eitaa logo
دروس استاد احدی حفظه الله تعالی
108 دنبال‌کننده
44 عکس
10 ویدیو
136 فایل
این کانال جهت نشر دروس خارج فقه و اصول استاد می باشد. ارتباط با ادمین sd1251356@
مشاهده در ایتا
دانلود
دینی سعید: سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 ۹۷/۲/۳ ۹۸ منکر مطلب تواتر قرآن است. 4 مطلب فرمودند که در هر 4 تا مناقشه داریم: 1. در تعارض قرائتین مثل یطهرن و یطّهرن؛ هر دو قرائت تساقط میکنند مرجع عموم عام ( فأتوا حرثکم انی شئتم ) است و آیه ( فاعتزلوا النساء فی المحیض ) این عام را تخصیص می¬زند. نتیجه اش حرمت وطی حائض تا زمان انقطاع خون است. از آن به بعد حلال است و لو اینکه غسل نکند. در تمسک به عام در صورت شک در اجمال مخصص دو شرط لازم است: ‌أ. شرط اول: این است که مخصص مجمل مردد بین متباینین نباشد بلکه مخصص مجمل بین اقل و اکثر مردد باشد. ‌ب. شرط دوم این است که مخصص متصل نباشد بلکه مخصص منفصل باشد لکن اگر شک در مخصص به اعتبار این است که مردد بین متباینن است یا اینکه مخصص متصل است تمسُّک به عام جایز نیست. در اینجا شرط اول را دارد. یعنی شک ما در قرائت یطهرن و یطَّهَّرن می¬باشد. که مردد بین اقل و اکثر است. آیا اقل حرمت وطی تا زمان انقطاع دم است یا اکثر است. یعنی بعد از انقطاع دم تا زمان غسل حرمت وطی ادامه دارد لکن شرط دوم را ندارد زیرا مخصص مجمل متصل است و قبل از این خاص ما آیه ۲۲۲/بقره است ( و یسئلونک عن المحیض ... حتی یطهُرن ) و عموم ما آیه 223( ‌نسائکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنی شئتم ) در جایی که مخصص متصل باشد احتمال قرینیّت می¬دهیم. یا لا اقل شک در قرینیّت آن می¬کنیم. با این وجود نمی¬توان به عموم عام تمسک کرد زیرا خلاف قاعده است. لذا چگونه مرحوم آخوند مرتکب خلاف قاعده شده است؟‌ چون مخصص متصل ظهور عام را مجمل می¬کند. اجمال مخصص سرایت به ظهور عام می¬کند در جایی که دوران بین اقل و اکثر باشد لکن اگر دوران بین متباینین باشد مخصص متصل کاری به ظهور عام ندارد بلکه مسقط حجیّت ظهور است. یعنی این ظهور حجت نیست. 2. مطلب دوم آخوند این بود که فرمود: وقتی دو قرائت بر اثر تعارض تساقط کردند استصحاب بقاء حرمت وطی جاری است. جواب استاد به ایشان این است که در استصحاب باید وحدت قضیه متیقه و مشکوکه باشد. وقتی دم حیض قطع شد نمی¬داند آیا سیلان حیض از مقومات حرام است یا از حالات است اگر از مقومات حرام باشد وقتی از سیلان افتاد و خون قطع شد وطی او جایز است و لکن اگر از حالات باشد به انقطاع خون حرمت وطی باقی است لذا استصحاب معنی ندارد زیرا شبهه موضوعیه است. موضوع استصحاب محرز نیست که آیا سیلان از مقومات یا از حالات است. 3. مطلب سوم آخوند این است که می¬فرماید: ( إقرأ کما یقرأ الناس ) در عین حال مستلزم جواز استدال نیست زیرا بین جواز قرائت و جواز استدال ملازمه نیست. ممکن است که قرائت جایز باشد اما در فقه و فتوی حق نداریم به این قرائت استناد کنیم. و فیه: قرآن تبیان کل شی‌ء است. اگر استدلال به قرائات قرآن جایز نباشد تالی فاسد آن این است که قرآن نور نباشد تبیان حقایق نباشد. حیثیّت کاشفیت و ارائه را از قرآن سلب کنیم. 4. مطلب چهارم بنابر جواز استدلال قانون ترجیح و تخییر برای روایات است و در اینجا جاری نمی¬شود. اشکال ما این است که: اگر قراءات توسط معصومین علیهم السلام داخل در سنت محکیه است زیرا هر قرائتی فعل معصوم و سنت است لذا تعارض بین دو روایت شد نه دو آیه باید قانون همان ترجیح و تخییر همین جا بیاید. 