eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
2 عکس
2 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
شاعر به حیرت است تو را دید یا شنید گفت از الست و قافیه قالو بلی شنید صبح از مدینه خواند و شب از کربلا شنید از یار آشنا سخن آشنا شنید چشم تو بود روز ازل غمزه ساز شد نورت ظهور کرد و ابو حمزه ساز شد دست تو ربنای قنوت اجابت است سجاده ی تو قبله ی اهل عبادت است اشکت نزول آیه ی باران رحمت است لبهای تو صحیفه ی عرفان و حکمت است هرکس کلاس درس تو را مستعد شده ست پای دعای خمسه عشر مجتهد شده ست از بس به نام مادر تو ماه و سال ماست آغشته با دعای تو رزق حلال ماست شد مادرت عروس علی، خوش بحال ماست ایرانی است مادر تو، این مدال ماست ما را علی غلام حسینش خطاب کرد از ما عروس فاطمه را انتخاب کرد در شام، غیرِ بغض تو در سینه ها نبود مسجد محلِّ رویش آیینه ها نبود جز بوسه ی معاویه بر پینه ها نبود منبر که جای بازی بوزینه ها نبود منبر برای حج تو میقات عشق بود حق با علی ست، خطبه ات اثبات عشق بود
ای علـی اوّل از آل علـی وارث اِكرام و اِجلال علی پيشتاز و پيشواي اهل دين مظهر توحيد فخرُ العارفين حُجّةُالله و امامُ المَشرِقين سيّدسجّاد عليّ بن الحُسين نور چشمِ نور عينِ فاطمه يادگاريِ حُســينِ فـاطمه رونوشت زُهد شاه لافتي ماه داماد امام مجتبي عرش حق آئينه ي سجّاده ات سجده و ذكر و دعا دلداده ات محوِ سعيِِ تو صفا و مروه است تو غلامت مُستجاب الدّعوه است عقل ها در باب تو سر در گُم اند نقطه اي در آسمان چارُم اند مادر تو خاك بوس فاطمه ست فخرش اين بس كه عروس فاطمه ست مادرت ناموس شاه كربلاست خطبه خوان عقد او شير خداست شهـربانو عزّت ما مَردُم است شاهـدُخت يزدگِرد سـوّم است من ز توصيفش زبانم قاصر است مادر معصوم قطعاً طاهره ست مادري اين گونه بابايي چنين جمع اين دو كيست؟زين العابدين گر چه از اكبر كمي كوچك تري در حقيقت تو عليِ اكبري روح ما را كرده ذكرت صيقلي يا عليّ بن الحُسين بن علي كوري چشم نمك نشناس ها پيش مرگت مي شوند عبّاس ها گرچه در دشت بلا تب داشتي عمّه اي مانند زينب داشتي دم به دم داغ مُكرّر ديده اي ذبح هفتاد و دو تا سر ديده اي با چه حالي پيكر بابات را جمع كردي در ميان بوريا ؟ تو چهل منزل اسارت ديده اي خيمه ي در حال غارت ديده اي درد با هر عضو تو درگير بود دست و پايت در غُل و زنجير بود شاهدم دروازه ها ، بازارها كُشته اند اين مرد را آزارها آه از آن آتش كه در شام بلا هم سرت را سوخت هم عمّامه را آه از آن ساعت كه در بزم شراب خيزران مي خورد بر لب با شتاب چوبدستي يزيد از پا نشست چون كه دندان ثنايا را شكست
اُسوه‌ی‌سجّادهاست؛حضرت‌ِسجّاد صُوم‌وصَلات‌و‌دُعاست؛حضرت‌ِسجّاد آدم‌ونُوح‌وخلیل‌وموسی‌و‌عیسی جمع‌همه‌انبیاست،حضرت‌ِسجّاد چون به‌ نماز ایستد برابر معبود مایه‌ی فخر خُداست،حضرت‌ِسجّاد دون خداوند و فوق کلّ خلایق وارث‌«قُل‌اِنّماست»،حضرت‌ِسجّاد مثل‌‌علی‌اکبر است‌خُلق و خِصالش آینه‌ی‌ مُصطفاست،‌حضرت‌ِسجّاد هم‌ وَجَناتش شبیه حیدر کرّار هم‌ حسن مُجتباست؛حضرت‌ِسجّاد دوش به‌وقت‌ِطواف کعبه شنیدم قبله‌ی‌اَهل‌ِولاست،حضرت‌ِسجّاد نور که‌محدود در‌ زمان‌ومکان‌نیست وُسعت‌ِبی‌انتهاست،حضرت‌ِسجّاد خامس اهل کسا حُسینِ مُصفّاست وارثِ آلِ عبـاست،حضرت‌ِسجّاد بـعدِ فراقِ پدر قـریبِ به چِل‌سال روز‌ و شبش کربلاست،حضرتِ‌سجّاد حضرت‌ یعقوب‌ داشت کُلبه‌ی‌ اَحزان صاحبِ دارُ البُکاست،حضرت‌سجّاد کاش که رقّـاصه‌ها نیامده بودند حال‌که‌صاحب‌عزاست،حضرت سجّاد گُوشه‌ی زندان،به بزم باده،‌ خرابه ! جای تو آخر کجاست؟