eitaa logo
مسار
336 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
535 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☺️باور کن جدی میگم، دیگه وقت تغییره 🍃گاهی ضرب‌المثل‌ها کار هفتاد من کلمه را انجام می‌دهند. مثل این ضرب‌المثل «داخلمون خودمون رو کشته بیرونمون مردمو» بعضی افراد در بیرون از خانه چنان ظاهر می‌شوند و رفتار می‌کنند که همه می‌گویند؛ خوشا به حال خانواده‌اش، اما هیچ کس خبر ندارد او در خانه اژدهای دوسر است که خون همه را در شیشه‌ می‌کند. 🌾اگر می‌خواهید بفهمید آدم خوش اخلاق و مهربانی هستید یا نه؟ باید ببینید که رفتارتان با اعضای خانواده چگونه است. اگر رفتار مناسبی با اعضاء خانواده نداشتید، نباید از تغییر ناامید شوید؛ چون خانه محل تربیت است و انسان اگر ایراد خود را بشناسد، می‌تواند در همان خانه و در ارتباط با اعضای خانواده به تغییر دادن رفتارهای نادرست خود بپردازد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍خانه سالمندان 🌺زهرا در باغچه مشغول بازی با عروسکش گلناز خانم بود. سر و صورت خود و گلناز را حسابی خاک و شلی کرده بود. 🌸صدای بابا امیر حسابی بالا رفته بود. هر چه هوار داشت بر سر پدربزرگ بیچاره خالی می کرد :«وای خسته شدیم پدر، چقدر ببرمت دکتر، همش مریضی. چقدر مینالی!» ☘پدربزرگ فقط آهی کشید و با ساک کوچک سورمه ای رنگش که انگار تمام دارایی هایش در آن خلاصه می شد، وارد حیاط شد تا به خانه سالمندان برود. 🌺 زهرا سرش را بالا کرد. پدربزرگ را با چشمانی پر از اشک دید. قبل اینکه خودش را در آغوش پدربزرگ بیندازد تا اشک هایش را پاک کند؛ یکدفعه پدربزرگ سر خورد و نقش بر زمین شد. 🌸صدای ناله پدربزرگ ضعیف و ضعیف تر می شد :« آخ کمرم آخ کمرم.» ☘زهرا سریع چشمان عروسکش را گرفت :« خوب نیست گلناز خانم این چیزا را ببینی، میترسم تو هم یاد بگیری بعد با بابات بد حرف بزنی.» 🌺صدای هق هق زهرا بلندتر شد. با دست خاک آلودش اشک هایش را پاک کرد :« گلناز خانم پدربزرگ خیلی مهربونه، من خیلی دوستش دارم. نمی‌دونم چرا بابام این قدر از پدربزرگ بدش میاد. شاید همه بچه ها از باباشون بدشون میاد؛ اما من که بابا امیر رو خیلی دوست دارم. فهمیدم شاید باید بزرگ بشم بعد از بابا امیر بدم بیاد،گلناز جونم اگر بزرگ شدن اینطوریه پس من دوست ندارم هیچ وقت بزرگ بشم که بخوام سر بابا امیر داد بزنم.» 🌸بابا امیر که دست پدربزرگ را گرفته بود تا او را بلند کند. درد و دل زهرا را با عروسکش شنید. دست های پدرش را بوسید و بابت عصبانی شدنش از او عذرخواهی کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شماره۴۱ بسم الله الرحمن الرحیم از : رقیه ب : امام حسین علیه السلام السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین حالا ک فرصتی شد تا برایتان نامه ای بنویسیم، فقط حرف دلم را میگویم : میشود رزق امسال مرا بنویسید اربعین ، پای پیاده سفرکرببلا ؟ 💔 🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴 علیه‌السلام 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌺 جمعه‌ها احساس دلتنگی نمی‌کنی؟ ✨امام زمان ارواحنا فداه بیش از آنکه ما منتظر او باشیم، منتظر متحول شدن ماست. آیا هنوز زمان دگرگون شدن‌مان نرسیده است؟ 🌸امروز شانزدهمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_sazvar-[www.Patoghu.com].mp3
