eitaa logo
پرتو اشراق
816 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
74 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 زائر امام حسين عليه السلام ✋🏻 احمد پسر داود مى گويد: همسايه اى داشتم، به نام على پسر محمد، نقل كرد: 🌕 ماهى يك مرتبه از كوفه به زيارت قبر عليه السلام مى رفتم، چون پير شدم و جسمم ناتوان شد، نتوانستم به زيارت امام بروم. 👣 يك بار پاى پياده به راه افتادم، پس از چند روز به زيارت قبر مطهر امام مشرف شدم و سلام كردم و دو ركعت نماز زيارت خواندم و خوابيدم. 🌷 در عالم رؤيا ديدم امام حسين عليه السلام از قبر بيرون آمد و فرمود: ❓اى على! چرا در حق من جفا كردى؟ در صورتى كه تو به من مهربان بودى؟ 👳🏼‍♂✋🏻 عرض كردم: سرورم! جسمم ضعيف شده و پاهايم توان راه رفتن ندارد و احساس مى كنم عمرم به پايان رسيده است و اكنون كه آمده ام چند روز در راه بودم و با سختى بسيار به زيارتت مشرف شدم، دوست دارم روايتى را كه نقل كرده اند از خود شما بشنوم! 🌷 حضرت فرمود: بگو كدام است؟ ✋🏻 عرض كردم: روايت كرده اند؛ كه فرموده ايد: هر كس در حال حياتش مرا زيارت كند، من او را پس از وفاتش زيارت خواهم كرد؟ 🌷 امام عليه السلام فرمود: «بلى من گفته ام، (افزون بر اين) هرگاه ببينم زوار من گرفتار آتش جهنم است، او را از آتش جهنم بيرون مى آورم». (۱) 📚 پی نوشت: ۱. بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۱۶. 📔 داستانهاى بحارالانوار، جلد چهارم، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
{۲} ⏳بالاخره او را بردم در وادى ايمن (قبرستان كربلا) دفن كردم، من در كربلا بودم، پس از بيست روز رفقائى كه در قافله بودند به كربلا رسيدند آنها از من سئوال مي كردند تو كى آمدى؟ و چگونه آمدى؟ ✋🏻 من براى آنها به اجمال مطالبى را ميگفتم و آنها تعجب مى كردند... 🕌 تا آنكه روز عرفه شد وقتى به حرم حضرت سيدالشهداء اباعبداللّه الحسين (ع) رفتم ديدم بعضى از مردم را به صورت حيوانات مختلف مى بينم از شدت وحشت به خانه برگشتم باز دو مرتبه از خانه در همان روز بيرون آمدم، باز هم آنها را به صورت حيوانات مختلف ديدم. 🐷 عجيب تر اين بود كه بعد از آن سفر چند سال ديگر هم ايام عرفه به كربلا مشرف شده ام و تنها روز عرفه بعضى از مردم را به صورت حيوانات مى بينم ولى در غير آن روز آن حالت برايم پيدا نمى شود. ☀️ لذا تصميم گرفتم ديگر روز عرفه به كربلا مشرف نشوم و من وقتى اين مطالب را براى مردم در اصفهان مى گفتم آنها باور نمى كردند و يا پشت سر من حرف مى زدند. تا آنكه تصميم گرفتم كه ديگر با كسى از اين مقوله حرف نزنم و مدتى هم چيزى براى كسى نگفتم، تا آنكه يك شب با همسرم غذا مى خورديم، صداى در حياط بلند شد، رفتم در را باز كردم ديدم شخصى مى گويد: 👤 جعفر! حضرت صاحب الزمان (عج) تو را مي خواهد. 👳🏻‍♂ من لباس پوشيدم و در خدمت او رفتم مرا به مسجد جمعه در همين اصفهان برد، ديدم آن حضرت در صفحه اى كه منبر بسيار بلندى در آن هست نشسته اند و جمعيّت زيادى هم خدمتشان بودند... 💭 من با خودم مي گفتم: در ميان اين جمعيت چگونه آقا را زيارت كنم و چگونه خدمتش ‍ برسم؟ 🌹ناگهان ديدم به من توجّه فرمودند و صدا زدند جعفر بيا... 👣 من به خدمتشان مشرّف شدم... 