در سینہ، نیتم همہاش نذر تو #حسین
حال عبادتم همہاش نذر تو #حسین
خرده فروش نیستم و عمده مےدهم
یڪجا محبتم همہ اش نذر تو #حسین
#سلام
#صبحتون_حسینی
https://eitaa.com/piyroo
🌹کلام شهدا🌹
یه #وصیت_نامه از یه شهید که #زیباترین #وصیت دنیا می تونه باشه!
#ارسطو یا #پرستو؟
یادداشتی از شهید #احمد_رضا_احدی
رتبه اول کنکور پزشکی سال 64
ساعتی قبل از شهادت
چه کسی می داند جنگ چیست؟
چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟
چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هرجا، به هر جا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می کند؟ دخترم چه شد؟
به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟
کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟
آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند .
کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟
چه کسی در هویزه جنگیده؟کشته شده و در آنجا دفن گردیده؟
چه کسی است که معنی این جمله رادرک کند:
نبرد تن و تانک؟!
اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟
چگونه سر 120دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟
آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟
گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده وگذر می کند، حالا معلوم نمایید سرکجا افتاده است؟
کدام گریبان پاره می شود؟
یه #وصیت نامه از یه #شهید که زیباترین #وصیت دنیا می تونه باشه!
کدام کودک در انزوار و خلوت اشک می ریزد؟
و کدام کدام ....
توانستید ؟؟؟
اگر نمی توانید، این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید؛
هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری
سطح زمین، ماشین لندکروزی را که با سرعت درجاده مهران – #دهلران حرکت می نماید ، مورد اصابت #موشک قرار می دهد اگراز مقاومت هوا صرف نظر شود معلوم کنید کدام #تن می سوزد؟
کدام #سر می پرد؟
چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید؟
چگونه باید آنها را غسل داد؟
چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟
چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم؟
چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم؟
کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟
به چه امید نفس می كشی؟ كیف و كلاسورت را از چه پر می كنی؟
از خیال، از كتاب ، از لقب شاخ دكتر یا از آدامسی كه هر روز مادرت دركیفت می گذارد؟
كدام اضطراب جانت را می خورد؟
دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر كلاس، نمره گرفتن؟
دلت را به چیز #بسته ای؟ به #مدرك، به #ماشین؟
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
به قبول شدن در حوزه فوق دكترا؟؟
صفایی ندارد #ارسطو شدن خوشا پر كشیدن، #پرستو شدن❤️❤️❤️
آی #پسرك_دانشجو، به تو چه مربوط است كه خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است؟جوانی به خاك افتاده است؟
آی #دخترك_دانشجو، به تو چه مربوط است كه #دختران_سوسنگرد را به اشك نشانده اند؟ و آنان را زنده به گور كردند؟😔😔😔😔
هیچ می دانستی؟ حتما نه...!!!
هیچ آیا آنجا كه كارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای تا اندكی زبان خشكیده كودكی را تر كنی؟ و آنگاه كه قطره ای نم یافتی، با امیدهای فراوان به بالین آن كودك رفتی تا سیرابش كنی
اما دیدی كه كودك دیگر آب نمی خورد......
اما تو اگر #قاسم نیستی، اگر علی اكبر نیستی، اگر #جعفر و #عبدالله نیستی،
لااقل حرمله مباش😒
كه خدا هدیه #حسین را پذیرفت و خون علی اكبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.
من نمی دانم كه فردای #قیامت این خون با حرمله چه خواهد كرد....
پس بیاید #حرمله مباشیم...✅
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
💐#غصهدارمادرپهلوشکسته
🔶در سال ۱۳۶۳ ،یک روز که با تویوتای گردان،بهمراه #سردارشهید "#بهداشت” بطرف #خطمقدم حرکت کردیم ،از من سؤال کرد :حاجی !برای دخترت چه اسمی انتخاب کردی ؟گفتم «کوثر» چشمان او با شنیدن نام«کوثر» پر از اشک شد و مخفیانه #گریه می کرد.
🔶گریه های مخفیانه اش پس از چند لحظه ای آشکار شد و در حالی که زمزمه #یازهرا #یازهرا !…» بر لب داشت ،#اشک می ریخت و گاهی نیز چنین میگفت :«حاجی !چه اسم قشنگی!»و آنجا بود که برای #مظلومیت #زهرایاطهرسلاماللهعلیها #گریه می کرد و #مرثیه می خواند و#عاشقانه برای #مادرپهلو شکسته اش #اشک میریخت.
