👧می فرماد: خب یهو بگیم مرگ بر همه ی دشمنا دیگه، چه کاریه یکی یکی...؟
#کلاس_اولی_مون
#روزقدس
https://eitaa.com/mamanemamooli
🧕تو یکی از منابع تربیتی میخوندم وقتی بچه تون یه اشتباهی کرد یا نکته ای خواستین در مورد کاری که کرده بهش بگید، همون موقع شروع نکنید به حرف زدن و رگباری نکات رو گفتن و خودمونی ترش نصیحت کردن...
بذارید دو ساعت بگذره ، چک کنید، ببینید الان آمادگی شو داره که باهاش صحبت کنید یا نه...
اگر شرایط نبود بازم صبر کنید
یکی دو روز دیگه با کودک تون در مورد رفتار یا کاری که مدنظرتون بود صحبت کنید...
تو اوج اغتشاشات پاییز۱۴۰۱ هر دفعه رهبری میخواستن صحبت کنند میگفتیم این دفعه دیگه رهبر یه دستوری یه حرفی یه راهکاری یه چیزی میگن اما خیلی عادی و مثل همیشه صحبت می کردن...
اما از ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) هر سخنرانی رهبر پر از نکته اس...پر از حرفه...به قول اون آقاهه توی نون.خ پُر نه هااا...پُپُررر
خلاصه که هر وقتی داشتید و هر زمان که میتونستید این چند تا سخنرانی شون رو خووووب گوش کنید...
#افکارنوشت
https://eitaa.com/mamanemamooli
#اندرفوایدمادری
این قسمت:بخوای نخوایی باید به جنگ کمال گرایی بری...😶
دختر خونه که بودم وقتی درس و امتحانی داشتم فقط تنفس! رو تعطیل نمیکردم که فقط بخونم و بخونم و بخونم...
اون روز اما یهو حواسم اومد که در آن واحد هم دارم درس میخونم هم به نازدونه ام املا میگم هم دردونه ی بلا رو کنترل و مشغول میکنم که سمت دفتر و کتاب خواهرش نره و درحالی دوتا سه تا آزمون و امتحان رو پشت سر میگذارم که وسط مادری و همسری و دختری و کارای خونه و سایر اگر بتونم یه کمی درس و کتاب رو باز میکنم
اما ته تهش وقتی شب میخوام بخوابم یه آخیش و الحمدللهی میاد میشینه وسط ذهنم بخاطر حس کارآمدی ...به خودم میگم درسته صدِ هرچیزی نبودی اما تونستی یه بخش بزرگی اش رو پیش ببری و دمت گرم...
القصه دوتا نکته:
*ایام، ایام امتحاناته کاش بلد باشیم و بتونیم یه جور قشنگی به بچه هامون یاد بدیم همه ی زندگی شون رو نذارن پای درس و کنار زندگی و مسئولیت هایی که دارن درس هم بخونن(یه جورایی نه افراط داشته باشند نه تفریط)
**یکی از دلایل نبودن و ننوشتن ام اینجا همین سرشلوغی های این روزا و هفته هامه
https://eitaa.com/mamanemamooli
👧👧خواهر بزرگ داشتن اینطوریه که بعد از نابودی یکی از وسیله هاش توسط دردونه
با اشک و گریه اومد دعواش کنه که «ازت متنفرم» میم شو که گفت یه لحظه به خودش اومد و برگشت گفت «اصلا تو همه چیز منو برمیداری و میخوایی همه چیز برای تو باشه...»
🧕من کجا بودم؟تو اتاق و فقط مکالمه شون رو شنیدم اما راستش دلم رفت برای اون لحظه ای که خودش رو نگه داشت و از واژه ی متنفرم استفاده نکرد...
#خواهرانه_هاشون
https://eitaa.com/mamanemamooli
📚بمناسبت #نمایشگاهکتابتهران :
من تو قسمت #معرفی_نوشت از کتاب هایی که خوندم براتون نوشتم...
#خوبهکهمامانکتابخونباشه
بهار۱۴۰۲
https://eitaa.com/mamanemamooli
هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
▪️آیت الله حائری شیرازی▪️
▪️تعظیم شعائر در سالگرد رحلت ائمه▪️
در سالگرد شهادت حضرت امام صادق علیه السلام شیعیان همیشه برنامهشان این بوده که این روزها را تعظیم کنند. از قدیمالایام، این روزها را مهم میشمردند و هر کسی در حد توانش جلسه #روضهای ولو مختصر هم که بود میگرفت یا #حالت_عزایی در #لباس یا امثال اینها نشان میدادند.
