✨زیارت امام حسین (ع)
🍃شش روز بعد از شروع جنگ شهید شد. خوابش را که دیدم، پرسیدم چرا سراغ ما را نمی گیری؟ جواب نداد.
☘اصرارم را که دید، گفت: «فقط یک مطلب می گویم و آن اینکه ما شهدا، شب های جمعه می رویم خدمت حضرت ابا عبد الله (ع). »
راوی: حاج علی اکبر مختاران
📚خط عاشقی ۱، حسین کاجی، ص ۲۳به نقل از (ماهنامه جاودانه ها، شماره ۶، ص ۶)
#سیره_شهدا
#شهید_فراهانی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💡کلام شیرین
💯گفتوگو برای مادر، بیش از پدر دارای اهمیت است. هر مادری با صحبت کردن حس میکند به خانوادهاش نزدیکتر میشود.
⭕️گفتوگو و درد دل کردن یک مادر با فرزندش، فقط مادرانه است؛ اما گاهی فرزند گمان میکند که مادرش، قصد دخالت در امور کاری یا زندگی مشترک او را دارد.
❌این همان نقطهای است که اغلب منجر به نگاه تند یا بی اعتنایی فرزند در هم کلام شدن با والدین میشود.
🔺شنونده خوبی برای پدر و مادرمان باشیم؛ زیرا لبخند مادر و رضایت پدر بهترین هدیه برای فرزند است.
🔹رسول خدا صلیاللهعلیهوآله: «نگاه محبت آمیز فرزند به پدر و مادرش عبادت است.»*
📚*بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۸۰
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_نرگس
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍غنچهی پژمرده
🍃مادرم در روستا زندگی میکند. چند روزی از ماه محرم میگذشت. به او زنگ زدم تا جویای حالش شوم. گفت:«دلتنگ نوههایم هستم.»
☘ناصر همسرم ما را به روستا برد. چون سر کار میرفت صبح جمعه برگشت؛ اما هنگام رفتن گفت: «پیش مادرت بمون، هر وقت خواستی زنگ بزن بیام دنبالتون.»
⚡️مادرم از دیدن ما خوشحال شد. علی و رقیه را به آغوش کشید. بعد از خوردن شام همراه مادرم آماده رفتن شدیم.
🍃وقتی مادرم نشست، علی پسر چهار سالهام با صدای بلند گفت: «مامان! اونجا رو نگاه کن!»
⚡️_علی جان! بشین، سر و صدا کنی مجبور میشیم برگردیم خونه.
☘علی لبش را کج کرد و ناراحت شد، جلوی مادرم چهار زانو نشست. سرش را به عقب چرخاند، صورت مادر بزرگش خیس اشک بود. بیبی دستش را بلند کرد و سر علی را نوازش کرد.
🍃رقیه دختر یک سالهام در آغوشم خواب بود. چادر را رویش کشیدم، نسیم خنکی میوزید.
🎋یک مرتبه صدای نالهای بلند شد که توجه همه را به سوی خود جلب کرد.
🍀علی از جایش بلند شد. دختر بچهی سه سالهای گریان چیزی گفت. علی چند گام برداشت و دستش را به ستون تکیه داد و با دقت نگاه کرد. به سمت من برگشت و گفت: «مامان! این دختره داره گریه میکنه، اجازه میدی از این آب نبات و پفک توی کیفت براش ببرم؟» اما دخترک نالان در اوج گریهاش گفت: «بابام کجاست!؟ عمهجون، من بابامو میخوام.»
☘پسرم علی با غصه به جمعیت نگاه کرد.
رو به بیبی گفت: «چرا باباش نمیاد!؟»
ناگهان مردی درشت هیکل به دخترک نزدیک شد و فریاد زد: «ساکت شو! الان، اون چیزی رو که میخوای برات میارن. »
☘به چهرهی علی خیره شدم، او لبخندی زد و زیر لب گفت: «الان بابات میاد دیگه! چقدر گریه میکنی!؟» طولی نکشید علی با چشمهای گرد به جمعیت دور میدان، زل زد.
