#امام_حسین_مناجات
دستم ز دامن تو نگردد رها حسین
ای دستگیر نوکر بی دست و پا حسین
جز تو کسی به کاسه ی ما اعتنا نکرد...
تنها امید ظرفِ غذای گدا..،حسین
حُبِّ تو ترس معصیتم را زیاد کرد
ای مظهر تجلّیِ خوف و رجا حسین
هرکس مسیر عاشقیاش را سوا نکرد
فردای حشر می کند او را سوا حسین
حُکم قبول بندگیِ ماست با خدا
حُکم قبولِ نوکری ماست با حسین
"آدم" برای گریه به تو آفریده شد
بانیِ خلقت همه ی انبیا حسین
دَمنوش روضه ات دمِ عیسی بن مریم است
هر چایخانه ات شده دارُالشَفا حسین
در کشتی نجات..،"رقیّه" است ناخدا
ما را همین سه ساله رسانده است تا حسین
ذکر تو را به روی لبم مادرت گُذاشت
سرمایه ی مُحبَّت زهراست "یا حسین"
هرگاه بی قرار حریم تو می شویم
باید پناه بُرد به صحنِ رضا..،حسین
دلشوره ی زیارت تو می کُشد مرا
این اربعین مرا برسان کربلا حسین
.
.
مقتل نوشته است نفس می زدی هنوز
وقتی که بست نیزه دهان تو را حسین
جسمت به راحتی نشود جمع و جور..،آه
آخر کشید کار تو بر بوریا حسین
#بردیا_محمدی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
رفتی و تنها شدم، تنهای تنها سوختم
بیشتر با یاد شیرین تو بابا سوختم
با یتیمی دست و پنجه نرم کردم بعد تو
سوختم بعد تو از دست لگدها، سوختم
گفته بودی مادرت را تازیانه می زدند
با خبر هستی که من هم مثل زهرا سوختم
گیسوی طفل سه ساله زود می ریزد مگر؟
بیشتر بابا در این حل معما سوختم
دختری هم سن من دور از پدر دق میکند
مُردم و زنده شدم، امروز و فردا سوختم
بعد از این مدت نپرس از من چرا قدّم خمید
زیر بار طعنه و زخم زبان ها سوختم
جای سالم بر تنم دیدی خدا را شکر کن
با نوازش های زجر و شمر، اینجا سوختم
نیمه جان خسته را مدیون عمه زینبم
او سپر می شد ولی با ترس حتی سوختم
بین بازار کنیزان دست و پایم سرد شد
کاش می دیدی در آن حجم تماشا سوختم
پرت می کردند سمت ما غذای خویش را
موقع افطار هم از نان و خرما سوختم
میوه ی خار مغیلان، زخم باز آبله است
پا برهنه، کربلا تا شام، از پا سوختم
کاش می آمد عمو تا که حساب زجر را
می رسید، از بس که از دستش به صحرا سوختم
#صابر_عابدی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
خواهرت در قتلگه آمد سرت آنجا نبود
کوفه با تو روبرو شد پيکرت آنجا نبود
شام عاشورا که آمد دست بوست خواهرت
هم نبود انگشت هم انگشترت آنجا نبود
دفن کردي پيش چشم ما علي اصغرت
قبر خالي بود اما اصغرت آنجا نبود
در چهل منزل به جاي ما کتک خورد عمه ام
ما نمي مانديم اگر که خواهرت آنجا نبود
نيمه شب در آن بيابان مرده بودم بي گمان
گر در آن لحظه پدرجان مادرت آنجا نبود
بارها مرگ از خدا کردم طلب در بزم مي
واقعأ اي کاش ميشد دخترت آنجا نبود
صورتت هم جاي سالم محض يک بوسه نداشت
کاش يا من مرده بودم يا سرت آنجا نبود...
#محسن_صرامی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
بابا شکست حُرمتِ من، در سه سالگی
از حَد گذشت غُربتِ من، در سه سالگی
پیریِ من برای همه آشکار شد
دیدی خَمید قامتِ من در سه سالگی؟
در شام، دخترت به تمسخُر گرفته شد
ای وای از خجالتِ من در سه سالگی
دستانِ زَجر بود بزرگ و... عَجیب نیست
تغییرِ طَرحِ صورتِ من در سه سالگی
گیسو که سوخت، شانه به دردی نمی خورَد
شُد شانه ی تو حسرتِ من در سه سالگی
تو چوب خوردی و به لبم مُشت می زدم
دارد دلیل، لُکنتِ من در سه سالگی
گیرم که گوشواره خَریدی، چه فایده!
