eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
همان شجاع که "ما فَرّ قَطُّ فی الحرب" است همان که ضربت تیغش نداشت هیچ نظیر به کار غزوه خندق گره فتاد آن روز نمانده بود برای ظفر دگر تدبیر نبی همین که عَلَم را به دست حیدر داد به تیغ حیدر کرار شد عوض تقدیر ز ترس حمله شغالان گریختند ز رزم همین‌که‌ پای به میدان گذاشت همچون شیر که عرصه عرصه شیر است جای هر کس نیست بگو فرار نمایند آن سگ و خنزیر رسیده آیه این المَفَرّ بگو به عدو ز ذوالفقار نباشد دگر گریز و گزیر چنان به ضربت تیغش به فرق مرحب زد که رفت از دل میدان، عدو به قعرِ سعیر سپس دری که چهل مرد عاجزند از او گرفت و کند ز جایش فقط به یک تکبیر ز جای کند در قلعه را به آسانی چنانکه موی کشد گویی از میان خمیر
سر بند زرد دور سر ماه دیدنی ست با ذوالفقار آمدن شاه دیدنی ست دیوار قلعه خورد تکان از پی تکان خیبر گرفتن اسدلله دیدنی ست
یا امام کاظم ای گل پیغمبر پسر فاطمه ای یادگار حیدر تو امید همه و باب حوائج هستی بند بند دل ما را به حریمت بستی یا امام کاظم (۴) یا امام کاظم به فدای کرمت شد سیه پوشِ غمت حَرم مُحترمت شور محشر ز غم و داغ تو گشته بر پا کاظمینت به عزای تو شده کرب و بلا یا امام کاظم رَبَنا خَلِصنی شده ذکر لب تو من بمیرم ز غم و رنج و تاب و تب تو کنج زندان بلا گو که چه آمد سرتان ؟ گفته ای بار خدا مرگ مرا هم برسان یا امام کاظم شیعیان گر زِ غمت خون دلها خوردند بدن اطهر تو با صفا می بُرددند کربلا تا که همه نام حسین می بُردند کعب نِی بود که با ذکر حسین میخوردند یا ابا عبدالله یا حسین ثارلله(۴) @mortaza110shahmandi. ایتا
آی عاشقا گریه کنید شاخه ز گل جدا شده غریب شهر کاظمین از تو قفس  رها  شده ببین دل شکسته ام  اسیر  بُغض  و  نالته صاحب  عزای  تو  آقا مادر  هجده  سالته امام کاظم ،شد دیگه آزاد آقام غریبه ، ای داد بیداد آه و واویلا (۴) امشب  اگه  خدا  بخواد کبوتر  حرم  می شم سرمیزنم به کاظمین مهمون ذوالکرم می شم کاشکی منم برا اَبد زندونیِ تو می شدم پای ضریح باصفات قربونیِ تو می شدم این  دل زارم  ،  داره  بهونه از غربت تو ، داره می خونه آه و واویلا دشمن بی حیای تو  شد  باعث  آزار  تو سیلی و تازیانه ها بوده همش افطار تو آروم آروم بارونِ خون می چکه ازستاره ها آروم آروم داره می ره تنی رو تخته پاره ها چه غریبونه ، جون می دی آقا می رسه از  دور ،  ناله ی زهرا آه و واویلا @mortaza110shahmandi     ایتا
ای خضر حیات جان، محمّد! با نام خدا بخوان، محمّد! ای گمشدۀ تمام خلقت خورشید بلند بام خلقت روز همه شام تار تا کی؟ خورشید، درون غار تا کی؟ از رخ بفکن حجاب، امشب بر قلب بشر بتاب، امشب پایان شب سیه رسیده خورشید نبوّتت دمیده ای خاتم انبیا محمّد از غار برون بیا، محمّد ای نور خدا ز تو نمایان بر خیز و بجنگ با خدایان تا چند بشر ز معرفت دور؟ تا چند حکومت زر و زور؟ هنگام قیام توست، برخیز! بتخانۀ دهر را فرو ریز تا حشر به جز تو رهبری نیست بعد از تو دگر پیمبری نیست آیین تو تا ابد جهانی است دین تو هماره جاودانی است ای مکّه! ببال، احمد آمد از غار حرا محمّد آمد بت ها ز چه رو خموش خفتید!؟ ای لات و هبل! به سجده افتید ای هجر، حَجَر، مقام، زمزم ای آدم، ای تمام عالم اعلام کنید، شرک و مستی تبدیل شده به حق پرستی تا چند صنم!؟ صمد پرستید آحاد جهان! احد پرستید کوه و در و دشت، محو هویند مشغول به ذکر حمد اویند ما آدمیان چرا خموشیم!؟ با آنکه زبان و چشم و گوشیم برخیز که بت گری سر آمد از سوی خدا پیمبر آمد رخشنده تر از هزار خورشید خورشید محمّدی درخشید این ساقی گلبن حیات است این سیّد کلّ کاینات است این جلوهء کبریاست آری این خاتم انبیاست آری فتح درِ رحمت آمد امشب پیغمبر رحمت آمد امشب... ای روی تو شمع آفرینش ای سیّد جمع آفرینش ای کلّ پیمبران بشیرت روح ملکوتیان اسیرت دارد به تو افتخار کعبه پروانۀ تو هزار کعبه پوشیده ز حسن خُلق جوشن لبخند زده به سنگ دشمن گفتار تو سر به سر کرامت قرآن تو نور تا قیامت از جملهء انبیا سری تو تا هست خدا پیمبری تو بازآ و به خلق سروری کن پیغامبرا پیمبری کن بازآ که به طول یک هزاره اسلام شده هزار پاره ای صاحب راستین اسلام عیسای مسیح دین اسلام اسلام به تو نیاز دارد این رشته سر دراز دارد کن زنده دوباره نهضتت را دریاب کتاب و عترتت را تا کی به کتاب تو اهانت!؟ تا چند به عترتت خیانت!؟ خون شهدا دهد گواهی از غربت مکتب الهی این پنجۀ دشمنان دین است کآلوده به خون مسلمین است ما پیرو خطّ اهلبیتیم سلمان و ابوذر و کمیتیم داریم سه پرتو هدایت توحید و نبوّت و ولایت با مهر علی خداپرستیم عهدی است که در غدیر بستیم ما زادۀ بعثت و غدیریم کی خطّ سقیفه می پذیریم!؟ تا چشم به این جهان گشودیم آهنگ علی علی سرودیم ناشسته دهان ز شیر مادر دادند به ما شراب کوثر ما و علی و محبّت او سرمست ولایتیم یا هو ما شیعۀ چارده کتابیم خاک قدم ابوترابیم خطّ نبویست مکتب ما اسلام علی است مذهب ما اسلام علی کمال دین است مجد و شرف و جلال دین است اسلام علی است عدل گستر اسلام علی است شیعه پرور شیعه گل باغ اهلبیت است نوری ز چراغ اهلبیت است شیعه به کمان عدل تیر است شیعه به کُنام عشق شیر است شیعه است که چهره کرده نیلی گفته است علی و خورده سیلی شیعه است که داشته به عالم مقداد و رُشید و حُجر و میثم شیعه است که غافل از خدا نیست شیعه است که از علی جدا نیست شیعه است شهید تیغ در مشت بوده زرهش همیشه بی پشت شیعه چو علی امیر دارد هم بعثت و هم غدیر دارد «میثم» بنویس هست تا حق حق با علی و علی است با حق استاد سازگار عید مبعث مدح
ای زنده دلان وقت سرور آمده امشب از جانبِ حق جامِ طَهور آمده امشب تا جمله شویم عاشق و دلداده ی دلبر از غارِ حراء تحفه ی نور آمده امشب پیمانه به پیمانه زنَم جامِ الهی زیرا به جهان موسمِ شور آمده است عید است و جهان محوِ تماشایِ پیمبر بر جانِ جهان فیضِ حضور آمده امشب معشوقه نگیرد دل من غیرِ محمد چون علتِ زیباییِ حور آمده امشب ای عاشقِ دلداده ی احمد تو ز جا خیز با بعثت او نفخه ی صور آمده امشب تا بوسه بگیرد زِ دو دستانِ کریمش موسای کلیم از دلِ طور آمده امشب تا چشم بدوزد به جمالش به جلالش جبرئیلِ امین از رهِ دور آمده امشب یا رب مددی کن بسرایم شبی از عشق ای اهلِ جهان شامِ ظهور آمده امشب شاعر : سیروس بداغی عید مبعث مدح
