#بحر_طويل
#امام_حسن_مجتبی_عليهالسلام
° وسط معرکهی جنگ که غوغا شده صد گرد و غبار از پی هر اسب چنان پا شده هر گوش پر از بانگ چکاچک شده یک سو طرف لشکر مشرک شده سوی دگرش لشکر حلت بفنائک شده یک مرتبه فرماندهیشان حضرت حیدر دل و دلبر سر و سرور وَ همان کس که ز جا کند در قلعهی خیبر به جلو خواند محمد حنفیه پسرش را و به او نیزهی خود داد
° داد دستور محمد حنفیه پسرش را که برو سمت جلو محمل آن زن ، زن فتان که شده الگوی شیطان بزن و کار شتر را به دمی یکسره کن
° رفت تا معرکه شمشیر زد و بر دل سرباز مسلمان به کج رفته به تکفیر زد و ضربه پس از شیههی تکبیر زد و یک نفس خسته کشید آه حوالی شتر تا که رسید آل بنیضَبّه جان بر کف زن دور شتر یکسره حائل شده بودند چنان حامی محمل شدهبودند که او قافیه را باخت و سر را به گریبان ز روی خجلتش انداخت و برگشت عقب پیش پدر
° او که نامش حسنست و صف دشمن شکنست و پسر ارشد مرحب فکنست و یل یلها ، به دمی نیزه ز دستان برادر چو گرفت از ته دل جملهی لاحول و لاقوه الا به زبان گفت ، سپس مرکب خود طاویه را با مدد از مادر خود فاطمه هی کرد ره معرکه طی کرد به میدان زد و یک نعره چو طوفان زد و در روبروی شیر چنان شیر شد و میمنه را میسره را از دم تیغش گذراند و رجز حیدریاش را ز ته حنجرهاش خواند و پس از آن صف اول صف دوم همه را راند و چو شمشیر برای عدم آورد همانجا ملکالموت کم آورد ؛ حوالی جمل رفت چه مِثل و مَثَل رفت وَ تقدیر عدو سوی اجل رفت ، که از ترس ، بنی ضبّهِ جانبرکف آن زن ، که روا نیست بیارم وسط شعر نشان و لقبش را به عقب رفت ، چو انگشت تحیر به دهانها به عجب رفت ، به خون همهشان نیزهاش آلوده شد و ذرهای آسوده شد و رفت و ره معرکه را آنهمه طی کرد ، شتر را که به یک ثانیه پی کرد ، زن فتنهجوی لشکر اعدا به زمین خورد ، نگون بخت شد و کار عدو سخت شد و حیدر کرار دلش تخت شد و قائله هم ختم به تکبیر سپاهش وَ نبودیم ببینیم علی را و نگاهش ، و نوشتند که شهزاده رسیدهست به خشنودی شاهش ، پس از آن هم حسنِ شکر گذار از وسط معرکه برگشت عقب پیش پدر
° و پدر دید محمد پسرش را که عرق از سپرش ریخت که شرم از نظرش ریخت ملال از کمرش ریخت به دلداری او رفت و چنین حضرت حیدر به پسر گفت که سرخوردگیات چیست و دلمردگیات چیست؟ تو تنها پسر حیدری امّا حسن از آل عبا و پسر تاج نبوت ، پسر ختم رسالت وَ چنین شان ، تو را نیست ، پس اینگونه روا نیست که با خویش قیاسش بکنی
#سید_امیرحسین_موسوی
#بالحسن_الهی_العفو
#ولادت
#کریم_اهلبیت
هدیه به پیشگاهِ #حضرت_موسی_بن_جعفر علیه السلام
جشن برپا شده در عرش معلی امشب
غرق شور است و شعف سید بطحا امشب
هدیه ای داده خداوند به زهرا امشب
بنویسید که حیدر شده بابا امشب
آمد از ره پسر ارشد مولا امشب
شعفی در دل سُکّانِ سَماوات بپاست
آمده آنکه تجلیِ کراماتِ خداست
معدن رحمت و جود و کرم و لطف و سخاست
به لب حضرت جبریل چنین شور و نواست
اهل عالم کرم از او شده معنا امشب
این حسن کیست که عالم همه دیوانه اوست
