#دانستنی_های_قرآنی
#آیات_مهدوی
✨دانستنی های مهدوی مناسب کودکان و نوجوانان_۳۰
سلام نازنین های زیباااا خوبیین ان شاءالله😇
دوباره براتون یه آیه ی قشنگ و جالب آوردیم پس تا پایان پیام همراهمون باشین😚👇
✨امروز آیه ۶۹ سوره زمر
📖وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا
{و زمين به نور پروردگارش روشن گردد}
🌱امام صادق (علیه السلام)درباره ی این آیه می فرمایند: (پروردگارِ زمین)یعنی(امامِ زمین) که بعد از ظهورش مردم از نورش بهره میبرند.
بچه های جووون منظور این آیه اینه که وقتی امام زمانمون✨ بیان با خودشون همه ی خوبیها /پاکیها/عدالت/زیبایی/عشق/و نور میارن و همه ازین بابت خوشحال و خوشبخت میشن و به آرامش واقعی😍می رسن ....پس خداوندِ مهربونمون امام مهدی علیه السلام رو بعنوانِ👈جانشین خودشون روی زمین انتخاب کردن که میشه بگیم پروردگار زمین یعنی کسی که دستورات و فرمان های خداوند رو با اجازه و کمک خداوند کامل و درست اجرا می کنه😍🤗
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
🍃 این قسمت: انتخاب رشته عمه
🍃 پیام اخلاقی: تصمیم گیری بر اساس اهداف واقع بینانه
#پسر_را_جسور_بار_بیاورید❗️
آیت الله حائری شیرازی : پسر باید جسور بشود، باید پرجرأت بشود. مرحوم آقای آمیرزا نور الدین [حسینی الهاشمی]، بچه هایش را اینطوری تربیت می کرد. باغ داشت، در باغ زندگی می کرد. می گفت: «یک شیر بچه می خواهم که برود فلان جا، آن دفتر من را بیاورد». دفتر را گذاشته بود گوشه باغ و بچه شب تاریک باید برود بیارورد!
پسر است؛ باید خطر کند. باید در تاریکی برود. باید به این امور عادت بکند. پسر اگر سوسک می بیند بترسد، چه فایده دارد؟
خود آقای آمیرزا نورالدین مار را با دمش می گرفت؛ مارهای بزرگ و کوهستانی! دم مار را می گرفت و می چرخاند، بعد به بچه ها می گفت بیایند با این مار بازی کنید. بچه ها باید دست بزنند به مار تا جرأت پیدا کنند.
——————————————————
*مرحوم آیت الله العظمی سید نورالدین حسینی الهاشمی، پدر همسر آیت الله حائری شیرازی و از علمای بزرگ فارس بودند.
@montazer_koocholo
#داستان_های_شگفت_انگیز_از_کودکی_امام_زمان
#داستان_تولد_تا_امامت_امام_زمان
💭حدود #پنج_سال میشد که قاصدک در آن خانه بود و روزبهروز علاقه و ایمانش به آن کودک نورانی زیادتر میشد. 😍دوست نداشت هیچوقت او ناراحت و غصهدار شود؛ ❤️
اما روزی رسید که دید اشک از چشمهای قشنگ او جاری است😔 و آن روزی بود که پدر بزرگوارش به دست دشمنان بدجنس به شهادت رسید.😭
جنازه پدر را آماده کردند که بر آن نماز📿 بخوانند.