گیسوی تو برای پریشان شدن بس است چشم ات برای سر به بیابان شدن بس است دلدار اگر تویی به خدا که برای ما بیدل‌ترین قبیله ی دوران شدن بس است هر روز پای "یار" قَبا چاک می زنیم کِی گفته ایم پاره گریبان شدن بس است از خیل معجزات تو،یک مهربانی ات کُفّار را برای مسلمان شدن بس است قدری ز دستپُخت خدیجه به ما بده نانش برای بوذر و سلمان شدن بس است مبعوث می شوی که بگویی به ابتران دختر برای کوثرِ قرآن شدن بس است تدریس نکته های ولایت شناسی ات ما را برای طفل دبستان شدن بس است تو آمدی نشان بدهی راه و چاه چیست آئینه دار پرتو خورشید و ماه کیست قرآن بخوان که سینه به سینه صدا شویم از گورهای جهل ابوجهل،پا شویم قرآن بخوان که با نفحات بهشتی ات قدری عوض شویم،کمی با خدا شویم این دست ها به شوق قنوتت بلند شد تا تکّه ای ز پازِل این "ربّنا" شویم بالی برای پر زدن ما درست کن تا جبرئیل های مقیم حرا شویم همراه چار قبله ی توحید آمدی تا بندگان کعبه ی آل عبا شویم بر روی شانه ات بنشینیم لحظه ای لبخند شاد کودکی کوچه‌‌ها شویم پُشت در حریم تو از اولیا پُر است ای کاش بین آن همه ما نیز جا شویم فردای حَشر منصبمان پادشاهی است امروز اگر قرار بر این شد گدا شویم فانوسِ راه را به یدالله داده ای می خواستی که با علی ات آشنا شویم یک هشتم عدس به علی عشق داشتن... گفتی که کافی است ز آتش رها شویم ما را علی علیِ تو اینجا کشانده است پائین پای غار حرایت نشانده است بال ملک کجا و بلندای بام تو از کهکشان بُرون زده حدِّ مقام تو ای کعبه ی نگاه تو صدها بِلال ساز "قبله"، نماز خوانده به بیتُ الحرام تو ذکر مدام اهل وِلا یا محمد است جان تمام شیعه به قربان نام تو اما تو آمدی که بگویی علی که بود این داستان نهفته شده در قیام تو "هرکس علی شناخت،خدا را شناخته" این بود جانِ مطلب و اصلِ پیام تو معراج هم اگر بروی..،دردِدل کنی جز مرتضی کسی نشود هم کلام تو "یا اهل بیت پاکِ خداوند لایزال" هر ثانیه شنیده شد این اَلسَّلام تو یک نیمه ی تو "فاطمه" شد،آن یکی "علی" حالا بگو که سجده کنم بر کدام تو!؟ طبق حدیث قدسی لولاک..،گفته اند: زهراست مقتدای "علی" و امام "تو" از نور این دو ،پرتوِ قرآن  درست شد با "مرتضی" و "فاطمه" ایمان درست شد سرمایه ی محبت زهراست دینمان یعنی که فاطمه است دلیل یقینمان او بانی تفاخُر حق بر ملائکه است: "او فاطمه است،بنده ی خلوت گُزینمان" در حشر او سواره و باقی پیاده اند آن بی مثال‌بانوی بالا نشینمان در دست فاطمه است کلید دَر جَنان از باغ های اوست بهشتِ بَرینمان حوریّه ای که با دمِ اُمّید بخش خویش هجده نفس رسیده به داد زمینمان آن مادری که صبح قیامت یکی یکی با مِهر مادرانه کُنَد دست چینمان باید کسی شبیه علی همسرش شود آئینه دار جلوه ی پیغمبرش شود امّا پس از تو حرمت حیدر شکسته شد آیه به آیه سوره ی کوثر شکسته شد دیگر کسی به عترتتان اعتنا نکرد این نخل ریشه دار تناور شکسته شد در کوچه راه فاطمه ات سَد شد ای پدر در کوچه گوشواره ی دختر شکسته شد سیلی چنان به صورت زهرای تو گرفت آورده‌اند گونه ی مادر شکسته شد آتش به جان لانه ی آل نبی زدند بال و پر کبودِ کبوتر شکسته شد او را چنان زدند که "مسمار" سرخ شد او را چنان زدند که "در" سرشکسته شد ما در عزای دختر تو گریه می کنیم عُمری برای دختر تو گریه می کنیم