✨به جز صدای گریهی پیر و جوان، زن و مرد؛ هیچ صدای دیگری شنیده نمیشد.
🍂علی به سمت بیبیاش رفت و با بغض گفت: «این دختره باباشو میخواد؛ اینا چرا تشتی که روش پارچهست رو دارن میارن!؟»
🍁بیبی از سوال علی همچون نان در تنور مانده در پای تعزیه «حضرت رقیه» جگرش سوخت. با اشک زمزمه کرد:
السلام ای باب زارم السلام
السلام ای گلعذارم السلام
در کجا بودی که جانم سوختی
ز انتظاری استخوانم سوختی
بابا جان! ز رقیه خبر داری تو؟
بسته دستم به رسن، هیچ خبر داری تو؟
شمر سیلی به رخم میزد و میگفت: «یتیم»
به اسیری بردن مرا، هیچ خبری داری تو؟
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_نرگس
🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴🏴🏴🏴🏴
#چله_عاشورا
#السلام_علیک_یااباعبدالله✋
یكی از كارهايی هر روز صبح به انجام آن مبادرت میكرد، خواندن زيارت عاشورا بود و استمرار همين زيارت عاشوراها بهانهی شهادتش شد.
#شهید_مهدی_مدنی
بیائید با هم به شهداء اقتداء کنیم.
چهل روز همه با هم زیارت عاشورا بخونیم، به نیت تعجیل در ظهور حضرت صاحبالزمان عجلاللهتعالیفرجه و تسلای دل داغدیدهاش.🖤
فقط کافیست همت کنیم، هر روز با خواندن زیارت عاشورا خود را شبیه شهداء کنیم.
چلهمان را از فردا که اولین روز بعد از شهادت سرور و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام است، آغاز میکنیم. به امید ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و برآورده شدن حاجات تمام مسلمین جهان.
انشاءالله
با ما همراه باشید.
🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_basem-[www.Patoghu.com].mp3
2.68M
🤔امروزت رو چطور شروع میکنی؟
💫روزمان را با نام و یاد امام حسین علیهالسلام شروع میکنیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
🖤امام باقر علیهالسلام فرمود: وقتی شیعیان به هم می رسند در مصیبت اباعبدالله علیهالسلام این جمله را تکرار نمایند:
🥀«اَعْظَمَ اللهُ اُجُورَنا وَاُجورَكُمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِالسَّلامُ، وَجَعَلَنا وَاِيّاكُمْ مِنَ الطّالِبينَ بِثارِهِ، مَعَ وَلِيِّهِ الاِْمامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّد عَلَيْهِمُ السَّلامُ؛»
خداوند اجر ما را به سوگواری و عزاداری بر امام حسین علیه السلام بیفزاید و ما و شما را از خونخواهان او همراه با ولی خود امام مهدی از آل محمد علیهم السلام قرار بدهد .
📚مستدرک الوسایل،ج۲،ص۲۱۶
#زیارت_عاشورا
#چله
#کربلایی
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌟ارادت شهید عماد مغنیه به حضرت رقیه (س)
🍃عماد عاشق حضرت رقیه سلام الله علیها بود. یک ماه قبلاز شهادتش که باهم رفته بودیم دمشق، زیارت حضرت رقیه (س)، وقتی میآمدیم بیرون، چشمهایش کاسهی خون بود. آنقدر گریه کرده بود که انگار داشت برای همیشه خداحافظی میکرد.
🔺چند روزه آخر زندگیاش هم در دمشق اقامت داشت. مکرر به زیارت حضرت رقیه (س) میرفت.
