#دوبیتی
یک جلوه ی دلپذیر تکرار شده است
لبخند مهی منیر تکرار شده است
بر دست محمد است انوار علی
آیینه ای از غدیر تکرار شده است.
#میثم_مؤمنی_نژاد
گلنغمۀ شادی از منادی آمد
از سوی مدینه بانگ شادی آمد
با آمدن طنین بال جبریل
عطر نفس امام هادی آمد.
#سیدهاشم_وفایی
بر پایه اصول را بنا باید کرد
بر هادی راه اقتدا باید کرد
پیش از نجف و قدم به وادی غدیر
تعظیم به سوی سامرا باید کرد.
#قاسم_نعمتی
در پيروی از عشيره ات شيعه شدم
در پرتو حسن سيره ات شيعه شدم
هادیِ قلوب حق طلب ادرکنی
با جامعۀ کبيره ات شيعه شدم.
#سیدمحمد_میرهاشمی
هر دم دل مرده را حیاتی بفرست
از بهر جزایت حسناتی بفرست
ایام ولادت امام هادی ست
بر ماه جمالش صلواتی بفرست.
#عبدالزهرا
سرچشمه فیض حی سرمد آمد
آئینۀ نور حُسن احمد آمد
تبریک به ثامن الحجج باید گفت
چارم علی آل محمّد آمد.
#سید_هاشم_وفایی
امشب به جهان نور مبین می آید
بر شیعه بگو حبل متین می آید
از بیت جواد ابن رضا هادی دین
همنام امیر مؤمنین می آید.
#رضا_یعقوبیان
در نیمه ی ماه ، ماه نو پیدا شد
تابید به هستی و جهان آرا شد
آمد نوه ی امام هشتم بَه بَه
تبریک که فرزند رضا بابا شد.
#علی_ساعدی
زیبنده ترین سخن کلام هادی است
حیرت زده خلقت از مقام هادی است
امضای برات سامرا در گروِ
ذکر صلوات بر امام هادی است.
#سید_مهدی_حجازی
#ولادت_امام_هادی_ع
خبر دهید دوباره به تشنگان غدیر
رسیده بر سر این چشمه، کاروان غدیر
هنوز از سر گلدستههای عشق وشرف
بهگوش میرسد از آسمان، اذان غدیر
به شوق تشنهلبانِ ولایتش جاریست
ز چشمهسارِ ولا چشمهی روان غدیر
هماره در دل تاریخِ روشنِ اسلام
روان چو کوثر جاریست، داستان غدیر
گواه روز ظهور ولایت مولاست
اگر که باز شود در جزا زبان غدیر
علی نه گل، که گلستانی از ولایت بود
قسم به زحمت بی حد باغبان غدیر
به غیر بوذر و سلمان و چند یار دگر
که سرفراز برون شد ز امتحان غدیر
سه روز تابش خورشید دیدنی شده بود
چقدر رنگ طرب داشت آسمان غدیر
امین وحی ستاده به صورت انسان
به احترام ولایت در آستان غدیر
خوشا کسی که به دستش رسید هدیهی دوست
ولایت علوی بود ارمغان غدیر
ز آفتاب قیامت به دل هراسش نیست
فتاد بر سر هرکس، که سایبان غدیر
سعادت ابدی میدهد «وفایی» را
اگر قبول کنندش ز شاعران غدیر.
