eitaa logo
پرویزن
510 دنبال‌کننده
204 عکس
15 ویدیو
76 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
"شهریار و منشوری از صداها" محمدحسین بهجت تبریزی شهریار، متولد ۱۲۸۵ و درگذشته در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷، از نام‌آوران شعر سنتی به‌ویژه غزل در روزگار ماست. در شعر او در کنار جلوه‌ی یکپارچه‌ای که از شهریار می‌شناسیم، صداهایی گوناگون شنیده می‌شود که به مناسبت روز درگذشت او به چند مورد اشاره می‌شود. ۱_ غزل‌های شهریار صدای حافظ را می‌توان به‌آشکارا شنید. شهریار در بسیاری از غزل‌هایش، وزن و ردیف اشعار حافظ را تجربه کرده است. در این دست اشعار، وزن‌های اشعارش یکدست و تکرارپذیر است و کمتر فضایی تازه را در شعر او می‌توان سراغ گرفت. ۲_ شاخه‌ای دیگر از اشعار شهریار که اوج هنر شاعرانه‌ی اوست؛ اشعاری را در بر می‌گیرد که عمدتا در قالب غزل یا دیگر قالب‌ها(عمدتا قطعه) سروده شده است. در این اشعار شهریار به زبان روزمره نزدیک‌شده و از روایت و گاه گفتگو بهره جسته است. شعرهای "حالا چرا؟"، "دختر گلفروش"، "بوی صفای پدر" و ... از این دسته است. ۳_ در بسیاری از غزل‌ها، شهریار زبانی ساده چون گونه‌ی قبل را انتخاب کرده؛ هرچند به مضمون‌گرایی و برخی وبژگی‌های سبک موسوم به تهرانی (آمیخته‌ی عراقی_ اصفهانی) نزدیک شده است. غزل "جوانی" از نمونه‌های موفق این صدا در اشعار شهریار است. ۴_ شعر مذهبی شهریار آمیحته‌ای از شعر مذهبی بازگشتی و شعر رمانتیک مذهبی عصر پهلوی است. این شاخه، با وجود برجسته‌شدن در معرفی شهریار، از صداهای حاشیه‌ای شعر اوست. ۵_ اشعار عمدتا رمانتیک متاثر از شعر تغزلی پس از نیما که تلاش‌های او را در نوجویی نشان می‌دهد؛ هرچند او در این شاخه شاعری تاثیرگذار نبوده است. @mmparvizan
"ایرج و شهریار " بیش از یک‌دهه از نخستین پخش سریال شهریار، ساخته‌ی کمال تبریزی می‌گذرد. به خاطر دارم که در همان روزها اعتراضاتی از جامعه‌ی تاریخ‌دان و ادبیات‌خوان مطرح شد، به این مضمون که چرا برای بر کشیدن شهریار، قدر برخی شاعران فروکاسته شده است؟ شاید بیشترین تحریفات ادبی، در آن سریال حول شعر و منش شکل گرفته بود و نویسنده‌ی اثر، این گونه نشان داده بود که شهریار از زاویه‌ی دیدِ یک منتقد آگاه، ایراداتی را متوجه جلال‌الممالک کرده و او را شرمسار کرده است. این اغراق‌ها و سیاه و سپید بینی‌ها در اغلب رفتارهای ما نمود دارد؛ تا آنجا که شهرت ایرج به برخی اشعار شوخ‌طبعانه، سبب شده، حتی اشعار اخلاقی و مثبت او (در ستایش اهل بیت و مادر و ردّ شراب) نیز، در دهه‌های اخیر به حاشیه رانده شود. اما سوالی که مطرح می‌شود، این است که چرا حق ایرج بر شهریار تا این اندازه ندیده گرفته شده است؟ دکتر ، در کتاب و در مقاله‌ی شهریار، به این نکته اشاره کرده که شهریاری که مورد پسند مخاطبان است، بسیار متاثر از بیان و زبان ایرج میرزا بوده و این نکته‌ی دقیق، در بررسی بسیاری از اشعار دیوان شهریار دیده می‌شود؛ با این تفاوت که قطعا از منظر زبان، ایرج ادیب‌تر و زبان‌دان تر از شهریار بوده است و شهریار دغدغه‌مندتر به علایق مخاطب. با توجه به تاریخ درگذشت ایرج(۱۳۰۴)، و کم‌تر از ۲۰ سالگی شهریار در این زمان، واضح است که شهریار به‌خوبی از شهرت شاعری ایرج آگاه بوده و می‌توانسته از او دست کم در اصطلاحات، مضامین و سادگی زبان تاثیر بپذیرد. این تاثیدپذیری را در تعدادی از قطعات و غزلیات شهریار می‌بینیم؛ از جمله در شعر زیر: چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی؟ چه شد که شیوه‌ی بیگانگی رها کردی؟ به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود چه شد که بر سر مهر آمدی، وفا کردی؟ منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم تویی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی بیا که با همه نامهربانی‌ات ای ماه خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی ... و شعر ایرج این گونه است: وه چه خوب آمدی صفا کردی چه عجب شد که یاد ما کردی؟ ای بسا آرزوت می کردم خوب شد آمدی صفا کردی؟ آفتاب از کدام سمت دمید که سحر یاد آشنا کردی؟ از چه دستی سحر بلند شدی که تفقد به بی نوا کردی؟ شب مگر خواب تازه دیدی تو که سحر یاد آشنا کردی؟ بی وفایی مگر چه عیبی داشت که پشیمان شدی وفا کردی؟ ... کاملا مشخص است که شهریار در شعر خود علاوه بر الگوپذیری از زبان ساده و محاوره‌ای شعر ایرج، از زوایای دیگر نیز از او بهره برده است از جمله: _هرچند وزن دو شعر یکی نیست؛ تنها تفاوت آن‌ها در اضافه داشتن رکن "مفاعلن" در آغاز وزن غزل شهریار است. _ ردیف دو شعر یکی است و از میان انبوه واژه‌های قافیه ی مختوم به "الف"، قافیه‌هایی شبیه به شعر ایرج انتخاب شده است. _ تاکید هر دو شعر بر خطاب و سوال آغازین است. استفاده از "چه شد؟" و "چه عجب شد؟" نیز موید همین شباهت است. _ مضامینی دیگر نیز در دو شعر شبیه هم است؛ از جمله: تقابل وفا و جفا، یاد آشنا، عرض خوش آمد، بر سر مهر و وفا آمدن و ... . @mmparvizan
"روز ادب فارسی یا روز بی‌ادبی فارسیان" شاید برخی از مخاطبان از انتخاب این عنوان دلگیر شوند؛ اما گاه باید تلخی زهر انتقاد را به جان خرید و این شوکران جانسوز را سر کشید. امروز درست یا خطا روز شعر و ادب فارسی بود؛ روزی یادآور فرهنگی دیرپا که نشانه‌های هنر و عرفان و شعرش، قرن‌ها اقصی‌نقاط جهان را در نوردیده و به قول حافظ طوطیان هند از قند پارسی‌اش شکّرشکن شده‌اند و ساکنان هفت‌کشورش، در زمانی نه چندان دیر بی‌مقالات سعدی انجمن‌گردانی نکرده‌اند و شهرت "هنر نزد ایرانیان" است از شاهنامه‌اش به افلاک رفته و رستم‌وار، اسفندیار چرخ را به تیرگز چشم فروبسته است. دیار رازی و بوریحان و بوعلی و عطار و نظامی و قطب‌الدین شیرازی و مولوی و ملاصدرا و هزاراران بزرگ دیگر که هنوز قلب‌مان به عشقش می‌تپد. حال در خمیازه‌ی رویای گذشته و گرم از پوستین کهنه‌ی تمدن ایرانی و در میان هیاهوهای رنگارنگ رسانه‌ها و نارسانه‌ها، باید به دریچه‌ی عکس‌ها و تصاویر چشم‌بدوزیم و برادران و هم‌وطنانمان را ببینیم که از صخره‌های رو به پوچی بالا می‌روند و دنبال اتوبوس میهمانِ پرتغالی هاج و واج می‌دوند، به این امید که بازیکنی مشهور، در دوران افولش،  به تمسخر یا ترحم به آنان پوزخندی هدیه کند یا شکوه فراموش‌شده‌شان را به تماشا بنشیند. در کجای جاده‌ی این جهان مانده‌ایم نمی‌دانم؛ اما به قول حافظ یا باید از این مسیر رو به تباهی بهراسی و بگویی "از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/ زنهار از این بیابان ..." یا دست روی دست بگذاری و در تنهایی و بی‌یاری لب‌به‌دندان بگزی که شهرِ یاران بود و خاک مهربانان این دیار مهربانی کی سر آمد؟ شهریاران را چه شد؟ @drmomoradi https://eitaa.com/mmparvizan
«بحثی دربارۀ ضبط یک رباعی در تمهیدات» تمهیدات عین‌القضات از متون مهم عرفانی کهن است که در کنار جایگاه عرفانی، از منظر در برداشتن رباعیات متعدد ثبت‌شده در آن، اهمیت دارد. یکی از رباعیاتی که در تمهیدات به تصحیح عفیف عسیران و در «حقیقت و حالات عشق» نقل شده، شعر زیر است: تا من به میان خلق باشم باتو تنها ز همه خلق من و تنها با تو خورشید نخواهم که بر آید با تو آیی، برِ من سایه نیاید با تو (تمهیدات ص 131) چنانکه مشخص است، مصرع دوم این رباعی از نظر وزن ایراد دارد و یک هجای افزوده در آن می‏‌توان دید؛ نکته‏‌ای که مصحح به آن توجه نکرده و در چاپ‌های متعدد این تصحیح تکرار شده و از طریق آن به سایت‌های ادبی و مقالات علمی و نرم‌افزار گنجور نیز راه یافته است. استاد گرانقدر تقی پورنامداریان به همراه مینا حفیظی در مقالۀ «نگاهی به تصحیح تمهیدات پس از نیم قرن» منتشرشده در نامۀ فرهنگستان(1396)؛ برخی از خطاهای این تصحیح را یادآور شده‏‌؛ از جمله برخی ضبط‏‌های غیرموزون ابیات؛ اما به این بیت اشاره نکرده‏‌است. در دست‌نویس شمارۀ 1842 تمهیدات ایاصوفیا مورخ 867، بیت نخست این گونه ضبط شده است: تا من به میان رسول یابم با تو تنها ز همه خلق من و تنها تو در نسخۀ1086 کتابخانۀ مغنیسا مورخ 697( ؟) هم مصرع اول به صورت «یا من بر تو رسول باشم با تو» و مصرع دوم به صورت صحیح ضبط شده است. در برخی چاپ‌ها و نسخ زبده‌الحقایق چشتی (شرح تمهیدات) هم مصراع نخست «یا من به میان رسول باشم یا تو» ثبت شده است. بر این اساس می‌توان صورت نزدیک به صحیح این رباعی را چنین دانست؛ هرچند دربارۀ ضبط مصرع نخست یا ترتیب مصرع‌ها نیاز به بررسی بیشتر است: تا من برِ تو رسول باشم با تو تنها ز همه خلق من و تنها تو خورشید نخواهم که بر آید با تو آیی، بر من سایه نیاید با تو https://eitaa.com/mmparvizan
"نکته‌ای درباره‌ی مستند اولدوز سایاراق (هنگامه‌ی شمردن ستاره‌ها) " چونان سرو، مجموعه‌ای از مستندهای معرفی مفاخر فرهنگی و هنری است که به همت صدا و سیما ساخته شده و چند بخش از آن به شرح حال و زندگی شاعران برجسته‌ی معاصر اختصاص یافته است. "هنگامه‌ی شمردن ستاره‌ها"، نام مستند ویژه‌ی استاد شهریار است که به‌مناسبت‌های مختلف به‌ویژه روز شعر و ادب فارسی بارها پخش شده است و جنبه‌هایی از زندگی و شعر شهریار را مطرح می‌کند. از کاستی‌های این مستند، گاه گنجاندن اطلاعات یا روایت‌ها و قضاوت‌هایی است که مستندات تاریخی و پژوهشی ادب معاصر آن را تایید نمی‌کند. از جمله، روایت انتشار منظومه‌ی مشهور "حیدر بابایه سلام شهریار" در حدود سال ۳۲ و شهرت آن در فضای ادبی آن روزگار؛ تا آنجا که بزرگانی چون: بهار و نفیسی برای آشناشدن بهتر با آن کوشیده‌اند زبان ترکی بیاموزند؛ حال آنکه ملک‌الشعرای بهار در سال ۱۳۳۰ درگذشته است و در زمان مورد ادعا امکان چنین ادعایی درباره‌ی او وجود ندارد. پ.ن. حیدر بابایه سلام نخست‌بار به خط طاهر خوشنویس، در سال ۱۳۳۲ در تبریز (حسن تقویمی) منتشر شده است. @mmparvizan
«نگاهی به سمبوليسم فردی نیما» پژوهندگان مکتب‏‌های ادبی، سمبولیسم اروپایی را به دوشاخه‏‌ی اصلی انسانی و فرارونده تقسیم می‏‌کنند. سمبوليسم فردی از جهاتي ريشه در اشعار مکتب رمانتيسیسم دارد . در این گونه، شاعر براثر هيجانات دروني و بيروني، در وضعيتي عاطفی و با كمك تصويرهايي كه درسراسر اثر پراكنده ساخته، مي‌كوشد به صورتي مبهم، احساسش را به مخاطب منتقل کند. (بنگرید به چدویک، سمبولیسم، نشر مرکز) از اين ديدگاه، سمبوليسم را مي‏‌توان هنر بيان افكار، عواطف و جوشش‏‌هاي دروني و ذهني شاعر دانست؛ نه از راه شرح مستقيم، بلكه از طريق اشاره به چگونگي آن‏‌ها‏، و استفاده از نمادهاي بي‌توضيح براي ايجاد آن عواطف وافكار در ذهن خواننده. در ميان شاعران سمبوليك فرانسه ورلن بيش از همه به اين گونه پرداخته است. در كنار او، بسياري از اشعار بودلر، مالارمه، والري و حتي رمبو به این شیوه سروده شده و نیما در تعدادی از اشعارش به الگوی آنان نگریسته‌است. سمبوليسم انساني در شعر معاصر فارسي، از دو منظر اصلی جلوه داشته است. در شعر نیما، نوع کم‏تر تغییر یافته‏‌ی آن، همان سمبولیسم فردی نزدیک به شیوه‏‌ی شاعران فرانسه است که در آن جنبه‏‌‌های فردی و عاطفی زندگی و عواطف شاعر حضوری پر رنگ و تعیین‌کننده دارد. بسیاری از اشعار نیما که در 15 سال پایانی شاعری او سروده شده، در این دسته جای می‏‌گیرد؛ اشعاری چون: ری را، قایق، آقا توکا، ماخ اولا، گندنا، غراب، مرغ غم، وای برمن، لاشخورها، مهتاب، ناقوس، هوای زمستانی، من لبخند، مردگان موت، مهتاب و اجاق سرد و ... . علاوه بر ویژگی‏‌های مشترک این نوع با دیگر اشعار سمبولیک، ویژگی‏‌های زیر را می‏‌توان از دیگر شاخصه‏‌های سمبولیسم فردی در آثار نیما دانست: -حس اندوه، یأس و تنهایی حاکم بر اشعار و فضای سیاه، مرگ‌اندود و رویایی. -تجلی واژگان، مکان‏‌ها و جلوه‏‌های طبیعت مازندران در تصاویر و زبان شعر. - توجه به موسیقی الفاظ و هجاها، کارکرد وزن‏‌هایی با قابلیت بلند و کوتاه‌شدن مصراع و حضور پراکنده‏‌ی قافیه در شعر. -القای مفاهیم ذهنی به کمک فضاسازی عینی و هنجارشکنی‏‌های دستوری. - شیوه‏‌ی بیان و زبانیپ بر آمده از تلفیق سبک خراسانی و شعر عرفانی عراقی. -طول متوسط یا کوتاه اشعار در مقایسه با شعرهای اجتماعی، تصویر‌محوری در مقایسه با روایت‌محوری اشعار اجتماعی. پ.ن: برگرفته از کتاب نیما و پیروانش/ محمد مرادی. @mmparvizan
