🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
حکایت به قلم "ســاده و روان"
📚 باب هشتم : در آداب صحبت
🌺 آداب ۱۳
💫 کسی که با دشمنان دوست می گردد هدفش جز آسیب به دوستان نیست.
🔸بشوی ای خردمند از آن دوست دست
🔹که با دشمنانت بود همنشست (۱)
۱_ ای خردمند، از آن دوستانی که در کنارت هستند و با دشمنانت معاشرت دارند دوری کن
👳 @mollanasreddin 👳
135573833.mp3
3.73M
🎙#روایت_شب| جوانانی که آینده را رقم میزنند
🔸هر شنبه شهرکنشینان صهیونیست خانۀ جدیدی را تصرف و اهل خانه را بیرون میکردند و خودشان در آنجا مینشستند. ۳ جوان تصمیم گرفتند با عملیاتی جلوی شهرکنشینان را بگیرند.
🖼قسمت پانزدهم کتاب خار و میخک، نوشتۀ شهید یحیی سنوار
👳 @mollanasreddin 👳
هر صبح باید دروازہای برای
رویش دوبارہ مهربانی باشد؛
همان که نیما گفت:
پس از این
همهچیز جهان تکراريست
جـز مهربانی...
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن...
باز میشود به سوی
وسعت این مهربانی مکرّر آبیرنگ...
یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را
از بخشش شبانهی عطر ستارههای کریم
سرشار میکند
و میشود از آنجا
خورشید را
به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست
#فروغ_فرخزاد
👳 @mollanasreddin 👳
#تیکه_کتاب
جهنم کجاست؟
بدترین زندان آنجایی نیست که زندانبان هایش خشن باشند؛ بلکه انجایی است که هیچ راهی به زمین و آسمان نداشته باشد. زندان شکنجه گاه نیست. بلکه فرصتی است برای تفکر... برای فکر کردن به رابطهی انسان و دیوار، انسان و طبیعت. انسان و هستی.
اگر پیوسته قطعهای از جهان را نبینی و تفکرت را به آن گره نزنی دیگر چگونه میتوانی تخیل کنی؟ جهنم حقیقی آن جایی است که تخیل از کار میافتد. یعنی هیچ چیز نباشد که به تو کمک کند فکر کنی. تخیل کنی... به دایرهی رابطهی خودت با جهان بیندیشی. زندان حقیقی فقط انسان را از انسانها جدا نمیکند. بلکه انسان را از تمام نمادهای زندگی، حضور و معنای زندگی جدا میکند. انسان اسیر از کوچکترین روزنهها، امیدش را برای زندگی حفظ میکند. اما وقتی این روزنهها بسته شد دیگر زندان نیست، جهنم است!
#بریده_کتاب
#آخرین_انار_دنیا
👳 @mollanasreddin 👳
#داستانک
اعتماد بیجا
رئیس شرکت خوشمشرب بود. با همه گرم میگرفت. مرد و زن برایش هیچ فرقی نداشت. همه را به یک چشم میدید. در روابطش زیادی بیپروا بود. تا حدودی بیفکر هم بود. به عواقب کارهایش فکر نمیکرد. مهربان هم بود. این مهربانی تا آنجا بود که به هر بیسر و پایی بها میداد. روزی که دست آن پسرک تخس را گرفت و آورد به شرکت و خواست که کار یادش بدهم، به او گفتم که محال است. قبول نکرد. اصرار کرد. نمیتوانستم درخواستش را نپذیرم. انگار قیم پسرک باشد. مدام حواسش پی آن پسرک بود. من چشمهای پسرک را دوست نداشتم. زردی درون سفیدی چشمهایش، آزارنده بود. لبخندَش بیشتر به پوزخند شبیه بود. رگ خواب رئیس را بلد شده بود. از مهربانیاش سوء استفاده میکرد. چند بار بابت او به رئیس تذکر دادم، ولی هیچ به خرجش نمیرفت. بالاخره شد آن چیزی که نباید میشد. کاری که پسرک کرد تلنگری شد برایش. آن پسرک نحس از اعتمادش سوء استفاده کرد و پولهای گاو صندوق را دزدید. باز جای شُکرش باقی بود که من به رئیس اعتمادی نداشتم و هیچ وقت مدارک و دلارها را داخل شرکت نگه نمیداشتم و همه را به صندوق بانک سپرده بودم.