این قضیه بسیار کار سازندهای بوده. پدر وقتی که مثلاً آن روز یک #پارچۀ_مشکی به اتاقش اضافه کند، بچه سؤال میکند که پدر، این پردۀ مشکی فلسفهاش چیست؟ برای چه است؟ و او میگوید که مثلاً امام صادق چه شخصی بود و چه کارها کرد و ما به چه منظوری یاد ایشان را گرامی میداریم.
هر شهری که این مراسم مذهبی را بیشتر جدی بگیرند، بچههایشان سربهراهتر میشوند و اینطوری برای خودشان هم بهتر است و هرکه هم که این مراسم ها را سست بگیرد، این اثرش در #بچهها بعداً ظاهر میشود! به هرحال آثار این ایام در مغازهها و خانهها و ادارات باید دیده شود. نسل حاضر، بهتر از نسل گذشته است و لیاقت بهتری را نشان داده برای حفظ اسلام. مشغول شدن به امور دیگر موجب غفلت از این امور بسیار مهم نشود انشاء لله.
@haerishirazi
🧕چه لذتی بالاتر از اینکه تو دفتر خاطره های خوبش جزء اولین خاطراتش بنویسه «من اولین نمازم را در حرم امام رضا خواندم.
وقتی نمازم تمام شد من خیلی هیجان زده شدم.»؟
عاقبت بخیریت رو ببینم مادر...
#کلاس_اولی_مون
#مادرانهطور
https://eitaa.com/mamanemamooli
#براینازدونهام
🧕میدونی عزیزدلم...
من و بابا تو این هفت سال بارها و بارها حساب کردیم سالی رو که شما کلاس اولی هستی و هر بار ذوقِ همراه با استرسی نشسته لابلای نگاه هامون...
امروز همون هزارو چهارصد و دویی بود که خیلی زیاد بار تصورش رو کرده بودیم و هر دفعه تو دلمون گفته بودیم اوه حالا تا۱۴۰۲ ...
اما مامان!بیا در گوشی بهت بگم امروز هزاران بار قشنگ تر از تصورات و آرزو های من بود و خیلی زود تر چیزی که فکرشو میکردم رسید و گذشت ...
باسواد شدنت مبارک مون باشه
#دلنوشتهطوری
#کلاساولیمون
https://eitaa.com/mamanemamooli
بِسْمِ اللّٰهِ النُّورِ
#بهارِبیستوهشتم
https://eitaa.com/mamanemamooli
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برای آخرین سلام و امین الله فاصله ی حدود یک ربعه ی زائرسرا تا حرم رو باید بدو بدو میرفتیم و برمی گشتیم اونم با یه کالسکه و آخ پام های یه دختر هفت ساله.
با احتساب رفت و برگشت و معطلی راه حدود ده دقیقه وقت داشتیم تو صحن انقلاب روبروی گنبدطلای آقا جانمان ،انرژی ذخیره کنیم برای دلتنگی های بعد سفر...
شلوغ بود اما یه گوشه ای رو پیدا کردیم و ایستادیم و صدای آقای همسر پیچید به السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللّٰهِ فِي أَرْضِهِ وَحُجَّتَهُ عَلَىٰ عِبادِهِ...
ساعت حدود یازده بود و عکس ها ضد نور میشدن و سیاه، اما حین گوش دادن به دعا حواسم پیِ یکی از هم کاروانی ها رفت که سه تا خواهراش با اصرار میخواستن از برادر دوسه سالشون عکس بگیرن.
همون طور که حرکاتشون رو تو ذهنم تحلیل میکردم و دلم ضعف می رفت از شیطنت های پسرک یهو خادم ریش سپید آقا جانمان پَرِ سبزِ توی دستشون رو گذاشتن تو دستای کوچیک پسرک و رفتن اون طرف ایستادن.
اینجا دیگه حتی آقای همسر هم امین الله رو قطع کردن و ذوق زده شدن چه رسد به منی که از اول پیگیر عکس هاشون بودم... مادرشون هم که تا چند دقیقه پیش کنار ایستاده بود و فقط به بچه ها نگاه می کرد دیگه وارد گود عکس برداری شدن و میخواستن با همکاری دخترا این لحظه رو هرطور که میتونن ثبت کنن...