🔹شب آخر، چند ساعت قبل از آن انفجار هم به زیارت رفته بود؛ شاید هم حاجت بیست و پنجسالهاش را از دختر سهساله امام حسین علیهالسلام گرفت که در همان روزهای شهادت حضرت رقیه شهید شد.
📚 ابو جهاد؛ صد خاطره از شهید عماد مغنیه، نویسنده: سید محمد موسوی، خاطره شماره ۹۰ و ۹۱
#سیره_شهدا
#شهید_عمادمغنیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠توصیههای کاربردی
✅ هیچ وقت نگذارید بین شما و همسرتان حرف نزدن، طبیعی شود.
🔘 هیچ وقت نگذارید بین احساساتتون تفاوت زیادی به چشم بیاید.
🔘 هیچ وقت با کسی بیشتر از همسرتان وقت نگذارید.
✅ با این مسائل بین همسران، دیوارکشی ایجاد میشود.
#همسرداری
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشته_کوثر
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️گذر ثانیهها
🍃نگاهی به دیوار روبرویم میکنم. عقربه های ساعت هیچ عجلهای ندارند و آرام راه می روند. دیروز سر هیچ و پوچ با مریم بحثم شد. طول و عرض اتاق را با قدمهای بلندم وجب میکنم. دستم را درون موهایم فرو میبرم. کلافه و مستأصل پوفی میکشم. ماندهام چه کنم؟ غرورم اجازه نمیدهد با اینکه مقصرم معذرت خواهی کنم. شاید خود را حق بهجانب میدانم.
☘اما هرچه هست لحظه های خوش زندگیمان را تلخ می کند. هر وقت او مقصر است، به راحتی عذرخواهی میکند. همیشه حسرت میخورم: «کاش من هم مانند او شجاع بودم. »
✨از پنجره اتاق به شکوفههای درخت سیب نگاهی میاندازم. انگار همهی آنها یکصدا فریاد میزنند: «چرا معطلی مثل ما خنده را مهمان خانهات کن! »
⚡️دودل هستم پا پیش بگذارم یا مثل همیشه بیخیال معذرتخواهی بشوم. تا الان یک روز میگذرد؛ ولی همچنان سکوت بین ما حاکم است. از اتاق بیرون میروم. صدای آهنگ ملایمی از آشپزخانه به گوشم میرسد. وارد آشپزخانه میشوم. گوشی مریم است که سکوت را شکسته است.
☘مریم روی صندلی کنار میز نشسته و برنج پاک میکند. برای اینکه جو را تغییر بدهم میپرسم: «شام چی داریم؟ »
🍃خودم جا خوردم مثلا میخواستم به او بفهمانم پشیمانم. این چه حرف بی ربطی بود که گفتم. لبهای غنچه مریم کش آمد. چشمان همیشه خُمارش را به من دوخت. با ناز و کرشمه گفت: «قیمهپلو داریم عزیزم! »
🍃نگاهم روی چهره شاد و مهتابیاش ثابت میماند. دوست داشتم بوسهای روی لُپهای گل انداختهاش بکارم؛ ولی همان غرور مانع میشود.
🌾انگار دستم برایش رو شده است. پشیمانی و ناتوانی در عذرخواهیام را فهمیده است.