#بهنقلاز : #حجهلاسلامدکترمسرور
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
💐#امامسرناصررابوسید
🔶ایشان علاقه زیادی به #ولایت و #رهبری داشتند…بعد از #ازدواج ما ،ایشان به #تهران رفتند تا با #امام ملاقات کنند .
🔶اما در آنجا به او اجازه دیدار را از نزدیک ندادند ولی او با این وجود دو روز تمام در پشت درب #بیترهبری بدون #آب و #غذا نشستند تا اینکه یکی از #یاران #امام نزد #امام رفتند وبه او گفتند که یک #بسیجی برای دیدن شما آمده و دو روز است که برای #ملاقاتخصوصی پافشاری کرده و پشت درب می نشیند .
🔶#امام دستور داد:که او را نزد #امام ببرند .
🔶ناصر موفق شد با #امام ملاقات #خصوصی داشته باشد .
🔶#امامسرناصررابوسید و سخنی زیر گوشش گفت: که #شهید آن را به هیچ کس نگفت.
🔶#ناصر بهترین رزمنده در #جبهه معرفی شد و از #امامجمعه ی اهواز #انگشتری #هدیه گرفت .که روی #عقیق آن نوشته بود:
🔶#روحمنیخمینیبتشکنیخمینی
#بهنقلاز : #همسرشهید
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
💐#اولکربلابعدمکه…
🔶وقتی برای رفتن به #حج او را انتخاب کردند #معاونش #شهیدشیرسوار را به جای خود روانه کرد زمانی که دلیلش را پرسیدم گفت:دوست دارم اول #کربلایی شوم #عشق #حسین دست بردار نیست اول #کربلایی بعد اگر خداست #حاجی شوم و چه زیبا به دیدار #مولایش #حسین (ع) شتافت و به ندای "#هلمنناصرینصرنی" پاسخ داد…
🔶روزی ژاکت پشمی تازه ای راکه مادر برایش بافته بود و برای اولین بار به تن کرده بود به دوستش هدیه کرد.
🔶 وقتی به خانه آمد خودش خیلی سردش شده بود از مادر عذر خواهی کرد و گفت دیدم او لباس گرم و مناسبی ندارد لذا این ژاکت را که دوستش داشتم به او دادم من باز هم لباس گرم دارم و آنها را می پوشم…
🔶کلاس سوم بود که از پدرش خواست تابستانها راسر کار برود و کار یاد بگیرد از بیکاری و بطالت وقت بیزار بود و نزد آشنایان پدرکاشی کاری و بنایی و غیره را آموخت و مزدی راهم که می گرفت دوست داشت به افراد بی بضاعت بدهد…
#بهنقلاز: #خواهرشهید(طاهره بهداشت)
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شما "یا حســین" گفتید و
رساندید خودتان را
تا " #حســــین"...
ڪاش "یا حســــین"،
ما را هم "حســینی" ڪند...
#وصیتنامه
#شهیدکمیلصفریتبار
#بسم الله الرحمن الرحیم"
🔶سلام، اول حرفم را با یکی از اشعار حافظ که خیلی به آن علاقه دارم شروع می کنم…
🔶درد عشقی کشیده ام که نپرس زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کاردلبری برگزیده ام که نپرس
سوی من لب چه می گزی که مگولب لعلی گزیده ام که مپرس
🔶گفتند که هر مسلمانی باید یک #وصیتنامه داشته باشد منم این وقت شب نمی دونم چی شد که یک دفعه این زد به سرم که برم #وصیتنامه بنویسم.
🔶شاید به نظر شما حرفهایم و مخصوصا این خط خرچنگ قورباغه من خنده دار باشد!
🔶بازی سرنوشت که این حرفها را نمی شناسد.
🔶اول از همه از پدر و مادر عزیزم تشکر می کنم بابت این همه زحمات که در حق بنده قدرنشناس داشته اند.
🔶شنیده بودم که #فرمانده های ما گفتند دست پدر ومادر را باید بوسید ومن هم چند بار قصد چنین کاری را داشتم که یک بار به شوخی توانستم دست پدرم را ببوسم البته پدرم اجازه نمی داد که دستش را ببوسم وبالاخره با چند ترفند #پاسداری توانستم به #مقصود خود برسم و از مادر نیز چند بار خواستم که اجازه بدهد تا دست و پای او را ببوسم و ایندفعه هم با چند ترفند #پاسداری توانستم پای مادر را ببوسم .
