🌹 #حق_پیامبر(ص) بر مردم
🕯کسی به اندازه پیامبر اکرم(ص) به بشر خدمت نکرده است. چه خدمتی بالاتر از این که راه هدایت را به روی بشرِ گمراه گشوده است. انسان ها را از تاریکی و ضلالت نجات بخشیده و پیامبر #کامل_ترین و #آخرین_دین الهی شد.
☪ تا قیام #قیامت که #اسلام بر تمام جهان حکم فرما می شود، همه انسان ها مدیون رسول اکرم(ص) هستند. او واسطه فیض الهی و سعادت بخش سرنوشت نهایی بشر در این عالم است و در این راه بیشترین سختی ها و مصائب را تحمل کرد. خیرخواه مردم بود اما آن ها نه تنها حقش را ادا نکردند، بلکه بدترین رفتار را در حقش روا داشته اند.
⁉ مگر پیامبر(ص) از مردم چه درخواستی داشت؟!
🌹به آنها می گفت: به خدای عالم #ایمان بیاورید، #معاد را باور کنید، #بهشت را برای شما می خواهم به #جهنم نروید، با یکدیگر #مهربان باشید و به هم #رحم کنید، #ربا نخورید، #زنا نکنید، #بدخواه یکدیگر نباشید!
🔥در مقابل، عده ای جواب این #خیر_خواهی را با #شکمبه_شتر می دادند، #خاکستر بر سر مبارکش می ریختند و او را به #تمسخر می گرفتند. [١]
☪ رعایت حق پیامبر(ص) به این است که حرمت دین او نگه داریم، حدود الهی را رعایت کنیم و مسلمان زندگی کنیم.
📖 با کتاب خدا بیگانه نباشیم، مبادا! روز قیامت #قرآن از ما شکایت کند و علیه ما شهادت دهد که ارتباطمان را با آن قطع و مهجورش کردیم؛ مبادا! روز قیامت در برابر دیدگان اهل محشر، وقتی پیامبر(ص) از ما بپرسد:
❓«آیا حق مرا ادا کرده ای؟»، پاسخی برای گفتن نداشته باشیم، شرمساری تمام وجود ما را بگیرد که این سرافکندگی و خجالت از عذاب جهنم دردناک تر است.
🌙 اگر حضرت #قمر_بنی_هاشم(ع) از ما بپرسد:
❓«من در راه #حفظ_دین_خدا چنان کرده ام، شما چه کاری کرده اید؟» در جواب چه خواهیم گفت؟!
🌷 اگر این سوال را #شهدای_انقلاب و دفاع_مقدس از ما بپرسند، چطور؟
❓به ما بگویند: «ای مردم! ما برای حفظ دین شما، عظمت شما و حفظ مملکتتان از تمام دنیایمان گذشتیم، از پدرو مادر، همسر و فرزند و از تمام تعلقاتمان دل کندیم و در این راه ایثار جان کردیم. آیا شما حرمت خون ما را حفظ کردید؟ شما برای دین و انقلابتان چه کرده اید؟»
🇮🇷 #امام_خمینی(ره) فرمود:
🎙بعضی ها ننشینند بگویند، #انقلاب برای ما چه کار کرده، شما برای انقلاب چه کرده اید؟ [٢]
📚 پی نوشتها:
[١]. الکافی: ١/ ۴۴٩؛ سیرة النبویه: ٢/١۵٧.
[٢]. صحیفه امام خمینی (ره): ۶/٣٠٨.
📗مطالب فوق برگرفته شده از کتاب: حسنات و سیئات، نوشته #استاد_حسین_انصاریان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#مــقــالـاٺ
4_5983348081410704779.mp3
4.6M
🎧 #بشنوید | #شور دلنشین
🎼 اسم حسن یه عمره برکت زندگیمه...
