eitaa logo
پرویزن
510 دنبال‌کننده
204 عکس
15 ویدیو
76 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
«ناصر خسرو و ستایش حضرت رسول (ص) » در شعر ناصرخسرو، حضرت رسول(ص) دومین شخصیت دینی است که حضور مكرر او را می‏‌توان دید؛ البته حکیم، علی(ع) را جانشین رسول معرفی می‌کند و در توصیف‏‏‌ها‏یش رسول(ص) را بر علی (ع) و تمام پیامبران تفضیل می‌دهد. ‏یکی از بسترهای اشارات ناصرخسرو، همراهي رسول و علي است. او ضمن توصیف دین حقيقي، از رسول در تایید فضل علی (ع) بهره می‌گیرد. در شعر او، رسول شهر علم است و علی تنها در و راه رسیدن به علم قرآن و دانش الهی است. حضرت رسول(ص) که در شعر ناصرخسرو با نام‌ها و القابی ‏‏چون: محّمد، احمد، مصطفی، خیرالمرسلین، خیرالبشر،‏ ‏یاسین، پیمبر، رسول، پیغمبر و دیگر نام‏‌ها از او‏ ‏یاد می‌شود؛ عمدتا همراه دین و مفهوم اسلام حقیقی مطرح می‌شود. ناصرخسرو از ظلم‌ها و تحریف‌هایی که به دست برخی مسلمانان بر دین رسول رفته، گله‌مند است(ناصرخسرو،1368 :332): نیم از آن کاین‏‏‌ها‏ بر دین محمد کردند گر ظفر‏ یابد بر ما، نکند ‏تر‏ک طراز (همان: 113) از شاخص‌ترین سروده‌های او در ستایش پیامبر، قصیده‏‌ای با ردیف «محمد» است که ابیاتی از آن در ادامه ذکر شده است: گزینم قُران است و دین محمد یقینم شود چون ‏یقین محمد یقینم که من هر دوان را بورزم همین بود ازیرا گزین محمد کلید بهشت و دلیل نعیمم حصار حصین چیست؟ دین محمد محمد رسول خدای است زی ما همین بود نقش نگین محمد مکین است دین و قُران در دل من همین بود در دل مکین محمد به فضل خدای است امیدم که باشم یکی امت کم‏ترین محمد به دریای دین اندرون ‏ای‏ برادر قران است دّر ثمین محمد دفینی و گنجی بود هر شهی را قران است گنج و دفین محمد بر ‏این گنج و گوهر‏ یکی نیک بنگر که را بینی امروز امین محمد؟ چو گنج و دفینت به فرزند ماندی به فرزند ماند آن و ‏این محمد نبینی که امت همی ‏گوهر دین نیابد مگر کز بنین محمد؟ محمد بدان داد گنج و دفینش که او بود در خور قرین محمد... (همان: 129) https://eitaa.com/mmparvizan
« پیامبر(ص) و ویس و رامین فخرالدين اسعد گرگاني» فخرالدين اسعد گرگانی از نخستین منظومه‏‌سرایان ادبیات عاشقانه‌ی فارسی است که «ویس و رامین» او، بر عاشقانه‏‌های نظامی به‌ویژه «خسرو و شیرین» تاثیر گذاشته است. در ابیات نخستین این منظومه، شاعر گرگانی ابیاتی شکوهمند در ستایش نبی مکرم(ص) سروده است. او در آغاز مدح خود، به توصيف شرايط تاريك و گمراهي حاكم پيش از مبعث آن حضرت پرداخته و سپس از‏ ایشان با القابي چون: «آفتاب راست‏گويان، خجسته رهنماي راه‏جويان، چراغ دين، ابوالقاسم محمد(ص)، رسول خاتم، ياسين، احمد،‏ سيد فرزند آدم و رهنماي خلق عالم» ياد کرده است. در خلال ديگر ابيات اين نعت، فخرالدین اسعد به پيوند رسول اکرم(ص) با واژه‏‌های قرآن، بدر، خيبر و ماجرای فتح مكه اشاره کرده و در پايان از شفاعت حضرت مصطفي(ص) سخن گفته است. سادگی بیان و کهنگی واژگان از ویژگی‌های این شعر دینی است که حدود هزارسال از زمان سرایش آن می‌گذرد: كنون گويم ثناهاي پيمبر كه ما را سوي يزدان‏‌است رهبر چو گمراهي ز گيتي سر برآورد شب بي‏‌دانشي سايه بگسترد... به فضل خويش يزدان رحمت آورد ز رحمت نور در گيتي بگسترد برآمد آفتاب راست‏گويان خجسته‌رهنماي راه‌جويان چراغ دين ابوالقاسم محمد(ص) رسول خاتم و ياسين و احمد به پاكي سيّد فرزند آدم به نيكي رهنماي خلق عالم خدا از آفرينش آفريدش ز پاكان و گزينان برگزيدش نبوّت را بدو داده دو برهان يكي فرقان و ديگر تيغ برّان سخن‏گويان ازو خيره بماندند هنرجويان بدين جان بر فشاندند ...چو بشنيدند فرقان از پيمبر بديدندش به جنگ بدر و خيبر؛ بدانستند كان هر دو خدايي‏‌است پذيرفتنش جان را روشنايي‏‌است... به نور دين زدوده گشت ظلمت وز ابر حق فروباريد رحمت بشد كيشِ بت، آمد دين يزدان زمين كفر بستد تيغ ايمان سپاس و شكر ايزد چون گزاريم؟ مگر جان را به شكر او سپاريم بدين دين همايون كاو به ما داد بدين رهبر كه بهر ما فرستاد رسول آمد رسالت‏‏‌ها‏ رسانيد جهاني را ز خشم او رهانيد چه بخشاينده و مشفق خدايي‏‌است چه نيكوكار و چه رحمت‌نمايی‌است كه بر بي‏چارگي ما ببخشود رسولي داد و راه نيك پيمود... اگر شمشير بارد بر سرِ ما جز اين ديني نباشد در خور ما نگه داريم دين تا روح داريم به يزدان روح و دين با هم سپاريم خدايا آن‏چه بر ما بود كرديم تن و جان را به فرمانت سپرديم ز پيغمبر پذيرفتيم دينت بيفزوديم شكر و آفرينت ... مزن كردار ما را بر سر ما مكن پاداش ما را درخور ما كه ما بي‏چارگان تو خداييم هميدون ز امّتان مصطفاييم اگرچه‏ با گناه بي‏‌شماريم به فضل و رحمتت اميدواريم تو را احسان و رحمت بي‏‌كران است شفيع ما هميدون مهربان است چو پيش رحمتت آيد محمّد اميد ما ز فضلت كي شود رد؟ (ویس و رامین، صص ۷تا ۱۰) https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از Arabi