(این چه شمعی است که دلها همه پروانه اوست)
همه جا صحبت از الطاف کریمانه اوست
فاش گویم به هرآنکس که درِ خانه اوست
که بساطِ کرمش هست مهیا امشب
به فدایش همه زندگی و جان و تنم
به جز از وصفِ کرامات حسن دم نزنم
(روزها ذکر من این است و همه شب سخنم)
که غلامی ز غلامانِ امامِ حسنم
کاش پرونده من را کند امضا امشب
اهلِ عالم همگی ریزه خورِ خوانِ حسن
ملکِ وحی بود قُمری بستانِ حسن
هست ذکرِ لبِ عشاق و محبانِ حسن
(تا ابد هرچه کریم است به قربانِ حسن)
حُسنِ بی حد و عدد آمده دنیا امشب
امشب از یار عقیق یمنی میخوام
عشق ، مانند اُوِیسِ قَرَنی میخواهم
نَفْسِ دور از فِتَنِ اَهرِمَنی میخواهم
سائلم ، لطف و عطای حسنی میخواهم
گوید ای کاش که آمین دعا را امشب
سروده : #یونس_وصالی (یونس)
#کریم_اهلبیت
#حسناماممناستومنمغلامحسن
#ولادت
خدا به حیدر و زهرا چه گوهری داده
به آسمانِ ولایت چه اختری داده
به خاندانِ رسالت چه دلبری داده
به کامِ شیعه چه قندِ مکرری داده
ندا رسیده بیایید سائلان از راه
که جلوه کرده به عالم کریم آل الله
ملائکه همه مشغولِ طوفِ قامت او
کریم ها همه مبهوت از کرامتِ او
زبانزد است میان همه شهامتِ او
جمل نشانه ی خوبی است از قیامتِ او
شتر سوارِ جمل را به خاک میمالد
به او امیرِ دوعالم عجیب میبالد
برای رفعِ نیازِ همه شتاب کند
به این پسر به خدا فخر ، بوتراب کند
به نام مادرش او را کسی خطاب کند
دعاش را به خدا زود مستجاب کند
به عشق فاطمه مشغولِ ذره پروری است
عجیب این قدمِ نو رسیده مادری است !
رسیده او که پناهِ فقیر ها باشد
امیدِ آخرِ جمعِ اسیر ها باشد
و بارشی به دلِ ما کویر ها باشد
که شاه راهِ تمامِ مسیر ها باشد
به جز درِ کرمش هیچ در نباید زد
(به سینه احدی دستِ رد نخواهد زد)
به سر رسید شب ما و میدمد خورشید
شبیه نور به شامِ سیاه ما تابید
خدا کند که شود حب او به دل تشدید
کنار اوست که ما میرسیم بر توحید
(دلِ رمیده ی ما را انیس و مونس شد)
هزار شکر که حُبَّش نصیبِ (یونس) شد !
سروده : #یونس_وصالی (یونس)
#همه_اش_لطف_حضرت_زهراست
#بالحسن_الهی_العفو
#کریم_اهلبیت
تعظیم میکنند کریمان به ساحتت
حاتم گدا و ریزه خورِ خوانِ رحمتت
تو کیستی که حضرت حق داده ات سلام
هرلحظه میکنند ملائک زیارتت
هر روز رو به سمت حریم تو میکنم
بوی بهشت میوزد از سوی تربتت
آدم گدای کوی تو شد ، نوح نوکرت
عیسی و یوسف اند اسیرِ کرامتت
هستند انبیا همه مشغول طوفِ تو
هستند اولیا همه محو نجابتت
فوراً گره ز کار من خسته باز شد
در هر زمان که "جامعه" خواندم به نیتت
بین من و خداست ذنوبی که یا حسن
بخشیده میشوند فقط با رضایتت
(یونس) سروده شعر به مدحت چرا که او
دارد امید روز جزا بر شفاعتت
سروده : #یونس_وصالی (یونس)
۱۳ رمضان الکریم ۱۴۴۵ه.ق
#همه_اش_لطف_حضرت_زهراست
#سوارسبزپوش
ماه، گرم همزبانی با یتیمی دیرجوش
سرو، آن سروی که دارد بار خرما روی دوش
گوهر، آن گوهر که از شوق ظهور روی او
رودها از روز اول گشتهاند آئینه پوش
نام او را میبرم، نامی که بعد از بردنش
میشود شیرین دهانِ میثم خرمافروش
بند بند من گدای مدحت آن شاه شد
کاسه پیش آورده چشم و مشت وا کردهست گوش
من دلم سنگ است اما کعبه یادم دادهاست
گاه لب وا میکند از شوق، سنگ سخت کوش
ای خوشا تیغی که در پیکار بردارد خراش
یک دم اما در دفاع از او نیفتد از خروش
آنکه جانش ذره ای گرم است از مهر علی
شمع بیت المال را هرگز نمیخواهد خموش
نام او را خوانده اما در مقامش ماندهام
چشم نابینای من درکی ندارد از نقوش
جای گل رویید چاه و رفت بالا نخل آه
خون خاک از غربت او بارها آمد به جوش
کاسۀ صبر یتیم آنشب سرآمد پشت در
رفت او و در خیالم بارها رفتم ز هوش
قرنها بعد از علی دنیا بهارانی ندید
عاقبت از راه میآید سواری سبز پوش
#مسعودیوسف_پور
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#شاعر : #علی_گلچین_پور
#نوع_شعر : #مدح_وولادت
#وزن_شعر : #مفعول_فاعلات_مفاعیل_ فاعلن
#قالب_شعر : #مربع_ترکیب
باران گرفت و کوچۀ دنیا صفا گرفت
دریا به یُمن نورِ وجودش ضیاء گرفت
روحِ کرم ز فیض قدومش جلا گرفت
سائل همیشه رزق خود از مجتبی گرفت
زیـبـاتـرین تـرانـۀ لـبها خوش آمدی
اول امــام زادۀ دنــیــا خــوش آمــدی
مـاهِ خـدا ز بـرکـت تو این چـنین شده
عـشـقت دلـیل هر نـفـس مـؤمنین شده
زلف کمند توست که حبل المتـین شده
اصلا کـرم به نـام تـو آقا عـجـین شده
عـمـری گـدایِ سـفـره و میخـانـۀ توأم
عـمـری خـمـار بـاده و پـیـمـانـۀ تـوأم
سنگ تو را به سینه زده جانم از ازل
ای آبروی شعر و ادب، قطعه و غزل
احسانِ بیکـرانِ تو در هر زبـان مثل
شد قـاسـم تو وارث احـلی من العـسـل
بیحب تو عسل به دهانم هلاهل است
آخر به جز حسن چه کسی یار سائل است؟
ذکـرِ گـرهگـشـا، حـسـن بن عـلی مـدد
فـرزند مـصطـفی، حسن بن عـلی مدد
ای مروه و صـفـا، حسن بن علی مدد
ای نـورِ کـبـریـا، حـسـن بن علی مـدد
هفت آسـمان به حیرتِ ذکرِ سجـود تو
عزّت گـرفته پـرچـم دین با وجـود تو
تـنـهـا دلـیـل عــزّت مـن، آبـروی مـن
پُـر کن پیاله را که تهی شد سبوی من
یک لقمه نان ز دست تو شد آرزوی من
یک بار هم نظر بنما سمت و سوی من
نـورِ خـدا ز سوی تو شد منجلی حسن
ای ذو الـفــقــار دوم آل عــلـی حـسـن
سر تـا به پـایت آیـه به آیـه پیمبری
تـو اولـیـن ســلالــۀ آیــات کــوثـــری
آقا میان معـرکه کـردی چه محشری
دیـدنـد در جـمـل کـه تـجـلّـیِ حـیدری
جانم به ضربِ دستِ تو ای تیغِ صیقلی
ای فـاتـح جـمـل پـسـر مـرتضی عـلی
#شاعر : #محمدحسین_رحیمیان
#نوع_شعر : #مدح_وولادت_امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#وزن_شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
#قالب_شعر : #ترکیب_بند
من کـویـرم آمـدم تا ابـر بـارانـم کـنـنـد
آتـشـم اما در این شبها گـلسـتانـم کنند
شب به شب این در زدنها کار خود را میکند
هر چه باشم درد، در این ماه درمانم کنند
من گناهم هرچه هست از نا امیدی کمتر است
غرق عصیانم، الهی غرق غفرانم کنند
مست دنیایم ولی این شبنشیـنیها مرا
مستِ مستِ مست از سبحانَ سبحانم کنند
هرچه باشم از محالات است در این بارگاه
بیمحـلی بر من و حال پـریـشانـم کـنند
چهارده شب من در این خانه گدایی کردهام
تا که امشب آستان بوسِ حسن جانم کنند
ظلمت محضم ولیکن رو به ماه آوردهام
بر خـدای دست و دلبازان پـناه آوردهام
ریخت عالم را بهم، دست عطای مرتضی
هر که را دیدم شده امشب گدای مرتضی
ثـانیه ثـانـیه امـشب به گـل روی حـسن
مرده زنده میکند دارالـشـفای مرتضی
آی دنیا بعد از این ازفقردیگربیمه ای
آمده مشکـلگـشـای بـچـههای مـرتضی
لشکر باطـل چه آید بر سرش، الفـاتحه
فاطمه آورده سرلشکـر برای مـرتضی
آمـده تـا روزهای تـلـخ را شـیـرین کند
آمده غـوغـا نـمـایـد پـا بهپـای مرتضی
کار تزویر و نفاق و ظلم و فتنه زار شد
عالمی مبهوت این شاه و سپه سالار شد
ای مبارک ماهِ این ماه مبارک ، یا حسن
آمدی و با تو شد جود و کرم معنا حسن
آشـنا و غـیر نـشـنـاسد مـرام فـاطمیت
ای دلت دریاتر از دریاتر از دریا حسن
ای که بر زهرا تواول بار مادرگفته ای
ای بزرگ و ای سرآغاز بنیالزهرا حسن
شیر مرد معرکه، سردار صفین وجمل
هر کسی که با تو در افتاد شد رسوا حسن
ای که زد صلح تو طعنه تا ابد بر هر چه جنگ
هرچه آید پیش، باشد پرچمت بالا حسن
اولین شاگرد و شاگـرد اول مـولا تویی
مرشد شیران بیتکـرار عـاشورا تویی
ای همیشه چاره سازم دوستت دارم حسن
سـرور بـنده نـوازم دوسـتت دارم حسن
همدمم، سنگ صبـورم، ای پـناه آخـرم
محرم هر درد و رازم دوستت دارم حسن
مهربان آقای من یک بار هم در خانهات
رد نشد دست نیازم دوستت دارم حسن
بارها با نام تو در طـرفـةالعـیـنی فـقـط
طی شده راه درازم، دوستت دارم حسن
هرکه خواهد هر چه گوید من مسلمان توأم
ای نیازم، ای نمازم، دوستت دارم حسن
من به مردم گفتهام دارم رفاقت با حسن
آبـرویم را نـبـر روز قـیـامت یا حـسـن
یا معـز الـمؤمنین ای خسته از کـفـارها
آمده جـانت به لب از ظاهـر دیـندارها
آی لعـنت تا قـیـامت برمرام روزگار
هیچ کس یـاور نـشد بر یـاور بییـارها
هم به مسجد، هم به خانه، هم میان کل شهر
خوب حقت را ادا کردند ای گل، خارها
ای شهید مـاجـراهای مگـوی روزگـار
تا ابـد شـرمـنـدۀ تو کـوچـههـا دیـوارها
شاهِ افـلاکی من، حـتی مـزار خاکیات
میزند طـعـنـه به کـل کـاخها دربـارها
ای شهید کوچهها، تنهاتر از مولا حسن
چشم ماهیهای دریا از غمت دریا حسن
شاعر : #محسن_پالیزدار #نوع_ شعر : #توسل #وزن_شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن #قالب_شعر : #غزل
من به خوان کرمت سخت طمع کارشدم
لطف بیحد تو را دیدم و هوشیار شدم
غافل از خود شدم و قافله را گم کردم
غرق شهوت شده و سخت گرفتارشدم
آنقـدر تور تـنـیـدست به دورم ابلیس
غـافـل از رحمت آن خالق ستّـار شدم
پیش چشم تو به هر کار بدی دست زدم
در گنه؛ وای به هر دفعه جگر دار شدم
غرق مستی و جوانی و غرورم بودم
گـوئیا از در فـیض تو طـلـبکـار شدم
ناگهان رحمت بیحـد تو بـاریدن کرد
رمـضان آمد و من طالـب دیـدار شدم
با نـسیـم سحـری روح به پروازامد
خواب بودم من و از شوق تو بیدار شدم
باده صوم و صلات تو مـریضم کرده
من شفا کی طلبم؟ شکر که بیمار شدم
صاحب این دل من وارث شمشیرعلیست
خـاک پـای پـسـر حـیــدر کـرار شـدم
ثـمـر غـمـزۀ پُـر مـهـر ابـاصالـح بود
که ز جان خـادم عـباس عـلمـدار شدم
#بهارقران
#بهارطبیعت
شما که منجی عالَم ز رنج و عصیانید
شما بهار طبیعت بهار قرآنید
اگرچه گل به گلستان شکفت و شد نوروز
ولی به ذات الهی شما بهارانید
#ولادت_کریم_اهلبیت
گدای لطف و جودِ مجتبی باشد کرامت هم
فقیر و ریزه خوار خوانِ او باشد سخاوت هم
سراسر احمدی دیگر، سراپا مثل پیغمبر
به خَلق و خُلق و گفتار و به کردار و به قامت هم
حَسن صورت، حَسن سیرت، حَسن خَلق و حَسن خُلق است
که معنا عاجز است از حدّ توصیفش عبارت هم
چنان افتاده ام بر خاک پای مجتبی امروز
"که فردا برنخیزم بلکه فردایِ قیامت هم"*
کجا او دوستان را از دعا محروم می سازد
محبّت کرد بهر آنکه بود اهل جسارت هم
ضمانت می کند دنیا و عقبای محبان را
که اینجا دستگیری میکند، آنجا شفاعت هم
#عاصی_خراسانی
*مصراع از هلالی جغتایی
#امام_حسن_علیه_السلام_مدح
تا مرا قدرت حق در ازل ایجادم
خاکی از عشق در آمیخت و آبادم کرد
تا که بر خواستم و روی به مردم کردم
با زبانی که خدا داد تکلم کردم
از همان لحظه به توحید شهادت دادم
دست بیعت به نبوّت به ولایت دادم
میل کافر شدن از سینه که برداشت خدا
مهر زهرا و علی را به دلم کاشت خدا
بعد از آن روح مرا پیش دو دلبر بردند
از همان روز دلم را دو برادر بردند
دو برادر نه دوتا سورهء انسان خدا
دو غزل مثنویِ ناب به دیوان خدا
دو برادر دو عزیز دل و فرزند بتول
یا دو خورشید به زیبایی لبخند بتول
دو برادر نه دوتا سروِ گلستان علی
دو برادر نه دوتا لؤلؤ و مرجان علی
دو برادر نه دوتا چشمهء فیض جاری
هر دوتا آینهء لطف فراوان علی
هر دو سردارِ دلاور به سپاه حیدر
دو برادر نه دوتا جلوهء طوفان علی
با حسینش همه دیدیم نجف را امّا...
بی حسن راه نداریم به ایوان علی
این دوتا سورهء نورند و چراغ راه اند
حُجَجُ الله عَلَی الخلق ولی الله اند
این دو تا ابر خطاپوش و امان الناس اند
این دو تا زمزمه و ذکر لب عباس اند
مهبط الوحی خدایند و اصول الکرم اند
در جوانمردی و ایثار به عالم علم اند
منتهای ادب و معرفت و جود و حلم
معدن رحمت حقند، وَ خُزّان العلم
عشقشان روز ازل حک شده در قلب من است
نام زیبای دو دلدار حسین و حسن است
این دوتا نور دوصد فرق اساسی دارند
هر دوتا روضهء جانسوز و حماسی دارند
اولین فرق میان دو برادر یار است
یار دلگرمی یک لشکر و یک سردار است
نالهء واعطشا گر چه به لب داشت حسین
شیرمردانِ یلی مثل وهب داشت حسین
مسلم عوسجه و جون و بریری دارد
قاسم و اکبر و عباس و زهیری دارد
چشم بسته به رهش سینه و سر می دادند
تن خود را به دَمِ تیر سه پر می دادند
چه بگویم که حسن یار وفادار نداشت
خار در دور و برش بود ولی یار نداشت
در سپاهی که ندارد تک و تنها مانده
آه و فریاد دریغ از دو سه تا فرمانده
او پی کار همه رفت گره وا می کرد
دردها داشت ولی درد مداوا می کرد
نکند فکر کنی طعنهء اغیار شنید
طعنه و زخم زبان از طرف یار شنید
بین ما هم که غر یب است از او دم نزدیم
وسط روضه او سینه محکم نزدیم
فرق دیگر که میان دو برادر بوده
مهربانی و وفاداری همسر بوده
همسری داشت حسین بن علی مثل رباب
همه جا بود به همراهیِّ او پا به رکاب
به روی حرف حسینش ابدا حرف نزد
پاره شد حنجر طفلش به خدا حرف نزد
چه بگویم که حسن جان جهان قربانش
همسری داشت ولی بود بلای جانش
مجتبی با زن بی عاطفه ای همدم بود
بود محرم ولی انگار که نامحرم بود
بی حیا بود فقط طعنهء بی حد می زد
حرف می زد به حسن آنچه نباید می زد
روزی افطار برای پسر فاطمه برد
با لب تشنه حسن جرعه ای از آب که خورد
ناگهان دید که دارد جگرش می سوزد
آنچنان زهر اثر کرده سرش می سوزد
زهر در جان حسن داشت تلاطم میکرد
و نفس راه خودش را به گلو گم می کرد
سرخ شد طشت صدا زد جگرم را ببرید
به در خانه زینب خبرم را ببرید
چشم بر هم زد و بالای سرش زینب بود
بیشتر آنکه شده خون جگرش زینب بود
کس نفهمید که عمرش به چه منوال گذشت
سوخت زینب ز غمش سوخت و ده سال گذشت
کربلا هم به سر پیکر بی سر آمد
نالهء "أنت أخي" از جگرش درآمد
وای بر کوفه در این دشت تو مهمان بودی
جگرم سوخت تو رفتی ولی عطشان بودی
در دلم مثل حسن غصه و غم ریخته ای
چه شده با تن تو از چه به هم ریخته ای؟
#مجتبی_شکریان
#مدح_ولادت_امام_حسن_علیه_السلام
امشب خدا از شاهکارش رونمایی می کند
امشب حسن از عاشقانش دلربایی می کند
هر کس درِ این خانه روز و شب گدایی می کند
با این گدایی بر جهان فرمانروایی می کند
چشم و چراغ خانه ی زهرا و حیدر آمده
استاد رزم قاسم و عباس و اکبر آمده
ماه علی از راه می آید وقارش را ببین
آیینه ی زهراست، حُسن بی شمارش را ببین
در چهره ی او شوکت پروردگارش را ببین
در دستهای خیبری اش ذوالفقارش را ببین
بر خاک نعلینش ابوذرها تیمم کرده اند
از هیبتش حتی ملائک دست و پا گم کرده اند
روزی عالم می رسد از سفره ی شاهانه اش
بار زمین و آسمان را می کشد بر شانه اش
نورعلی نور است بی شک خشت خشت خانه اش
شکر خدا روز ازل من هم شدم دیوانه اش
آمد کریمی که به یمن او گدایی باب شد
امشب حسین بن علی هم صاحب ارباب شد
آرام می گیرد جهان در سایه ی بال و پرش
یا للعجب! در حیرتم از خُلق قاسم پرورش
دنیا به هم می ریزد از بانگ انا بن الحیدرش
آمد که روز و شب بگردد دور زهرا مادرش
هر جا نبردی هست شیر کارزارش مجتبی ست
جنگ جمل یعنی که حیدر ذوالفقارش مجتبی ست
خَلقا شبیه فاطمه، خُلقا شبیه حیدر است
مثل علی حتی نفس هایش مسیحا پرور است
هر کس که فرزند علی شد ، فاتح صد خیبر است
او جای خود دارد... غلامش هم شفیع محشر است
وقتی که در تاریکیِ شب ها عبادت می کند
بی واسطه او با خدای خویش صحبت می کند
آب وضوی او جهنم را گلستان می کند
شب های عالم را ، نگاهش نور باران می کند
نور وجودش عرش اعلی را چراغان می کند
ایوان طلای مجتبی کافر مسلمان می کند
اصلا حواسم نیس...ایوانی ندارد مجتبی
شمع و چراغی بر مزارش نیست مثل کربلا
#احسان_نرگسی