eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
3 عکس
3 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
از غم هجران جانسوزش پریشان‌خاطریم طائر کوی بقیع و تربت بی‌زائریم مثل زهرا در غمش رخت عزا پوشیده‌ایم مثل صادق ما عزادار امامِ باقریم...
دست بر سینه رو به این خانه.. ایستاده گدای پرچانه السلام علیک حضرت شمع و علیک السلام پروانه عاقلان فیض گریه میگیرند از نمِ گریه های دیوانه جان من پیشکش برای شما پس دلم را بگیر بیعانه حکمتش چیست قوم اربابان.. با گدا میشوند هم شانه صاحب روزه دار ما انداخت بهر ما سفره های شاهانه ای بزرگ بدون صحن و حرم که مزارت شده ست ویرانه دل خود را مدینه ات کردیم حرمی ساختیم جانانه کاش میشد حیاط صحن تو را.. آب و جارو کنیم روزانه ایمن از حادثات شوم شدم.. خادم باقرالعلوم شدم.. ناله را از جگر رها می‌کرد آسمان هم عزا عزا می‌کرد چشمهایش که تارشد از درد مادرش را فقط صدا می‌کرد با همان صورت ورم کرده.. سجده بر درگه خدا می‌کرد تشنه بود و به آب کار نداشت زخم را با نمک دوا می‌کرد یادگار غروب عاشورا یاد روز دهم چه ها می‌کرد داد میزد حسین وای حسین حجره را داشت کربلا می‌کرد جد من زیر زخم های عمیق.. خویش را سخت جابه‌جا می‌کرد جامه اش را کسی به تن می‌کرد چکمه اش را کسی به پا می‌کرد کاش یک مرد بود قاتل را.. از روی سینه اش جدا می‌کرد ناله فاطمه به گوش رسید شمر اما مگر اِبا میکرد؟! نه کسی بیخیال خیمه شد و.. نه کسی از زنان حیا میکرد پای این روضه آه باید مرد.. دختر بوتراب سیلی خورد
مردی از خانوادهٔ خورشید امتداد غم امام شهید         انعکاس صدای عاشوراست روضه های غروب های مناست مرد سجاده، مرد نافله ها مرد شب زنده دار قافله ها مردی از جنس آیه تطهیر خستگی های بردن زنجیر هم سفر با ستارهٔ غم هاست «کربلا زاده» محرّم هاست هم نژاد امام بی کفنان دومین مرد کاروان زنان راه طی کردهٔ بیابان ها قدم زخمی مغیلان ها یاد خون طپندهٔ گودال خنده های زنندهٔ گودال زخم بال و پر کبوترها پا به پای اسارت سرها غیرت دست بسته محمل شاهد التماس دخترها کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا هم رکاب صدای حنجرها برگ سبزی است با نشانهٔ سرخ کودک زیر تازیانهٔ سرخ طفل رفته، خمیده برگشته باغ گل رفته چیده برگشته آفتاب کمی غروب شده ست گل یاس بنفشه کوب شده ست آشنای صدای سلسله هاست سوزش ناگهان آبله هاست او که آیینهٔ محرم بود گریه هایش به رنگ ماتم بود از ستاره گرفته تا شبنم از بنفشه گرفته تا مریم همه محو صدای او هستند پای مرثیه های او هستند
با ذکر یا حسین تو دل دم گرفته است. در عرش سینه خیمه ی ماتم گرفته است. آتش به خون دل زده ققنوس دیده ها. از روضه هات بال و پر غم گرفته است. چشم از شب شهادت تو رزق و روزی. خود را برای ماه محرم گرفته است. از آه آتشین تو در پای روضه ها. از سنگ روضه خوان تو شبنم گرفته است. باد از نفس نفس زدنت بین گریه ات. موج عزا به دامن پرچم گرفته است. بشکن سکوت بغض گلو را عزیز جان. بر منبرت جلوس کن و روضه ای بخوان. با سیر در میان مقاتل، و روضه ها. ما را فدای عشق حسین کن در این منا. تا غرق اشتیاق حسین دق نکرده ایم. همراه خود ببر دل ما را به کربلا. واکن گره ز روضه ی گودال قتله گاه. از ناله ی غریب زنی بین خنده ها. قرآن به لحن روضه، بخوان آیه های کهف. هم ناله باش قاری قرآن نیزه را. با پای دل ببر دل ما را در این سفر. بر روی خار غصه و غم شام پر بلا. بی شک شنیده از دم روضه، پیام تو. دنیا طنین ناله ی الشام و شام تو. در نفخ روضه کار تو با غم دمیدن است. با گریه تا نهایت غصه رسیدن است. قربان حج کودکی ات ای سفیر عشق. هر روضه ات منای به قربان رسیدن است. سعی صفا و مروه ی حجت به روی خار. از کربلا به شام، پیاده دویدن است. دیدی جواب قاری قرآن به شهر شام. با چوب خیزران ز لبش بوسه چیدن است. دیدی که ظرف جان پر از زخم عمه ات. بین خرابه لب پره شوق پریدن است. جسمت مدینه بود و دلت مرغ کربلا. ای آخرین شهید محرم به روضه ها.