📌قاصدک دید هر کس میآید به عموی کودک نورانی تسلیت میگوید و مثل اینکه همه منتظر بودند که او برجنازه نماز📿 بخواند🙂
قاصدک از عموی کودک نورانی🌟 خوشش نمیآمد، چون مرد خوبی نبود و از اینکه او میخواست بر جنازه پدر نماز بخواند، بسیار ناراحت بود.☹️
🔖عموی کودک پیش آمد تا نماز📿بخواند. تا خواست اللهاکبر🗣 نماز را بگوید، قاصدک دید که آن کودک نورانی🌟 جلو آمد و لباس عمویش را گرفت و گفت: ای عمو! کنار برو که من باید بر جنازه پدرم نماز بخوانم.😇
✨قاصدک میدانست که یکی از پیامبران بزرگ🌟 هنگامیکه در گهواره بود، با مردم سخن میگفت و در کودکی پیامبر خوب خدا 💫شد و از اینکه خود نیز با چشمش دید که کودکی نیز همانند آن پیامبر خدا 🌞در کودکی به امامت رسیده است، خوشحال شد.🤩
🔺حالا بعد از گذشت سالهای زیاد⏱، هنوز تمام قاصدکهای دنیا و تمام بچههایی که داستان قاصدک را شنیدهاند، منتظر آمدن او هستند که همانطور که تولد و امامت او را جشن گرفتند🎊، آمدن و ظهورش را نیز جشن بگیرند،🎉🎈 آنهم بهترین و بزرگترین جشن دنیا.❤️
#پایان☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
🍃این قسمت: مسابقه بچه ها
✨ پیام اخلاقی: استفاده درست از وسایل
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#داستان
امام #صادق_ع
#روز_زیارتی
#سه_شنبه
فراموش کردی... 🤔
در چوبی را هل داد. در باز شد. وارد حیاط شد. بز سیاه که زیر درخت انجیر بسته شده بود، با دیدن او مع مع کرد. «ابامُهزَّم لبخند زد و جلو رفت. دوتا گوش بز را توی دستهایش گرفت. گوشهای بلند بز، مثل دو تکه ی نمد بود، سلام بر خوشگل گوش نمدی ام! مثل این که گرسنه ای، آره؟ بعد رفت مقداری علف از کنار انباری حیاط برداشت و جلوی بز گذاشت. مادرش در خانه را باز کرد. کوزه ی آب را از گوشه ی ایوان برداشت. نگاهی به پسرش ابومُهزَّم کرد. ابومُهزَّم سلام کرد. مادر با اخم، آهسته لبش جنبید. از دست پسرش ناراحت بود و رفت توی خانه. ابومُهزَّم نگاهی به شاخه های درخت انجیر کرد. انجيرها هنوز سبز بودند. آن وقت از پله ها بالا رفت. کم کم داشت هوا تاریک می شد. مادر چراغ را روشن کرد. بعد رفت توی ظرف بزرگ گلی، مقداری آرد و آب ریخت و جلوی چراغ نشست. ابومُهزَّم کتاب را از زیر لباسش بیرون آورد و روی تاقچه ی گلی گذاشت. آرام آمد کنار مادر نشست. نگاهی به مادر کرد. هنوز اخمهایش توی هم بود: «سلام مادرجان!» 😍 و سرش را جلو برد و صورت مادر را بوسید. مادر با اخم گفت: «خودت را لوس نکن!» بعد صورتش را به طرف دیگر گرفت، تا لبخندش را پسرش نبیند. مادرجان ببخشید! از کار صبحم معذرت می خواهم و دوباره مادر را بوسید.😘 رفتارت درست نبود؛ آن هم جلوی دیگران! صبح سر موضوعی عصبانی شده بود و بر سر مادرش فریاد کشیده بود. بعد متوجه خدمت کار دم در شد. خدمت کار امام صادق علیه السلام بود. پیغامی برایش آورده بود. ابومُهزَّم گفت: «می دانم مادر! اشتباه کردم. 😔
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo
#دانستنی_های_قرآنی
#آیات_مهدوی
✨دانستنی های مهدوی مناسب کودکان و نوجوانان_۳۱
سلام گلدونه های مهربووووون 😍 الهی که امروزتون پر از شادی باشه💚😊
این آیه ی مهدوی و قشنگ رو ببینید👇
✨این هفته: سوره اعراف آیه ۱۵۹👈
📖وَمِن قَوْمِ مُوسَىٰ أُمَّةٌ یهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یعْدِلُونَ
{و از میان قوم موسى جماعتى هستند كه به حق راهنمایى مىكنند و به حق داورى مىنمایند.}
🌱امام صادق(علیه السلام)در مورد این آیه میفرمایند: برخی از مومنین قوم حضرت موسی (علیه السلام)، جزو یاران و یاوران حضرت مهدی (علیه السلام) خواهند بود.