ده دقیقه مون تمام شد
امین الله من نصفه مون موند و به أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی و گفتن جمله ی اللّٰهُمَّ لَاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِي ابْنَ نَبِيِّكَ وَحُجَّتِكَ عَلَىٰ خَلْقِكَ
اکتفا کردم
اما رحمت و رأفت بود که در جانم جاری شده بود ازحرم امام رضا جانم،صحن انقلاب ، درست روبروی گنبد طلا...
تا امروزی که به مناسبت ولادت آقاجانمان خواندم برای توسل به امام رضا از ذکر «یا رئوف» استفاده کنید و چسبید به خاطره ی سال های دبیرستانی که معلم مون برای رسیدن به ضریح و تحت قبه توصیه به ذکر «یا رئوف»کردن...
رفتم دنبال لغت رئوف و معنایش و رسیدم به مهربانِ دلسوز
من در مقابل این معنا هیچ کلمه ی نداشتم و هیچ حرفی...
فقط خواستم بنویسم آقای مهربانِ دلسوزم نگاهت جاریِ لحظه لحظه هایمان باشد که برای دنیا و آخرتمان کافی است...
#عیدقشنگامامرضاجانمانمبارک
https://eitaa.com/mamanemamooli
🕋🌸🕋🌸🕋🌸🕋🌸🕋
مامان ها همین جوری اش که می روند مسافرت،آدم دلش میگیرد و روزهایش ابری می شود فرقی هم ندارد هرچند ساله باشد یا نباشد حتی اگر خودش هم مامان شده باشد و قد و نیم قد دنباله داشته باشد....
حالا حسابش را بکن که چمدان بسته باشند برای زیارت مسجدالنبی و طواف خانه ی خدا...
دلتنگی به توان دو هوریز می شود در خانه ی دلِ آدم...
دلتنگیِ مامان
دلتنگیِ زیارت پیامبر رحمت
دلتنگیِ نشستن روبروی کعبه
دلتنگیِ...
دلتنگیِ...
دلتنگیِ...
پ.ن:شد و توانستید برای سلامتی و حج مقبول حاجیان و دل ِتنگِ جامانده ها صلواتی بفرستید...🙏
https://eitaa.com/mamanemamooli
🧕🌸امروز مهمان جمعی بودیم
بزرگتر مجلس مون تو حرف هاشون گفتن:«تا حالا بهتون گفتن هر بچه ای که بدنیا میارید و بزرگش میکنید یه مرحله ای هست که با موفقیت به انجام رسوندید و بچه ی بعدی مرحله ی بالاتری هست و همینطور رتبهتون بالاتر میره و جلو میرید؟!»
هیچی دیگه خیلی به دلم نشست از بس ملموس بود ،خواستم بمونه اینجا😊
#بعدازمدتها
#خیلیمادرانهطور
https://eitaa.com/mamanemamooli
#برادرعیدَتمبارک
غدیر بود.
رفتیم پیشانی اباذر را ببوسیم و بگوییم:«برادر!عیدت مبارک» پیشانیش از آفتاب ربذه سوخته بود!!!
به «ابن سکیت» گفتیم «علی». هیچ نگفت،نگاهمان کرد و گریست.
زبانش را بریده بودند!!
خواستیم دست های میثم را بگیریم و بگوییم «سپاس خدای را که ما را از متمسکین به ولایت امیرالمومنین قرار داد»
دست هایش را قطع کرده بودند!!
گفتیم :«یک سیدی بیابیم و عیدی بگیریم»سیّدی!کسی از بنی هاشم. جسدهاشان درز لای دیوار شده بود و چاه ها از حضور پیکرهای بی سرشان پر بود!
زندانی دخمه های تاریک بودند و غل های گران برپا، در کنج زندان نماز می خواندند.
فقط همین نبود که میان بیابان بایستد،رفتگان را بخواند که برگردند و صبرکند تا ماندگان برسند. فقط همین نبود که منبری از جهاز شتران بسازد و بالا رود، صدایشان کند و دستش را بالا بگیرد، فقط جمله ی کوتاه «علی مولاست» نبود. کار اصلا اینقدرها ساده نبود.