اقرأ.. مُلک و مَلک مُرید و مسلمانِ احمد است در ذيلِ لطفِ بی حد و احسانِ احمد است احمد محمّد است و محمّد رسولِ حق جمع صفات نیز، به عنوانِ احمد است هر گل که بشکُفت به گلستان معرفت مدیونِ قطره قطره ی بارانِ احمد است `اقرأ..”بخواند و غار حرا پر زِ نور شد مبعث، شروعِ تابش قرآنِ احمد است معراج رفت و هم سخنِ کردگار بود این نقطه، اوجِ عزت و ایمانِ احمد است زهراست دخترش، ثمرش، مادرش، بَلی.. زهرا شکوهِ مِدحَت دیوانِ احمد است سرمایه اش خدیجه و شمشیر او علیست این دو، دو بالِ فتح به میدانِ احمد است این شعر را بخوان، که جهان را خبر کنی جانِ جهان علی و، علی جانِ احمد است  مجتبی دسترنج ملتمس
لبیک یا رسول الله لبیک یا امین الله نورباران شد حراء از مقدم افلاکیان شد تلاوت آیه های نور در کلّ جهان بر خلایق آمده دین همیشه جاودان شد محمّد جانشین کردگار مهربان با ندای( اِقرأ) ِ جبریل،احمد شد رسول تا که باشد برخلایق سوی رب،راه ِ وصول ناله ی ابلیس پیچیده میان آسمان رود اشک از دیده ی کفّار گردیده روان بتکده ها شد خراب و نور ایزد شد عیان (اشهدُ اَنّ محمد...)شد مصفّای اذان شیعیان مژده ،غروب موسم ماتم شده صد مبارک مبعث پیغمبر خاتم شده شد میان عرش اعلا نغمه خوان، روح الا‌مین عرضه شد دین خدا بر رحمةٌ لِلعالمین عایدش شد از لیاقت ،کرسی عرش برین تا شود تنها نشان راه حق روی زمین حق، زِمام خلق را در دست پیغمبر نهاد عید مبعث بر تمام شیعیان تبریک باد از حراء آمد برون احمد امیرالانبیا تا رساند بر تمام خلق پیغام از خدا عید مبعث شد بهانه تا به دست مصطفی بر همه عالم شود حیدر امام و مقتدا عید مبعث خود مبلّغ بر غدیر خم شده بعد احمد حضرت حیدر شه مردم شده احمد و حیدر دو خورشید مجزّا نیستند هردو دُرّی واحدند و از دو دریا نیستند دشمنان آن دو غیر از نار عقبا نیستند لعنت حق بر کسی که گفت:مولا نیستند احمد و حیدر به حق یک روح در دو پیکرند پس مسلمان حقیقی، شیعیان حیدرند شد مسلمان حقیقی آن که بعد از مصطفی کرده بیعت با پسرعمّش علی، نورالهدی' کوری آل سقیفه، طبق دستور خدا شد وزیر مصطفی، حیدر امام الاتقیا شد شعار روز مبعث: یامحمد، یاعلی دین ِبرحق شد ازآن ِشیعه ی مولا علی علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
هُوَ الجوادُ الواسعُ السلام علیک یا ابا الحسن یا موسی بن جعفر🏴 اتقرب الیک باللعن ِعلی هارون‌الرشید علیه اللعنة ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ موسی بن جعفر شد شهید *لعنت به هارون الرّشید* روز عزای او رسید *لعنت به هارون الرّشید* این یوسفِ مصرِ وُجود از بس میان چاه بود شد مو چو دندانش سپید *لعنت به هارون الرّشید* می‌سوخت از شرّ ِجفا ای وای ،آن روحِ وفا خیری از این دنیا ندید *لعنت به هارون الرّشید* می‌گفت آن نورُالهُدی دیگر رهایم کن خدا از حبس هارونِ پلید *لعنت به هارون الرّشید* این روزهای آخری با ناله‌هایش مادری هی ناله از دل می‌کشید *لعنت به هارون الرّشید* دستِ سقیفه آمد و بر روی او سیلی زد و رنگ از رخ زهرا پرید *لعنت به هارون الرّشید* با اینکه خورده بر تنَش شلّاقِ ظلم ِدشمنش زخمِ زبان هم می‌شنید *لعنت به هارون الرّشید* می‌دید تا فخر رُسُل بر پای ِ او زنجیر و غُل دائم گریبان می‌درید *لعنت به هارون الرّشید* واوِیلَتا واوِیلَتا لرزیده ساقِ عرش، تا از ساقِ پایش خون چکید *لعنت به هارون