👳 @mollanasreddin 👳
#دیالوگ_های_ماندگار
اسیرها دو دسته اند: اونهایی که توصیه میکنند برای بقا باید مطیع بود...
و اونهایی که اعتقاد دارند، زندگی در بردگی، اصولا زندگی نیست!
🎥 12Years a Slave
👳 @mollanasreddin 👳
@ketab_نون نوشتن.pdf
3.05M
#معرفی_کتاب
📖نون نوشتن
نویسنده: محمود دولت آبادی
▪️نون نوشتن اثر محمود دولتآبادی شامل مجموعهای از یادداشتهاست؛ یادداشتهایی که از سال ۵۹ تا ۷۴ دربارهی زندگی کاری و شخصیاش نوشته است. اکثر این یادداشتها تلخاند و وصف حالِ پریشان نویسنده؛ داستان سختیهایی که هنگام نوشتن کلیدر متحمل شده، ناگفتههایی که در روزگار سپریشدهی مردم سالخورده به نگارش درآورده، بخل و حسادتهایی که گاهاً آرامشش را سلب کرده و حاصل آنهمه درد و مشقت چیزی نبوده جز انزوا و افسردگی! داستان زندگی محمود دولتآبادی، حکایتی آشناست، میتوان گفت که تنها او نیست که متحمل چنین سختیهایی شده است.
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از عرفانهای نوظهور
📚دوره آموزش مقدماتی نقد عرفانهای کاذب
👨🏫 مدرسین: اعضای گروه علمی نقد عرفانهای کاذب معاونت تبلیغ حوزه علمیه قم
🌟 مزایا:
💠به صورت مجازی.
💠یادگیری مسائل مهم و اساسی و کاربردی.
💠اعطای گواهی پایان دوره.
💠عضویت در گروه تبلیغ تخصصی نقد معنویتهای نوظهور حوزه علمیه قم
💠 شرکت در دوره تکمیلی و تخصصی
💠استفاده از فعالین دوره در تدریس دوره های دیگر
💠استفاده از فعالین دوره در طرح های پژوهشی
⏰ کلاس ها آفلاین برگزار می شود، گروه مجازی پرسش و پاسخ برای ثبت نامی ها تشکیل و همچنین مشاوره توسط اساتید ارایه خواهد شد.
🔶 سر فصل های دوره:
1️⃣مقدمات:
1. ضرورت موضوع: آمار، ابعاد، نمایی از آسیب ها و ...
2. تاریخچه پیدایش و گسترش معنویت های نوظهور
3. مروری بر سنخ شناسی معنویت های نوظهور
2️⃣ آشنایی اجمالی با معنویت های نوظهور فعال در ایران:
1. معنویت های نوظهور شرقی: یوگا، ذن، اوشو، سای بابا، انرژی درمانی، فنگ شویی و ...
2. معنویت های نوظهور غربی: تفکر نوین، کوئلیو، اکنکار، سرخپوستی، و ...
3. معنویت های بومی: عرفان حلقه، رام الله، ابرآگاهی، معنویت روشنفکری (سروش، ملکیان)، علی یعقوبی و ...
3️⃣ شبهه معنویت های نوپدید غربی (رایج در ایران)
4️⃣ شیوه مواجهه عملی: آشنایی اجمالی با الگوی مواجهه با معنویت های نوظهور
💵 هزینه دوره مقدماتی:100هزار تومان
لازم به ذکر است که مبلغ دوره 500 هزارتومان بوده است که شرایطی مهیا کردیم تا افراد با ۸۰٪ تخفیف ثبت نام کنند.
🔹برای ثبت نام عضو کانال عرفانهای نوظهور شوید
https://eitaa.com/erfanhay_nozohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موسیقی_بیکلام
❤️🎼🖋
در خاطرِ ما گردِ ملالی ننشیند ،
آیینهی صبحیم و غباری نپذیریم ...!
- رهی معیری
👳 @mollanasreddin 👳
چند جایگزین فارسی
استشهاد گواهی
استعفا کنارهگیری
استعمال کاربرد
استفاده به کارگیری، کاربرد، کاربست
استقامت پایداری
استقرار برپایی
استمرار ادامه، پیوستگی
استنباط برداشت
استهزا ریشخند
استیلا چیرگی
#غلط_ننویسیم
#جایگزینی
👳 @mollanasreddin 👳
🔻بر اساس حکمت ۳۱ نهجالبلاغه🔻
داستانک:
روزی مردی فقیر نزد حکیمی آمد و گفت:
– ای حکیم، چرا مردم مرا کوچک میشمارند؟ چرا به من احترام نمیگذارند؟
حکیم لحظهای اندیشید و کیسهای کوچک از جیبش بیرون آورد. سنگی قیمتی در آن بود. آن را به مرد داد و گفت:
– این سنگ را بگیر و به بازار برو. بپرس چقدر میخرند، اما آن را نفروش.
مرد به بازار رفت. ابتدا به سبزیفروشی رسید. سبزیفروش گفت:
– این سنگ ارزش خاصی ندارد. حاضرم یک کیلو سبزی به تو بدهم.
سپس به آهنگری رفت. آهنگر گفت:
– شاید برای کوبیدن چیزی به کار آید. در عوضش یک تکه آهن به تو میدهم.
سرانجام مرد به جواهرفروشی رفت. جواهرفروش با دقت به سنگ نگاه کرد و گفت:
– این سنگ بسیار گرانبهاست. حاضرم تمام داراییام را برایش بدهم.
مرد حیران نزد حکیم بازگشت و ماجرا را تعریف کرد. حکیم لبخندی زد و گفت:
– ارزش تو مانند این سنگ است. اگر خودت را نزد کسانی ببری که قدر تو را نمیدانند، کوچک میشوی. اما اگر نزد دانایان و آگاهان باشی، ارزش واقعیات نمایان میشود.
سپس افزود:
"ارزش هر انسان، بهاندازه چیزی است که آن را نیکو میداند."
👳 @mollanasreddin 👳
#ضربالمثل
«چپ اندر قیچی »
برش کاری یکی از اصول اولیه یک خیاط خوب است ، اگر پارچه خوب بریده شده باشد، دوختن آن آسان است برای همین کسی که با قیچی خوب کار میکند ،تمیز و صاف پارچه را برش میدهد کار را برای خیاطی آسان میکند اما امان از کسی که وقت برش پارچه مهارت لازم یا دقت کافی را نداشته باشد، کج میبرد و پارچه را حرام میکند
اصطلاح چپ اندر قیچی برای هر چیز کج و معوج و هر چیز بی نظم و ترتیب به کار میرود.
👳 @mollanasreddin 👳
خار و میخک - قسمت ۱۶.mp3
22.84M
🎙#روایت_شب| مزدوران صهیونیسم
🔸صهیونیستها با استخدام مزدور دنبال این بودند که فعالان فلسطینی را تحت نظر قرار دهند و از آنها باجگیری کنند...
🖼قسمت شانزدهم کتاب خار و میخک، نوشتۀ شهید یحیی سنوار
👳 @mollanasreddin 👳
... و شـاید پاییز
حکایتِ عشقِ زنجیروارِ برگهاست
هرکدام به خاطرِ دیگری
خودشان را به زمین میاندازند
و صدای خشخش خرد شدنشان در زیر پای ما آخرین پچپچهای دوستت دارم است ...
صبحتون قشنگ
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
گفتم: سلام!
آمدهام تا دوباره بنویسمت
و هیزم کلمه ریختم آنجا
گفتم: میخواهم بدانم نون نامت
چه گونه بر تنور حس امروزم میچسبد
و امروز نبضم
چه انفجاری خواهد داشت
وقتی بگویم دوستت دارم...
میخواهم دوباره بچینمت
ای میوهٔ رسیدهٔ کامل
ای اتفاق هر نفس افتادنی
ای گوشت شیرین خالص تابستان
میخواهم دوباره بخوانمت
تا دوباره خواندنت را
پرندگان مهاجر ترانهٔ اشتیاق وطن کنند
و آسمان غروب پاییزی
یکسره کهکشانی از ترانه و پرواز شود
گفتم: سلام
آمدهام تا دوباره بخوانم
شاید سطری شگفت
ناخوانده ماند، گلاویز حافظهام شود
و بخواهد بداند که
خوانده بودهامش از این یا نه
و یا نوشته بودهامش اصلا؟
یا از پرندهای شنیده بودهامش.
سلام..! سلام..!
آمدهام تا دوباره حفظت کنم
بخوانمت،
شب
روز
بیداری
رویا
ای درس سخت ناآموختنیِ زیبا....
#منوچهر_آتشی
👳 @mollanasreddin 👳
#داستانک
بهم گفت عشق مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی می بازه. بازی عشق مساوی نداره. یا می بری یا می بازی. بگو ببینم تو عاشقی بردی یا باختی؟
تو چشماش خودم رو نگاه کردم و گفتم می دونی اولین بار کِی دستش رو گرفتم؟ تو بازی « نون بیار کباب ببر»!
سال آخر دانشگاه همه بچه ها دور هم تو کافه جمع شده بودیم. بعضیا تخته بازی می کردن ، بعضیا شطرنج و بقیه هم دوز ! فقط من و اون بودیم که نشسته بودیم و بازی بقیه رو می دیدیم. بهش گفتم چرا بازی نمی کنی؟ گفت این بازی ها رو دوس ندارم. دلم بازی های قدیم رو می خواد. گفتم مثلا چی؟ گفت مثلا نون بیار کباب ببر! دستم رو گرفتم رو به روش. دستش رو گذاشت رو دستم. تو چشماش زل زدم. خندید و دستش رو کشید. گفت نزدی رو دستم... باختی. دلم می خواست بهش بگم آخه کدوم احمقی می زنه رو همچین دستی... نگفتم. دستش رو گرفت جلوم... دستم رو گذاشتم رو دستش.باز تو چشماش نگاه کردم.زد رو دستم و خندید.گفت باختی. یه بار زد،دو بار زد،سه بار زد.بعدش گفت اصلا بازی رو بلدی؟ باید دستت رو بکشی من نتونم بزنم! گفتم می دونم. گفت پس چرا دستت رو نمی کشی؟ گفتم نمی دونم! دستم رو گرفت گذاشت رو دستش و تو چشمام نگاه کرد. دیگه نزد رو دستم. دیگه نگفت باختی. دستم تو دستش موند. فهمید برای بردن بازی نمی کنم.
درست میگی رفیق عشق مثل بازی می مونه ولی نه بازی آدم بزرگا... نه بازی که یکی می بره و یکی میبازه. تو بازی عشق اگه به بردن فکر کنی باختی!!! اگه بزنی رو دستش، اگه دستت رو بکشی باختی!!! تو بازی عشق باید صبور بود.باید گذشت کرد.
#حسین_حائریان
👳 @mollanasreddin 👳
#تیکه_کتاب
دیشب به خودم گفتم: شعور یک گیاه در وسط زمستان، از تابستان گذشته نمیآید، از بهاری میآید که فرا میرسد.
گیاه به روزهایى که رفته، نمیاندیشد ، به روزهایى میاندیشد که میآید ، اگر گیاهان یقین دارند که بهار خواهد آمد، چرا ما انسان ها باور نداریم که روزی خواهیم توانست به هر آنچه میخواهیم، دست یابیم؟
📕 #نامه_های_عاشقانه_یک_پیامبر
✍🏻 #جبران_خلیل_جبران
👳 @mollanasreddin 👳
ملانصرالدین👳♂️
⭕️ مرکز فرهنگی رسانهای هاتف برگزار میکند: 💠 مسابقه بزرگ کتابخوانی 🔹 با موضوع منطق مقاومت 🔸 همرا
📚📚📚📚📚📚📚📚
🛎راستی🔻🔻🔻🔻🔻🔻
📣مسابقه یادت نره
📚📚📚📚📚📚📚📚📚
#دیالوگ_های_ماندگار
ما در هر گوشه خیابان
و هر خونهای گناهی کشنده میبینیم.
فقط تحملش میکنیم چون عادی شده...
