدایی الهی که همیشه نوکر تو بمونم از در خونه ی خود دست  خالی نرونم خدا کنه فدات شم فدای خاک پات شم تو  راه  جمکرونت  فدای  نوکرات   شم 🍃یابن الحسن کجایی 🍃داد از  غم  جدایی اگه  دعا  کنی  تو برای   من   همیشه این دل عاشق  من  از  تو جدا  نمیشه جا مونده ام ز  عشقت  آقا منو  نیگا کن به  این غلام سیاهت  یه کربلا  عطا  کن 🍃یابن الحسن کجایی 🍃داد از  غم  جدایی ✍️📗 @mortaza110shahmandi. ایتا
کِی توانم دیده را محو تماشایت کنم؟ یک نظر برصورت و چشمان شهلایت کنم یک نگه کن بر دل بشکسته و بی تاب من تا که جانم را فدای ماه رخسارت کنم باده ام را از شراب عشق خود لبریز کن تا که خود را مست آن پیمانه ی نابت کنم گرچه قلب ودیده ام شایسته روی تونیست عاقبت این دیده را فرش ره پایت کنم گر به رویم چهره بگشایی ٬ ز شوق روی تو هستیِ خود را نثار چهره ی ماهت کنم سائلت را گر برانی از حریمت یا کریم تا گشایی درگهت ٬ هر دم تمنایت کنم تو بیا بر دیده ی خونبار من دستی بکش تا توانم هر دو را وقف قدمهایت کنم ✍️📗 @mortaza110shahmandi. ایتا
میان قحطیِ انسانیت؛ دریایِ دیگر داشت برایش زندگی در اوج غم معنای دیگر داشت نگاهش کرد و روحش تازه شد از آن وقارِ ناب کنارش غرقِ آرامش شد و دنیایِ دیگر داشت حسین بن علی بعد از غم بی مادری یک عمر کنار زینبش یک خواهر والایِ دیگر داشت برادر را مدد میداد در روز دهم، وقتی- تک و تنها هزاران داغِ ناپیدایِ دیگر داشت پس از خود، پیش زینب با بصیرت أم کلثومش به طومار قیام ِ کربلا امضایِ دیگر داشت خیالش راحت از روشنگری بود و شبیهِ خود میان کاروان، خورشیدِ بی همتایِ دیگر داشت همان که دختر خیبرشکن بود و شجاعانه زمانِ گفتن از اجدادِ خود غوغایِ دیگر داشت کلامش موجز و نافذ، بیانش تیغِ برّنده کنارِ خطبه اش در کوفه عاشورایِ دیگر داشت دلش خون بود از بزم یزید و خندهٔ خولی به یاد خیزران در گوش خود آوایِ دیگر داشت پس از سیلابِ داغ و آه؛ در چشمش پس از گریه نشست ابری که پشتش سیلِ باران هایِ دیگر داشت! مرضیه عاطفی حضرت ام کلثوم (س) روضه
اگـر چه حـال و هـوایـم ز اشـک معـلوم است خدا گواست که شیعه همیشه مظلوم است بـه صـبـح و شـام بـگـویـیـم یـکـصـدو ده بـار عـدوی حـضـرت حـیدر به مرگ محکوم است زدیــم فــالــی و قــرعــه بــه نـام او افــتــاد دوبــاره کـار دل مـا بـه دسـت خـانـوم است ثــنــا و حــمـد و سـتـایـش نـثـار بــانــویــی که درشکوه وبزرگی ست گرچه مغموم است الا کـه بــنــده نـوازیــت ارثــی از مــولاســت همیشه عـادت تـو مـرحـمت به محروم است تـویـی سـتـاره دوم به آســمــان عـلـی بـدون مِـهـر تـو هـر دل ز نـور مـحروم است بـه شـام و کـوفـه تـاریک خطبه خواندن تو تـمـامـی از جـلـوات امـام مـعـصـوم است کـسـی کـه نـسـبت پیوند گل به خار دهد سـزای ایـن عـمـلـش مـیـوه هـای زقّوم است رواسـت شـیـعـه بـرایـت حـسینیه سازد فدای نام تو بانو که ام کلثوم است چه می شودکه قبول ازظفرکنی این شعر صله زدست کریمان همیشه مرسوم است