🌹 فرمودند: چرا آنچه در راه كربلا ديده اى براى مردم نقل نمى كنى؟! 👳🏻‍♂✋🏻 عرض كردم اى آقاى من آنها را براى مردم نقل مي كردم ولى از بس مردم پشت سرم بدگوئى كردند تركش نمودم!! 🌹 حضرت فرمودند: تو كارى به حرف مردم نداشته باش تو آن قضيّه را براى آنها نقل كن تا مردم بدانند كه ما چه نظر لطفى به زوّار جدّمان حضرت ابى عبداللّه الحسين (ع) داريم. (۱) 📔 پی نوشت: ۱. ملاقات، ۱/۲۹۱. 📔 كرامات الحسينية جلد دوم، معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت، على مير خلف زاده 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
💚 امام زمان (عج) به یاد ما 🌤 امروز، احساس كردي كه بيماري ات سبك شده. ⛲️ با خودت گفتي غسل مي كنم و نماز را پشت سر امام مي خوانم. ⚡️همين كار را هم كردي، ولي بين خطبه ها، بيماري ات دوباره شدت گرفت. 👂🏻رُميله از شنيدن مو به موي شرح حالش از زبان امام تعجب كرده بود. ‼️ تعجبش وقتي بيشتر شد كه امام، به او فرمود: ☝️🏻«هيچ زن و مرد مؤمنى بيمار نمى شود مگر اين كه ما هم به خاطر او بيمار مى شويم. و اندوهى به او نمى رسد جز اين كه ما هم اندوهگين مى شويم. 🔅و هيچ دعايى نمى كند مگر اين كه ما آمين مى گوييم. وقتي هم كه سکوت کند ما برايش دست به دعا برمی داریم». ❓رميله پرسيد: فقط با اهالی این شهر اينطوريد؟ 🌷 امير اهل ايمان، علی بن ابیطالب علیه السلام جواب فرمود كه: 🌍 «هيچ زن و مرد مؤمنى در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نيست، مگر اين كه او با ماست و ما با اوييم». (۱) 📚 پی نوشت: ۱. مکیال المکارم، ج ۱، ص ۵۰۳، بحارالانوار،ج ۵۱، ص ۱۴۰. 📗 صاحب لواء: روایت هایی داستانی پیرامون وجود مقدس امام عصر سلام الله علیها با نگاهی به کتاب شریف مکیال المکارم 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🦋 حضور نيازمندان بیگانه و غیر مسلمان در محضر امام حسن عسكرى (ع) 🧔🏻‍♂ محمد بن على مى گويد: تهى دست شديم زندگى بر ما خيلى سخت شد، پدرم به من گفت: 👳🏼‍♂ برويم نزد امام عسکرى عليه السلام مى گويند مرد بخشنده است! 🧔🏻‍♂ گفتم: او را مى شناسى؟ 👳🏼‍♂ پدرم گفت: نه او را مى شناسم و نه تا به حال وى را ديده ام. 🧔🏻‍♂👳🏼‍♂ با هم به سوى خانه آن حضرت حركت كرديم، پدرم در بين راه به من گفت: + پانصد درهم نيازمنديم كاش امام مى داد، دويست درهم براى خريد لباس، دويست درهم براى خريد آرد و صد درهمش را براى مخارج ديگر زندگى مى رسانيم. 🧔🏻‍♂ محمد بن على مى گويد: من با خود گفتم: 💭 اى كاش سيصد درهم نيز به من بدهد كه صد درهم براى خريد يك درازگوش و صد درهم براى مخارج و صد درهم نيز براى خريد لباس باشد، تا به جبل (قسمتهاى كوهستانى غرب ايران تا همدان و قزوين) بروم. 🌴 هنگامى كه به خانه امام عليه السلام رسيديم غلام آن حضرت بيرون آمد و گفت: 🧔🏽 على بن ابراهيم و پسرش وارد شوند. 🧔🏻‍♂👳🏼‍♂ چون وارد شديم و سلام كرديم امام عليه السلام به پدرم فرمود: 🌹اى على! چرا تاكنون نزد ما نيامدى؟ ✋🏻 پدرم گفت: سرورم! خجالت مى كشيدم با اين وضع شما را ديدار كنم! 🧔🏽 چون از محضر امام بيرون آمديم، غلام آن حضرت به دنبال ما آمد و يك كيسه پول به پدرم داد و گفت: 💰اين پانصد درهم است! دويست درهم براى خريد لباس، دويست درهم براى خريد آرد و صد درهم براى ساير مخارج!! 💰آنگاه كيسه ديگرى به من داد و گفت: اين سيصد درهم است! با صد درهم آن درازگوش بخر! و با صد درهم آن لباس تهيه كن! و صد درهمش براى مخارج ديگر تو باشد. 🧔🏽 سپس گفت: به ايران نرو بلكه به سورا (شهرى در عراق يا محلى در بغداد بوده) برو محمد بن على نيز به سورا رفت و در آنجا با زنى ازدواج نمود و روزانه چهار هزار دينار درآمد داشت. 🔥 متاسفانه در عقيده واقفی مذهب باقی ماند. (يعنى هفت امامى است و عقيده دارد موسى بن جعفر عليه السلام نمرده و او امام قائم است!!!) (۱) 👈🏻 محمد بن ابراهيم گويد: به او گفتم: واى بر تو! مگر دليلى روشن‌تر از اين می‌خواهى‌ بر امامت امام عسکری علیه السلام؟! 🧔🏻‍♂ او گفت: اين امری‌ست كه بدان عادت كرده‌ايم، (يعنى كيش و مذهب خانوادگى ماست!!!) 📚 پی نوشت: ۱. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۷۸. 📔 داستانهاى بحارالانوار، جلد سوم، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🛌 حکایت دلنشین حضور امام على عليه السلام در بالين حارث همدانى ❤️ يكى از دوستان و ارادتمندان مخلص حضرت على بود، و مقام ارجمندى در نزد امام داشت حارث مريض شد، حضرت على عليه السلام به عيادت او رفت و پس از احوالپرسى به او فرمود: ✋🏻 اى حارث! به تو بشارت مى دهم كه در وقت مرگ و هنگام عبور از پل صراط، و در كنار حوض كوثر، و موقع (مقاسمه) مرا مى بينى و مى شناسى! 🛌 حارث عرض كرد: مقاسمه چيست؟ 🌹حضرت فرمود: 🔥 مقاسمه، با آتش انجام مى گيرد. روز قيامت من با آتش جهنم مردم را تقسيم مى كنم، به آتش مى گويم: 👈🏻 اى آتش! اين دوست من است او را رها كن! و اين دشمن من است او را بگير! 🤝 آنگاه حضرت دست حارث را گرفت و فرمود: اى حارث! همين طور كه دست تو را گرفته ام، پيامبر (صلى الله عليه و آله) دست مرا گرفته بود، در آن وقت من از حسد قريش و منافقين به آن حضرت شكايت نمودم، به من فرمود: 🔅هنگامى كه روز قيامت برپا مى شود من ريسمان محكم خدا را مى گيرم، و تو اى على! دامن مرا مى گيرى و شيعيان دامن تو را مى گيرند... 🌹سپس سه بار فرمود: 🔅اى حارث تو با آن كسى كه دوستش دارى خواهى بود و همراه كردارت مى باشى. 🛏 حارث برخاست و از شدت خوشحالى عباى خود را مى كشانيد و مى گفت: بعد از اين، باكى ندارم كه من به سوى مرگ روم، يا مرگ به سوى من آيد. 🔻همين حديث را شاعر اهلبيت (سيد حميرى) چنين به شعر در آورده است: (۱) 🔅اى حارث همدانى هر كس كه بميرد مرا رخ به رخ خواهد ديد مؤمن باشد يا منافق. 🔅چشمان او به من مى نگرد و من او را با تمام صفات و نام و عمل مى شناسم. 🔅و تو، اى حارث! روى پل صراط مرا خواهى ديد و خواهى شناخت. 🔅بنابراين از لغزش و لرزش نترس. من آب خنك در آن تشنگى سوزان آنجا به تو مى نوشانم، كه از شدت شيرينى پندارى كه عسل است. 🔅در اين هنگام كه تو را در مقام عرض و حساب متوقف سازند، من به آتش ‍ مى گويم: او را رها كن و به اين مرد نزديك نشو! 🔅او را رها كن و ابدا كنار او نيا! و به او نزديك نشو! زيرا دست او به ريسمان محكم است كه از آن ريسمان به ريسمان ولايت وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله (يعنى على عليه السلام) پيوند دارد. (۱) 📚 پی نوشت ها: ۱- يا حار همدانى من يمت يرنى من مؤمن او منافق قبلا يعرفنى طرفه و اعرف بنعته و اسمه و ما عملا و انت عند الصراط تعرفنى فلا تخف عثرة و لا زللا اسيقك من بارد على ظماء تخاله فى الحلاوة العسلا اقول للنار حين توقف للعرض دعيه لا تقربى الرجلا دعيه لا تقربيه ان له حبلا بحبل الوصى متصلا ۲- بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۷۹. 📚 داستانهاى بحارالانوار، جلد پنجم، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