🔶خوب بریم سر بقیه مطلب که من #مال و #اموالی ندارم که بگم این مال داداشم و این یکی برای فلانی ، فقط چند توصیه به خواهرانم دارم که خیلی خیلی دوستشان دارم
🔶اول اینکه #حجاب را رعایت کنند چون #شهدای ما برای حفظ #ناموس و حفظ #اسلام #شهید شدند تا حتی یک تار موی #ناموس آنها را #نامحرم نگاه نکند چه برسد به اینکه بیگانه ها بخواهند نگاه کج به آنها داشته باشند .
🔶منظورم از #حجاب این است که حتی یک تار موی خود را در معرض دید 🔶نامحرم قرار ندهید.
🔶دوم اینکه فرزندان خود را طوری #تربیت کنید که با روحیه #ایثار و #انفاق و #گذشت از جان خود در راه #خداوند تبارک و تعالی بزرگ شوند و طبق فرمایش #امام عزیز و راحلمان که می گوید از دامن زن مرد به معراج می رود .
🔶در اینجا جا دارد که بگویم من از اول به #عشق #شهادت وارد #سپاه شدم ولی وقتی وارد #مادیات آن می شوی منظورم این است که غرق #مادیات شوی فکر #شهادت کم رنگ می شه من آنقدر غرق گناه هستم که خجالت می کشم از #خدا طلب کنم توی ذهنم فکر می کنم که #خدا به من می گه این همه #گناه کردی الان #شهادت می خوای که هر چی #گناه کردی یکدفعه #پاک بشه، البته فکر مثبت تو ذهنم می آد که می گه #خدا آنقدر #رحمان و #رحیم هست که با #توبه(صد بار شکستیم)حق خودشو می بخشه ولی #حقالناس می مونه که این مردم هستند اون دنیا یقه ما را میگیرند،
🔶در اینجا از تمام کسانی که به گردن #بنده حقیر حقی دارند می خواهم که #حلالم کنند چون اگر یکی را در این دنیا #حلال کنند مطمئن باشند که شخص دیگری هست که اون دنیا #حلالش کنه، اگر هم ما را البته بگویم #بنده حقیر را بهتر است، #حلال نکردند وعده ما #قیامت ان شاالله که #آقامونامام #حسین(ع) شفاعت ما رو بکنه که از سر #تقصیر ما بگذرین.
🔶احساس کردم این مطلب را اینجا ذکر کنم
🔶من خیلی به #حضرتزهرا(س) علاقه داشتم طوری که هر وقت به فکرش می افتم #اشکم جاری می شود و از این #خانم بزرگوار می خواهم که از #خدا بخواد که از سر #تقصیر ما بگذره تا هر چه زودتر به اون #عشق که وارد #سپاه شدم برسم.
#شهادت #شهادت #شهادت
🔶 در آخر با یک #دعا حرفهایم را به پایان می رسونم :
🙏💐 اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یده.💐🙏
#آمینیاربالعالمین
۱۳۸۸/۳/۲۸ ساعت ۰۰:۴۸ بامداد
💐#عشق یعنی #شهید غرق #خون
💐به فدای تن زخمیت ای #شهید 😔
#روحش #شاد و #یادش #گرامی باد.
─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─
#بــرایشــادیروحــش
"#صلوات"
اللَّهمَّ صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#مصاحبهباخانواده
#خادمشهدابسیجیمخلص
#شهیدنریمانمددیمژدهی
🔶#پدر آقا #نریمان در جنگ، #شیمیایی شده بودند.
#عاشق #جنگ و #جبهه، و #مشوِِق اصلی #نریمان در این مسیر ایشون بودند.
🔶#نریمان این اواخر، نزدیک سال نو ، بی قرار بود.
🔶توی حال و هوای دیگه ای سیر می کرد. همه حالاتشو متوجه می شدند. مخصوصاً این اواخر، که با نگاهش با همه حرف می زد....
#پدرشهیدنریمانمژدهی:
🔶و اما بشنویم از پدر #شهیدنریمانمددیمژدهی:
#شیمیایی جنگ هستم، پرونده ای در هیچ بنیاد شهیدی تشکیل ندادم، معتقدم برای #خدا رفتم، دیگر نیازی به این چیزها نداره...مستاجر هستیم و از اینکه با خرّمی در کنارهم زندگی می کنیم راضی هستیم.
🔶 فقط از #خدا خواستم که داغ عزیز به من نشان نده، و مرا پیش مرگ عزیزانم قرار بده. که داغ عزیز بر دلم ماند.
🔶باز راضیم به رضای او و دلم خوشه #نریمان به راهی رفت که عاشقه راهش بود. #پسر #آرامی بود.
