eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.9هزار دنبال‌کننده
756 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تمام شهر پی کشتن علی بودند نبود مردی و نامردها ولی بودند که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند چهل نفر که همه قاتل علی بودند به سمت حادثه برگشت آن همه انگشت قسم به فاطمه دیوار و در علی را کشت به کوچه آمده رخصت گرفته اند از هم و صف به صف همه نوبت گرفته اند از هم سپس دویده و سبقت گرفته اند از هم برای ضربه رضایت گرفته اند از هم تمام نیتشان قربة الی الله است و تازه ضربه ی دستی بزرگ در راه است یکی غلاف به قصد ثواب بردارد یکی به نیت مولا طناب بردارد دری که سوخت به یک سمت تاب بردارد لگد اگر بزنندش شتاب بردارد برای کشتن مولا شتاب در کافی است برای حفظ امامت دو تا پسر کافی است گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد چهل نفر همه رفتند و یک نفر آمد چنان بلند شد و دست سمت سر آمد به سوی فاطمه دیوار مثل در آمد همیشه کوچه غمِ اهل سوختن باشد خصوصا اینکه تماشاگرش حسن باشد حسن که ضربه سختی به طاقتش میخورد حسن که ضربه اصلی به غیرتش میخورد چه خوب بود که سیلی به قامتش میخورد ولی از این همه بادی به صورتش میخورد همین نسیم، حسن را هزار سال بس است برای گریه ی هر شب همین خیال بس است گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد ز سمت کوچه ی سر نیزه ها خبر آمد که شمر جای مغیره در این گذر آمد ولی نه روبروی او که پشت سر آمد غلاف خنجر و حنجر به جای بازو شد شبیه مادرش آخر شکسته پهلو شد رسیدروضه به جایی که دیدنش سخت است به حنجری که یقینا بریدنش سخت است تنی که مثله شود پا کشیدنش سخت است "صدای وای بنی" شنیدنش سخت است اگر چه سخت سرت را ، ولی جدا کردند چنان که فاطمه را از علی جدا کردند همین که تیر رها کرد تیغ می بُرّد رفیق می زند و نا رفیق می بُرّد و بوسه گاه نبی را دقیق می بُرّد عمیق بوسه زده پس عمیق می بُرّد چنان پرنده که هی بال را به هم زده است صدای فاطمه گودال را به هم زده است @raziolhossein
او که یک کوه اُحد ریخته سر پشت سرش از دعای پدرش داشت سپر پشت سرش او که وارد شده در قلعه جرات تنها رفته و بسته در این معرکه "در" پشت سرش ایستاده ست چنان سیل، عدو رو در روش ایستاده ست چنان کوه، پدر پشت سرش مثل حيدر هنرش تیغ زدن رو در روست دشمن افتاده بی کسب هنر پشت سرش دشمن افتاد به خاک، آمد اگر رو در رو دشمن افتاد به خاک، آمد اگر پشت سرش بس که شوق سفر از خاک به افلاکش هست گرد راهش شده... جا مانده سفر پشت سرش زنده شد یاد على بسکه ملائک گفتند (ها على بشر کیف بشر) پشت سرش لحظه ای تشنه دیدار پدر شد، برگشت به جز آن لحظه نینداخت نظر پشت سرش عمر سعد به سردار سپاه خود گفت لشگری مانده اگر، زود ببر پشت سرش کاش آن روز جگر گوشه ليلا می دید چقدر ریخته بر خاک، جگر پشت سرش هي سنان پشت سنان، تیر پی تیر رسید هي خبر پشت خبر، پشت خبر... پشت سرش گریه می کرد کنارش پدر و خندیدند از زمین خوردن او چند نفر پشت سرش (اربا اربا ) شده طوری که زمان تشييع چشم انداخته صدبار پدر پشت سرش @raziolhossein