#سید_هاشم_وفایی
#عید_غدیر_خم
سیزده ساله جوانی که گل باغ ولاست
قمر نجمه و شمس الشرف کرب و بلاست
نورِ او ناب تر از رنگ عقیق یمنی است
پرورش یافته ی مکتب ناب حسنی است
طینتش نور و لبش کوثر و قدش طوباست
نوۀ حیدر کرار و عزیز زهراست
نور از روی جبینش به فلک می تابد
مهر ایمان و یقینش به فلک می تابد
نوجوانی که به پیران جهان راهبر است
یم ایثار و وفا را صدفی پر گُهَر است
داشت جامی به کف از جام وفا زرین تر
اشتیاقش به شهادت ز عسل شیرین تر
نامۀ مرد جمل را به روی دست گرفت
سیزده جام عسل را به روی دست گرفت
بغض پنجه به دل و راه گلویش می زد
بس که او بوسه به دستان عمویش می زد
گفت دانی به شما عشق و ارادت دارم
ای عموجان به دلم شوق شهادت دارم
ای کریمی که کرم هست تو را عادت و خو
با من ای جان عمو حرف نرفتن تو مگو
هر دو نذر حرم دوست متاعی کردند
هر دو با ناله و گریه چه وداعی کردند
همه دیدند مه چاردهی سرزده است
با نقابی که به رویش زده او آمده است
آمد و جن و ملک را به تماشا انداخت
«کوه طوفان زده را یک تنه ازپا انداخت»
بس که بردمیسره و میمنۀ لشگر تاخت
همه را یاد ابرمرد جمل می انداخت
کوفیان بار دگر حیله و نیرنگ زدند
وای از آن لحظه که بر او همگی سنگ زدند
با همان دست که بر جسم حسن تیر زدند
شب پرستان به تنش نیزه و شمشیر زدند
موج زد لشکر و دیدند دگر قاسم نیست
استخوانی به تمامی تنش سالم نیست
عشق می گفت حسین بن علی را بشتاب
یک صدا گفت عمو قاسم خود را دریاب
باغبان دید گلش پرپر و پامال شده
بسملی روی زمین بی پر و بی بال شده
ای «وفایی» چه بگویم که حسین از آن دشت
با تن او به چه حالی به حرم بر می گشت.
#سید_هاشم_وفایی
#حضرت_قاسم_ابن_الحسن_ع
گرچه برگریۀ من هلهله برپا شده است
دروجودم زغمت شورش وغوغا شده است
نه کلام وسخنی ازتو رسد نه نگهی
پدرت برسرتو غرق تمنا شده است
نفسم تنگ شده از اثر گریه و غم
چشم من برلب عطشان تو دریا شده است
جگرم تیر کشیده است زداغت که چسان
اینهمه تیغ وسنان درتن تو جا شده است
نغمۀ وا ابتای تو چه پژمرده رسید
مثل گلدان ترک خورده سرت وا شده است
وای برپهلوی تو اهل ستم نیزه زدند
میخ در در نظرم باز هویدا شده است
تو به حون خفتی و من جان بلبم آمده است
عمه ات هست خبردار چه برما شده است
چه کنم با تن پاشیده و ارباً اربا
بُردنت تا به درخیمه معمّا شده است
می روم تا به حرم با کمک عباسم
بس که تاریک به چشمم همه دنیا شده است
شکرلله که «وفایی» دل غمپرور تو
باز بیت الحزن زادۀ لیلا شده است.
#سید_هاشم_وفایی
#حضرت_علی_اکبر_ع
آه از آن لحظه که مهر عالمین
سرور آزادگان دین حسین
همچو موجی با دل دریائی اش
تکیه زد بر نیزۀ تنهائی اش
سنگدل مردی به سنگی چنگ زد
بر جبین اطهر او سنگ زد
جبهۀ نورانی او را شکست
قطره های خون به رخسارش نشست
تا بلا نازل نگردد بر زمین
خواست آن خون را بگیرد از جبین
من نگویم پیرهن بالا زد او
چون شرر بر عالم اعلا زد او
آن که خورده مُهر حق بر سینه اش
پرده را برداشت از گنجینه اش
خواست دشمن خط کشد بر مُهر عشق
مهر را در خون کشد در ظهر عشق
شب پرستی از سپاه کفر و شر
سوی او انداخت تیر چار پر
تیر زهرآلوده بر سینه نشست
رشتۀ جان ورا از هم گسست
تا که آه از سینۀ محزون کشد
خواست تا آن تیر را بیرون کشد
دامن او گشت دریائی ز خون
تیر از سینه نمی آمد برون
تیر را از پشت سر بیرون کشید
دشت را با خون خود در خون کشید
قلب هستی ناگهان بی تاب شد
شمع جانش زین شراره آب شد
گفت با این سوختن دین زنده است
پرچم حق تا ابد پاینده است
تا نسوزد شمع کی نوری دهد
تا نباشد عشق کی شوری دهد
می دهد درس وفا کانون ما
نخل دین سیراب شد از خون ما
با دلی از داغ یاران چاک چاک
بر زمین افتاد آن روحی فداک
زیر لب می کرد با حق گفتگو
یا الهی شیعتی می گفت او
از شهادت بر کف خود جام داشت
با خدایش خاطری آرام داشت
خلوتش را ناگهان برهم زدند
دشمنان از کشتن او دم زدند
عده ای با خنجر کین آمدند
سوی یک گل چند گلچین آمدند
دسته ای با نیزه او را می زدند
گه به سینه گه به پهلو می زدند
سنگ ها چون بر تنش آمد فرود
آسمان خون گریه کرد و شد کبود
در کنار ساحل شط فرات
در خطر افتاد کشتی نجات
در میان دود و آه وهمهمه
ناگهان آمد صدای فاطمه
ای عزیز جان من ای نور عین
ای غریب خفته در خون ای حسین
دلغمین از صوت خاموش توام
تا قیامت من سیه پوش توام
چشم هستی تار شد در قتلگاه
شب پرستی آمد آنگه سوی ماه
ماه سر از سجده دیگر برنداشت
نخل دین افتاده بود و سر نداشت
ای وفایی با غمش دمساز باش
لب ببند و محرم این راز باش.
