eitaa logo
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
44 دنبال‌کننده
79 عکس
5 ویدیو
1 فایل
اینجا جاییه برای رونوشت های یه مامان معمولی که دغدغه ی رشد و آگاهی داره... فقه و اصول خوانده ی متمایل به مشاوره مامانِ نازدونه و دردونه ❤️ من اینجام👇 @nurolhoda74
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی هم زمان یه نوپای دوستداشتنی و یه مدرسه ای پر حرف داری و میخوایی با دوتاشون درست و حسابی و موندگار رابطه برقرار کنی مجبور میشی این دوتا کتاب روهمزمان بگیری دستت... @mamanemamooli
+مامان -هوم( همیشه که جانم نمیشه گفت مخصوصا اگر دهنت پر باشه☺️) +تو مدرسه های خارج میگن نباید مقنعه سر کنی تو مدرسه های ایران میگن باید مقنعه سر کنی.... -اوهوم!!😳 از کجا شنیدی مامان؟(تو ذهنم میگم حتما با کلاس پنجمی هایی که خواهر دوستاش هست در ارتباطه و از اونا شنیده دیگه) +دوستِ دوستم گفت دیگه -همکلاسیت یعنی؟😳😳😳😳 +آرههه دیگه -🙃🙃🙃🙃🙃🙃 @mamanemamooli
+مامان آخه بچه ها باید شادی کنن و بازی ، اغتشاش و اینا چیه دیگه.... -آره مامان بچه ها باید شاد باشن، چی شده مگه؟ +امروز منو دوستم و اون یکی دوستم موهامونو اینجوری گذاشتیم بیرون یه کم، اون یکی دوستم که پشتم میشینه گفت شما اغتشاش گرین که نیروهای انتظامی رو کشتن.... -اونجا مردی بود مامان؟ +نه -شما به سن تکلیف رسیدی عزیزم؟ +نه -پس شما هیچ کار بدی نکردی و اغتشاش گر نیستی، تازه با شادی و بازی میتونی اغتشاش گرا ها رو ناراحت و نیروی انتظامی رو خوشحال کنی... . . . . . یه ساعت بعد +رفتم مدرسه به دوستم که پشتم میشینه میگم که ما بچه ها باشادی و بازی میتونیم اغتشاش گرا رو ناراحت و نیروی انتظامی رو شاد کنیم(چهره ی خندان) -آره مامان، بگو . . . . . . یه ساعت بعدترش +تازه مامان من خیلی بدبختم که موهام کوتاهه... اون موقع یه کم ها یه کم از این کنارش تونستم بزارم بیرون.... -با تکان دادن سر و نگاه بهش میفهمونم که میفمم چی میگی و ته دلت چیه....(دروغ چرا بغضم گرفته بود از این همه عذاب وجدانی که تو دلش ریخته شده...) . . . . یه ساعت بعدتر ترش درحال حاضر شدن برای بیرون رفتن: جلوی آیینه روسری شو جوری تنظیم میکنه با اینکه لبنانی می‌بنده کمی از موهای جلوی سرش مرتب و کنارزده بیرون باشه... چندبار با فاصله های نزدیک نگاهم می‌کنه که مطمئن بشه من دیدم این پوشش رو... وقتی واکنش خاصی نمی‌بینه و مطمئن میشه که من دیدم خودش می‌ره جلوی آیینه و موهاشو میده توی روسری.... پ.ن:گفتگوی یه مامان معمولی با دخترِ شش سال و هفت ماهه اش تو روزایی که شلوغه پ.ن:مواظب ورودی های فکر و روح بچه هامون باشیم بخصوص موقع مدارس که براحتی افکارشون به هم سرایت می‌کنه حتی بیشتر از آنفولانزا و کرونا.... پ.ن:همه ی دوستم و دوستم و اون یکی دوستم ها دارای اسم و شخصیت حقیقی هستن لکن اینجا سعی بر اینه که حریم افراد حقیقی کاملا حفظ بشه حتی به اندازه یک نام بردن ساده و معمولی @mamanemamooli
خیلی از کانال ها و کتاب های تربیتی در مورد اینکه بچه هاتون رو راه حل محور و دارای توانایی حل مسئله تربیت کنید و فلان و بهمان ، نوشتن و توصیه کردن... خواستم فقط یه نمونه ی عینی این نوع تربیت رو بیان کنم : سکانس اول: حرم شاهچراغ تروریست مصلح صف های نماز شبستان امام خمینی مردم ترسیده ای که به داخل شبستان پناه میبرن... خادمی که با هول و ولا سعی در بستن و چفت کردن در داره و تروریستی که نا امید از شبستان می‌ره سمت ضریح.... سکانس دوم: حرم شاهچراغ تروریست مصلح ضریح مردم ترسانی که دنبال پناه گرفتن هستن همه دویدند و فرار کردند.... پ.ن:اینکه در یک حالت هیجانی شدیدی مثل ترس از مرگ نتونی عکس العمل خاصی نشون بدی کاملا طبیعیه اما ذهن دارای توانایی حل مسأله و درک مسئول و تربیت یافته براین مبنا اینجا نمود پیدا می‌کنه.... پ.ن:یک ایران داغدار شیراز است.... @mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادر باشی... پسرت قد کشیده باشد... محاسن، صورتش را مردانه کرده باشد... هربار که از جلوی چشمانت رد می شود ته دلت قنج برود برای روز دامادی اش... قربان صدقه ی خنده های محجوب مردانه اش بروی و به روی خودت نیاوری از روز اولی که گذاشتنش در آغوشت تا امروزِ روز چقدر سختی کشیدی و خون دل خوردی برای هر لحظه اش... و روزی روزگاری غریب انگشترِ شکسته ی خونین بگذارد جلوی چشمانت... پ.ن:هرچی فکر میکنم و هرچی بیشتر از این شهید میخونم میبینم همه ی روضه های کربلا رو میشه براش مجسم کرد... علی اکبر.... حضرت عباس... امام حسین... آخ از اینکه غریب گیر آوردنت... پ،ن:بمیرم برای دل مادرش... پ.ن:هرکس که می خواهد بداند حالِ ما را باید بخواند ماجرای کربلا را... پ.ن:وقتی عشق در خانه ی قلب مادر های معمولی می نشیند ، می شوند مادرِشهید @mamanemamooli
*در دنیا شوهرانی وجود دارند که به کلاس آمادگی زایمان می روند جلسه ی اول کلاس زایمان سوئیسی است. همه با شوهر هایشان آمده اند، البته به جز من و مترجم ها. ... اولین سوال مونیکا این است که چه کسانی بچه ی اولشان را باردارند؟به جز من همه دست بلند می کنند. شوهرِ یکی از آفریقایی ها هم دست بالا گرفته است! خانمش دارد توی کیفش دنبال چیزی می گردد، همه می خندند. مونیکا پر شر و شور و با نمک درس می دهد. خیلی جاهایش را میفهمم. آن هارا هم که نمی فهمم فاطمه خانم برایم خلاصه می گوید . بعضی جاها هم اضافه میکند که «چرت میگه . این همه هم سوسول بازی لازم نیست» تقریبا همه حرف ها برایم آشناست اما شنیدن بعضی ریزه کاری ها هم جالب است. مثلاً اینکه اگر کسی خواست می تواند بدون پرداخت هزینه ای بندناف بچه را از بیمارستان بگیرد. چرا که کشورهای مختلف رسم و رسوم خاصی درباره ی بند ناف دارند. مثلاً ژاپنی ها خشکش میکنند و وقتی بچه بزرگ شد به او هدیه می دهند یا اینکه در خیلی از کشورها آن را زیرخاک دفن میکنند و برای اینکه جایش معلوم باشد به همراهش درختی هم می‌کارند. سوئیسی های قدیم هم آن را می سوزاندند اما امروزه جز آشغال های بیمارستانی است . فاطمه خانم می گوید :«قدیم در ایران می گفتند بچه ی شاشو اگر بند ناف بخورد شاش کردن از سرش می افتد. من خودم بچه که بودم خوردم ولی شاش کردن از سرم نیفتاد!» همه می خندند به جز من و نسترن و شوهرش که هم زمان به فاطمه خانم چشم غره می رویم؛ که البته عین خیالش هم نمی شود. پ.ن:مادر همسر من هم میگن ناف بچه که افتاد اگر پسر باشه جلوی مسجد خاک میکنیم که اهل مسجد و این ها باشه و اگر دختر باشه تو باغچه ی خونه که دختر خونه باشه... شما از بندناف و افتادنش چی شنیدید؟ @mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه جوری با هر خطی که دور «آ_ا» می‌کشه اشکی اشکی میشم و یادِ دوران ابتدایی خودم میفتم که هی میگم یعنی طبیعیه با هر خط و هر حرفی که یاد میگیره من انقدر ذوق میکنم؟ پ.ن: چقدر خوشبختیم ما که امت پیامبری هستیم که بزرگترین معجزه اش «کلمه»بوده پ.ن:اولش فکر کردم ذوق این خوندن و نوشتن فقط برای بچه ی اول هست اما ته دلم گفت هر بار و هربار ، هرکس و هرکس کلمه ای یاد بگیره که رشد و آگاهی همراهش باشه کلی ذوق میکنم حالا این ذوق تو پاره ی تنت به توان هزار میرسه... پ.ن:ذوق های کوچیک ولی بزرگ یه مامانِ معمولی @mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
....بهترین پدران و مادران سعی دارند راه هایی پیدا کنند تا کودکانشان احساس هوشیاری، سرعت عمل و قدرت کنند. این کار می تواند خیلی ساده (و حتی سرگرم کننده)باشد، درست به سادگی زمانی که می گذارید او در بالش بازی پیروز شود ، یا زمانی که به او اجازه می دهید خودش بشقابی را که می خواهد در آن غذا بخورد انتخاب کند... @mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا سال ۱۹۲۰ ، اندرو کارنگی یکی از ثروتمند ترین مردان جهان بود . وقتی درباره ی راز موفقیتش از او سوال کردند ، جواب می دهد که زندگی به یک معدن طلا می ماند : آلودگی ها را نادیده بگیرید...تمام حواس تان به یافتن طلا باشد و هر ذره ای که می یابید را نزد خودتان نگاه دارید . دیری نمی گذرد که جیب شما پر از پول خواهد شد. موفقیت در تربیت یک کودک نوپا ، به استخراج معدن طلا می ماند. اگر کمتر نگران آلودگی ها و ناپاکی ها باشید( تنبیه کردن کارهای بدِ او) و بیشتر روی طلا متمرکز شوید(تمام رفتارهای خوبِ او) ، به زودی خواهید فهمید کودکی همراه ، همگام و مسئول تربیت کرده اید که با دیگران محترمانه رفتار میکند... پ.ن:اگر همین زندگی های معمولی مون رو معدن طلا ببینیم و طبق این گفتار آقای کارنگی پیش بریم...چه شود...؟! پ. ن:بعضی مثال ها اگرچه برای تربیت کوچولوهای نازمون گفته میشه اما انگار میشه در تک تک روزهایی که زندگی شون میکنیم جاری بشن... @mamanemamooli
امروزی که با درست کردن این روباه های بامزه گذشت تا برن و نشانه ی «ر» رو تو ذهن و دوستاش موندگار کنن... پ.ن: «روهاب» یکی از قشنگترین و دلچسب ترین کلمات جابجایی بود که تو سال های اول زندگیت میگفتی...چقدر زود داری بزرگ میشی عزیزدل مادر.... پ. ن: اما بُغضی که با هر «تا» قورتش میدادم و ازش می‌گذشتم برای غربت و غم این روزها از لحظات نفس گیر مادری بود... @mamanemamooli
بی سبب نیست،شبِ جمعه شبِ رحمت شد... مادری گفت بُنَیَّ،همه را بخشیدند((:♥️
وقتی برای بچه ی شش و نیم سالت درس جانورشناسی میزاری و گوشه ی سینک آشپزخونه حلزون و از تو خونه اش می‌کشی بیرون.... پ.ن:شمام اینجوری هستین که یه کاری رو به نیت بچه هاتون انجام میدید اما خودتون بیشتر ذوق و شوق دارید؟(والا سه روزه در تلاشیم از خونه اش بیاد بیرون و بدو بدو نازدونه رو صدازدم واکنشش فقط این بود«هع ، وای» فک کنم خیلی با چیزایی که تو کارتونا دیده بود فرق داشت😂) پ.ن: از واکنش های مادر وی نپرسید...😅😅😅 پ.ن:فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ @mamanemamooli
پاییز تو خونه ی مامان بابا های بچه دار اینجوریه که نفر اول از یه جایی یه ویروسی چیزی میگیره میاد خونه و یکی یکی همه رو درگیر می‌کنه نوبت که میرسه به آخرین نفر دوباره اولین نفر علائم ویروس جدید رو بروز میده😖😖😖 و این چرخه ادامه دارد... پ.ن:قشنگ پیداست دل پر خونی از این چرخه دارم....😢 پ.ن:امروز وقتی از مدرسه تماس گرفتن بیاید دنبال دخترتون دل درد داره خیلی عادی به همسرم گفتم این چرخه ادامه دارد... پ.ن:پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: مَن أطعَمَ مَريضا شَهوَتَهُ أَطعَمَهُ اللّه ُ من ثِمارِ الجَنَّةِ. هر که غذاى دلخواه مریضى را به او بخوراند خدا از میوه هاى بهشت به او بخوراند.🍓🍜 این حدیث های قشنگ دلخوشی روزای مریض داری مونه.... @mamanemamooli
عِرقِ ملی....:) پ.ن:وقتی بعد جام جهانی خودش برای دفتر مشقش کادر می‌کشه... @mamanemamooli
از قشنگترین تقارن های زندگی اینه که به یکی شون می گی ، بگو «بابا» به یکی دیگه میگی، بنویس «بابا»... پ.ن :این تقارن دلیل کوچیکیه که قدر دان دست های همیشه حامی و پرمهرت باشم... @mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند روز پیش در حال دیدن اخبار بودیم که بدون هیچ مقدمه ای و هیچ داده ی قبلی ای خیلی یهویی پرسید:«مامان ! چرا همه اش ساختمون های قشنگ تو کشورا و شهرایی هست که بدَن و با ما دشمن هستن؟» مادر وی درحالی که از تعجب شاخ درآورده بود و یک نگاهش به تلویزیون ماند و یک نگاهش به دخترک در آستانه ی هفت سالگی اش خیلی شیک و مجلسی شروع کرد از اهمیت علم و بکارگیری آن در هر نقطه از جهان که نتیجه اش قشنگ تر شدن هست، صحبت کرد😅 (پرانتز اول:واقعا نمی‌دونم اون لحظه چی شد و از کجا به این رسیدم که باید از علم و دانش معماری و برج سازی برای دختر کلاس اولیم بگم؟!! ) (پرانتز دوم: آقای صدا و سیما شما که همه اش میخوای بگی این کشور اَخ اون کشور اوخ لطفا برو یه جایی گزارش بگیر که خوشگلی و پیشرفته بودنش حداقل به چشم بچه ی هفت ساله نیاد تا چه رسد به...) خلاصه با وجود اینکه چند روز می‌گذشت این سوال گوشه موشه های ذهن من مونده بود و دائم به داده ی «خود تحقیری» هم کنارش فکر میکردم تا اینکه تو یکی از گروه ها با این تصاویر مواجه شدم و یه جرقه⚡️ تو ذهنم اومد که در نتیجه اش یه روز، خیلی معمولی ، نازدونه رو صدا کردم و گفتم یادته ازم پرسیدی چرا ما تو ایران ساختمون های قشنگ نداریم؟ که با سر تایید کرد و من ادامه دادم دوست داری چندتا عکس از ساختمون و برج های قشنگ ایران نشونت بدم؟ وقتی گفت آره و گوشی رو آورد نشستیم این عکس ها رو دیدیم و در موردشون صحبت کردیم.... شما هم لذت این عکس ها رو ببرید و بیایید برای ادامه ی ماجرا....👩‍👧 @mamanemamooli
خلاصه که با هم تصاویر برج ها رو دیدیم و در مورد کارکردها و شهرهایی که توشون هستن، صحبت کردیم...خوش و خرم ماجرا داشت تموم میشد که نازدونه خیلی جدی زل زد تو چشمام و گفت:«خب!باشه !اما تو شهر خودمون چی ؟چرا از این ساختمون ها نداریم؟» مادر وی در حالی که «ای بابا! و سری که درد نمیکنه رو دستمال نمیبندن و عجب غلطی کردم و فلان»از چشمانش چکه چکه میکرد ، یکهو امداد های غیبی به دادش رسید... بهش گفتم«یادته رفته بودیم یزد ، چقدر جاهای خوشگل خوشگل رفتیم و چقدر بهمون خوش گذشت؟!» وقتی تایید کرد و کلی از عکس های تو آلبومش و چیزهایی که تو خاطرش مونده بود ،گفت و من شنیدم گفتم:«ببین هر کشوری و شهری و هرجایی با توجه به اینکه کجا قرار گرفته و چه آب و هوایی داره و اینا ، یه جور ساختمان سازی و زندگی توش هست ایران هم با توجه به چیز هایی که داره یه معماری و خونه سازی داره که بهش میگن «معماری سنتی» ...» و بعد نشستیم و عکس هایی از این معماری زیبای ایرانی رو دیدیم و بالاخره به پایان خوش ماجرا رسیدیم و فعلا سوال جدیدی از توش در نیومده😅 @mamanemamooli