خنده محوی روی لبهایش مانده است. من که خجالت زده بودم؛ زبان قفلشدهام باز شد و گفتم: «ممنون که همیشه حرفامو میفهمی... »
✨سرم را پایین انداختم. نگاهم روی دستان سفید و کشیدهاش ثابت ماند و آرام گفتم: «شرمندهتم مریم جان. »
☘نفس عمیقی کشید و گفت: «دشمنت شرمنده همسر مهربونم! » صدای دوستداشتنیاش دلم را آرام میکند. نگاهی به ساعت نقرهای روی دیوار هال میکنم: «عقربهها نامردند، حالا که حال خوشم را شاهدند، سریعتر از قبل درحال گذرند. »
#داستانک
#همسرداری
#به_قلم_صوفی
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨حرمت حرم
#پرسش
🔎منظور امام حسینعلیهالسلام از این کلام (هر چه دورتر باشم از مکه و کشته شوم، پیش من محبوبتر است ) چه بود؟؟
📔در کتاب کامل ابن اثیر نقل شده که امام حسینعلیهالسلام به عبداللّه بن زبیر که علّت تصمیم او را از حرکت جویا شد فرمود: 🍃«براستی پدرم برای من حدیث کرد که شهر مکه را بزرگی است که به وسیله او حرمت این شهر شکسته شود و من دوست ندارم که آن بزرگ من باشم و به خدا سوگند اگر من دو وجب بیرون مکه کشته شوم بهتر دوست دارم تا یک وجب و هر چه دورتر باشم از مکه و کشته شوم، پیش من محبوبتر است و به خدا سوگند اگر من در لانه جانوری از این جانوران باشم مرا بیرون آورده تا آنچه را خواهند نسبت به من انجام دهند. [۶]»
✅نکته جالب در اینجاست که آن حضرت حتی در شرایطی که احتمال خطر جانی ایشان را تهدید میکرد، از انجام دستورات خدا سرپیچی نمیکردند. حرمت خانه کعبه را نشکست. نماز خود را به تأخیر نینداخت و با خریدن زمین کربلا و بازگرداندن آن به صاحبش، مراعات حقالناس را کرد.
📚[۶]. کامل، ابن اثیر، ج ۴، ص ۳۸؛ البدایة و النهایة، ج ۸، ص ۱۶۹
#درسهای_عاشورا
#به_قلم_شفیره
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_basem-[www.Patoghu.com].mp3
2.68M
🤔امروزت رو چطور شروع میکنی؟
💫روزمان را با نام و یاد امام حسین علیهالسلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع میکنیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
#زیارت_عاشورا
#کربلایی
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌟مصباح هدی
⚫️رهبر جان به کف اهل ولایی آقا
⚫️مظهر بی بدل صبر و رضایی آقا
🔴به تو و عزّت و ایثار و شکوهت سوگند
🔴علم افراشتهی خون خدایی آقا
🏴بیرق نهضت ارباب به روی دوشت
🏴وارث سرخی خون شهدایی آقا
🏴خطبهی حیدری ات کاخ ستم را لرزاند
🏴دشمن تو نَبَرد راه به جایی آقا
🥀کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی
🥀همه دیدند که مصباح هُدایی آقا
🏴مصحف چشم تو از عشق حکایت دارد
🏴راوی غیرت و ایمان و وفایی آقا
🖋یوسف رحیمی
#شهادت_امام_سجادعلیهالسلام
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌟شهید قاسم سلیمانی و روضه حضرت عباس (ع)
🔰حاج قاسم انس خاصی با حضرت عباس (ع) داشت.
🍃برش اول:
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. برنامه حاجی این بود که شب اول و آخر روضه را به مداح و سخنران توصیه میکرد روضه حضرت عباس بخوانند.
☘موقع روضه هم که از شدت گریه بی حال میشد و بلند بلند گریه میکرد تا جایی که بچه ها از ترس جان حاجی بلند میشدند میکروفون را از دست مداح می گرفتند.
🍃برش دوم:
مداح رسیده بود به اوج روضه. به آنجایی که «امام حسین (ع) آمده بود سر بالین حضرت عباس (ع) با آن فرق شکافته و دست قطع شده و بدن پر از تیر». با سوز میخواند تا اینکه گفت: «وقتی ابی عبدالله برگشت خیمه. اولین کسی که آمد جلو سکینه خاتون بود. گفت: بابا این عمی العباس؟»
☘اینجا که رسید ناله حاجی بلند شد: «آقا رو خدا دیگه نخون.» آخرش هم همین روضه کار داد دست حاجی. باور ندارید از دست قطع شده حاج قاسم بپرسید.