۰ چه جان های که بر لب دیده ای تو چه غم ها در دل شب دیده ای تو به غیر از روضه ی جانسوز گودال... هر آنچه دیده زینب، دیده ای تو
عاشقان را غمِ سر نیست که سر ناچیزست داغ این رنگ به سیمای جگر ناچیزست تیر این راه بر آیینه نشستن دارد سینه تا هست و دلی هست سپر ناچیزست ذرّه را جذبه‌ی خورشید قمر خواهد کرد در بقا، نیستی ذره مگر ناچیزست؟ سر خورشید به نیزه‌ست بزرگ است خبر راه بستند ولی پیش خبر ناچیزست بادیه بادیه آواره شدن چیزی نیست تا برادر همه جا هست، سفر ناچیزست راوی قصّه‌ی دردست سخن کوتاه است بار این داغ گران، کفّه اگر ناچیزست او چه کرده‌ست که از سنگ عرق می‌ریزد پیش اکسیر دمش قیمت زر ناچیزست رد شدن از دل این شام بسی طولانی‌ست گرچه با بودن خورشید و قمر ناچیزست
در کـودکـــیّ اش دیـــد بابا از نفـــس افتــاد حیدر زمین تا خــورد زهرا از نفــس افتـاد «لا»از نفـــس افتـــاد،«اِلّا»از نفـــس افتـاد مفهــــوم «إلّااللّه»آن جا از نفــــس افـــتاد دنبال زینب می دویـــد از خیمه تا گـــودال در زیر پایش خــــاک حتّی از نفــس افتـاد قطعه به قطعه ،دید اذان در ازدحــام تیـر مثـــل مــــؤذن إرباً اربا از نفــس افتــــاد ممسوس فی ذات خــدا ،مجنـــون بابا شــد این گونه گفت از عشق ولیلا از نفـس افتاد رخت اسارت را به تـــن می کرد وقتــی کـه در بیــن تــن ها ، مــــرد تنها از نفــس افتــاد تا نوحه خوان شد نوح و آدم دم زد از نامش از شـــدّت گـــریــــه مسیحا از نفـــس افتـــاد ماه از نفـــس افتــــاد، وللّه از نفـــس افتــاد نفــــس علــی و فاطمـــه تا از نفـــس افتــاد
اسیر و زخمی و غم‌دیده سرشار از تالم تو! به روی کودکان در اوج غمگینی تبسم تو! رباعی ساخت در اوج‌ بلاغت حضرت زهرا برای این رباعی چیست مصراع چهارم، تو! تو هم چون خواهرت محبوس زندان همان حاکم عزیزِ بین مردم او، غریبِ بین مردم تو! غریبی مثل مولایم علی بعد از رسول الله سلام ما به تو آه ای سلام بی علیکم تو! سلام ما به تو ای مهر پشت مهربان پنهان سلام ما به تو ای برف ساکت دختر باران سلام ما به غم وقتی که همراه شما باشد به صحرایی که با آل محمد آشنا باشد نمی‌دانیم و در این جهل ما تاریخ محکوم است تو زینب بوده‌ای یا خواهر تو ام‌کلثوم است؟ ستیغ خطبه‌ات دارد گواهی می‌دهد مارا کلامی این چنین از کیست غیر از دختر زهرا الا ای شعرهایت مطلع مرثیه‌خوانی‌ها! الا ای مهربان در کثرت نامهربانی‌ها! چرا مارا به بغضی ناگهانی می‌برد تاریخ و نامت را کنار آن فلانی می‌برد تاریخ معاذالله! وصل نور با ظلمت؟ چه می‌گویند؟ ببین پشت سر دخت علی ملت چه‌ می‌گویند؟ چه جای شکوه از بعضی روایت ها که می‌بینم مگر یک‌عده در تاریخ جز تهمت چه‌ می‌گویند؟ بگو آن را که می‌گویید نسبت داشت با مولا به او اولاد پیغمبر به جز لعنت چه‌ می‌گویند؟ چه پرسم بعد از این از عامّه وقتی که می‌بینم میان شیعیان یک‌ عده بی‌غیرت چه می‌گویند چه نسبت داشت کلثوم علی با قاتل زهرا چه نسبت بود کفر محض را با زینب صغری توحش را چه نسبت با حریر فاطمی اصلاً چه نسبت زاده‌ی صحاک را با زاده‌ی گلشن ببخشا شیعیانت را اگر کم گفته‌اند از تو فقط گه‌گاه در ماه محرم گفته‌اند از تو تو خود در سایه‌ی خورشید زینب مستتر بودی نبودیم اهل کشف امّا تو هم از اهل سر بودی مرا بشناس من کوهم که نزد تو حقیر آمد منم آن ابر پر باران که در باب‌الصغیر آمد به قربان برادر خواهرت، بانو مرا دریاب! فدای خاک پای مادرت، بانو مرا دریاب! اگر شعر مرا دیدند از حسن کلام توست که پای شعر شیعی تا ابد امضای نام توست
این قدر بگو غریب و مظلوم چرا؟ از مجلس اوست شیعه محروم چرا؟ زهرا! تو مگر که چند دختر داری؟ پنهان شده نام امّ کلثوم چرا؟
. ای پشت و پناه قافله چون زینب همراز نماز نافله، چون زینب در شام نیفتاده‌اي از پا، بانو! یک لحظه در این مقابله چون زینب
مثل مزار فاطمه قدرش نهان است توصیف شأنش فوق توضیح و بیان است خود را دخیل رشته های چادرش كن او عمه مظلومه صاحب‌زمان است
۲۷جمادی الثانی سالروز شهادت حضرت علیه السلام در اردهال عطر حضور داشت نفس های آخرش آغوش جان گشود جنان در برابرش تنگ غروب "درهء ازناوه " شوق وصل پیچید شور نعرهء الله اکبرش سلطانعلی ادامهء خط حسین بود در این مسیر خون خدا بود رهبرش جان داد یک قبیلهء عاشق به پای او در غربتی عجیب که سخت است باورش کرب و بلای دیگر شیعه شد اردهال یک باغبان و این همه گلهای پرپرش حُسن ختام بهتر از این می شود مگر ؟ در سجده بود کز تن او شد جدا سرش در جمعه ای که جلوهء شور و شعور بود پیچیده شد به قالی اندوه پیکرش جان ها فدای غربت جدش که بارها سیلی زدند بعد شهادت به دخترش اشک "کمیل" اگر که نمی‌شد روان ز چشم می‌سوخت در شرارهء اندوه دفترش...
حریم حضرت سلطانعلی صفا دارد نسیم تربت او عطر کربلا دارد به پایبوسش اگر با نیاز روی آری خدا به خاطر او حاجتت روا دارد گشوده بر قدم زائران خود آغوش چقدر عاشق دیدار آشنا دارد ز آستان ملک پاسبان تو مولا کجا روم که دلم کار با شما دارد حدیث غربت تو در دل زمان جاری است هنوز جلوه به قالی و چوب ها دارد به اشک دیده بشوییم گرد قالی را که هر چه دارد از آن قطعه بوریا دارد بسان چشمه ی فین عاشقانه می گرییم حساب گریه ی ما را فقط خدا دارد به کربلای علی ابن باقر از سر درد "کمیل" نای دلم شور نینوا دارد
سلام اي سيد وسلطان دلها درود اي عشق تو مهمان دلها سلام اي سبز پوش دشت اشراق به پابوست ملك پيوسته مشتاق زلال چشمه سار كوثري تو علي ابن امام باقري تو حديث عشق را فصل الخطابي گل صدبرگ عصمت وگلابي فروغ پنجمين مهر كمالي صفاي سرزمين اردهالي به باغ آرزوي ما بهاري حريم نور را آيينه داری سخاوت آبرومند عطايت شجاعت بوسه زد بر خاك پايت قيامت امتداد كربلا بود كه خونت جوشش خون خدا بود شهادت وامدار خون پاكت بهشت از عاشقان سينه چاكت گل توحيد شد خون جبينت فداي آن نماز آخرينت شكسته خاطريم از ماتم تو چه سنگين است انبوه غم تو غمت ياﺩ آور داغ حسين است كه جاري اشك زهرا از دوعين است دهد بوي مدينه مشهد تو دلم شمع مزار و مرقد تو جلاي مهر ﺑﺮ آیينه ام زن مدال نوكري بر سينه ام زن نگاه خواهشم سوي تو باشد « كميل » از جان ثناگوي تو باشد