5.87M
🌺 سلام بر غایب همیشه حاضر 🌥جمعه‌ای دیگر رسید. صدای ندبه عدالت طلبان بلند شد: آقا جان، مهدی صاحب الزمان، بیا بیا. 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴بیست و پنجم محرم ⚫️شهادت امام سجّاد علیه السّلام در سال۹۴ بنابر مشهور بحار الانوار، ج ۵۹،ص۱۹۹ یا سال۹۵ اصول کافی، ج ۲، ص ۴۹۱ امام زین العابدین علیه‌السّلام در سن۵۷ سالگی با زهری که ولید بن عبدالملک یا هشام لعنهم‌الله به آن حضرت دادند به شهادت رسیدند. این در حالی بود که ۳۴ یا ۳۵ سال بعد از واقعه کربلا در مصائب جانگداز شهادت پدر و برادران و عمو و بستگان و اسارت عمه‌ها و خواهرانش، گریان بودند. 🍃امام باقر علیه السّلام آن حضرت را تجهیز نمودند و در بقیع کنار قبر عموی مظلومش حضرت مجتبی علیه السّلام به خاک سپردند. سال شهادت آن حضرت را به خاطر کثرت فوت فقهاء و علماء «سنه الفقهاء» گفتند. 🍃در شهادت آن حضرت اقوال دیگری نیز وجود دارد:۱۲ محرم، ۱۸ محرم، ۱۹محرم،۲ صفر. منتهی الامال، ج ۲، ص۳۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨السلام علیک یا مولای 🍁باز هم جمعه شد و روز اضطراب و اضطرار. ✨مولای من تمام جهان دلخوش لحظه‌ی ظهور تواند و گدای حضورت. 🌼مولای ما! خورشید ما برآی که وقت دمیدن است. صبح بخیر 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام می‌فرمایند: 🌺«در حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، درندگان با یکدیگر در صلح و آرامش خواهند بود.» 📚 بحارالانوار، جلد ۵۲، ص۲۸۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨حجت خدا 🌸🍂 علامه حسن زاده آملی فرمودند: 🔸«حجت خدا» خواه ظاهر باشد و خواه غایب، شاهد است شاهد قائمی که هیچ گاه قعود ندارد. بدان که فایده وجود امام، منحصر به جواب دادن سؤال‌های مردم نیست، بلکه موجودات و حتی کمالات موجود به وجود آنها وابسته‌اند و در حال غیبت افاضه و استفاضه او استمرار دارد، همچون خورشیدی که از پس ابر‌ها، نور، گرما و حرارت خود را به موجودات می‌رساند. 🔸الهی، به حق انانی که از دیده مردم غایبند، این غایب را در حضور بمیران! 📚انسان کامل از ديدگاه نهج البلاغه، علامه حسن حسن زاده آملي، ص۶۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte‌
✍چشم انتظار 🌺جعبه‌های چوبی طلا و نقره را روی هم گذاشتند؛ بعد کیسه‌های گندم را جلوی جعبه ها روی هم قرار دادند. پارچه های زربافت و حریر، طاقه طاقه مثل دیوار چیدند. صدای مرغ های دریایی محمد را از انبار کشتی به عرشه کشاند. نسیم خنک بوی ماهی را به مشامش رساند. تق تق برخورد عصا بر تخته چوب‌های عرشه محمد را متوجه حضور پدرش کرد. 🌸صورت زرد ابراهیم، ضربان قلب محمد را کند کرد ؛ اما دیگر زبانش نمی چرخید تا او را از سفر منصرف کند. شب گذشته با دیدن بدن لرزان ابراهیم گفته بود:« بابا! چرا می خوای این سفرو بری؟ حالت خوب نیست، نرو.» ابراهیم از زیر لحاف خود را بیرون کشید و با اخم گفت: « حتما باید برم، منتظرم هستن.» ☘دست مشت شده پدرش لرزید. عصا از دستش رها شد و روی زمین افتاد. محمد، پدر را از روی زمین بلند کرد و به خانه برد. دست های سرد ابراهیم را میان دست‌های خود فشرد. پیشانی پر چین و شکن پدر خیس از عرق بود. محمد یک چشمش به در بود تا پزشک از راه برسد و یک چشمش به صورت پدر. 🌺ابراهیم همزمان با گشودن چشم هایش، دست محمد را فشرد. با صدایی که از ته چاه بلند می شد، گفت:« چیزهایی که در انبار کشتیه امانت، دست تو می سپارم. اونها را صحیح و سالم به مقصد برسون. عمر من دیگه به دنیا نیست.» پایان جمله اش همراه با شل شدن دستش شد. 🌸بغض محمد ترکید. چشم های باز پدر را بست. کنار ساحل به کشتی پر از بار خیره شد. چشم های متورم و خیسش بعد از مراسم پدر هنوز آماده گریستن بود. آب گلویش را قورت داد:« طبق خواسته ات میرم پدر؛ ولی بیشتر از چند روز منتظر نمی مونم، خودش باید سراغم بیاد.» ☘خانه ای دو اتاقه کرایه کرد. تمام بار کشتی را درون اتاقی گذاشت و در اتاقی دیگر مستقر شد. چند روز صبح ها به ساحل رودخانه می رفت و قبل از ظهر به خانه بر می گشت. روزی از خانه بیرون نرفت. در حیاط خانه قدم زد و به یاد اشک های مادر بر سر مزار پدر به صندوقچه ها و کیسه ها خیره شد، با خودش گفت :« کسی نیومد، همه را صدقه می دم و بر میگردم پیش مادر داغدارم. چطور پدر اینقدر اطمینان داشت؟ باید برگردم، آره همین کار رو می ... » صدای کوبیده شدن در خانه کلامش را برید. مرد چهارشانه پشت در نامه ای را به دست محمد داد. محمد نامه را باز کرد و خواند:« ای محمّد! دویست هزار درهم مال نزد توست اعم از بیست طاقه پارچه حریر و زربافت و... پدرت را خدا بیامرزد. اموال را به پیکم بسپار.» محمد با دهان باز به چشم های سیاه مرد خیره شد:« تو قاصد او هستی؟ » مرد سرش را به نشانه تأکید تکان داد. محمد در را به روی مرد چهارشانه کامل گشود. رمق از پای محمد رفت، دست به دیوار گرفت و با کمک دیوار نشست. چند نفر وارد شدند و اتاق را خالی کردند. محمد به قدم های آنها خیره شد. یکدفعه مثل جن زده ها بلند شد تا بپرسد:« پیغامی برایم نداشتن.» اما با یادآوری جزئیات شنیده شده از قاصد، بدون سؤال پرسیدن نشست. 🌺ساعت ها کنار در نشست و اشک ریخت. مثل پدر اطمینان یافته بود؛ اما بعد از دیدن و شنیدن حرف های قاصد. امانتی پدر را تحویل داده بود؛ ولی دست ودلش به رفتن راضی نمی شد. چند روز کارش نشستن کنار اتاق و اشک ریختن شده بود. بالاخره اشک‌ریزان وسایلش را جمع کرد. صدای کوبیده شدن در، چشم هایش را به اطراف اتاق کشاند تا چیزی جا نگذاشته باشد. خانه را باید تحویل می داد. در را باز کرد و بدون نگاه کردن به مرد مقابلش گفت:« به خونه نگاه بنداز تا من برم.» صدای مرد چند روز پیش را شنید:« از امام زمان برایت نامه آوردم.» محمد میان خنده، گریه کرد. نامه را با دستان لرزان باز کرد:« ما تو را جانشین پدرت قرار دادیم، پس شکر خدا را به جا بیاور.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
