#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
از دست فراقت گِله دارم، گله دارم
هر روز همین مسأله دارم، گله دارم
جا مانده ترین لاله ی باغ شهدایم
دلتنگی صد قافله دارم، گله دارم
من داغ برادر به جگر دارم و سوزم
زین غم که از او فاصله دارم، گله دارم
بی کرب و بلا، هیچ دم آرام نگیرم
آقا دل کم حوصله دارم، گله دارم
از این که به پشت تو نخواندیم نمازی
وقتی که به لب نافله دارم، گله دارم
ما هر چه که خواندیم، فقط بارش زهراست
گاهی که خیال صله دارم، گله دارم
یک نامه نشد تا که برایت بنویسم
صدها ورق باطله دارم، گله دارم
عمری ست که با دیدن هر کودک در خواب
من پرسشی از حرمله دارم، گله دارم
گیرم که زدی تیر، چرا خنده نمودی
صد زخم از آن هلهله دارم، گله دارم
#محمود_کریمی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
رفت میدان ماند در گهواره بوی کودکش
ماند مادر با خیال گفتگوی کودکش
حرمله، سوز عطش، تیر سهشعبه، آفتاب
لشگری بیرحم بوده روبروی کودکش
او دعا میکرد برگردد بلا سمت خودش
تیر امّا تندتر میرفت سوی کودکش
واژهها را گشت؛ امّا تیر هم پیدا نکرد
معنی نازکتری را از گلوی کودکش
تیر از خون گلوی او، سهجرعه نوش کرد
آسمان نوشید مشتی از سبوی کودکش
سرنوشت عالم هستی به مویی بند بود
به گلوی زخمی بسته به موی کودکش
آب شد مردش؛ چرا که در جواب تشنهاش
خاک را با پشت دستش، ریخت روی کودکش
طفل خود را در میان قلب بابا دفن کرد
ماند خاک کربلا در آرزوی کودکش
بیشتر دلواپس آقای در گودال بود
بود گرچه نیزهای در جستجوی کودکش
@poem_ahl
#مدح_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
بی زره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زره اش پیرهن است
بند نعلین اگر پاره شود باکی نیست
داغی خاک برایش همه مثل چمن است
دست خطی حسنی داشت که ثابت می کرد
سیزده سال به دنبال حسینی شدن است
جان سر دست گرفت و به دل میدان برد
خواست با عشق بگوید که عمو جان من است
ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی …
تیرها! پر بگشایید که او هم حسن است
نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد
راز این تشنه که آماده ی دریا شدن است
مثل زنبور بر او تیر فرو می ریزد
هر که را این همه کندوی عسل در دهن است
مشتری های فراوان فراوان دارد
هر کسی نقره، طلا، هر که عقیق یمن است
#ایوب_پرندآور
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
با سرت دختر تو راز و نیازی دارد
رو به این قبله شبی قصد نمازی دارد
ساده لوح است و گمان کرده غذا می خواهم
با تو آدم به دو عالم چه نیازی دارد؟
تو نخور غصّه اگر پای شتابم زخم است
هم سفر! هر سفری شیب و فرازی دارد
نیست همبازی من کودکی اینجا؟ باشد
تا تو هستی چه کسی فرصت بازی دارد؟
روی این دامن خاکی کمی آرام بگیر
با سرت نیزه سر جنگ و نسازی دارد!
خواستم ناز کنم، دست کشی تا به سرم
دیدم این مویِ چنین سوخته نازی دارد؟!
عمّه هر جا که بلا بود سپر بود مرا
عمّه آغوش کریمانه ی بازی دارد
نیستم راضی از این وضع ولی حرفی نیست
حتماً این سختی و این دغدغه رازی دارد
#امیر_اکبرزاده
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#دو_بیتی
نبوت را نگینی یا خدیجه
شفاعت آفرینی یا خدیجه
برایم مادری کن روز محشر
تو اُم المؤمنینی یا خدیجه
#یوسف_رحیمی
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#دو_بیتی
تو داری آنچنان حق عظیمی
که در ایمان و دین ما سهیمی
نه تنها دخترت! بعد از تو دیدند
مسلمانان همه داغ یتیمی
#یوسف_رحیمی
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#دو_بیتی
نگاهت از غمی جانکاه می گفت
ز صدها داغ با هر آه می گفت
میان کوچه خالی بود جایت
که زهرای تو «وا اُماه» می گفت
#یوسف_رحیمی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
شب بود و می رفتند مادر را بشویند
با اشک ها جان پیمبر را بشویند
شب بود و گیسوی سپیدش را ندیدند
با اینکه باید ابتدا سر را بشویند
تطهیر می شد آب در واقع چرا که
با آب بی معنیست کوثر را بشویند
باران ضرر دارد برای یاس سالم
اینها چگونه یاس پر پر را بشویند؟!
گیرم که شستند و به خاکش هم سپردند
فردا چگونه پهلوی در را بشویند؟
بعد از عبور آب و دست از سمت بازو
جای تو جا دارد که حیدر را بشویند
#مهدی_رحیمی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
چشمی شبیه چشم تو گریان نمی شود
زهرا حریف چشم تو باران نمی شود
گیرم که نان بعد خودت هم درست شد
نان بدون فاطمه که نان نمی شود
برخیز و باز مادری ات را شروع کن
فضه حریف گریه ی طفلان نمی شود
بد جور جلوه کرده کبودی چشم تو
طوری که زیر دست تو پنهان نمی شود
معجر بزن کنار و علی را نگاه کن
خورشید زیر ابر که تابان نمی شود
فهمیده ام ز سرفه ی سنگین سینه ات
امشب نفس کشیدنت آسان نمی شود
ای استخوان شکسته ی حیدر چه می کنی؟
با کار خانه زخم تو درمان نمی شود
من خواهشم شده ست که زهرای من بمان
تو با اشاره گفتی علی جان نمی شود
گفتم که روی خویش عیان کن ببینمت
گفتی به یک نگاه به قرآن نمی شود
#مسعود_اصلانی
@poem_ahl
#مدح_امام_زمان سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#سامرا
گفتم به دل، که وقت نیایش شب دعاست
پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست
آنجا که هست، آینهٔ شادی و سرور
اشراق عشق و عاطفه و جلوهگاه نور...
آنجا که انبیا همه هستند در طواف
آنجا که عشق و عاطفه دارند اعتکاف...
آنجا که دیدهها، پلی از آب بستهاند
یعنی دخیل اشک به «سرداب» بستهاند...
چشم هزار ماه جبین، مشتری اوست
نقش نگین وحی، در انگشتری اوست
محبوب نازنین سراپردهٔ خداست
در کائنات، رحمت گستردهٔ خداست
چون روح، در تمامی اعصار جاری است
جان جهان، ذخیرهٔ پروردگاری است
سنگ بنای کعبه، سیاهی خال اوست
وجه خدای جَلَّ جَلالُه جمال اوست
جان بیفروغ طلعت او جان نمیشود
او حجت خداست که پنهان نمیشود
روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را
احلی من العسل کند این جام زهر را
آن روز، روز سلطنت داد و دین رسد
یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد...
پر میکند ز عدل خود این خاک تیره را
آیینهٔ بهشت کند، این جزیره را
یوسف به بوی پیرهنش زنده میشود
دلهای مرده با سخنش زنده میشود...
او را بخوان در آینهٔ ندبه و سمات
فرزندی از سلالهٔ طاها و محکمات
روی لبش تلاوت لبیک دیدنیست
آری دعای او به اجابت رسیدنیست
احیاگر معالِم دین خداست او
شمسالضحای روشن و نورالهداست او
الهام، کم گرفتی از آن فاطمینَفَس
با خود حدیث نَفْس کن، ای مانده در قفس
یکبار خواندهای، که جوابت ندادهاند؟
آتش گرفتهای تو و آبت ندادهاند؟
تکرار کن به زمزمه در سجده و رکوع
ای دیدگان شبزده! «فَلْتَذْرَفِ الدُّموع»...
ای حُسن مطلع همهٔ انتخابها
تو آفتاب حُسنی و ما در حجابها
مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی»
فرزند اختران درخشان و روشنی...
دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک
خواندم «متی ترانا» گفتم «متی نراک»
«یا ایها العزیز» ببین خسته حالیام
چشمان پر ستاره و دستان خالیام
ماییم آن خسی که به میقات آمدیم
شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم
شام فراق سورهٔ والیل خواندهایم
یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خواندهایم
یا ایها العزیز به زیباییات قسم
بر حسن بیبدیل و دلآراییات قسم
دلها ز نکهت سخنت، زنده میشود
عالم به بوی پیرهنت، زنده میشود
صبح وصال تو، شب غم را سحر کند
آفاق را نگاه تو زیر و زِبَر کند
موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست
شهر مدینه چشم به راه ظهور توست
تنها نه از غمت دل یاران گرفته است
چشم بقیع تر شده، باران گرفته است
شعر «شفق» حدیث زبان دل من است
تکرار نام تو ضربان دل من است
#محمدجواد_غفورزاده
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#دو_بیتی
خدیجه بذل کند مال و حق دهد کفنش
حسین جان دهد و میبرند پیرهنش
بلی که پنج کفن را به شش نفر ندهند
حسین میگذرد بهر مادر از کفنش
#محمد_سهرابی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
کیست این کشته که جان همه قربان تنش
خاک صحرا کفن و خون گلو پیرهنش
مصحف فاطمه در قلزم خون افتاده
آیه آیه شده چون صفحه ی قرآن بدنش
چشم زهرا به سویش بود و گره خورد به هم
پنجهی قاتل و گیسوی شکن در شکنش
باغبان، لاله ی پرپر شده سر تا به قدم
سرخ گردیده ز خون باغ گل یاسمنش
او که با هر نفسش جان به مسیحا می داد
چه گنه داشت که شد سنگ جواب سخنش
سر به بالای سنان، چشم به سوی زینب
صوت قرآن به لب و خون گلو در دهنش
#غلامرضا_سازگار
@poem_ahl