🔶در کودکی برای اسباب بازی لج نمی کرد.یادم هست، به اون نایلکسی می دادیم و اون ساعتها نگهش می داشت و بادش می کرد و باهاش بازی می کرد.
🔶هیچ وقت چیزی از ما درخواست نکرد. یادم هست وقتی لباسی براش می خواستیم بگیریم خودش با ما نمی اومد.
🔶اصلاً این چیزها براش مهم نبود.خودم شلوار قبلیشو به خیاطی می بردم تا از روی اون براش شلوار نو بدوزم.
سادگی #نریمان خصلت برجسته اش بود.
🔶میتونم قسم بخورم که #نریمان وابستگی به هیچ چیز نداشت.
🔶قلبش عاری بود از این تعلقات دنیایی. ازش راضی بودم.
🔶هر شب من و #نریمان با هم تو همین اتاق می خوابیدیم.
🔶هر وقت قصد سفر داشت می اومد بهم می گفت تا برم مادرشو راضی کنم.
🔶در مسائل #مذهبی مادرشو الگو قرار می داد.
🔶در دوران کودکیش هر وقت مادرش رو در حال #نماز می دید می اومد مثل مادرش رو به قبله می موند و حرکات مادرش رو انجام می داد.
🔶اون مادرش را خیلی دوست داشت. #نریمان خوب بود. اون مثل یه گل بود.
🔶از کدوم خوبیهاش بگم...موتورشو دزدیدند...از کلانتری زنگ زدن که موتورتون پیدا شده. سارق موتورکتک خورده تو کلانتری نشسته بود.
🔶وقتی چشم #نریمان بهش می افته، سوال می پرسه، این آقا برای موتور بنده به این روز افتاده؟ سریع کاراشو انجام می ده واز اونجا میارش بیرون...بعد دستشو می گیره و موتورو بهش می بخشه...سارق موتور بدجور شرمنده میشه...#نریمان با #مهربانی و #رأفتش خیلی هارو هیئتی کرد.
🔶خیلی ها رو عاشق #امامرضاعلیهالسلام کرد...#نریمان حساب بانکی نداشت...
🔶تو مراسم تشییع #نریمان دو تا خانواده اومدن گفتن پسر شما حقوقشو ماهانه برای ما مصرف می کرد. اومدیم ازتون تشکر کنیم. مااصلاً از این کارهای #نریمان خبر نداشتیم. #نریمان پیرو مولاش #علی بود.
🔶#نریمان تو چقدر رنگ و بوی #مولاتو گرفتی.
🔶وقتی پدرشون این چیزارو بابغض شرح می دادن قرارو از قلب آدمی می بردن.
🔶به یاد جمله #اربابم افتادم وقتی سر پیکر #علیاکبر رسید گفت خدایا تو شاهد باش رحم منو قطع کردن. #علی من #جوون و #زیبا بود، شبیه #رسولخدا بود.
#علی من #حیف بود، اما ای #خدا همین که تو شاهدی برام کافیه.
🔶رفقا پیکر #نریمان را از مسافت طولانی تا منزلگاه آخرتش،(قبرش)بدرقه کردن.
🔶با چه #عزت و #احترامی به خاک سپردنش، #حسین جان قسم به خون پاکت هیچ روز مثل روز تو نبود.
برای تو چه #حسین جان؟ تو که تموم هستی به دور سرت می چرخه. امان از اون روزی که اسب هایی رو زین و لگام تازه زدن و بر این پیکر های #مطهر...وای #حسین جان...همه هستی در سوگ تو می سوزند.بابی انت وامی ونفسی یا #حسین...هر مصیبتی بر هر قلبی وارد بشه محاله مصائب تو را به خاطر نیاره...نام تو التیام بخش جگر های داغدیدست ....
🔶پدر اینگونه از جگر گوشه اش می گفت: #نریمانم یه بار با رفقا راهی جنوب شده بود، این مطلبو بعداً رفیقاش برام گفتن.
🔶تواین سفر یه جا رفته بدون که گِل زار بود. مسئول اتوبوس گفت با این وضع نمی تونین بیاین داخل اتوبوس.
اتوبوس با این پاهای گِل آلود کثیف نمیشه.
🔶 دم در اتوبوس وایستاد و پاهای تک تک رفقا رو شست و وارد اتوبوس کرد، هر چهل نفرو...👌👌👌
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
#خدایا
بہ #حسین تو قسم قافیہ را باختہ ام
اقتدایے بہ طریق #شهدا نیست مرا
روزے ام ڪن #سحرے گوشہء #بین_الحرمین
هوسے جز سفر #ڪرب_و_بلا نیست مرا