حضرت سجّاد روضه‌ی‌عمّامه‌ات‌که‌سوخت‌درآتش داغِ دلِ زارِ ماست ،حضرتِ‌سجّاد
وقـتی که فروغ ازلی دیدن داشت  انوار خداوند جلی دیدن داشت با دیدن فرزند عزیزش سجـاد لبخند حسین بن علی دیدن داشت ...... مرآت جمال ازلی را عشق است گل خنده والی الولی را عشق است در نام گذاری پسر باز حسین فرمود فقط نام علی را عشق است
بنیاد غم و فراق ،  بر باد آمد امشب به زمین لطف خدا داد آمد سجاده و تسبیح و عبا خوش حالند زیرا به جهان سید سجاد آمد
صحبت زفروغ سرمدی باید کرد روبرجلوات ایزدی باید کرد سه دستۀ گل زباغ سبز صلوات نذر سه گل محمدی باید کرد
مثل گل ها واشدی ، عطر جنان آورده ای شادی و لبخنـد بهر بـاغبـان آورده ای خطی نوری تا زمین از آسمان آورده ای نورایمان کهکشان درکهکشان آورده ای آمدی تا جلـوۀ دیگر ببخشی خـاک را مات نور خویش گردانی همه افلاک را تا رسیدی شادی مولای ما تکرار شد شهر پیغمبر زنورت مطلع الانوار شد رفت وآمد درمسیر آسمان بسیار شد عرشیان را لحظه های دلخوش دیارشد قدسیانی که تو راوقت زیارت دیده اند چشمه سارکوثرو غـرق طهارت دیده اند ازتبار نور بـودی نور بـاران شـد زمین عطر تو پیچید وبهتر ازبهاران شد زمین باصدای تو پُراز شور هزاران شد زمین با تو محراب دل سجده گزاران شد زمین چون خدا از عالم  بالا نگاهت می کند فخر برحال نماز واشک وآهت می کند آمدی تا عـابدان را زینتی پیــدا شود ساجدان را در عبادت عـزّتی پیدا شود عاشقان را شور عشق وطاعتی پیدا شود بندگی را جلــوگـاه و رفعتی پیدا شود آسمان ها را نـوای  ربنّــایت پُرکند عطر اخلاص ومناجات ودعایت پُرکند بندگی درنغمه های یاربت معنا گرفت ازمناجات و دعای هرشبت معنا گرفت زندگی درسایه سار مکتبت معنا گرفت دین شناسی ازمرام ومطلبت معنا گرفت تا خدا بایک دعای خویش راهی کن مرا چون ابوحمزه بیا امشب الهی کن مرا درزمینی که خدا گنجینۀ اسرار کرد حکمت یزدان حکیمانه تورا بیمار کرد با قیام گریه هایت حفظ آن آثار کرد خطبۀ ویرانگر تو دشمنان را خوار کرد سینه ات هرچند بین آتش غم تفته بود گرنبودی کربلا ازیاد مردم رفته بود بعد چندین قرن از شور و قیام کربلا گُل کند هر روز از اشک تو نام کربلا جاودان مانده به لوح دل پیام کربلا گشته دل ها مُحرم بیت الحرام کربلا کربلا گفتم هوایی شد دلم بار دگر چون همیشه کربلایی شد دلم باردگر سوی گلزار شما دل را هوایی می کنم برغبار درگه تو جبهه سایی می کنم کی از این در لحظه ای فکر جدایی می کنم من ز درگاه شما تنها گدایی می کنم چون «وفایی» با توّلای تو غرق نعمتم تا قیامت سائل این آستان رحمتم