#سید_هاشم_وفایی
#روز_عاشورا
صدای راز و نیازی ز طور می آید
نوای گریه ز جانی صبور می آید
سری به کنج تنور است و موسی عمران
برای دیدن او سوی طور می آید
فرشتگان همه نزدیک این سرند ولی
صدای گریه و زراری ز دور می آید
طنین بال ملائک رسد، مگر جبریل
به سوی آیۀ الله و نور می آید
قیامتی شده برپا از این همه اندوه
که بیم خاستن نفخ صور می آید
سر حسین به دامان مادرش زهراست
نوای واولدا از تنور می آید
دلی شکست ز پهلو شکسته ای کاین سان
صدای ریزش جام بلور می آید
برای عرض ارادت «وفائی» از ره دور
به آستان سلیمان چو مور می آید.
#سید_هاشم_وفایی
#تنور_خولی
افتاده بود روی زمین و،کفن نداشت
آن یوسف شهید، به تن پیرهن نداشت
پیکر بدون سر،به روی خاک مانده بود
سرروی نیزه بود واثر از بدن نداشت
غرق ستاره بودتن آسمان عشق
خورشیدهم فروغ چنین شب شکن نداشت
وقتی که عصرروز غریبی رسیده بود
عالم به قدر زینب کبری محن نداشت
گلبوسه دادچون به گلوی حسین خویش
آن قدرگریه کرد که تاب سخن نداشت
انگشتی ازاشاره به خاتم فتاده بود
ای کاش قتلگاه، دگراهرمن نداشت
بعداز سه روز ،آن گُل بی غسل وبی کفن
جز بوریا برای تن خود کفن نداشت
می رفت تاکه محوکند کاخ ظلم را
نیلوفری که فرصت پرپرشدن نداشت
غمنامه ای نوشت «وفایی»و می گریست
چون شمع چاره ای، به جزاز سوختن نداشت.
#سید_هاشم_وفایی
#قتلگاه
دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است
هوای شام چرا این قدر نفس گیر است
لباس عید به تن کرده اند مردم شام
فضای شهر چراغان و غرق تزویر است
نوای هلهله ی مردمان همانندِ
صدای نیزه و تیر و صدای شمشیر است
ز بام ها ز چه باران سنگ می بارد
به سوی ما همه جا سیل غم سرازیر است
ز دست و پای گلی روی ناقه خون ریزد
حدیث غُربت او ناله های زنجیر است
چه غافلند که بر اشک و آه ما خندند
که در کمان دل خستگان همین تیر است
قسم به آیه ی ناب"لیِذهِبَ عَنکُم"
به روی نیزه سری از تبار تطهیر است
پی هدایت مردم ز روی نی آید
نوای قاری قرآن که غرق تفسیر است
به عرش دوست زده تکیه قدر ما، امّا
هنوز دشمن بیدادگر زمین گیر است
مس وجود «وفایی» اگر که آوردی
غبار درگه این آستانه اکسیر است.