غمش هم صحبت دیرینه اش بود دوچشم فاطمه آینه اش بود حریف زخم اومرهم نمی شد که زخم مرتضی در سینه اش بود دمادم عهد را دردم شکستند مگر قلب على را كم شکستند؟ علی بار سفر بست وخلایق نماز صبح اوراهم شکستند علی از خانه تا مسجد اگررفت به دیدار خدا با پای سررفت على راغرق خون دیدند وگفتند خدا را شکر، زهرا زودتر رفت @raziolhossein
سر نخواهم کرد خم، پیش کسی اِلا حسین قلب من خورده به نامِ، نامیِ مولا حسین در رَهَش امروز هرکس یک قدم برداشته خوب می‌داند تلافی می‌کند فردا حسین آه از آن روزی که خلوت می‌شود دورِ مزار بعد می‌بینی که مانده پیش تو تنها حسین بندگان شیخ و شاه و مال و دنیا نیستیم از همه عالم کفایت می‌کند ما را حسین شک ندارم نوکران را، از صف یوم الحساب می‌کشد بیرون ملک، می‌گوید: اینها با حسین ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در مشت اوست لحظه‌ای ابرو بیاندازد اگر بالا حسین کوله‌باری از گناه آورده‌ام، چون گفته‌اند با دو قطره اشک، پاکش می‌کند یکجا حسین رمز و راز کاف و ها و یا و عین و صاد، اوست کَلْمَهُ الحُسنیٰ حسین و عُرْوَة الْوُثْقَی حسین بس که بخشیده‌ست می‌ترسم میان قتلگاه شمر را بخشیده باشد روز عاشورا حسین مادرم می‌گفت اگر شوق حرم داری بگو بعد تسبیحات بی‌بی حضرت زهرا …حسین هر که دلتنگ است بسم الله، هموار است راه خرج چندانی ندارد کربلا، یک یا حسین! @raziolhossein
تمام شهر پی کشتن علی بودند نبود مردی و نامردها ولی بودند که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند چهل نفر که همه قاتل علی بودند به سمت حادثه برگشت آن همه انگشت قسم به فاطمه دیوار و در علی را کشت به کوچه آمده رخصت گرفته اند از هم و صف به صف همه نوبت گرفته اند از هم سپس دویده و سبقت گرفته اند از هم برای ضربه رضایت گرفته اند از هم تمام نیتشان قربة الی الله است و تازه ضربه ی دستی بزرگ در راه است یکی غلاف به قصد ثواب بردارد یکی به نیت مولا طناب بردارد دری که سوخت به یک سمت تاب بردارد لگد اگر بزنندش شتاب بردارد برای کشتن مولا شتاب در کافی است برای حفظ امامت دو تا پسر کافی است گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد چهل نفر همه رفتند و یک نفر آمد چنان بلند شد و دست سمت سر آمد به سوی فاطمه دیوار مثل در آمد همیشه کوچه غمِ اهل سوختن باشد خصوصا اینکه تماشاگرش حسن باشد حسن که ضربه سختی به طاقتش میخورد حسن که ضربه اصلی به غیرتش میخورد چه خوب بود که سیلی به قامتش میخورد ولی از این همه بادی به صورتش میخورد همین نسیم، حسن را هزار سال بس است برای گریه ی هر شب همین خیال بس است گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد ز سمت کوچه ی سر نیزه ها خبر آمد که شمر جای مغیره در این گذر آمد ولی نه روبروی او که پشت سر آمد غلاف خنجر و حنجر به جای بازو شد شبیه مادرش آخر شکسته پهلو شد رسیدروضه به جایی که دیدنش سخت است به حنجری که یقینا بریدنش سخت است تنی که مثله شود پا کشیدنش سخت است "صدای وای بنی" شنیدنش سخت است اگر چه سخت سرت را ، ولی جدا کردند چنان که فاطمه را از علی جدا کردند همین که تیر رها کرد تیغ می بُرّد رفیق می زند و نا رفیق می بُرّد و بوسه گاه نبی را دقیق می بُرّد عمیق بوسه زده پس عمیق می بُرّد چنان پرنده که هی بال را به هم زده است صدای فاطمه گودال را به هم زده است @raziolhossein