اگر چه در ره حق صدهزار دشواریست میان حادثه ها کار حق نگهداریست اگر چه جنگ، اگر چه اسارت است ولی همیشه کار خدا یاری و مددکاریست خوشا اسارت اگر آخرش حسین بُوَد که بی حسین شدن اول گرفتاریست سخن به مدح زنی می کنم شروع، که شعر به مدح و منقبتش متهم به کم کاریست سخن به مدح زنی می کنم شروع،‌ بلی که از گناه، تمام وجود او عاریست همان‌ که چشم و دلش رو به عالم بالاست که قصر در نظرش جلوه ی دل آزاریست همان که جلوه صد قصر غافلش ننمود همان که چشم و دلش، پُر ز نور و هشیاریست زبان و مرز به درگاهِ نور بی معناست یگانه محور و معیارِ حق سزاواریست به خاستگاری او فاطمه به خواب آمد "زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست"* به هر کسی نرسد اینچنین مقام رفیع که این نتیجه ی یک عمر خویشتن داریست خدا برای حسین آفریدش از اول جواب او به حسین از همان ازل آری ست شرافتیست بلی مادر امام شدن ز عشق بو نبرد آن دلی که زنگاریست همین که دامن او مهد حجت الله است نشان رفعت شان و بلندمقداریست " دهد ثمر ز رگ و ریشه درخت خبر"* که خُلق مادر در خُلق بچه ها جاریست بُراق عشق تو را تا خود مدینه رساند که در مسیر خدا مرکبت سبکباریست که خواستی وطنت خانه‌ی حسین شود کجای قصه هجرت ز جبر و ناچاریست؟! تو آمدی که به زن شأن دیگری بدهی به نُه امام نشان تو جاری و ساریست "هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب" هنوز از تو سرودن کمال دشواریست
شب نیایش و عرض دعا رسیدامشب شب تجلی نور خدا رسید امشب چه عطروبوی خوشی باصبا رسیدامشب شمیم لطف خدا از کجا رسید امشب   بیا به سوی فلک چشم خویش را واکن هرآن چه دیده ندیده کنون تماشا کن بیا ببین که مهی بی قرینه می آید سرور جان و دل و نور سینه می آید شمیم رحمت حق از مدینه می آید اگرکه غرق گناهی، سفینه می آید          مدینه چون دل سالار عاشقان شاداست مدینه شاهد نور امام سجّاد است بیا به بیت ولایت ببین چه رخ داده زمین به پاس قدم بوسیش شدآماده برای سید سجّاد گشته آماده همین که آمده دنیا به سجده افتاده   چه عّزتی وچه شکوهی به مؤمنین آمد عزیز درگه حق، زین العابدین آمد وجود اطهر او غرق رحمت و نور است میان اهل فلک ساجداست و مشهوراست زمین ز سجده ی نورانیش چنان طوراست خدا ز حضرت او شادمان و مسروراست  همیشه روی لب خود تلاوتی دارد تلاوت از لب آن گل حلاوتی دارد به شوق مقدم او عرشیان دعا خواندند سرود عشق ومحبت چه بی ریا خواندند همین نه خلیل ملک را کنون فرا خواندند تمام اهل جهان را براین سرا خواندند   به شکر آمدن او نماز باید کرد کریم آمده دستی دراز باید کرد امام عزّت و آزادگی و تقوا اوست طلایه دار همه عابدان دنیا اوست پیام آور خونین کربلا تا اوست شمیم عشق وشرف ،عطر کربلا با اوست شهید زنده ی شور و قیام کرب بلاست امیر قافله ی شاهدان عاشوراست به کعبه منزلت و آبرو و عزت داد مقام را ز مقامات خویش رفعت داد به یک اشاره به زمزم نشان الفت داد به بوسه ای به حجر زینت و مسّرت داد اگرچه مدحت او را کسی نکو گوید سزاست تا که فرزدق مدیح او گوید مقام حضرت او فوق درک و فهم ماست پیام روشن او مشعل ره فرداست وجود او متجلی زجلوه ی تقواست تجلیات دعا از صحیفه اش پیداست دعای ناب ابوحمزه اش چه روحانی است فرازهای دعایش عجیب توفانی است صحیفه اش که پُر از جلوه ی عنایت اوست کتاب علم و عمل، مشعل هدایت اوست چراغ روشن دل های ما ولایت اوست خوشا کسی که«وفایی»پی رضایت اوست   دلا همیشه بیا پیرو مرامش باش قدم گذار به راهش،سپس غلامش باش