الرّشید* شَمسُ الضُّحی ماتم گرفت خورشیدِ هفتم هم گرفت داغی گِران آمد پدید *لعنت به هارون الرّشید* هم چشم ِنجمه همسرش هم چشم‌های دخترش آخر به خونِ دل تپید *لعنت به هارون الرّشید* .... با اینکه غم دید از عَدو اما تنِ مجروحِ او سُمّ ِسُتوران را ندید *لعنت به هارون الرّشید* کوه ِبَلا بر شانه بُرد امّا به لب‌هایش نخورد در تشتِ زَر چوب ِیزید *لعنت به هارون الرّشید* با اینکه دل،بشکسته بود با اینکه دستش بسته بود از غُصّهء زینب خمید *لعنت به هارون الرّشید* تقدیم به *حضرت نجمه خاتون* همسر گرامیِ موسی بن جعفر؛ مادر امام رضا و حضرت معصومه ۲۵رجب۱۴۴۵ فروتن
گرچه از فرزند‌بردی‌نورخلقت‌را به‌ارث باز پیشش می گذاری چند خلعت را به ارث در جهان اغلب پسرها می‌برند ارث از پدر از پسر بردی تو اما درد غربت را به ارث آه ایمان مجسم در دل شب های جهل می گذارد سجده ات صبح سعادت را به ارث همت‌ات در سختی شعب ابیطالب گذاشت در میان دوستانت استقامت را به ارث از دل خونت که پرپر زد میان شعب، برد جعفر طیار تو شوق شهادت را به ارث دیده ام دست نبی دست یدلله تو را دست پیغمبر سپردی این امانت را به ارث سیزده آئینه بعد از تو گواهی میدهند میگذاری با علی تاج ولایت را به ارث نسل در نسلت یکی ساقی یکی سقا شده می گذاری نسلی از نسلی سقایت را به ارث از شکوه قامت عباس تان پیداست که برده اید از اول خلقت قیامت را به ارث دست سقای ادب قنداق اصغر شاهدند خاندانت برده اسباب شفاعت را به ارث بوسه باران میکنم دست پدر را که گذاشت نزد فرزندش در این خانه خدمت را به ارث عشق من این است فرزندم بگوید یا حسین از پدر بردیم ما هم شور هیات را به ارث :ابوالفضل عصمت پرست
امیر زهد و عبادت چهارده سال است اسیر گوشه ی مطموره ی سیه چال است ز گوشه ی لب او خون چرا شده جاری؟ طبیب عالمیان از چه ناخوش احوال است؟ گشوده هم بشود گر قفس رها نشود کبوتری که بلا دیده بی پر و بال است شهی که بار امامت کشد به دوش ، تنش به وقت صبح روی دوش چار حمال است به خاک خفته و پا می کشد به روی زمین سیاه چاله اش امشب شبیه گودال است
نه اینکه سوره ابوطالب است و آیه علی ست چنانکه قبل علی بوده مبتدای علی ست همین که لب به سخن باز می کند انگار هِجا هِجای نبی و صدا صدای علی ست به استناد حدیث٬ او‌ پدربزرگ همه است فقط به خاطر این که پدر برای علی ست به استناد به اصلاب شامخه،انگار دلیل پاکی او نیز در ازای علی ست پدر که جای خودش٬جنتش شده تضمین به روز حشر هر آنکس که آشنای علی ست بریده باد زبانش کسی که مُشرک گفت به آنکه حد پرستیدنش خدای علی ست رضایت پسرش در رضایت پدر است رضای حضرت حق هم که در رضای علی ست چنانکه بردن نامش گره گشای همه ست دعا به حق پدر هم گره گشای علی ست شب مَبیت به بستر، غدیر بر منبر علی به جای نبی و نبی به جای علی ست نگو بهشت که عرش است زیر نعلینش به روی دوش نبی چون که رد پای علی ست
عروج، بال و پرش میشود ابوطالب کمال، برگ و برش میشود ابوطالب کسی که هست امیرِ تمامیِ عالم بدون شک پدرش میشود ابوطالب نگاه کردم و دیدم که از لحاظ نسب علی، بزرگترش میشود ابوطالب علیست صاحب بیت خدا و ازاین رو کلید دارِ درش میشود ابوطالب درخت دین نبی است و علی یقین دارم که علت ثمرش میشود ابوطالب قریش راه به جایی نمیبرد وقتی رسول حق سپرش میشود ابوطالب زمان گذشت و تمام معاندان دیدند که شیعه تاج سرش میشود ابوطالب
شده طوطىّ طبع من ثناخوان ابوطالب تمام هستيم بادا به قربان ابوطالب كه جز معصوم بايد دم زند از حقّ عرفانش؟ نه هر كس آشنا باشد به عرفان ابوطالب نظير ليلة القدرى كه ناپيدا بود قدرش عيان بر خلق نبود قدر پنهان ابوطالب به ايثار و خلوص و عشق و عرفان و جوانمردى گواهى می دهد اشعار ديوان ابوطالب بودلعن خدا بر هر كه او را مشركش خواند كه غرق نور حق باشد دل و جان ابوطالب چه توفيقى از اين بهتر كه باباى على باشد؟ بنازم من به اين توفيق شايان ابوطالب به ميلاد على لوحى براى تسميت آمد خدا بگذاشت آن را روى دامان ابوطالب مپرس از من كه جانان ابوطالب كه مي‌باشد؟ بود شخص رسول اللَّه جانان ابوطالب از آن روز الستى كه براى يارى احمد تعهّد داد، ثابت ماند پيمان ابوطالب سبب شد تا نبى آيين خود را منتشر سازد تلاش بى امان، سعى فراوان ابوطالب چنين فرمود پيغمبر، كه از ايمان خلق اللَّه وزين تر هست اندر كفه، ايمان ابوطالب یقيناً »ملتجى« با ذكر اين اشعار ناقابل نگردد نا اميد از لطف و احسان ابوطالب.
یا ابوطالب پناه خاص و عام بر تو از حی تعالایت سلام محرم اسرار پیغمبر تویی جان به قربانت ابوالحیدر تویی گرچه من نام تو را دارم به لب من کی ام مدح تو را آرم به لب صادق آل عبا روح سجود در ثنای تو چنین می فرمود گر شود با عالمی میزان تو باز سنگین تر بود ایمان تو هر که خاک پای عمران می شود مور اگر باشد سلیمان می شود صلب تو دریا و گوهر مرتضا خاک پای تو شفای چشم ما مصطفی را یارو یاور بوده ای کی تو در اسلام کافر بوده ای مصرعی دارم که چون تاج سر است هر که دشمن با تو باشد کافر است داغ تو قلب پیمبر را شکست خیزو بین شیر خدا از پا نشست مصطفی پوشاند بر جسمت کفن کی شدی از سم مرکب پاره تن ای هماره بر تو از احمد درود شکر،جای نیزه بر جسمت نبود شد دل و قلب محبان چاک چاک صورتت بگذاشت احمد روی خاک زین جهت از سوز غم های حسین اشک می ریزم دمادم از دوعین سید سجاد با قلبی حزین جمع کرد جسم پدر را از زمین جای صورت روی خاک تیره،او رو به قبله کرد رگهای گلو یا ابوالحیدر،عزیز مصطفا کن نظر بر شائق از لطف وصفا
آسمان،از عمق دریا باز گوهر را گرفت دل از این غم بر لب آمد تا که دلبر را گرفت یا ابوطالب فراقت با دل حیدر چه کرد؟ رفتی و با رفتنت غم،قلب حیدر را گرفت حامی قرآن و یار مصطفی از دست رفت نه بگو امشب اجل جان پیمبر را گرفت عرشیان در ماتمت رخت سیه پوشیده اند او که تنها در دلش ایمان داور را گرفت بس که خود دلواپس حال پیمبر بوده ای چه کشیدی لحظه ای که فاطمه در را گرفت من نمی دانم اگر بودی چه حالی می شدی بی حیایی که به کوچه راه مادر را گرفت بین آن کوچه نبودی و ندیدی که چه شد مجتبی در کوچه ها چشمان خواهر را گرفت زن زدن در بین کوچه باب شد،ای وای من کربلا هم یک حرامی گوش دختر را گرفت یا ابوطالب سرت بر دامن احمد ولی بین گودی بی ادب از پشت سر، سر را گرفت