📚 سلیمانی عزیز ؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی. نویسنده: عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی، صفحه ۱۴۴
#سیره_شهدا
#شهید_قاسم_سلیمانی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍احترام به تلاشهای کودک
💯برای این که کودکی دارای استقلال و اعتماد به نفس داشته باشید، باید همیشه برای تلاشهای او احترام قائل شوید.
⭕️وقتی او در حال انجام کاری است و متوجه شدید که او نمیتواند زود کارش را انجام بدهد یا به خوبی به اتمام برساند.
🔻در این مواقع به جای جملات ناامید و سرکوب کننده تلاش کودک را مورد توجه قرار دهید.
❌مثلا به جای این که بگویید تو نمیتوانی بند کفشت را ببندی یا چقدر طولش میدهی تا بند کفشت را ببندی.
🔺میتوان گفت: خوشحالم که داری با دقت زیاد تلاش میکنی تا بند کفشت را ببندی.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_بهاردلها
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍پروانههای حسینی
🍃 نوههایی کوچکش در روضه مثل پروانه میچرخیدند. دستمالکاغذی و قند و ... بین میهمانان روضه پخش میکردند. قربان صدقهشان رفت. بیست سال قبل لباس مشکی به تن فرزندانش میکرد. با لبخند به آنها میگفت: « فرشته کوچولوهای خوشگلم پیش به سوی خدمت به امام حسین و یارانش. »
🌸 به فرزندانش فاطمه، علی و حسن همیشه می گفت: «هر کودکی یکبار در روضهی اهلبیت برود و در آنجا نفس بکشد عاقبتبخیریاش تضمینشده هست. » دیدن نوههایش در لباس خدمت به اباعبدالله مثل بچگی فرزندانش قلبش را پرضربان و چهرهاش را خندان میکند.
☘نه فقط نوه و فرزندانش؛ بلکه هر وقت روضهای میرود و در آنجا کودکی را میبیند که به عشق امامحسین در حال تلاش و کوششاست و به دنبال مادرش راه میافتد و ظرف قند را جلوی میهمانها میگیرد، قبل از اینکه قند بردارد اول قربان صدقهی آن کودک میرود، بعد ظرف را از دست کودک گرفته زمین میگذارد و دستان کوچکش را میبوسد و بعد هم پیشانیاش را بوسهباران میکند و در آخر هم دعا برای عاقبتبخیری او میکند و سپس ظرف قند را به او برمیگرداند.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_قاصدک
🆔 @tanha_rahe_narafte
بسم الله الرحمن الرحیم
#پرسش
🔍چرا مردم کوفه با آن همه اشتیاق امام حسین علیهالسلام را دعوت کردند؛ اما از یاری حضرت دست کشیدند؟
#پاسخ:
#قسمتاول
۱.موج سواران ماهر
نهضت نامه نگاری کوفیان، از یک طیف خاصی نبود بلکه از سوی گروههای مختلف با گرایشهای متفاوت صورت گرفت. وقتی جو کوفه را به سمت امام دیدند برای عقب نماندن از قافله آنها هم نامه نوشتند.
♨️حتی گروهی که با تفکرات اموی در کوفه ساکن بودند، نامه نوشتند. افرادی همچون «شبث بن ربعی» بعدها مسجدی به شکرانهی کشته شدن امام بنا ساخت.» ۱
❌ «حجاربن ابجر» روز عاشورا در حالی که از سرداران سپاه عمر بن سعد بود، نامهی خود را انکار کرد.