بچه ها تو قرآن عزیزمون ما داستانهایی داریم که مثلا یه آدمی که قبلا از دنیا رفته به خواست و اجازه خدا دوباره به دنیا برگشته😃
و حالا تو این آیه هم اومده که بعضی از یاران حضرت موسی علیه السلام موقعی که امام زمانمون ان شاءالله ظهور کنن به دنیا بر میگردن و به حضرت مهدی علیه السلام کمک میکنن😍 آخه بچه ها جون حکومت امام زمانمون یه حکومت جهانی هستش و از همه مردم خوب دنیا و تمام دین های آسمانی میتونن توی سپاه ایشون باشن🤗😍
ثروتمند مغرور(1).mp3
21.07M
#یا_رسول_الله
#هفته_وحدت
#دعای_عهد
🌹#ثروتمند_مغرور🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
#عمو_قصه_گو
🗣قرائت : #سوره_احزاب آیه۲۰ تا ۲۲
🎶تدوین : ____
📚منبع : پیامبر و قصه هایش
@montazer_koocholo
#داستان_های_شگفت_انگیز_از_کودکی_امام_زمان
این داستان : #من_مهدی_(عج)_را_دیدم.😍
🌟خبر مثل باد به این سو و ان سوی شهر قم رفت، این به ان گفت، بقال به مشتری نانوا به ارد فروش،کشاورز به میراب و همسایه به همسایه،
🍁مردم به هم می گفتند: شیخ احمد اسحاق قمی از شهر #سامرا برگشته، و اکنون در مسجد امام است.✨
🌚شب شد ماه درشت و زیبا 🌛وسط باغ اسمان ایستاد، ستاره های زیادی🌟 دور تا دورش جمع شدند ، قمی ها یکی یکی و چند تا چند تا چراغ به دست به طرف مسجد🕌 امام که نزدیک مرقد بی بی معصومه بود رفتند.
در مسجد هرکس چراغش🔮 را به میخ هایی که به در بود اویزان کرد. چند نفر هم که با الاغ 🐴و اسب امده بودند ، انها را توی طویله مسجد بردند و افسارشان را به تیرک های چوبی بستند.
#شیخ_احمد دم در مسجد به همه خوش امد میگفت، یکی دستش را میبوسید،😘 یکی سرش را !
یکی هم با بغض گفت: حتما امام #یازدهم را چند بار دیده ایی ، خوش به حالت شیخ، کاش، ما به سامرا امده بودیم!😭
خادم پیر مرقد حضرت معصومه سراسیمه توی بغل شیخ احمد پرید و گفت: الهی شکر که نمردم و زائر امام حسن عسکری را زیارت کردم. و عطر امام یازدهم را بو کردم😍
#شیخ_احمد روی منبر نشست و با صدای بلندی گفت: بسم الله الرحمن الرحیم، سلام بر مردم قم🖐 که شیعه ی ال محمد و علی هستند 👌و نان حرام نمیخورند، دروغ نمیگویند، کارنادرست بلد نیستند، و دل امام عزیزشان را با حرف های زشت نمیشکنند،👌
ابوالحسن پشم فروش داد زد : برای سلامتی اقا امام حسن عسکری بلند صلوات بفرستین
صدای صلوات بلند شد.🌹
بعد همه به دهان شیخ زل زدند، شیخ چند ماه بود که به سفر زیارتی رفته بود، و بعد هم وارد سامرا شده بود و از امام یازدهم حرف های زیادی داشت.💫 اگر تا صبح حرف میزد مردم با جان و دل میشنیدند، 😇
پیش از ان که به حرف هایش ادامه دهد به گریه افتاد، مردم با تعجب گفتند:؛ ای شیخ چرا گریه میکنی🤔
شیخ گفت : چیزی نیست، ناگهان یاد امام و پسر عزیزش افتادم دلم کباب شد😔، کاش بیشتر در سامرا میماندم و از پسر دلبند امام حسن عسکری که نامش #مهدی💚 است
سوال های بیشتری میپرسیدم ، حالا نوبت مردم بود که صدایی گریه شان بلند شود....
#ادامه_دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: جوونی کجایی که یادت بخیر!
پیام اخلاقی: اهمیت رشد بدن
#داستان
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
سیب🍎
گنجشکها🐦 روی درخت بزرگ حیاط🌳شلوغ کرده بودند. هوا بهاری بود، نسیم خنکی💨 می وزید. چند نفر از دوستان و آشنایان، در خانه ی ✨امام رضا علیه السلام مهمان بودند✨امام از اتاق مهمانان بیرون آمد. وقتی در ایوانِ خانه پا گذاشت، صدای جیک جیک بچه پرستوها را شنید. به سقف ایوان چشم دوخته مدت ها بود که پرستویی بر سقف چوبی ایوان، لانه گذاشته بود. ✨امام علیه السلام هر وقت که از آن جا رد می شد، به لانه ی پرستو نگاه می کرد و خوشحال می شد☺️ حالا دیگر جوجه هایش کمی بزرگ شده بودند. ✨امام دید که پرستوی مادر از راه رسید. جوجه های گرسنه، دهانشان را از هم باز کردند، پرستوی مادر غذا در دهان یکی گذاشت و دوباره به آسمان پرواز کرد،✨امام علیه السلام لبخند زد و به حیاط رفت. وضو گرفت. موقع برگشتن، در گوشه ی حیاط نگاهش به چیزی افتاد، کمی ایستاد و با تعجب به آن خیره شد، بعد جلو رفت و آن را برداشت. خیلی ناراحت شد. سرش را چندبار با افسوس تکان داد و از ناراحتی روی پله ی ایوان نشست. مهمانها که منتظر برگشتن✨امام عليه السلام بودند، از دیر کردن او نگران شدند😥یکی از دوستان جوان امام، که از لای در متوجه امام شده بود، بیرون آمد:
سرورم! چرا داخل نمی شوید؟✨امام ساکت بود. جلوتر آمد و نگاهی به چهره ی امام انداخت: سرورم! چیزی شما را ناراحت کرده است؟✨امام علیه السلام سیب نیم خورده یِ🍎توی دستش را نشان داد و گفت: چه کسی این میوه را اینطوری خورده؟ مرد جوان صدایش را بلند کرد: چه کسی این میوه را این طور خورده
مهمان ها از اتاق بیرون آمدند. مرد جوان، سیب نیم خورده🍏را از امام گرفت و باز حرفش را تکرار کرد: این سیب را کی خورده؟🤔 یکی از آنها دست بر سینه گذاشت و گفت: مولایم! از شما عذر می خواهم... من این سیب را خورده ام😓
✨امام علیه السلام از جا بلند شده رو به او کرد و گفت: چرا اسراف می کنی؟ چرا قدر نعمت های خداوند را نمی دانی و به آن بی اعتنایی؟😔 مگر نمی دانی خدا اسراف کاران را به سختی عذاب می دهد؟😡 مرد باز دست به سینه ایستاد و از امام معذرت خواهی کرد🙏 امام علیه السلام با مهمان ها به اتاق برگشت. وقتی همه در جای خود نشستند، امام رو به آنها کرد و گفت: دوستان من! وقتی که به چیزی نیاز ندارید، بیهوده آن را تلف نکنید و اگر خودتان به آن احتیاج ندارید، به کسانی بدهید که به آن نیازمندند👌
@montazer_koocholo
#دانستنی_های_قرآنی
#آیات_مهدوی
✨دانستنی های مهدوی مناسب کودکان و نوجوانان_۳۲
سلام منتظر کوچولو های عزیز وقتتون بخیر باشه😊🌷بیاین که براتون آیه مهدوی آوردیم پس با دقت بخونییید🤗
✨این هفته: آیه ی ۱۰ سوره عنکبوت
📖وَلَئِن جَاءَ نَصْرٌ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ
{هنگامی که از سوی پروردگارت پیروزی رسد(مردمِ سست ایمان) می گویند: «ما هم با شما بودیم»(و در این پیروزی شریکیم)}
🌱امام صادق(علیه السلام) فرمودند: منظور از نصرت پروردگار، حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
👈بچه ها جووون دورانِ ظهور خیلی خوبه و مثلِ بهشت میمونه😍امام مهدی علیه السلام هم خیلی مهربون هستن خیلیها میخوان نشون بدن که مثلا به امام کمک کردن تا ظهور بشه...😏
در واقع میخوان برای خودشون افتخار کسب کنن حتی اونهایی که ایمانشون ضعیف بوده و اصلا امامزمان رو یاری نکردن بعد از ظهور میگن که ما هم تو این پیروزی شریکیم...😄
بچه ها ما اگر حرفِ امام زمانمون و گوش کنیم مطمئن باشید که ما امام رو کمک کردیم و در پیروزیهای حضرتِ مهدی واقعا شریک میشیم ان شاءالله☺️🤚
@montazer_koocholo
#داستان
امام #حسن_عسکری_ع
#روز_زیارتی
#پنجشنبه
🔻در آن زمانى كه امام حسن عسكرى🌟 صلوات اللّه عليه در زندان معتصم عبّاسى👺 قرار داشت ، مامورین زندان 👮♀، انواع و شكنجه هاى جسمى و روحى را براى حضرت انجام میدادند😔
🌕روزى عدّه اى از جاسوس ها و مامورين حكومتى👮♀ ، به زندانبان امام حسن عسكرى🌟 عليه السلام گفتند: تا مى توانى بر او سخت گيرى كن و او را تحت فشارهاى گوناگون قرار بده .😢
زندانبان - كه اسمش به نام صالح بن وصيف بود گفت : نمى دانم چگونه و با چه وسيله اى او را تحت شكنجه و فشار قرار بدهم !😏
همين دو سه روز قبل ، دو نفر از افراد فاسد👺 و خیلی بد را برای شكنجه و آزار او به زندان فرستادم .
🔖اما هر دو نفرشان دگرگون شدند 🙃و اهل نماز و روزه و عبادت 📿قرار گرفتند😄، آن هم با حالتى عجيب و حيرت انگيز!
وقتى از ان دو نفر سوال کردم که چرا شما دو نفر نتوانستيد آن مرد را تحت فشار قرار دهيد و او را منحرف كنيد؟🤔
🔸گفتند: تو فكر مى كنى كه او يك مرد عادى است 🤗
او به طور دائم روزه مى گيرد و نماز📿 به جا مى آورد و تمام شب مشغول عبادت و مناجات🤲 مى باشد و حاضر نيست ، سخنى به جز ذكر خدا بگويد،👌
🔻 هنگامى كه نزد او مى رفتيم تمام بدن ما به لرزه مى افتاد 😯و حالات او، ما را نيز دگرگون كرد.😉
🔻وقتى مامورین حكومت ، اين مطالب را از زندانبانِ امام حسن عسكرى عليه السلام شنيدند با سرافكندگى ساکت شدند و برگشتند..☺️
📚 چهل داستان و حدیث از امام حسن عسکری
نوشته: عبد الله صالحی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: دل درد اقا فرهنگ
پیام اخلاقی: اهمیت شست و شو
#داستان_های_شگفت_انگیز_از_کودکی_امام_زمان
قسمت دوم : من مهدی (عج) را دیدم.