شد پاره جای زینتِ من در سه سالگی
این تِکّه مَعجَری که هنوز است بر سرم
باشد گواهِ عِصمتِ من در سه سالگی
کاخِ یزید را به سَرَش می کُنم خراب
این است اوج قُدرتِ من در سه سالگی
#رضا_رسول_زاده
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
مرا مصیبت آن دختری پریشان کرد
که چرخ با پدرش، کج رَوی فراوان کرد
به یک خرابه، شبی تا سحر به یاد پدر
نشست و گریه یتیمانه، همچو باران کرد
گهی ز عمه سراغ پدر گرفت و گهی
به جای اشک، بسی خون دل به دامان کرد
ز بس کشید ز دل، آه و بس ز دیده گریست
در آن خرابه ز آه و سرشک، توفان کرد
ز تیر آه، دل جمله نیزه داران سوخت
به سنگ خاره، عجب رخنه ز آه سوزان کرد
دلش هوای پدر کرده بود، غافل از آن
که ظالمی پدرش را شهید، عطشان کرد
در آن سیاهی شب، آه و اشک آن دختر
تمام لشکریان را ز غم هراسان کرد
ز بس پدر پدر، او کرد، ظالمی آخر
خموش ناله ی آن بلبل خوش الحان کرد
نگویم آنکه چه آورد، آنقَدَر گویم
که در خرابه طلوع، آفتاب تابان کرد
دگر طریق ادب نیست، بیش از این گفتن
که آن یتیم، چه غوغا ز آه و افغان کرد
همین قَدَر، سحر آن دختر اسیر یتیم
نثار بر سرِ دور از تن پدر، جان کرد
ز شاه تشنه لبان، رسم عاشقی آموز
که بی ریا، سر و جان را فدای جانان کرد
هزار جان گرامی، فدای آن عاشق
که خویش را به ره عشق یار، قربان کرد
"نوا" چه شد؟ که نگشتند ظالمان آگه
که آه و اشک یتیمان، چها به دوران کرد
#نوا_اصفهانی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
#دوبیتی
همه ی خرابه غرق غم شده
یه شیرین زبون دیگه کم شده
یه امامزاده توی خرابه موند
حالا دیگه خرابه حرم شده
#علی_ذوالقدر
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
مَرهم به زَخم، تازه رِسيده، چه فايده!
بابا سَرَت رِسیده بُریده، چه فايده!
حالا كه آمَدی به خَرابه بِبينَمَت
سويی نمانده است به ديده، چه فايده!
می خواستی بِبوسی اَم، امّا نمی شود
با اين لَبِ بُریده بُريده، چه فايده!
گیرَم رُقَیّه پای سَرِ تو بلند شد
قَدِّ سه ساله ی تو خَميده، چه فايده!
از دَستهای پُر وَرَمَم چه تَوَقُّعی ست؟
از پای روی خار دَويده، چه فايده!
رَفتی و گوشواره بَرايَم خَريده ای؟
این لاله گوش، گَشته دَريده، چه فايده!
گفتم اگر كه ناز كُنَم، ناز می خَری
حالا كه رَنگ و روم پَريده، چه فايده!
گفتم می آیی و به سَرَم دَست می کِشی
حالا که دَستِ غِير كِشيده، چه فايده!
#رضا_رسول_زاده
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
#عامیانه
فكر نمي كردم بازم ببينمت
باباجون خوش اومدي قدم به چشم
تو مگه گم شده بودي مثل من
تو ديگه چرا داري ورم به چشم
وقتي كه خيمه ها رو آتيش زدن
تو كه تو خيمه نبودي باباجون
پس كجا سوخته سر و صورت تو
چرا اينقدر كبودي بابا جون
باباجون سوال دارم جواب ميدي
الهي فدات بشم تنت كجاست
چرا ساكتي جوابمو بده
خوشكل رقيه پيرهنت كجاست
باباجون خوابي مزاحمت شدم
باشه يك كمي روي زانوم بخواب
باباجون ببخش اگه اينجوريه
سر و وضع نوه ي ابوتراب
يه روزي جام روي دوش عمو بود
حالا رو نبين كه اوضاعم بده
نميخوام ناراحتت كنم ولي
يه نفر به اسم زجر منو زده
مثه تو منو غريب گير كشيدن
كشتنم يه جورائي با قتل صبر
چشاتو وا كن ببين رفتني ام
هي ميترسم برسه دوباره زجر
من فقط يه خواهشي ازت دارم
جون هر كي دوست داري نرو سفر
يا اگه بايد بري عزيز من
جون هر كي دوست داري منم ببر...