«یزید بن حارث بن یزید» او نیز نامهاش را در روز عاشورا انکار نمود.۲
«عزرة بن قیس» فرمانده سپاه اسب سوار لشکر عمر بن سعد و نیز «عمرو بن حجاج زبیدی» مأمور فرات با پانصد سوار از دسترسی امام به آب، جلوگیری کردند.۳
💡نام این افراد در فهرست نامهها بود؛ اتفاقا شورانگیزترین نامهها را اینگونه افراد نگاشتن و به امام گزارش لشکری آماده (جند مجند) را دادند.۴
📚۱.تاریخ طبری، ج ۶، ص ۲۲
۲.همان، ج ۵، ص ۴۲۵
۳.همان، ج ۵، ص ۴۱۲
۴.ابو مخنف ازدی، وقعة الطف، ص ۹۵
#درسهای_عاشورا
#به_قلم_نرگس
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
AUD-20210818-WA0000.mp3
1.95M
🤔امروزت رو چطور شروع میکنی؟
💫روزمان را با نام و یاد امام حسین علیهالسلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع میکنیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
#زیارت_عاشورا
#فرهمند
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
🧐موافقید خواستههامون رو یکی کنیم؟
💌 از خدا میخواهم تمام خواستههایتان در ظرف استجابت قرار دهد، ولی به نظرم آمد درخواستی است که اگر برآورده شود، همه حاجاتمان برآورده خواهد شد.
🤔حاضر هستید همه یک صدا از ته ته دلمان فقط همان یکی را از خدا بخواهیم؟ از خدا بخواهیم، امام زمانمان را بین ما ظاهر کند تا از خورشید وجودش بهره ببریم.
🤨تا حالا فکر کردهاید؛ چرا ما را از عدالت طلبی امام زمان ترساندهاند؟ چون به نفع خودشان نبوده و نیست. ما اگر علی شناس بودیم، الان مثل انسانهای تشنه، هراسان دنبال امام زمان ارواحنافداه میگشتیم.
✨امروز سومین روز چله زیارت عاشوراست.
#زیارت_عاشورا
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
🥀شهید محمود اخلاقی؛ شهید عصر عاشورا
🍃روز عاشورا بود. در منطقه ای بودیم که سه ماه بود که هیچ پیش روی در آن اتفاق نیفتاده بود و محمود عزم کرده بود تحرکی بیافریند.
باهم قرار گذاشتیم به یاد لبهای تشنه امام حسین (ع) آب نخوریم.
☘محمود گفت: «امروز باید برویم و خون خود را فدای اسلام کنیم و این منطقه را از دست دشمن نجات دهیم. امروز یا به ملاقات خدا میرویم و یا به زیارت امام حسین (ع). »
✨نیروها را به سه گروه تقسیم کردیم و به دشمن حمله کردیم. گویا دشمن کور شده بود و هیچ تحرکی نمیکرد. جلوی سنگرهای عراقی ها میرفتیم و عراقیها اسلحهها را میانداختند و فرار میکردند. محمود و شهید محمد یوسفیان برای خاموش کردن تانکی رفتند که مزاحم بچه ها شده بود.
🌾غروب آن روز پیکر محمود و شهید یوسفیان را به عقب منتقل کردیم. خوش به حال محمود که شهید عصر عاشورا شد.
📚نذر قبول؛ کتاب خاطرات شهید محمود اخلاقی، نویسنده: اشرف سیف الدینی، صفحات ۶۷ و ۷۱-۷۰
#سیره_شهدا
#شهید_اخلاقی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍رفیق بیکلک
💡شاید این جمله را بارها شنیده باشید که گفتهاند: «رفیق بیکلک مادر
هیچ به این فکر کردهای چرا؟ »🤔
💯زحمت مادر برای فرزند چه از نظر مادی و چه معنوی بیشتر از پدر است.
مادر شرایطی را تحمل کرده است که هیچکس حاضر به انجام آن نیست.
⭕️دوران سخت بارداری یکطرف و تغذیه فرزند از شیره جانش یکطرف. چه شبهای طولانی بر بالین فرزندش بیدار مانده است از سوی دیگر.