"به یاد فریدون مشیری" سی‌ام شهریور، با نام شاعر مشهور معاصر فریدون مشیری پیوند خورده است. او که متولد 1305 و درگذشته به سال 1379 است، از معدود شاعران نیمایی‌سراست که پس از انقلاب نیز در میان توده‌ی مردم حسن شهرت داشته و برخی از اشعارش بر زبان توده‌ی میانه‌ی جامعه جاری بوده است. مشیری، در اشعارش کمتر در جایگاه شاعری پیشرو مطرح بوده و بیشتر او را باید پیرو جریان‌های تجربه‌شده دانست. او در دهه‌های سی و چهل، از میان شاعران جریان شعر رمانتیک، شهرت کسانی چون: ابتهاج، نادرپور و کارو را ندارد؛ با این‌حال هرچه به دهه‌های اخیر نزدیک شده‌ایم، بر محبوبیتش در مقایسه با برخی از آنان افزوده شده است. شهرت مشیری، بیش از همه مدیون دفترهای "ابر و کوچه و بهار را باور کن" بوده و او را باید شاعری دانست که چون پیشینیان، بهترین اشعارش را پس از سی و پنج سالگی سروده است؛ نکته‌ای که مویّد غلبه‌ی اعتدال در سنت‌گرایی اشعار اوست و اینکه در اشعارش، خلاقیت‌ها و جسارت‌های نوآورانه‌ی جریان شعر نمادگرای اجتماعی و همچنین شعر منثور پس از نیما کمتر تجربه شده است. مشیری، شاعر عرصه‌ی تجربه‌های عام انسان‌های  میانه است و مفاهیمی را در شعرش منعکس می‌کند که محدود به زمان خود او نیست؛ به همین دلیل عشق، اصلی‌ترین مضمون اشعار اوست که گویی بازتابی سنتی_معاصر از این مفهوم غالبِ سبک عراقی را، در اشعارش جلوه‌گر ساخته است: ای عشق پناهگاه پنداشتمت ای چاه نهفته راه پنداشتمت ای چشم سیاه، آه ای چشم سیاه آتش بودی، نگاه پنداشتمت او کوشیده بین عشق انتزاعی کهن و عشق زمینی مورد نیاز مخاطبان معاصر، پیوند بر قرار کند؛ بی‌آنکه جایگاه معشوق او به سبک بسیاری از معاصرانش به ابتذال کشیده شود. الگوی این نوع عشق‌ورزی را در شعر کوچه به‌وضوح می‌توان دید: بی‌تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم... نگاه به جهان و زیبایی‌های محسوس آن، از دیگر علل مقبولیت  شعر مشیری است. از این جهت اشعار او شاد، احساسی و کاملا روزمره هستند: بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخه‌های شسته، باران‌خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپید برگ‌های سبز بید ... نرم‌نرمک می‌رسد اینک بهار خوش به حال روزگار در اشعار مشیری، عمق و ابهام شاعران جامعه‌گرا دیده نمی شود؛ با این حال با نگاهی احساسی به انتقاد از برخی معضلات انسانی و اجتماعی می‌پردازد و در این شیوه، گاه زبان نصحیتگر سعدی و شیوه‌ی بیان او را به یاری می‌گیرد.    او در نگاه به جهان، گاه به عرفان سهراب سپهری نزدیک می‌شود؛ هرچند عمق تفکر فلسفی- عرفانی سهراب را در اشعار مشیری نمی‌توان دید. عرفان او بازخوانی تغزل‌های عارفانه‌ی شاعران سده‌های پیشین است که با بیانی ساده‌تر، در اشعار فریدون مشیری انعکاس یافته است. من همین یک نفس از جرعه‌ی جانم باقی است آخرین جرعه‌ی این جام تهی را تو بنوش زبان مشیری، هرچند به استواری و تحرک شاعران بزرگ همعصر او نیست؛ چون بسیاری از رمانتیک‌ها دچار دودستگی و خطاهای نحوی نیز نمی‌شود. ترکیبات اشعار او ساده و چیزی بین ترکیب‌سازی‌های سنتی و نو است. از دیگر جنبه‌های مثبت اشعار او، تنوع قالبی و موسیقایی اشعار است که شاید برخواسته از علایق و دانش او در این حوزه باشد. در شعر او نیمایی، غزل، چارپاره، رباعی، دوبیتی، مثنوی، قطعه و ... حضور دارد و وزن‌ها و نوع کارکرد قافیه‌ها نیز، تنوع و ساخت‌هایی متعدد دارد. در پایان باید گفت که ایجاد زبان و ساختاری اعتدالی در حد توانایی شاعر، ویژگی اصلی شعر اوست؛ هرچند اغلب اشعار مشیری در سطح واژگان باقی می‌ماند و در برقراری پیوند با مخاطب خاص، چندان موفق نیست. شاید بتوان گفت که او متاثر از فعالیت سی و چند ساله‌اش، در وزارت پست و حوزه‌ی مخابرات، در اشعارش نیز بیش از همه به ارتباط با مخاطبان میانه‌ی جامعه دلبسته بوده است. https://eitaa.com/mmparvizan
پرویزن
«بحثی دربارۀ ضبط یک رباعی در تمهیدات» تمهیدات عین‌القضات از متون مهم عرفانی کهن است که در کنار جای
"توضیح دقیق و مستند جناب میرافضلی درباره‌ی رباعی یادشده" رباعی مسعود سعد در آثار عین القضات در مورد یادداشت پیشین که دوست فاضل جناب محمد مرادی نگاشته‌اند، پیش از هرچیز باید خاطر نشان کرد که رباعی از سروده‌های مسعود سعد سلمان است و در دیوان او (تصحیح محمد مهیار، ۸۱۵) که بر مبنای دستنویس کهن حکیم اوغلو و هشت دستنویس دیگر تصحیح شده، ضبط رباعی چنین است: یا من به میان رسول بایم یا تو تنها ز همه خلق من و تنها تو خورشید نخواهم که برآید با تو آیی برِ من، سایه نیاید با تو این ضبط یک ناهمخوانی مهم با اصل دستنویس دارد و آن در مصراع سوم است. در دستنویس آمده (مجموعۀ دواوین، دستنویس ۶۶۹ حکیم اوغلو، برگ ۳۳۱ر): «خورشید نخواهم که برآید تا تو» و درستش هم همین است؛ هم از لحاظ عدم تکرار قافیه (رباعی چهارقافیه‌ای است) و هم حفظ سیاق عبارت. شاعر می‌گوید: نمی‌خواهم که خورشید برآید. چرا نمی‌خواهم؟ تا تو وقتی پیش من می‌آیی، سایه، همراه تو نباشد. مصراع نخست رباعی نیز که محل مناقشه و در معرض ضبط‌های مختلف است، مطابق آنچه در دستنویس حکیم اوغلو آمده، درست است. کل رباعی در مورد غیرت عاشق است. می‌گوید بین ما رسولی جز من و تو نباید باشد؛ یا من باید این کار را انجام دهم یا تو. این رباعی را ظهیر سمرقندی نیز در کتاب خود نقل کرده (سندبادنامه، تصحیح کمال‌الدینی، ۲۲۲) و وی نزدیک‌ترین فرد به زمان مسعود سعد سلمان بوده است. ضبط رباعی، در قدیم‌ترین دستنویس کتاب که در ۶۰۴ ق کتابت شده، مطابق ضبط نسخۀ حکیم اوغلوست و فقط یک تفاوت کوچک با آن دارد (دستنویس ۴۵۷ ازمیر، ۱۲۸ر): یا من به میان رسول بایم یا تو تنها ز همه خلق من و تنها تو خرشید نخواهم که برآید تا تو تنها روی و سایه نیاید با تو متأسفانه مصحح کتاب، بی‌خود و بی‌جهت جای مصراع اول و دوم را عوض کرده و در مصراع نخست، «جهان» را جایگزین «خلق» کرده است. رباعی در نامه‌های عین القضات (جلد نخست، ۳۶۹، ۳۳۴) و رسائل العشّاق (چاپ عکسی، ۹۱) نیز درج شده و ضبط آن‌ها مطابق دیوان مسعود سعد است و فقط یک اختلاف در مصراع سوم دارد (یا تو): یا من بر تو رسول بایم یا تو تنها ز همه خلق من و تنها تو خورشید نخواهم که برآید با تو آیی برِ من، سایه نیاید با تو بنابراین، ضبط درست رباعی همان است که در دستنویس دیوان مسعود و دستنویس سندبادنامه آمده است (تصاویر پیوست). ‏.. "چهار خطی" https://telegram.me/Xatt4
‏.. "چهار خطی" رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی https://telegram.me/Xatt4
مدايح_محمدي_در_شعر_فارسي.PDF
2.39M