در سجده ی حضور سرش چون بریده شد زیباترین حماسه ی عشق آفریده شد فریاد و شور و رزم و عطش چون حسین داشت سلطانعلی شهید مرام و عقیده شد اندوه او تداعی داغ محرم است پشت فلک دوباره ز ماتم خمیده شد یک دشت در برابر او پرپر از خزان او باغبان این همه گلهای چیده شد تا شد دلش هوایی دیدار روی دوست بر قامتش لباس شهادت بریده شد جریان گرفت در رگ خشکیده ی زمین خون خدا ز حنجر سرخش چکیده شد خورشید سر بریده بر آمد ز کوهسار در گوش شب پیام رسان سپیده شد در آن غروب تا که غریبانه پر کشید خطی ز خون به صفحه ی صحرا کشیده شد آغوش جان گشود به رویش بهشت قرب آوای" ارجعی" ز ملائک شنیده شد 
تا سجده برد ملت آزاده به خاک تن شسته به خون و آبرو داده به خاک سلطان علی از نسل امام باقر در مشهد اردهال افتاده به خاک ...... نسبت به امام باقرش داده خدا فخریه ز نسل طاهرش داده خدا مانند زیارت حسین است ، آری اجری که برای زائرش داده خدا ..... این گل که گلاب از او ببوید تاحشر خضرازحرمش حیات جوید تاحشر داغی که ز یاران شهیدش به دل است چون لاله ز تربتش بروید تاحشر
تشنه‌ی خونین بدن ، کشته‌ی در اردهال آه از آن ساعتی ، که میزدی بال بال زائر تو زائرِ... ، کشته‌ی در کربلاست زان که شبیه حسین ، سر از تن تو جداست بوی حسین شهید ، در حرمت می‌وَزَد گر که همه جان دهیم ، در غم تو می‌سِزَد قتلِگَهَت روضه‌ی ، بازِ شه کربلاست یاد تنی بی کفن ، روی لبم این‌ نواست: ...... (آه از آن ساعتی ، که با دل چاک چاک نهادی ای تشنه لب ، صورت خود روی خاک تنت به سوز و گداز ، لبت به راز و نیاز سوی خیامِ حرم ، دو چشم تو مانده باز آمده از خیمه گه ، خواهر غم دیده ات دید که شمر از جفا ، نشسته بر سینه ات گفت بده مهلتی ، تا برسم در برش برادرم تشنه است ، مبر سر از پیکرش)
السلام ای در جمالت نور وجه ذوالجلال ای غریب اردهال السلام ای شاهزاده، حجت الّهی خِصال ای غریب اردهال آه و واویلا جدا کردند سر از پیکرت مثل جد اطهرت از چه دانستند نامردانه خونت را حلال؟ ای غریب اردهال درهجوم تیرو نیزه ازنفس افتادی و... ازفرس افتادی و... بر زمین خوردی شبیه طائر بشکسته بال ای غریب اردهال مثل شهزاده علی اکبر شدی صد پاره تن زیر تیغ اهرمن مثل جدت بین مقتل حرمتت شد پایمال ای غریب اردهال مثــل جدت بی رمــق افتــــــــاده ای در قتلگاه بی معین و بی پناه خوب شد خواهر نبود وقتی تو می رفتی زحال ای غریب اردهال خواهری از خیمه تا مقتل صدا می زد حسین دست و پا می زد حسین زیر خنجـــــر نالـــه‌ی واغربتــــا می زد حسین دست و پا می زد حسین