31.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍دوست دارید از شرّ کرونا خلاص بشید؟ 🌺تمام خانواده رو به قبله بنشینید. به بچه‌ها سفارش کنید دست‌های کوچک‌شان را به سمت آسمان بالا ببرند. این دعا را دانلود کنید. دکمه پخش را بفشارید. گوشی را کناری بگذارید و همراه نوای آن از خدا فرج امام زمان ارواحنا فداه و خلاصی از این بیماری را درخواست نمایید. ✨امید است خداوند دعای دست‌های کوچک و دل‌های پاک کودکان‌مان را بپذیرد. 💫سعی کنید هر روز با این دعا از درگاه الهی درخواست رفع بلای کرونا را داشته باشید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🤨من چی هستم؟ 🐾گرگ، گوسفند، خوک، روباه، میمون و.... همه خصوصیاتی دارند که با آن بین بشر معروف شده‌اند. 🌾انسان با چند حالت روبرو می‌شود: ۱- انسانیت خودش را از بدو تولد تا لحظه مرگ حفظ می‌کند. ۲- ارتقاء درجه می‌گیرد و به سطح فرشتگان و حتی بالاتر از آنها می‌رسد. ۳- به ته دره حیوانیت سقوط می‌کند. 🌴الان قدری فکر کنید. ببینید مسیرتان را در جهت کدام حالت تنظیم کرده‌اید. اگر اشتباه دارید طی مسیر می‌نمایید از همین الان مسیر درست را انتخاب بفرمایید. 🌸امروز هفدهمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_habibi-[www.Patoghu.com].mp3
6.25M
🌺 برنامه امروزتون چیه؟ 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ خورشید روی نیزه ☀️خورشید آرام و با خجالت سر از شانه‌ی کوه برمی‌گیرد و بی‌اختیار و آهسته خودش را بالا می‌آورد. ✨سلام می‌کند و همه‌ی خلق، پشت سرش سلام می‌کنند. 🌹سلام خورشید روی نیزه سلام مولای من! صبح بخیر 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴۲۶محرم ⚫️ شهادت علی بن الحسین المثلث در سال ۱۴۶ ه علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی علیه‌السّلام در سن ۴۵سالگی در زندان منصور که شب و روز در آن تشخیص داده نمی شد در حال سجده و در حالیکه غل و زنجیر بر دست و پایش بود، به شهادت رسید. 📚الوقایع و الحوادث، ج ۴، ص۲۸۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 هنرِ مرد ✅ درست است که زن باید مطیع همسرش باشد؛ ولی این هنر مرد است که همسرش را گوش به فرمان خود کند. این مهم محقق نمی‌شود مگر در سایه محبت و نیکی کردن. 🔘 مرد باید در محبت ورزیدن خود آن قدر صادق باشد، که قلب همسرش را به مالکیت خود درآورد تا به معنای حقیقی کلمه عاشق او شود. 🔘محبت که باشد، اطاعت و تبعیت هم به دنبال آن خواهد آمد تا جایی که همسر در همه‌ی مشکلات با شوهرش همراهی می‌کند و خواسته هایش را بر خواسته‌ی او منطبق می‌کند. ✅ حواسمان باشد راه اصلی وادار کردن فرزندان به اطاعت نیز محبت و احترام به ایشان است. 📚 برگرفته از نور مجرد۲، ص ۶۵۶ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍حسرت 🌺فاطمه دستهایش را لای موهای مجعدش فرو کرد، شراره های آتش درد انگار از درون بر دیوار قلب ومعده اش چنگ میزد. دلش می‌خواست فریاد بزند. همسرش برای بار هزارم تا دیروقت به خانه نیامده بود دوست نداشت پیش چشم بچه ها، خودش را روی تخت زندانی کند. 🌸بالاخره زنگ در به صدا درآمد، احساس کرد حالا می‌تواند کوله ی مسئولیت را روی دوش همسر بگذارد و بخوابد؛ اما همین که به سمت شوهرش رفت، سعید با تندی او را ازخود راند و خودش را روی زمین پهن کرد و هنوز کامل ننشسته، گفت:«پس کو شامت؟» ☘اشک های فاطمه بی صدا باریدند: «اولا سلام. دوما؛ خب صبر کن تابیارم. ولی من معدم... خیلی درد میکنه... » 🌺سعید، حرفش راقطع کرد: «باشه خانوم. باشه. حالا یه دقیقه شام بیار. معده ی تو که همیشه درد می‌کنه.» 