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙️️️️📗📙📗📙📗📙📗📙️️️️ @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 ۹۷/۸/۳۰ ۲۸ از : اگر ادله حجیت خبرواحد شامل خبر سید شود لازم می اید و تخصیص اکثر قبیح و مستهجن است توضیح ذلک: محتوای خبر سید این است که اخبار احاد حجت نیست محتوای ایه نبا این است که اخبار احاد حجت است اگر این محتوا خبر سید را شامل شود معنایش این است که کلیه اخبار احاد حجت نیست الا خبر سید لازمه اش تخصیص اکثر می شود عنی مفهوم ایه نبا فقط یک خبر را شامل شود و بقیه اخبار احاد را خارج کند این جواب را پاسخ داده که: مفهوم ایه نبا اخبار احاد از زمان پیغمبر ص تا زمان سید مرتضی را حجت می کند و خبر سید مرتضی اخبار احاد از زمان سید تا روز قیامت را حجت نمی داند لذا تخصیص اکثر لازم نمی اید چون محتوای ادله حجیت خبرواحد با محتوای خبر سید مربوط به دو زمان است هیچ تعارض با هم ندارند و هر کدام مربوط به یک زمانی است و زمانها متفاوت اند یکی مال زمان پیامبرتا زمان سید است و یکی اززمان سید تا روز قیامت است لذاهیچگونه تنافی نیست. مرحوم اخوند مجددا اشکالی بر جواب خودش می کند می فرماید که این جواب لازمه اش خرق اجماع مرکب است چون علمای ما در باره حجیت اخبار احاد دو دسته اند: أ‌.یک دسته مطلقا اخبار احاد را حجت می دانند چه در زمان سید و بعدش و چه قبل از زمان سید ب‌.دسته دوم مطلقا خبر واحد را حجت نمی دانند اگر کسی بگوید در زمان سید به بعد حجت نیست ولی در زمان قبل از سید حجت است احداث قول ثالث است که موجب می شود و است وجه استحاله اش این است که اجماع مرکب معقد دارد یعنی هردو دسته بر روی یک حرف ایستاده اند وان قبل از زمان سید و بعد از زمان سید است یا می گویند اخبار احاد حجت است یا می گویند حجت نیست اما بین دو زمان تفصیل قائل نیستند هرکجا اجماع مرکب معقد داشته باشد حجت است و فقها به این اجماع توجه می کنند و مساله تعارض اجماعین را مطرح می کنند و راه حل پیشنهاد می کنند. همین اشکال خود را جواب داد که: منظورما از دو زمان حکم واقعی و حکم ظاهری است یعنی ادله حجیت خبرواحد اخبار احاد را از زمان پیغمبر تا اخرین روز دنیا حجت واقعی کرد و حکم واقعی اخبار احاد حجیت است اما اجماع سید مربوط به حکم ظاهری است که از زمان سید به بعد عدم عدم حجیت را می رساند بعد فرمود فتامل. خودتان هم فکر کنید. به تخصیص اکثر مرحوم شیخ درست است و قابل جواب نیست چون منظور از تخصیص اکثر تخصیص اکثر ازمانی نیست بلکه منظور از تخصیص اکثر تخصیص اکثر افرادی است و فقها قائل به تخصیص اکثر افرادی اند نه ازمانی مثال تخصیص اکثر افرادی: احل الله البیع الا الربا الا الغش فی المعامله الا جهل کالا الا شرکت های هرمی و .. اما گاهی می گوئیم اکرم زیدا کل یوم الا خمسه پنج شنبه نه این می شود ازمانی معمولا حجیت با تخصیص افرادی است نه ازمانی. منظور این است که اگرما خبر سید مرتضی را خارج کنیم یکی از افراد خبر واحد خارج شد ولی اگر خبر سید را حفظ کنیم افراد زیادی از خبرهای واحد خارج می شود دوران بین این دو تا خروج یک خبر است و خروج اکثر افراد. مقدم این است که اکثر افراد حفظ شود و ان یکی را کنار گذاریم پس ما محتوای ایه نبا را حفظ می کنیم که اخباراحاد حجت است و محتوای خبر سید را کنار می گذاریم. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫🔴🔵⚫🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙️️️️📗📙📗📙📗📙📗📙️️️️ @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 ۹۷/۹/۱۰ ۳۳ مرحوم شیخ اشکال دوم و تقریب دوم را به عنوآن اشکال سوم به حساب اورد. حاصل این اشکال این بود که ادله حجیت اخبار مع الواسطه را شامل نمی شود چون لازم می آید که سازنده موضوع خودش بشود در حالیکه هرموضوعی باید قبل از حکم ثبوت داشته باشد مثلا آیه نبا خبرمفید را حجت می دآند وحجت به معنای صدق العادل است. از این حکم استفاده می شود که و صفار هم حجت است و تحت صدق العادل قرارمی گیرند چون آنها هم عادل آند پس حکم موضوع خودش را ساخته یعنی وجوب تصدیق عادل می گوید موضوع من خبر مفید و صفار هم هست در حالی که خبر مفید و صفار موضوع آیه نبا نبود موضوع ادله حجیت نبود چون موضوعش خبر شیخ بود. ریشه فکری ایشآن این است که ثبوت موضوع دو قسم است: 1- : آن حدی که ما واجد موضوع شدیم خبر شیخ است شیخ یقین داریم که به ما خبر داد چون خودمآن در استبصار و تهذیب پیدا کردیم و دیدیم 2-: یعنی خود ما این خبر را از صدوق یا از صفار نگرفتیم بلکه از شیخ گرفتیم وچون خبر شیخ شرعا واجب التصدیق بود ما حکم تعبدی و شرعی داریم بر تصدیق کل خبرهای عادل یکی اش خبر مفید است و یکی خبر صفار و ...پس ثبوت موضوع خبر صفار و مفید بالوجدآن نیست چون این خبر را از آنها نگرفتیم بلکه به تعبد گرفتیم چون شارع گفته تصدیق کنیم. : أ‌.جواب نقضی: در مسالهه اقرارفقها قائل به نفوذ اقرار بر اقرار کرده آند و می گویند اجماع فقها بر نافذ بودن اقراربر اقرار است مثلا اگر کسی اقراربه قتل کند مدتی در زندآن نگهش داشتند وزمآن بررسی حکم از او سوال می شود که ایا اقرار خودت بر قتل را قبول داری؟ می گویدبله. اجماع می گوید این اقرارنافذ و حجت است. قاعده اقرارالعقلا علی آنفسهم جایزآن اقرار اولیه را می گوید نه اقرار وقت دادرسی.اما اقرار بر اقرار، به تعبد ثابت می شود پس گاهی یک موضوعی بالوجدآن ثابت می شود و گاهی هم بالتعبد ثابت می شود یعنی حالا که شارع فرمود اقرار عقلا نافذ است پس اقرار دومش هم نافذ است. ب‌.جواب حلی: این اشکال در صورتی وارد است که واقعا موضوعی نبوده در اینجا اگر حکمی بخواهد موضوعش را بسازد درست نیست ولی محل بحث ما جایی است که موضوع واقعی دارد و ما می خواهیم پرده از چهره موضوع برداریم موضوع را کشف کنیم . لذا اشکال شما لازم نمی آید شارع مقدس خبر شیخ را حجت کرد خبر شیخ وقتی حجت شدموضوع واقعی حجیت کشف شد وحکم واقعی اش هم به دست امد حکم واقعی اش وجوب تصدیق خبر عادل است این حکم یعنی وجوب تصدیق خبر عادل کاشفیت وطریقیت دارد پرده از روی خبر شیخ مفید و صفار برمی دارد پس حکم، موضوع سازی نکرد صدق العادل موضوع سازی نکرد بلکه کاشف و طریق شد چون در نفس الامرو در واقع صدق العادل موضوع داشت و بدون موضوع نبود موضوعش خبر شیخ بود. درکفآیه هم نقض وهم حل راجواب داد می فرمآید نقض وارد نیست چون دلیل اقرارالعقلاء. اقراراول را حجت کرد واجماع فقها ، اقراربر اقرار را حجت کرد لذا دو دلیل و دو موضوع است. یک دلیل موضوع حکم واقعی را اثبات کرد، و دلیل دیگر موضوع حکم ظاهری و تعبدی را ساخت . اشکال ما در جایی است که حکم، موضوع خودش را بسازد لذا نقض شما ربطی به بحث ما ندارد. : این اشکال قابل قبول نیست چون اجماع در اینجا است و دلیل مستقلی نیست، یعنی از قاعده : اقرارالعقلاء ....گرفته شده . پس خود دلیل اقرار العقلاء...سازنده موضوع خودش شد لذا اشکال برمی گردد و نقض شیخ وارد است. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫🔴🔵⚫🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/3 @ostadahadi در استدلال بر روایات بر حجیت خبر واحد نیازمند به تواتر هستیم چون اگرتواتر روایات به اثبات نرسد دور لازم می اید به لحاظ اینکه این 4طائفه روایات خبر احاداند وما می خواهیم توسط خبرواحد حجیت خبر واحد را ثابت کنیم درواقع از دو طرف هم طرف موقوف و هم طرف موقوف علیه خبر واحدند لذا بزرگان علم اصول به دنبال تواتر روایت می گردند چون اگر نتوانند تواتر روایات را ثابت کنند دستشان از تمسک به این روایات کوتاه می شود .2دسته شده اند: 1- مرحوم آخوند: قائل به تواتر اجمالی روایات است؛ مرحوم حائری و خوئی : پذیرفته اند و از آخوند تبعیت کرده اند. 2- مرحوم امام و نائینی و اقای وحید : منکر تواتر اجمالی اند. : 3 قسم است: 1. تواتر لفظی: یعنی روایات دارای الفاظ مشترکی اند که عادتا محال است که از این تعداد روایات قطع به حکم واقعی پیدا نشود براین اساس علمای اصول منکر تواتر لفظی هستند چون 4 طائفه روایات دارای الفاظ واحدی به تعدادی که یقین به صدور این روایات حاصل شود، نیستند عادتا نمی توانیم یقین پیدا کنیم که این روایات برای حجیت خبرواحد صادر شده است لذا تواتر لفظی نیست. 2. تواترمعنوی: تعدادی از روات خبرهائی دادند که الفاظشان مختلف است ولی دارای معنای مشترکی اند بطوری که انسان قطع پیدا می کند به صدور این روایات براین معنای واحد مثل اینکه از روایات مختلف با الفاظ مختلف یقین به شجاعت امیرالمومنین علی(علیه السلام)پیدا کردیم بزرگان اصول تواتر معنوی برای 4طائفه از روایات قائل نیستند یعنی معنای مشترک این طوائف اربعه حجیت خبر واحد نیست. 3. تواتر اجمالی است : در اینجا کاری به الفاظ مشترک یا معنای مشترک نداریم بلکه وجود خود خبررا توجه داریم نظیر اینکه ما علم اجمالی داریم که در شهر ما یک اتفاقی امروز می افتد پس معلوم بالاجمال ما حادثه و اتفاق است دراینجا از طوائف اربعه اجمالا علم پیدا می کنیم به اینکه در میان روات ائمه (علیهم السلام) در تمام دوره ها و عصرها خبری بود که آن خبر، خبر ثقه را حجت می کرد عادتا یقین داریم به اینکه می توان قطع به صدور خبری پیدا کرد که دلیل برحجیت خبر ثقه است : قائل به است. ایشان هم در کفایه و هم در شرح رسائل می فرماید که ضرورةَ اَنّه یعلم اجمالا بصدور بعضها منهم یعنی الفاظ و معنای واحد در میان اینها نیست ولی عدد به اندازه ای است که اجمالا می دانیم که ائمه (علیهم السلام) قائل به حجیت خبر واحدند از ائمه (علیهم السلام) بعضی از این اخبار صادر شده که دلالت بر حجیت خبر واحد دارند . در تواتر اجمالی را اخذ می کنیم یعنی روایات متفاوت اند طائفه ای خبر امامی را حجت می دانند و طائفه دیگر خبر عادل را حجت می دانند و طائفه سوم خبر ثقه را حجت می دانند بین این 3 طائفه روایتی پیدا می کنیم که هرسه خصوصیت را داشته باشد و به قول ما فقها همان خبر صحیح اعلائی را بگیرد حال اگر از مجموع طوائف اربعه به خبری رسیدیم که راوی اش همه این صفات را دارد و از امام به ما خبر داد به اینکه کل خبرهای ثقه حجت است ولو اینکه امامی و عادل نباشد می توانید به مفادش عمل کنید ونظر به حجیت مطلق ثقه بدهید ولی اگر در میان این طوائف اربعه چنین خبرصحیح اعلائی پیدا نشد حق ندارید که فتوا به حجیت کل ثقه بدهید.این کل حرف آخوند است : ما گشتیم در طوائف اربعه یک روایت پیدا کردیم که صحیح اعلائی است و راوی اش هم امامی است و عادل و هم موثق است. این اقا از دو امام نقل می کند که کل خبر ثقه حجت است پس بیان آخوند درست است صحیحه احمدبن اسحاق عن ابی الحسن(علیه السلام): مَنْ أُعَامِلُ؟ أَوْ عَمَّنْ آخُذُ؟ و قَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ؟ فَقَالَ لَهُ: «الْعَمْرِيُّ ثِقَتِي؛ فَمَا أَدّى إِلَيْكَ عَنِّي، فَعَنِّي يُؤَدِّي، و مَا قَالَ لَكَ عَنِّي، فَعَنِّي يَقُولُ؛ فَاسْمَعْ لَهُ و أَطِعْ؛ فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ». وَ أَخْبَرَنِي أَبُو عَلِيٍّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا مُحَمَّدٍ عليه السلام عَنْ مِثْلِ ذلِكَ، فَقَالَ لَهُ: «الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ؛ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي، فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ، و مَا قَالَا لَكَ، فَعَنِّي يَقُولَانِ؛ فَاسْمَعْ لَهُمَا و أَطِعْهُمَا؛ فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ».(الكافي (ط - دارالحديث) ؛ ج2 ؛ ص126)
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/8 آیا از روایات می توان قاعده کل دم نجس را استفاده کرد؟ هرجا نسبت به خونی شک کردی آیا نجس است یا نه؟ از عموم و اطلاق این احادیث استفاده می کنیم و حکم به نجاست می دهیم. : معتقد به وجود اطلاق در روایات است لذا می فرمایند یمکن ان یستدل علیه بوجهین: 1- ارتکاز اذهان مسلمین است یعنی همه مسلمین در هر عصری نجاست دم را مرتکز می دانند انچه در نزد روات مفروق عنه است نجاست دم است شاهدش این است که از نجاست دم نمی پرسند بلکه از احکام و خصوصیات دم می پرسند و ائمه (علیهم السلام) زمانی که جوای این سواتلات را می دهند مقدی به قیدی و فرد خاصی نمی کنند بلکه نجاست دم را مفروق عنه می دانند و به بقیه احکام دم می پردازند مثل صحیحه ابن بزیع که به امام نامه نوشت و ازامام رضا (علیه السلام) پرسید که چاهی درمنزل است و از آن برای وضو و ..استفاده می کنیم قطره خون و ...در آن افتاده آیا می توانیم از آن برای وضواستفاده کنیم امام در جواب نامه نوشت که چند دلو از آب چاه بکشید و دور بریزید مرحوم خوئی : امر به نزح گرچه استحبابی است ولی راوی از حدود تاثیر دم در آب چاه سوال کرد چون مرتکز در نجاست آب نجاست دم بود اگر نجاست دم در ذهن راوی مرتکز نبود بر برداشت از این حدیث بر نجاست دم شده است: 1. ارتکاز بالجمله پذیرفته است نه فی الجمله یعنی شما می گوئید به نحو موجبه کلیه باید بپذیریم که مطلق دم نجس است در حالی که ما می گوئیم ارتکاز فی الجمله پذیرفته است نه بالجمله یعنی به نحو موجبه جزئیه قبول داریم چون موجبه کلیه در جائی است که در مقام بیان حکم دیگری نباشد در حالی که در این صحیحه امام در مقام بیان نزح آب چاه است لذا نمی توانید از این حدیث موجبه کلیه استفاده کنید. 2. اطلاق در صورتی است که امام در مقام بیان باشد نه در مقام اهمال یا اجمال در حالی که امام در اینجا در مقام بیان حکم نجاست دم نیست چون اگر در مقام بیان حکم نجاست دم بود نزح آب مستحب نمی شود بلکه واجب می شد در حالی که فرمودید از این حدیث استحباب فهمیده می شود 3. آخوند در کتاب الطهاره ص 104: هدف امام از طرح نزح، این است که می خواهد بفرماید هر چیزی که در آب می افتد مناسب با طبع انسان نباشد مستحب است که چند دلو از این آب به بیرون بریزید به نوعی حکم به رعایت بهداشت می کند چون وقتی چند دلو بیرون ریخت طبعش می کشد که از آن استفاده کند لذا حکم به استحباب داده شده نه وجوب. هم همین است و ملازمه ای با وجوب ندارد. 2- : موثقۀ عمار عن ابی عبدالله (علیه السلام) : قال أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَمَّا تَشْرَبُ مِنْهُ الْحَمَامَةُ فَقَالَ كُلُّ مَا أُكِلَ لَحْمُهُ فَتَوَضَّأْ مِنْ سُؤْرِهِ وَ اشْرَبْ وَ عَمَّا شَرِبَ مِنْهُ بَازٌ أَوْ صَقْرٌ (الكافي (ط - الإسلامية) / ج3 / باب الوضوء من سؤر الدواب و السباع و الطير ..... ص : 9) سوال کرد از آبی که کبوتر خورد حکمش چیست امام فرمود کل ما اکل لحمه فتوضا من سؤره کلیه پرنده ها و حیوانات حلال گوشت اگر از آبی بخورند از باقیمانده آن می توان وضو گرفت و اشامید. بعد امام در اخر فرمود الا آن تری فی منقاره دما مگر اینکه در منقارش ببینی آلوده به خون است در این صروت فلا توضا منه و لا تشرب وضو نگیرونیاشام. : کلمه دم در کلام امام مطلق است حکم به عدم جواز وضو می کند کشف می کند که لابد کل دم نجس چون اگر برخی خون ها پاک باشد امام باید تفصیل می داد ولی امام دم را مطلق اورد و لا تضوا را هم مطلق اورد و قیدی نزد معلوم است که امام می خواهد بفرماید کل دم نجس. لذا می فرماید اگر هیچ روایتی اطلاق را ثابت نکند این روایت ثابت می کند حتی صاحب شریعه و صاحب منتهی هم می گوید که این روایت اطلاق را ثابت می کند چون قیدی نیامده. : از این روایت اطلاق فهمیده نمی شود چون پرنده ها مثل باز شکاری و عقاب و ... عادتا از میته حیوانی که نفس سائله دارد خوراکشان را تامین می کنند و عادتا منقارشان آلوده به خون میته است امام (علیه السلام) به این اعتبار فرمود که لا توضا منه و لا تشرب پس امام در مقام بیان نجاست کل دم نیست بلکه امام در مقام بیان منقارهای عقاب و باز شکاری و پرنده هایی است که از حیوانات میته خودشان را سیر می کنند قطعا منقارشان نجس است و اگر به ظرف آبی نوک بزنند آب نجس می شود لذا روایت خاص همین پرنده ها هست و نمی شود کل دم نجس را فهمید.
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/12 @ostadahadi سیره عقلا را بر حجیت خبر ثقه مورد امضا شارع می داند معتقد است ردعی برای سیره نیامده هر چها وجه را قبول کرد. منتقد به 4 وجه شیخ است استاد دو تا را پاسخ میدهند و دو تا را قبول دارند. مرحوم آخوند در کتاب الفوائد فی الحاشیه علی الفرائد ص 124 سطر 17 آنجا هر 4 قسم شیخ را رد میکند. این بود که پیروی از خبر واحد ثقه تشریع نیست به همان بیانی که جلسه قبل گذشت مرحوم آخوند منتقد است میگوید عمل به خبر ثقه در پیشگاه اهل عرف تشریع نیست اما در پیشگاه شارع تشریع است یعنی اگر ثقه ای یکی از امورات شرعیه را به ما خبر دهد و ما شک داریم که آیا این امر شرعی از شارع صادر شده است یا نه؟ اگر بخواهیم به این خبر عمل کنیم تشریع است چون اِسناد به مالم یعلم تشریع است در حالیکه معلوم نیست این حکم را خدا داده یا نه؟ (مرحوم شیخ وزان شرع را وزان عرف قرار داد اما آخوند میگوید ممکن است عرف بگوید خبر حجت است اما شارع مناطش فرق دارد. : ما این نقد را نمی پذیریم چون ما به دنبال ملاک حجیت خبر ثقه هستیم سیره عقلا خبر ثقه را کاشف و طریق از واقع می بیند و احتمال خلاف را اسقاط می کند پس از سقوط خلاف شک باقی نمی ماند چرا آخوند بعد آمدن خبر شک را مطرح می کند چرا در روایت هم ثقه یا ثقتان داشت و هم مأمون یا مأمونان داشتلذا شیخ در رسائل اینجا فرمود لایشکّون یعنی وقتی خبر ثقه (اعلایی) آمد دیگر شکی نمی ماند. {رادع جایی است که پایگاه عرفی هست اما جایگاه شرعی ندارد.} : فرموده با وجود خبر ثقه اصل عقلی موضوعی (قبح عقاب بلا بیان ) جاری نمی شود چون خبر بیان است. می گوید اگر اصول عقلیه در مقابل خبر ثقه در احکام عرفیه جاری نمی شود ملازمه با احکام شرعیه ندارد چون با وجود شک در حجیت خبر ثقه بیان حاصل نشد هنوز لابیان است لذا اصل قبح عقاب موضوع پیدا کرد. : این نقد را هم ما نمی پذیریم ملاک احکام عرفیه و شرعیه یکی است ملاک هردو الغائ شک است لذا با خبر ثقه بیان آمد و جایی برای اصل قبح عقاب نیست اتفاقا در روایات آمده «لاعذر فی التشکیک فیما یروی عن ثقاتنا. » : فرمود با وجود خبر ثقه استصحاب موضوع ندارد و جاری نمی شود البته بنابر اینکه حجیت استصحاب به بناء عقلا باشد. این است که؛ ( قبول دارد) اگر حجیت استصحاب به بنا عقلا باشد مفید ظن نوعی است خاصیتش این است که اگر حجت اقوی بر خلافش نباشد باید به استصحاب عمل کنید لذا اگر خبری درباره حکم شرعی وارد شد در آنجا استصحاب برخلاف خبر ثقه امده مادامیکه حجیت خبر ثقه احراز نشده حق صرف نظر از استصحاب نداریم چون در این حالت خبر ثقه حال امارات غیر معتبره را دارد لذا حجت نیست چه رسد به حجت اقوی. اما مرحوم شیخ فرمود با آمدن خبر ثقه اصول لفظیه (اطلاق و عموم ) جاری نمی شود. : این است که اهل لسان این دو اصل تا زمانیکه حجت اقوی علیه شان نیامده جاری می کنند برای اینکه خبر ثقه مقابل آنها قرار بگیرد باید حجیتش برای ما احراز شود و حجیت شارع احراز شود. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/16 @ostadahadi بحث ما دربارۀ سیرۀ عقلاء برحجیت خبر ثقه است آیا این سیره از طرف شارع امضا شده است یا نه؟ اشکال مهم در اینجا این بود که آیات ناهیه عمل به غیرعلم، این سیره را ردع می کند براین اشکال، اشکال دور وارد کرد و فرمود لازمه اش این است که حجیت سیره متوقف بر عدم ردع ایات باشد و عدم ردع آیات متوقف بر حجیت سیره باشد و این دور است وباطل. مرحوم آخوند به دور داد: 1- این است که در موقوف علیه دست می بریم کاری به موقوف نداریم. عدم رادعیتِ آیات، توقف بر حجیت سیره دارد این درست است. اما حجیت سیره، توقف بر عدم رادعیت آیات ندارد بلکه توقف بر ثبوت رادعیت دارد چون عدم ثبوت شیئ غیر از عدم شیئ است. پس موقوف و موقوف علیه دوتا شد موقوف، عدم رادعیت و موقوف علیه عدم ثبوت رادعیت شد یعنی همین اندازه که از طرف شارع ردعی به ما نرسیده باشد به سیره عمل می کنیم و پیروی از سیره می کنیم. 2- این است که: قبل از امدن شرع مقدس اسلام، سیرۀ مردم بر عمل به خبر ثقه بود. بعد از شریعت اسلام و نزول قران شک می کنیم که ایا ان سیره باقی است یا نه؟ استصحاب بقاء حجیت سیره را جاری می کنیم پس حجیت سیره همواره ادامه دارد و نقضی نشده است و تا کنون ردعی نیامده است. 3- این است که: تاخیر بیان از وقت حاجت قبیح است اما تقدیم بیان قبیح نیست سیرۀ عقلاء قبل از نزول قران بود و ایات ناهیه بعدا امده دوران بین تخصیص و نسخ لازم می¬آید یعنی آیا سیره مخصص عموم ایات ناهیه است؟ یا اینکه ایات ناهیه ناسخ سیره هست؟ اصل عدم نسخ جاری است و سیره می شود مخصص آیات ناهیه یعنی عمل به غیر علم حرام است الا در خبر ثقه. : اما راه حل آخوند که فرمود آیات ناهیه مربوط به اصول دین است و ربطی به فروع دین ندارد، به نظر ما درست نیست چون شأن نزول هرگز مفاد آیه را خاص نمی کند مثلا شأن نزول واعلموا انما غنمتم من شیئ خمسه لله این غنیمت جنگی را گفتند لکن سبب خاص شدن نمی شود یا ایه انما الصدقات للفقراء مال فقرای سفّه است لکن خاص نمی شود علاوه بر اینکه تعلیل آیه عام است. کل اولئک عنه مسئولا مسئولیت سمع و بصر و قلب هم در اصول است و هم در فروع است اگر کسی به اصول یه فروع عمل نکند باید به خدا پاسخ دهد و مسئول است که چرا نماز نخواند یا معتقد شد که بت خداست و اگر هم قران می گوید ان الظن لا یغنی من الحق شیئا منظورش طبیعت ظن است مورد آیه خاص نیست نمی خواهد بفرماید که در اصول دین ظن کافی نیست بلکه می خواهد طبیعت ظن را بیان کند طبیعت ظن این است که واقعیت را برای ما ثابت نمی کند چه در اصول و چه در احکام شرعیه و چه در موضوعات عرفیه. ظن دارم که این اقا در رستورانش گوشت میته استفاده می کند این ظن فایده ندارد یا ظن دارم که امام جماعت عادل نیست این ظن فایده ندارد. واما ایشان از دور: از ایشان می پرسم ایا منشأ اعتبار سیره عدم ثبوت ردع است؟ یا امضای شارع است؟ مثلا درباب بیع فضولی بحث است که آیا رضایت باطنی کافی است یا باید اجازه دهد و امضا کند؟ مبنای مشهور این است که باید امضا کند و بیع را اجازه دهد در اینجا هم عدم ثبوت ردع کافی نیست همین اندازه که ردع سیره ثابت نشده است نمی توانیم حکم به حجیت سیره کنیم بلکه باید سیره امضا شود و شارع سیره را امضا کند. باوجود ایات ناهیۀ عمل به ظن شک داریم که ایا این سیره امضا شده یا نه؟ قطع به امضاء سیره نداریم. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /12/22 @ostadahadi بحث ما پیرامون ادلۀ برائت است. از ایات قران ایه شریفۀ«وما کنا معذبین حتی نبعث رسولا» دلیل براصل برائت گرفته شده است : بر اساس یک قاعده مسلم است وآن قاعده مسلم این است که اگر حکمی بر عنوانی قرار بگیرد آن عنوان موضوعیت پیدا می کند.دراینجا نفی حکم عذاب است. عنوان بعثت پیامبراکرم ص است پس برای نفی عذاب آنچه علیت و موضوعیت دارد بعثت پیامبراست لذا میگویند ثبوت و عدم ثبوت عقاب برمدار بعثت و عدم بعثت قرارگرفته است . دراینجا باید از این قانون دست برداشت و موضوعیت بعثت را کنارگذاشت چون تناسب حکم و موضوع ایجاب می کند که ما بعثت پیامبررا برای نفی عذاب موضوعیت ندانیم چون بعثت پیامبربدون بیان احکام شرعیه موضوعیت برای نفی عذاب ندارد آنچه برای نفی عذاب لازم است بیان رسول خداست نه بعثت رسولخدا لذا بخاطرتناسب حکم و موضوع گفته شد که استحقاق عذاب برمداربعثت پیامبرنیست بلکه برمداربیان رسول خداست دراین فرض مدلول ایه این است که ما عذاب کننده نیستیم تا بیان را برای مردم تمام کنیم ماکنا معذبین حتی نتبین معنای ایه شد . پس صرف نبعث رسولا نیست بلکه حتی نتبین در معنای ایه است. یکی از مصادیق این ایه شبهه حکمیه بعدالفحص است اگرفحص کردیم و دلیل نیافتیم بلابیان شد وقتی بلابیان بود نفی استحقاق عذاب دراین مورد صادق است پس اصل برائت مصداق ایه شد چون اصل برائت بعدالفحص وعدم بیان جاری است و ایه هم نفی استحقاق عذاب برعدم بیان می کند لذا آیۀ شریفه بهترین دلیل برای اثبات برائت شد اشکال مهمی که بردلالت ایه گرفته اند این است که آیۀ شریفه مربوط به نفی فعلیت عذاب است ولی اصل برائت مربوط به نفی استحقاق عذاب است لذا آیه نمی تواند دلیل براثبات برائت باشد این است که نفی فعلیت عذاب شامل نفی استحقاق عذاب هم می شود اما نفی استحقاق عذاب شامل نفی فعلیت عذاب نمی شود مثلا دریک موردی خداوند عفوکرد دراینجا عذاب فعلی برداشته شد یا درموردی ائمه عهم شفاعت کردند دراینجا عذاب فعلی برداشته شد غرض اصولی این است که ایه برای نفی استحقاق عذاب بیابد ولی مفسرایه را برای نفی عذاب فعلی می گیرد که با نفی استحقاق هم جمع می شود تقریبا یک بینونت با هم دارند. مرحوم در رسائل جواب داد: استدلال به آیه برای اثبات اصل برائت ازروی جدل است یعنی خصم ما بین نفی تعذیب و نفی استحقاق ملازمه می بیند درحالی که درواقع ملازمه نیست لذا جدل در جائی است که مستدِل به این آیه برای اسکات خصم اسفاده می کند نام جدل را برهان اسکاتی می نامند لذا جدلا استدلال به ایه تمام است در شرح رسائل درکتاب الفوائد ص 188می نویسد که برهان جدلی دراینجا فایده ای ندارد بلکه دراینجا باید بین نفی استحقاق عذاب و نفی عذاب فعلی ملازمه را ثابت کند مادامی که ملازمه را ثابت نکند استدلال به این آیه تمام نیست لذا برهان جدلی دراینجا نمی خواهیم ما به دنبال برهان قطعی هستیم و قطعا بگوئیم که ایه در صدد نفی فعلیت عذاب است و ملازمه دارد با نفی استحقاق عذاب و غرض اصولی تأمین شد چون غرض اصولی نفی استحقاق عذاب است. مرحوم در نهایة الدرایه ملازمه را اثبات کرد و گفته بین نفی فعلیت عذاب و نفی استحقاق عذاب ملازمه است. ایشان 2مقدمه می گوید / در علل مرکبه، وجود معلول متوقف بر وجود تمامی اجزا و شرائط علت است ولی عدمش به نبود یکی از اجزای علت است مثلا علت احراق مرکب از وجود شرط و مقتضی و عدم المانع است شرط، وجود آتش است و مقتضی پارچه یا چوب بودن است نه سنگ بودن و عدم مانع هم این است که مرطوب نباشد پس اگر بخواهد این شیئ بسوزد باید هرسه مورد باشد اما انتفاء احراق به انتفاء بعضی از اجزای علت است اگر یکی هم نباشد مثلا اتش و پارچه باشد لکن اگرپارچه خیس باشد احراقی صورت نمی گیرد پس انتفاء احراق به عدم وجود یکی هست / رابطۀ استحقاق عذاب با عمل، چه رابطه ای است؟ 3مبنا هست 1- علمای علم کلام و فلسفه: عذاب از لوازم ذاتی عمل است. نسبت بین ثواب و عذاب با عمل، نسبت بین بذر به ثمره است از لوازم ذاتی بذراین است که اگربذررا در زمین بکارید و به موقع نگهداری شود ثمرمی دهد ولی اگر نگهداری نشود ثمری نمی دهد. عمل ما هم مثل بذراست که اگر عمل سیئه باشد عذاب تولید می کند و اگر حسنه باشد ثواب تولید می کند. ثواب و عقاب را از لوازم تکوینی عمل می دانند(این بحث برای اثبات برزخ و معاد مفید است. چطور در برزخ عذاب می شود در حالی که الان خاک شده و چیزی از او نمانده؟ گفته می شود جسدش خاک شد ولی عملش که نابود نشد. پس عذاب مال عملش می باشد. )