او که یک کوه اُحد ریخته سر پشت سرش از دعای پدرش داشت سپر پشت سرش او که وارد شده در قلعه جرات تنها رفته و بسته در این معرکه "در" پشت سرش ایستاده ست چنان سیل، عدو رو در روش ایستاده ست چنان کوه، پدر پشت سرش مثل حيدر هنرش تیغ زدن رو در روست دشمن افتاده بی کسب هنر پشت سرش دشمن افتاد به خاک، آمد اگر رو در رو دشمن افتاد به خاک، آمد اگر پشت سرش بس که شوق سفر از خاک به افلاکش هست گرد راهش شده... جا مانده سفر پشت سرش زنده شد یاد على بسکه ملائک گفتند (ها على بشر کیف بشر) پشت سرش لحظه ای تشنه دیدار پدر شد، برگشت به جز آن لحظه نینداخت نظر پشت سرش عمر سعد به سردار سپاه خود گفت لشگری مانده اگر، زود ببر پشت سرش کاش آن روز جگر گوشه ليلا می دید چقدر ریخته بر خاک، جگر پشت سرش هي سنان پشت سنان، تیر پی تیر رسید هي خبر پشت خبر، پشت خبر... پشت سرش گریه می کرد کنارش پدر و خندیدند از زمین خوردن او چند نفر پشت سرش (اربا اربا ) شده طوری که زمان تشييع چشم انداخته صدبار پدر پشت سرش @raziolhossein
غمش هم صحبت دیرینه اش بود دوچشم فاطمه آینه اش بود حریف زخم اومرهم نمی شد که زخم مرتضی در سینه اش بود دمادم عهد را دردم شکستند مگر قلب على را كم شکستند؟ علی بار سفر بست وخلایق نماز صبح اوراهم شکستند علی از خانه تا مسجد اگررفت به دیدار خدا با پای سررفت على راغرق خون دیدند وگفتند خدا را شکر، زهرا زودتر رفت @raziolhossein
در آوردی سر از بالای نیزه نیفتی خواهر از بالای نیزه بگو دست کسی از اهل کوفه ندیدی معجر از بالای نیزه...؟ @raziolhossein
سر نخواهم کرد خم، پیش کسی اِلا حسین قلب من خورده به نامِ، نامیِ مولا حسین در رَهَش امروز هرکس یک قدم برداشته خوب می‌داند تلافی می‌کند فردا حسین آه از آن روزی که خلوت می‌شود دورِ مزار بعد می‌بینی که مانده پیش تو تنها حسین بندگان شیخ و شاه و مال و دنیا نیستیم از همه عالم کفایت می‌کند ما را حسین شک ندارم نوکران را، از صف یوم الحساب می‌کشد بیرون ملک، می‌گوید: اینها با حسین ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در مشت اوست لحظه‌ای ابرو بیاندازد اگر بالا حسین کوله‌باری از گناه آورده‌ام، چون گفته‌اند با دو قطره اشک، پاکش می‌کند یکجا حسین رمز و راز کاف و ها و یا و عین و صاد، اوست کَلْمَهُ الحُسنیٰ حسین و عُرْوَة الْوُثْقَی حسین بس که بخشیده‌ست می‌ترسم میان قتلگاه شمر را بخشیده باشد روز عاشورا حسین مادرم می‌گفت اگر شوق حرم داری بگو بعد تسبیحات بی‌بی حضرت زهرا …حسین هر که دلتنگ است بسم الله، هموار است راه خرج چندانی ندارد کربلا، یک یا حسین! @raziolhossein
تمام شهر پی کشتن علی بودند نبود مردی و نامردها ولی بودند که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند چهل نفر که همه قاتل علی بودند به سمت حادثه برگشت آن همه انگشت قسم به فاطمه دیوار و در علی را کشت به کوچه آمده رخصت گرفته اند از هم و صف به صف همه نوبت گرفته اند از هم سپس دویده و سبقت گرفته اند از هم برای ضربه رضایت گرفته اند از هم تمام نیتشان قربة الی الله است و تازه ضربه ی دستی بزرگ در راه است یکی غلاف به قصد ثواب بردارد یکی به نیت مولا طناب بردارد دری که سوخت به یک سمت تاب بردارد لگد اگر بزنندش شتاب بردارد برای کشتن مولا شتاب در کافی است برای حفظ امامت دو تا پسر کافی است گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد چهل نفر همه رفتند و یک نفر آمد چنان بلند شد و دست