#سید_هاشم_وفایی
#شام
#مرثیه_امام_رضا(ع)
اين جا رهِ اميدِ كسی سد نمیشود
كس نا اميد از حرمت رد نمیشود
اين جا دعا به مرز اجابت رسيده است
راه دعای اهل دعا سد نمیشود
مهمان اين حريم بهشتی، بهشتی است
حال كسی كه با تو بود، بد نمیشود
هردل دخيل عشق نبندد بر اين ضريح_
دراين حرم، كبوتر گنبد نمیشود
بين همه ز رأفت تو صحبت است و كس
مانند تو به مهر، زبانزد نمیشود
ای انعكاس مهر! چنان تو كسی دگر
آئينهدار خُلق محمّد نمیشود
حسرت بَرَد كسي كه به چندين بهار عمر
بهر زيارت تـو مقيّد نمیشود
هركس رسيده است بهجایی، ز لطف توست
بي التفات تو كه مؤيَّد نمیشود
بی بهره از ولايتِ تو، روز رستخيز
مستوجب عنايت ايزد نمیشود
بسيار رفته است «وفایی» سفـر؛ ولی
جائي دگر بهخوبی مشهد نمیشود.
#سید_هاشم_وفایی
دوبیتی
روزی که به عرش احترامش کردند
آئینه ی حسن ذوالکرامش کردند
از باغ بهشت با ورود احمد
گل های محمدی سلامش کردند
▪️
وقتی که شکوفه ی تولا گل کرد
صد شاخه ی امّید و تمنا گل کرد
گفتند گل روی محمد بشکفت
ذکر صلوات بر لب ما گل کرد
▪️
در فصل گل و بهارِ اسماء و صفات
در موسم عشق و جوشش آب حیات
جبریل به همره ملائک می گفت
بر آل علی و آل احمد صلوات.
#سید_هاشم_وفایی
#ولادت_حضرت_رسول_اکرم_ص
ای شیعه شب نشاط و شور است
لبخند بزن گه سرور است
یک بار دگر مدینۀ عشق
غرق طرب و نشاط و شور است
زین آینه ی شعور و دانش
آئینه ی روشنی ز نور است
از جلوۀ نور علم و تقوا
یثرب به خدا که رشک طور است
گر آمده فصل شور و شادی
گر غم ز دل همه به دور است
احیــاگــر دیــن و مکتب آمد
ای شیعه رئیس مذهب آمد
آمد به همه سرور بخشد
شیدائی و شوق و شور بخشد
یا قامت بردباری و علم
یک جان و دلی صبور بخشد
با پرچم دانش و فضیلت
بر خلق جهان شعور بخشد
تاریکی و غم ز دل زداید
تا آینه ای ز نور بخشد
تا بر همه تشنگان دانش
یک جرعه می طهور بخشد
احیــاگــر دیــن و مکتب آمد
ای شیعه رئیس مذهب آمد
او آینه ی کمال علم است
او جلوه ای از جلال علم است
بر لوحه ی دانش و فضیلت
سر چشمه ی بی زوال علم است
این است شرافتش کز احمد
بر سینه ی او مدال علم است
گر طالب فضل و دانشی تو
او رشته ی اتصال علم است
با نغمه ی یا امام صادق
گر بر سر تو خیال علم است
احیــاگــر دیــن و مکتب آمد
ای شیعه رئیس مذهب آمد
گر عشق ورا به سینه داری
گوهر تو در این خزینه داری
با پرتویی از محبت او
انوار ولا به سینه داری
ای آن که تو را ولایت اوست
یک گوهر بی قرینه داری
گر دست زدی به دامن او
در بحر بلا سفینه داری
ای دوست اگر چنان «وفائی»
شوق سفر مدینه داری
احیــاگــر دیــن و مکتب آمد
ای شیعه رئیس مذهب آمد.