🎤 کربلایی #جواد_مقدم
🏴 #شهادت_امام_حسن_مجتبی (ع)
🌐 @partoweshraq
4_5974050800064792006.mp3
6.28M
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌷 وصیت #امام_حسن_مجتبی (ع)
🎙 #آیت_الله_مجتهدی_تهرانی(ره)
🌐 @partoweshraq
4_5895212041076998460.mp3
3.93M
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌷 شخصیت #امام_حسن_مجتبی (علیه السلام)
🎙حجت الاسلام دکتر #رفیعی
🌐 @partoweshraq
📜 فرازی از #زیارت_ائمه_بقیع (علیهم السلام)
▪شهادت میدهم كه شما دعوت كرديد، ولى اجابت نشديد، و دستور داديد، ولى اطاعتتان نكردند، شما ستونهاى دين و پايههاى زمين هستيد.
🌐 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
🏴 سالروز #شهات حضرت #پیامبر_اعظم (صلیاللهعلیهوآله) و شهادت #امام_حسن_مجتبی (علیه السلام) تسلیت باد.
⚜ حضرت #آیت_الله_بهجت (قدسسره):
🎙پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) مظهر صفت خاصه رحمت حضرت حق تبارک و تعالی و «بِالْمُؤْمِنِینَ رَئُوفٌ رحِیمٌ؛ نسبت به مؤمنان بسیار مهربان و دلسوز» و آیینهدار جمال حق است که نور رحمت در او به ظهور پیوسته و از او به دیگران میتابد.
📚 در محضر بهجت، ج ١، ص ٣٠٩.
🌐 @partoweshraq
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
⚜🚺⚜🚼⚜🚹⚜
💐 سفارش هایی جهت زیاد شدن روزی و سهولت ازدواج
❓سئوال: جوانی هستم که به علّت نداشتن شغل، هنوز اقدام به ازدواج نکرده ام، البته می دانم که خداوند متعال رزاق است، ولی به علّت نداشتن شغل، خجالت می کشم این امر را مطرح کنم.
🔅و هرجایی هم که برای ازدواج بروم، قبل از هر چیز می پرسند: شغلت چیست؟! از سوی دیگر، هیچ کسی را هم جهت ازدواج در نظر ندارم، ولی دوست دارم که خداوند متعال همسری را نصیبم کند که مؤمن و زیبا و هم دارای خانوادهای مؤمن و پاک باشد.
🔅لطفاً ضمن دعا برای این حقیر، در صورت امکان ذکر یا دستورالعملی را نیز مرقوم نمایید که با انجام آن، خداوند رحمان، همسری نیکو نصیبم کند.
✍🏻 پاسخ حضرت #آیت_الله_مظاهری (مدّظله):
💝 1️⃣ آیۀ شریفۀ «رَبِّ لا تَذَرْني فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ» [انبیاء، ۸۹] را ذکر خود قرار دهید و آن را مرتّب بخوانید.
💝 2️⃣ دستور قرآن کریم به شما، فعلاً استعفاف است: «وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»[ نور،۳۳].
👌🏻اگر طبق دستور قرآن عمل کنید، خداوند متعال از فضل خودش شما را غنی می فرماید و ازدواج خوبی برای شما فراهم میکند. ان شاء الله.
💝 3️⃣ اگر همسر مؤمن و پاک میخواهید، خود پاک و مؤمن باشید و با رعایت تقوا و اجتناب جدّی از گناه، از خداوند متعال بخواهید مشکل ازدواج شما و سایر جوانان را حل کند.
📘 منبع: پاسخ به پرسش های ازدواج و خانواده، س ۳۲.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🔺 #سید_نور_خدا_موسوی #جانباز لرستانی ناجا شب گذشته به #شهادت رسید؛ او در سال ٨٧، در منطقه لار استان #سیستان_و_بلوچستان، از ناحیه سر مورد اصابت گلوله گروهک تروریستی عبدالماک #ریگی قرار گرفت و حدود ١٠ سال در کما به سر برد...
🌷 شادی روحشان صلوات:
🌹 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🔺 #سید_نور_خدا_موسوی #جانباز لرستانی ناجا شب گذشته به #شهادت رسید؛ او در سال ٨٧، در منطقه لار استان
🌷 #سید_نور_خدا_موسوی ده سال پیش موقع درگیری با گروهک #ریگی گلوله خورد و به کما رفت.
💻 دخترش ایسنتاگرامی داشت که از بزرگ شدن و مراقبت از پدرش مینوشت. کارنامههاش رو میگذاشت و... . دیشب نوشت بابام شهید شد.
📡 هیچوقت یادم نمیره #bbc دائم با ریگی مصاحبه میکرد و میگفت مظهر خواستههای مردم ایرانه.
✍ امیر علی صفا
🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
🔺 لحظه مجروح شدن #شهید_سید_نور_خدا_موسوی تکاور نیروی انتظامی و فرمانده یگان تکاوری زاهدان، در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۸۷ هنگام درگیری با گروه جندالشیطان به رهبری عبدالمالک #ریگی
🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار #جان_شیعه_اهل_سنت؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد 🔗
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و چهارم
🌳🏣🌴ظرفهای صبحانه را شسته و مشغول مرتب کردن آشپزخانه بودم و چه نسیم خوش رایحهای در این صبح دلانگیز پاییزی از پنجره آشپزخانه به درون خانه میدوید که روحم را تازه میکرد.
🗓 حالا تعطیلی این روز جمعه فرصت مغتنمی بود تا ٩ آبان ماه سال ١٣٩٣ را در کنار همسر نازنینم سپری کنم.
🏭 دو ماهی میشد که مجید سلامتی دست راستش را بازیافته و دوباره به سرِ کارش در پالایشگاه برگشته بود و با حقوق به نسبت خوبی که دریافت میکرد، زندگیمان جان تازهای گرفته بود.
👌🏻خیلی به آسید احمد اصرار کردیم تا بابت زندگی در این خانه، اجارهای بدهیم و نمیپذیرفت که به قول خودش این خانه هیچگاه اجارهای نبوده و دستِ آخر راضی شد تا هر ماه مجید هر مبلغی که میتواند برای کمک به نیازمندانی که از دفتر مسجد قرض میگیرند، اختصاص دهد.
💴 حالا پس از شش ماه زندگی شاهانه در این خانه بهشتی، نه تنها هزینهای بابت پول پیش پرداخت نکرده که حتی بهای اجاره را هم به دلخواهِ خودمان صرف امور خیریه میکردیم و از همه بهتر، همسایگی با آسید احمد و مامان خدیجه بود که از پدر و مادر مهربانتر بودند و برای من که مدتی میشد از همراهی پدر و مادرم محروم شده و برای مجید که از روزهای نخست زندگی لذت حضور پدر و مادر را نچشیده بود، چه نعمت عزیزی بودند که انگار خدا میخواست هر چه از دستمان رفته بود، برایمان چند برابر جبران کند.
🏻هر چند هنوز پریشانیِ جان من به آرامش نرسیده که پس از چند ماه، همچنان از پدر و ابراهیم بیخبر بودیم و نمیدانستیم در قطر به چه سرنوشتی دچار شدهاند و بیچاره لعیا که نمیدانست چه کند و از کجا خبری از شوهرش بگیرد.
📺 از آتشی که با آمدن نوریه به جان خانوادهام افتاده و هنوز هم دامن گیر پدر و برادرم بود، آهی کشیدم و از آشپزخانه خارج شدم که دیدم مجید روبروی تلویزیون روی مبلی نشسته و چشم به مراسم عزاداری امام حسین (علیهالسلام) دارد.
🏴 ششم محرم از راه رسیده و خانه آسید احمد چه حال و هوایی به خودش گرفته بود که همه حیاط را سیاه پوش کرده و حتی داخل خانه خودشان را هم کتیبه زده بودند، ولی به قدری نجابت به خرج میدادند که از این جمع شیعه، هیچکس از من نخواست تا در خانهام پرچمی بزنم و خودم هم تمایلی به این کار نداشتم که فلسفه این عزاداریها همچنان برایم نامشخص بود.
🏻مجید از اول محرم پیراهن سیاه به تن کرده، ولی من هنوز نمیتوانستم به مناسبت شهادت امام حسین (علیهالسلام) در چهارده قرن پیش، رخت عزا به تن کنم و به مصیبت از دست دادنش، مثل مجید و بقیه، اشک بریزم که هر چند اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برایم عزیز و محترم بودند، ولی نمیتوانستم در فراقشان گریه کنم که من هرگز ایشان را ندیده بودم تا حالا از دوریشان بیتابی کنم.
📺 مراسمی که از تلویزیون پخش میشد، مربوط به تجمع نوزادان و کودکان شیرخواری بود که همگی به یاد فرزند شیرخوار امام حسین (علیهالسلام)، پیراهنهای سبز به تن کرده و در آغوش مادرانشان به ناز نشسته بودند و همین صحنه برای من کافی بود تا داغ دخترم در دلم تازه شده و پرده اشکم دوباره پاره شود.
👁 چشمان کشیده مجید هم از اشک پُر شده و نمیدانستم به یاد مظلومیت کودک امام حسین (علیهالسلام) اینچنین دلش آتش گرفته یا او هم مثل من هوای حوریه به سرش زده که دیگر چشم از چشم کودکان برنمیدارد.
💓 شاید هم دلهایمان در آتش یک حسرت میسوخت که اینهمه نوزاد در این مجلس دست و پا میزدند و کودک عزیز ما چه راحت از دستمان رفت.
🏻نمیخواستم خلوت خالصانه مجید را به هم بزنم که با دست مقابل دهانم را گرفته بودم تا مبادا صدای نفسهای خیسم را بشنود و همچنان بیصدا گریه میکردم.
📺 مجری مراسم از مادران میخواست کودکانشان را روی دست بلند کرده و همچنان برایشان عزاداری میکرد و اینهمه نوزاد نازنین، در برابر نگاه حسرت زدهام چه نازی میکردند که مردمک چشمانم غرق اشک شده و نفسهایم به شماره افتاده بود.
🏻میترسیدم که دیگر نتوانم مادر شوم، میترسیدم نتوام بار دیگر باردار شوم و بیش از آن میترسیدم که نتوانم بارم را به مقصد رسانده و دوباره کودکم از دستم برود.
🏻 صورت مجید از جای پای اشکهایش پُر شده و قلبش به قدری بیقراری میکرد که دیگر متوجه حال الههاش نبود.
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار #جان_شیعه_اهل_سنت؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد 🔗
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و پنجم
🎤 بانویی در صدر مجلس روی صحنه رفته و میخواست همنفس با اینهمه مادر عزادار، عهدی با امام زمان (علیهالسلام) ببندد تا تمام این کودکان به مقام سربازی حضرتش نائل شوند و چه شور و حالی داشتند این شیعیان که هنوز نمیدانستند چقدر تا ظهور امام زمان (علیهالسلام) فاصله دارند و از امروز جگر گوشههای خودشان را نذر یاری مهدی موعود (علیهالسلام) میکردند تا با دست خودشان پاره تنشان را فدای پسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کنند.
📺 خانمی که روی صحنه بود، شوری عجیب بر پا کرده و کودک شیر خوار امام حسین (علیهالسلام) را با عنوانی صدا میزد که چهارچوب بدنم را به لرزه افکند:
✋🏻یا مسیح حسین! یا علیاصغر ادرکنی...
🏻نمیفهمیدم چرا او را به این نام میخواند و نمیخواستم صفای فضای خانه را به هم بزنم که صدایم در نیامد و همچنان به یاد دخترم، گریههای تلخم را در گلو خفه میکردم تا مجید را از اعماق احساسش بیرون نکشم.
🎥 دوربین روی صورت تک تک نوزادانی تمرکز میکرد که هر کدام یا در خواب نازی فرو رفته و یا از شدت گریه پَر پَر میزدند و به یکباره نوزاد زیبایی را نشان داد که پیراهن سبز به تن کرده و سربند «یا حسین» به سرش بسته بودند و با دل من چه کرد که چلچراغ بغضم در هم شکست و آنچنان ضجه زدم که مجید حیرت زده به سمتم چرخید.
👁 تازه میدید که چشمان من در دریای اشک دست و پا میزند و نفسم از شدت گریه به شماره افتاده که سراسیمه به سمتم آمد.
🏻بالای سرم ایستاده و همچنانکه به سمت صورتم خم شده بود، پریشان حال خرابم التماسم میکرد:
❓چیه الهه؟ چی شده عزیزم؟
💓 و از حرارت داغی که به قلب گریههایم افتاده بود، فهمید دوباره جراحت حوریه سر باز کرده که با هر دو دستش سر و صورت خیس از اشکم را در آغوش کشید و با صدایی غرق محبت دلداریام میداد:
🏻 آروم باش الهه جان! قربونت بشم، آروم باش عزیزم!
💓 و دل خودش هم بیتاب دخترش شده بود که با نغمه نفسهای نمناکش، نجوا میکرد:
🏻منم دلم براش تنگ شده! منم دلم میخواست الان اینجا بود! به خدا دل منم میسوزه!
📺 ولی من لحظاتی پیش نوزادی را دیدم که درست شبیه حوریهام بود و هنوز سیمای معصوم و زیبایش در خاطرم مانده بود که میان هق هق گریه ناله زدم:
🏻مجید تو ندیدی، تو حوریه رو ندیدی! همین شکلی بود، همینجوری آروم خوابیده بود! ولی دیگه نفس نمیکشید... و دوباره آنچنان غرق ماتم کودک معصومم شده بودم که دیگر مجید هم نمیتوانست آرامم کند.
🏻با هر دو دست صورتم را گرفته و از اعماق قلب مصیبت زدهام ضجه میزدم.
🕰 ساعتی به بیقراریهای مادرانه من و غمخواریهای عاشقانه مجید گذشت تا طوفان غمهایم آرام گرفت و دیگر نفسی برایمان نمانده بود که هر دو در سکوتی تلخ و پژمرده روبروی هم کِز کرده و چیزی نمیگفتیم و خیال من همچنان پیش «مسیح حسین (علیهالسلام)!» جا مانده بود که رو به مجید کردم و با صدایی که هنوز بوی غم میداد، پرسیدم:
❓مجید چرا به حضرت علیاصغر (علیهالسلام) میگفت مسیح حسین (علیهالسلام)؟»
👁 با سؤال من مثل اینکه از رؤیایی عمیق پریده باشد، نگاهی به صورتم کرد و من باز پرسیدم:
❓مگه حضرت علیاصغر (علیهالسلام) هم مثل حضرت عیسی (علیهالسلام) تو گهواره حرف زده؟
🏻و ناخواسته و ندانسته جواب سؤال خودم را داده بودم که اینبار نه از غصه حوریه که به عشق دردانه امام حسین (علیهالسلام)، شبنم اشک پای چشمانش نَم زد و زیر لب زمزمه کرد:
🏻 تو گهواره حرف نزد، ولی کار بزرگتری انجام داد! اگه معجزه حضرت عیسی (علیهالسلام) این بود که تو گهواره به زبون اومد تا از پاکی مادرش دفاع کنه، حضرت علیاصغر (علیهالسلام) تو گهواره خون داد تا از مظلومیت پدرش حمایت کنه... و دیگر نتوانست ادامه دهد که صدایش در بغضی عاشقانه شکست و نگاهش را به پای عزای امام حسین (علیهالسلام) به زمین انداخت.