کور شد چشمی که تاب دیدن دلبر نداشت خوار شد هرکس که بر خاک قدومش سر نداشت بشکند دستی که حتی خطی از کفرت نوشت لال شد آنکه به لب مدح ابوالحیدر نداشت در صف محشر کف افسوس بر هم میزند! هرکسی گامی دراین دنیا برایت برنداشت صفحه صفحه سیر میکردم غریبی تو را جلد پشت جلد اصلا غربتت آخر نداشت آب ونان سفره ات الحق پیمبر ساز بود این قبیل اعجاز ها را سفره ی دیگر نداشت جای شک و شبه اصلا نیست از دین خارج است هرکسی توحید و اسلام تو را باور نداشت.. حرمت موی سفیدت کار ساز مشکلات جز عبایت حضرت ختم الرسل سنگر نداشت از حمایت های تو اسلام عالمگیر شد این کبوتر بی ابوطالب یقینا پر نداشت.. تا قیامت نام تو آویزه ی عرش خداست تا قیامت دین احمد از تو مومن تر نداشت بی پناه مکه از الطاف تو سامان گرفت مهربانیهای تو دست کم از مادر نداشت پیرمرد طائفه روز وفاتت هیچکس... بیرقی برپا نکرد و چشم های تر نداشت حضرت یعقوب مکه! یوسفت ارث از تو برد تازه میفهمم چرا آقای ما یاور نداشت در رجب از فیض نام اطهرت تائب شدیم ما گدای نسل در نسل ابوطالب شدیم
✔️قال رسول الله (صل الله علیه و آله و سلم) : «ما نالت قریش منی شیئا اکرهه حتی مات ابوطالب» تا ابوطالب زنده بود، كفّار قريش نتوانستند مرا به سختي آزار رسانند. حامی مصطفی ابوطالب شیر مردِ وفا ابوطالب ای کفیل و پناه و تکیه گهِ... خاتم الانبیا ابوطالب سال ها پای دین پیغمبر خورده ای طعنه ها ابوطالب ساقی زائران بیت الله در صفا و منا ابوطالب از ازل روح محکمت بوده از پلیدی جدا ابوطالب ای تجلی "عُروة الوثقی... لَا انفِصامَ لَها" ابوطالب هر که شک کرد در مقاماتت هست از اشقیا ابوطالب نظری کن کریم بنده نواز به من بی نوا ابوطالب تا قیامت نمی کنم هرگز حیدرت را رها ابوطالب پسرت را منم همیشه غلام تا ابد هر کجا ابوطالب هم أب حیدری و هم احمد پدر هل أتی ابوطالب می روی، هر دو تا یتیم شوند احمد و مرتضی ابوطالب تازه رفته خدیجه از دنیا نرو ای آشنا ابوطالب خم شود بعد رفتنت قطعا کمر مصطفی ابوطالب رفتی و حرمت رسول شکست بعد تو بارها ابوطالب
مثل پسرت علی فضیلت داری در روز جزا حق شفاعت داری تو یار محمدی و بابای علی حق پدری گردن امّت داری ..... در یاری مصطفی ز جان راغب بود دینداری او بر همگان غالب بود حیدر که جهانیان به او می نازند پرورده ی دستان ابوطالب بود ...... گفتند که بابای علی گمراه است هیهات! که هر اهل دلی آگاه است این حجت ایمان ابوطالب که - گفته پسرم علی ولی الله است
این حرف‌های ناروا از ساحتت دور است وقتی که مثل نور اوصاف تو مشهور است انکار ایمان تو کسب‌وکار بعضی‌هاست جای تعجب نیست، ظلمت دشمن نور است از خاندان حقّی و حق مطلقاً با توست هرکس حقیقت را نمی‌بیند یقین کور است یک‌عمر پشتیبان دین بودی و با این حال نام تو در آیینه‌ی تاریخ مهجور است از فضل بسیار تو کمتر گفته شد، زیرا در سایه‌ی نور علی نور تو مستور است وقتی تو عمران هستی و فرزند تو موسی پس ارزش بیت تو آیا کمتر از طور است؟ با دست تو شد خانه‌ی دین خدا آباد با بودنت این بیت‌الاحزان، بیت معمور است شیرین‌تر از نام محمد بر زبانت نیست از مدح او دیوان اشعار تو پرشور است بعد از تو "عام‌الحزن" شد هرسال پیغمبر اما همیشه نزد او یاد تو مذکور است بی‌شک شفاعت می‌کند پیغمبر خاتم از هرکسی که در دوعالم با تو محشور است
