#حضرت_معصومه_مدح
دلی که عشق و ارادت به راستان دارد
در آستانهء قم ، سر بر آستان دارد
در آستانهء قم ، از سلالهء خورشید
ودیعه ای است که انوار جاودان دارد
به یُمن مقدم این تابناک اختر پاک
تمام خطهء قم، رنگ آسمان دارد
یگانه دختر معصومه ای که فرمودند
زیارت حرمش اجر بیکران دارد
کسی که اشک ارادت در این حرم افشاند
دو چشم تر ، نه که "عینان تجریان" دارد
در این حریم چرا موج میزند ملکوت
که سایه از پر و بال فرشتگان دارد
گرفته رخصت پرواز بین مشهد و قم
کبوتری که در این روضه آشیان دارد
از این حریم مقدس اجازه می طلبد
کسی که شوق نیایش به «جمکران» دارد
چه مسجدی که ز گلدسته های زیبایش
بلال هم هوس گفتن اذان دارد
کسی که می رود آنجا می آورد با خود
دلی که رایحهء صاحب الزمان دارد
میان شهر قم و جمکران جدایی نیست
خوشا کسی که سفر سوی این و آن دارد
ثنای حضرت معصومه حدّ معصوم است
به شأن و شوکت او، شعر کی توان دارد؟
به پاکدامنی مریم است این بانو
که از مسیح نسب دارد و نشان دارد
هنوز جای قدمهای اوست بیت النور
هنوز چشم به آن خانه کهکشان دارد
و از مجاورت او ز شهر قم، تابش
فروغ علم به شش گوشهء جهان دارد
قسم به عشق که شایستهء نثار اینجاست
اگر که اشک شما رنگ ارغوان دارد
بهشت خواب و خیالی است بی محبت او
ولای اوست که پروانهء جنان دارد
در آزمایش علم و عمل بکوش اینجا
که سرسپردگی دوست، امتحان دارد
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#رباعی
بانوی کرامت و حیا معصومه
آئینه ی حضرت رضا معصومه
بر رشته ی چادر تو بستیم دخیل
في الجنة اشفعي لنا معصومه
......
غوغای اجابت ، حرم معصومه است
هر گوشه سخن از کرم معصومه است
در روز جزا قبول پرونده ی ما
وابسته به ( لا و نَعَم ) معصومه است
#کمیل_کاشانی
#حضرت_معصومه_مدح
#رباعی
رو کن به سوی قبلهی دلها در قم
باشد حرم عترت طاها در قم
ای عاشق قبر فاطمه! تربت او
پنهان به مدینه گشت و پیدا در قم
........
در کشور ما بُوَد به تقدیر اله
یا حضرت معصومه! رضا مهر و تو ماه
گویند تویی شفیعهی روز جزا
یا فاطمة! اشفعی لنا عندالله
#سیدرضا_موید
#حضرت_معصومه_مدح
اي حرم كبريا حريم تو در قم
چرخ نگفته است با مقيم درت قُم
زیر پی زائر تو خار نماید
نرم چو استبرق و لطیف چو قاقُم
شيعتِ جدّ تو چون سلام تو گويند
جدّ توشان گويد السّلامُ عليكم
قبّهٔ زرّينِ بارگاه تو هر روز
نور فشاند بدين فراشته طارُم
گر یک قندیلش از حریمِ تو بدْهند
گردون بدْهد بها ،تمامتِ انجُم
روی نشويد خَضِر به چشمهٔ حيوان
تا زد زی تربتِ تو بهر تيمّم
حوران از یکدگر شکَر برُبایند
چون تو کنی در بهشت عدن تبسّم
پيش تو مشغول بانوان بهشتی
معرفت كردگار را به تعلّم
چون تو به نُزهتگه بهشت خرامی
حوا جُستن نيارد از تو تقدم
شب تو ز بهر خداي گرْسِنه خفتي
خود را حوّا نگه نداشت ز گندم
يزدان از بهر چون تو پاک نژاده
بر سر آدم نهاد تاجِ تكرُّم
نخلهٔ مریم چو چوبِ خوابگه ات نیست
شاخهٔ طوبی کجا و شاخهٔ هیزم
راحمه بر دامن ولاي تو زد چنگ
كرد بر ايّوب ،كردگار ترحّم
عيسي در مهد، بهر پاكي مريم
كرد گر از قدرت خداي تكلّم
نیز تورا در نُبی ،ستود به پاکی
یزدان درآیتِ لِیُذهِبَ عنکُم
آنكه تو را چون بتولِ عَذرا داند
هست به ظلمات وهم جان و دلش گم
معني هر دو يكي است صورتشان دو
بادهٔ سوري چه در قِنینِه چه در خُم
عين بتولي تو و بتول تو را عين
واین مثلِ خمّ و باده، بهر تفهُّم
مانَد پرّ ملک به زیر پی خلق
بس که مَلَک راست بر درِ تو تراکُم
زائر از روضهٔ تو بازگراید
وَرداً فی جَیبِهِ وآساً فی الکُمّ
حرمتِ درگاهِ تو چنانکه درو نیست
سلطان را بر سرِ گدای تحکُّم
نام تو گر کس بر اودمد به درستی
چشمهٔ حیوان برآید از دم کژدم
چون سپرد راه بارگاه تو زائر
مرکب او بر پرِ فرشته نهد سُم
مرکب او سم نهد به پرّ فرشته
مشک فشاند به روی خورشید از دم
روزی کاعمال را دهند تشکّل
روزی کافعال را دهند تجسُّم
حبّ تو گردد بهشت وبغض تو دوزخ
هردو ز بهر عذاب و بهر تنعُّم
مأمون سازد به کام تنّین مأمن
چون تو زنی درخدای دستِ تظلّم
منقبت تو فزون بود ز تخيّل
مَحمدت تو برون بود ز توهّم
مدح سُرا بس بود تو را نسبِ تو
اي كه محمّد اب است و فاطمه ات اُم
مهر تو وآباي تو سفينهٔ نوح است
گيتي درياي پر ز جوش و تلاطُم
نامه سيه كرده از گنه به سوي تو
آمده ام با هزار گونه تندّم
گر تو نشويي به آب رحمت او را
شسته نگردد به آب دجله و قُلزم
سيصدخواهم قصیده گفت به مدحت
وين به مديحت مرا قصيدهٔ سيّم
طبع تو باشدسروش بلبل خوشگوی
منقبتِ اهل بیت را به ترنّم
#سروش_اصفهانی
#حضرت_معصومه_ولادت
دیده شد امشب قمر در محضر شمس الشموس
از ستاره پر شده دور و بر شمس الشموس
از مدینه نور می تابد به سمت آسمان
اول ذالقعده آمد دلبر شمس الشموس
هشت جنت وام دار حضرت معصومه است
زینت عرش خدا شد کوثر شمس الشموس
جبرئیل آمد برای آنکه حکاکی کند
ذکر یا معصومه بر انگشتر شمس الشموس
از کریمه جز رضا جانش نمیخواهد دلم
حرف دل را میزنم با خواهر شمس الشموس...
#محسن_صرامی
#حضرت_معصومه_مدح
چنان پوشیده در نور است آن تندیس زیبایی
که باشد یک به یک شایسته ی القاب زهرایی
به دنیایش رضا سوگند، از بس محو حق بوده
جدا گردیده از آمال او امیال دنیایی
سواد معجرش آموخت بر شب پرده داری را
غبار مرکبش شد توتیای چشم بینایی
نخوانده نامه را پاسخ بگوید دختر موسی
به حیرت مانده ابناء بشر از این توانایی
چو بیند حضرت کاظم جواب نامه را گوید:
پدر قربان او گردد از این اِشراف و دانایی
بپرس از حضرت موسی بن جعفر این کرامت را
مگر علم لدنی گفته او را جای لالایی؟
شفاعت می کند از شیعیان در عرصه محشر
تصور کن چقدر آنروز میگردد تماشایی
دمی که دید در غربت گرفتار است مولایش
علم بر دوش شد در یاری مولا به تنهایی
کنیز شوکت شاهانه ی او مادر گیتی
غلام همت مردانه ی او بود آقایی
مسیر راه از فیض شما شد جاده ی رحمت
به هر جایی که رفتی سبز شد باغ شکیبایی
حضور با شکوهت آبروی اهل ایران شد
حیا و غیرت ما ثبت شد در چرخ مینایی
قسم بر زینب کبری که در این کشور مولا
ز فرزندان زهرا میشود با گل پذیرایی
تویی آن زن که بعد از حضرت صدیقه و زینب
خدا شایسته اش دیده برای حکم فرمایی
غبار قبرت از علم لَدُن پر بوده تا رفته
فقاهت از سر کویت به سر حد شکوفایی
به دریای علومت دیده ام جمع فقیهان را
چنان غواص ها در حال اقیانوس پیمایی
دلم با آرزوی "اشفعی لی" میشود آرام
که من را جز تولا و تبری نیست دارایی
گنه کارم من و ای عصمت حق پرده پوشی کن
پناه آورده ام در سایه ات از بیم رسوایی
#سید_روح_الله_مؤید
#حضرت_معصومه_ولادت
شوق نماز شکر پدرها چه محشر است
وقتی خبر رسیده که نوزاد دختر است
دختر چه دختریست کریمه مطهر است
در یک کلام مظهر الله اکبر است.
.
ریحانه بهشتی موسی بن جعفر است
بار دگر نشسته به منظور دیگری
موسای دیگری وسط طور دیگری
تابیده شد به عرش خدا نور دیگری
زهرا هبوط کرده زمین جور دیگری
خیر کثیر خانه باباست کوثر است
لولاک آمدست برای دو فاطمه
پیغمبران شدند گدای دو فاطمه
عالم فدای شرم و حیای دو فاطمه
ما سجده میکنیم به پای دو فاطمه
معصومه مثل مادر خود از همه سر است
نشنیده اند از لب او جز رضا رضا
دارد تپش تپش دل او یک صدا...رضا
طوری دل کریمه گره خورده با رضا
وابسته اش شدست دراین سالها رضا
خواهر نگو که دارو و ندار برادر است
آمد به قم رسید گلستان درست کرد
چادر تکاند رحمت باران درست کرد
چه جنتی میان بیابان درست کرد
نوکر برای حضرت سلطان درست کرد
بختش بلند هرکه براین خانه نوکر است
جاده به جاده پشت سر یار راه رفت
بیمار بود با تن تبدار راه رفت
شکر خدا که دور ز اشرار راه رفت
در یک مسیر راحت و هموار راه رفت
این شان واقعی نوامیس حیدر است
پادرد میکشید ولی خون جگر نبود نبود
با مست های بی سرو پا همسفر نبود
آزرده از شلوغی بین گذر نبود
یعنی اسیر طعنه ی صدها نفر نبود.
حالا گریز روضه به یک جای دیگر است
آنجا که آفتاب بدون حجاب بود
رنگ کبود بر رخ زنها نقاب بود
پایین نیزه زیر کتک ها رباب بود
درآن میانه صحبت بزم شراب بود
بازین چه شورش است که هردیده ای تر است
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_معصومه_مدح
با نگاهت، میزنم با قدسیان پر، در بهشت
میگذارم سر، بر این خاک معطر، در بهشت
آب سقاخانهات را هر زمان نوشیدهام
گوییا نوشیدهام از حوض کوثر، در بهشت
خوانده بودم: «با کریمان کارها دشوار نیست»
باز مبهوتم، در آوردم چرا سر در بهشت؟
خوب و بد، با هم، میان صحن تو، پر میزنند
نیست قانونِ «کبوتر با کبوتر...» در بهشت
کوه خضرم، ایستاده نه، که میآیم به سر
با هوای عطر تو، چون روز محشر، در بهشت
شهد سوهانهای شَهرت، برده است از خاطرم
طعم آن گندم که خوردم، شام آخر، در بهشت
رفتم از قم تا به مشهد، با قطار واژهها
تا که خواندم از برادر، پیش خواهر، در بهشت
گر چه دور از آن بهشت زیر پای مادرم،
جای مادر، سوی دختر، میکشم پر، در بهشت
چشمهی تسنیم و نهرند، اشکهای چشم من
پیش چشمم رد شد آخر، روضهی در، در بهشت
میشود یعنی بخوانی در قیامت هم مرا؟
تا بخوانم از شکوهت، بار دیگر در بهشت
ما به جای قبر پنهان، زائر صحن توایم
فاطمه! ما را شفاعت کن، چو مادر، در بهشت
#قاسم_صرافان
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
سر تا به قدم زهرا ، یا حضرت معصومه
تاج سر کرمنا ، یا حضرت معصومه
ای آینه ی عصمت ، ایمان و حیا ، عفت
در حسن تو شد پیدا ، یا حضرت معصومه
مهر تو سرشت ما قم از تو بهشت ما
از خاک تو خشت ما ، یا حضرت معصومه
ای کهف امان کویت وی باغ جنان بویت
ای روح تو روح افزا ، یا حضرت معصومه
چون بنده ی درگاهت افتاده سر راهت
صد موسی «واعدنا» ، یا حضرت معصومه
هم دختر موسایی هم خواهر دریایی
دریاب دل ما را ، یا حضرت معصومه
صبر از تو رضا از تو ، آمین دعا از تو
ماییم همه نجوا ، یا حضرت معصومه
#کمیل_کاشانی
#حضرت_معصومه_مدح
شبی جان ناقابل خویشتن را
برِ دخت موسی بن جعفر رساندم
جبین ادب را پی جبههسایی
بدان آستان مطهّر رساندم
دل خسته را تا که آرام گیرد
به آرام قلب پیمبر رساندم
چسان شکر گویم خدا را؟ که در قم
سلام برادر به خواهر رساندم
#قاسم_رسا
#حضرت_معصومه_مدح
الا ای مه که جلوت میدهی خورشید انور را
ز نور چهره ی خود نوربخشی ماه و اختر را
الا ای دختر موسی که عیسی زنده میسازی
دخیلم گوشه چشمی بنده ی از خاک کمتر را
کلید روضه ی رضوان اگر در دست من باشد
نمی سازم رها این درگه از خُلد بهتر را
به علم و حلم و ایثار و وقار و غیرت و عصمت
تجلی میدهی آئینه وش زهرای اطهر را
تو مصداق صداقت هستی و در باور عالم
نباشد انتظار دیگری دخت پیمبر را
توئی تالی زهرا کز شمیم فاطمی بویت
پدر پیش از ولادت بر تو داده نام مادر را
اگر چه فاطمه هستی ولی معصومه میخوانم
که با نامت نلرزانم دل ساقی کوثر را
توئی درمان هر درد و یقین دارم اگر بودی
نمیکشت آن غل و زنجیرها موسی ابن جعفر را
تو آن بانوی پر مهری که همچون عمه ات زینب
گواهی میدهد هر عضو تو عشق برادر را
تو هم دنبال دلبر کو بکو رفتی ولی چشمت
ندیده از برادر غرقه در خون جسم بی سر را
#حیدر_توکلی
#حضرت_معصومه_ولادت
#حضرت_معصومه_مدح
بر درگهی سلام که ذلت ندیده است
آن را خدا چو عرش عزیز آفریده است
بر حضرتی سلام که از حُسنِ تربیت
در روزگار از عظمت یک پدیده است
بر نخلهای سلام که در لالهزار علم
از شاخه شاخهاش گل عرفان دمیده است
بر هاجری سلام که در کعبۀ عفاف
اوصاف او ز قبلۀ هفتم رسیده است
بر مریمی سلام که موسای اهل بیت
او را به نور عشق و دعا پروریده است
بر دختری سلام که چون جدهاش بتول
او را خدا ز رجس و پلیدی بریده است
معصومهای که پاس حریمش دهد فلک
معصوم نیست لیک به عصمت رسیده است
بر ماه آسمان امامت ستاره است
بر نور دیدگان علی نور دیده است
در اهل بیت فاطمۀ دیگر است او
او را خدا ز خیل زنان برگزیده است
خورشید تابناک خراسان عشق را
این ماه قم به چرخ وجاهت سپیده است...
بر خواهری سلام که گردون مثال او
جز زینبش به عاطفه دیگر ندیده است
زینب قدش ز داغ برادر شکسته شد
او هم قدش ز هجر برادر خمیده است
بر هجرتش سلام که هجر برادرش
او را ز شهر وحی به ایران کشیده است
آمد برای دیدن روی رضا ولی
او را ندید و بر لب او جان رسیده است
ای در حجاب نور خود از دیدهها نهان!
کو دیدهای که روی تو بیپرده دیده است؟
دامان سبز هر ملکی باغ گل شده است
از چشم زائرت چو گل اشک چیده است
امشب به شوق بوسه به درگاه عزتت
مرغ دلم به سوی حریمت پریده است
خوانم تو را به زمزمۀ «إشفعی لنا»
لطفی که بر ولای تو ما را عقیده است
بر درگهت نهاده «مؤید» سر نیاز
جایی ز درگه تو که بهتر ندیده است
#سیدرضاموید