🔺چه ایثارها برای خورد و خوراک و پوشاک فرزند نموده است و چه تشنگی و گرسنگیها بر خود تحمل کرده است تا فرزندش آسایش داشته باشد.
🔆زیبا و جالب اینجاست که همهی این موارد را با رضایت و بدون هیچ منت و چشمداشتی انجام داده است.
🔹حضرت امام صادق(علیهالسلام) می فرماید:
🔸فردی خدمت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) آمد و از نیکی به پدر و مادر سؤال کرد، حضرت فرمود:
🍁«به مادرت نیکی کن، به مادرت نیکی کن، به مادرت نیکی کن، به پدرت نیکی کن، به پدرت نیکی کن، به پدرت نیکی کن»؛ و نیکی به مادر را بر نیکی به پدر مقدم داشت.
📚اصول کافی، ج۲، ص۱۶۲.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍جایزه
🍃محمد دوان دوان خودش را به مادر که روی مبل، نشسته بود، رساند و ذوق زده گفت:«خب اول جایزهام را بدهید تا کاری که گفتید را انجام دهم.»
☘مادر کمی خیره نگاهش کرد و مثل همیشه تسلیم ارادهی او شد. تنها کاری که توانست بکند این بود که ده هزار تومانی را از جیبش بیرون بکشد و بگوید: «این ده تومان، ده تومان هم رویش میگذارم اگر تا نیمساعت دیگر خانه را جارو زده باشی.»
🌾محمد، ده تومان را در هوا قاپید و خندان گفت: «باشد.» و بعد سرحال به سمت کامپیوتر دوید و در مقابل فریادهای مادر که او را صدا میزد، لبخند زد و گفت: «تا نیم ساعت زیاد مانده.»
⚡️محمود برادر مینا که این رفتار محمد را دید، گفت: «خواهرجان؛ هزارمرتبه گفتم: «بچه نباید عادت کند همه چیز را با جایزه انجام دهد. پدر و مادر باید پیش بچه آنقدر ابهت داشته باشند که اطاعت امرشان را برخورد لازم بداند. نه اینکه فقط به شرط جایزه کار کند.»
✨مینا، خودش هم میدانست بیجهت عذر میآورد: «بچهاند دیگر برادر. بزرگ میشوند و دیگر از این کارها نمیکنند.»
🍃برادر که از سادگی خواهرش به ستوه آمده بود، همینطور که از جایش بلند میشد و به سمت در خروجی میرفت، گفت: «از ما گفتن بود خواهر، بچه که پولی و با جایزه به حرف گوش کند، در واقع برای پدر و مادرش تره هم خرد نمیکند. همینطور هم بار میآید. چه جوان باشد چه نوجوان، فقط توقع مالی دارد. تازه اگر بنا به تشویق هم باشد، لزومی ندارد حتما مالی باشد چرا اهمیت در آغوش کشیدن، یا بارک الله گفتن، یا اصلا رضایت یا بوسه بر چهره شان، برایشان مثل جایزه نباشد؛ خلاصه از ما گفتن بود. من دوستتان دارم. خب دیگر مزاحم نمیشوم. خداحافظ.» و در را پشت سرش بست و خواهر را با تاثیر حرفهایش تنها گذاشت.
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
بسم الله الرحمن الرحیم
#پرسش
🔍چرا مردم کوفه با آن همه اشتیاق امام حسین علیهالسلام را دعوت کردند؛ اما از یاری حضرت دست کشیدند؟
#پاسخ:
#قسمتدوم
بیشتر نامه نگاران به دنبال منافع مادی؛ هر سمت و سویی متمایل بودند. موج سواران ماهر نیز با تدبیرهای خویش، به خوبی از این جریان برای به مقصد رسیدن اهداف خود بهره برداری کردند.
🥀احتمال دارد هیجده هزار بیعت کننده با مسلم بن عقیل از این گروه باشند.
کسانی که منافع خویش را در خطر دیدند (با سیاسی کاری عمر ابن زیاد) خود را از سپاه مسلم بن عقیل کنار کشیدند.