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او روان به پیکر هستی‌ست لطف جاری او بزرگ آینۀ قدرت خدایِ بزرگ که شاهد است جهان بر بزرگواری او امام پنجم و معصوم هفتم آن مولا که چرخ یافته رفعت، ز خاکساری او بر او سلام که باشد سلام پیغمبر گواه روشن فضل و طلایه‌داری او جهان علم بُوَد یادگار او، صد حیف، به درد و داغ نوشتند یادگاری او ز کربلا سند زنده‌ای به کف دارد گواه من دل خونین و اشک جاری او هزار خاطره دارد ز راه کوفه و شام ز مهربانی زینب، ز غمگساری او پیاده رفتن او پای نیزۀ سرها مصیبتی‌ست که پیداست ز آه و زاری او به دل ز داغِ بسی کشته، زخم کاری داشت عدو ز زهر، نمک زد به زخم کاری او هشام دست به آزار حضرتش بگشود چو دید در ره اسلام، پایداری او ره شکنجه و تبعید او گرفت چو دید قرار دولت خود را به بی‌قراری او مهی که بوسه زند بر رکاب او خورشید فتاده در کف دشمن، رکاب‌داری او.. شرار زهر ستم همچو شمع آبش کرد که یافت رنگ خزان، چهرۀ بهاری او دلا بسوز ز داغش که خویش فرموده‌ست به حاجیان که بگیرند سوگواری او.. خدا کند که بیفتد قبول درگاهش غم «مؤید» و اخلاص و جان‌نثاری او
وقتی که زهر کینه ز زین تا جگر رسید انگار قصّه ی غم عمرش به سر رسید از سوز زهر ناله ی جانکاه می کشید از فرط تشنگی چِقَدَر آه می کشید او سروِ دانشی ست که قدش خمیده است خود را به کنج حجره به زحمت،کشیده است پروانه ای که پر زدنش فرق می کند شمعی که شکل سوختنش فرق می کند حالا به یاد خاطره ها گریه می کند با یاد داغ کرببلا گریه می کند او امتداد غُصّه ی فردای کربلاست هم‌ناله ی سه ساله ی صحرای کربلاست دریای غیرت و غضبش پر تلاطم است بین تمام قافله او مرد دوم است او آشنای هق هق اشک شبانه هاست زخمیِّ دست سلسله و تازیانه هاست طفل آمده ولی چِقَدَر پیر گشته بود بی جان و خسته از غل و زنجیر گشته بود با آبله ز پای خودش کار می کشید مثل رقیّه از کف پا خار می کشید انگار زهر تازه تری از جگر گذشت تا غصه های بی حد شام از نظر گذشت او دیده با چه سختی و آزار برده اند ناموس شاه را،سر بازار برده اند او دیده شامیان حرامی،دریده اند او دیده معجر از سر عمه کشیده اند او دیده رقص مستی بزم شراب را او دیده خیزران و لب آفتاب را با یاد صحنه ای،جگرش پاره پاره شد حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد
من باقر العلم رسول الله هستم من پنجمین حجت ولی الله هستم با سن کم من کربلایی گشته بودم من وارث سجاده و ذکر و سجودم من دیده‌ام سقای دشت کربلا را من دیده‌ام دست ز تن گشته جدا را من دیده‌ام شور قیامت گشته برپا من دیده‌ام مشک تهی از آب سقا دیدم میان خیمه گهواره تکان خورد دیدم ز بی آبی گل و گلزار پژمرد دیدم تن غرق به خون اکبرم را دیدم گلوی شیرخواره اصغرم را من شاهد زخم لب و گودال