#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
مرا به خانۀ زهرای مهربان ببرید
به خاكبوسی آن قبر بینشان ببرید
اگر نشانی شهر مدینه را بلدید
كبوتر دل ما را به آشیان ببرید
كجاست آن جگر شرحهشرحه تا كه مرا
به سوی سنگ مزارش كشانكشان ببرید
مرا كه مهر بقیع است در دلم چه شود
اگر به جانب آن چار كهكشان ببرید
كجاست آن در آتش گرفته تا كه مرا
برای جامه دریدن به سوی آن ببرید
كسی صدای مرا در زمین نمیشنود
فرشتهها! سخنم را به آسمان ببرید
نه اشتیاق به گُل دارم و نه میل بهار
مرا به غربت آن هیجده خزان ببرید
#افشین_علا
@raziolhossein
۱۷ آذر ۱۴۰۳
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حضرت_زهرا_شهادت #فاطمیه
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
شبانه بغض گلوگیر من کنار بقیع
شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت
ز پشت پنجرهها دیدگان پر اشکم
سراغ مدفن پنهان و بینشانه گرفت
نشان شعله و درد و نوای زهرا را
توان هنوز ز دیوار و بام خانه گرفت
مصیبتیست علی را که پیش چشمانش
عدو امید دلش را به تازیانه گرفت
چه گفت فاطمه؟ کآنگونه با تأثر و غم
علی مراسم تدفین او شبانه گرفت
فراق فاطمه را بوتراب باور کرد
شبی که چوبۀ تابوت را به شانه گرفت
#سیدفضلالله_قدسی
@raziolhossein
۱۷ آذر ۱۴۰۳
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
چو گنج از چه به خاك سیه نهان شده ای
گل همیشه بهارم چرا خزان شده ای
تو زهره ی فلكی زیر خاك جای تو نیست
برآر سر ز لحد، خشت متكای تو نیست
كنون ز خانه به خوشحالی تو آمده ام
برآر سر كه به جا خالی تو آمده ام
مرا ببر كه مقامات عالیت بینم
چسان به خانه روم جای خالیت بینم
گرفته از چه ترا خاك تیره در آغوش
تو ای چراغ نبوت چرا شدی خاموش
ز همدمی من غم رسیده ی مهجور
چه دیده ای كه شدی نو عروس حجله ی گور
ز چیست گشته ترا خاك تیره منزلگاه
مرا برای چه بنشانده ای به خاك سیاه
ز جای خیز كه با هم همی شبانه رویم
مرا ز داغ مكش، خیز تا به خانه رویم
كه طفلهای یتیم تو بی قرار تواند
دو چشم من، حسنینت در انتظار تواند
#آیت_الله_غروی_اصفهانی #کمپانی
@raziolhossein
۱۷ آذر ۱۴۰۳
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
دخترم، بیتو بهشتِ جاودان شیرین نبود
بیش از این دوری، سزای صحبتِ دیرین نبود...
آمدی ای مهربان، اما چرا افسردهای؟
با تو در دنیا که بودم، خاطرت غمگین نبود
در مدینه تا تو را میدیدم ای نخل امید،
صحبت از گل بود، اما حرفی از گلچین نبود
لالۀ باغ مرا دیدند مردم، داغدار
اینکه رسم تسلیت، این شیوۀ تسکین نبود...
میهمان من شدی با گوشۀ چشم کبود
راستی آنجا مگر چشم حقیقتبین نبود؟
صورت نیلی و بازوی کبود، ای روزگار!
آن سفارشها که من کردم، جوابش این نبود
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
۱۸ آذر ۱۴۰۳
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
مانند دریا آمدی، چون رود رفتی
ای یار هجده ساله! خیلی زود رفتی
من با تو کی احساس غربت کرده بودم؟
تازه به بودن با تو عادت کرده بودم
این هم یتیمان تو، بر تن رختشان کن
دارند یک یک آرزو، خوشبختشان کن
زهرا! یتیمت سایه ای بر سر ندارد
زینب شب عقدش چرا مادر ندارد
من اشک می ریزم کنار این جهازت
زینب که بر سر میکند چادر نمازت
آن کوزه ای که در جهازت بود زهرا
بهر حسن گردیده زهر آلود زهرا
در این جهیزیه دلم یکجا اسیر است
چون بستر خواب حسین تو، حصیر است
گفتم حصیر و یادم آمد کربلایش
او را نهند اهلُ القُریٰ در بوریایش
پیراهنی که دوختی شخصاً برایش
از پیکرش در آورد دشمن برایش
دیروز دادی لقمه بر اطفال معصوم
روزی ز طفلان لقمه گیرد، ام کلثوم
من با یتیمان تو خیلی مهربانم
فکر یتیمان حسین و کوفیانم
گاهی عطش را می برد از بین، گریه
مثل کنار نیزه ها.. اشک رقیه..