گلوی هجر فشردم که داده آزارم فراق یار چه کرده است با دل زارم  سلام صبح امیدم، سلام مطلع فجر هنوز منتظر صبح روز دیدارم برای من که گدایم جهان نمی ارزد اگر ز دامن لطف تو دست بردارم به اینکه آبرویم ریخته نگاه نکن نگاه کن چقدر بی پناه و ناچارم گره به کار من افتاده است بازش کن مرا ز خانهء خود رد نکن گرفتارم کسی نبودم و قدر و بها به من دادی کسی نبوده بجز فاطمه خریدارم تمام نوکریم را به روضه مدیونم تمام زندگیم را به تو بدهکارم صدای خواهر زینب می آید از کوفه دوباره سینه زن خواهر علمدارم هنوز گریه کن کوچه های شام و یهود هنوز مضطر راه شلوغ بازارم  
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی تمام عمر زیر سایه ی تاج سرت باشی صدف باشی و بی اندازه فکر گوهرت باشی خودت میخواستی تحت الشعاع خواهرت باشی نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط زینب قدم برداشتی گفتی فقط زینب فقط زینب مدینه ازحسن هم یک نفر مظلوم تر دارد همان خواهر که از حال دل خواهر خبر دارد فدای ام کلثومی که فرمان از پدر دارد که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد برای یاری زهرا, دو دم را مرتضی آورد علی میخواست تا زینب دوتا باشد, تو را آورد قسم بر غربت تاریخ ؛ این ترفند ممکن نیست دروغ محضشان کافیست ؛ این پیوند ممکن نیست علی باشد به این وصلت رضایتمند؟ ممکن نیست به تیغ خشمگین مرتضی سوگند ؛ ممکن نیست فلانی را بگو شهر نبی دروازه ای دارد نمیداند مگر که هرکسی اندازه ای دارد دراین مکتب که حفظ شان کعبه می شود لازم تویی کعبه , که گرد تو جوانان بنی هاشم برادرزاده هایت از ادب پیش تو چون خادم حجابت قامت اکبر , رکابت زانوی قاسم چنان عباس , جانت از وفاداری لبالب بود که بعد از کربلا کارت علمداری زینب بود شنیدم ساربان نامهربانی کرده با سر ها سوار ناقه خواهرها , سوار نی برادر ها چهل منزل شدی سنگ صبور داغ مادر ها چهل منزل کشیدی خار از پای کبوتر ها گمانم خوب فهمیدی پریشانی زینب را که بستی باسکینه زخم پیشانی زینب را بمیرم , در شلوغی های شام آنچه نباید , شد خودت دیدی که راه کاروان یک مرتبه سد شد همینجا بود که حال عروس مادرت بد شد نه….از دروازه ی ساعات باید زودتر رد شد رباب آنجا که دایم آه حسرت می کشد اینجاست و جایی که ابوفاضل خجالت می کشد اینجاست
حرمت جنت اعلاست خدا می داند مشهدت باغ تماشاست خدا می داند از غلامی درت صاحب منصب شده ام هر که شد نوکرت آقاست خدا می داند دامنت را ندهم تا به قیامت از دست محشر لطف تو بر پاست خدا می داند مرقد و صحن و سرایت چه صفایی دارد هرچه نور است در اینجاست خدا می داند نبرم پیش کسی غیر شما شکوه ز درد چشمت اعجاز مسیحاست خدا می داند هر شب جمعه که پابوس شما می آئیم کربلا در نظر ماست خدا می داند روضه های تو زند شعله به سامان دلم در غمت دیده چو دریاست خدا می داند آنچه در مدح شما گفته و خوانده است (کمیل) مَثَل قطره و دریاست خدا می داند
دوسالش بوده وقتی شعله با آن در, درافتاده دوسالش بوده وقتی مادرش پشت در افتاده دوسالش بوده امّا خوب حس کرده ست دردی را که از سنگینی اش مادر میان بستر افتاده دوسالش بوده امّا دیده وقت غسل یاس آنشب چه بوده ماجرا؟ لرزه به دست حیدر افتاده و در کوفه پدر را دیده در محراب , خون آلود که با فرق دوتا گشته کنار منبر افتاده ندیده تشتِ از خونِ جگر, پُرلاله را امّا یقیناً دیده تشتی را که بین آن سر افتاده گمانم,روی ناقه زیر لب”وامحسنا” گفته نگاهش تاکه بر رأس علیِّ اصغر افتاده دلیل پیری اش را از خودم پرسیدم و گفتم: گمانم چشم او , بالای تل بر حنجر افتاده صدای مادری پیچیده در گودال , از ترس است اگر از دست شمر بی مروّت , خنجرافتاده فقط او دیده و زینب که طیِّ آن چهل منزل چه قدْر از پیکرِ بچّه کبوترها پر افتاده دُرست آندم که پیش کعب نِی خود را سِپر کردند حُسین از روی نِی چشمش به هردو خواهر افتاده رقیّـه راه رفته دست بر دیوار با زحمت خدایا امّ کلثوم از چه یاد مادر افتاده ؟ و شاید قید عُمْرش را زده آن لحظه که دیده سر ارباب در آغوش گرم دختر افتاده
خدا خلقت نموده آيه آيه كوثري ديگر همينكه داده بر زهرا دوباره دختري ديگر خديجه آمده يا فاطمه بنت اسد دنيا تمامأ مادرش بود و تمامأ حيدري ديگر چه ارثي برده از مادر بلاغت در سخن دارد به گوش آمد صداي مرتضي از حنجري ديگر فداي ام كلثومم غلامم خادمين اش را ملائك آستان بوس اش نخواهد نوكري ديگر به نام او گره خورده غم و مظلومي و غربت زده كل وجودش را به نام خواهري ديگر كنار اصلأ نيامد با غم داغ برادرها به پا كرده است اين ام البكا هم محشري ديگر نشد خم قامت اش جز لحظه ي بوسيدن حنجر همان جائي كه او شد روبرو با پيكري ديگر دلش ميخواست بر شانه بچسباند سرش را حيف ندارد پيكر پامال مركب ها سري ديگر... .
مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست پیشگاه کرمت عرصه ی جولان ها نیست از کرامات فراوان تو خوبان ماتند اینهمه حسن در اندیشه ی انسان ها نیست باید ادیان پی اوصاف تو تحقیق کنند گفتن از شخصیتت وسع مسلمان ها نیست عصمت از فاطمه داری که مطهر شده ای احتیاجی پی این امر به برهان ها نیست شعر اگر بهر تو کم گفته شده خرده مگیر سیر اوصاف تو در قدرت عمان ها نیست نقش تو نیست کم از زینب کبری بانو گرچه حک نام تو در صفحه ی اذهان ها نیست شام زیر لگد خطبه ی تو جان میداد مثل تو هیچکسی فاتح میدان ها نیست رمز عرفان اثر سجده ی پیشانی توست احتیاجی سر این سفره به عرفان ها نیست خواستی تا همه جا صحبت زینب باشد مدح و مرثیه اگر از تو به دیوان ها نیست ام کلثوم شدن زینب و زهرا شدن است حرف عشق است در آن صحبت عنوان ها نیست ازدواج تو و نمرود مدینه؟ هیهات نخی از چادر تو قسمت شیطان ها نیست نمک سفره ی افطار پدر هستی تو لذتی بی تو در این شیر و در این نان ها نیست میشود گفت ز تو از غم و درد تو نگفت؟ مدح خوب است ولی مکفی گریان ها نیست یوسفت در عوض چاه به گودال افتاد چون تو دلسوخته در یثرب و کنعان ها نیست سر و سامان تو را نیزه ای از پا انداخت خیمه ی سوخته جای سر و سامان ها نیست نازپرورده ی دستان پر از مهر علی شأن تو ناقه ی عریان و بیابان ها نیست دورتادور تو با هلهله جمعیت بود بزم می، طشت طلا، جای پریشان ها نیست هرچه گفتم کمی از قدر و مقام تو نشد مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست
ام کلثومم و صد داغ به پیکر دیدم از همان کودکی ام داغ مکرر دیدم طفل بودم که ز خانه پدرم را بردند ریسمان دور سر فاتح خیبر دیدم مادرم حامله بود و پسرش را کشتند میخ را دوخته با سینه ی مادر دیدم پدرم در دل محراب دو تا شد فرقش جای یک ضربه ی شمشیر روی سر دیدم بعد بابا وسط طشت ز ظلم جعده پاره های جگر و خون برادر دیدم هر چه را دیده دو چشم تر من از طفلی بخدا کرب و بلا چند برابر دیدم ارباً اربا شدن ماه حرم کشت مرا مثل تسبیح تن پاره ی اکبر دیدم چه بگویم که چه دیدم که سه شعبه تیری گیر کرده به گلوی علی اصغر دیدم سخت تر از همه نحر گلوی آقا بود نیزه را در وسط گودی حنجر دیدم
هرکسی یک کبوتر آورده در سفر بال و پر در آورده ظهر روز دهم همه دیدند زینب تو دو حیدر آورده هر کسی سهمی از بلا دارد یک نفر پر یکی سر آورده هاجر کربلا به قربانگاه ذبح اصغر نه اکبر آورده این هم از معجزات مجنون است باز لیلا پیمبر آورده دید عباس ام کلثومش نه پسر نه دلاور آورده گفت خواهر بگو به اهل حرم ام کلثوم یاور آورده ام کلثوم هم برای خودش یک ابوالفضل لشگر آورده نامتان آمد و دلم لرزید خاطرات مدینه را هم دید قلم آتش کشید دفتر را دید تا گریه های دختر را دختری که میان خاطره ها دیده میخ و شکستن در را با حسن پاک کرده این دختر از در خانه خون مادر را روی خاک بقیع با انگشت دست بسته کشید حیدر را صحبت از طشت و سم که آمد دید جگر پاره ی برادر را طشت این قصه ماجرا دارد داد زد: خیزران نزن سر را گذرش کربلا هم افتاده دیده او سی هزار لشگر را ام کلثوم هم دلش میخواست که ببوسد بریده حنجر را شمر و گودال یا اخا ادرک دیده او جالس علی صدرک
چون در آغاز،که اسلام پیمبر مخفی ست جایگاه تو در اوهام سخنور مخفی ست طبع را تیشه زدم تا که به گنج تو رسم رگه در معدن یاقوت سراسر مخفی ست کم نوشته ست ز تو در دل تاریخ قلم در دل خاک سیه چهره ی گوهر مخفی ست فاطمه چون شب قدر است اگر پنهانی تو شدی آیه ی چارم که به کوثر مخفی ست رؤیت رب ز بزرگیش نگردد حاصل شأن تو نیز چنان مرقد مادر مخفی ست ذره دانست اگر مدعی وصل شود آتش کینه ی خورشید مطهر مخفی ست پس نگویید که مرداب به مهتاب رسید دوزخی پشت همین تهمت ابتر مخفی ست ناخدا هست اگر زینب و کشتی ست حسین ام کلثوم در این بحر چو لنگر مخفی ست خواهر کوچک زینب شده کز روی ادب هرچه شمشیر برافراخته خنجر مخفی ست نعره ی شیر نگردید به زنجیر مهار پشت هر خطبه ی او جلوه ی حیدر مخفی ست قدرت نطق تو از کوفه خرابه سازد زور بازوی علی بر در خبیر مخفی ست دامن عصمت تو در دل بازار سرود شرف زن به همین ساحت معجر مخفی ست مادرانه تو مرا لطف نمودی که مدام پشت ارباب کرم داشته نوکر مخفی ست با تو وحشت ز قیامت ننموده ست غریب دانه کی از نظر لطف کبوتر مخفی ست