eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
4 عکس
3 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَهَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ🔸 خلق عالم تشنه ی یک جرعه احسان رباب هفتم ماه عزا هستیم مهمان رباب مادر باب الحوائج حاجتم را می دهد دردمندم لاجرم دستم به دامان رباب در حقیقت هر که دارد اشنایی با حسین هست در یوم الحساب از اشنایان رباب هرکجاحرف از وفاداری شود پیش از همه میدرخشد در غزل نام درخشان رباب به همه ثابت شده اصلا گره خورده بهم بی گمان جان علی اصغر و جان رباب  دل به دریای بلا زد بی عصا روز دهم پیش چشمان همه موسی بن عمران رباب نور چشمش کرده روشن پهنه ی افاق را روی دستان پدر خورشید تابان رباب  دل هلاک ناله ی حاج اصغر زنجانی اش میدهد ما را به کشتن مرثیه خوان رباب گریه ی ما را در اورده ست طرز گریه اش ما پریشانیم از اول پریشان رباب نه فقط ما گریه بر حال خرابش کرده ایم بین میدان و حرم آقاست گریان رباب به محرم رنگ و بوی دیگری بخشیده است ناله و سوز دل و حزن دوچندان رباب از دعای خیر این بانو و لطف همسرش سالها هستیم مداح علی اصغرش می شویم امشب دخیل محضر شش ماهه ای چشم مان بر دست حاتم پرور شش ماهه ای رزق مان را میدهد هرشب علی اصغر به ما شد کفیل عاشقان نان آور شش ماهه ای در بزرگی کم ندارد از برادر بی گمان جان به قربان علی اکبر شش ماهه ای نور وجه اللهی اش ما را مسلمان کرده است اهل ایمانیم با پیغمبر شش ماهه ای ظاهرا گهواره اما باطنا گهواره اش دارد اینجا حکم سنگر ؛ سنگر شش ماهه ای تا بخواند خطبه ای روشنگرانه میشود دست سالار شهیدان منبر شش ماهه ای گریه اش باشد رجز قنداقه اش باشد زره میرسد در معرکه شیر نر شش ماهه ای لرزه افتاده به جان دشمنان از شوکتش فتح خیبر کرده گویا حیدر شش ماهه ای اسمان هم میبرد فرمان از او ؛ چشم فلک در زمین دیگر ندیده رهبر شش ماهه ای من شب هفت محرم روضه میخوانم فقط از لب خشکیده و چشم تر شش ماهه ای تا سپیدی گلویش را نشان هم دهند پر شود از حرمله دور و بر شش ماهه ای بسکه شش دنگ حواسش را به تیرش میدهد حرمله می پاشد از هم حنجر شش ماهه ای در میان قاب دستان پدر پیدا شود آه تصویر گلوی پرپر شش ماهه ای در امان است از هجوم اسب های تند و تیز بر زمین وقتی بماند پیکر شش ماهه ای ؟ تا بسوزاند دل اهل حرم را میشود حرمله سرگرم بازی با سر شش ماهه ای شب شب باب الحوائج هست اما میزنم من گریزم را به طفل دیگر شش ماهه ای پشت در هم مادری مضطر شد و بی تاب شد از مدینه کودک شش ماهه کشتن باب شد
🔸السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَهَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ🔸 به ذره گر نظری نسل بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند  دخیل دامن باب الحوائج ام غم نیست اگر تمامی عالم مرا جواب کند ندیده چشم کسی تا بحال در دنیا به گریه کودک شش ماهه انقلاب کند به گریه هم شده فهماند بعد از این باید حسین روی علی اصغرش حساب کند به زین دست پدر شد سوار طفل حرم که دشت را به سر حرمله خراب کند به میهمانی تیر سه شعبه رفت اخر مگر به دیدن جدش نبی شتاب کند نگفت حرمله با خود که ممکن است این تیر حسین فاطمه را از خجالت اب کند نگفت حرمله با خود که ممکن است این تیر چقدر خون به دل مادرش رباب کند نگفت حرمله با خود که تیر کوچک تر برای حنجر شش ماهه انتخاب کند دلیل سرخی تنگ غروب دانی چیست؟ ز خون حنجر او آسمان خضاب کند بیا به زمزمه ی آب آب گریه کنیم به پای مرثیه های رباب گریه کنیم لالا لالا لالاگل بهارم ببین که پابه پات منم بیدارم خجالتم نده جلوی عمه ناخن نکش ببین که شیر ندارم دلم به درد لاعلاج اسیره یه کم بخواب دلم آروم بگیره خدا خودت بگو چکار کنم من جلو چشام علی م داره می میره دلم برا تو غش میره میدونی نمیمونم اگه تو هم نمونی داری تلظّی میکنی عزیزم یا زیر لب اشهد تو میخونی ؟ ببین کشوندی به کجا حسین و ... کسی ندید تو خیمه ها حسین و ... کاشکی میشد به حرف میومدی تا یه بار صدا کنی بابا حسین و ... برای اینکه بشنوه صداتو بازم تماشا بکنه چشاتو جلو همه برا یه جرعه ی آب منت شمرو میکشه برا تو "تموم آرزوی رفته بر باد!" سه شعبه بی هوا جوابتو داد الهی دست حرمله قلم شه سر بریده تو برام فرستاد چشای پر ستاره تو ببوسم به یاد تو گهواره تو ببوسم ببین کارم کجا کشیده باید گلوی پاره پاره تو ببوسم
🔸اَلسَّلامُ عَلَی الحُسَین وَ عَلی عَلیِّ بنِ الحُسَین وَ عَلی مَسیح الحُسَین عَلَیهُمَ السَّلام 🔸 گرچه به ظاهر علی اصغر به نظر می رسد باطنا اما علی اکبر به نظر می رسد خُلقاً و خَلقاً به رسول مدنی رفته است آینه ی روی برادر به نظر می رسد می چکد از لعل لبش کوثر و یاسین و نور کودک شش ماهه پیمبر به نظر می رسد وقت جلوسش به سر دست امام زمان حجت حق بر روی منبر به نظر می رسد چشم زمین محو شکوه اسداللهی اش در دل قنداقه چو حیدر به نظر می رسد کرببلا آمد و شد یک تنه جیش الحسین یک نفر اما دو سه لشگر به نظر می رسد در قد و بالا نه ولی در دل و جرات چرا با عمو عباس برابر به نظر می رسد بعد علمدار علمدار حرم می شود بس که ابوالفضل دلاور به نظر می رسد با قدمش با جنمش با نفسش با دمش محسن صدیقه ی اطهر به نظر می رسد مشک عمو آب عطش خیمه و اشک رباب روضه از اینها که فراتر به نظر می رسد حرمله گر تیر سه پر را نزند هم علی با لب خشکیده که پرپر به نظر می رسد
_حضرت_اباالفضل_علیه_السلام 🔸السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلّٰهِ وَ لِرَسُولِهِ وَلِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِمْ وَسَلَّمَ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ وَمَغْفِرَتُهُ وَرِضْوانُهُ وَ عَلَىٰ رُوحِكَ وَبَدَنِكَ🔸 جز تو ندارد خیمه آب آور برادرجان رحمی بکن بر من ؛ من مضطر برادرجان برخیز باید زود سمت خیمه برگردیم تنها شدم بعد از علی اکبر برادرجان پشت و پناهم باش ای جانم به قربانت از تو ندارم یاوری بهتر برادر جان با رفتن تو پشت من یکباره خالی شد بودی برایم یک تنه لشگر برادرجان سقای من بودی ولی آتش به جانت زد لب های عطشان علی اصغر برادر جان آه از کمانداران کوفه...