بودم من در کنار عمه‌ام بد حال بودم من شاهد پای پلیدی روی سینه دیدم کنار ذوالجناح اشک سکینه من دیده‌ام شام غریبان یتیمان من دیده‌ام تاریکی و جمع پریشان پای برهنه سوی صحرا میدویدم من غارت خلخال را از عمه دیدم با طعنه و زخم و زبان دیدیم آزار دیدم به عمه شد جسارت بین بازار سرهای پر خون را به روی نیزه دیدم با سن کم در کنج ویرانه خمیدم بین طبق سر آمد و بر عمه سر زد داغ رقیه بر دل زارم شرر زد بر موج دریا بلا من مثل سدم من اربعین زائر شدم بر قبر جدم دیدم سکینه بر عمو و مشک سر زد دیگر کنار قبر عمه شکوه میکرد شرمنده عمه بود و من هم بودم آنجا شور عزا بهر رقیه گشت برپا گر باغبان سرخ لاله عمه‌ام بود صاحب عزای این سه ساله عمه‌ام بود با دست لرزان و تن از کین کبودش تنها به فکر لاله‌های مانده بودش میگفت اینها خسته و رنجور راهند این اختران آسمان مدیون ماهند راس‌ت به روی نیزه چون ماه شبم بود در مجلس نامحرمان جان بر لبم بود
/ شکافنده ی علم دین / شهادت حضرت امام باقر ع / از اشعار آئینی  ۳۶۵ سلام ای شهید غریب زمین   به برج   ولا  اختر  پنجمین شکافنده ی علم دین بی گمان بود در  پناهت  زمین و  زمان سلام  ای جگر  گوشه‌ی  فاطمه که بر عرش‌ وهستی توئی قائمه ادب پرورت سید ( مرتضی) ست ( رضی) ریزه خوار علوم شماست دعا گویتان  طور‌ سینا شده از  الطاف تان کور بینا شده به پایت زسر، دست بوسی بود به  خاکت تن  شیخ طوسی بود  غم  کربلا  سینه ات  چاک کرد سرت صبر را عاقبت خاک کرد تو را  خارآتش به پا کم  نبود؟ عطش باری خیمه ها کم نبود؟ تو را دوره ی کودکی غُصه داشت به دروازه  شام  صد قِصه  داشت هشام از چه برخانه ات هجمه برد تو را  هر چه غم  بود بر دل سپرد چرا کام خشک  تورا  زهر داد اگرچه نهایت به خود قهر داد مدینه چو تو غم نصیبی نداشت بقیعِ تنت  را غریبی نداشت دلم  غصه دار  مزارت  شده پس  از سالها  بیقرارت شده به  گودال دیدی  پدر  اوفتاد به رگ های رأس پدر لب نهاد اگر عمه آنجا  پناهش نبود پسر هم کنار پدر می غنود شنیدم تن عمه رنجور  بود  ولی حامی هر یک از دور بود تنش یا سپر یا که پروانه بود به موهای هر یک دلش  شانه  بود عجب شام و کوفه دلت را شکست تو را هرچه اندوه بر دل نشست بخوان(یوسف)از غربت آن امام که از ما و  حق  باد بر او  سلام حاج عباس علی نیکوکار  (یوسف کاشانی)   کاشان  .  ذیقعده  سال ۱۳۸۵ شمسی
تو بیا تا گِرِه از کار جهان باز شود با گُل روی تو هر روز من آغاز شود تو بیا تا که شوم عبد و غلام کویت تو شوی شاه و دلم بنده ی ممتاز شود عرفه آمده آقا ، تو بیا یادم کن با دعای تو فقط زندگیَم ساز شود دست خالی تو رهایم نکن آقای کریم با نگاه تو برای همه اعجاز شود کرمی کن که گناهم همه بخشیده شود تا دلم سوی خدا ، راهیِ پرواز شود غم دوریِ حرم را به تو می گویم تا حاجت کرببلا پیش تو ابراز شود ✍️📗🎤 🆔@mortaza110shahmandi. ایتا