"مدایح محمدی در شعر فارسی" احمد احمدی بیرجندی، از پژوهشگران شعر دینی است که کتاب‌های متعددی در حوزه‌ی برگزیده‌ی اشعار شیعی و منقبتی منتشر کرده است. هرچند تالیفات او صرفا گزینشی تذکره‌ای از اشعار مذهبی پارسی است، نوع انتخاب متنوع او در آثار منتشرشده‌اش، نگاه علاقه‌مندان به شعر دینی را به این گزینه‌ها جلب کرده است. مجموعه‌ی مدایح محمدی، گزیده‌ای از اشعار ۳۶ شاعر پارسی‌زبان در ستایش رسول آخرین(ص) است که از سده‌ی چهارم تا دوران معاصر را در بر می‌گیرد. البته، به دلیل محدودیت اشعار، نام بسیاری از شاعران شاخص این حوزه، از قلم افتاده‌است؛ چنانکه فقط در سده‌های نخستین، می‌توان ابیات آغازین ورقه و گلشاه عیوقی، ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی و ابیات شکوهمند سید حسن غزنوی در ستایش پیامبر را بر این مجموعه افزود. https://eitaa.com/mmparvizan
"شعر جنگ و دفاع مقدس/ شاخه‌ها و جریان‌ها" ادبیات جنگ و مفاهیم مربوط به آن از گونه‌های مهم در تاریخ ادب جهان است‌. از حماسه‌سروده‌های اسطوره‌ای_ ملی یا مذهبی که نوعی روایت کهن را از جنگ‌های میان اقوام و ملت‌ها و پیروان ادیان نشان می‌دهد تا روایت‌های مربوط به نبردها و فتح‌های ممدوحان که از دیگر بخش‌های سنتی این گونه‌است. در سده‌های پس از عصر نوزایی با تشکیل دولت_کشورها و طرح مفهوم وطن جدید، جنگ به‌ویژه در ادبیات داستانی جهان حضوری پررنگ یافته است. حاصل آن، آفرینش هزاران‌هزار رمان و داستان و نمایشنامه و خاطره‌نوشت با موضوع جنگ است که نمونه‌های مهم آن را در ادبیات فرانسه و روسیه و پس از آن اروپای همزمان با جنگ‌های جهانی اول و دوم می‌توان دید. در قلمرو کشورهای اسلامی شمال آفریقا و خاورمیانه، به‌ویژه در تقابل با کشورهای استعمارگر، ادبیات جنگ و پایداری بدر کشورهای مصر و الجزایر و فلسطین و لبنان و عراق و ...، جلوه‌ای متمایز داشته است. در قلمرو زبان فارسی نیز، جنگ چه در قالب نبرد با استعمارگران انگلیسی و روسی، چه وصف نبردهای داخلی و سیاسی، همواره مضمونی مهم بوده؛ اما در هیچ‌زمانی چون دهه‌های پس از انقلاب، به دلیل هشت‌سال جنگ و دفاع مقدس، بازتاب این رویداد را در زندگی و ادبیات ایرانیان به این برجستگی نمی‌توان دید. از تمایزهای ادبیات پایداری فارسی، اهمیت شعر در بازنمود آن است؛ به‌طوری که در سال‌های جنگ تحمیلی، تعداد شاعران فعال در این حوزه بیش از نویسندگان بوده؛ هرچند در دهه‌های اخیر، ادبیات داستانی جنگ بیشتر جهانی شده است. تعدد شاعران جنگ، سبب‌شده که با مرزبندی هزاران شاعر فعال در این حوزه، بتوان چند جریان اصلی شعر جنگ و دفاع مقدس را معرفی کرد. ۱_ جریان شعر واقع‌گرای جنگ در دهه‌ی نخست که بیشتر به ابعاد واقعی این رویداد تلخ از منظر ویرانی‌های آن می‌نگرد؛ این جریان بیش از همه زاییده‌ی ذهن شاعران شهرهای درگیر با جنگ است. "شعری برای جنگ" از قیصر، از معدود نمونه‌های این جریان است. ۲_ جریان شعر نمادگرای پایداری که در شاخه‌های شعر نو و گاه سنتی، شاعران بسیاری را معرفی کرده‌است. شاعرانی چون: قیصر، سلمان هراتی، حسن حسینی، ضیاءالدین ترابی و..‌.، تاثیرپذیرفته از شعر نیمایی متعهد، آثاری را با موضوع جنگ خلق کرده‌اند. این جریان با رویکرد تاویل‌پذیر و فردی و گاه احساسی به جنگ می‌نگرد. ۳_ جریان شعر ترکیب‌گرای سنتی که نصرالله مردانی شاعر تراز آن است. در شعر او و پیروانش علاوه بر کلیشه‌گرایی در ترکیب‌سازی و تکرار نمادهای مشابه و تقابل تصاویر، تلاش برای برانگیختن مخاطب به نبرد به‌وضوح دیده می‌شود و جبهه‌ی خودی و غیرخودی در سروده‌ها به‌آشکارا تصویر شده است. ۴_ جریان شاعران خارج از گفتمان انقلاب اسلامی که عمدتا با رویکرد وطنی یا انتقادی یا مرثیه‌ای، به جنگ و آسیب‌دیدگان از آن نگریسته‌اند. برخی چون: اخوان و مشیری با نگاهی همسوتر با گفتمان انقلاب اسلامی و برخی چون: حمید مصدق و سیمین بهبهانی و...، از نگاهی مجزا و کاملا مغایر. ۵_ در دهه‌های پس از جنگ شاخه‌ای از شعر محاوره‌محور با رویکردی کاملا ایدئولوژیک و بیانیه‌ای به ادبیات جنگ راه یافته که نماینده‌ی این حوزه را علی‌رضا قزوه و بسیاری از پیروان او باید دانست. ۶_ یکی دیگر از شاخه‌های شعر جنگ در دهه‌های اخیر، شعر ترکیب‌گرای نیمه‌سنتی است که برخی ویژگی‌های شعر زمان جنگ را همراه دارد؛ اما از منظر شاعرانگی و کلیشه‌زدایی در ترکیبات و نمادها، تفاوت‌هایی با شعر دهه‌ی ۶۰ دارد. ۷_ شعر روایت‌گرای جوان در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ که بیش از همه به آسیب‌های جنگ و زندگی جانبازان و خانواده‌ی شهدا پرداخته است. در این شاخه‌ی نوگرا، نوعی وقوع‌گرایی فردی نیز دیده می‌شود که با جریان نخست متفاوت است. در کنار جریان‌های یادشده، شعر جنگ و دفاع مقدس را از منظرهایی دیگر نیز می‌توان جریان‌شناسی کرد که در مجالی دیگر به آن‌ها پرداخته خواهد شد. https://eitaa.com/mmparvizan
😍😍😍 نقش واژه‌ها در تربیت کودک چقدره؟ ادبیات رو جدی بگیریم. https://eitaa.com/sibenaranjikoodak
"به بهانه‌ی آغاز مهر/ مفاهیم مربوط به مدرسه و شاعران پس از جنگ" يكي از جلوه‌هاي معنايي رایج در شعرسنتی به‌ویژه غزل شاعران دهه‌های ۷۰و ۸۰ که ریشه در شعر کودک و نوجوان و همچنین شعر اجتماعی عصر پهلوی دارد، استفاده از مفاهیم مربوط به فضای مدرسه و کتاب‌های دبستانی (به‌خصوص پایه‌ی اول) در مضمون‌سازی اشعار و تصاویر است. بازگشت به غربت کودکی را در بسیاری از این دست سروده‌ها می‌توان دید: آمد كنار تخته، «به نام خدا» نوشت قبراق بود مثل الف، ب،‌ ت، آ... نوشت گفتم: اجازه تشنه‌ام آقا و تشنه‌ايم لبخند زد معلم من، آب را نوشت گفتم: گرسنه‌ام،‌ همه‌‌ي ما گرسنه‌ايم نان را كنار دفتر ما باصفا نوشت آمد كنار پنجره، با حلقه‌هاي اشك لبريز بغض بود، ولي بي‌صدا نوشت (علي‌اكبري، 1386: 13-12) بيش‌تر این اشارات برآمده از درس‌‌ها و كتاب‌های دبستان است؛ برای مثال گریز به شعر مشهور "باز باران" از گلچین گیلانی: تا كوچه باغ ابرهاي «باز باران» زا تا هفت توي وهم جنگل‌هاي گيلان برد (همان: 44) كاشكي‌ يك‌بار ديگر آن صداي سبز شيرين كاشكي‌ يك‌بار ديگر «باز باران با ترانه» (ذكاوت، 1377: 80) اشاره به "دارا و سارا" در جایگاه دو نام ذکرشده در کتاب‌ها، از مفاهیمی است که در شعر دهه‌های یادشده، مُد شده است: از تو آموختيم الفبا را معني آب و نان و بابا را از درخت خيال خود چيدم سيب دارا، انار سارا را (نجاتي،‌ 1383: 29) اشاره به تکالیف مدرسه هم در بسیاری از سروده‌ها منعکس است: كودكي كه به فكر بازي بود، خسته از مشق و جمله سازي بود آه! حالا نشسته‌يك گوشه، با تمام وجود مي‌گريد (انصاري، 1386: 67) مضمون در "تصمیم کبری" از دیگر اشارات پربسامد در شعر دهه‌های ۷۰ و ۸۰ است: تصميم كبري بود‌ي ا دندان شيري در درس چندم آخرين دندانت افتاد؟ (همان، 47) "مرد در باران" نیز از دیگر بن‌مایه‌های تکرارشونده به‌خصوص در شعر انتظار یا سروده‌های اجتماعی است: او رفت و مشق کودکان شهر بعد از این پر مي‌شود از قصه‌ي: آن مرد در باران (ياري، 1380: 28) اشاره به اصطلاحات املا، نگارش، ریاضی، داستان دهقان فداکار و ...، از دیگر مضامین رایج در سروده‌هاست. از میان شاعران این چنددهه‌، غلامعلی شکوهیان در چندغزل، به‌سادگی و نیکویی از این مضامین در خلال غزل‌های اجتماعی‌اش بهره گرفته است: دل‌خسته‌ام از این اتاقِ چنددرچند یک آسمان چند است آقا؟ بال و پر چند؟ ...تا اینکه سهم هرکسی یک لقمه باشد اکرم بگو دست پدر تقسیم بر چند؟(گزیده‌ی شعر فارس) شعر اجتماعی"دیکته" از او، بر اساس همین مضامین ساده، سروده شده که در پایان این یادداشت، متن آن آورده شده است: بنویس بابا مثل هرشب نان ندارد سارا به سین سفره‌مان ایمان ندارد بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم یا سیل می‌بارد...و یا باران ندارد بابا انار و سیب و نان را می‌نویسد حتی برای خواندنش دندان ندارد انگار بابا همکلاس اولی‌هاست هی می‌نویسد این ندارد آن ندارد بنویس کی آن مرد در باران می‌آید؟ این انتظار خیسمان پایان ندارد ایمان برادر! گوش کن! نقطه. سرِ خط بنویس بابا مثل هرشب نان ندارد (همان) "با نگاهی به جریان‌شناسی غزل شاعران جوان جنوب ایران/ محمد مرادی" https://eitaa.com/mmparvizan
"نسیم شمال و شعر مدرسه" سیداشرف‌الدین قزوینی (نسیم‌ شمال)، از مردمی‌ترین شاعران ادبیات فارسی در سده‌های اخیر است. یکی از مهمترین علل مقبولیت او در میان توده‌ی مردم، زبان ساده و سازگار با نیازها و فهم مخاطبان زمان اوست. اشعار نسیم شمال، به دلیل همین سادگی، از زمان مشروطه در بیان و آثار مربوط به کودکان و نوجوانان منعکس بوده و علاوه بر آن، او از نخستین شاعرانی است که کوشیده، آثاری مناسب کودکان بسراید و با نگاه آموزش‌محور، آنان را به علم‌آموزی و حضور موثر در جامعه دعوت کند. یکی از این سروده‌ها، ترجیع‌بندی است که با موضوع علم و مدرسه سروده و بند دوم آن، یادآور حسّ و حال این روزهاست. نکته‌ی مهم درباره‌ی این شعر شباهتش در وزن و ردیف با شعر "بوی ماه مهر" سروده‌ی قیصر امین‌پور است: روح می‌بخشد هوای مدرسه جان شاگردان فدای مدرسه ... کرد مارا باخبر از بحر و برّ نقشه‌ی جغرافیای مدرسه در حساب و ضرب و تقسیم و کسور با تناسب درس‌های مدرسه از خطوط هندسی بالاترست پایه‌ی عزّ و علای مدرسه... (باغ بهشت، ص ۵) https://eitaa.com/mmparvizan
"منوچهر آتشی و شعر جنوب" منوچهر آتشی (۲مهر ۱۳۱۰/ ۲۹ آبان ۱۳۸۴) از شاعران شاخص دهه‌های پنجاه تا هفتاد شعر فارسی، با رویکرد بازنگری شعر نو پس از نیماست. او در کنار بیابانی و باباچاهی، در انعکاس مفاهیم مربوط به اقلیم مجاور خلیح فارس در گونه‌های شعر نو و تشخص‌بخشی به شعر جنوب ایران در جایگاه یکی از کانون‌های ادبی نیم‌قرن اخیر، جایگاهی بارز دارند. آتشی در دو حوزه‌ی اصلی از شعر پسانیما حضوری موثر داشته؛ نخست نیمایی‌سروده‌هایش که ادامه‌ی منطقی شعر نیمایی است و اوج آن‌ها را در شعر مشهور" اسب سفید وحشی" می‌توان دید. در این سروده، او علاوه بر پیروی نوآوری‌ها و سنت‌های شعر نیمایی، کوشیده برخی تجربه‌های مربوط به اقلیم دشتستان را وارد شعر نمادین کند و فردیت و جامعه را با هم درآمیزد. در این دست از سروده‌های او، جلوه‌هایی از عناصر مربوط به دریا و ساحل را نیز می‌توان دید. حوزه‌ی دوم سروده‌های او، آثاری است که پیوند به جریان موسوم به "شعر ناب" دارد. در این اشعار، تلاش او و دیگر شاعران موج نو شعر معاصر را برای عبور از نیما و ورود به ساحت‌هایی تازه می‌توان دید. این اشعار تاثیری مهم بر جریان‌شناسی شعر دهه‌های پنجاه تا هفتاد دارد؛ اما از منظر پذیرش و ارائه‌ی اشعار پذیرفته شده‌ی آتشی، نمود کمتری در ادبیات معاصر داشته است و بیشتر در حدّ بیانیه‌های ادبی و تفنن‌طلبی‌های زبانی باقی‌مانده است. https://eitaa.com/mmparvizan
"امام یازدهم(ع) و شاعران فارسی" آنچه از ابیات دیوان‌ها برداشت می‌شود، تا سده‌ی پنجم اشاره‌ای مستقیم به امام حسن عسکری(ع) در دیوان‌ها ثبت نشده است. البته در برخی منظومه‌ها و اشعار منسوب، عنوان دوازده‌امام را می‌توان دید که به‌صورت ضمنی آن حضرت را نیز در بر می‌گیرد. در اشعار منسوب به ابوسعید هم از ایشان یادشده؛ هرچند قطعه‌ی شیخ محتملا مربوط به سده‌های متاخر است و در جُنگ‌های اخیر نقل شده است. شاید نخستین اشاره‌ی مستند به آن حضرت، بیت زیر از حدیقه‌ی سنایی باشد که حکیم پس از ستایش امام حسین، گویا به امامان آمده از نسل او(ع) اشاره کرده است: هم تقی اصل و هم نقی فرع است هم زکی تخم و هم بهی زرع است (حدیقه، ص ۲۶۷) در فاصله‌ی سده‌های ششم تا هشتم، اشارات موجود درباره‌ی امام حسن عسکری(ع)، معدود و عمدتا پنهان است؛ اما از سده‌ی هشتم به دلیل استوارشدن پایه‌های فرهنگ شیعی و افزایش تمایلات دوازده‌امامی در ایران، بر اشارات شاعران به ائمه‌ی پس از امام رضا(ع) افزوده شده است. برای مثال ابن‌یمین در قصیده‌ای "در ستایش پیامبر(ص) و دوازده‌امام (ع) از امامت ایشان یاد کرده است: چون گذشتی زو تقی را دان امام آنگه نقی پس امام عسکری کاهل هدی را پیشواست (دیوان ابن‌یمین، ص ۳۹) در دیوان عضد، دیگر شاعر قرن هشتم هم اشاره‌ای این‌گونه ثبت شده است: به آب چشم نقی و حسن، دو بحر ثبات که با تحملشان کوه بود بی‌بنیاد (دیوان عضد، ص ۱۱) از دیگر شاعران شیعی شاخص سده‌های هشتم و اوایل قرن نهم، در دیوان‌های لطف‌الله نیشابوری(ف ۸۱۲) و کمال غیاث شیرازی(ف حدود ۸۳۸) و شاه نعمت‌الله ولی و ...، اشاراتی متعدد به آن امام دیده می‌شود. با این‌حال نخستین شعر تقریبا مستقل فارسی در ستایش آن حضرت (تا آنجا که این نگارنده دیده)، ابیاتی است از خواجوی کرمانی(ف ۷۵۰) که مقّدم بر بسیاری از گریزهای یادشده است. خواجو در خلال ترکیب‏‌بندی که در نعت پیامبر و ستایش امامان دوازده‏‌گانه(علیهم‌السلام) سروده، ابیاتی شکوهمند در منقبت امام یازدهم(ع) به‌نظم در آورده که در پایان این یادداشت از نظر می‌گذرد: به لذت سخن عسکری به گاه سخن که بود طوطی بلبل‏‌نوای هشت‌چمن سراچه‏‌ای است ز بستان‏‌سرای تعظیمش چهارصفّه‏‌ی هفت‏‌آشکوی شش‏‌روزن سواد صفحه‏‌ی اوراق روزنامه‏‌ی غیب به نور خاطر او خوانده قدسیان روشن شده است بحر ز جام تبحّرش سرمست وگرنه از چه چنان کف برآورد ز دهن به روی شاه بساط امامت از کونین اگر چنانک رخ آرند هم به وجه حسن خلیفه گر به خلافش فصول کلّی خواند بشد خلیفه به کلّی وزو خلافی ماند (دیوان خواجو، ص ۶۱۸) https://eitaa.com/mmparvizan
"سیمای مهدی(عج) در اشعار شاعران سده‌های چهارم و پنجم" در سده‌های نخستین شعر فارسی اشارات مربوط به مهدی(عج) و آخرالزمان محدود است. در این دوره، توصیفات مربوط به آن حضرت عمدتا در آثار روایی، تفسیری و متون دینی دیده می‌شود. این نکته سبب شده، تا عصر محمود غزنوی(دست کم در اشعاری که اینک در دسترس است) ذکری مستقیم از ایشان نرفته باشد. در مدایح عصر غزنوی اول، به مرور و به صورت تلمیحی اشاراتی به نام مهدی و عمدتا در تقابل دجال ثبت شده است. این چند تلمیح را در اشعار غضایری رازی و عنصری می توان دید: یکی گوید که مهدی گشت پیدا یکی گوید نبی الله اکبر * سیاست تو به گیتی علامت مهدی است کجا سیاست تو نیست فتنه‌ی دجال در قطعه‌ای منسوب به ابوسعید هم به آن حضرت(ع) شفاعت جسته شده که چنانکه در مقاله ای اشاره کرده‌ام، این شعر متاخر از زمان شیخ است( ر.ک. مجله‌ی شیعه شناسی) و نمی‌تواند از بوسعید باشد. در اشعار عصر سلجوقی، عمدتا نگاه اهل سنت به ظهور مهدی موعود دیده می‌شود. در تلمیحاتی که در دیوان قطران، لامعی، ابوالفرج، عمعق، مسعود سعد، سنایی و شاعران بی‌دیوان می‌بینیم؛ عمده‌ی توصیف‌ها روایتگر فتنه‌ی دجال و تقابل آن با ظهور مهدی(عج) و همراهی مسیح(ع) و آن حضرت است: مسعود سعد: مشهور شد از رایت او آیت مهدی منسوخ شد از هیبت او فتنه‌ی دجال سنایی (دیوان): ای دریغا مهدیی کامروز از هر گوشه‌ای یک جهان دجال عالم‌سوز سر بر کرده‌اند * گر مخالف خواهی ای مهدی در آ از آسمان ور موافق خواهی ای دجال یک‌ره سر بر آر حدیقه: خلق او آمد از نکو عهدی روح عیسی و قالب مهدی * اندرین روزگار بد‌عهدی چیست جز عدل هدیه‌ی مهدی در اشعار شاعران و نویسندگان متمایل به نگاه شیعی (اسماعیلی یا اثناعشری) هم اشاراتی به آخر الزمان دیده می‌شود. ناصرخسرو در دیوانش تنها به صورت نمادین به فتنه‌ی دجال و معنای نهفته پشت آن اشاره کرده است. در قصیده‌ای منسوب به او نیز نامی از مهدی به میان آمده؛ البته مینوی در مقدمه‌ی دیوان چاپ نصرالله تقوی انتساب این شعر به ناصر خسرو را رد می کند و می‌گوید: "قول به مهدی در عقاید ایشان ندیده‌ام و اگر بوده در زمان حکیم ناصر خسرو نبوده". شعر مورد نظر از زاویه‌ی سبک سروده‌ی ناصر خسرو نیست؛ با این حال اشاره به مهدی(ع) را در رساله‌ی اسماعیلی کشف‌المحجوب از ابویعقوب سجستانی هم می‌توان دید: "مهدی آن است که مردمان را راه نمایذ و همه‌ی پیغمبران از پیش او مردمان را راه نموذند به راه خدای، ولیکن سخن‌های ایشان پوشیذه بوذ و علم‌های ایشان در حجاب بوذ؛ زیرا زمان‌ها چنان واجب کرد... و چنین گفتند کی چون مهدی بیایذ گرگ و گوسفند به یک‌جا آب خورند...". کامل‌ترین تصویر شاعرانه از آخرالزمان و ظهور مهدی(ع) را در ابیات نخستین گرشاسپ نامه‌ی اسدی توسی می‌توان دید: ...ازین پس پیمبر نباشد دگر به آخرزمان مهدی آید به در بگیرد خط و نامه‌ی کردگار کند راز پیغمبران آشکار ز کوچک جهان راز دین بزرگ گشاید خورد آب با میش گرگ بدارد جهان بر یکی دین پاک بر آرد ز دجال و خیلش هلاک همان آب گویند کآید پدید درِ توبه را گم بباشد کلید رسد زآسمان هر پیمبر فراز شوند از پس مهدی اندر نماز سوی خاور آید پدید آفتاب هم آتش کند جوش طوفان چو آب پس از آن شگفت دگرگونه‌گون بس افتد جهاندار داند که چون از سده‌ی ششم، اشارات و سرایش اشعار مستقل در ستایش مهدی(عج) فراوانی می‌یابد که اشاره به ویژگی این آثار به مجالی دیگر نیازمند است. https://eitaa.com/mmparvizan
«شعر مقاومت در دهه‌های چهل و پنجاه» در شعر شاعران جریان مقاومت عصر پهلوی که عمدتاً گرایش سیاسی دارند، هرچه از دهۀ 40 به دوران سقوط سلطنت نزدیک می‌شویم، استفاده از نمادهای شخصی، منفرد و غیرتکراری کاهش می‌یابد و زبان به‌سمت نمادگراییِ تکرارشونده و قابل‌فهم سوق می‌یابد و بر میزان توجه به مخاطب عام و کمی شاعرانگی در سروده‌ها افزوده می‌شود. با درنظرگرفتن سیر تکامل این جریان در دهه‌های 40 و 50، شعر مقاومت را در سه گرایش اصلی زیر می‏‌توان طبقه‌بندی کرد: نخست: دورۀ رواج شعر سیاسی در دهۀ چهل و فعالیت ادبی شاعرانی چون: سیاوش کسرایی، اسماعیل شاهرودی، اسماعیل خویی، شفیعی کدکنی و نعمت میرزازاده. دو: دوران رواج شعر چریکی در سال‌های1347 تا1350و ظهور شاعرانی از قبیل: سلطان‌پور، شفیعی کدکنی، جعفر کوش‌آبادی، اسماعیل خویی، نعمت میرزازاده و علی موسوی گرمارودی. سه: رواج شعر سیاسی و مقاومت دهۀ 50 با محوریت شاعرانی چون: میرزازاده، گلسرخی، سلطان‌پور، موسوی گرمارودی، شفیعی، صفارزاده، کسرایی و خویی. (بنگرید به حسین پور چافی، جریان‌های شعری معاصر، ص ۳۴۱ تا ۳۴۵) در نگاهی اجمالی و بدون درنظرگرفتن تفاوت شاخه‌ها مختلف شعر مقاومت و شگردهایی که هریک از شاعران در پرداخت مفاهیم سیاسی و انقلابی در سروده‌های خود دارند؛ ویژگی‌های زبانی، ادبی و محتوایی اصلی این جریان را در موارد زیر می‌توان دسته‌بندی کرد: _ تغییر دستگاه واژگانی، استفاده از زبان ولحن حماسی و ورود واژگانی جدید به اشعار شاعران این جریان چون: جنگ، جهاد، جنگل، شهید، شقایق، گل، گلوله، تیر، تفنگ، خون، خنجر و... . _استفاده از قالب شعری نیمایی و شعر منثور، کمی توجه به عناصر موسیقایی و وجود ضعف موسیقایی در برخی اشعار. _گرایش به‌صراحت، کمرنگ شدن تخیل و تصویر، و نزدیکی بیان سروده‌ها به شعار. _ تعهد در برابر مسلک یا مکتب و همچنین گرایش از مخاطب خاص به‌سمت مردم و در نتیجه ضعف بنیان شاعرانگی در اشعار در مقایسه با دیگر جریان‌ها. _ تغییر در حوزۀ درون‌مایه‌ها و بن‌مایه‌ها و روی آوردن به مفاهیم و موضوعات جدید چون غرب‌ستیزی و دشمنی با امپریالیسم، اشاره به قیام‌ها و قهرمانان ملّی و مذهبی، تطبیق با انقلاب‌های مردمی دیگر ملل، دعوت به مقاومت، بیان رنج‌ها و سختی‌های تودۀ مردم، محکوم‌کردن هنر برای هنر و دفاع از هنر سیاسی و متعهد به خلق و اجتماع. _ تقسیم جریان شعر مقاومت به دوشاخۀ «شعر مذهبی» و «شعر خلقی و چپ‌گرا» متناسب با نگرش سیاسی و اجتماعی شاعران. در ادامه، بخش‏هایی از شعر «مجسمۀ آزادی» را می‌خوانیم. این شعر از دفتر «سحوری» سرودۀ نعمت میرزازاده است که نخستین‌بار در سال 1349 منتشر شده و می‏توان آن را نماینده‏ای از جریان شعر مقاومت متمایل به شاخۀ مذهبی دانست: ...بر تلّی از دلار ستاده است در دست مشعلی‏ش فروزان غولی خشن- به چهرۀ قدیسی- با مشعلی عظیم که با آن اعماق بیشۀ بولیوی را روشن کند ... بر تلّی از دلار ستاده است این پیکره مبشر آزادی است: آزادی ربودن آزادی هجوم. اینک هزار کشتی تاراج از چار سوی پهنۀ گیتی خشنودی فرشتۀ آزادی را -با ارمغان آنچه توان یافت- رو سوی این گرسنه روانند ای غول!‌ ای مزوّر قدیس! ای مشعل! ای چراغ شب رهزنان دریایی! با باد شرق بر تو سرانجام می‌وزم. (تاریخ تحلیلی شعر نو، ج ۴، ص ۷۸) "از کتاب منشور دوم/ محمد مرادی ص ۸۹ و ۹۰" https://eitaa.com/mmparvizan
"غزل ماشینی" اغلب ما با مفهوم جوجه‌ماشینی آشناییم. شاید در کودکی یک یا چند عدد از آن‌ها را در دست گرفته باشیم. جوجه‌ماشینی.های زمان ما زرد بودند و صدا و اندازه‌ای شبیه هم داشتند. الان هم وضعیت همانطور است؛ با این تفاوت که علاوه بر جوجه‌های زرد، بعضی هم رنگ شده‌اند: قرمز و سبز و ... . اما آنچه در همه‌ی جوجه های ماشینی  دیده می‌شود شباهتشان است. به‌سختی می‌توان جوجه‌ای را از جوجه‌ای تشخیص داد. در مقابل: جوجه‌های خانگی (محلی)، گرچه گران‌ترند و دشوارتر به دست می.آیند و تعدادشان نسبتا کم‌تراست؛ رنگ‌هایی متعدد و تفاوت‌هایی آشکار دارند. حتی اگر از نظر اندازه یکسان باشند؛ از نظر تنوع رنگی و ظاهر جور‌واجورترند. وضع اغلب اشعار زمان ما نیز مثل جوجه‌های ماشینی است؛ گویی شابلون یا کلیشه‌ای همه را ترسیم کرده یا در کارخانه‌ای با مواد اولیه و دستور ساختی واحد به تولیدی انبوه رسیده‌اند. از میان قالب‌های شعری مقبول، غزل حالتی آشفته.تر یافته است. در کل، ویژگی‌های مشترک اغلب غزل‌های‌ماشینی روزگار ما را می‌توان در چند دسته‌ی زیر طبقه‌بندی کرد: ۱_ غزل‌های ماشینی عمدتا ۵ یا ۶ بیت دارند؛ گویا مواد اولیه‌ی آن‌ها پیش از شکلکگیری در ذهن شاعر، قالب خورده است. مثل چانه‌های نان که مساوی و عین هم کپی می‌شوند. ۲_ غزل‌های ماشینی چند وزن خاص دارند؛ مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن، مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن، فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن، فاعلاتن مفاعلن فعلن دولختی و چند وزن دیگر. درست مثل نان‌ها که یا سنگکند یا تافتون یا باگت یا بربری. ۳_  غزل‌های ماشینی دایره‌ی واژگانی محدود دارند. کلمات این غزل‌ها گستره‌ی معنایی، اقلیمی، زمانی و ... ندارد و معمولا تعدادی کلمه‌ی ثابت از حوزه‌ای خاص در این اشعار تکرار می‌شود. ۴_ این غزل‌ها تک بعدی‌اند. مفاهیم و مضامین در آن‌ها متنوع نیست. عمدتا عاشقانه‌اند و در محدود نمونه‌های اجتماعی و مذهبی نیز جلوه‌ها و عناصری تکراری را بیان می‌کنند. ۵_ غزل ماشینی، یا صرفا مضمون‌گرا و هندی‌زده است یا افراط در روایت واقعیات دارد یا تصاویری مشابه را ترسیم می‌کند. ۶_ فردیت و جهان شاعر در اغلب این آثار مرده است و نشانی از اندیشه و احساسات خاص گوینده در آن‌ها دیده نمی‌شود. فقر نگاه عرفانی، فلسفی و ... از ویژگی‌های این دسته است. ۷_ این نوع شعر، بیشتر تفنن‌زده و کوششی است و جنبه‌های عاطفی و جوششی در آن چندان اهمیت ندارد. ۸_ شاعر صرفا به هندسه‌ی واژه‌ها و تزیینات ظاهری دلبسته است و لایه‌های درونی‌تر در این گونه، فراموش شده است. ۹_ این‌ها همه، برآمده از اصرار این نوع شعر در جلب توجه مخاطب عام و فراموشی مخاطب خاص است. حاصل، فراوانی شعرهای مشابه و تکراری است که گویی از کارخانه هایی با یک یا چند الگوی محدود بیرون آمده‌اند. اجناسی یک یا چندبار مصرف که به‌سرعت متولد و  زود به زباله‌دانی سپرده می‌شوند. اگر به یادتان بیاید، در گذشته، جوجه‌های ماشینی هم زودتر از جوجه‌های محلی بیمار می‌شدند و می‌مردند. https://eitaa.com/mmparvizan
"تذکری درباره‌ی وزن غزلی پایداری" رکن "فاعلاتُ" از زیرشاخه‌های بحر رمل است که بیشتر در شعر نیمایی و غزل معاصر کاربرد یافته است. ویژگی‌های این وزن سبب‌شده، در غزل برخی شاعران این وزن به صورت نادرست کاربرد یابد و اشعار از نظر تعداد هجا، طول یکسان نداشته باشند. گویا شاعران زن، بیشتر دچار این خطای عروضی شده‌اند. از جمله در کتاب "نی‌لبک/ گزیده‌ی غزل دفاع مقدس" سیمین‌دخت وحیدی غزلی با این مطلع ذکر شده است: آفرین بر این زبان که آه و دم نشد محمل شیوع شایعات هم نشد که بر اساس آن، وزن اصلی غزل "فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتُ فع" بوده است‌‌. در این شعر، از بیت سوم، خطای مرسوم خود را بارها نشان داده، چنانکه وزن بارها تغییر کرده‌است: آسمان، زمین، به هر کدام بنگری او برآنچه خواست شد، من آنچه خواستم نشد که وزن مصرع دوم "فاعلات فاعلات فاعلات فاعلن" شده است. یا در مصرع‌های زیر که با ستاره مشخص شده؛ وزن از یک تا چهارهجا، بلند شده است: مردمان شهر ما چرا هوار می‌زنند* داد می‌زنند: هی ستم شد و ستم نشد* سقف‌ها به زیر تندبادها شکست و باز* شهر من همیشه جهرم است؛ قامتی که خم نشد* زنده است کشورم، به یمن نام هر شهید* تا شهید زنده است، هیچ از این بهار، کم نشد* این وطن همیشه چشم‌زخم می‌خورد، بدان چشم هیچ دشمنی، برای این‌قبیله نم نشد* ... انتخاب با خداست، تو و من فقط وسیله‌ایم* این کتاب‌ها یکیش، نون و والقلم نشد* https://eitaa.com/mmparvizan
"یک نکته در دستور زبان شعر" در دستور زبان فارسی و به‌موازات آن در زبان شاعران کهن، کاربرد یای نکره در ترکیب‌های اضافی و وصفی متفاوت بوده است. برای مثال در ترکیب‌های وصفی، عمدتا "ی" پس از موصوف قرار می‌گیرد؛ مثل زنی زیبا، و در ترکیب‌های اضافی به مضاف‌الیه متصل می‌شود؛ مثل سقف خانه‌ای. فرض کنیم، در دستور کهن کلمه‌ی استاد هم جایگاه صفتی و هم مضاف‌الیهی داشته باشد؛ این گونه مخاطب دچار اشتباه نمی‌شود: همسری استاد؛ یعنی همسری که در کار خود استاد است و همسر استادی؛ یعنی همسر فردی که آن فرد استاد است. در شعر بسیاری از شاعران معاصر، متاثر از زبان محاوره،  "ی" در هر دو صورت وصفی و اضافی به کلمه‌ی دوم متصل می شود. به ابیات زیر بنگرید: هر که می‌بیند مرا احوال‌پُرست می‌شود نام ما شاید مراعات‌النظیر تازه‌ای است من به خود می‌گویم : "او"، او نیز می‌گوید به خود این زبان اختصاصی را ضمیر تازه‌ای است هر که را می‌بینم این جا کشته‌ی عشق کسی است یک بلای دیگر آمد مرگ و میر تازه‌ای است این ابیات، بخشی از غزلی سروده‌ی آرش شفاعی بجستان از دفتر "شهریوری تو" است. اگر شاعر بخواهد به شیوه‌ای که عالمان دستور زبان درست می‌دانند، ترکیب‌ها را به کار ببرد؛ باید بگوید: مراعات‌النظیری تازه، ضمیری تازه و مرگ و میری تازه. در شعر یاد شده از نظر وزنی ( اگر در خوانش همزه‌ی است حذف نشود)؛ لطمه‌ای به شعر وارد نمی‌شود و این کارکرد دستوری صحیح، با زبان نیمه‌سنتی غزل نیز تضادی ندارد. البته در غزل‌هایی که زبانی ساده، روزمره یا روایی/ محاوره‌ای دارند، در چارچوب زبان غزل می‌توان درباره ی رعایت کردن یا نکردن این قاعده ی دستوری تصمیم گرفت. https://eitaa.com/mmparvizan