صار کالقنفذ... مانند گل بودی شدی پرپر برادرجان دیگر عبایم هم به کار من نمی اید هستی از اکبر " ارباً اربا " تر برادر جان حالا که زهرا آمده من روضه می‌خوانم تو گریه کن در روضه ی مادر برادرجان یاد غلاف و بازوی مجروحش افتادم دستش قلم شد مثل تو آخر برادرجان تا زانوی من هست سر بر دامنم بگذار نگذار روی خاک غربت سر برادرجان هرطور شد بگذار برگردانمت خیمه از این وصیت جان من بگذر برادر جان وقتی که برگردم تو را بر نخل می بندند... چیزی نخواهد ماند از این پیکر برادرجان بعد تو بی صبرانه مشتاقم که شمر آید... آماده ی خنجر کنم حنجر برادرجان وقتی تو باشی اهل خیمه امنیت دارند بی تو اسیری می رود خواهر برادرجان تنها لباس کهنه و عمامه ی من نه َ بعد از تو غارت می شود معجر برادر جان
🔸 صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّمَ عَلَيْكَ وَ وَ بَرَكَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ وَ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ🔸 سلام حضرت دریا سلام یا عباس سلام ما به تو ای بامرام یا عباس نگاه مرحمتت مهر میکند نازل سلام ام بنین بر تو یا ابوفاضل به آبروی تو بسته ست آبروی حرم دخیل بسته ام امشب به تو عموی حرم نشسته لذت عشقت به جان خلق الله برای عرض ارادت ارامنه در راه بهشت میچکد از خوشه ی تبسم تو تمام اهل زمین تشنه ی ترحم تو یکی یکی همه ی انبیا گرفتارت نه بنده های خدا که خدا گرفتارت غلام دربه در گوشه گیر یعنی من اسیر حلقه به گوش فقیر یعنی من کریم ، حضرت رازق ، مراد یعنی تو کسی که روزی هرساله داد یعنی تو به دسته های عزا با امید رو کرده کسی که نزد تو امشب مریض اورده بزرگِ قافله ی فتح باب کرده تویی امید هرچه مریض جواب کرده تویی گره گشا گره از کار نوکرت وا کن اشاره ای کن و درد مرا مداوا کن به یاد تعزیه خوانی ظهر تاسوعا به یاد زمزمه ی کل یوم عاشورا تمام ثانیه ها را به گریه سر کردم میان روضه ی تو نیت سفر کردم به پای دل برسم محضر تو رمز حیات دوباره پر بکشم تا کنار شط فرات به غیر پرچم تو بیرقی که بالا نیست کسی به غیر تو ای نبض آب!  سقا نیست عموی خوش قد و بالای بچه سیدها عزیز ام بنین میوه ی دل زهرا اگر به دوش رفیعانه ات علم بزنی اگر که نیزه بگیری کمی قدم بزنی اگر که خون خدا در رگت به جوش آید میان کرببلا محشری رقم بزنی به حمله ای علوی گرد و خاک خواهی کرد تمام حرمله ها را هلاک خواهی کرد برای اینکه ببینند حضرت سردار زره ببند به تن ذوالفقاررا بردار به یک انابن علی باز قصد طوفان کن رجز بخوان همه ی دشت را پریشان کن برای دشمن یاغی کشیده کافی نیست برای منقبت تو قصیده کافی نیست برای مدح تو از این قبیل باید گفت برای رزم تو بحر طویل باید گفت   " شير سرخ عربستان و وزير شه خوبان، پسر مظهر يزدان، كه بُدى صاحب طبل و علم و بيرق و سَيف و حَشم و با رقم و با رمق اندر لقبت ماه بنى هاشم و عباس علمدار و سپه دار و جهانگير و جهاندار و دگر نايب و سقا شه با وفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتى ابوالفضل  " چه لذتی ست که زهرا نگاه کرده مرا محبتت همه جا روبه راه کرده مرا شبی که نام تو باشد وسط؛ شب روضه ست حرارتم همه زیر سر تب روضه ست به اذن صادره از سوی فاطمه گویم مرا ببخش اگر بی مقدمه گویم چه شد کنار شریعه چرا زمین خوردی؟ چه شد که اخر سر باوفا زمین خوردی؟ بدون شک پس از این سرفراز خواهی شد مگر نه اینکه برای خدا زمین خوردی شبیه مادر پهلوشکسته ات زهرا ز روی مرکب خود بی هوا زمین خوردی چقدر زخم نشسته به روی سینه ی تو گمان کنم وسط نیزه ها زمین خوردی تمام کرببلا پر شده ست از تن تو عزیز اهل حرم در کجا زمین خوردی نشسته است چرا چوب تیر در چشمت سه شعبه ای به گمان کرده گیر در چشمت شبیه ابر بهاری چقدر میباری به جای آب دو دست قلم شده داری تمام اهل حرم از غم تو افتادند پس از تو فاتحه ی گوشواره را خواندند
🔸السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّمَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ وَ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ 🔸 عاشقان با گریه ی نم نم صدایش می کنند زائرانش در حرم هر دم صدایش می کنند مرد و زن پیر و جوان امشب دخیل محضرش با توجه عالم و ادم صدایش می کنند او طبیب درد بی درمان خلق عالم است دردمندان حضرت مرهم صدایش می کنند کاشف الکرب الحسین است و گرفتاران شهر در هجوم درد و رنج و غم صدایش می کنند  دسته دسته سینه زن هایش به روضه امدند نه فقط ما ارمنی ها هم صدایش می کنند ساقی بن ساقی است و در سقایت شهره است سلسبیل و کوثر و زمزم صدایش می کنند چون لباس رزم پوشد حیدر کرببلاست اهل خیمه صاحب پرچم صدایش می کنند ساکنان اسمان ها یک صدا همراه با حیدر و پیغمبر اکرم صدایش می کنند هم نفس با فاطمه هم ناله با ام البنین هاجر و آسیه و مریم صدایش می کنند در نبود او خواتین حرم آشفته اند کودکان غرق در ماتم صدایش می کنند در میان خیمه زینب بر روی مرکب حسین رو به سوی علقمه با هم صدایش می کنند با اخا ادرک اخاک اش کربلا آتش گرفت خیمه گویا پیش چشم بچه ها آتش گرفت چه غریبانه برادر را برادر جمع کرد پاره پاره پاره پاره پاره پیکر جمع کرد در نگاه سرد نخلستان به تنهایی حسین با دلی غمدیده و با دیده ی تر جمع کرد دست هایش یک طرف جسم شریفش یک طرف پیکرش را عاقبت در یک محل سر جمع کرد بازوی آزرده اش پهلوی نیزه خورده اش هر دو را از منظر چشمان مادر جمع کرد پیش چشم بچه های چشم بر راه عمو خیمه ی عباس را همراه خواهر جمع کرد حرمله از برکت چشمش هزاران نقره و... کیسه های مملوی از درّ و گوهر جمع کرد دست ناپاکی که سقا را به خاک و خون کشید در غروب کربلا خلخال و معجر جمع کرد بی عمو کلی گره خورده ست در کار رباب مشک پاره پاره شد ای وای بیچاره رباب