از شکوهت زبانم الکن شد آمدی و زمین مزیّن شد علت بندگی معیّن شد با تو تکلیف چَشم روشن شد.. حضرت نور ، خانه ات آباد السلام علیک یا سجاد علی‌اکبر چه شاد و خندان است چشم هایش دو ابر باران است بغلش مثل رحل قرآن است به لبش آیه های ایمان است وَان‌یکاد است بر لب اکبر جمع شد جمعِ آل پیغمبر آمدی محتوا درست کنی بندگی را بنا درست کنی ‏ربّنا ربّنا درست کنی کار را با دعا درست کنی افتخاریست نوکرت هستیم هم وطن های مادرت هستیم ماهِ ایران زمین جهان‌بانو هم‌وطن را ببین جهان‌بانو ای امام آفرین جهان‌بانو با علی همنشین جهان‌بانو یاس فرموده انتخابْ تورا فاطمه بوسه زد به خوابْ تورا از چنین مادری چنین فرزند- بر میاد- فدای این دلبند دور قنداقه دود کرد اسپند قاب این چهره پر شد از لبخند غرق نور است خانه سر تا سر جان به قربان این پدر مادر ای فدای تو مهربانِ حسین اسم‌ تو هست در اذانِ حسین ذکر تو لذت بیانِ حسین ای صفا بخش خاندانِ حسین عرض حاجات با شما داریم ما تمنای کربلا داریم رحمتِ عام ، حضرت باران هر سه شنبه شدیم زائرتان لذت بندگی به ما بچشان کم کم از راه میرسید رمضان پُر کن این کاسه ی سفالی را پُر کن این دستهای خالی را دست تو ربنای زندگی است در صحیفه صدای زندگی است خط به خط اش بنای زندگی است رفع و دفع بلای زندگی است از دل ما طلا درست کنید حال مارا شما درست کنید بله شعرم اگرچه آئینی است شعر من غیرِ شرمگینی نیست شأنت اوصاف اینچنینی نیست کار این شاعر زمینی نیست مِهر تو بر دلم تَرَحُّم کرد شاعرت باز دست و پا گم کرد هرچه که خواستم به من داده سفره ی عشق هست و سجاده قرعه اکنون به نامم افتاده تا بیفتم به پای شهزاده شَه و شهزاده را غلام شدم متوسّل به دو امام شدم
سلام ای گنجِ برجا مانده از شاهان ساسانی تویی باغِ بهشتِ کاخ‌های رو به ویرانی سفر از خانه‌ی اجدادی‌ات شد سِیرِ معراجت سفر از فرش تا عرش، از اهورا تا مسلمانی اسیرت خوانده‌اند آنان که از نسلِ اسیرانند به بندِ بانی آزادی‌ات دنیاست زندانی تو اهلِ خانه‌ی اسرارِ عرشی مَحرم سِرّی غریبه نیستی، همشهری مِنّای سلمانی از این پس رعیتت هستند شاهان، شاه‌بانوها از این پس شهربانویی و شه‌بانوی سلطانی تو اُم‌ُّالسَّجده‌ای اُم‌ُّالدُّعایی مادرِ نوری فراسوی زبان، اُم‌ُّالصَّحیفه اُم‌ِّقرآنی تو اُم‌ُّالرّوضه‌ای اُم‌ُّالبُکایی مادرِ ابری تویی اُم‌ُّالخِطابه، مادرِ باران و طوفانی عروسِ خاندانِ آبی اما تشنه‌ی اشکی برای آب، از روزِ مبادا روضه می‌خوانی تو اقیانوسِ اشکِ روضه‌خوانان را عَجَم‌رودی تو پیوندِ شهیدِ کربلا با خاکِ ایرانی
در شهر مدینه دلبری آمده است بَه بَه چه گلی چه اکبری آمده است چون صورت و سیرت نبی را دارد در بیت حسین پیمبری آمده است 🌺🌸🌺🌸 یکبار دگر جلوه ی سرمد آمد سر تا به قدم دوباره احمد آمد چون منطق و خُلق و خوی اکبر نبوی است ای احمدیان بوی محمد آمد 🌺🌸🌺🌸 شَه زاده شاه کربلا خوش آمد آئینه ی روی مصطفی خوش آمد چون هیبت او خِصلت او حیدریَ است اکبر نَوه ی شیر خدا خوش آمد @mortaza110shahmandi. ایتا