فصل اتمام نعمت
فصل بلوغ رسالت
فصل سختی بود.
بیعت با علی «علیه السلام» مصافحه ای ساده نبود.مصافحه با همه ی رنج هایی بود که برای ایستادن پشت سر این واژه ی سه حرفی باید کشید.
ایستادن پشت سر واژه ی سه حرفی که در حق ، سخت گیر بود.
این روز ها ولی همه چیز آسان شده است.
این روزها «علی مولاست» تکه کلامی معمولی و راحت است.....
پ.ن:اما از کنار بعضی روزها و ساعت ها نباید راحت و معمولی گذشت مثل غدیر
#تلنگرانه
#یهتیکهکتاب
#خداخانهدارد
#فاطمهشهیدی
#عیدغدیرخممبارک
https://eitaa.com/mamanemamooli
#اربعیننوشت
مرد شای ابوعلی گویان خیره ی چادر ایرانی ام شد و گفت شای ایرانی موجود...
مردنمیدانست همان سفرِاولی که آمده بودم، معتاد شای ابوعلی شان شده بودم و کلی تمرین تمرین که مثل آن ها تلفظش کنم...
مرد نمی دانست حسرت شنیدنِ همان شای بوعلی ها حناق می شود بیخ گلویم و حالا که بچه را روی پاهایم گذاشته ام همه ی حواسم را میدهم که هق هق گریه نشود بلکه بخوابد و من آرام صدای هلبیکم یا زواریِ نزارالقطری را بگذارم و قلبم ذوب شود و اشک آرام آرام بچکد از گوشه ی چشم هایم به یاد همان سفراولی که مرد میخواست از مهمان نوازی اش شای ایرانی بدهد دستم و نمیدانست که معتاد شای بوعلی شده ام...
مرد چای ایرانی را شای ایرانی خواند و من یه یاد کلاس های عربی دوران مدرسه سریع در ذهنم مرور کردم که گچ پژ ندارند و به جایش چقدر روح وسیعی دارند که هرچه دارند و ندارند میگذارند در طبق اخلاص و بفرما میزنند...
مرد نمی دانست هر اربعین از آن سفر اول به بعد دلم طاقت ماندن ندارد و میخواهد پرواز کند به زمانی ورای زمان ها و بماند پیش مردمانی که بوی ظهور میدهند و عطر صاحب الزمان پخش میکنند...
#دلنوشت
#جامانده
https://eitaa.com/mamanemamooli
هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
🔹 آیت الله حائری شیرازی 🔹
🔸 نگران #تواناییهای خودتان باشید نه #ناتوانیهایتان! 🔸
در تربیت اولاد، آنچه را که در حد قدرتتان است، انجام بدهید و برای آن قسمتی که خارج از قدرتتان است، اصلاً #نگران_نباشید و کار را به خداوند بسپارید.
گاهی مثلاً شما با برادرتان سر #تخت را میگیرید و در تابستان آن را در حیاط میگذارید. اگر او آدم سالم و قوی و فعالی باشد، شما نگران آن سرِ تخت که او گرفته، نیستید؛ چون میدانید که او چاپک است و قشنگ میتواند ببرد؛ بلکه نگران این طرفی هستید که خودتان گرفتهاید که مبادا پایتان بلغزد و به زمین بخورید. آن سرِ تربیت را خدا گرفته و هر قسمتی که شما نمیتوانید و از عهدهتان خارج است، سهم خداست.
شورِ آن قسمتی را نزنید که خدا گرفته؛ بلکه شورِ آن قسمتی را بزنید که خودتان گرفتهاید. نگران #ناتوانیهای خودتان نباشید؛ بلکه نگران #تواناییهای خودتان باشید. آن چیزی که میتوانید و برایتان ممکن است را اگر نکنید، برایتان خطرناک است؛ اما آن چیزی که نمیتوانید، جزء وظایف شما نیست. اینکه خدای تعالی جزء وظایف شما نگذاشته یعنی چی؟ یعنی آن را جزء وظایف خودش گرفته و خودش عمل میکند: ((لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها))
#تربیت_فرزند
#مدرسه
#جامعه
#فضای_مجازی
@haerishirazi
ساعت دوازده شب را رد کرده
دراز کشیدم توی تاریکی اتاق ...
تصویر مردمِ روی کوه مانند جلوی هتل #رونالدو در ذهنم نقش میبندد
و مردی کمی دورتر
شاید خیلی دورتر
شاید با لباس عربی و چفیه ی سبزی که عقال آن را روی سرش نگه داشته
شاید هم با یک لباس معمولی مثل مرد های خودمان
اما دور است
شاید خیلی دور
اما همه را میبیند
دیدش وسیع است
حتی به وسعت همه ی دل ها
گفتم که همه را میبیند
اما افسوس کسی او را و دل مهربانش را نمی بیند...
آه میکشد
اما دور است
کسی نمی شنود
خیلی دور است که حتی اشک هایش هم دیده نمی شود
شاید اگر همه می خواستند
و این چنین برای دیدنش تلاش می کردند
وشاید...
وشاید....
#برایغریبترینغریبِدنیا
https://eitaa.com/mamanemamooli
هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸#رونالدو و الگوگیری جوانان🔸
#ملانصرالدین بیکار نشسته بود. یک سوزن جوالدوز دستش بود. این سوزن جوالدوز را زد به پای خودش. گفت خدایاااا ! این چه دردی بود به من دادی؟!
ما هم همینطوریم. تو هنرمند درست نمیکنی، آنها درست میکنند و [دل] بچۀ تو را میبرند! بعد میگویی خدایا این چه دردی بود به من دادی؟! خب، خدا داد؟! خودت کردی!
الان تمام عالَم با شبکۀ اینترنت، تولیدات هنریشان را نشان میدهند و روی #اخلاق و رفتار و منش و گفتار و همه چیز مردم اثر میگذارد. شما نگاه کنید، پیراهنهای که مردم تنشان میکنند، عکس هنرپیشهها روی آن است، عکس فوتبالیستها روی آن است. خب، شما هم باید هنرمند داشته باشید، شما هم باید فوتبالیست داشته باشید. یک گلزنِ [درجه یک] درست کن که عکسش روی پیراهن آمریکاییها بیفتد.
لازم است تو یک #الگویی برای جوانها داشته باشی که به جای اینکه عکس #رونالدو را در سینهشان بزنند، عکس بچههای خودمان را بزنند. به جای اینکه از یک بینمازی تعریف کنند، از یک نمازخوانی تعریف کنند و بگویند آقا! این گل زن، نماز اول وقتش ترک نمیشود. میدانید چه تعداد #نمازخوان میشوند بواسطۀ اینکه یک نمازخوان، گلزن خوبی بشود؟
@haerishirazi
امروز هفتصد و سیمین روزی بود که من با دیدن تو گفتم «معجزه ها حتما لازم نیست که طی یک اتفاق خارق العاده مثل شکافتن آسمان و باز شدن زمین به وجود بیایند ، معجزه می تواند در یکی از صبح های آخرین روزهای شهریور تو را غافلگیر کند و رخ بنماید درست مثل تو ، دردونه ی من»
#دخترشهریوریمن
#تولدتمبارک
https://eitaa.com/mamanemamooli
نیت کرده بودم شبی که قرار است فردایش کیف و کوله بردارد و برای کلاس دوم به مدرسه برود ، بروم کنارش دراز بکشم و این کتاب را بخوانم و بعد از دوستت دارم و هرجا باشی قلبم برایت می تپد از ذوق چشمانش لبریز شوم، اما مریضی و ضعف طولانی بعدش اجازه نداد تا امروزی که به بهانه ی تکلیفی که معلم برایشان گفته بود ، آورد و با صدای نازدار کودکانه اش کلمه به کلمه، جمله به جمله خودش برایم خواند...
چقدر دلنشین بود این کتاب با مکث های کوتاه تو، چقدر عشق می بارید از لحن نازک تو مادرجان!
پ.ن:اگر یه کتاب در مورد عشق بی قید و شرط به بچه ها خواستید «طناب نامرئی» میتونه کتاب خوبی باشه و عدم تطابق فرهنگی_دینی اش بخاطر ترجمه بودنش و تعهد مترجم به متن اصلی قابل اغماضه...
به علاوه ی اینکه تصویرگری خوبی داره
#طنابنامرئی
#معرفینوشت
#کتابکودک
https://eitaa.com/mamanemamooli
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
نیت کرده بودم شبی که قرار است فردایش کیف و کوله بردارد و برای کلاس دوم به مدرسه برود ، بروم کنارش در
#یهقاچکتاب
جرمی گفت:«من که طنابی نمی بینم!»
«لازم نیست طناب نامرئی را ببینی . نامرئی یعنی چیزی که دیده نمی شود. آدم هایی که همدیگر را دوست دارند ، همیشه با یک طناب مخصوص که از عشق درست شده به هم وصل اند.»
لیزا پرسید:«خب اگر نمی شود آن را دید ، از کجا باید بفهمیم که هست؟»
«حتی اگر آن ها جلوی چشم هایتان نیستید ، می توانید با قلبتان احساسش کنید و بدانید همیشه به کسی که دوستش دارید وصل هستید.»
#طنابنامرئی
#انتشارتمهرسا
https://eitaa.com/mamanemamooli
هدایت شده از محمدامین نخعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔🔔🔔 در این تراکم خبرها و تحلیل ها و حوادث ارض مقدس و آنتن تمدن،
حواستان از کودکان پرت نشود.
مخصوصا مامان ها و معلم های عزیز.
خط انتقال معارف یعنی بتوانی یک روایت جذاب و کودکانه برای بچه ها تعریف کنی، روایتی که برایش رویا بسازد. رویای جهان بدون اسرائیل، رویای طهارت ارض مقدس و پیش به سوی مقدمه سازی برای حضرت مهدی.
این فطرت های پاک انبارهای باروتی است که فقط یک جرقه می خواهد... از من میشنوید علیکم به دهه ی نودیها
از فرم های قصه گویی، نقاشی، نمایش های خانگی، سرود و... استفاده کنید.
دنبال کپی کردن از این و آن هم نباشید. به خلاقیت خودتان اعتماد کنید.
اگر کار میدانی خوبی هم انجام دادید، عکسهایش را برایم بفرستید. خوشحالم می کنید
https://eitaa.com/joinchat/995557609Cbefd88e171
بین تصاویر پشت سرهم تلویزیون از فلسطین و غزه با چشم های تیز بینش یک چیز را نشانه میگیرد دخترک هفت سال و نیمه ام و میگوید:«شلوار خونگی پاش بود مرده!!!!»
همین را می گیرم و می گویم:« خب تو خونه هاشون نشسته بودن که اسرائیل اومد و بیرونشون کرد»
با خودم فکر میکنم برای آدمی که بخواهد ببیند و بداند همین قدر ساده است:«شلوار خانگی پای مردی ست که در غزه و فلسطین راه می رود....»
#قصهیقدس
#نازدونه
#یکمامانمعمولی
https://eitaa.com/mamanemamooli
دست هایش کوچک است اما دل و روحش به وسعتِ ارزش های اسلامی جا دارد...
پ.ن:با پرچمی که آبجی بزرگه کشیده که تو دستش بگیره...😍🇸🇩
#برایفلسطینِمظلوم
#یهمامانِمعمولی
https://eitaa.com/mamanemamooli
👧 مامان خونه های ضد بمب وجود دارن؟!
دخترک هفت سال و نیمه ی مهربان من
#برایفلسطین
#نسلیبافکرروشن
https://eitaa.com/mamanemamooli
کاکائو خیلی دوست دارد،دخترک کلاس دومی من
حتی کیک دوقلوهایی که وسطش کاکائو دارد را طوری می خورد که مزه ی دهانش با طعم کاکائو بماند...
ظرف غذا را گذاشت روی کابینت و رفت
خورده کیک ها را که دیدم ، فهمیدم کاکائو های وسط کیک است که جدا کرده برای آخر کار
تعجب کردم که مانده
گفتم نازدونه چرا کیک ها را نخوردی؟
با لحن بی تفاوتی توضیح داد کاکائو ی وسط کیک ام بود گذاشته بودم آخر بخورم یادم رفت...
گفت و رفت...
من ماندم و فکر اینکه چقدر از کاکائو های وسط کیک زندگی ام را گذاشته ام برای آخر کار اما یادم رفته و مانده ...
یادم رفته و من در بی تفاوت ترین حالت ممکن از کنارش گذشته ام...
پ.ن:قدر کاکائو های زندگی مان را بدانیم ، به وقت و به اندازه ی واقعی...
#اندرافکارِمن
#منونازدونه
https://eitaa.com/mamanemamooli