#سید_هاشم_وفایی
#ولادت_امام_جعفر_صادق_ع
ای بانویی که مظهر ایمان و عزتی
معصومه ای و اسوه ی فضل و شرافتی
هم دختر کریمی و هم خود کریمه ای
هم ابر رحمتی و سپهر کرامتی
هم خواهر رئوفی و هم خود رئوفه ای
محبوبه ی امامی و محبوب خلقتی
باب المراد کل مریدان اهل بیت
باب النجات خلق به روز شفاعتی
آئینه دار زهره ی زهرای اطهری
گنجینه ی عفاف و مظهر تقوا و عفتی
تو دختر حکیمه ی موسی بن جعفری
تو گوهر شریفه ی بیت امامتی
محو نماز نیمه شب تو فرشتگان
رشک ملائکه تو به محراب طاعتی
سرتاسر مسیر تو عطر بهشت یافت
کردی تو از مدینه به ایران چه هجرتی
امواج نور از حرمت می رود به عرش
میعادگاه قدسی اهل عبادتی
هرکس که زائر تو شود در حریم قم
بیند که کعبه ی دل اهل ولایتی
وقتی در بهشت از این خانه وا شود
پیداست بربهشت برین باب رحمتی
خوشبخت آن کسی ست که از همجواری ات
دارد ز رنگ و بو و مرام تو آیتی
ما تشنه گان جرعه ای از کوثر توایم
ای آن که چشمه سار زلال عنایتی
با صد امید چشم «وفایی» به لطف توست
معصومه ای ، شفیعه ی روز قیامتی.
#سید_هاشم_وفایی
#ورود_حضرت_معصومه_س_به_قم
#دوبیتی
از مقدم تو شاد دل ما همه است
از حسن جمالت همه جا زمزمه است
فرزند دهم امامی و در جنت
خشنود ز یمن مقدمت فاطمه است.
▪️
ای اهل ولا بدر تمام آمده است
آئینه ی نور ذوالکرام آمده است
امشب حسن عسکری از گلشن وحی
با جلوه ی یازده امام آمده است.
#سید_هاشم_وفایی
#ولادت_امام_حسن_عسکری_ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دوبیتی
آیینه ی حسن ایزدی آمده است
گنجینه ی علم احمدی آمده است
یک غنچه ز گلزار امام هادی(ع)
با عطر گل محمدی(ص) آمده است.
#سید_هاشم_وفایی
#ولادت_امام_حسن_عسکری_ع
https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا_س
ای کشتی شکسته! که پهلو گرفتهای
برگو چرا تو دست به پهلو گرفتهای؟!
گل را خدا برای سرور آفریده است
ای گل چرا به غصه وغم خو گرفتهای؟!
هرگه که در بهروی علی باز میکنی
خوشحال میشوم که تو نیرو گرفتهای
گاهی ز دردِ شانه زدل آه میکشی
گاهی ز درد، دست به بازو گرفتهای
از ماجرای کوچه نگفتی به من؛ بگو،
اکنون چرا ز مَحرم خود رو گرفتهای؟!
دیوار گشته است عصای تو باز هم،
بینم که دست برسر زانو گرفتهای
دیشب نماز نافلهی تو نشسته بود
دیدم که دستِ خویش به پهلو گرفتهای
رنگی ز داغ گر که«وفایی»به شعر توست
چون لالهها ز باغ ولا بو گرفتهای.
#سید_هاشم_وفایی
#دوبیتی
ز احمد عرشیان تکریم کردند
به پیش پای او تعظیم کردند
به جای دسته ی گل بر محمّد
به او بانوی گل تقدیم کردند.
▪️
روزی که بهشت دین شکوفائی داشت
سرتا به قدم سرور و زیبائی داشت
با آمدن فاطمه، پیغمبر وحی
گلخنده و لبخند تماشائی داشت.
#سید_هاشم_وفایی
#ولادت_حضرت_زهرا_س
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهم که مرا حال کبوتر بدهند
دل را به هوای وصل گل پر بدهند
ای کاش به #لیله_الرغائب ای دوست
گل نغمه و مژده ی #فرج سر بدهند.
#سید_هاشم_وفایی
https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر رشته ناب گفتگوها، #فرج است
بغضی که نشسته در گلوها، فرج است
سوگند به #لیله_الرغائب ای دوست
سرفصل تمام آرزوها، فرج است.
#سید_هاشم_وفایی
https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
آن که آهش در دل هفت آسمان تأثیر داشت
روزها در کنج زندان ناله ی شبگیر داشت
باب حاجات خلایق بود و پیش اهل فضل
باب جود و بخشش او یک جهان تفسیر داشت
آفتابی ذره پرور بود در ملک وجود
ملک دل ها را به مهر خویش در تسخیر داشت
لب ز حقگوئی نمی بست آن امام راستین
گرچه روز و شب به پا و گردنش زنجیر داشت
بیمی از روبه مرامان جهان در دل نداشت
شیر در زنجیر بود و ناله ای چون شیر داشت
روزها را روزه بود و شام در راز و نیاز
با چنین اخلاص و تقوا جنگ با تزویر داشت
من نمی دانم چرا آن زندگی بخش جهان
از تمام زندگانی جان و قلبی سیر داشت
ای «وفایی» روز آزادی از آن زندان مدام
بر سرِ سجاده ی سبز دعا تکبیر داشت.
#سید_هاشم_وفایی
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
آنکه رخساره ی او رنگ محبّت دارد
نور توحید بود آن چه به طلعت دارد
بی وضو جن و ملک نام نکویش نبرند
نام او نزد خدا عزّت و حُرمت دارد
نام او هست صفابخش دل اهل جهان
که به اندازه ی فردوس طراوت دارد
اوست خورشید نبّوت که ز روز خلقت
مهر او در دل هر ذرّه اقامت دارد
این همان محیی دین است که از روز ازل
به روی شانه ی خود مُهر نبّوت دارد
این همان سرو سرافراز و همیشه سبز است
که به سر در همه جا ابر کرامت دارد
این همان واسطه ی مبدأ فیض ازلی است
که ز انوار خدا نور بصیرت دارد
این همان سوره ی نور است به قرآن مبین
که در این آیه خداوند بشارت دارد
این همان شاخه ی طوباست که در فردوس است
این همان عطر نفیس است که جنت دارد
کرد خورشید نبّوت ز حرا تا که طلوع
آسمان دید به رخ نور هدایت دارد
همه ذرّات در آن روز به حیرت دیدند
که به قدقامت خود شور قیامت دارد
سند روشن توحید پرستی با اوست
همرهش مژده ای از صبح سعادت دارد
در ره عشق سبکبال ترین عاشق اوست
گرچه بر شانه ی خود کوه رسالت دارد
تا به معراج خدا سیر و سفر کرد شبی
آن که جبریل به او عشق و ارادت دارد
در حرمخانه ی حق محرم اسرار خداست
با خدا شب همه شب اوست که خلوت دارد
اوست پیغمبر رحمت که به پای میزان
بر همه اهل جهان لطف و عنایت دارد
ای وفائی به گل روی محمّد صلوات
بُردن نام رسول است که لذّت دارد.
#سید_هاشم_وفایی
#مبعث
یک بار دگر گُلبن امید گهر داد
دریای کرامت به بشر باز گهر داد
پایان شب تار ز ره آمد و یزدان
بر خلق زمین آینه ی نور سحر داد
عشق آمد و با زمزمه ی شوق و مسرّت
تا کوی مدینه به همه بال سفر داد
جبریل به آواز جلی گفت، بیائید
کامشب به حسین بن علی دوست پسر داد
در وصف همین غنچه ی زیبای حسینی
جبریل امین بر همه ی خلق خبر داد
با سجده ی خود دم زِ خدای ازلی زد
لبخند به لبخند حسین بن علی زد
امشب شب بشکفتن لب های حسین است
گلزار جنان محو تماشای حسین است
گل های بهشتی همه گفتند چه زیباست
لبخند سروری که به لب های حسین است
بخشید صفا و طرب و نور به گلزار
این گل که ز گلخانه ی زیبای حسین است
تا با نگه خویش کند راز دل ابراز
پیوسته نگاهش سوی سیمای حسین است
در فصل شکوفائی خود این گل توحید
کز گلشن سرسبز و مصفای حسین است
با سجده ی خود دم ز خدای ازلی زد
لبخند به لبخند حسین بن علی زد
این مهر جهانتاب دعا مهر حبین است
در چهره ی نورانی او نور یقین است
سجاده زند بوسه به پیشانی رازش
مبهوت دعای سحرش روح الامین است
قدسی نفسانِ حرم قدس خداوند
گفتند به هم این گل سجاده نشین است
هرکس که نظر کرد به رخساره ی او گفت
آئینه ی لطف و کرم دوست همین است
گر غرق در اشراق و ظهور است سماوات
گر روشن از انوار ولا روی زمین است
با سجده ی خود دم ز خدای ازلی زد
لبخند به لبخند حسین بن علی زد
اوشد همه شب دیده ی بیدار مناجات
زیباست به رخساره اش انوار مناجات
باسجده ی طولانی و با حال نیایش
شد شب همه شب محرم اسرار مناجات
با جلوه ی پر نور دعاهای صحیفه
جاوید شده تا ابد آثار مناجات
هر کس که کند پیروی از سید سجاد
مست است ز پیمانه ی سرشار مناجات
با سجده گزاران تو بیا زمزمه سر کن
کامشب گل بشکفته ی گلزار مناجات
با سجده ی خود دم زِ خدای ازلی زد
لبخند به لبخند حسین بن علی زد
فردوس برین شد حرم سید سجّاد
جبریل امین شد خدم سید سجّاد
پیدا کند او سرمه ی بینائی خود را
سر هرکه نهد بر قدم سید سجّاد
در فصل نیایش ز خداوند طلب کن
وصل حرم محترم سید سجّاد
ای سائل و ای تشنه ی دریای محبت
رو کن به عطا و کرم سید سجّاد
گل های وفا و طرب و عشق و مسّرت
گفتند به باغ ارم سید سجّاد
با سجده ی خود دم ز خدای ازلی زد
لبخند به لبخند حسین بن علی زد
تنها نه همین مصحف ایمان و دعا اوست
تفسیرگر نهضت خونین بلا اوست
هرچند مکّدر شده این آینه، اما
آئینه ی نور سفر کرب و بلا اوست
از کرب و بلا تا سفر شام و مدینه
پیغامبر نهضت خون شهدا اوست
با اشک به روی پر پروانه نوشتند
پروانه ی پرسوخته ی شمع هُدا اوست
امروز «وفائی» همه ی سجده گزاران
گفتند که دانید چرا عبد خدا اوست
با سجده ی خود دم ز خدای ازلی زد
لبخند به لبخند حسین بن علی زد.
#سید_هاشم_وفایی
#ولادت_امام_سجاد_ع
#دوبیتی
گر بعد رسول ديده تر كرددحسين
با غم شب خويش را سحر كرد حسين
هر گاه كه دلتنگ رسول الله شد
بر چهره ی اكبرش نظر كرد حسين.
#سید_هاشم_وفایی
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_ع
https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
سرلوحه ی ايمان و امان است خديجه
سرمشق ره حق طلبان است خديجه
بانوی حرمخانه ی وحی نبوی اوست
در چشم نبی گوهر جان است خديجه
گنجينه ی پُرگوهر تقوا و شرافت
آئينه ی توحيد نشان است خديجه
سرچشمه ی فضل و كرم و بخشش و احسان
بر جمله ی ايثارگران است خديجه
سرسبزترين سرو سرافراز فضيلت
در فصل بهاران و خزان است خديجه
در گلشن ارزنده ی توحيد پرستی
چون كوثر جوشنده روان است خديجه
گر فاطمه اش بانوی زن های بهشتی است
نور دل گل های جنان است خديجه
پيداست شب آخرِ عمرش ، ز نگاهش
بر فاطمه ی خود نگران است خديجه
در حسرت بی مادریِ فاطمه ی خويش
آزرده دل و اشک فشان است خديجه
آمد كفن ازسوی خداوند برايش
محبوب خداوند جهان است خديجه
قدرش به خدا هيچ نيايد ز "وفایی"
زيرا كه فراتر ز بيان است خديجه.
#سید_هاشم_وفایی
#حضرت_خدیجه_س
زینبت بی تو درون خانه زاری می کند
بس که دلتنگ تو گشته، بی قراری می کند
بر سر سجّاده می خواند نماز شب، ولی
گه به یاد تو پدر، شب زنده داری می کند
دود آهش در میان آسمان قد می کشد
تا به یاد غربت تو سوگواری می کند
رنگ پائیزی گرفته گلشن ما بعد تو
چشم ما را این فضا ابر بهاری می کند
از زمانی که تو را بُردیم صحرای نجف
در گلوی ما غم تو ناله جاری می کند
در غیاب مادر و بابا فقط امّ البنین
زینب دلخسته ات را سخت یاری می کند
از دل غرق ملال خود «وفایی» باز هم
روی خاک غربتت گوهر نثاری می کند.
