آقای رییسی سلام!
من یک مامانِ معمولی ام، از آن معمولی ها که در خانه مشغول بچه داری و آشپزی است اما کتاب میخواند ، از آن خانه دارهایی که کم و بیش پیگیر اخبار مهم کشور است و تحلیل های سیاسی را رصد میکند، از آن خانم هایی که در خانه نشسته است اما دل و روحش تا ورای مرزها میرود و برای مسلمین و جهان اسلام میتپد...
آقای رییسی با خودم قرار گذاشته بودم سالِ بعد همین حوالی ، کمی دورتر، کمی نزدیک تر، این متن را برای انتخابات بنویسم و امیدوار باشم که دست به دست کردن های مجازی میرساندش به شما، اما حالا...
آقای رییسی ، من یک مامانِ معمولی ام که وقتی بعد مدت ها دیدم بالاترین مقام اجرایی کشورم از می شود و میتوانیم صحبت میکند ذوق کردم ، آنجایی که گفتید:«وقتی آمدم داخل کار دیدم می شود خیلی کارها کرد و درست می شود...» منِ مادر امید شدم و ریختم در جانم دخترکانم که آینده ی ایران هستند.
من یک مادر اَم ، مادری که وقتی شما را لابلای نوجوان های دانش آموز دید و گعده ی صمیمانه تان ، هویت را ریخت در جانِ دخترک درآستانه ی نوجوانی اش...
می دانید من یک مادرِ ایرانی ام!
آنجایی که شما وسطِ وسطِ دریا بودید برای افتتاح ،
آنجایی که دلم برای زنان و کودکان در سیل مانده می رفت و شما عبا درآوردید و قبا جمع کردید و رفتید لای گل و لای برای اینکه مرهم شوید بر دلشان
و تمام صبح جمعه هایی که در خانه با خنده می گفتیم «بابا،جمعه وقت خواب و استراحته بگیر بشین خونه» اما در دلمان ماشاالله میخواندیم برایتان،
به قوت و مستحکم شدن ایران میبالیدم و جان میگرفتم برای تربیت فرزندانم
قرار بود بنویسم برای انتخابِ شما اما قسمت بود برسد به امروز که چهلمین روز شهادت شماست، درآستانه ی انتخابات رییس جمهور آینده، که تمام این مدت در کارها و رفتار های نامزدها دقیق شده بودم که چه کسی مثل شما امید می ریزد در جانِ ایران و می شود را با تمام وجود هجی می کند، که چه کسی یک جا نمی نشیند و شده با موتور خودش را می رساند، که چه کسی جان میدمد به جانِ ایرانم...
آقای رییسی! می گویند دست شهید باز است حالا که رسیدیم به اینجا و امروز ، شما دست به دعا شوید برای هدایت قلوب و فردای ایران...
#مامانِسرنوشتساز
#برایرییسیِعزیز
#انتخابات۱۴۰۳
https://eitaa.com/mamanemamooli
یک رأی مسالمت آمیز خانوادگی رو تجربه کردیم😅
اینجوری که نازدونه اسم نامزد محترم رو نوشت و اجازه داد مامان شناسه ی انتخاباتی رو بنویسه و در نهایت دردونه مون زحمت انداختن تو صندوق رو کشید.
#مامانِسرنوشتساز
#نازدونهومامان
#دردونهومامان
#رأیخانوادگی
https://eitaa.com/mamanemamooli
👧می فرماد: «من یواشکی دعا کردم آقاهه اشتباهی دوتا برگه بکنه ، یکیش رو بده به من ، که من هم رأی بدم»
#دردونه
#رأیخانوادگی
#خانوادهیسرنوشتساز
https://eitaa.com/mamanemamooli
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
#عنایاتامامرضا به روایت عالمان طعم این جمله که «کتاب هم نشین خوبی ست» رو من با این کتاب چشیدم! از
این کتاب رو یادتونه؟
یه تیکه از این کتاب رو خیلی دوست داشتم تو کانال بنویسم که بمونه
روزهای زیادی گفتم امروز دیگه مینویسمش ، اما قسمت و روزی امروز بود انگار :
🌱عازم خیمه ی حضرت رضا(علیه السلام) شدم و پس از سلام و ادب سه حاجت خود را مطرح کردم:
...۳.نگران فتنه ی.... برای ایران هستم.