نماینده امام حسین علیهالسلام یکه و تنها در کوچههای کوفه بدون یاور ماند.
💰افکار عمومی با وعده و وعیدهای ابن زیاد در راستای منافع دنیوی؛ نه تنها به یاری امام حسین علیهالسلام در دشت کربلا آماده نشدند بلکه مقابل سپاه امام ایستادند.
💢دربارهی رفتار مردم، سخن «مجمع بن عبدالله عائذی» خطاب به امام این گونه بود: «... تودهی مردم دلشان به سوی تو متمایل است؛ اما فردا شمشیرهایشان علیه تو سر از نیام بر خواهد آورد.»*
📚*تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۰۶
#درسهای_عاشورا
#به_قلم_نرگس
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
🧐زمان امام علی علیهالسلام رو چقدر میشناسید؟
🤔چرا مردم از هر طرف به امام فشار آوردند تا خلافت را بپذیرد؟
🤨علی شناس شده بودند؟
🤓حق طلب شده بودند؟
😏خداشناس شده بودند؟
🙃عدالتخواه شده بودند؟
🌺بله عدالتخواه شده بودند، اما چه عدالتی؟ هر کدام برای خودشان عدالت علی علیهاسلام را به گونهای تعریف کرده بودند. غافل از اینکه امیرالمؤمنین قرار است هر چیزی را به محل اصلی خودش برگرداند. آنکه اموال مردم را به ناحق گرفته بود باید پس میداد. بقیه مردم هم حق و حقوقی به جا داشتند و کسی اجازه درخواست مازاد نداشت.
🍈اگر خانه قاضی گردو زیاد بود، حساب و کتاب داشت. امام زمان ارواحنافداه فرزند چنین مردی است.
💫امام زمان علیهالسلام را برای دنیا نخواهیم. عدالتخواه و عدالتپذیر شویم. خداشناس و امام شناس باشیم تا هرچه امام فرمود، بی چون و چرا بپذیریم.
✨امروز چهارمین روز چله زیارت عاشوراست.
#زیارت_عاشورا
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
AUD-20210818-WA0000.mp3
1.95M
🤔دوست داری امروزت رو چطور شروع کنی؟
💫روزمان را با نام و یاد امام حسین علیهالسلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع میکنیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
#زیارت_عاشورا
#فرهمند
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌟 مداحانی خاص
🍃بین مداح ها به مداحان ولایی اهمیت بیشتری می داد. محمود رضا هر از چند گاهی چند تا فایل عربی به من می داد و توصیه می کرد که حتما گوش کنم. گه گاهی بین اینها سخنرانی و مداحی هم پیدا می شد.
☘️یک بار ماه محرم بهش گفتم: «دارم از مداحی های ملا باسم کربلایی گوش می کنم. »
✨گفت: «ملا باسم کیه؟ حسین اکرف گوش بده. تا آن روز اسم حسین اکرف بحرینی به گوشم نخورده بود. »
🌾پرسیدم : «از ملا باسم قشنگ تر می خواند؟ » گفت: «این یکی ولایت مدار تر است. »
راوی: برادر شهید
📚 تو شهید نمی شوی، صفحه ۴۸
#سیره_شهدا
#شهید_بیضایی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شبیه یکدیگر
🍃باید حرف زد، ارتباط گرفت، صمیمیت ایجاد کرد تا رفاقت صورت بگیرد.
🌾وقتی این ارتباط برقرار شود، این دو رفیق، شبیه یکدیگر میشوند، خوبیهای یکدیگر را به ارث خواهند برد، دل یکدیگر را آزرده نخواهند کرد، آنکه بهتر است، دست پایین تر از خودش را میگیرد و بالا و بالا میبرد.
✨با امام زمان، رفیق شویم.
#تلنگر
#مهدوی
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte