eitaa logo
✍بغضِ قلم🥀
75 دنبال‌کننده
132 عکس
57 ویدیو
0 فایل
شعر و دلنوشته‌های منتظر و منتخب نا‌ب‌ترین اشعار معاصر
مشاهده در ایتا
دانلود
بس‌که آن‌لبخندِ سحر دل‌فريبي ساخته‌است آدمي مثلِ من از دنيا به‌ سيبي ساخته‌است... خاکيان بالاتر از افلاکيان مي‌ايستند عشق از آدم چه موجودِ غرييبي ساخته‌است... دوستي در پيرهن دارم که با من دشمن‌است اعتماد از من براي من رقيبي ساخته‌است... زَهر مي‌نوشاند و من شهد مي‌پندارمش عقلِ ظاهربين ،چه ترديدِ عجيبي ساخته‌است هر چه مي‌بارد بر اين صحرا نمي‌رويد گلي چشمِ شور از من چه خاکِ بي نصيبي ساخته‌است... من دواي دردِ خود را مي‌شناسم روزگار از دلِ بيمارِ من ديگر طبيبي ساخته‌است... دل به شادي‌هاي بي مقدارِ اين عالم مبند زندگي تنها فرازي در نشيبي ساخته‌است...
دیدمت چشمِ تو جا در چشم‌های من گرفت آتشی یک لحظه آمد در دلم دامن گرفت... آنقدر بی‌اختیار این اتفاق افتاد که این گناهِ تازه‌ی من را خدا گردن گرفت... در دلم چیزی فرو می‌ریزد آیا عشق نیست؟ این که در اندامِ من امروز باریدن گرفت... من‌که‌هستم؟او که‌نامش‌را نمی‌دانست‌که‌بعد رفت‌و زیر سایه‌ی یک"مرد" نام "زن"گرفت... روزهای تیره و تاری که با خود داشتم با تو اکنون معنی آینده‌ی روشن گرفت... زنده‌ام تا در تنم هرمِ نفس‌های تو هست مرگ می‌داند: فقط باید تو را از من گرفت... روحش_شاد
دلم برای تو و شعرِ تازه‌ات تنگ است دلم هواییِ آن لهجهٔ خوش‌آهنگ است... من از خودم، به دلم می‏گریزم آری من منی‌که‌عقل‌و دلم‌سال‏هاست‌در جنگ است... قبا به قدِ من ای عقلِ پابرهنه مدوز برای قامتِ ما،‏این لباس‏ها تنگ است... برای متهمانِ ردیفِ اول عشق قبولِ مصلحت‏ اندیشی و خرد ننگ است... هنوز پرسه زدن در نگاهِ او خوب است هنوز سادگیِ چشمِ یار،‏خوش‏رنگ است... چه دیر می‏گذرد لحظه‌های آمدنش همیشه عقربهٔ انتظارها لنگ است...
بعدِ تو شیرین زبانیِ کسی خامم نکرد بچه آهو بودم اما هیچ‌کس رامم نکرد... ناله‌ی فهرستی از صد آرزوی مرده‌ام دفترِ تقدیر نامردانه اعلامم نکرد... با خیالت در حرای شعرها جا مانده‌ام وحیِ عشقم که خدا بر قلبت الهامم نکرد... "لن تنالوا البرَّ حَتّی تنفقوا ممّا تحب..." چشم‌های مُنعِمت یک لحظه اطعامم نکرد... متهم،به قتلِ احساسات پاک و ساده‌ام شاکیم از دستِ تقدیری که اعدامم نکرد...
16.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کشور سبز و وسیعِ دلِ بی خار و خَسم بی‌تو مُستعمره‌ی دولت بدخواهان شد
هدایت شده از نفس تازه
شهدِ شهادت بر لبش اعجاز می‌کرد افسانه‌ای با ربِ خویش آغاز می‌کرد... در پیله‌مردن‌کسرِ شأنش‌بود،زیرا پروانه بود و صحبت از پرواز می‌کرد... ✍حسن‌کریم‌زاده 📓شهدِ_شهادت ✓💔 ایتا: https://eitaa.com/NafaseTazeArdakan تلگرام: https://t.me/NafaseTazeardakan ارتباط با ادمین: 🆔 @NafaseTazehA
من‌بابِ ادب چهره ز میْ پوشیدم در می‌کده‌‌ها به کارِ وی کوشیدم... تا «مرگ در آیینه» نصیبم بشود از جامِ شهادت قدحی نوشیدم... ✍حسن‌کریم‌زاده 📓مرگ‌_در‌_آیینه 💔ایران‌تسلیت
هم روسری‌ات بـه‌پشتِ سر افتاده هم موی تو تا قوسِ کمر افتاده... لاحول و لا قّوه الاّ باللّه اسلام دوباره در خطر افتاده..!
روی گرداندی و بر ما یک نگاه انداختی روی گرداندی و ما را یادِ ماه انداختی... روی گرداندم ببینم شب سر بام کِه‌ای کیٖ به‌جز ما را به‌این روزِ سیاه انداختی...
پی به‌رازِ سفرم برد و چنان ابر گریست دید باز آمدنی در پیِ این رفتن نیست... همه گفتند "مرو" دیدم و نشنیدم‌ِشان مثل این بود به‌یک رود بگویند: بایست..! مفتضح بودن از این‌بیش که‌در اولِ قهر فکر برگشتنم و واسطه‌ای نیست که‌نیست... در جهانِ تهی از عشق نمی‌مانم چون در جهانِ تهی از عشق نمی‌باید زیست... دهخدا تجربه‌ی عشق ندارد ورنه معنیِ«مرگ»و«جدایی»به‌یقین هردو یکی‌ست...
13.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواهشاً لب وا بکن از شِکوِه اما جانِ خود با سکوتت، در سرم بازارِ مِسگرها نساز....
امـروز پشتِ پنجـره، گلـدان گذاشتم از غصه سر به نرده‌ی ایوان گذاشتم... دست و دلم به شعر نمی‌رفت مدتی! عکسِ تو را کنارِ قلم‌دان گذاشتم... شعرآمدو توآمدی‌و خط‌به‌خط‌به‌خط اسـمِ تـو را نوشتـم و باران گذاشتـم..! با طعــمِ قهوه‌ای که نخـوردم کنارِ تو بر ذهن‌میزِخسته دو فنجان گذاشتم... عطــرِ تو را برای غــمِ روزهـــای عید شــالِ تـو را بـرای زمســتان گذاشتـم... ازگریه‌خیس‌وخالی‌ام‌امشب‌که‌نیستی ☂ چتــرِ تو را کنارِ خـیابان گذاشتـم... عشقت مرا به‌حاشیه‌رانده‌ست ازخودم این‌گــونه شد که‌سـر به‌بیابان گذاشتـم... ایتا: https://eitaa.com/NafaseTazeArdakan تلگرام: https://t.me/NafaseTazeardakan ارتباط با ادمین: 🆔 @NafaseTazehA