"ابیاتی از وحشی بافقی در ستایش پیامبر(ص) " کسی مسیح شود در سراچه‌ی افلاک که پا چو مهر مجرّد کشد ز عالم خاک به سیل‌خیز حوادث، اسیر کلبه‌ی گل ز طاق خانه نشیند به زیر موج هلاک مقیم کشتی نوح است در دمِ طوفان کسی که ساخته چون موج خانه در خاشاک... محمّد عربی منشا حکایت کن که کرده زیب قدش را به جامه‌ی لولاک قمر به حجره‌ی چرخ از عروس معجزه‌اش نمود گرد گریبان به یک مشاهد چاک... کجا به ملک کمال تو پای عقل رسد که عالمی‌است از آن‌سوی کشور ادراک به‌سوی من نگر از لطف یا رسول‌الله ببین به این دل خونین و دیده‌ی نمناک شود چو چشم پرآبم هزار کشتی غرق دمی که قلزم* خوناب دل زند کولاک در آتشیم چو وحشی ز سوز سینه ولی چو هست قطره‌فشان ابر رحمت تو چه‌باک؟ سحاب لطف بباران به ما سیه‌کاران که حرف نامه‌ی عصیان ما بشوید پاک (دیوان وحشی، به‌کوشش محمدحسن سیدان، صص ۱۶۰ و ۱۶۱) *اقیانوس/ دریا https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانه‌ی بزرگداشت شمس تبریزی و مولوی " اگر کهکشان ادبیات فارسی، منظومه‌ای بزرگ چون: مولوی دارد؛ قطعا یکی از مهمترین دلایل آن حضور شمس تبریزی در زندگی اوست. هرچند مولوی و خاندانش، پیش از شمس نیز صاحب منش عرفانی و ادبی بوده‌اند؛ بی‌شک مولانای شاعرِ اعجازگر، تنها با شمس هویت یافته است. اعجاب حضور شمس در حیات مولوی به‌اندازه‌ای است که کلیات او را به نام شمس می‌شناسیم؛ گویا دیگر القاب و شخصیت‌های دیوان کبیر، اقمار پیرامون این خورشیدند. نکته‌ای که به آن اشاره می‌شود؛ نقش حضور شمس در تشخیص نسبی زمان سرودن اشعار مولوی است. دانستن محدوده‌ی سرایش این اشعار، به پژوهشگران کمک می‌کند چه در تصحیح اشعار مولوی و چه در تحقیق عناصر شاعرانه‌اش، نگاهی دقیق‌تر به او داشته باشند. از این منظر در طبقه‌بندی‌ای می‌توان غزل‌های مولوی را از منظر ابیات پایانی و تخلص به چند دسته‌ی زیر تقسیم کرد: ۱_ نخست غزلیاتی که مولوی در آن‌ها از تخلص "خاموش" و به‌ضرورت وزنی "خامش/خموش/خمش" استفاده کرده است. چندصد غزل از دیوان کبیر از این دسته است: خاموش که بحر اگر ترش‌روست هم معدن گوهر است و دریاست (دیوان ص ۲۶۹) خمش کن همچو عالم باش، خموش و مست و سرگردان وگر او نیست مست مست، چرا افتان و خیزان است (همان، ص ۲۵۴) "خاموش" تخلصی است که گویا سازگار با مقام "فنا" در عرفان مولوی است. آن را می‌توان در مقابل "نی" در عرفان مثنوی دانست که ذاتی به‌حق پیوسته و گوینده است و بعید نیست؛ غالب اشعار با این تخلص، در سال‌های پیش از آشنایی با شمس (۶۴۲) سروده شده باشد. ۲_ در صدها غزل و بیش از هزارجای دیوان کبیر، از واژه‌ی شمس استفاده شده است. شمس را می‌توان نشان‌دهنده‌ی مقام "بقا" در شعر مولوی دانست که مربوط به اشعاری است که پس از ۶۴۲ سروده شده و مولوی در بسیاری از آن‌ها با القاب شمس‌الحق، شمس دین، شمس مفخر تبریز و شمس تبریزی از پیر خود یاد کرده است: پیچیده ورق بر وی نوری ز خداوندی شمس‌الحق تبریزی روشن حدقی مانده است (همان، ص ۲۵۵) مفخر جان شمس دین، عقل به تبریز یافت آن گهری را که بحر در نظرش سرسری است (همان، ص ۳۰۱) آشنایی با شمس، آغاز اوج شور و شاعری مولوی است. غزلیات شمسانه‌ی مولوی دو دست است: یکی وصالی و دیگر فراقی، دسته‌ای گویا در زمان حضور شمس تا ۶۴۵ سروده شده و شرح گفتگوها و تجربیات عرفانی با بیان وصالی است و دسته‌ای دیگر؛ یاد آور غیاب شمس و شرح فراق مولوی است که محتملا بیشتر در فاصله‌ی سال‌های ۶۴۶ تا حدود ۶۶۰ سروده شده است: شمس تبریز آمد و جان شادمان چونک با شمسش قران است ای پسر (همان، ص ۵۱۴) قفا بداد و سفر کرد شمس تبریزی بگو مرا تو که خورشید را چه رو و قفاست (همان، ص ۳۰۳) البته مولوی همزمان در برخی غزل‌ها، از تخلص خاموش و لقب شمس در کنار هم بهره برده که این نکته نشان دهنده‌ی ادامه‌ی حیات تخلص "نخست" در این دوران از شاعری اوست: ای شمس حق تبریز در گفتنم کشیدی روزی دو در خموشی دم در کشید باید (همان،ص ۴۳۰) انعکاس فراوان واژه‌ی تبریز در دیوان مولانا یکی دیگر از قرائن احتمالی کشف زمان سرایش غزل‌هاست. این واژه گاه به تنهایی نماد شمس است؛ حتی به دلیل اهمیت گاه ردیف شعر شده است: دیده حاصل کن دلا آنگه ببین تبریز را بی‌بصیرت کی توان دیدن چنین تبریز را هرچه بر افلاک روحانی است از بهر شرف می‌نهد بر خاک پنهانی جبین تبریز را... (همان، ص ۱۹۷) ۳_ حدود ۷۰ غزل نیز به نام صلاح‌الدین زرکوب، صوفی همنشین مولوی سروده شده که محتملا تاریخ سرایش آن‌ها بین ۶۴۷ تا ۶۵۷ است. اهمیت او در شعر مولوی به‌حدی است که در بیتِ تخلص برخی غزل‌ها به صلاح‌الدین یا صلاح اشاره کرده است: چون هست صلاح دین در این جمع منصور و ابایزید با ماست (همان، ص ۴۶۹) ما دل به صلاح دین سپردیم تا در دل او به یاد باشیم ۴_ بسیاری از غزل‌های مشهور مولوی نیز در بیت پایان نشانی از تخلص ندارد. به همین دلیل از منظر زمانی دشوارتر می‌توان درباره‌ی آن‌ها قضاوت کرد؛ هرچند برخی قرائن سبکی و معنایی در تعدادی از این اشعار دیوان کبیر وجود دارد. ۵_ در کلیات شمس، اشاراتی اندک هم به حسام‌الدین چلبی وجود دارد؛ نکته‌ای که مویّد این نکته است که مولوی در زمان سرودن مثنوی (۶۶۲ تا ۶۷۲) به نام حسام‌الدین، کمتر از زمان شمس به غزل‌سرایی پرداخته است؛ حال آنکه در مثنوی بارها به نام حسام‌الدین یا حسام دین اشاره کرده و تنها یک‌بار از ترکیب صلاح‌الدین استفاده کرده است. با این‌حال حتی در مثنوی، شوریدگی او را درباره‌ی شمس می‌توان دید؛ تاجایی که می‌توان گفت؛ وابستگی عاطفی‌اش به شمس هیچ‌گاه افول نکرده است. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از محفل شعر قند پارسی
شیراز سالن سرای سخن مرکز اسناد و کتابخانه ملی https://eitaa.com/khabarnameshaeranshiz