💚 مزاح گويي پیامبر اکرم (ص) 1⃣ پيرزني به حضور پيامبر گرامي اسلام (ص) رسيد و عرض کرد: ✋🏻 اي رسول خدا! در صورت امکان مرا از عاقبت و جايگاهم در قيامت آگاه ساز!! 🌹 حضرت فرمود: پيرزن به بهشت نمي رود. 💔 زن ناراحت و دلگير شد و از حضور آن جناب خارج شد. در مسير راه، با بلال حبشي مواجه شد در حالي که پيرزن گريان بود. 🧔🏿‍♂ بلال از او پرسيد: پيرزن! چرا غمزده و نگران هستي؟ ✋🏻 جريان را براي وي بازگو نمود. بلال از سخن پيامبر (ص) تعجب نمود!! 🌴🕌 با يکديگر به محضر رسول گرامي اسلام (ص) رسيدند. 🧔🏿‍♂✋🏿 بلال، موضوع را با حضرت در ميان گذارد. 🌹حضرت فرمود: آري درست است نه پيرزن به بهشت مي رود و نه سياه!! 💔 بلال نيز افسرده خاطر گرديد و از نزد پيامبر (ص) خارج شدند. 👳🏻‍♂ در راه، ابن عباس - يکي از اصحاب (ص) - را ديدند و جريان را به اطلاع وي رساندند. ابن عباس گفت: رسول خدا (ص) با شما مزاح کرده است. منظور حضرت اين است که پيرزن، جوان مي شود و سياه نيز سفيد مي گردد و سپس وارد بهشت مي شوند نه آنکه با حالت پيري و با رخساري سياه روانه بهشت شوند. 🌟 آنان با شنيدن اين سخن، خوشحال گشته و از خوشحالي در پوست خويش نمي گنجيدند و از اينکه پيامبر (ص) با آن جايگاه و موقعيت والاي اجتماعي، آنان را طرف مزاح خويش قرار داده است، بسي مسرور و خشنود گرديدند. [۱] 2⃣ عمه آن حضرت - صفيه دختر عبدالمطلب - نيز که پير و فرتوت شده بود، از آن حضرت خواست که برايش دعا کند تا به بهشت برود. 🌹حضرت عين سخن فوق را فرمودند و او دلگير شد. سپس حضرت، مزاح خويش را به آیه کريمه قرآني «إنّا أنشاءناهنّ إنشاء فجعلناهنّ أبکاراً» مستند ساختند که مي فرمايد: «ما آنان را به صورت دوشيزگان وارد بهشت مي کنيم». [۲] 3⃣ البته نظاير اين رفتار در لابلاي برگهاي تاريخ به گونه هاي مختلف آمده است که از جمله آنها شوخي حضرت با کودکان خردسال است. 🌹او گاهي آنان را «ذو الاُذنين» صدا مي کرد و مي فرمود: «اي دو گوش» و بدين ترتيب، موجبات شادي خاطر و لبخند کودکان را به وجود مي آورد. گاهي نيز با اصحاب و ياران خويش، به تفريح و سرگرمي مي پرداخت و يا مسابقه دو و کشتي برگزار مي کرد. [۳] 👌🏻تأمل و درنگ در اين سيره رفتاري حضرت چه با حسن و حسينش علیهم السلام، چه با ديگر خردسالان و يا با ياران و اصحابش، گوياي آنست که جايگاه فردي و اجتماعي شخص، از رهگذرِ رياست جامعه و حکومت، و يا برخورداري از دانش و بينش برتر نبايد مانع و حجابي فراروي گفتگوي صميمي، دوستانه و يا مزاح گويي و تبسم وي در کانون گرم خانواده، جمع دوستان و يا در ميان ديگر آحاد جامعه گردد. 🪑 از اين رو، مقوله هايي چون برخورداري فرد از مسئوليت اجتماعي و پست اجرايي، تکيه بر کرسي تدريس در مراکز علمي آموزشي، قرار گرفتن در جمع نخبگان و چهره هاي موفق جامعه، و يا برخورداري از ثروت و امکانات انبوه اقتصادي و... در نقش راهزني شيطاني براي آدمي جلوه مي کنند تا وي را از همزيستي متوازن و برقراري مناسبات انساني سالم - متناسب با شرايط و سنين گوناگون انسانها - بازدارند. 📚 تأمل و کاويدن در سيره پيامبر اعظم (ص) و الگوگيري از روش و منشِ آن حضرت، در تضعيفِ شکل گيري و سامان يابيِ چنين راهزني هايي، تأثير بسزا خواهد داشت. در واقع، دين مبين اسلام، ديني جامع و رهبرانِ معنوي آن - رسول گرامي اسلام (ص) و امامان معصوم عليهم السلام - رهبراني پاسخگو به نيازهاي طبيعي بشر و پيام آوران و مبلغان مشي متعادل و ميانه براي آحاد انسانها بوده و هستند. از اين رو، همواره از ارائه دستوراتي يک سويه، خشک و غير قابل انعطاف پرهيز داشتند، و در معرفي آييني همسو با طبع بشري و همخوان با عقل و خرد آدمي سعي وافر به خرج داده، و همگان را به دوري از افراط و تفريط سفارش و توصيه مي نمودند. 🌹 پيامبر رحمت (ص) در سخني، يکي از صفات مؤمنان راستين را شوخي و انعطاف پذيري بر شمرده و در مقابل، انسان هاي منافق را داراي روحياتي خشن و چهره اي در هم کشيده معرفي نموده اند. 🌹 ايشان مي فرمايند: 🔅«انسان مؤمن، شوخ و شنگ است و فرد منافق، اخمو و خشمگين است». [۳] 💖 بدون ترديد، انسانهاي وارسته و پرهيزگار در تأسي به پيامبر اعظم (ص) و الگوي حيات بخش زندگاني بشر، نشاط و شادابي اشان در چهره آنان نمودار است. آنها در عين توأم ساختن جدّيت، قاطعيت و تلاش و کوشش خستگي ناپذير در عرصه حيات اجتماعي، در مناسبات انسانيِ خويش، از سرِ انعطاف، رحمت و نرمخويي همراه با شوخي و مزاح تعامل مي کنند. 📚 پی نوشت ها: ۱. بحراللئالي، صفحه ۱۷۱. ۲. سوره واقعه، آيه ۳۴. ۳. خزائن، صفحه ۳۹۶. ۴. المؤمن دَعِب لَعِب، و المنافق قَطِب غَضِب، تحف العقول، ص ۴۹. 📗 سيره پيامبر اعظم (ص)، على اصغر عطاران طوسى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌹 گوشه‌ای از اخلاق عظیم رضَوی 📚 به سند عالی و معتبر شده از یاسر خادم که علیه السلام هرگاه فراغت می‌یافت، تمام خدم و حشم از کوچک و بزرگ را جمع می‌کرد و با آنها صحبت می‌نمود و با آنها همدمی می‌کرد. 🍲 و هرگاه بر سر سفره می‌نشست هیچ کوچک و بزرگی را از قلم نمی‌انداخت مگر اینکه همراهش بر سر سفره‌اش می‌نشانید حتی حجامت کار و سرپرست حیوانات را! 🌹و می‌فرمود: 🔅«زمانی که مشغول خوردن غذا هستید، حتی اگر من بالای سر شما حاضر شوم، از جای خود برنخیزید!» 🍪 و چه بسا پیش می‌آمد که امام علیه‌السلام با ما کاری داشت و به او گفته می‌شد که آنان مشغول خوردن‌اند. 🌹می‌فرمود: کاری به کارشان نداشته باشید تا غذایشان را تمام کنند. 📚 و در حدیثی دیگر، یک راوی بلخی می‌گوید: 🐪🐫 یک روز در مسافرت امام رضا به خراسان فرمود سفره‌ای آوردند و تمام خادمانش از سیاهان و سائرین را بر سر سفره جمع کرد! 👳🏻‍♂✋🏻 من عرض کردم: قربانت گردم، کاش یک سفره‌ای در کناری برای اینها جدا کنی!! 🌹فرمود: «ساکت باش! البته خدای ما تبارک و تعالی یکی است و مادرمان هم یکی و پدرمان هم یکی است، و جزاء نیز به کردار است». 📚 منابع: 📚 عیون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۱٥۹. 📚 الکافي، ج ٦، ص ۲۹۸. 📚 الکافي، ج ۸، ص۲۳۰. 🌺 «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا، الَّذِي ارْتَضَيْتَهُ وَ رَضَّيْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ، اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ، وَ قَائِماً بِأَمْرِكَ، وَ نَاصِراً لِدِينِكَ، وَ شَاهِداً عَلَى عِبَادِكَ، وَ كَمَا نَصَحَ لَهُمْ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ، وَ دَعَا إِلَى سَبِيلِكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، إِنَّكَ جَوَادٌ كَرِيمٌ». 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
💧گريه پيامبر (ص) از واگذاری خدا به خود!! 🤲🏻 به مناسبت ، شب نزول رحمت و مغفرت 📿 🌌 رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شبى در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نيمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاريكى مشغول دعا و گريه زارى شد. 🛏 امّ سلمه كه جاى (صلى الله عليه و آله) را در رختخوابش خالى ديد، حركت كرد تا ايشان را بيابد. 🤲🏻 متوجه شد رسول اكرم صلى الله عليه و آله در گوشه خانه، جاى تاريكى ايستاده و دست به سوى آسمان بلند كرده اند. در حال گريه مى فرمود: 🔅خدايا! آن نعمت هايى كه به من مرحمت نموده اى از من نگير! 🔅مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان! 🔅خدايا! مرا به سوى آن بديها و مكروههايى كه از آنها نجاتم داده اى برنگردان! 🔅خدايا! مرا هيچ وقت و هيچ آنى به خودم وامگذار و خودت مرا از همه چيز و از هر گونه آفتى نگهدار! 👣 در اين هنگام، در حالى كه به شدت مى گريست به جاى خود برگشت. 🌹پيامبر صلى الله عليه و آله كه صداى گريه ايشان را شنيدند به طرف وى رفتند و علت گريه را جويا شدند. ✋🏻 امّ سلمه گفت: - يا رسول الله! گريه شما مرا گريان نموده است، چرا مى گرييد؟ وقتى شما با آن مقام و منزلت كه نزد خدا داريد، اين گونه از خدا مى ترسيد و از خدا مى خواهيد لحظه اى حتى به اندازه يك چشم به هم زدن به خودتان وانگذارد، پس واى بر احوال ما! 🌹رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: - چگونه نترسم و چطور گريه نكنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم، در حالى كه حضرت يونس ‍ عليه السلام را (١) خداوند لحظه اى به خود واگذاشت و آمد بر سرش آنچه نمى بايست! (٢) 📚 پی نوشت ها: ۱- حضرت يونس به رسالت مبعوث شد و در شهر نينوا به تبليغ قوم خويش پرداخت مردم حقيقت را از او نپذيرفتند. يونس گمان كرد وظيفه اش به پايان رسيده، پيش از آنكه فرمان الهى برسد، خشمگين شهرش را ترك نمود و از ميان قومش بيرون رفت همچنان راه مى پيمود تا به كنار دريا رسيد و در دريا گرفتار شكم ماهى شد يكدفعه به خود آمد كه بايد صبر و تحمل مى كرد و بدون فرمان خداوند از ميان قومش بيرون نمى آمد شايد گوش شنوا و دلى حقيقت پذيرى در ميان ايشان پديد مى آمد از اين جهت در ميان ظلمت ها به مناجات پرداخت و نجاتش را از خداوند منان خواست ، خداوند نيز دعاى يونس را پذيرفت و او را نجات داد. ۲- بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۱۷. 📚 داستانهاى بحارالانوار، جلد اول، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
📜 نوشته اى به خط سبز! 💚 وعده راست امام جعفر صادق علیه السلام به یکی از شیعیان 🕋 مردى از بزرگان جبل هر سال به زيارت مكه مشرف مى شد و هنگام برگشت در مدينه محضر امام صادق (ع) مى رسيد. 🌴 يك بار قبل از تشرف به حج، خدمت امام عليه السلام رسيد و ده هزار درهم به ايشان داد و گفت: - تقاضا دارم با اين مبلغ خانه اى برايم خريدارى نماييد. 🐫🐪 سپس به قصد زيارت مكه معظمه از محضر امام عليه السلام خارج شد 🕋 پس از انجام مراسم حج، خدمت امام صادق (ع) رسيد و حضرت او را در خانه خود جاى داد و نوشته اى به او مرحمت نمود و فرمود: 📜 خانه اى در بهشت برايت خريدم كه حد اول آن به خانه محمد مصطفى صلى الله عليه و آله، حد دومش به خانه على (ع)، حد سوم به خانه حسن مجتبى (ع) و حد چهارم آن به خانه حسين بن على (ع) متصل است. ✋🏻 مرد كه اين سخن را از امام شنيد، قبول كرد. 🐪🐪 حضرت آن مبلغ را ميان فقرا و نيازمندان از فرزندان امام حسن و امام حسين عليهم السلام تقسيم كردند و مرد جبلى به وطن خود بازگشت. 🛌 چون مدتى گذشت، آن مرد مريض شد و بستگان خود را احضار نموده، گفت: - من مى دانم آنچه امام صادق (ع) فرمود، حقيقت دارد. خواهش مى كنم اين نوشته را با من دفن كنيد! 📜 پس از مدت كوتاهى از دنيا رفت و بنابر وصيتش آن نوشته را با او دفن كردند. روز ديگر كه آمدند، ديدند مكتوبى با خط سبز روى قبر اوست كه در آن نوشته شده: 🟢 «به خدا سوگند! جعفر بن محمد به آنچه وعده داده بود وفا نمود!» (۱) 📚 پی نوشت: ۱. بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۱۳۴ 📗 داستانهاى بحارالانوار، جلد اول، محمود ناصرى
🌹 ارشاد با بذل مال! 👈🏻 مدتى بود كه شخصى دايم نزد عليه السلام مى آمد و فحش و ناسزا مى گفت!! 👥👤بعضى از نزديكان حضرت كه قضيه را چنين ديدند، به ايشان عرض كردند: - اجازه بدهيد ما اين فاسق را بكشيم! 🌾🌾 حضرت اجازه ندادند و از مكان و مزرعه او پرسيدند و سپس سوار بر مركبى به مزرعه وى رفتند. آن مرد صدا زد: - از ميان زراعت من نياييد! حاصل مرا پايمال مى كنيد! 🌹حضرت آمدند نزديك ايشان پياده شدند. با لبخندى در كنارش نشستند و سپس فرمودند: - چقدر براى زراعت خرج كرده اى؟ 👳🏻‍♂ گفت: - صد دينار. 🌹فرمود: - چقدر اميد دخل دارى؟ 👳🏻‍♂ گفت: - دويست دينار. 🌹فرمود: - اين سيصد دينار را بگير و مزرعه هم مال خودت باشد. خداوند آنچه را كه اميد دارى به تو مرحمت مى كند. 🫂 مرد پول را گرفت و پيشانى حضرت را بوسيد. حضرت تبسم كرده، برگشت. 🕌 فردا كه امام عليه السلام مسجد آمدند، آن مرد نشسته بود. وقتى كه حضرت را ديد گفت: - الله اعلم حيث يجعل رسالته (۱) 👤 اصحاب پرسيدند ديروز چه مى گفت، امروز چه مى گويد، ديروز فحش ‍ و ناسزا مى گفت، امروز تعريف و تمجيد مى كند؟ 🌹 حضرت به اصحاب فرمودند: - شما گفتيد اجازه بده ما اين مرد را بكشيم و لكن من با مبلغى پول او را اصلاح كردم! (۲) يكى از راه هاى اصلاح حال مردم احسان و بخشش ‍ است. 📚 پی نوشت ها: ۱. خداوند داناتر است به اينكه رسالتش را در كدام خانواده قرار دهد. ۲. بحار، ج ۴۸، ص ۱۰۳. 📔 داستانهاى بحارالانوار، جلد اول، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌟 انسان خوشبخت 🐪🐫 روزى كاروان اعظم (صلى الله عليه و آله) از محلى مى گذشت، به اصحاب فرمود: 🏜 اكنون شخصى از طرف اين بيابان ظاهر مى گردد كه سه روز است شيطان ارتباطى با او ندارد!! 👳🏾‍♂ طولى نكشيد عربى نمايان گشت كه پوستش به استخوان چسبيده بود، چشمهايش به گودى افتاده و لبهايش از خوردن گياهان سبز شده بود. ✋🏾 نزديك آمد، پرسيد: پيغمبر كيست؟ 👥👤 (صلى الله عليه و آله) را به او نشان دادند. 👳🏾‍♂ خدمت پيغمبر (صلى الله عليه و آله) كه رسيد عرض كرد: ✋🏾 يا رسول الله! اسلام را به من ياد بده! 🌹حضرت فرمود: «بگو! اشهد ان لا اله الله و اشهد ان محمدا رسول الله». 👳🏾‍♂✋🏾 مرد اقرار كرد. 🌹حضرت: «نماز پنچگانه را بايد بخوانى و ماه رمضان را روزه بگيرى؟» ✋🏾 مرد: پذيرفتم! 🌹حضرت: «حج خانه خدا را بايد انجام دهى، زكات بدهى و غسل جنابت را بجاى آورى». ✋🏾 مرد: قبول كردم! 🐪🐫🐪 مرد عرب پس از پذيرش اسلام همراه كاروان مسلمانان به راه افتاد. مقدارى راه طى كردند، كم كم شتر عرب از كاروان عقب ماند. 🌹پيغمبر (صلى الله عليه و آله) كه متوجه گشت، ايستاد و از حال وى جويا شد. 👥👤 عرض كردند: شترش نتوانست همگام با كاروان حركت كند، عقب ماند. 🏜 مسلمانان براى جستجوى او به عقب برگشتند. 🕳 ناگاه ديدند پاى شتر به سوراخ موشى فرو رفته، مرد از بالاى شتر افتاده است، گردن وى و گردن شترش شكسته و هر دو همان جا جان داده اند!! ⛺️ پيامبر (صلى الله عليه و آله) دستور داد خيمه اى زدند و در خيمه غسلش ‍ دادند. سپس رسول خدا خود وارد خيمه شد، او را كفن كرد. آنگاه از خيمه بيرون آمد در حالى كه از پيشانى مباركش عرق مى ريخت، فرمود: 🔅«اين مرد اعرابى، در حال گرسنه از دنيا رفت و او كسى است كه ايمان آورد و ايمانش آلوده به ظلم نگشت، با ايمان پاك از دنيا رفت. 🍎 از اينرو حوريان با ميوه هاى بهشتى به پيشواز او آمدند، اطرافش را گرفته بودند و هر كدامشان عرض مى كرد: 🦋 يا رسول الله! شما واسطه شويد اين مرد، در بهشت با من ازدواج كند و همسر من باشد». (۱) 📚 پی نوشت: ۱. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۷۵ و ج ۶۸، ص ۲۸۲. 📔 داستانهاى بحارالانوار، جلد چهارم، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
💚 لزوم احترام به سادات 👤 «حسین»، یکی نوادگان اهل بیت (ع)، مرتکب گناهی بزرگ بود. 🌴 او روزی نزد احمد بن اسحاق، رفت تا یکی از مشکلاتی که داشت را بگوید، اما احمد بن اسحاق که از گناه حسین باخبر بود، راهش نداد و او را از خانه‌‌ی خود راند!! 🐪🐫 در همان سال، احمد پس از حج، به سامرا رسيد و اجازه خواست تا خدمت (ع) برسد، ولی امام (ع) به او اجازه ورود ندادند. 💔 احمد که از شیعیان اهل بیت (ع) بود، بسيار گريه کرد، تا این‌که امام (ع) به او اجازه دادند و به محض ورود، به او فرمودند: ❓ای احمد، چرا پسرعموی ما را راه ندادی؟ ✋🏻 احمد گفت: به خدا قسم! او را رد نکردم مگر به سبب گناه او!! 🌹امام (ع) فرمودند: «راست می‌گويی؛ اما چاره‌ای نيست جز آنکه به سادات احترام بگذاری...». 🐪🐫 بعد از آن سفر، احمد بن اسحاق نزد حسین رفت و داستان ديدارش با امام عسکری (ع) را بيان کرد؛ 👤 حسين که با شنیدن این سخن امام (ع)، از گناه خود پشیمان شده بود، توبه کرد و از گناه خود دست برداشت. 📗 آیینه کمال، ص ۲۲۸. 🤳🏻 این داستان رو بفرست برای سادات دوست داشتنی و گلی که می‌شناسی. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq