🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و بیست و ششم
📺 چشمانم مات صفحه تلویزیون سقفی داروخانه مانده و گوشم به اخباری بود که از جولان بیش از پیش تروریست های تکفیری در عراق خبر میداد.
💥انفجار خودروی بمبگذاری شده، عملیاتهای انتحاری و کشتار جمعی مسلمان بیگناه در عراق، اخبار جدیدی نبود و پس از اشغال این کشور توسط آمریکا، مصیبت هر روزه عراقیها شده بود، ولی ظاهراً شیاطین آمریکایی و تکفیری قصد کرده بودند عراق را هم به خاک مصیبت سوریه بنشانند که این روزها تروریستهای داعش جان تازهای گرفته و هوای حکومت بر عراق به سرشان زده بود.
💔 با این همه، دل خودم لبریز درد بود و نمی توانستم به تماشای نگونبختی مسلمان دیگری بنشینم که تکیهام را به صندلی پلاستیکی داروخانه داده و خسته از صف طولانی داروخانه که مدتی میشد مجید را معطل کرده بود، چشمانم را بستم و باز هم صدای گوینده اخبار مثل پُتک در سرم میکوبید.
🏻بلاخره آوار غم و غصه و هجوم اینهمه فشار عصبی کار خودش را کرده و ضعف جسمانی هم به کمکش آمده بود تا کارم به جایی برسد که امروز دکتر پس از معاینه هشدار داد که اگر مراقب نباشم، کودکم پیش از موعد مقرر به دنیا میآید و همه کمردردهای شدیدم نشانی از همین زایمان بیموقع بود که میتوانست سلامتی دخترم را به خطر بیندازد.
👌🏻باید کاملاً استراحت میکردم و اجازه نمیدادم هیچ استرسی بر من غلبه کند و مگر میتوانستم که انگار از روزی که مادرم به بستر سرطان افتاد، خانه آرامش من هم خراب شد.
💄باز کمردردم شدت گرفته و شاید از بوی مواد آرایشی داروخانه حالت تهوع گرفته بودم که به سختی از جایم بلند شدم، با قدمهای سنگین و بی رمقم از میان جمعیت گذشتم و از در شیشهای داروخانه بیرون رفتم بلکه هوای اواسط اردیبهشت ماه، نفسم را بالا بیاورد.
☀ هر چند هوای این ماه بهاری هم حسابی داغ و پُر حرارت شده و انگار میخواست آماده آتشبازی تابستان بندر شود که اینچنین با تیغ آفتاب به جان شهر افتاده بود.
💊💉 حاشیه پیاده رو، تکیه به شیشه داروخانه ایستاده بودم که بلاخره مجید با پاکت داروهایم آمد و بیمعطلی تاکسی گرفت تا زودتر مرا به خانه برساند.
🏻او هم ناراحت بود ولی به روی خودش نمیآورد که چقدر دلواپس حال من و دخترمان شده و سعی میکرد با شیرین زبانی همیشگیاش آرامم کند. از تاکسی که پیاده شدیم، دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم که در خلوت کوچه دلم ترکید و با لحنی لبریز بغض زمزمه کردم:
🏻من خیلی حوریه رو اذیت کردم! خیلی عذابش دادم مجید! بچهام خیلی صدمه خورد!
☝🏻و تنها خدا میداند چقدر پشیمان بودم و دلم میلرزید که مبادا دخترم دچار مشکلی شود که اشکم جاری شد و در برابر سکوت غمگینش پرسیدم:
⁉ مجید! یعنی بچهام چیزیش شده؟
🏻🏻 همانطور که همپای قدمهای کوتاهم میآمد، به سمتم صورت چرخاند و پاسخ دلشورهام را به شیرینی داد:
👌🏻الهه جان! چیزی نشده که انقدر غصه میخوری؟ دکتر فقط گفت باید بیشتر مراقب باشی، همین! از امروز دیگه به هیچی فکر نمیکنی، غصه هیچی رو نمیخوری، فقط استراحت میکنی تا حالت بهتر شه!
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
🕖 💠✒💠 #انـدیـشہ_صــدر
⚔ کار حسین (علیهالسلام) فقط یک جنگ نبود!
🌷 شهید #آیت_الله_سید_محمد_باقر_صدر (رحمت الله علیه):
🔅ای مؤمنان! ای شیعیان حسین علیه السلام!
🌹امام والای شما وقتی خونش جاری میشد، وقتی محرومیت را حتی از آب فرات به جان میخرید، حال آنکه دنیا برایش فراهم بود، وقتی با هر قربانیِ جدیدی که از فرزندان و خاندان خود میداد، شادی و شادمانی در چهرهاش فزونی مییافت، وقتی حتی فرزند شیرخوارش را فدا کرد و آن خونخواران او را در دامان ایشان به قتل رساندند، وقتی زمین میخورد و سپس بر میخواست تا نبرد را پی گیرد، وقتی واپسین نفَسهای پاکش را بر زمین کربلا میکشید...
🔅حسین (علیهالسلام) در همه این لحظهها فقط به عملیاتی جانبازانه نمیپرداخت، بلکه داشت امتی را میساخت و ارادهای را حفظ میکرد و با تاریخ رسالت به پیش میرفت و جهادگران راه اسلام در هر زمان و مکان را رهبری میکرد.
📙امامان اهل بیت علیهم السلام مرزبانان حریم اسلام، ص ۵۴۵.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
پرتو اشراق
🌟 کراماتی از حضرت #امام_حسین (علیه السلام) - {١}
🌹حضور صدیّقه کبری «سلام الله علیها» در مجلس عزاداری
⚜ حاج شیخ محمد طاهر شوشتری که از متدیّنین و موثّقین در نجف اشرف بود می گوید:
🌌 من در نوجوانی که به سن دوازده سالگی بودم در شب دوشنبه ای به اتفاق پدرم به مجلسی از مجالس عزاداری امام حسین علیه السّلام رفتیم که پدرم روضه بخواند.
👣 چون وارد آن مجلس شدیم، صاحب مجلس (که مشهدی رحیم نام داشت) به پدرم اعتراض کرد که چرا دیر آمدی؟!
⌚مردم تا این ساعت نمی مانند و باید ابتدای مجلس را زودتر قرار دهیم.
💔 از اعتراض او پدرم دلش شکست و گفت:
☝🏻ای مشهدی رحیم! بدان که رسول خدا علی و حسن و حسین و حضرت فاطمه در این مجالس حضور دارند، شما غم نخورید ان شاء الله تا هفتة آینده مجلس شما و مرتب تر از این برگزار خواهد شد.
🎙آنگاه پدرم با دل شکسته (از سخنان صاحب مجلس) منبر رفت و مشغول به خواندن ذکر مصیبت شد.
📄تا شروع به خواندن مصیبت کرد و رسید به خواندن اشعار دعبل خزاعی، در آن وقت من در طرف راست منبر نشسته بودم که ناگاه پدرم رسید به این بیت:
🔅افاطم لو خلت الحسین مجدلاً
🔅و قد مات عطشانا بشط فرات
‼ یک وقت نالۀ ضعیفی از طرف راست منبر بلند شد و به گوشم رسید که گویا زنی زمزمه می کند، چون گوش دادم شنیدم که گریه می کرد و سخنانی می فرمود که: از جمله سخنانش این بود که می فرمود:
🔅(یا ولدی یا حسین) یعنی ای فرزندم ای حسین.
👁 چون من متوجه سمت چپ و راست شدم کسی را ندیدم. از این مسأله سخت تعجب نمودم! آنگاه یقین کردم این صدای بیبی دو عالم حضرت زهرا است.
✋🏻پس بی اختیار شدم و بر سر و سینه خود چنان زدم که پدرم از بالای منبر متوجه من شد و گفت: چه شده است؟!
👦🏻 من ساکت شدم ولی صدای ناله، پی در پی می آمد تا این که پدرم از منبر پایین آمد و آن ناله قطع شد!!
👣 چون از آن مجلس خارج شدیم پدرم به من فرمود: به تو چه رسیده بود که در وقت مصیبت خواندن من بی طاقت شدی و حال این که این نحو اشعار را تو می دانی!!
👦🏻 قصه را برای مرحوم پدرم نقل کردم آن مرحوم بی طاقت شده و مشغول به گریه کردن شد و مرا دعا نمود که با اهل بیت محشور شوم.
📚 کرامات الحسینیه، ج ۱، ص ۵۴.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#کرامات
#حـلقـہ_عشـاق
#داستان_کوتاه
#پندها
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#بانـوے_همـیـشہ
#تکیه
🌺 #سه_شنبه_های_مهدوی
🌙 امسال هم بدون تو سر زد هِلالِ غم
▪ڪِے با رُخِ ٺو دیده بہ این ماه وا ڪنیم؟
▪صاحب عـزا بیا ڪه بہ اذن نگاهِ ٺو
🌙 در سینہ باز، خیمـہ ے ماٺم بپا ڪنیم
🌐 @partoweshraq
#شعر_انتظار
4_721038705925555286.mp3
2.92M
🌹 #سواد_زندگی
⚜ هیچ وقت دل این دو نفر رو نشکن:
١- پدر
٢- مادر
⚜ هیچ وقت این دو تا کلمه رو نگو:
١- نمیتونم
٢- بد شانسم
⚜ هیچ وقت این دو تا کارو نکن:
١- دروغ
٢- غیبت
⚜ همیشه این دو تا جمله رو به خاطر بسپار:
١- آرامش با یاد خدا
٢- دعای پدر و مادر
⚜ همیشه دو تا چیز و به یاد بیار:
١- دوستای گذشته رو
٢- خاطرات خوبت رو
⚜ همیشه به این دو نفر گوش کن:
١- فرد با تجربه
٢- معلم خوب
⚜ همیشه به دو تا چیز دل ببند:
١- صداقت
٢- صمیمیت
⚜ همیشه دست این دو نفرو بگیر:
١- یتیم
٢- فقیر
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🗓 در اصل قرن بیست و یکم
چندان فرقی با قرن سیزدهم ندارد!
📚 هر دوی این قرنها را در کتابهای تاریخ این طور ثبت خواهند کرد:
✝🕎☪ قرن اختلافهای دینی
که مثل و مانندش دیده نشده،
📡 مبارزههای فرهنگی،
پیش داوریها و سوء تفاهمها؛
💣 بی اعتمادیها، بی ثباتیها
و خشونتی که همه جا پخش میشود؛
👤 و نیز نگرانیای که
«دیگری» منشأ آن است!
🌀 روزگار هرج و مرج...
💞 در چنین روزگاری عشق صرفا کلمهای لطیف نیست، خود به تنهایی قطبنماست.
📗 ملت عشق | الیف شافاک.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓سؤال: من همواره دیده ام که علمای شیعه از عبدالله بن عباس به خوبی و بزرگی یاد می کنند؟
❓برایم جای سوال بود که ابن عباس با این که زمان امام حسین را درک کرد چرا همراه امام حسین به کربلا نرفت؟
❓آیا از ترس جان بود و او نیز در آخر عمر از اهل بیت منحرف شد؟
✅ پاسخ:
📚 بى ترديد ابن عباس در ميان امت و مذاهب مختلف شيعه و اهل سنّت، اشتهار به نيكى و علم و دانش و هوشيارى و خرد دارد و از او با القابى مانند «حِبْرالأُمة»، «تَرْجُمانُ الْقُرآنِ» و مانند آن ياد مى شود. او دوران جوانى خود را در خدمت پيامبر اكرم گذراند و حامل احاديث مهمى از آن حضرت بود كه در كتب معتبر نقل شده است.
📖 او مخصوصاً در تفسير قرآن صاحب نظر بود و از او به عنوان شاگرد على عليه السلام و محب او ياد شده است.
⚔ در جنگهاى على علیه السلام در ركاب او بود، وى در اواخر عمر نابينا شده بود. در سال ۶٨ هجرى، در فتنه پسر زبير، در طائف درگذشت، در حالى كه هفتاد سال عمر داشت. محمّد حنفيّه بر او نماز گزارد.
📚 اعیان الشیعه، ج ٨، ص ۵۵.
👤 مردى از اهل طائف به هنگامى كه ابن عباس بيمار بود؛ (همان بيمارى كه در آن دنيا را وداع گفت) نزد او آمد و لحظه اى نشست. ابن عباس بى هوش شد. او را به صحن خانه آوردند. به هوش آمد.
🔅گفت: خليل و يار من رسول خدا درباره من خبر داد كه در دوران عمرم دو بار هجرت خواهم كرد؛ هجرتى با رسول خدا داشتم و هجرتى با على عليه السلام و نيز به من خبر داد كه من در پايان عمر نابينا خواهم شد (و چنين شد)... و نيز به من دستور داد كه از پنج گروه بيزار باشم: از ناكثين (پيمان شكنان) همانها كه در جنگ جمل حاضر شدند و از قاسطين (ظالمان و ستمگران شام) كه در جنگ صفين حاضر شدند و از خوارج كه در ميدان نهروان حضور يافتند و از «قَدَريّه» آنهايى كه شبيه نصارا در دينشان بودند و گفتند: هيچ چيزى مقدر نشده (و همه چيز را خدا به ما تفويض كرده است) و از «مرجئه» آنها كه شبيه يهود در دينشان شدند.
👤گفتند: خدا آگاهتر است (كه گناهكاران نيز اهل بهشتند) سپس گفت؛
🔅«خداوندا من بر آنچه على عليه السلام بر آن زنده بود زنده ام و بر آنچه او بدرود حيات گفت مى ميرم» اين سخن را گفت و جان به جان آفرين تسليم كرد».
📚 بحارالأنوار، ج ۴٢، ص ١۵٢.
🐪🐫 او از جمله كسانى بود كه پس از تصميم امام حسين علیه السلام براى رفتن به كوفه، تلاش مى كرد آن حضرت را از اين سفر باز دارد و بى وفايى كوفيان را يادآورى مى كرد و چون كلماتش در اراده امام تأثير نگذاشت، بشدت متأثّر شد.
📚 حیاه الامام الحسین، ج ٣، ص ٢۵.
🏴از كسانى بود كه از شهادت سيدالشهدا پيشاپيش خبر داشت و روز عاشورا در مدينه بود و با ديدن خواب و تبديل مشكى كه داشت به خون، از كشته شدن حسين با خبر شد.
📗امالی صدوق، ص ۴٨٠.
👌🏻زمانی که سخنان او بر امام مبنی بر نرفتن به کوفه تاثیر نگذاشت خطاب به امام علیه السلام عرضه داشت:
🔅«اى پسر دختر پيامبر! فدايت شوم! گويى مرا به سوى خود مى خوانى و از من مى خواهى كه يارى ات كنم! به خدايى كه جز او خدايى نيست، اگر با اين شمشيرم در پيشِ روى تو، چنان ضربه زنم كه شمشيرم، به تمامى، خُرد شود، يكصدمِ حقّ تو را نگزارده ام. اينك، پيش روى توام. به من، فرمان بده».
⚜ امام حسین (علیه السلام) خطاب به او فرمود:
🔅«اى ابن عبّاس! تو پسر عموى پدرم هستى و از هنگامى كه تو را شناخته ام، پيوسته به نيكى فرمان مى دهى و به پدرم رايزنى هاى حكيمانه مى دادى. او پيوسته از تو خيرخواهى و رايزنى مى خواست و تو به درستى، به او پيشنهاد مى دادى. پس در پناه و پشتيبانى خدا، به مدينه برو و چيزى از خبرهاى تو، بر من پوشيده نمى مانَد».
📚 الفتوح، ج ۵، ص ٢٣ - مقتل الحسین خوارزمی، ج ١، ص ١٩٠.
👌🏻بنابراین علت عدم حضور ابن عباس (رضی الله عنه) در رکاب امام حسین علیه السلام دستور خود امام بود که ابن عباس را مأمور مدینه کرد تا اخبار مدینه را به امام گزارش دهد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
2338757.mp3
13.55M
🎧 #بشنوید | #زمینه فوق العاده
🎼 به پای پرچم سُرخِت...
🎙حاج محمود #کریمی
🎪 شب اول #محرم_الحرام۹۷
🗓 دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۷
🌐 @partoweshraq
5aeeed1e2fa89e767382633b_3157244248195257337.mp3
3.09M
🎧 #بشنوید | #زمینه جدید و بسیار دلنشین
🎼 هوا هوای بیقراری...
🎙حاج #مهدی_رسولی
🎪 شب اول #محرم_الحرام٩٧
🌐 @partoweshraq
4_5821300146448631451.mp3
3.48M
🎧 #بشنوید | #شور دلنشین
🎼 اگه این همه نفس نفس زدم، واسه اینه که به هیئت برسم...
🎙 #سید_رضا_نریمانی
🎪 شب اول #محرم_الحرام٩٧
🌐 @partoweshraq