«سیمای پیامبر در شعر سده‏‌ی چهارم/ عصر سامانی» حضرت محمد(ص) یکی از سه پیمبری است که در اشعار دوران صفاری به نام او اشاره شده است. محمدبن مخلد سگزی در شعری که به مدح یعقوب در سال 251 سروده (۱۲۰۰ سال قبل)، او را معجزه‌ي پیامبر مکی معرفی کرده است: معجز پیغمبر مکّی تویی به کنش و به منش و به گوِشت(گفتار/گویش) (شاعران بی‌دیوان، ص ۱۴) در شعر سامانی پیامبر در حدود 14 درصد از مجموع اشارت دینی موجود در دیوان‌ها و اشعار موجود، حضور دارد و پس از علی(ع) دومین شخصیت این دوره است. تنها عصری که در آن نام رسول(ص)، پس از علی(ع) قرارگرفته (غیر از شعر پس از سده‌ی دهم)، دوران سامانی است؛ نكته‌اي که می‌تواند برآمده از نگرش مذهبی نزديك به شيعي حاکم بر شعر آن دوره باشد. از شاعران ساماني، رودکی در مدحش به سیرت نبی اشاره کرده است. او هم‌چنین تلمیحي پنهان، از روایت نامه‌نوشتن رسول به کسری بهره برده است. شهید بلخی هم سخن رودکی را «تلو نُبی» خوانده و ابوطیب مصعبی وزیر نصربن احمد سامانی در شعر شکوایی‌اش درباره‌ی جهان، براین که پیمبر «آن مرد تازی» تنها 63 سال عمر کرده حسرت خورده است: صد و اندساله یکی مرد غرچه(نامرد/ نادان) چرا شصت و سه زیست آن مرد تازی؟ (شاعران بی‌دیوان، ص ۵۶) بوشکور نخستین شاعری است که به مفهوم شفاعت رسول اشاره کرده، مفهومی که به صورتی آشکارا در یکی از ابیات دقیقی نیز دیده می‌شود. در نیمه‌ي دوم سده‌ي چهارم، اولین جایگاهی که در مقدمه‌ی منظومه‌ها درود فرستادن و نعتی کوتاه را درباره‌ي رسول می‌توان دید، مقدمه‌ی دانشنامه‌ی حکیم میسری(سروده:367-370) است. از شاعران این دوره کسایی بیش‌ترین اشاره را به رسول دارد؛ او بیش از همه در بیان حقانیت علی (ع) بین آن حضرت و رسول پیوند برقرار کرده و در قصیده‌ای که 370 سال پس از وقت پیمبر سروده، در تایید علی (ع) به نام و فضایل پیمبر چون علم و دانش او و مقام فخر انبیایی‌اش تلميح کرده است: آن نبی وز انبیا کس نی به علم او نظیر وین ولی، وز اولیا کس نی به فضل او قرین آن چراغ عالم آمد وز همه عالم بدیع وین امام امت آمد وز همه امت گزین... (دیوان کسایی، ص ۹۳) کسایی به فضل و برتری پیمبر بر دیگر انبیا و علی(ع) معتقد است و آن حضرت را نقطه‌ي مرکز دایره علم دو جهان معرفی می‌کند. او هم‌چنین برای آل پیامبر(ص) از عناوینی چون: عترت محمد، آل ياسين و آل عبا بهره می‌گیرد و در مرثیه‌ی امام حسين(ع) هم به پیوند آن حضرت با مصطفی (ص) اشاره کرده است. در شعر عصر سامانی عناوینی چون: پیغمبر، پیمبر، پیغمبر مکی، مرد تازی، رسول، نبی و پیغامبر در معرفي رسول(ص) کاربرد دارد. نام مصطفی هم بیش از دیگر نام‌های رسول(ص) درکنار محمد حضور دارد. از دیگر شاعران پایان سده‌ي چهارم و اوایل سده‏‌ی پنجم نیز در اشعاری مدحی از غواص و بندار رازی به نام رسول(ص) اشاره شده و ابوالیث طبری حدیثی از پیمبر نقل کرده است. در شاهنامه‌ي فردوسی هم، جدا از ابیات نعتی در آغاز کتاب، اشارات به پیغمبر هاشمي را به‏‌ویژه در داستان انوشیروان و هم‌چنین یزدگرد می‌توان دید؛ البته برخی از ابیات نعتی شاهنامه جزو ابیات الحاقی محسوب می‌شود. در خلال داستان اسکندر و اردشیر هم به شیوه‌ای که در منظومه‌ها رایج است، فردوسی در ابیات پایانی بر محمد(ص) درود فرستاده است. منجیک ترمذی نیز در وصف اسب از ترکیب «براق گام» استفاده کرده كه نخستین نشانه‌های معراج رسول در شعر این دوره است. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"حقّ صادق" قدیم‌ترین اشاره‌ی موجود در شعر فارسی، درباره‌ی امام ششم(ع)، بیت زیر از کسایی است که ۳۷۰ سال پس از زمان پیامبر و بیش از دو قرن پس از حیات امام صادق(ع) سروده شده است: منبری کآلوده شد از پای مروان و یزید حقّ صادق کی شناسد؟ وانِ زین‌العابدین این بیت سرآغاز نگاهی اجتماعی به جایگاه آن حضرت در شعر فارسی و نقد حکومت‌های زمان شاعر است. هرچند اشارات موجود درباره‌ی امام صادق(ع) در شعر فارسی سده‌های نخستین اندک است؛ در همین ابیات اندک رویکردی انتقادی به برخی مذاهب و حکومت‌ها و اصرار شاعران بر انتخاب مسیر آن حضرت دیده می‌شود. چنانکه ناصرخسرو سروده است: علی‌مان اساس است و جعفر امام نه چون تو ز دشت علی‌جعفریم از دیگر شاعران شاخص، سنایی است که چه در دیوان و چه در حدیقه، چندبار به مذهب جعفری و لزوم پیروی از آن اشاره کرده است: گر همی مومن شماری خویشتن را بایدت مهر زرّ جعفری بر دین جعفر داشتن* همو در قصیده‌ای دیگر که در سرخس انشا کرده، در نگاهی انتقادی، ثروت‌طلبی را متضاد با آیین امام ششم دانسته است: گرد جعفر گرد گر دین، جعفری جویی همی زآنکه نبوَد هر دو: هم دینار، هم دین جعفری سنایی همچنین در حقیقه (ذیل التمثل فی اکل الربا) حکایتی را در پیوند با امام صادق(ع) نقل کرده که در اغلب نسخ حدیقه، ذکر شده است. علاوه بر ابیات یادشده، در اشعار منسوب به ابوسعید نیز نشانه‌هایی از آن حضرت را می‌توان دید. همچنین در اشعار سده‌های ششم و هفتم (به‌ویژه سروده‌های عرفانی)، مضامین و اشارات و حکایات مربوط به امام ششم(ع) با توجهی بیش از قبل انعکاس یافته است. *برخی منتقدان در انتساب این شعر به سنایی، تردیدهایی وارد دانسته‌اند؛ هرچند از منظر سبکی این شعر قاعدتا در زمان سنایی سروده شده است. @mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
مدايح_محمدي_در_شعر_فارسي.PDF
2.39M
"مدایح محمدی در شعر فارسی" احمد احمدی بیرجندی، از پژوهشگران شعر دینی است که کتاب‌های متعددی در حوزه‌ی برگزیده‌ی اشعار شیعی و منقبتی منتشر کرده است. هرچند تالیفات او صرفا گزینشی تذکره‌ای از اشعار مذهبی پارسی است، نوع انتخاب متنوع او در آثار منتشرشده‌اش، نگاه علاقه‌مندان به شعر دینی را به این گزینه‌ها جلب کرده است. مجموعه‌ی مدایح محمدی، گزیده‌ای از اشعار ۳۶ شاعر پارسی‌زبان در ستایش رسول آخرین(ص) است که از سده‌ی چهارم تا دوران معاصر را در بر می‌گیرد. البته، به دلیل محدودیت اشعار، نام بسیاری از شاعران شاخص این حوزه، از قلم افتاده‌است؛ چنانکه فقط در سده‌های نخستین، می‌توان ابیات آغازین ورقه و گلشاه عیوقی، ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی و ابیات شکوهمند سید حسن غزنوی در ستایش پیامبر را بر این مجموعه افزود. https://eitaa.com/mmparvizan
"پیوند شعر مذهبی معاصر و تعزیه‌گویی" تعریف شعر دشوار است و از آن دشوارتر رسیدن به شعر ناب است. بی‌شک نمی‌توان ادعا کرد که شاعری، اثری سروده که فقط شعر است و با دیگر هنرهای زبانی شباهت ندارد؛  اما شعر قاعدتا با دیگر آفرینش‌های زبانی تفاوت دارد و هر اثر ادبی، تا آن زمان شعر است که مرز آن با دیگر گونه‌ها محسوس باشد. از آسیب‌های اصلی شعر معاصر، آمیختگی آن با دیگر گونه‌های ادبی است. از جمله، بسیاری از اشعار مذهبی، بیش از آن که شعر باشند، نوحه یا تعزیه‌اند و همین نکته سبب شده؛ متصلان به این گونه‌ها که از طریق هنر نوحه‌گویی یا تعزیه‌خوانی به شهرت رسیده‌اند، در شاعری نیز خود را صاحب سبک و جایگاه بدانند؛ هرچند گاه آثار آنان فاصله‌ای محسوس با فرم و زبان شاعرانه دارد. این دست از سخنوران، بسیار شبیه منقبت‌گویان و شاعران دینی عصر‌های صفوی و قاجارند که با تمام احترامی که از زاویه‌ی تاریخ ادبیات می‌توان برای آنان قایل شد، با گذشت زمان و به‌مرور، فراموش می شوند. بسیاری از آثار مذهبی که در دهه‌ی اخیر به نام شعر مذهبی شهرت یافته از این دسته است. شاید بتوان این آثار را به تعزیه‌ها شبیه دانست؛ اما باید در نظر گرفت که بین تعزیه و شعر، در تعریف خاص آن دو، تفاوت‌هایی بسیاری است. تعزیه از سه رکن اصلی تشکیل شده است؛ نخست وزن، دوم روایت و سوم عنصر عاطفه‌ی مذهبی برای تحریک مخاطب و تزکیه‌ی درون و برانگیختن او. عاطفه در تعزیه عمدتا به وسیله‌ی اغراق و مبالغه‌های مذهبی و احساسی تقویت می‌شود و بر مخاطب تاثیر می‌گذارد. در کنار این موارد، توانایی شاعر یا راوی در نقالی نیز، عنصری برای جذب مخاطبان است. در زمان ما نیز، شگرد این دست شاعران، شبیه روضه‌خوانان و مداحان مذهبی است و در سروده‌های آنان، تلاش برای جلب مخاطب عام، بیشترین جایگاه را در استفاده از کلام دارد. حال مرز تعزیه و شعر در چیست؟ پاسخ مشخص است: اتفاق زبانی، تخیل شاعرانه و حفظ فرم زبانی ( و نه روایی). اگر از این زاویه به شعرهای مذهبی شاخص روزگارمان (منظور در بین توده‌ی مردم است)، بنگریم، بسیاری از آثار را تعزیه خواهیم دید و نه شعر(بسیاری از کتاب‌های نشر آرام دل را قطعا در این دسته باید قرار داد). بسیاری از شعرهایی که در شب‌شعرها و محفل‌های مذهبی خوانده می‌شود یا از صدا و سیما در مناسبت‌ها پخش می‌شود، از زاویه‌ی شاعرانگی اهمیت ندارد و تنها برای برانگیختن مخاطب تنظیم شده است. این گونه‌نگریستن به شعر دینی، در روزگار ما به اندازه‌ای فراگیر شده که صدها تن از شاعران زمان ما را متمرکز بر خلق آثاری با این ویژگی‌ها کرده است.  با وجود برخی از جلوه‌های شاعرانه در برخی سروده‌ها، با توجه ارتباط با جریان یادشده، به یکی از مهمترین دفترهای شعر مذهبی این دهه نظر می‌افکنیم. ، از .   این دفتر تنها مجموعه‌شعر تقدیر شده‌ی سال 90 در کتاب سال جمهوری اسلامی بوده و از پر فروش‌ترین مجموعه اشعار مذهبی در سال‌های اخیر است. دفتری که فصل پنجم آن را در ۷۹ صفحه منتشر کرده است. البته ۲۲ صفحه‌ی آن مقدمه است و تنها ۵۷ صفحه شعر دارد. ۲۴ اثر این دفتر، اغلب در قالب غزل و پس از آن مثنوی، چارپاره، مسمط و بحر طویل سروده شده است. به دلیل اهمیت محتوا، شاعر از وزن‌های متنوع در دفترش استفاده کرده؛ البته وزن‌های موثر در سنت تعزیه‌گویی و نوحه‌سرایی، در آن حضوری پر رنگ دارد. تبدیل غزل به مثنوی و همچنین استفاده از چارپاره، به خالق اثر اجازه داده، کمتر خود را در محدودیت‌های شعر رسمی گرفتار کند. ردیف‌ها از فعل‌های ساده یا اسم‌های خطابی انتخاب شده است. اساس شعر بر روایت و گفتگو است و خط روایت رویدادها عمدتا مستقیم است. اشعار چون: داستان یا تعزیه، از جایی آغاز و به جایی می‌انجامد. شاعر به شیوه‌ی ادب داستانی از پرش زمانی در روایت‌ها استفاده می‌کند و از حالتی به حالت دیگر گریز می‌زند. ویژگی‌ای که در تعزیه ها نیز دیده می‌شود و کمکی به شکل‌گیری ساختار شعر(با تعریف خاص آن) نکرده است. شاعر در بسیاری موارد، خاطره، خواب یا حسی را در پیوند با شخصی مذهبی نقالی کرده است. زبان حالت ایجاز شاعرانه ندارد و بیشتر به اطناب داستانی نزدیک شده؛ همچنین محوریت عاطفه‌ی مخاطب عام، زبان را به سطح محاوره نزدیک کرده و همین نکته، بر اغلاط نگارشی و دستوری زبان  افزوده است. حشوهای زبانی، ضعف تالیف و کاربرد ناصواب حروف در دفتر، در برخی ابیات دیده می‌شود. مهمتر از همه، تخیل شاعرانه و اندیشه، جایگاه چندانی در این دفتر ندارد و تنها نشانه‌های تخیل اغراقی را در تحریک عاطفه‌ی مخاطب می‌توان دید.  گویا تنها برانگیختن عاطفه‌ی مذهبی مخاطب هدف صاحب این مجموعه بوده است. البته زبان صمیمی و سادگی شاعرانه، از جنبه‌های مثبت این مجموعه است و جوهره‌ی شعر در دیگر دفترهای برقعی افزونی یافته است. https://eitaa.com/mmparvizan
اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با همراهی علمی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز و مرکز حافظ‌شناسی برگزار می‌کنند: سلسله‌نشست‌های هفته‌ی فرهنگی و هنری حافظ نشست اول: تصاویر وحدت وجودی در شعر حافظ سخنران: دکتر جواد دهقانیان زمان: شنبه پانزدهم مهرماه، ساعت ۱۶ و ۳۰ آرامگاه حافظ https://eitaa.com/mmparvizan
"حافظ و سلسله‌ی تداعی‌ها" از مهمترین ویژگی‌های جاودانگی و مقبولیت‌ حافظ، چنانکه اغلب حافظ‌پژوهان گفته‌اند و نوشته‌اند؛ چندمعنایی و تاویل‌پذیری اشعار و بسامد ایهام و ابهام هنری و امکان تداعی معانی گوناگون در ابیات اوست. کمتر شعری از او را می‌توان سراغ گرفت که عاری از این ویژگی‌ها باشد. یکی از کهن‌ترین روایت‌های موجود از شعر حافظ، دو غزل از اوست که در جُنگ متطبب* (مورخ ۷۶۳) یعنی در حدود ۳۵ سالگی او نوشته شده است. در این مجموعه، غزل حافظ با مطلع زیر ثبت شده است؛ نکته‌ای که نشان می‌دهد گزینشگران شعر حافظ از زمان حیات او، به این ویژگی اشعارش توجه خواسته یا ناخواسته داشته‌اند؛ البته این ویژگی، مولفه‌ی غزل سده‌ی هشتم است که در شعر خواجه تشخص ویژه‌ای یافته: دوش در حلقه‌ی ما قصه‌ی گیسوی تو بود تا دل شب سخنِ سلسله‌ی موی تو بود آنچه در همین تک‌بیت دیده می‌شود؛ مجموعه‌ای از امکانات تفسیر و تداعی معنی است که بیش از همه حول کلمه‌ی "سلسله" شکل گرفته است. در ادبیات کهن فارسی از قرن ۴، تلقی از سلسله در معنای زنجیر بیش از دیگر معانی نمود دارد و تشبیه زلف به زنجیر، در شعر بسیاری از شاعران دیده می‌شود. سلسله (زنجیر) از حلقه‌هایی متعدد ساخته شده و از این جهت، تناسب سلسله و حلقه‌ی ما نیز آشکار می‌شود و همزمان شاعر، از حلقه در جایگاه "حلقه‌ی زنجیر" و "حلقه‌ی گفتگو یا گروه یا محفل" استفاده کرده است. از این زاویه، "حلقه" با "سلسله" به معنی گروه و مجموعه نیز تناسب می‌یابد. اما مفهومی دیگر از سلسله که از قرن ششم در متون فارسی نمود یافته، تلقی از آن در جایگاه "آل و خاندان و سلسله‌ی حکومت‌ها"ست. طبیعی است که حافظ نیز چنانکه در محافل زمانش از سلسله‌خاندان‌ها و حکومت‌ها سخن گفته می‌شده؛ از عبارت "سخن سلسله‌ی مو"، به حکومت عاشقانه‌ی زلف معشوق توجه داشته است. نکته‌ی دیگر پیوند "قصه" و سلسله در معنی "زنجیره‌ی روایت" است که به صورت پنهان‌تر از بیت کشف می‌شود. گویا در محفل‌های قصه‌گویی شبانه سخن از سلسله‌ی زلف معشوق است. در زیر این تناسب‌ها، ترکیب "دلِ شب" نیز از منظر ارتباط با رنگ زلف و حتی شاید مفهوم "زمان در روایت" قابلیت تفسیر داشته باشد. *پ.ن: درباره‌ی جُنگ متطبب و زمان کتابت آن با توجه به نوع خط، نظرهایی دیگر می‌توان داد که از این مجال خارج است. https://eitaa.com/mmparvizan
«به بهانه‌ی زادروز سهراب» بدون تردید، در شعر معاصر فارسی، سمبولیسم عرفانی، ویژه‌ی سهراب سپهری است. سهراب به‌ویژه در دفترهای «صدای پای آب»، «مسافر» و «حجم سبز»، توانسته هم از منظر تشخص‌بخشی سبکی و هم فراوانی اشعار، جریانی خاص خود در شعر فارسی ایجاد کند. از دیگر شاعران این عصر، فروغ فرخزاد نیز به‌ویژه در دفتر «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» نگاهی گاه نزدیک به سهراب دارد؛ هرچند به نظر می رسد به‌ویژه از نظر زبانی، سهراب از فروغ تاثیر پذیرفته باشد. سمبولیسم سهراب، از دو منظر زیر‌شاخه‌ی جریان شعر آرمان‌گرای معاصر محسوب می‌شود. او به‌ویژه در دو منظومه‌ی بلند صدای پای آب» و «مسافر» و اشعاری چون: «روشنی، من، گل، آب» و «آب» کوشیده است تا جهان آرمانی خود را با نگاهی عرفانی و متفاوت به محیط پیرامون بسازد. در این دست از اشعار سهراب، جهان آرمانی گویی در همین عالم قابل دست‌رسی است و مخاطب سهراب، با نگاهی متمایز و عادت‌گریز به طبیعت، می‌تواند آن را در درون خود شکل دهد؛ اما در اشعار کوتاه سهراب، به‌ویژه شعرهایی چون «ندای آغاز»، « پشت دریاها»، «واحه‌ای در لحظه» و «نشانی»، گویا جهان آرمانی او مکانی جدا از عالم بیرون است و از این منظر، سهراب آمیزه‌ای از گونه‌های مختلف عرفان و سمبولیسم فرارونده را در شعرش تجربه کرده است. شاید سمبولیسم آرمانی سهراب را نتوان به تنهایی در چارچوب جریانی ادبی از عصر پهلوی تعریف کرد؛ اما با در نظر گرفتن ویژگی‌های اشعار او و تاثیری که بسیاری از شاعران پس از انقلاب به ویژه در دهه های 60 و 70 از اشعار او پذیرفته‌اند، بی‌هیچ تردیدی می توان سمبولیسم عرفانی او را جریانی مهم در شعر معاصر فارسی دانست. ویژگی‌های سمبولیسم عرفانی سپهری را در چند سطر مرور می‏‌کنیم: -تبلیغ نگاهی متفاوت و عرفانی به هستی و تلاش برای حرکت به سوی جهانی آرمانی. - توصیف جهانی ذهنی و آرمانی که عمدتا در پشت دریاها و یا در مکان‌های اسطوره‌ای قابل مشاهده است. -فراوانی واژه‌های نمادین با استفاده از عناصر طبیعت و ابهام قابل توجه در شعر به دلیل نبودن نشانه‌های قاطع برای دریافت متن و معناکردن استعاره‌ها. - فراوانی ترکیب‌های جدولی و مشابه هم(از نظر ساخت)، با تلفیق طرف عینی و ذهنی، با غلبه‌ی عنصر ذهنی و توجه به حس‌آمیزی و متناقض‌نما به شیوه‌ی شاعران هندی(بیدل). - حضور قابل توجه عناصر طبیعی غیر شهری در اشعار به‌ویژه توجه خاص به رنگ. -طول قابل توجه اشعار، ساختار طولی ضعیف شعرها، بلند و کوتاهی قابل توجه سطرها و کم‌توجهی به قافیه و موسیقی شعر. -توجه به تکرار آغازین سطرها در اشعار بلند به‌شیوه‌ی فروغ فرخزاد. - صمیمیت کلام، سادگی واژگان و پرهیز از باستان‌گرایی. - تلفیق نشانه‌های عرفان اسلامی، هندی و بودایی. "واحه‌ای در لحظه" به سراغ من اگر می‌آیید. پشت هیچستانم. پشت هیچستان جایی است پشت هیچستان رگ‌های هوا، پر قاصدهایی است که خبر می‌آرند، از گل واشده‌ی دورترین بوته‌ی خاک. روی شن‌ها هم، نقش‌های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح به سر تپه‌ی معراج شقایق رفتند. پشت هیچستان، چتر خواهش باز است: تا نسیم عطشی در بن برگی بدود، زنگ باران به صدا می‌آید. آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی، سایه‌ی نارونی تا ابدیت جاری است. به سراغ من اگر می‌آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من https://eitaa.com/mmparvizan
اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با همراهی علمی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز و مرکز حافظ‌شناسی برگزار می‌کنند: سلسله‌نشست‌های هفته‌ی فرهنگی و هنری حافظ نشست دوم: چندصدایی در دیوان حافظ سخنران: دکتر معین کاظمی‌فر زمان: یک‌شنبه شانزدهم مهرماه، ساعت ۱۶ و ۳۰ آرامگاه حافظ https://eitaa.com/mmparvizan
اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با همراهی علمی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز و مرکز حافظ‌شناسی برگزار می‌کنند: سلسله‌نشست‌های هفته‌ی فرهنگی و هنری حافظ نشست سوم: حافظ و حافظ‌شکنی سخنران: دکتر سعید حسام‌پور زمان: دوشنبه هفدهم مهرماه، ساعت ۱۶ و ۳۰ آرامگاه حافظ https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانه‌ی مهرگان" یکی از موضوع‌های پرتکرار در قصاید فارسی سده‌های نخستین، توصیف جشن‌های ایرانی و آیین‌های مربوط به آن و تبریک به مخاطبان، به‌خصوص ممدوحان است. در شعر فارسی، از مناسبت‌های ایرانی، پس از نوروز بیش از همه به مهرگان و جشن آن توجه شده است. اشاره به این آیین را در نخستین سروده‌های فارسی هم می‌توان دید؛ چنانکه رودکی گفته است: ملکا جشن مهرگان آمد جشن شاهان و خسروان آمد (دیوان رودکی) در شاهنامه نیز، به مهرگان و آیین‌های آن توجه شده است؛ اما به نظر می‌رسد در تاریخ شعر فارسی، بیش از همه در دیوان شاعران عصر غزنوی به‌خصوص در دوران محمود، به مهرگان توجه شده باشد. به همین دلیل در دیوان اغلب شاعران متصل به دربار غزنوی نشانه‌های این جشن را می‌بینیم از عنصری که چند قصیده با این موضوع سروده تا فرخی که بیش از دیگر شاعران صاحب دیوان به این آیین توجه کرده تا آنجا که حدود ۳۰ قصیده در ستایش جشن‌های ایرانی (جز نوروز) به‌ویژه مهرگان سروده است: به فرخی و به شادی و شادی ایران‌شاه به مهرگانی بنشست بامداد پگاه (دیوان فرخی) هرچه از دوران شعر خراسانی به عصر شاعران سلجوقی و پس از آن شعر عراقی نزدیک می‌شویم؛ از اهمیت مهرگان در شعر فارسی کاسته می‌شود؛ البته در سده‌ی پنجم قطران و مسعود سعد و معزی نیز، در دیوانشان به مهرگان توجهی بارز کرده‌اند. (بنگرید به مقاله‌ی پیوست) در شعر فارسی سده‌ی هفتم به بعد از حضور مفهومی و مضمونی این آیین در شعر به دلایل مختلف اجتماعی و فکری و ادبی کاسته شده؛ به‌طوری که غالب شاعران وقتی از "مهرگان" سخن می گویند، مرادشان فصل خزان و فرارسیدن پاییز یا مطلق ماه مهر بوده است؛ مفهومی که در شعر دوران صفوی و قاجار نیز دیده می‌شود. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
سیر شادی و غم در قصاید پیش از مغول.pdf
522.9K
مقاله‌ی "سیر توجه به موضوع‌ها و مناسبت‌های شاد و غم‌انگیز، در سرودن قصاید فارسی تا آغاز قرن هفتم"، مجله‌ی شعرپژوهی دانشگاه شیراز، ۱۳۹۹. @mmparvizan
اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با همراهی علمی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز و مرکز حافظ‌شناسی برگزار می‌کنند: سلسله‌نشست‌های هفته‌ی فرهنگی و هنری حافظ نشست چهارم: اقبال و القاب حافظ سخنران: دکتر محمد مرادی زمان: سه‌شنبه هجدهم مهرماه، ساعت ۱۶ و ۳۰ آرامگاه حافظ https://eitaa.com/mmparvizan
"زین قند پارسی: دریچه‌ای بر پیوند اندیشه‌ی حافظ و تاگور" با حضور استادان و پژوهشگران زبان و ادبیات فارسی ایران و هند چهارشنبه ۱۹ مهرماه، ۹ صبح دانشگاه شیراز: دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی https://eitaa.com/mmparvizan
"حافظ و غزل‌سرایان دهه‌ی ۸۰" شعر حافظ به‌حدی در جان و کلام ایرانیان رخنه کرده که نشانه‌های آن را در زبان و جهان شاعران سنتی معاصر نیز می‌توان دید. نفوذ کلام او (از نظر زبان و معنا و موسیقی) در شعر پس از انقلاب به‌اندازه‌ای بوده که شاعران سنتی‌سرا، بارها در سروده‌هایشان به نام او اشاره کرده‌اند: در چشم‌های مست غزل‌گونه‌ات هنوز اعجازهای حافظ شیراز دیدنی است (کوهمال جهرمی، 1382: 31) از دفترم بی‌تو فقط شاخِ نباتی ماند که شعر می‌گوید خودش وقتی که حافظ نیست (هدایتی فرد، 1386: 34) شاعران معاصر، در دفترهاشان، بیش از همه به مضامین اشعار حافظ یا عاشقانه‌سرایی و رندی او اشاره کرده، یا از پیوندش با غزل و شیراز سخن گفته‌اند: در نوشخند چشم غزل‌خوانت ای غزال غوغای شعر حافظ شیراز با من است (خالصی، ۱۳۸۵: ۸۴) این نسیم امشب مگر از خاک حافظ می‌وزد کاین چنین در خلوتم عطر شب شیراز ریخت (ذکاوت، 1377: 64) آنان همچنین در مقامِ شاعری، خطاب به معشوق، خود را به حافظ مانند می‌کنند: مانده‌ام حافظ تورا در چندمین دفتر نوشت مانده‌ام سعدی تو را در چندمین باب آفرید (زارع، نجمه، 1385: ۷۰) اشاره به "فال حافظ" از دیگر مضامین منعکس در این سروده‌هاست: امشب از حافظ چشمان تو فالی زده‌ام در خود ای ماه سمرقند فرو ریخته‌ام (انصاری نژاد، 1386: 48) از دیگر زوایای مواجهه با حافظ در غزل شاعران دهه‌های اخیر، تضمین ابیات یا مصرع‌های اوست که این شیوه، در جریان‌های شعر عاشقانه و اجتماعی و مذهبی، بسامدی نسبی دارد: خلوتم را حافظ امشب آفتابي مي‌‌كند «دوش با من گفت پنهان كارداني تيزهوش» (انصاري‌نژاد، 1386: 51) «ثبت است بر جريده‌ي عالم دوام ما» ما عاشقيم از همه كس بي‌زوال‌‌تر (احمدي‌فر، 1385: 68) گاه نیز، بخشی از شعر حافظ در اشعار تضمین شده است؛ چون بیت زیر از غلامرضا طریقی: «المنته لله كه در ميكده ...» آمد من نيز چنان خواجه‌ي خود شكرگزارم (طريقي، 1386: 55) یا در نمونه‌های زیر: بايد به فال حافظ ايمان بياورم اي‌يوسف نيامده... «اي غايب از نظر...» (علي‌اكبري، 1384: 34) در معدودی از اشعار هم، تضمین به صورت بریده‌بریده انعکاس یافته؛ گویا ذهن شاعر در محدوده‌ی زمان خود و حافظ در رفت و برگشت بوده است: حافظ گشوده و مي‌خوانم... (دور فلك) وَ مي‌بندم آري (درنگ ندارد)‌ هان... وقت شتاب شد بانو (خالصي، 1385: 81) در برخي از تضمین‌های جریان شعر سنتی متفاوت یا روایت‌گرا، اقتباس از مفاهیم و ابیات حافظ تاحدودی متمایز با دیگر نمونه‌های سنتی و نیمه‌سنتی شعر معاصر است: من از تو‌ ياد گرفتم كه عاشقت باشم «به‌ياد آر محبان بادپيما را» فقط تناسخ را مي‌پذيرم از آن‌جا كه بوده‌اي وقتي حافظ اين غزل‌ها را... اگرنه شعر نمي‌گفت خواجه شمس‌الدين سپس نمي‌آمد پشت هم رديف كند «سهي قدان سيه‌چشم ماه‌سيما را» (ماه و مهر، 1385: 43) https://eitaa.com/mmparvizan