🎥 Se7en
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از طریق المهدی
📣 اطلاعیه | طریق_المهدی 🚩
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
طریقُالمهدی مسیری برای همدلی ایران و ایرانی برای نصر و حمایت از جبهه مقاومت
💠يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ يَنصُرۡكُمۡ وَيُثَبِّتۡ أَقۡدَامَكُم
🔻امام خامنه ای حفظهاللهتعالی
بر همهی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزبالله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند.
📌در سراسر مسیر خادمین عزیز در مواکب آماده جمعآوری کمکهای نقدی شما مردم صالح و مومن، برای جنگزدگان فلسطین، لبنان و سوریه هستند.
🗓 سه شنبه:۲۰ آذر ۱۴۰۳
⏱ آغاز پیاده روی: ساعت ۱۵
🚏مکان: بلوار پیامبر اعظم شهر مقدس قم
( از عمود ۱۲ تا مسجد مقدس جمکران )
🤝مشارکت در هزینه های برنامه طریق المهدی شامل هزینه های آب، فضاسازی، سیستم صوت و ... تمام مسیر:👈
💳|
5892 1070 4515 1308روی شماره بزنید کپی میشود. 🇸🇾🇱🇧🇵🇸🇮🇷تا جان در بدن داریم؛ هستیم بر آن عهد که بستیم✊ #امام_زمان #فلسطین #سوریه #لبنان ✨طراح: برادر شاه رفعتی 👈 قرار عاشقان بقیة الله الاعظم، سهشنبه ها عصر، بلوار پیامبراعظم قم @tariq_almahdi
📝 چند جایگزینِ فارسی
● گیشه ☜ باجه
● لایتناهی ☜ بیپایان
● لجاجت ☜پافشاری
● کسوت ☜ پوشش
●کتمان ☜پنهانکاری
●کیبرد ☜صفحهکلید
●لایموت ☜نامیرا
●لااقل ☜دستکم
#غلط_ننویسیم
#جایگزینی
👳 @mollanasreddin 👳
#متن_خاص
ای کاش کودک بودم ...
دلم به شانه هایِ بابا
و آغوشِ مادر گرم بود ...
غمِ بزرگم ، اسباب بازیِ محبوبم بود ،
که در چاهِ فاضلاب افتاد ...
و داغِ بی پایانم ؛
ماهیِ مرده ای بود ، که توی باغچه به خاکش سپردم ...
کاش کودک بودم ... و از فریب و بدی ها سر در نمی آوردم ،
درست شبیهِ زمانی که بزرگترها به هوایِ آمپول و دکتر ، مرا با خودشان به مهمانی و خرید نمی بردند ...
من هیچ نمی فهمیدم ...
و گاهی نفهمیدن ، بزرگترین نعمت است ...
کاش دوباره کودک می شدم !
در روزگاری ؛
که شانه های مردانه هم زیرِ بارِ اندوه ، کم می آورد ...
خسته ام ...
خیلی خسته ...
مرا به کودکی ام برگردانید ...
👳 @mollanasreddin 👳
#معرفی_کتاب
رمان «خاله تولا» (۱۹۲۱) سرنوشت زنی به نام «تولا» است. تولا با خواهر کوچکترش، رزا، همراه دایی کشیشان زندگی میکنند.
تولا شخصیتی جدّی، قاطع و خیرخواه دارد. او باوجود زیباییاش بسیار ساده و تحتنفوذ خواهرش است. مردی به نام رامیرو به رزا علاقهمند میشود و تولا مقدمات ازدواج خواهرش را فراهم میکند. همچنین رزا با تشویق و نصیحت خواهرش باردارد میشود.
👳 @mollanasreddin 👳
#طنز_جبهه
يك تانك افتاده بود دنبالش.
معلوم نبود چطوری آن جلو مانده؛
آر پی چی زنها را صدا زدند.
آنقدر شليك كردند كه تانك منفجر شد.
پسر كه به خاكريز رسيد، پرسيديم كجا بودی؟
گفت: «ديشب كه رفتيم جلو، خوابم برده بود. تقصير مادرمه؛ از بس به ما زور میكرد سرشب بخوابيم، بد عادت شديم.
👳 @mollanasreddin 👳