حضرت فرمودند:«من ضامن ایرانم! ایرانیان تا وقتی با ما هستند ، به زیارت ما می آیند و در مجالس عزای ما شرکت می کنند، درامانند.»
#عنایاتامامرضا
#منضامنایرانم
#یهتیکهکتاب
https://eitaa.com/mamanemamooli
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
این کتاب رو یادتونه؟ یه تیکه از این کتاب رو خیلی دوست داشتم تو کانال بنویسم که بمونه روزهای زیادی گف
برداشت از عنایت رو هم حیفه نخونیم:
🌱ایران اسلامی با سه شرط در امان است:
-با اهل بیت(علیهم السلام)باشد.
-از برکات مشاهد مشرفه ، بهره مند باشد.
-مجالس عزای اهل بیت (علیهم السلام) را اقامه نماید.
بدیهی است «با اهل بیت بودن» در محبت کردن به آن ها، مقدم داشتن اهل بیت و تبعیت از آنان است.....
به علاوه زیارت و عزای اهل بیت (علیهمالسلام)برکاتی دارند که با هیچ چیز دیگر ، قابل جبران و تعویض نیست.
امام راحل نیز ناظر به همین قضیه ، فرمودند: « ما هرچه داریم از محرم و صفر است. این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است(یعنی اسلام بدون محرم و صفر ، مرده است)
پ.ن: الحمدلله بخاطر محرم، از همین امشب شروع کنیم نذاریم بمونه برای انتخابات بعد....
#عنایاتامامرضا
#منضامنایرانم
#یهتیکهکتاب
#انتخابات
https://eitaa.com/mamanemamooli
استادی می فرمودند:«از تکالیف ماه محرم این است که یک کتاب جدید در مورد اباعبدالله بخوانی.»
پ.ن: من امسال حسین از زبان حسین آقای محمد محمدیان رو میخونم ، از شما هم دعوت میکنم همین امروز یک کتاب برای روزهای محرم تون انتخاب کنید.
#محرم
#دعوت
#بزرگانه
#یهمامانِمعمولی
https://eitaa.com/mamanemamooli
از خانم پرستوعسگرنجاد که این روزها تو بوسنی هستن و دارن جنگ بوسنی رو خیلی شفاف و ساده روایت میکنند هم بخونیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
ذرهبین که دستت باشد، خورشید برایت در یک نقطه خلاصه میشود.
وقتی انتخابات برایت نبرد حق و باطل باشد، از آنجا که هرکس فکر میکند خودش حق است، اگر نامزدت رأی نیاورد، حس میکنی کشور دست قوای باطل افتاده.
آنوقت انتخابات برایت میدان جنگ است که رأینیاوردن در آن یعنی پایان دنیا. یعنی «مردم نمیفهمن. سواد سیاسی ندارن. ما به جهل باختیم. حالا چهار سال عذاب بکشن تا عبرت بگیرن.»
یعنی شیوع تفکر «ما میفهمیم و بقیه نمیفهمند» در میان جناح رأینیاورده.
ذرهبینها را زمین بگذاریم.
چهلوپنج سال پیش، یک نفر از چند میلیون مردم ایران حق نداشت حتی پیشنهاد بدهد چهکسی رئیس جمهور باشد. جمهور اصلاً معنا نداشت! کمتر از نیمقرن پیش در همین خاک، همین که از بطن ملکه بیرون آمده بودی برای پادشاهیات کفایت میکرد. رئیس جمهور نداشتیم، شاه داشتیم. جمهور نداشتیم، رعیت داشتیم.