#سید_هاشم_وفایی
#امام_علی_ع
#دوبیتی
صد شکر که غرق نور ایمان شده ایم
مستوجب آمرزش یزدان شده ایم
سی روز تو میزبان ما بودی و باز
بر سفره ی عید فطر مهمان شده ایم.
#سید_هاشم_وفایی
#عید_سعید_فطر
https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
باغ حرم تو گلشن رضوان است
قم جلوه ای از تجلی ایمان است
بین حرم تو و امام هشتم
بین الحرمین کشور ایران است.
#سید_هاشم_وفایی
قم مرقد پاک خواهر سلطان است
قم قطعه ای از گلشن رضوان است
بین حرم قم و امام هشتم
بین الحرمین کشور ایران است.
#محمد_مبشری
مشهد حرم مطهر سلطان است
قم مرقد پاک بانوی باران است
گویند که حد فاصل این دو حرم
بین الحرمین کشور ایران است.
#اسماعیل_شبرنگ
#دوبیتی
در صبر و وفا حليمه ای آمده است
در علم و عمل فهيمه ای آمده است
در گلشن پُر نور امام كاظم
معصومه ای و كريمه ای آمده است.
▪️
گفتند گلی عرش مقام آمده است
آئينه ی نور ذوالكرام آمده است
از يُمن قدوم حضرت معصومه
لبخند به لب های امام آمده است.
#سید_هاشم_وفایی
#ولادت_حضرت_معصومه_س
#دوبیتی
یزدان به بشر آینهای انور داد
یک عالِمه و کریمهی دیگر داد
امروز خدا به دست جبریل امین
یک دستهی گل به موسیِ جعفر داد.
#سید_هاشم_وفایی
#ولادت_حضرت_معصومه_س
https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
عید قربان است رو بر درگه یزدان کنید
در منای عشق جانان نفس را قربان کنید
عید قربان است روز امتحان بندگی
مثل اسماعیل با جان روی بر جانان کنید
عید قربان است روز تابش مهر یقین
با فروغی از یقین جان را پُر از ایمان کنید
عید قربان است روز شوق و روز سرنوشت
دامن از گل های اشک شوق گلباران کنید
عید قربان روز عید و روز پیمان بستن است
در چنین روزی وفا بر عهد و بر پیمان کنید
عید قربان جلوه ای از روز تسلیم و رضاست
جان و دل تسلیم امر حضرت جانان کنید
میزبان آفرینش میهمانی می دهد
از ره اخلاص خود را بر خدا مهمان کنید
در محیط بندگی با عشق و ایمان و یقین
توشه ای آماده بهر برزخ و میزان کنید
زآفتاب حشر ایمن می شوید، امروز اگر
رو به سوی آستان عترت و قرآن کنید
در چنین عید بزرگی از خداوند کریم
آرزوی وصل مهدی در شب هجران کنید
چون «وفایی» دل به دریای ولایت افکنید
ساحل اندیشه را لبریز از مرجان کنید.
#سید_هاشم_وفایی
#عید_قربان
یاس یاسینی و سرسلسلهی ساداتی
بانوی هردو جهان، سیّدهی جنّاتی
کوثر وقدر بُوَد جلوهای از منزلتت
روح قرآنی و تفسیرگر آیاتی
والضحی نور مناجات و نماز شب توست
از زمین تا به سماوات برین مشکاتی
در مدیحت سخن بضعةُ منّی گویاست
نه همین دختر و مادر که نبی مرآتی
جلوهی نور تو در چشم علی رنگین بود
پنج نوبت نه، که مهر همهی اوقاتی
سبب خلقت این عالمی و میدانم
نرسد عقل به درکت، که الهی ذاتی
سائلی دست تهی از درِ آن خانه نرفت
که کرمخانهی جود و کرم و خیراتی
روح ایثار تو جان بر تن اسلام دمید
که در آئینهی توحیدپرستی ماتی
نه در امروز که چشم همه در حشر به توست
از ازل تا به ابد قبلهگه حاجاتی
فیض نور نظرت را ز«وفایی» تو مگیر
تا بگویند که امضاگر این ابیاتی.
.
#سید_هاشم_وفایی
#ولادت_حضرت_زهرا_س