روز عرفه اومده باز ای خدا از لطف خود این بنده را کردی صدا دادی دوباره فرصتی تازه به من ممنونتم ای صاحب جود و سخا حالا که کشوندی روز عرفه این بنده رُو تو ببخش گناهای این بنده ی شرمنده رُو رَبَنا رَبَنا اِغفِر لَنا ذُنوبنا (۲) روز عرفه اومد و مهمونتم من تشنه ی پیمونه ی مِیخونتم با دست خالی اومدم بر درگهت چون من گدای بی پناه خونتم حالا که بر سر سُفره ات نشوندی تو مرا غرق معرفت کن و مرا ز خود مکن جدا رَبَنا رَبَنا اِغفِر لَنا ذنوبنا روز عرفه هر دلی غرق خداست سعی و صفای ما صفای نینواست ما مُحرِم و ما حاجیِ شش گوشه ایم چون مقصد دل های ما کرب وبلاست دلمون برای بین الحرمین تنگِ خدا برای مُحرَم و بَرا حسین تنگِ خدا کاش تو کربلا برای روضه هاش گریه کنیم کاش تو قتل گاه برای خواهرش گریه کنیم یا حسین یا حسین تشنه لبِ کرببلا ✍️📗🎤 🆔@mortaza110shahmandi. ایتا
هدایت شده از کمیل کاشانی
دل مى‏ طپد براى تو يا باقر العلوم  جان گشته آشناى تو يا باقر العلوم  كون و مكان گداى تو يا باقر العلوم  بر سفره عطاى تو يا باقر العلوم  ذكر لبم نواى تو يا باقر العلوم   سر چشمه جلال و تجلاى سرمدى  در علم و حلم و فضل و كرامت سرآمدى روح مجسمى تو و عقل مجردى  آئينه كمال و جمال محمدى    رمز جنان ولاى تو يا باقر العلوم   اى هفتمين حقيقت معصوم در زمين  روشن شود ز مهر تو  فانوس عقل و دين روح‏الامين ز خرمن فيص تو خوشه چين  حبل المتين اهل يقين روز واپسين   يك رشته از عباى تو يا باقر العلوم   تو كعبه‏ اى و سعى و صفا ركنى و مقام  خورشيد در طواف حريم تو صبح و شام بهر تو اى ولى خدا پنجمين امام  آورد جابر از طرف مصطفى سلام   بوسيد خاك پاى تو يا باقر العلوم   در سينه ات حكايت مردان مرد بود  از كربلا كه قصه ايثار و درد بود چشم تو قاب غربت روز نبرد بود  پيوسته اشك گرم تو با آه سرد بود   غم بود و لحظه‏ هاى تو يا باقر العلوم   پائيز را به غارت گلزار ديده‏ اى  در موج خون شهادت ايثار ديده‏ اى در علقمه شكوه علمدار ديده‏ اى  در كربلا كه غربت بسيار ديده‏ اى   پيداست ردّ پاى تو يا باقر العلوم   ديدى به باغ حادثه گلهاى چيده را  فرق شكسته ديدى و دست بريده را خونگريه ی برادر قامت خميده را  هفتاد و دو شهيد به خون در طپيده را   بود از ازل قضاى تو يا باقر العلوم   از كربلا به كوفه و از كوفه تا به شام  دست تو بسته بود به زنجيرها مدام زخم زبان زدند تو را جاى التيام شد پيش منطق تو ستم لال در كلام  از خطبه رساى تو يا باقر العلوم   جور هشام بر دل تو بيشمار شد  آنسان كه تار در نظرت روزگار شد زهرا ز داغ ماتم تو بيقرار شد زهر جفا بهانه ديدار يار شد اين بود ماجراى تو يا باقر العلوم https://eitaa.com/komilkashani