🔸أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بالَغْتَ فِي النَّصِيحَةِ ، وَأَعْطَيْتَ غايَةَ الْمَجْهُودِ ، فَبَعَثَكَ اللّٰهُ فِي الشُّهَداءِ ، وَجَعَلَ رُوحَكَ مَعَ أَرْواحِ السُّعَداءِ ، وَأَعْطاكَ مِنْ جِنانِهِ أَفْسَحَها مَنْزِلاً ، وَأَفْضَلَها غُرَفاً ، وَرَفَعَ ذِكْرَكَ فِي عِلِّيِّينَ ، وَحَشَرَكَ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولٰئِكَ رَفِيقاً🔸 تو بِری کسی برام نمی مونه تو بِری پس کی منُ یاری کنه ؟ تو بِری علم می مونه رو زمین تو بِری پس کی علمداری کنه ؟ تو که باشی خاطرم جَمعه داداش تو باشی دلا پر از غم نمی شه هیچ کسی نِمی ره سمت خیمه ها مویی از سرِ کسی کم نمی شه تو بِری به کی دلم رو خوش کنم ؟ تو بِری من تک و تنها می مونم تو بِری اُمیدی هم نمی مونه دیگه اَشهَدَم رو باید بخونم نه دیگه قاسمی توی خیمه هاست نه برام مونده علی اکبری ولی بازم همه دلخوشیم اینه یه تنه برای من یه لشگری هرچی از وفای تو بگم کَمه تو فداکاری زبون زَدی داداش اومدن بهت امان نامه بدن دست رد به سینه شون زدی داداش شدی آب آور خیمه های من مشک آب بچه ها به دوش تو جگرت می سوزه وقتی می رسه ناله ی واعطشا به گوش تو نکنه می خوای به میدون بزنی نکنه وعده ی آب می خوای بِدی نکنه برا علی اصغرش یه امیدی به رباب می خوای بدی می دونم می خوای که با دست خودت روی زخم سینه مرهم بذاری می دونم به چی داری فکر میکنی دل به دریا بزنی آب بیاری ولی ۴هزار کمون به دست میخوان تا می شه خون به دل حرم کُنن من از این می ترسم آخر توی راه بی هوا دو دستتُ قلم کنن به خدا به شب نمی کِشم اگه تُو رو هم تو روز روشن بِزَنَن می دونی چی به سَرَم میاد اگه به سرت عمود آهن بِزَنَن با خسوف تو خودت هم می دونی ماه خوش منظر من دِق می کنم تیر به مَشکِت بِزَنَن فدا سرِت تیر به چشمت بِزَنَن دِق می کنم الهی یکی باشه عصر دهم چشمای خواهرمونُ بگیره چه جوری طاقت بیاره ببینه سرت از پهلو رو نیزه ها میره تو بِری همین قَده برات بِگَم گره از روسری‌ا وا می کُنَن سر گوشواره ی دخترای من خولی و حرمله دعوا می کُنَن بعد تو شمر و سنان جَری می شَن می زَنَن به روی نیزه سرِ تو می ریزَن خیمه رو غارت می کُنَن به اسیری می بَرَن خواهرتو اینا قصدشون اینه با کُشتنت منُ هم با غصه ی تو بکُشَن تو دلت میاد که من گریه کنم ولی شمر و حرمله کِل بِکِشَن
🔸السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّمَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ وَ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ 🔸 عاشقان با گریه ی نم نم صدایش می کنند زائرانش در حرم هر دم صدایش می کنند مرد و زن پیر و جوان امشب دخیل محضرش با توجه عالم و ادم صدایش می کنند او طبیب درد بی درمان خلق عالم است دردمندان حضرت مرهم صدایش می کنند کاشف الکرب الحسین است و گرفتاران شهر در هجوم درد و رنج و غم صدایش می کنند  دسته دسته سینه زن هایش به روضه امدند نه فقط ما ارمنی ها هم صدایش می کنند ساقی بن ساقی است و در سقایت شهره است سلسبیل و کوثر و زمزم صدایش می کنند چون لباس رزم پوشد حیدر کرببلاست اهل خیمه صاحب پرچم صدایش می کنند ساکنان اسمان ها یک صدا همراه با حیدر و پیغمبر اکرم صدایش می کنند هم نفس با فاطمه هم ناله با ام البنین هاجر و آسیه و مریم صدایش می کنند در نبود او خواتین حرم آشفته اند کودکان غرق در ماتم صدایش می کنند در میان خیمه زینب بر روی مرکب حسین رو به سوی علقمه با هم صدایش می کنند با اخا ادرک اخاک اش کربلا آتش گرفت خیمه گویا پیش چشم بچه ها آتش گرفت چه غریبانه برادر را برادر جمع کرد پاره پاره پاره پاره پاره پیکر جمع کرد در نگاه سرد نخلستان به تنهایی حسین با دلی غمدیده و با دیده ی تر جمع کرد دست هایش یک طرف جسم شریفش یک طرف پیکرش را عاقبت در یک محل سر جمع کرد بازوی آزرده اش پهلوی نیزه خورده اش هر دو را از منظر چشمان مادر جمع کرد پیش چشم بچه های چشم بر راه عمو خیمه ی عباس را همراه خواهر جمع کرد حرمله از برکت چشمش هزاران نقره و... کیسه های مملوی از درّ و گوهر جمع کرد دست ناپاکی که سقا را به خاک و خون کشید در غروب کربلا خلخال و معجر جمع کرد بی عمو کلی گره خورده ست در کار رباب مشک پاره پاره شد ای وای بیچاره رباب
مستأصل اینجا آمدم، فکری به حالم کن هر شب رسیدم رو زدم، فکری به حالم کن من با امیدی سمت روضه راه می‌افتم اینقدر رفتم آمدم، فکری به حالم کن چیزی که از آقایی تو کم نخواهد شد بااینکه من خیلی بدم، فکری به حالم کن من بی دعای خیر تو بیراهه خواهم رفت دوزخ نباشد مقصدم، فکری به حالم کن وقتی به حق عمه‌ات زینب قسم دادم امشب نکن دیگر ردم، فکری به حالم کن دلتنگ بوی سیب صحن کربلا هستم دلتنگ عطر مرقدم، فکری به حالم کن فکری به حالم کن تو را جان علی‌اکبر امشب حلالم کن تو را جان علی‌اکبر
🔸لَعَنَ اللّٰهُ مَنْ قَتَلَكَ، وَلَعَنَ اللّٰهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّكَ، وَاسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِكَ، وَلَعَنَ اللّٰهُ مَنْ حالَ بَيْنَكَ وَبَيْنَ ماءِ الْفُراتِ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً، وَأَنَّ اللّٰهَ مُنْجِزٌ لَكُمْ مَا وَعَدَكُمْ، جِئْتُكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وافِداً إِلَيْكُمْ وَقَلْبِي مُسَلِّمٌ لَكُمْ وَتابِعٌ، وَأَنَا لَكُمْ تابِعٌ، وَنُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّىٰ يَحْكُمَ اللّٰهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ🔸 بی تو برگشتن به خیمه ای برادر مشکل است کار من با رفتنت چندین برابر مشکل است تا تو بودی در حرم پشتم به کوهی گرم بود زندگی کردن بدون تو برادر مشکل است بعد تو دیگر چگونه وعده ی آبی دهم؟ قول دادن بعداز این سقای لشگر مشکل است پس چه شد تکبیر سوم ؟ بچه ها دلواپس اند گرچه دیگر گفتن الله اکبر مشکل است نحوه ی افتادنت از اسب پشتم را شکست هضم داغت ای علمدار دلاور مشکل است تیر بیرون می کشم از چشم زیبایت ولی بستن زخم عمیق کاسه ی سر مشکل است ای رشید قطعه قطعه دست و پایت پس کجاست؟ با چنین وضعیتی تشییع پیکر مشکل است روی پای فاطمه چشمان خود را وا مکن دیدن خون مردگی روی مادر مشکل است ضجه ی اهل حرم دارد کبابم می کند بی گمان تسکین خواهر های مضطر مشکل است شمر بالای بلندی رفته می رقصد ببین! دیدن این صحنه های زجر آور مشکل است از تو دل کندم ولیکن قلبم از جا کنده شد هرچه باشد خب وداع بار آخر مشکل است روسری دخترانم را زدم محکم گره حق بده شام غریبان حفظ معجر مشکل است
چه بی رحمانه جانم را گرفتند همه تاب و توانم را گرفتند جوانی داشتم خوش قدّ و بالا فلک دیدی جوانم را گرفتند ؟ فلک دیدی چه خاکی بر سرم شد علی اکبر ؛ علیِ اصغرم شد برایش کوچه واکردند ای وای چقدر اکبر شبیه مادرم شد به چشم خود خزانش را نبیند غم آرام جانش را نبیند دعا کردم سر نعش جوانم کسی داغ جوانش را نبیند مبادا گلشنی پژمرده باشد که بی گل باغبان افسرده باشد کسی میفهمد از حال دل من که در غربت جوانش مرده باشد " گلی که خود بدادم پیچ و تابش به اشک دیدگانم دادم آبش در این گلشن خدایا کی روا بود گل از من دیگری گیرد گلابش " زمین خوردی خزانی شد بهارت نزارم میکند حال نزارت ندارد قوتی پاهایم اما می آیم با سر زانو کنارت امان از ضربه با شدت علی جان تو را کشتند با سرعت علی جان شبیه فاطمه مادربزرگت زمین خوردی تو با صورت علی جان ترک خورده شبیه من لبانت شبیه تکه چوبی شد زبانت رمق دیگر ندارد دست هایم بگیرد لخته خون را از دهانت همین حس و همین حال ات مرا کشت همین زخم پر و بالت مرا کشت نمانده جای سالم در سر تو همین لبهای پامالت مرا کشت چه آهنگین چه با آواز کشتند تو را یک عده تیر انداز کشتند اسیر لشگر جرّاحه بودی تو را با چندتا مقراض کشتند علی اکبرم ! دردت به جانم نبی دیگرم! دردت به جانم نکش پا بر زمین در پیش بابا عزیز پرپرم دردت به جانم " به هرجا بنگرم تنها تو بینم نشان از روی زیبای تو بینم به هر جا ردی از جسم تو پیداست به صحرا بنگرم صحرا تو بینم " بنازم لحن باباگفتنت را نکش از دست بابا دامنت را نشستم روی خاک و باتحیر تماشا میکنم جان کندنت را فراقت میکند پیرم همین جا به من باشد که میمیرم همین جا ندارم پای رفتن سوی خیمه کنار تو زمینگیرم همین جا نخواهد کرد داغ تو رهایم بلرزد مثل دستانم صدایم پس از وقتی که تابوت تنت شد گرفته بوی تو دیگر عبایم
هر صبح و ظهر و شام و سحر گریه می‌کنی! همراه اشک و سوز جگر گریه می‌کنی! سجاد خانواده‌ای و وقت نافله بر آخرین نماز پدر گریه می‌کنی! از داغ آن سفر که تورا پیر کرده است وقتی که می‌روی به سفر گریه می‌کنی! حق داری ای امام جوانم به دیدن شمشیر و تیغ و تیر و تبر گریه می‌کنی! بر پاره پاره پیکر پیغمبر حسین بر گریه پای نعش پسر گریه می‌کنی! گاهی به سوی مشک و علم خیره می‌شوی با یاد زخم‌های قمر گریه می‌کنی! وقتی که می‌رسی به کنار شریعه‌ای بر سر عبا و دست به کمر گریه می‌کنی! با دیدن سواره نظام‌های لشگری با دیدن عمود و سپر گریه می‌کنی! لالاییِ رباب امانت بریده است با یاد حلق و تیر سه پر گریه می‌کنی! "وقت غروب..."عمه..." ، "علیکنّ بالفرار..." با "آتش" و "خیام" و "خطر" گریه می‌کنی! در کربلا چه دیده‌ای آخر که روضه‌خوان تا می‌رسد به "سینه" و "سر" گریه می‌کنی! این‌طور که پیش می‌روی از دست می‌روی آقای من! بس است چقدر گریه می‌کنی!