من تازه با این بچه ها گریان اوییم
ما داغدار صورت و.. دست عدوییم
زهرا تو که داری خبر از درد سیلی
باید پس از سیلی در آغوشش بگیری
او زود تر از تو رسد در فصل پیری
باید تو او را از روی ناقه بگیری..
#عبدالزهرا_هاشمیان
@raziolhossein
۱۸ آذر ۱۴۰۳
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
غربتم گشت در این شهر زبانزد زهرا
رفتی و آنچه نباید سرم آمد زهرا
زندگی تلخ تر از مرگ برایم شده است
بین این دو شده ام سخت مردد زهرا
دردم این است مغیره سر منبر رفته !
حرف دین می زند آن واعظ مرتد زهرا
مجلس ختم گرفتم حسنت ریخت بهم
هیچ کس از در و همسایه نیامد زهرا
چه کنم بابت این طرز امانت داری !؟
شرم دارد علی از روی محمد زهرا
چه کنم ثانیه ای زینبت آرام شود !؟
شده دلتنگی او بیشتر از حد زهرا
سرخی چشم حسینت، ته گودالم برد
جگر سوخته ام سوخت مجدد زهرا
#وحید_قاسمی
@raziolhossein
۱۸ آذر ۱۴۰۳
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
امشب ردیف شد غزلم با نمیشود
یا میشود ردیف كنم یا نمیشود
شاعر چه باید از تو بگوید که شأن توست؟
ناموس خلقت است؛ خدایا! نمیشود...
زخمیست داغ فاطمه بر سینۀ علی
زخمی كه هیچگاه مداوا نمیشود
تنها نه هستی علی از دست رفته است
هستی بدون فاطمه معنا نمیشود
طاقت بیار خالیِ این خانه را علی!
گفتی که گریه سر ندهی... ها نمیشود
«حُزنی فَسَرمَدٌ، و لیالی مُسَهّدٌ»
این گفتههای توست که حاشا نمیشود
میخواستی که دخترت از حال مادرش
چیزی نپرسد از تو، دریغا! نمیشود
«لا خیرَ بعد فاطمه» هم بیحساب نیست
یعنی كسی برای تو زهرا نمیشود
تقویم عمر یاس تو هجده بهار داشت
این راز مبهمیست كه افشا نمیشود
این گنج تا قیام قیامت نهفته است
این قبر، گوهریست كه پیدا نمیشود
باور كنید حكم گذرنامۀ بهشت
الا به دست فاطمه امضا نمیشود
دوزخ كنار میكشد از نام پاک او
آتش حریف دختر طاها نمیشود
برگَرد یاس پرپر گلخانۀ رسول!
در سینۀ علی غم تو جا نمیشود
آن شب سپیده سر زد و روشن نشد چرا؟
از گوشۀ بقیع علی پا نمیشود
#عباس_شاهزیدی
@raziolhossein
۱۸ آذر ۱۴۰۳
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
از پی کیست؟ که چشمان یتیمش اینسان
کم فروغ آمده در غربت خود وامانده...
بعد از آن واقعه ما را نه به دیوار و نه در
طاقت و حسرت یک پلک تماشا مانده
آسمان چهره به خون شست در آن شب تا دید
مادرم رفته ولی مویۀ مولا مانده
پلک خونین افق، چشم من و ما تا حشر
خیره بر مرقد گمگشتۀ زهرا مانده
#سیدحسین_موحد_بلخی
#@raziolhossein
۱۸ آذر ۱۴۰۳
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #غسل
شبی که آن تن عفّت حجاب را شستم
ستاره ریختم و آفتاب را شستم
شبی نبود مرا دردناکتر زآن شب
کز اشک و خون دل، آن دُر ناب را شستم
مجال غسل نمییافتم ز اشک روان
شبی که بضعهی ختمیمآب را شستم
به سینه، خون دلم جوش زد در آن دل شب
که زخم سینهی از خون خضاب را شستم
کتاب زندگی من، وجود فاطمه بود
به دست خویش، دریغ! آن کتاب را شستم
خسوف صورت او وا نگشته بود هنوز
رخ گرفتهی آن ماهتاب را شستم
ز بعد شستن چشم کبود زهرایم
به گریه از بصرم نقش خواب را شستم
*
زبان شعر "مویّد"، ترانهاش این است:
به مهر او گنه بیحساب را شستم
#سیدرضا_مؤید
@raziolhossein
۱۸ آذر ۱۴۰۳
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه_مقتل #مقتل #بعد_شهادت
💔يقولون فعظم ذلك على عمار وسلمان و المقداد
وأبي ذر واجتمعوا في المسجد ثم بعثوا إليه
عمار بن ياسر ليكلمه، يقول عمار: دخلت على
أميرالمؤمنينوجدتهجالساًجلسةالحزينالكتيب،
واضعاً رأسه بين ركبتيه، دموعه جارية،الحسن
والحسين بين يديه، وزينب وأم كلثوم عنده،
ينظر إليهم ودموعه جارية فاختنقت بعبرتي
لما رأيته، قلت: مولاي أراكم تأمرون الناس
بالصبر وتجزعون قال : يا عمار إن الصبر عمن
فقدته لعزيز، يا عمار إني فقدتُ رسولاللهبفقد
فاطمة، يا عمار كانت لي فاطمة عزاء وسلوى
بعد رسول الله، كانت إذا مشت حكت كريم
قوامه وإذا نطقت ملأت سمعي بكلامه يا عمار
والذي آلمني إني لما وضعتهاعلىالمغتسلرأيت
ضلعاً من أضلاعهامكسوراًومتنهااسودمنضرب
السياط، يا عمار وكانت تُخفيعلي ذلك لألا
أحزن و يشتدّ وجدي.