سمت سر آمد به سوی فاطمه دیوار مثل در آمد همیشه کوچه غمِ اهل سوختن باشد خصوصا اینکه تماشاگرش حسن باشد حسن که ضربه سختی به طاقتش میخورد حسن که ضربه اصلی به غیرتش میخورد چه خوب بود که سیلی به قامتش میخورد ولی از این همه بادی به صورتش میخورد همین نسیم، حسن را هزار سال بس است برای گریه ی هر شب همین خیال بس است گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد ز سمت کوچه ی سر نیزه ها خبر آمد که شمر جای مغیره در این گذر آمد ولی نه روبروی او که پشت سر آمد غلاف خنجر و حنجر به جای بازو شد شبیه مادرش آخر شکسته پهلو شد رسیدروضه به جایی که دیدنش سخت است به حنجری که یقینا بریدنش سخت است تنی که مثله شود پا کشیدنش سخت است "صدای وای بنی" شنیدنش سخت است اگر چه سخت سرت را ، ولی جدا کردند چنان که فاطمه را از علی جدا کردند همین که تیر رها کرد تیغ می بُرّد رفیق می زند و نا رفیق می بُرّد و بوسه گاه نبی را دقیق می بُرّد عمیق بوسه زده پس عمیق می بُرّد چنان پرنده که هی بال را به هم زده است صدای فاطمه گودال را به هم زده است @raziolhossein
ماه ا‌ست، رنگ چهره‌اش اما پریده‌تر دل‌خون و پا، پر آبله، لب، خشک، دیده، تر هم‌پای زینب است، کمی بی‌قرارتر زهرای ثانی است، کمی قدخمیده‌تر هرچند مدتی‌ست ندیده‌ست رنگ آب از تیغِ دشمن است ولی آبدیده‌تر مضمون تازه‌ای‌ست که در شعر کربلا از لحظهٔ نخست خدا آفریده، تر او نوبرانه‌ میوهٔ باغ حسین بود از ‌میوه‌های دیگرِ باغش رسیده‌‌‌تر مصراع کوچکی‌ست ز شعر بلند عمر جسمش غزل‌تر از همه، روحش قصیده‌تر از هر زبان ‌که‌ می‌شنوم نامکرر است از هر طرف که ‌می‌نگرم ناشنیده‌تر خنجر کشید شمر و در آن سو رقیه نیز آهی کشید از خود خنجر کشیده‌تر در شعر از رقیه چه گویم؟ مجال نیست شرح و بیان واقعه، کارِ خیال نیست دریاب شیخ، طفل صغیر حسین را بی لطف او برای تو راه کمال نیست بار گناه، امید لقا؟ غیرممکن است اما اگر رقیه بخواهد، محال نیست روز حساب، دست به دامان او ببر وقتی تو را جواب برای سؤال نیست تا دست‌های کوچک بی‌بی گره‌گشاست گیرم گره به کار من افتد، ملال نیست چشم امیدِ پیرغلامان به هیچ‌کس جز ذکر «یا رقیه»ی سربند و شال نیست از گیسوی سپید رقیه مشخص است عمری که از خداش گرفته سه سال نیست @raziolhossein
سر نخواهم کرد خم، پیش کسی اِلا حسین قلب من خورده به نامِ، نامیِ مولا حسین در رَهَش امروز هرکس یک قدم برداشته خوب می‌داند تلافی می‌کند فردا حسین آه از آن روزی که خلوت می‌شود دورِ مزار بعد می‌بینی که مانده پیش تو تنها حسین بندگان شیخ و شاه و مال و دنیا نیستیم از همه عالم کفایت می‌کند ما را حسین شک ندارم نوکران را، از صف یوم الحساب می‌کشد بیرون ملک، می‌گوید: اینها با حسین ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در مشت اوست لحظه‌ای ابرو بیاندازد اگر بالا حسین کوله‌باری از گناه آورده‌ام، چون گفته‌اند با دو قطره اشک، پاکش می‌کند یکجا حسین رمز و راز کاف و ها و یا و عین و صاد، اوست کَلْمَهُ الحُسنیٰ حسین و عُرْوَة الْوُثْقَی حسین بس که بخشیده‌ست می‌ترسم میان قتلگاه شمر را بخشیده باشد روز عاشورا حسین مادرم می‌گفت اگر شوق حرم داری بگو بعد تسبیحات بی‌بی حضرت زهرا …حسین هر که دلتنگ است بسم الله، هموار است راه خرج چندانی ندارد کربلا، یک یا حسین! @raziolhossein