خدا گر بار ایمان تو را سنجد سرِ مویی به میزان عمل، سالم نمی‌ماند ترازویی کنار حسن تو، جنات تجری تحته الانهار به مشتی سبزه می‌ماند که روئیده لب جویی قدت در روزگار شعب خم شد لحظه در لحظه ولی نگذاشتی از غم بیفتد خم بر ابرویی "علی ابن ابیطالب" علی نامش سه گام از تو عقب تر گام برمی‌دارد از روی ادب گویی تو چون اصحاب کهفی در مثل، تاریخ می‌گوید: از اسلامت نبرده هیچ موقع دشمنت بویی اگر اسلام باقی ماند سویی همتت بود و خدیجه ثروتش سویی، علی تیغ خمش سویی غزل را بی تعلل نذر سلطان ادب کردم مگر بخشد به من عیب قوافی را و پر گویی
پر از مدح محمد بود دیوان ابوطالب که غیر از او نبوده در در دل‌وجان ابوطالب اگر حتی تمام مکه با او دشمنی می‌کرد شبیه کوه محکم بود پیمان ابوطالب چنان دین زیر دِین جان‌فشانی‌های او مانده که می‌نامند ما را هم مسلمان ابوطالب کسی حتی اگر فکر جسارت بر نبی می‌کرد طرف می‌شد به برق تیغ برّان ابوطالب به دستان خودش پروردگار عشق پرورده‌ست گلی مثل علی را در گلستان ابوطالب بنی‌هاشم مسیر رستگاری را نمی‌پیمود اگر سکّان نمی‌شد تحت فرمان ابوطالب بدون‌شک بدل می‌شد به ویرانه تمام شهر نمی‌افتاد اگر در دست عمران ابوطالب پیام آورده جبریل امین از حق به پیغمبر؛ که "آتش دور باد از حول دامان ابوطالب" کرامت نسل اندر نسل ارث خانه‌اش می‌شد اگر می‌شد کسی یک‌بار مهمان ابوطالب پیمبر سفره‌ی او را نمک‌گیر خودش کرده چه بنویسیم ما از برکت نان ابوطالب تمام روزی یکسال خود را با خودش می‌برد اگر یک‌وعده می‌آمد سر خوان ابوطالب به یُمن مقدم پاک رسول مهربانی‌هاست که حتی شعب شد ملک سلیمان ابوطالب محمد جای خود را داشت، اما در همان دیدار بحیرا بعد از او مانده‌ست حیران ابوطالب علی سر نهانش بود و باید پرده برمی‌داشت شکاف کعبه از این راز پنهان ابوطالب اگر آن سال را پیغمبر "عام‌الحزن" نامیدند سبب این شد که سنگین بود هجران ابوطالب نه بویی برده از ایمان، نه بویی برده از اسلام مسلمانی که شک دارد به ایمان ابوطالب
به اذن آن که باشدعقل،همچون عشق حیرانش ثنا گویم کسی را که خدا باشد ثناخوانش چسان توصیف مردی را کنم که ایزد منّان مُقدّر کرده او باشد پدر بر شاه مردانش همان والامقامی که به غیر از چارده معصوم خدا بر خیل خوبان جهان داده ست رُجحانش یگانه مؤمني که طبق قول حضرت باقر بُوَد سنگین تر از ایمان کُلّ خلق ؛ ایمانش چگونه جان پیغمبر نخوانم آن کسی را که کسی مثل علی عالی اعلاست جانانش به شُهرت مؤمن آل قریش و سیّد بَطحاست اگر چه داده است عبدالمُطلّب،نام،عِمرانش بنازم شهسواری را که وقت حفظ پیغمبر علی در سِنّ کم بوده ست با رغبت به فرمانش بُوَد نام عروس و همسرش با مادرش یکسان خدا اینسان به نور فاطمه کرده درخشانش به طعن خار از زیبایی گل کم نخواهد شد چه غم گر کافری او را بخواند نامسلمانش علی وقتی قسیم جنّت و نار است،بابایش بُوَد همسایه ی ختم رُسُل در باغ رضوانش همانطوری که از اوّل موحّد بود ابوطالب به اسلام حقیقی ختم شد بی شُبهه پایانش چه دردی داشت داغ رفتنش که در عزای او علی و مصطفی و فاطمه بودند گریانش علی هنگام غسل او دل دریایی اش می سوخت که می افتاد روی نعش بابا اشک چشمانش گمانم یاد چندین سال بعد افتاد که باید بشوید نیمه ی شب یاس را در بیت الاحزانش
نام تو به روی لب مکرر دارد در دل غم داغ تو پیمبر دارد یک لحظه به ایمان شما شک نکند هر کس که به دل ولای حیدر دارد