صاحت والدمع سكاب
يا فضة الضلع مني انصاب
میگویند اینخبر [مصائب حضرت زهرا علیها
السـلام] بـر عمار، سلمان، مقداد و ابوذر بسیـار سنگین آمد. آنها در مسجد جمع شدند و عمار
یاسر را فرستادنـد، تا با امیرالمؤمنین صحبـت
کند. عمار میگوید که وقتی وارد خانه شدم،
دیدم امیرالمؤمنین نشسته است، مانند کسـی
کـه اندوه سنگینـی بر او چیره شده، سـرش را
بین زانوهایش گذاشتـه و اشک میریـزد. امام
حسن و حسین -علیهما السلام- در مقابل مولا
نشسته بودند و زینب و ام کلثـوم در کنـارش
بودند. به آنها نگاه میکرد و اشک میریخت.
عمار ادامه میدهد: وقتی این صحنه را دیدم،
بغضم گرفت و با گریه گفتم: مولای من، شما
مردم را به صبر امر میکنید، اما حالا خودتان
بیتابی میکنید؟ حضرت فرمودند: ای عمار!
صبر بر کسی که از دست دادهام بسیار دشوار
است. ای عمار، من با فقدان فاطمه، رسول
خدا -صلیاللهعلیهوآله- را از دست دادهام.
ای عمار! فاطمه پس از رسول خدا تسلی و
آرامش من بود. وقتی راه میرفت، مرا به یاد
قامت رسول خدا میانداخت و وقتی سخن
میگفت، گوشم از صدای او پر میشد، گویی
رسول خدا سخن میگوید.
ای عمار، آنچه بیش از همه دلم را به درد آورد،
این بود که وقتی بدن او را برای غسل آماده
کردم، دیدم یکی از دندههایش شکسته و
پشتش از ضرب تازیانهها سیاه شده است.
ای عمار، او این دردها را از من پنهان میکرد
تا مبادا اندوهگین شوم یا دلتنگیام شدت گیرد.
و گویا زهرا -سلام الله عليها- با اشک میگفت:
“ای فضه، دندهام شکسته شد!”
📚 العبرة الساکتة، دهینی، ج۲، ص۸۱
@raziolhossein
۱۸ آذر ۱۴۰۳
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
دلم طاقت ز کف داده خدایا
فتاده روی سجّاده خدایا
ز داغ فاطمه صبرم شده کم
گره در کارم افتاده خدایا
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein
۱۸ آذر ۱۴۰۳
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
اگر میخواستی سوزی در آتش، حاصل ما را
چرا با داغ زهرا آشنا کردی دل ما را؟
اگر میخواستی خاکستر ما را دهی بر باد
چرا با اشک بر زهرا عجین کردی گِل ما را؟
اگر میخواستی باشیم دور از تربت پاکش
چرا دادی به دست دل، عنان محمل ما را؟
اگر ما را پذیرای غم زهرا نمیدیدی
نمیدادی به پیک غم، نشان منزل ما را
تو میدانی که ما پروانهها ممنون زهراییم
که روشن میکند هر شب، چراغ محفل ما را
در آن روزی که هر کس راه حلّ مشکلش جوید
به دست مادر سادات حل کن مشکل ما را
به جرم معصیت، خواهی بسوزانی بسوز امّا
مسوزان پیش چشم قاتل زهرا دل ما را..
#سیدمحمد_رستگار
@raziolhossein
۱۸ آذر ۱۴۰۳