ببینیم.
یادگار نازنین سیدروحالله را ببینیم. مردمسالاری دینی را سِیر کنیم. متوجه باشیم اینکه همهمان تا صبح شمارش آرا باید منتظر بمانیم تا بفهمیم چهکسی رئیس جمهورمان میشود، زیبا، ارزشمند و کمیاب است.
اما حواسمان هم باشد.
به بیست سال بعد هم فکر کنیم. رقابت انتخاباتی و سیاسی را فهم میکنم و میدانم نمیشود ماهیت برد و باخت آن را دست کم برای رجل، نادیده گرفت، اما رقابت با تخریب و لجنپراکنی توفیر دارد. میخواهم چه هشداری بدهم؟
مردم را از مردمسالاری دینی خسته نکنیم.
شور انتخابات را تبدیل به زهر انتخابات نکنیم.
اگر قرار باشد چهار سال بعد هم اینطور اخلاق و انصاف و انسانیت را برای برد انتخاباتی ذبح کنیم، مردم خستهٔ دلزده از مرافعهٔ سیاسی را چطور میخواهیم هر چهار سال یکبار پای صندوق بکشانیم؟
کاری نکنیم انتخابات برای مردم اسم رمز اعصابخردی و کلکل و فرسایش اعصاب باشد.
قبل انتخابات خیلیها تا میتوانستند در آتش دوقطبی دمیدند. حالا بعد از انتخابات هم نمیخواهند رها کنند و با طعنهٔ پیروزی یا زخم زبان ملامت میخواهند روح مردم را سوهان بکشند.
نگذاریم. نگذاریم.
بپذیریم این نام تکرارشده در صندوق حالا -خوب یا بد- رئیس همهٔ جمهور ماست. حالا پرچم ایران به دوش اوست و ما حق نداریم حرمت حامل پرچممان را بشکنیم، حتی اگر حب او را در دل نداشته باشیم، حتی اگر منتقدش باشیم، حتی اگر نگران باشیم.
مرافعه قوای آدم را تحلیل میبرد، اما تأمل و بررسی ذهن را قوی میکند. حتماً باید رفتارهای انتخاباتی را بررسی کنیم و از نتیجه عبرت بگیریم، اما نه با جدل، نه با ملامت و نکوهش. انتخابات تمام شد، اما ایران تمام نخواهد شد.
https://t.me/takooch/2070
https://eitaa.com/mamanemamooli
نمیدانم رقیه ی اباعبدالله کجای سه سالگیشان بودند اما عجیب شیرینند این سه ساله ها....
#دردونهیدرآستانهیسهسالگیمن
#نذریعروسک
#هیئت
#محرم۱۴۰۳
https://eitaa.com/mamanemamooli
اما اگر نبود لحظه ای که دستای کوچیکش رو میذاره وسط دستات و رو به آسمون بلندشون میکنه و نور معصومیتش پل میشه برای رسیدن به خدا
نون بیار کباب ببر بازی کردن وسط روضه ی امام حسن و کربلا خیلی سخت می شد....
#مادریدرشرایطدشوار
#منودردونه
#محرم۱۴۰۳
https://eitaa.com/mamanemamooli
هدایت شده از مامان مشاور
بیا امروز وقت حرف زدنش،برگردیم نگاهش کنیم،
نه نگاه سرسری ،یه نگاه و شنوندگی عمیق،
میدونی چیه:گاهی اونقدر مشغولیم که ساعت ها از صبح به شب میرسند،بدون اینکه با حس خوب به صورت
بچمون نگاه کرده باشیم...
بنظرم مشکل امروز ما،و ریشه مشکلات بچه هامون، ما مامان هایی هستیم که گاهی اونقدر درگیر شناخت بچه مون از طریق فلان سایت و کانال و دوره و روانشناسیم که از شناخت و دیدن و ارتباط با خود واقعی بچه غافلیم...
مثل اینکه همسرمون بیشتر از اینکه برای ارتباط باهامون هم کلام بشه یا بهمون احترام بذاره یا فکر کنه ببینه دردمون چیه و حرف هامونو بشنوه
مدام درگیر، رفتن به پیش زوج درمانگر و مطالعات «چگونه همسر خوبی باشیم» و تست کردن راهکارهای مختلف،روی ما هست.
دروغ چرا، گاهی حس میکنم،در میان خانه گم کردیم صاحبخانه را...
🌱🌱🌱
راستی سلام،روز جدید مبارک😍✋
#مادرانه #نگاه_نو
✍️#زهرازینی_وند (مشاورکودک و خانواده)
🆔 @maman_moshaver
#نشربامنبع
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
استادی می فرمودند:«از تکالیف ماه محرم این است که یک کتاب جدید در مورد اباعبدالله بخوانی.» پ.ن: من ا
#حسیناززبانحسین
#کتابِمحرم۱۴۰۳
وقتی امام حسین جانمان نگران برادرشون بودند در مقابل توطئه های معاویه ، خدمت امام حسن که میرسند ، گریه شون میگیره و امام از علت گریه می پرسند
بریم باقی رو از کتاب بخونیم:
گفتم: گریه ام بخاطر مصیبت هایی است که بر تو وارد می شود.
برادرم پاسخ داد: مصیبتی که بر من وارد خواهد شد زهری است که به من می خورانند، و با آن کشته می شوم. ولی اباعبدالله! هیچ روزی به سختی روز شهادت تو نیست. در آن روز سی هزار نفر تو را محاصره کنند، در حالی که خود را از امت جدِّ ما محمد(صلی الله علیه و آله) می پندارند و خود را به اسلام نسبت می دهند. همه آنها برای کشتن و ریختن خون تو، بی احترامی به حریم تو، به اسارت گرفتن اهل بیت تو و غارت خیمه های تو اجتماع می کنند. در این هنگام خداوند لعنتش را شامل حال بنی امیه می کند. و آسمان نیز خون و خاکستر بر سر مردم ببارد، و همه چیز حتی حیوانات جنگل و ماهیان دریاها برای مصیبت تو می گریند.
صلی الله علیک یا اباعبدالله 😭😭
حتی ماهیان دریاها برای مصیبت تو می گریند....
#یهتیکهکتاب
#محرم۱۴۰۳
https://eitaa.com/mamanemamooli
#ناحیهیمقدسه
سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِک َ مَقْرُوحٌ ، وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِکْرِک َ مَسْفُوحٌ ، سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ ، الْوالِهِ الْمُسْتَکینِ ، سَلامَ مَنْ لَوْ کانَ مَعَکَ بِالطُّفُوفِ ، لَوَقاک َ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّیُوفِ ، وَ بَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَکَ لِلْحُتُوفِ ، وَ جاهَدَ بَیْنَ یَدَیْک َ ، وَ نَصَرَک َ عَلى مَنْ بَغى عَلَیْک َ ، وَ فَداک َ بِرُوحِهِ وَ جَسَدِهِ وَ مالِهِ وَ وَلَدِهِ ، وَ رُوحُهُ لِرُوحِک َ فِدآءٌ ، وَ أَهْلُهُ لاَِهْلِک َ وِقآءٌ ...
فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِک َ الْمَقْدُورُ ، وَ لَمْ أَکُنْ لِمَنْ حارَبَک َ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَک َ الْعَداوَةَ مُناصِباً ، فَلاََ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً ، حَسْرَةً عَلَیْک َ ، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک َ وَ تَلَهُّفاً ، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ ، وَ غُصَّةِ الاِکْتِیابِ ...
سلام کسی که قلبش ازمصیبت تو جریحه دار، و اشکش به هنگام یادتو جارى است،
سلام کسی که دردناک وغمگین وشیفته وفروتن است،
سلام کسی که اگر باتو در کربلاء مى بود، باجانش (دربرابرِ) تیزىِ شمشیرها از تو محافظت مى نمود ، و نیمه جانش رابه خاطر تو بدست مرگ مى سپرد، و دررکاب تو جهاد میکرد، و تو را برعلیه ستمکاران یارى داده،جان وتن ومال وفرزندش رافداى تو مى نمود، وجانش فداى جان تو، وخانواده اش سپربلاىِ اهل بیت تومى بود،
اگرچه زمانه مرابه تأخیر انداخت، ومُقدَّرات الهى مرا ازیارىِ تو بازداشت، و نبودم تا با آنانکه باتو جنگیدند بجنگم، و با کسانی که با تو اظهار دشمنى کردند خصومت نمایم، (درعوض) صبح و شام برتو مویِه میکنم، و به جاى اشک براى تو خون گریه میکنم، ازروى حسرت و تأسّف و افسوس بر مصیبت هائى که بر تو وارد شد، تاجائى که از فرط اندوهِ مصیبت، وغم و غصّه شدّتِ حزن جان سپارم....
اَعْظَمَ اللّهُ اُجُورَنا وَاُجورَکمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلام....
بی امام شدیم....
#عاشورا
#محرم۱۴۰۳
https://eitaa.com/mamanemamooli
چند روزی بود که درگیر بودم چطور بنویسم وضعیت سرویس های بهداشتی بین راهی برای یک خانمِ پوشیده که بخواهد وضو بگیرد و غبارمسافرت از صورت بشوید بسیار سخت شده ، روشویی ها درست روبروی دری که دائما باز است ، نه پرده ای ، نه ...
جملات را بالا و پایین میکردم که کوتاه و مختصر ، تمام منظورم را برساند که خواندم ، مرکز اسلامی شیعیان هامبورگ تعطیل شد و پلیس آلمان به مساجد حمله کرده است ، جملاتش آنقدر برایم سنگین بود که جملات آماده ی ذهنم برای وضعیت سرویس های بهداشتی بین راهی متلاشی شد.
کِشان کِشان ، قطره قطره ، اطلاعات جمع میکردم که مرکز اسلامی از کجا شروع شده و چه بر سرش آمده که پاراچنار و سی پنج خونِ به ناحق ریخته ی شیعیان دست گذاشت بیخ گلوی کلمات و جملات ام و بازهم قافیه به هم ریخت.
مادر که باشی. غمِ تصویر هر کودک شهید چنان برقلبت خنجر میکشد که چاره ای جز آتش گرفتن نداری ، اما اگر چشمِ طفلِ معصومت دوخته به صورتت باشد باید ، بسوزی و بسازی
داشتم میسوختم و جملات درهم کوبیده شده ام را تکه تکه جمع میکردم که سحر ، خبر شهادت #اسماعیلهنیه ، وجودم را به خاکستر نشاند
حالا جملات به خاکستر نشسته ام را چگونه جمع کنم که از ایران تا آلمان، لبنان و فلسطین ، تا پاکستان و پاراچنار همه یک ملت شده ایم که میخواهند خاموشمان کنند...
امان از اینکه نمی دانند آتش از زیر خاکستر بلند می شود...
#ملتواحدمسلمان
#داغِمهمان
#مامانِسرنوشتساز
https://eitaa.com/mamanemamooli
اسماعیل هنیه در دیدار با رهبری گفته بود:« دیروز سیصدمین روز جنگ بود»
و امروز او مهمانِ سیصد و دومین روز جنگ است...
https://eitaa.com/mamanemamooli
گفت یک معنای حج ، رفتن به سمت کسی و دور او گشتن است...
وقتی متوکل(خلیفه ی عباسی) با عصبانیت کنیزک رقاصه ی غایب از مجلس فسق را خطاب قرار داد که شعبان مگر حج دارد که غایب بودی؟
گفت:« حَججتُ الی قبر الحسین(علیه السلام)»
الحمدلله که دور حسین(علیه السلام) گشتن ، روزی اربعین ما شد...
#اربعین
#مشایه
https://eitaa.com/mamanemamooli
#الیالکاظمین
فاصله ی بغداد تا کاظمین کوتاه است
باید این مسیر را با وانت میرفتیم
مردها فرستادنمان داخل ماشین ، ما خانم ها را ...
خنکی مطبوع کولر فضا را گرفته
آفتاب داغ از صورت و فرق سرمان فاصله دارد
اما
یادم می رود سمت مطالب کتاب حسین از زبان حسین ، فصل آخر ، از زبان حضرت زینب حال اسراء را می گوید که وقتی رسیدند شام صورت هایشان سوخته بود از آفتاب داغ عِراق
و بر مرکب های بی جهاز بدون محارم سوار بودند...
انگار باید خانم باشی و قدم قدم در این راه روضه ها را زندگی کنی....
#سفرنامه
#اربعین
#مشایه
https://eitaa.com/mamanemamooli
#الیالسامرا
هجوم دلتنگی های سامرا ، را کجا می شود فریاد زد؟
#سفرنامه
#اربعین
#برایِاو
https://eitaa.com/mamanemamooli
انگار یکی خیلی خسته شده
همه ی خاطره هاشو از پنجره آویزون کرده و رفته...
شایدم میخواسته بگه دنیا همینه ، خوب نگاه کن....
پ.ن: کوچه پس کوچه های نجف
https://eitaa.com/mamanemamooli
#فیالنجف
امِ احمد، زنی حدودا شصت و چندساله بود.
زیرچشم هایش چروک افتاده بود.
اما از اینکه شنید نرجس ، نوه اش، شبیه اوست ، خنده در چشم هایش موج زد.
کلمه های عربی و فارسی را ردیف می کردیم که باهم تعامل کنیم
تا رسیدیم به سید ابراهیم رییسی اینکه جمله اش چه بود را اول متوجه نشدم
با ایما و اشاره مجدد تکرارش کرد ، اینبار همنشینی حزین و ابراهیم رییسی بردمان به روزهای اول خرداد و حزنی که اشک شد و آه ، با کلماتِ عربی ای که بلد بودم گفتم :« کرونا راه اربعین را بسته بود و خداوند بواسطه ی ابراهیم رییسی این نعمت را دوباره بر ما برگرداند.»
همدلی کردنش از لحن اندوهگین کلماتی که نفهمیدم و چشمانی که زیرشان چروک افتاده بود ، آمد نشست گوشه ی قلبم.
جمله ای گفت که مسعودش برایم مفهوم بود ، دوباره که گفت رسیدیم به پزشکیان، پرسید چطور رییس جمهوری است؟
گفتم:«ما برایش دعا میکنیم که به ایران خدمت کند و برای بیشتر شدن وفاق و اخوت ایران و عراق قدم بردارد...»
خندید.
آهی که داشتم انعکاسی شد در ذهنم که انتخاب های به ظاهر ساده ی ما ، چقدر و کجای جهان و تمدن شیعه اثر گذارند؟!
میزبان مهربانی بود ، ام احمد، سخاوت مهمان همیشگی قلبش بود...
#سفرنامه
#اربعین
#مشایه
https://eitaa.com/mamanemamooli
#فیالطریق
مرد تکیده بود و لاغر اندام.
صورتش سبزه و موهایش به سپیدی میزد.
مشغول باز کردن بسته ی صبحانه اش بود.
یک طوری که انگار بخواهد بلند بلند مرور خاطرات بکند، میگفت:« یه زمانی تو جبهه ها میگفتیم کربلا ،کربلا داریم می آییم، اومدیم! چهل سال گذشت!»
گفت و صبحانه اش را خورد.
گفت و به این فکر کردم شاید اگر این حرف ها را از او نمیشنیدم هیچ وقت فکرش را هم نمیکردم که رنگ جبهه به خودش دیده باشد.
گفت و خودم را دیدم جایی در صحن قدس، روبروی گنبد خضراء، شاید تکیده و موی سپید، شاید قبراق و بلند قامت اما حوالی چهل سالگی، دختری جوان با تعجب جملاتی را که میگویم گوش میدهد: « یه روزی تو مشایه ، هرلحظه با خودمون میگفتیم راه قدس از کربلا میگذرد و الان مستقیم از کربلا آمده ام قدس!قبله ی اول مسلمانان!»
کاش به آن مرد تکیده یِ لاغراندمی که موهایش به سپیدی می زد ، میگفتم، هربار که از مرز ایران برای زیارت ارباب میگذرم،تک تک آن چهره های معصومِ نورانی را که میگفتند :«کربلا، کربلا،داریم می آییم!» به یاد می آورم و به پاس قدردانی از رشادت هایشان، خدمت ارباب میرسم و این شیرین ترین تکراری ست که نه چهل سال که حتی اگر هزار سال از آن بگذرد ، انجامش می دهم.
#سفرنامه
#اربعین
#مشایه
https://eitaa.com/mamanemamooli
#فیالطریق
نازش را کشیدم.
دعوایش کردم.
نادیده اش گرفتم.
نشد .
گفتم تاندوم کفِ پای عزیزم، این مسیر شوخی ندارد، بیا باهم راه بیاییم.
بیا برای امام ، این درد سخت را که پیچیده در طرف چپِ کفِ پای چپم را بگذاریم و برویم، اصلا اصلِ درد برای حسین باید باشد.
اما نشد.
خانم پرستار گفت همینکه از مرز ردشدی و تا اینجا آمدی خودش خیلی است، باید برگردی برای دخترهایت مادری کنی.
حدود عمود۷۰۰ که مسکن ها چاره نکردند، التماسِ این عضوِ ندیده ام را کردم ، گفتم تا همین دیروز اصلا نمیدانستم که هستی ، بیست و نه سال به پایم آمدی ،چندصباحی هم رویش!
کوتاه نیامد.
یادم آمد اصلا طریق کربلا ، بنای نازکشیدن از ندیده ها و فراموش شده ها را دارد.
نازش را کشیدم.
#سفرنامه
#اربعین
#مشایه
https://eitaa.com/mamanemamooli
#فیالکربلا
#درمحضرامام
درد که امانم را برید ،بالاخره گوشه ای از حرم جایی برای نشستن پیدا کردم،
چشم گرداندم دیدم بالای سرم بود.
سایه ی سرم حسین.
#سفرنامه
#اربعین
#مشایه
https://eitaa.com/mamanemamooli
#فیالکربلا
#درمحضرامام
مرد با تمام خانواده اش خوابیده است. جایی وسط بین الحرمین.
بین آن همه هیاهو و صدای بی وقفه ی مرکز مفقودین.
همه شان راحت و آرامند ، نیم ساعتی هست نگاهشان میکنم.
می داند ،در پناه حسین است.
زن، تک و تنها، بچه های قدو نیم قدش را برداشته و مسیر مشایه را شروع کرده...
خیالش راحت است ، در پناه حسین اند.
راننده ، میراند و می رود، طوری که الان میخورد به ماشین دیگر اما میرود.
با اطمینان میراند ،مسافرش زائرحسین است و میداند در پناه حسین است.
جاده ها را بسته اند، از راه فرعی می رویم، قدم قدم ماشین نظامی ایستاده ، آثار داعش جایی دور جایی نزدیک نمایان است.
راننده از تکفیری ها و سلفی ها می گوید.
دلم آمد بلرزد که ندایی درونم گفت در پناه حسینی...
عالم همه در پناه حسین است.
#سفرنامه
#اربعین
#مشایه
https://eitaa.com/mamanemamooli
#فیالکربلا
#درمحضرامام
اونجا که ورد زبونت میشه:
اللّهُمَّ لَاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتِی...
#سفرنامه
#اربعین
#مشایه
https://eitaa.com/mamanemamooli