🌷 ماجرای شهادت طفل شیرخوار امام حسین (علیهالسلام) را قبلاً هم شنیده بودم، ولی هرگز چنین نگاه عارفانهای پیدا نکرده بودم که من هم نه به هوای حوریه که به احترام جانبازی حضرت علی اصغر (علیهالسلام) دلم شکست و حلقه بیرمق اشکم دوباره جان گرفت.
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🕖 💠📚💠 #حڪمٺ_مطہر
✝🕎🛐 مباحثات حضرت #امام_رضا (علیه السلام) با علمای مذاهب مختلف
🌷 #استاد_مطهری (ره):
🔅 #مأمون با همه شقاوت و خباثتی که داشت اهل علم و علم دوست و فاضل و درس خوانده بود؛ منطق و فلسفه خوانده بود، حدیث و فقه و کلام خوانده بود و از همه اینها کاملاً اطلاع داشت. این بود که خیلی خوشش میآمد که مجالس بحث تشکیل بدهد و در تشکیل این مجالس بیغرض هم نبود.
🔅وقتی که حضرت رضا (علیه السلام) به خراسان و به مرو آمدند، مأمون به #فضل_بن_سهل وزیر خود گفت: حال که علی بن موسی الرضا از مدینه آمده است، دوست دارم مجمعی تشکیل دهی و رؤسا و علمای همه مذاهب را در آن جمع کنی، برای اینکه با علی بن موسی الرضا مباحثاتی بشود. او هم از همه علمای مذاهب دعوت کرد.
بعد فرستاد خدمت حضرت رضا(ع)؛ حضرت به حامل پیام فرمودند: به مأمون سلام برسان و بگو من فردا صبح میآیم.
🔅مردی به نام #نوفلی که راوی این قضایاست میگوید: حضرت به من فرمودند: مأمون بعد خودش پشیمان میشود، میگوید ای کاش این جلسه را تشکیل نداده بودم؛ چون وقتی دید من در مجلس آنها بر کتب آنها از خودشان مسلّطتر هستم و بعد همه اینها در مقابل من مغلوب میشوند، نتیجه معکوس میگیرد و پشیمان میشود، (این سخن، سوء نیت مأمون از تشکیل این جلسات را نشان میدهد).
🔅علت پشیمانیاش هم این است که در ذهن مردم چنین فکری پیش میآید که وقتی در مملکت چنین مردی هست، پس چرا مأمون اینجا نشسته است؟
📚 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج ۷، ص ۱۹ - ۱۷ (با تلخیص).
🌐 @partoweshraq
🌹مقام «رضا»
👳🏻 به #امام_جواد (علیه السلام) گفتم: بعضی ها می گویند #مأمون به پدرت لقب #رضا داد وقتی به #ولایت_عهدی راضی شد!!
⚜ گفت: دروغ می گویند، پدرم را خداوند «رضا» نامید چون خداوند او را پسندید و اهل آسمان، رسول خدا و ائمه در زمین از او خشنود بودند.
👳🏻 گفتم مگر بقیه پدرانتان پسندیده خدا و ائمه نبودند؟
⚜ گفت: چرا؟
👳🏻 گفتم: پس چطور فقط او رضا شد؟
⚜ گفت: چون دشمنانش هم او را پسندیدند و فقط پدرم بود که جمع دوست و دشمن از او راضی بودند.
📚 منبع: برگرفته از کتاب آفتاب هشتمین، از مجموعه کتب ١۴ خورشید و یک آفتاب.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#روایت
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
4_5983356722884904068.mp3
10.2M
🎧 #نواهنگ زیبای دهاتی
🎼 از سر جاده راه افتاده پای پیاده...
🎤 با نوای حاج محمود #کریمی
🏴 #شهادت_امام_رضا (ع)
🌐 @partoweshraq
4_721038705925555117.mp3
2.93M
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
👣 آمدم ای شاه پناهم بده!
🕯داستان زیارت #امام_رضا(ع) توسط جوان آمریکایی
🎙حجت الاسلام #محرابیان
🌐 @partoweshraq
🌐 @partoweshraq
#کرامات