#محسن_صرامی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_دودمه
گیسویم را پهن زیرِ پای مهمان می کنم
( آمده بابای من ) ۲
شام را با گریه های خویش ویران می کنم
( آمده بابای من ) ۲
#رضا_رسول_زاده
@raziolhossein1
#حضرت_رقیه_شهادت
با همین حالِ بد و پایِ پًر از آبله ام
باز دلتنگم و دنبالِ تو در قافله ام
عمه بوسیده مرا جای تو وقتی هر بار
بوسه زد خارِ مغیلان به تبِ آبله ام
سرِ زخمیِ تو بر نیزه شده همسفرم
از تنِ بی کفَنت دور شده فاصله ام
نیست آرامش ِ آغوش ِ تو و با حسرت
راهیِ شام ِ اسارت شدم و راحله ام
کودکی هایِ مرا آتش ِ در خیمه گرفت
سوخت موهایم و قربانیِ این قائله ام
من شنیدم که به تو گفت شبانه عمه
از غمت زود زمینگیر شده نافله ام
دخترِ کوچکِ تو؛ از بر و رو افتاده
بعدِ تو سخت به هم ریخته شد شاکله ام
صورتم کرده ورم بسکه به من زد سیلی
بیشتر هست از این زجرِ حرامی گله ام
لگدش یکسره با قهقهه همراه شده
دشمنِ شمرم و بیزار از این هلهله ام
بُرده لبخندِ مرا پارگیِ دورِ لبم
اشک میریزم و کم طاقت و بی حوصله ام
اولین کشتهٔ لب تشنه تویی و من هم
اولین دخترِ دردانهٔ در سلسله ام!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
من ازبس غصه دارم که،میشه صدتا کتابش کرد
کدومش رو بگم آخه نمیشه انتخابش کرد
دیدی تنهامو شبهای خرابه سردوتاریکه
سر تو سرزده اومد مثه خورشید تابش کرد
تموم آرزوهامو گذاشتن پیش روم امشب
دعاکردم بیای پیشم خداهم مستجابش کرد
بهم ریخته سر و وضعت رو آوردن برای من
نمیشه که یه دختر رو ازاین بدتر عذابش کرد
میگیرم دستمو بابا،به دور صورت زخمیت
هنوزم میشه روی ماهتو اینجوری قابش کرد
اگه چشمام نمیبینه دلیلش دستای زجرِ
یه دونه سیلی زد اما باید صدتا حسابش کرد
رو خاک داغ صحرا با،سرانگشتِ پر از زخمم
نوشتم اسمتو اما سنان با پا خرابش کرد
گذشت ازمن ولی کاشکی یکی بود یادشون میداد
نباید دختر شاهو بجز خانم خطابش کرد
نمونده معجری اما بجاش که آستینم هست
اگر دستم بیاد بالا میشه اونو حجابش کرد
همه سوختن به پای من،منم واسه تنِ سوختهت
تنافتاده رو خاکت دل من رو کبابش کرد
دیگه از هرچی اسبه من بدم میاد آخه اون روز
دیدم که ده تا اسب اومد گل من رو گلابش گرد
میسوزونه منو داغ تنور خونه خولی
کجا رفت اون محاسن که علی اصغر خضابش کرد؟!
رباب امروز طفلش رو توی رویا بغل کردو
خیالی شیرشو دادو لالایی خوندو خوابش کرد
#یامظلوم
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
#دودمه
شام ویران میکنم از تو نشان میآورم
من زِ نسل حیدرم
اَشهدُ اَنَّ علی را در اذان میآورم
من زِ نسل حیدرم
#حسن_لطفی
@raziolhossein