کو شب قدر که قرآن به سر از تنگدلی
هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی
مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی
اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی
همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی
ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث
خوشترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی
ای دریغا که شب قدر، علی را کشتند
قدرنشناسترین امت لات و هبلی
کسی آن سوی حسینیّه نشستهست هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی،
باز قرآن به سرش دارد و هی میگوید
بحسین بن علیٍ بحسین بن علی
مهدی جهاندار
#مناجات
#امام_حسین_علیه_السلام
گرچه بر این آستان روی سیاه آورده ام
شرمسارم، اشک هایم را گواه آورده ام
دست خالی در ضیافت آمدن شایسته نیست
من برایت کوله باری از گناه آورده ام
در جزا، پرونده ی ما را بسوزان جای ما
از قضا، من نامه ای پر اشتباه آورده ام
خسته ی راهم، به یک لبخند مهمانم کنید
از خرابات هوس، حال تباه آورده ام
دل بریدم از همه، دل بسته ام بر مهر یار
رخصتی فرما، رفیقی نیمه راه آورده ام
باز کن آغوش خود بر بنده ی آلوده ای
من به ستار العیوبی ات پناه آورده ام
کارهایم زشت بود اما نهادم زشت نیست
مهر مولایم علی را عذر خواه آورده ام
پای من لغزید و دستم را گرفت این روضه ها
نیمه جانی از کنار پرتگاه آورده ام
تحفه ای دارم که بی شک حاجتم را می دهند
اندکی تربت به درگاه اله آورده ام
داغ بر دل، اشک بر رخ، آرزومند نجات
مثل حر رو بر مسیح قتلگاه آورده ام
#سید_روح_الله_مؤید
#امیرالمؤمنین_مدح
تو آن ماهی که ماهی گفت بعد از دیدنت: ما_هی؟
که در ماهیتت ماندهست، ماهی از پیِ ماهی
نه دندان است ای کان ملاحت! کآنچه میدانم
صفی از یوسف است و برده داری بر سرِ چاهی
اگر دستی برآری میوه از عرش خدا افتد
خطا گفت آنکه گفت ای سرو! داری قدّ کوتاهی
نگاهت خطبه میخواند دو نقطه، این چه اعجاز است
بزن با پلکِ خود شرحی بر این ایجاز، گهگاهی
بحیرا سرّ مطلب را نمیداند، مسیحا دم!
که گردد ابر رحمت گر برآری بی هوا آهی
براق از برق لبخند تو می آید، تبسّم کن
نمی ماند اگر لب تر کنی تا عرش حق راهی
تو را تخت خلافت قاب قوسین است و میدانم
که دنیای دنی را پیشِ أو ادنی نمیخواهی
#مسعود_یوسف_پور
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
این چشم ها به راه تو بیدارمانده است
چشم انتظارت ازدم افطارمانده است
برخیز و کوله بارمحبت به دوش گیر
سرهای بی نوازش بسیارمانده است
با توچه کرده ضربه آن تیغ زهردار
مانندفاطمه تنت ازکارمانده است
آنقدر زخم ضربه دشمن عمیق هست
زینب برای بستن آن زار مانده است
آرام ترنفس بکش آرام تربگو
چندین نفس به لحظه دیدارمانده است
ازآن زمان که شاخه یاست شکسته شد
چشمت هنوزبر در و دیوار مانده است
سی سال رفته است ولی جای آن طناب
بر روی دست و گردنت انگارمانده است
می دانی ای شکسته سرآل هاشمی
تاریخ زنده درپی تکرارمانده است
ازبغض دشمنان به تو یک ضربه سهم توست
باقی آن برای علمدارمانده است
#محسن_عربخالقی
#امیرالمومنین_شهادت
اگرچه زخم به فرقش سه روز منزل داشت
علی جراحت سر را همیشه در دل داشت
نه پنج سال خلافت، که پیش از آن هم نیز
دلی به سینه چنان مرغ نیم بسمل داشت
دمی که آینهٔ آب چاه را میدید
هزار حنجره فریاد در مقابل داشت
بلند دست کریمش ز دیده پنهان بود
چو بوتهای که در آغوش خاک حاصل داشت
به نخل عاطفه اش دست هیچ کس نرسید
به ذره چون دل خورشید، مِهر کامل داشت
اگر شبانه به اطعام سائلان میرفت
-به جان فاطمه- شرم از نگاه سائل داشت
پس از شهادت زهرا، علی ز عمق وجود
همیشه در دل خود انتظار قاتل داشت
#غلامرضا_شکوهی
#مناجات
#شبهای_قدر
بگذار تا بميرم در اين شب الهی
ورنه دوباره آرم رو روی روسياهی
چون رو كنم به توبه، سازم نوا و ندبه
چندان كه باز گردم گيرم ره تباهی
چون رو كنم به احياء، دل زنده گردم اما
دل مرده ميشوم باز با غمزه گناهی
گرچه به ماه غفران بسته است دست شيطان
بدتر بود ز ابليس اين نفس گاه گاهی
ای كاش تا توانم بر عهد خود بمانم
شرمنده ام ز مهدی وز درگهت الهی
تا در كفت اسيرم قرآن به سر بگيرم
چون بگذرم ز قرآن اُفتم به كوره راهی
من بندگی نكردم با خويش خدعه كردم
ترسم كه عاقبت هم اُفتم به قعر چاهی
با اينكه بد سرشتم با توست سرنوشتم
دانم كه در به رويم وا ميكنی به آهی
ای نازنين نگارا تغيير ده قضا را
گر تو نميپسندی تقدير كن نگاهی
دل را تو ميكشانی بر عرش ميكشانی
بال ملک كنی پهن از مهر روسياهی
دل را بخر چنان حُر تا آيم از ميان بُر
بی عجب و بی تكبّر از راه خيمه گاهی
امشب به عشق حيدر ما را ببخش يكسر
جان حسين و زينب بر ما بده پناهی
آخر به بيت زينب بيمار دارم امشب
از ما مگير او را جان حسن الهی
در اين شب جدايی در كوی آشنايی
هستم چنان گدايی در كوی پادشاهی
#محمود_ژولیده
#شبهای_قدر
#دوبیتی
لیلةالقدر مقدر بنما یا الله
اربعین پای پیاده حرم ثارلله
سحری راه بیفتیم ز ایوان نجف
همگی رو بسوی صحن اباعبدلله
#قاسم_نعمتی
#امیرالمومنین_شهادت
#دوبیتی
ای خواب به چشمی که نمی خفت بیا
ای خندۀ غنچه ای که نشکفت بیا
دیوار و در کوفه زبان شد که مرو
امّا چه کنم فاطمه می گفت بیا
#علی_انسانی
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
#رباعی
اى تیغ همیشه بى خبر مى آیى
یك روز به شكل میخ در مى آیى
امروز تو شمشیرى و فردا قطعا
درقالب یك تیر سه پر مى آیى
*
یك مرتبه كم شتاب باشى خوب است
با قاعده با حساب باشى خوب است
فكر دل فاطمه نبودى اما
فكر جگر رباب باشى خوب است
*
اى تیغ همین قَدَر نمى فهمى نه
فرق پدر و پسر نمى فهمى نه
آن روز چه قدر گریه كردم گفتم
زن آمده پشت در،نمى فهمى نه؟
***
ماندم كه چرا تو با غضب مى رفتى
این گونه سوى شاه عرب مى رفتى
آن روز كه میخ بودى اما اى كاش
از پشت در خانه عقب مى رفتى
#علی_زمانیان
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
ﻋﻠﯽ از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد
ﺧﺒﺮ زﺧﻢ ﺳﺮش ورد زﺑﺎن ﻫﺎ اﻓﺘﺎد
آﺳﻤﺎن ﻫﺎ ﻟﺮزﯾﺪ
ﻧﺎﮔﻬﺎن وﻟﻮﻟﻪ در ﻋﺮش ﻣﻌﻠﯽ اﻓﺘﺎد
روﺿﻪ ای ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪ
مصطفی در وسط ﺻﺤﻦ ﻣﺼﻠﯽ اﻓﺘﺎد
ﺗﺎ زﻣﯿﻦ ﺧﻮرد ﻋﻠﯽ
ﮐﻨﺞ ﻣﺤﺮاب دﮔﺮ ﺣﻀﺮت زﻫﺮا اﻓﺘﺎد
ﯾﺎدی از فاطمه ﮐﺮد
غرق خون ﺑﺮ روی ﺳﺠﺎده ﺳﺮش ﺗﺎ اﻓﺘﺎد
ﺑﻪ در ﺧﺎﻧﻪ رﺳﯿﺪ
ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻤﺎن ﺗﺮ زﯾﻨﺐ ﮐﺒﺮی اﻓﺘﺎد
ﺑﺎز ﻫﻢ زﺧﻢ زﺑﺎن
ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﺷﺮری در دل آﻗﺎ اﻓﺘﺎد
ﻫﻤﮕﯽ دﻟﮕﯿﺮﻧﺪ
ﻣﺤﻨﯽ در دل ﻣﺮﻏﺎﺑﯽ درﯾﺎ اﻓﺘﺎد
ﺑﺴﺘﺮی ﭘﻬﻦ ﮐﻪ ﺷﺪ
ﯾﺎد ﺑﺎغ ﮔﻞ اﻧﺴﯿه ی ﺤﻮرا اﻓﺘﺎد
ﻧﻪ ﻓﻘﻂ در ﮐﻮﻓﻪ
ﮐﺮﺑﻼ ﻫﻢ ﻋﻠﯽ دﯾﮕﺮی از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد
إﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ آﻣﺪ
ﺣﯿﺪری در دل دشمن تک و تنها اﻓﺘﺎد
ﺑﺎز ﻫﻢ ﺿﺮب ﻋﻤﻮد
ارﺑﺎ ارﺑﺎ ﭘﺴﺮی در دل ﺻﺤﺮا اﻓﺘﺎد
ﺑﺎز ﻫﻢ ﻓﺮق دو ﻧﯿﻢ
از سر زﯾﻦ ﺑﻪ زﻣﯿﻦ اﮐﺒﺮ ﻟﯿﻼ اﻓﺘﺎد
پدر از راه رسید
ﺗﺎ ﺑﻪ زاﻧﻮ ﺑﮕﺬارد ﺳﺮش اﻣﺎ اﻓﺘاد
ساعتی بعد از آن
سر طفلی به روی شانه ی بابا افتاد
روضه در لفافه ست
سیب سرخی بغل حضرت مولا افتاد
ﻋﺎﺷﻘﯽ دردﺳﺮ اﺳﺖ
ﻫﺮ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻧﺎم ﻋﻠﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺧﻄﺮﻫﺎ اﻓﺘﺎد
#علیرضا_خاکساری
#امیرالمومنین_شهادت
سلام ما به علی و نماز آخراو
به حال راز و نیاز و به دیدۀ تر او
سلام ما به علی و به عدل و ایمانش
سلام ما به رخ غرق خون و منبراو
سلام ما به سجودش که رنگ خون دارد
سلام ما به رخ غرق خون اطهراو
سلام ما به پریشانی حسین وحسن
سلام ما به دل پُر زآه دختراو
سلام ما به نفس های نفس پیغمبر
سلام ما به فروغ نگاه آخر او
سلام ما به غمی کز مدینه دارد او
سلام ما به ملاقات او و همسراو
چوخاک اوست سزای ابوذر ومقداد
فتاده است «وفائی» به خاک قنبراو
#سیدهاشم_وفایی
#مناجات
#رباعی
از شرم گناه خسته حالی دارم
پر سوخته ام شکسته بالی دارم
پُرسی تو اگر ز من، چه داری گویم
چیزی که ندارم ، دست خالی دارم
#سید_هاشم_وفایی