🔻چند لحظه بعد وقتی همه ساکت شدند، شیخ دست به ریش خود گذاشت، چند صلوات🌷 از انها گرفت و گفت : 🌕روز اول وقتی از ایشان پرسیدم جانشین شما کیست🤔، امام به اتاق دیگر رفتند، پسر سه ساله ایی💚 را بر دوش خود کشیدند و برگشتند، ان پسر انقدر زیبا 🌟و نورانی بود که صورتش مثل ماه شب چهارده🌛 میدرخشید،😍
امام حسن عسکری💫 رو به من کردند و فرمود: این کودک جانشین من است✨، که هم نام و هم کنیه پیامبر خداست⭐️. و با امامتش جهان پر از عدالت و دوستی میشود،🤩
ای احمد! پسرم مانند #حضرت_خضر ع در غیبت طولانی ⛅️خواهد بود تا که ظهور کند.☀️
🔻من با تعجب به کودک نورانی🌟 خیره شدم ، ایا برای اینکه قلبم به سخنان شما اطمینان بیشتری پیدا کند، دلیل محکمی دارید؟🤔
ناگهان ان کودک دوست داشتنی💚 به حرف امد و گفت: من جانشین خدا در روی زمین هستم،✨✨ کسی که از دشمنان خدا انتقام میگرد👌
ای احمد!تو مرا با چشمانت دیدی پس دنبال دلیل دیگری نباش !🌞
🔻قمی ها ساکت چشم به دهان شیخ احمد داشتند ، که شیخ ادامه داد:
من با خوشحالی زیاد😌 از خانه امام بیرون امدم ، اما دلم پیش ان پدر و پسر عزیز بود😇، نه خواب حسابی داشتم نه خوراکی.😞 شهر #سامرا زیر نظر ماموران خلیفه ترسناک شده بود😣 و ما مجبور بودیم یواشکی با اماممان دیدار کنیم 😔
☀️روز بعد دوباره به دیدار امام رفتم اما #مهدی علیه السلام در خانه نبود🙄
🔻به امام گفتم: ای پسر پیغمبر خدا✨ شما دیروز فرمودین که بعد از اینکه پسر امام شد از چشم ها غایب🌥 میشود،
ایا غیبت او طولانی است یا کوتاه؟ 🤔
🔻امام فرمود: غیبت پسرم طولانی است😢 ، تنها کسانی پیوندشان با ما قوی است💐، و قلب با ایمانی دارند،💐 بر دوستی او باقی می مانند ،😇
🔻ناگهان شیخ احمد عمامه از سر خود برداشت به سر خود زد😭 و گفت: ای وای چقدر دلم برای امام حسن عسکری و پسر دوست داشتنی اش تنگ شد😔 و دیگر نتوانست حرف بزند. مردم با تعجب شیخ احمد را نگاه میکردند.
#پایان_داستان_من_مهدی_عج_را_دیدم
📚 داستان هایی از زندگی امام زمان (عج) ، نوشته مجید ملا محمدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون #مثل_نامه
این قسمت: بنداز تو دومنم
#حدیث_گراف
#قسمت_چهل_و_دوم
✨پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
🌱یَفتَحُ مَدائِنَ الشِّرکِ
*حضرت مهدی علیه السلام (پس از ظهور) شهرهای شرک و کفر را فتح می کند.*
📚بحارالانوار، ج۵۱، ص۸۰
✨می شود ظهور و بعد
می رسد به ما موعود
🌟شهرِ کافران را او
یک به یک بگیرد زود
✨زیر پرچمش آیند
بندگانِ با ایمان
🌟با ظهورِ آن حضرت
زنده می شود قرآن
@montazer_koocholo