🌸فاطمه گریه اش گرفت: «باشه» ی کوتاهی گفت و شام را چید. بعد خودش به اتاق رفت و در را پشت سرش بست. ☘_حالا ببین دوباره ما اومدیم یک لقمه شام کوفت کنیم. اصلا نخواستیم، بیا بریم دکتر. 🌺چندبار فاطمه را صدازد. فاطمه که جواب نداد، سعید از پای سفره بلند شد وتا دم اتاق آمد: «بسه دیگه خانوم،بسه. دیوونم کردی والا.» اما وقتی جوابی نگرفت،با شتاب وارد اتاق شد و خواست که روی فاطمه را برگرداند. گمان می کرد فاطمه، مشغول گریه است یا خوابش برده است. نزدیکتر که رفت ملافه تخت با خون دهان فاطمه،رنگ شده بود. 🌸 وقتی دکتر دربیمارستان از حمله ی عصبی وفشار آن بر معده اش، برای سعید گفت و از او خواست کمی بیشتر مراقب همسرش باشد، سعید اشک می ریخت و آرزو می کرد برای یک زندگی بهتر وعاشقانه، با فاطمه وقت داشته باشد. آرزویی که دعا می کرد محال نباشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شماره۴۵ از: نازنین زهرا به: قاسم بن الحسن سلام نوجوان نمونه ی اسلام سلام حضرت قاسم(ع) من هم تقریبا هم سن و سال شما هستم . کاش من هم مثل شما به مرحله ای از معرفت برسم که شیرین ترین لحظه های زندگی ام ، شهادت باشد و جانم را فدای امام زمان خود کنم و از ایثار و ولایت پذیری و وفا داری شما الگو برداری کنم. ولی از روی شما شرمنده ام ، کاش از این فضای مجازی و محیط بد اطرافمان و بد حجابی فاصله بگیریم . کاش بتوانم زندگی حسینی را طوری انتخاب کنم که مشکلاتش برایمان شیرین تر از عسل باشد. کاش حجاب را طوری رعایت کنم که محدودیت هایش برایم شیرین تر از عسل باشد . چیزی بالاتر و لذت بخش تر از این نباشد که تمام وجودم را خرج امام زمان کنم. یا صاحب الزمان مددی 🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴 علیه‌السلام 🆔 @parvanehaye_ashegh
💣 مواظب بمباران رسانه‌ای باشیم 🤔از اثرگذاری رسانه بر افکارتان خبر دارید؟ اعمال ما بسته به افکار ماست. وقتی افکارمان طی بمباران رسانه‌ای ضد دین و ضد ولی فقیه شود، انتظار نداشته باشید اعمالی مخالف افکارمان از ما سر بزند. 📿حتی ممکن است چند سال قبل دینداری مقید بوده و الان به مرور از تقیدمان کاسته شود. ⚔مراقب میدان نبردی باشیم که هرگز به ما رحم نخواهد کرد. 🌸امروز هجدهمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_habibi-[www.Patoghu.com].mp3
6.25M
🌺 برای شروع روزت برنامه ریختی؟ 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️مکتب هیهاتَ مِنَّ الذِّلَّة 🏴محرم ماه عشق و عاشقی است، ☘️ماه از خود گذشتن و به معبود رسیدن، ماه حسین و مکتب هیهاتَ مِنَّ الذِّلَّة ❄️ماهی که به یاد لب‌های تشنه و خشکیده‌اش باید روضه عطش خواند و خون گریست. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چرا شهریه می‌گیری؟ 🌹علی آمده بود مرخصی. رفت وضو بگیرد. رفتم سر جیب شلوارش ببینم این که اصلا شهریه نمی‌گیرد، چرا حرف از بی‌پولی نمی‌زند. 🍀از داخل حیاط با صدای بلند گفت: مادر! برکت پول را خدا می دهد. نمی‌دانم از کجا فهمید. 📚بیا مشهد، گروه فرهنگی شهید هادی، ص۸۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 وفا ✅ رزق و روزی همه مخلوقات دست خداست؛ امّا این میان واسطه‌هایی برای رسیدن به رزق مثل پدر و مادرها وجود دارند. کودکان نیز آنها را پناه و رازق خود می‌دانند. 🔘 اگر پدر و مادر وعده ای به کودک بدهد و به آن وفا نکند در ذهن کودک جایگاه پناه و رازق بودن پدر و مادر می‌شکند پس به وعده‌های که به فرزندان خود می‌دهید، وفا کنید. 🌸قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه: اَحِبُّوا الصِّبْيانَ وَ ارْحَمُوهُمْ وَ اِذا وَعَدْتُمُوهُمْ فَفُوا لَهُمْ فَاِنَّهُمْ لايَرَوْنَ اِلّا اَنَّكُمْ تَرْزُقُونَهُمْ. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: كودكان خود را دوست بداريد و با آنان مهربان باشيد، وقتي به آن‌ها وعده‌ای می‌دهيد حتماً وفا كنيد زيرا كودكان، شما را رازق خود می‌پندارند. 📚وسائل الشيعه، ج۵، ص۱۲۶ @tanha_rahe_narafte
✍️گل پسر 🌸مثل همیشه غر می‌زد. معصومه کلافه شد. سرش داد زد:«دیوانم کردی. بسه دیگه غرو غرو. دهنت رو ببند.» 🌼یک هفته گذشته بود و هنوز محمد به محمد قبل تبدیل نشده بود. نگرانش شد. با مشاور خانواده اش که تماس گرفت تازه فهمید چقدر اشتباه کرده. 🌺به مغاره رفت واز میان لوازم تحریرهای مختلف، مدادهای رنگی ایرانی را جدا کرد. زیباترینهایش را میان کادوی زرورق پسرانه، پیچید. ☘️محمد در را که بازکرد، با همان چهره ی عبوس سلام کرد. سرش را پایین انداخت و راه اتاقش را در پيش گرفت. 🌸معصومه چادرش را در دستش گرفت.سرجایش ایستاد ومحمد را صدا کرد: «گل پسر قشنگم.آقا محمد! » 🌺محمد به سمت صدا برگشت: «بله مامان. » 🌼_پسر قشنگم یک بغل یه مامان میدی؟ ☘️محمد داشت بزرگ می‌شد، سختش بود وغرور بچگانه اش اجازه نمی‌داد.لبهایش جایی بین غر ولبخند، ماند: «بله مامان.» 🌸معصومه دستش را در گردن محمد انداخت. او را در آغوش کشید و گونه‌اش را بوسید. محمد گاردش را شکست.اشکهایش جاری شد. 🌼_مامانو می‌بخشی؟ 🌺بعد کادو را بالا آورد و به محمد داد. ☘️محمد اشکهایش را با پشت دستش پاک کرد، لبخند زد و برق کادو در برق چشمش تابید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از:حسنا🌹 به: خدای مهربان🌹 ✨ سلام بر خدای دانای اسرار 🍃این روزها همه دل هایی دارند که سراسر اسراری است که نمی‌شود به هر کسی گفت.یکی از فرزند ش یکی از همسرش یکی از همسایه یا فامیل یا دوستش ناراحت است . 🍃دنبال راه چاره می گردد و راه به جایی نمی برد. اینجاست که متوسل به دیگران می شود و سفره ی دلش را پیش آنها باز می کند. 🍃غافل از این است که پیش هر کسی نمی شود اسرار خود را فاش کرد همانطور که شاعر بزرگ ما سعدی می گوید: 🍀خامشي به كه ضمير دل خويش با كسي گفتن و گفتن، كه مگوي اي سليم! آب ز سرچشمه ببند كه چو پر شد، نتوان بستن جوي 🍃وقتی اسرارت فاش شد دیگر نمی توان کاری کرد. چه خوب گفته مولای متقیان حضرت علی علیه السلام در حکمت دوم نهج‌البلاغه که: 🍃كسي كه ناراحتي خويش را فاش كند به ذلت، تن در داده است🍃 🍃 کاش این فرمایش مولایمان را در زندگی پیاده کنیم. 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh