#امام_زمان_ولادت
#رباعی
جان و دل حق پرست دارد نرگس
با حجت حق نشست دارد نرگس
خورشید زمین و آسمان میگردد
ماهی که به روی دست دارد نرگس
#سیدرضا_مؤید
.......
آن شب که گل باغ ولا چیدن داشت
گلهای امید و عشق بوییدن داشت
وقتی که نظر بر روی مهدی می کرد
لبخند امام عسکری دیدن داشت
#محمدجواد_غفورزاده
.......
برخیز که حجت خدا می آید
رحمت زحریم کبریا می آید
در گلشن عسکری گذر کن امشب
بوی گل نرگس از فضا می آید
#قاسم_رسا
#امام_زمان_ولادت
#رباعی
این گلبن نرگس از کدامین چمن است ؟
کز نور جمال، ماه هر انجمن است
سر تا سر کائنات در نور و سرور
از یمن قدوم حجه بن الحسن است
#قاسم_رسا
.....
ای دلشدگان ، شاهد مقصود آمد
در پرده ی غیب آن که نهان بود آمد
گر بوی گل محمدی می شنوید
محبوب خدا ، مهدی موعود آمد
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
#امام_حسن_ولادت
#رباعی
اى ليلۀ، قدْر آيتى از مويت
باشد كه فتد به دست ما، گيسويت
از يُمن طلوع ماه روى تو حَسن!
شد ماه خدا دو نيمه ابرويت
#سید_رضا_مؤید
......
در روزه اگر مرد و زن افطار کنند
با آب، رطب یا لبن افطار کنند
امشب علی و فاطمه و پیغمبر
با بوسه ز روی حسن افطار کنند
#جواد_هاشمی_تربت
......
برخیز که ماه انجمن پیدا شد
سیمای امام مُمتَحَن پیدا شد
در ماه خدا تجلی حُسن خُدا
در صورت و سیرت حَسَن پیدا شد
#قاسم_رسا
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
برخیز! که ماه انجمن پیدا شد
سیمای امام مُمتَحَن پیدا شد
در ماهِ خدا تجلی حُسن خُدا
در صورت و سیرتِ حَسَن پیدا شد
#قاسم_رسا
#حضرت_معصومه_مدح
شبی جان ناقابل خویشتن را
برِ دخت موسی بن جعفر رساندم
جبین ادب را پی جبههسایی
بدان آستان مطهّر رساندم
دل خسته را تا که آرام گیرد
به آرام قلب پیمبر رساندم
چسان شکر گویم خدا را؟ که در قم
سلام برادر به خواهر رساندم
#قاسم_رسا
📝#یادداشت_ادبی
🔖رباعیهای #سفینة_النجاة
🖌به پژوهش #جواد_هاشمی_تربت
(تکمیل شدهی متنی که قبلا" برای سایت #کرب_و_بلا نوشتم)
💠این یادداشت مختصر ادبی، حاصل جُستاری است با نگاه به عبارت مشهور «سفینة النّجاة» راجع به امام حسین علیهالسّلام و کاربرد و بازتاب آن در قالب «رباعی». نتیجهی غور و فَحص در دواوین شعرا این مجموعهی اندک را جمع آورده که به گمانم در حوزهی جمعآوری اشعار ولایی، جای چنین کارهایی خالی است ولو این که ماحصلش یک یادداشت ادبی باشد.
⚛️شاعرانی که با عبارت مشهور «سفینة النّجاة» ـ عیناً یا ترجمتاً ـ مضمون ساخته و آن را در رباعی گنجاندهاند، اوّلاً بیشتر در مصراع چهارم از آن بهره بردهاند (جز اندک مواردی در مصراعهای دیگر) و ثانیاً اغلب ردیف را «است حسین» انتخاب کردهاند. برخی از اشعار به دست آمده با سیاق مذکور به ترتیب الفبای شهرت یا تخلّص شاعر از این قرار است (از برخی اشعار که نام شاعرش معلوم نبود، فعلاً چشم پوشیدیم):
✴️#مهدی_آصفی:
عقل بشر از درک تو مات است، حسین
نام تو کلید مشکلات است، حسین
در شأن تو این بس که رسول اکرم
فرمود: سفینة النّجاة است، حسین
✴️#مهدی_آصفی:
شیرازهی دفتر حیات است، حسین
محبوب قلوب کائنات است، حسین
از قصّهی فطرسِ مَلَک شد معلوم
کوتاهترین راه نجات است، حسین
✴️#علی_انسانی:
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آن جا که سفینة النّجاة است، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
✴️#جواد_هاشمی_تربت:
ای زندهی عشق! ای قتیل عبرات!
آزادهی کربلا! اسیر کربات!
ما ظلمت محضیم و تو مصباح هدی
ما غرق گناهیم و تو کشتیّ نجات
✴️#محسن_حافظی:
محبوب تمام کائنات است حسین
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
دین نبوی زنده شد از کشتن او
احیاگر ذکر صلوات است حسین
✴️#محسن_حافظی:
آیینهی حقنمای عشق است حسین
در نای زمان، نوای عشق است حسین
بر فُلک نجات، آن دُر بحر شرف
فرهیخته ناخدای عشق است حسین
✴️#حسین_زارعی_خائف
شاهنشه کلّ کائنات است حسین
بر خلق خدا، پُر برکات است حسین
در بحر وجود، شیعیان را ز کرم
هم لنگر و کشتی نجات است حسین
✴️#خطیبی_همدانی:
مصباح هدی به کائنات است، حسین
فیّاض جمیع ممکنات است، حسین
کان کرم و بحر عطا و احسان
یعنی که سفینهی نجات است حسین
✴️#قاسم_رسا:
شاهی که سفینة النّجاتش خوانند
مصباح هدای کائناتش خوانند
آلوده به خاک ماتم اوست هنوز
آن آب که چشمهی فراتش خوانند
✴️#سید_محمد_رستگار:
خاک قدمش آب حیات است حسین
مهریهی مادرش فرات است حسین
غرقیم به دریای معاصی امّا
شادیم که کشتی نجات است حسین
✴️#صغیر_اصفهانی:
حلّال جمیع مشکلات است حسین
شویندهی لوح سیّئات است حسین
ای شیعه! تو را چه غم ز توفان بلا؟
جایی که سفینة النّجاة است حسین
✴️#قنبر_ثانی (محمّدرضا کوزهگر کالجی):
محبوب خدا چشمهی جاری حیات،
خورشید رسل که بر روانش صلوات،
فرمود به امّت که حسین بن علی
مصباح هدایت است و کشتیّ نجات
✴️#سید_رضا_مؤید:
از روی حسین تا نقاب افکندند
در کشور عشق، انقلاب افکندند
تبریک به توفانزدگانِ غم و درد
کشتی نجات را به آب افکندند
✴️#سید_رضا_مؤید:
من در بر کشتی نجات آمدهام
در ساحل چشمهی حیات آمدهام
تا زودتر از زود گناهم بخشند
قبل از عرفه در عرفات آمدهام
✴️#سید_رضا_مؤید:
سرچشمهی خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقهی عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
✴️#مدرسی_صادقی:
سالار جمیع ممکنات است حسین
فرمانده دین، اصل حیات است حسین
دنیا ز بلیات بود بحر عظیم
بر دوست چو کشتی نجات است حسین
✴️#عبدالعلی_نگارنده:
هر چند که چشمهی حیات است، حسین
لبتشنه، لب آب فرات است، حسین
غم نیست اگر غرق گناهیم همه
چون بحر کرم، فُلک نجات است، حسین
✴️#میرزا_یحیی_اصفهانی:
اسباب نجات کائنات است، حسین
فیّاض جمیع ممکنات است، حسین
چون کشتی چار موجه شد در شط خون
با آن که سفینة النّجاة است حسین
🔅تکمله:
در این باب یک رباعی دیگر هم دیده شده که چون وجه تمایزی با دیگران داشت، جداگانه مطرح میشود. این رباعی از غافل مازندرانی است که به جای واژهی «سفینه»، واژهی «صحیفه» در آن آمده است:
✴️#غافل_مازندرانی:
در وحدت حق، مظهر ذات است، حسین
مستجمعِ افرادِ صفات است، حسین