"فدوی طوقان"* القدس علی درب الآلام تجلد تحت صلیب المحنه تنزف تحت یدالجلّاد والعالم قلب منغلق دون الماساه... لم‌یرفع فی المحنه شمعه لم‌یذرف حتی دمعه قدس بر دروازه‌ی اندوه‌ها ایستاده است زیر صلیب محنت و رنج، صبورانه شلاق می‌خورد خونش به دست جلاد جاری می‌شود و جهان دلی است اسیر فارغ از رنج و سختی... نه در محنت شمعی می‌افروزد نه حتی قطره‌ی اشکی از چشمش فرو می‌ریزد (الاعمال الشعریه الکامله، چاپ بیروت، ۲۰۰۵: ۴۵۰) * متولد ۱۹۱۷ درگذشته به سال ۲۰۰۳ https://eitaa.com/mmparvizan
در جام‌جم امروز بخوانید کودک کودک است... روزنامه جام جم | شماره :6603 | تاریخ 1402/7/19 https://jamejamdaily.ir/?nid=6603&pid=5&type=0
"غوطه در دریای حافظ" یکی از مباحث مطرح در نقد شعر معاصر، فضلیت چندمعنایی و امکان کشف لایه‌های پنهان در شعر است؛ ویژگی‌ای که بسیاری از جریان‌های پس از نیما یا پیروان نوگرای او به آن توجه کرده‌اند. یکی از علل تمایل به شعر حافظ در دوران معاصر نیز، همین مولفه‌ی اشعار اوست. اما باید توجه داشت که در گونه‌هایی از اشعار معاصر، در زیر لایه‌های موجود، مخاطب از بی‌معنایی به کشف بی‌معنایی‌های پیاپی و از نیستی به نیستی‌های متعدد می‌رسد؛ حال آنکه لایه‌مندی اشعار حافظ، مخاطب را از معنا به معانی دیگر و از هستی به هستی می‌رساند. یکی از دلایل این ویژگی در شعر حافظ، وجود ایهام‌های معنامند متکثر در ابیات است؛ برای مثال در بیت زیر: کمند صید بهرامی بیفکن جامِ جم، بردار که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش به احتمال بسیار، حافظ در این بیت که نگاهی خیامانه دارد، به این رباعی نظر داشته است: آن قصر که بهرام در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت بهرام که گور می‌گرفتی همه‌عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟ اما در کنار استفاده‌ی بینامتنی او از ایهام واژه‌ی "گور" به معانی قبر و گورِ ایرانی که در شعر حافظ، وامی از خیام است؛ او در کلمات دیگر نیز به معانی ثانوی توجه کرده است. او از مخاطب می‌خواهد، کمند صید بهرامی را "بیفکند"؛ اما همزمان معنی "بر زمین افکندن کمند و رها کردن آن" و "پرتاب‌کردن کمتد برای گرفتن جام"، از شعر قابل برداشت است. در کنار آن، ترکیب جامِ جم گاه معنی استعاری "دل" را اراده می‌کند و گاه "جام شراب" را، دو نماد که هر دو در شعر حافظ دریچه‌ای برای کشف اسرار هستی است. در واژه‌ی "پیمودن" نیز همزمان معانی "طی کردن" و "پیمایش شراب" می‌درخشد و علاوه بر آن "پیمودن صحرا" یا مساحت کردن آن، یادآوری دشواری یا بیهودگی این راه است. نتیجه‌ی این ایهام‌های پیاپی را در "گور" می‌توان دید؛ اما این سوال در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد که آیا حافظ در کاربرد "گور" علاوه بر دو معنی تجربه‌شده‌ی خیامی، به خط "جور" جام هم توجه داشته است؟ یا اینکه می‌توان معانی واژگانی دیگر، برای کلمات این بیت تصور کرد؟ https://eitaa.com/mmparvizan
"شب طنز حافظ: مجله‌ی فرهنگی چاووش" با حضور و سخن: دکتر سعید حسام‌پور (رئیس مرکز حافظ‌شناسی) دکتر محمد مرادی(رئیس دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز) محمدجواد شرافت(شاعر و منتقد ادبی) چهارشنبه ۱۹ مهر ساعت ۲۲و ۳۰ شبکه‌ی چهار سیما تکرار، پنج‌شنبه بیستم مهر ساعت ۱۳و ۳۰ https://eitaa.com/mmparvizan
"نظم و شعر و حافظ" یکی از مباحثی که در سده‌های اخیر به صورت جدی وارد مباحث نقد و تعریف شعر شده و در بسیاری از داوری‌ها و انتقادها از آن سخن به میان می‌آید، تقسیم‌بندی آثار به دو دسته‌ی شعر و نظم است. این مرزبندی، در نقد کهن نیز مطرح بوده، چه در ادب یونان، چه در ادب عرب و چه در نقدالشعر فارسی که به این مساله گاه توجه شده؛ شاید موید همین نکته است که حافظ می‌ گوید: به سلک درّ خوشاب است شعر نغز تو حافظ که گاه لطف سبق می‌برد ز نظم نظامی چنان که در این بیت دیده می‌شود، حافظ اثر خود را شعر و سروده‌های نظامی را نظم خوانده که این نکته با تقسیم‌بندی یادشده سازگار است؛ اما در نقد شعر کهن فارسی، دامن‌زدن به این مرزبندی چندان فراگیر نبوده است. اگر بر تعریف‌هایی که شاعران مکتب کلاسیسیم اروپا از شعر و اصول آن ارائه کرده پ‌اند نظر بیفکنیم، خط‌کشی‌های منطقی و واضحی برای تشخیص اثر ادبی می‌توان یافت که کاملا از پیش تعیین شده، کوششی و حتی قابل آموزش است و از این منظر با تعریف پ‌های موجود از نظم سازگاری دارد. بنابراین تعریف‌های موجود از شعر به معنی چیزی متفاوت با نظم در نقد جدید، نوعی اعتراض به ادب اشرافی دوران کلاسیسیم است که رمانتیک‌ها با جهان‌بینی آزادی‌محور و در تقابل کلاسیک‌ها ارائه کرده اند و همین سنت‌شکنی، پس از آن‌ها به آرای سمبولیست‌ها و سوررئالیست ها و دیگران نیز راه یافته است. از این زاویه، یکی از تمایلات سبکی حافظ حرکت از بنیان‌های نظمی شعر سده‌های قبل به تعریفی جدید از شعر در سده‌ی هفتم است. از زاویه‌ای دیگر و در ادامه‌ی تلاش‌های زبان‌شناسانی چون سوسور و اهمیت دادن به زبان گفتار و تبیین محورهای جانشینی و همنشینی زبان و در ادامه با نظرات ساختارگرایانی چون شکلوفسکی،  مباحثی دیگر بر پیشینه‌ی این شیوه‌ی نقد افزوده شده که ادب فارسی هم از این تغییرات بر کنار نبوده است. اینکه در آستانه ی مشروطه کسانی چون ملکم خان، آخوندزاده، و پس از آنان رفعت در مجله ی آزادیستان در برابر ادبیات بازگشتی جبهه گرفته‌اند و این که نیما و پیروانش ، بسیاری از اصول شعر کهن و شاعرانی چون فردوسی و سعدی را زیر ویژگی نظم  مطرح کرده‌اند و حافظ را برکشیده‌اند، بسیاری ریشه در این تلقی‌های پسارمانتیک یا ساختارگرایانه دارد. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"در کوچه‌باغ‌های پرتقال و زخم" بررسی جایگاه شعر پایداری فلسطین در ادبیات انقلاب و مقایسه با اشعار شاعران عرب انتشارات سیمرغ هنر کلان‌فصل‌ها: دریچه‌ای بر شعر فلسطینی و جایگاه آن در ادبیات پایداری مفاهیم مشترک در فلسطینیات فارسی و عربی نمادها و واژه‌های کلیدی در شعر فلسطین معرفی قالب‌ها و نمونه‌هایی از شعر فلسطینی فارسی @mmparvizan
"حافظ‌کُشی: سخنی پس از یادروز حافظ" حافظ، حافظه‌ی ماست؛ نماد خاطرات ما چه سیاه و چه سفید؛ چه تیره و چه روشن. او آیینه‌ای برای آرزوهای ماست؛ چه این جهانی و چه آن جهانی. اورا نمی‌توان در حصار حزب‌ها و نژادها اسیر کرد. حافظ شاعر سلیقه‌های گوناگون است. او اگر در روزگار ما بود، احتمالا شعر سپید و نیمایی هم می‌گفت؛ همچنان که دوستدار شعر سنتی بوده است. با شاملو و فروغ دوست بود و شعرشان را می‌پسندید؛ همانگونه که شاید با شهریار موانست داشت و از تصاویر شعر منزوی در انزوای شاعرانه‌ی خود لذت می‌بُرد. شاعران قبل و بعد از انقلاب را به اعتبار شعرشان و قوت‌کلامشان دوست داشت. باور قلبی من درباره‌ی او این است؛ هرچند هیچ سند تاریخی و رسانه‌ای برای ادعاهایم ندارم. اصولا اهل شعر سندی برای اثبات کلام خود ندارند؛ چون در جهانی دیگر سیر می‌کنند. او اهل شعر و عشق و خرد و عرفان بود؛ به قول حافظ‌شناسان، انسان کامل نه که کاملا انسان بود. حافظ مقدس نبود چون فرشتگان که "عشق ندارند"؛ هرچند به جهان قُدس ایمان داشت. قلبش مملو از شکّی یقینی بود. عاشق قرآن و ورد سحر بود؛ هرچند موسیقی را نیز دوست می‌داشت. به جهانی دیگر می‌اندیشید؛ گرچه هیچ‌گاه از این جهان و لحظه‌های خوش و رنگارنگش نگسسته بود. از نظر او، هیچ‌چیز ناپسندتر از دورویی و دروغ نیست؛ چیزی که نقُل محفل اهل سیاست است. او اهل سیاست و کیاست بود؛ اما در سیاستش عشق و مهر و انسان‌دوستی، اصول نخستین قانون اساسی‌اند. حافظ نه رند یک‌لاقبا و ملحدی است که برخی به او چسبانده‌اند؛ نه عارف سالکی که جز خدا و عالم غیب چیزی نمی‌بیند. او منشوری است بین طیف‌های مختلف رنگ و بی‌رنگی: سیاه و سفید، کبود و خاکستری و سبز و سرخ و آبی. ایرانیِ ایرانی است نه آنطور که برخی دوست‌دارند باشد؛ مسلمان مسلمان است نه چنانکه مشایخ و واعظان اعصار اراده می‌کنند؛ اهل معرفت است؛ اما نه در نظام سلسله‌ها و فرقه‌ها. او به اصول حقیقت پایبند است؛ اما در گرو حزب و گروهی نیست و به دنبال اصلاح جهان است؛ اما وابسته‌ی بیانیه‌های شرق و غرب نمانده است. فال حافظ دلیلی بر همین رنگارنگی ذهن و زبان اوست؛ حافظی که در روزگار ما و در جغرافیای گسترده‌ی تفسیرش و در رسانه‌ها و تریبون‌های ما، تنها بخشی از جهانش را می‌توان دید. حال پیش از تعریف و مصادره‌ی حافظ به سلیقه‌ی این و آن، باید گفت که ما در شناخت و معرفی حافظ، راهی جز این دو نداریم: یا اینکه اورا رنگارنگ و همانگونه که هست بپذیریم یا اورا بکُشیم و قطعه‌قطعه کنیم؛ زوایدش را دور بریزیم و از باقی‌مانده‌ی او حافظی ناقص و شکسته‌بسته خلق کنیم. اما بدانیم که حافظ‌کشی ما در حافظه‌ی تاریخ می‌ماند. https://eitaa.com/mmparvizan
"مطلع" فراخوان عضویت در دوره‌ی تخصصی آفرینش ادبی https://eitaa.com/mmparvizan