یک سرّ شهادتش، از آن دان که به حشر
عنوانِ صحیفهی نجات است، حسین
#حضرت_امام_حسین_علیهالسلام
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#قصیده
با صد هزاران جلوه شد از پرده بیرون ماه من
تا ماه گردون را کند محو جمال خویشتن
دل روشن از سیماى او جان سر خوش از صهباى او
شاهى که خاک پاى او شد سرمه چشمان من
کوکب بدان تابندگى گوهر بدان رخشندگى
سلطان بدان بخشندگى نشنیده کس اندر، زمن
آمد امیر کاروان محبوب دل آرام جان
دیدار یار مهربان از دل برد رنج و محن
ساقى کرم کن جام را تا پخته سازد خام را
در هم شکن اصنام را کامد نگار بت شکن
شاها ز مسکین یاد کن دلخستگان را شاد کن
جان را ز غم آزاد کن تا خرمى بخشد به تن
مشعل ز علم افروخته اوراق ظلمت سوخته
خیاط رحمت دوخته بر قامت او پیرهن
روشن تر از مه روى او خوشبوتر از گل موى او
چون قامت دلجوى او سروى نروید در چمن
شب رفت و صبح آمد ز پى دوران ظلمت گشت طى
پروانگان شمع وى جمعاند در هر انجمن
از مکه پیدا شد گلى در شوره زارى سنبلى
آمد خوش الحان بلبلى، کندآشیان زاغ و زغن
در یتیمى در عرب از «آمنه بنت وهب»
تابد از آن در روز و شب نور خداى ذوالمنن
ناخوانده درس استاد شد ویرانهها آباد شد
کاخ کرم بنیاد شد، خار مظالم ریشه کن
یکتاپرستى دین او، صلح و صفا آیین او
از خامه شیرین او شد زنده آداب و سنن
حق بر ضلالت چیره شد روشن فضاى تیره شد
چشم کواکب خیره شد بر آن مه پرتو فکن
آوازه شاه عرب، پیغمبر عالى نسب
از روم و شامات و حلب بگذشت تا چین و ختن
احمد ابوالقاسم کزو، شد دین حق با آبرو
از پیشوایان برده او، گوى فصاحت در سخن
خرگه به عرش افراخته، سایه به فرش انداخته
کاخى ز دین پرداخته، ایمن ز آفات و فتن
جبریل خواند در سما بعد از ثناى کبریا
مدح رسول مصطفى، وصف نبى موتمن
شاهى که جبریل امین ساید به درگاهش جبین
حوران فردوس برین بگزیده در کویش وطن
بردیمانى در برش، تاج رسالت بر سرش
برد از صفا خاک درش رونق ز فردوس عدن
صف بسته یکسر انبیا در پیشگاه مصطفى
احمد که آمد مقتدا بر پیشوایان کهن
لولاک نقش پرچمش، هستى طفیل مقدمش
ختم رسل کز خاتمش شد خیره چشم اهرمن
صبح سعادت روى او، فردوس رضوان کوى او
چون تربت خوشبوى او هرگز نبوید یاسمن
ایوان کسرى، کاخ کى، لرزید ارکانش ز پى
شد در شب میلاد وى دریاى رحمت موج زن
فرمود حق در شأن او (ماکان) در قرآن او
جان ها فداى جان او، مهرش چو روح اندر بدن
نورى که از الهام وى، شد قوم وحشى رام وى
آمد محمد نام وى، صورت نکو، سیرت حسن
بیرون چو مغز از پوست شد، آنچه که حدّ اوست شد
تا با خبر از دوست شد، شد بى خبر از خویشتن
با طبع خوش خواند «رسا» میلاد شاه انبیا
وصف رسول مصطفى در آستان بوالحسن
#قاسم_رسا