#امام_حسین
#اسارت
#کوفه
#نیزه
وقتی که از مقابل چشم ترم حسین
رفتی-شده ست مرگ خودم باورم حسین
با این که تازیانه پرم را شکسته است
اما هنوز دور و برت می پرم حسین
دستم که باز نیست برایت به سر زنم
پس میزنم به چوبه ی محمل سرم حسین
تو دائما به فکر من و معجر منی
من هم به فکر غارت انگشترم حسین
عباس کو بپرسم از او که چه میکنند؟!
خولی و شمر و حرمله دوروبرم حسین
قدم اگر خمیده شده بی دلیل نیست
بر شانه بار داغ تو را می برم حسین
با خطبه خوانی ام همه را سرخ میکنم
با سوز آتشین تب حنجرم حسین
بالای منبر از همگان زهره می درم
من یک تنه برای خودم حیدرم حسین
#محمد_حسن_بیات_لو
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه #نیزه
رفت به نیزه سر برادر زینب
بر روی محمل شکسته شد سر زینب
کاش به این نیزه دارها بسپارند
تا که نیایند در برابر زینب
بوسه زینب روی گلوی حسین است
خنجر شمر است روی حنجر زینب
روح عقیله اگر چه رفت به کوفه
ماند ته قتلگاه پیکر زینب
آه که بازار رفت عمه سادات
آه کجایی علی اکبر زینب؟
پرده نشینان اهل بیت پیمبر
حال نشستند زیر معجر زینب
عین طهارت کجا و عین نجاست؟
بزم شراب و وجود اطهر زینب!؟
فاطمه دیده تمام حادثهها را
در همه جا بوده است مادر زینب
#آرش_براری
@raziolhossein
#حضرت_زینب
#کوفه
محشر نزول کرده قیامت به پا کند
فکری بحالِ مردمِ بی دست و پا کند
اصلا ًخدا نخواست که زینب بیاورد
انگار خواست صبر خودش را بنا کند
هفت آسمان به زیرِ پَرش خاک میخورد
یک لحظه با اراده اگر بال وا کند
بیرون زِ حجره اش برود بی نقاب اگر...
خورشید آسمان و زمین را رها کند
در خواب هم به فکرِ گدای مدینه است
تا سهمِ قرصِ نانِ خودش را عطا کند
مشکلگشایِ حضرتِ معصوم زینب است
کافیست در نماز شبش ، ربنّا کند
یعنی همان که قبله ی حاجاتِ عالم است
میخواست تا که خواهرش او را دعا کند
اینکه سه روز بی وجناتِ حسین شد
نزدیک بود تا نفسش را فدا کند
زینب عقیله ، عالمه ی بی معلمه ...
خونش حلال هر که جز او ادّعا کند
مبهوتِ درکِ پایه ی ایمانی اش همه
انگشت میگزند ز حیرانی اش همه
از هر چه مرد ، یک سر و گردن اگر سر است
این ماده شیرِ شیرِ خداوند ، حیدر است
تنها امام زاده ی این خانواده که...
سرچشمه ی معارفش از جای دیگر است
بهتر به نقلِ قولِ حسن ، اکتفا کنیم
تفسیر کردنش چِقَدَر حیرت آور است
مبعوث شد که گریه مسلمانمان کند...
در کسوت ِ زن است ولیکن پیمبر است
ناباورانه بود شبِ خواستگاری اش
بالا نشینِ مسندِ دربارِ باور است
با شرطِ ضمنِ عقدِ خودش ازدواج کرد
هر جا حسین رفت کنارِ برادر است
باید که از قداستِ پوشیه اش نوشت
وقتی خدا محافظِ این سطحِ معجر است
اثبات میکند خبر شام و کوفه اش
با مِلّتی ز کُفر حضورش برابر است
جانها فدای خطبه ی "یا اشبحُ الرِّجال..."
بالله قسم که درخورِ الله ُاکبر است
از نای دل نوای علی میرسد بگوش
یا للعجب صدای علی میرسد بگوش
#حبیب_نیازی
@raziolhossen
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه
کوفی و شامی یکی از دیگری بدچشمتر
ماندهام گویم امان از کوفیان یا شامیان
رفتن و ماندن به یک اندازه داغم میکند
ماندهام گویم بران ای ساربان یا که مران
دیدنت بر نی هم آتش زد هم آرامم نمود
ماندهام گویم بمان پیشم حسینجان یا نمان
صوت تو دل میبَرد اما امان از سنگها
ماندهام گویم بخوان قرآن حسینجان یا نخوان
اشک تو بر نیزه هم از دیده جاری میشود
ماندهام گویم بدان از حال زینب یا ندان
#مهدی_مقیمی
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه #نیزه
بالا نشین نیزه اعدا حسین من
آرام جان زینب کبری حسین من
پای سر بریده ات ای سایه سرم
آید صدای گریه زهرا حسین من
دیشب تنور خولی و امروز روی نی
برگو کجاست جای تو فردا حسین من
قرآن بخوان زنیزه که این کوفیان پست
کمتر مرا کنند تماشا حسین من
مارا به بزم زاده مرجانه می برند
زینب کجا و مجلس اعدا حسین من
با دختر سه ساله ات یک دم سخن بگو
ذکر لبش ببین شده بابا حسین من
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه #نیزه
ای سرت سایه فکنده به سرم
هم دمم، هم سخنم، هم سفرم
سایه انداخته بـر محمل من
هالـه دور سـر تـو دل من
حافظ محمل زینب شدهای
ساربـانِ دل زینـب شدهای
صوت قرآن تو بیتابم کرد
لب خشکیـده تـو آبم کرد
غم تو میشکند پشت، مرا
زخم پیشانی تو کشت مرا
خاک و خون و رخ نورانی تو؟
کی زده سنگ به پیشانی تو؟
مردم کوفه عجب بیدردند
همـه انگشتنمایت کردند
حمله بر قدر و جلالت کردند
نیمـه مـاه، هـلالت کـردند
مـن که از داغ تـو مالامالم
زائر جسم تو در گودالم
بـدن بـیکفنت را دیدم
تن بـیپیرهنت را دیدم
از تن پاک تو جز اسم نبود
جای یک بوسه بر آن جسم نبود
حال بگذار که رویت بوسم
بـر سـر نیزه گلویت بوسم
دست من بسته به بند است حسین
چـه کنم؟ نیزه بلند است حسین
یـا بیـا بـوسه بـه رویت بزنم
یا سر خویش به محمل شکنم
دختر فاطمه از تـوست خجل
تـو سرِ نیزه و مـن در محمل؟
کـاش ای دوش نبی سنگر تو
سـر مـن بـود به جای سر تو
کاش تا جان من از تن میرفت
نیزه خود در جگر من میرفت
ای چـراغ دل مـن دور مشو
دیگر از محمل من دور مشو
همه جا دور سرت میگردم
سنگ آید، سپرت مـیگردم
دیدم از دور دعـایم کـردی
از سر نیزه صـدایم کـردی
دوش من هم به نماز شب خود
به دعای تو گشودم لـب خود
سوز ما در جگر «میثم» ماست
نظم او قصه درد و غم مـاست
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
#کوفه
ما آب از دو دیده ی گریان گرفته ایم
از سفره ی شماست اگر نان گرفته ایم
روزی ما به دست شما میخورد رقم
پس رزق را ز دست کریمان گرفته ایم
از عشق های بی سر و سامان گذشته ایم
با عشق روضه هاست که سامان گرفته ایم
عالِم زیاد هست که کافر کند مرا
از دست روضه خوان تو ایمان گرفته ایم
ما مرده ی گناه و گناهی نداشتیم
تو آمدی و از نفست جان گرفته ایم
دردی به جز تو نیست دوایی به جز تو نیست
با درد آمدیم که درمان گرفته ایم
شرمنده ایم از غمتان جان نداده ایم
مشکل چه بود اینقدر آسان گرفته ایم
دل سنگ بوده ایم و کویری دوچشممان
همراه زخمهای تو باران گرفته ایم
***
با سایه ی سرت سر ما گرم شد أخا...
تا کوفه روی سر، مه تابان گرفته ایم
إحیا گرفته ایم همه با سرت حسین
بر روی سر ببین همه قرآن گرفته ایم
#مهدی_خیامیان
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه
#نیزه
راس تو را به روی نی ، هرچه نظاره می کنم
سیر نمی شود دلم ، نگه دو باره می کنم
ز اشک و آه سینه ام ، میان آب و آتشم
چو با توام از این میان ،کجا کناره می کنم
گمان کنند دشمنان ، نیست به کام من زبان
ز دور بسکه با سرت ، به سر اشاره می کنم
به دختران خود بگو که گوشواره ها چه شد
گریه به گوشواره نی ، به گوش پاره می کنم
هم سر تو بر سر نی ، هم سر اکبرت ز پی
گاه نگاه سوی مه ، گه به ستاره می کنم
رُخٓت به خون که رنگ زد ؟ آینه را که سنگ زد
خنده ز آه خویشتن به سنگ خاره می کند
#علی_انسانی
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه
#نیزه
ای کوفه از نوای خوشت نینوا حسین
ای درد عالمی به نگاهت دوا حسین
تا دست پیش آرم و گیرم سرت به بر
با پای نیزه دار جلوتر بیا حسین
خواهم که خون کنم ز رخت پاک حیف، حیف
دستم نمی رسد به سر نیزه ها حسین
تو در تنور و من به قنوت نماز شب
از سوز دل به جان تو کردم دعا حسین
ای کاش می برُید سر خواهر تو را
تیغی که کرد رأس تو از تن جدا حسین
این غم مرا کُشد که به گودال قتلگاه
قاتل برید رأس تو را از قفا حسین
جای تو روی دوش نبی بود از چه رو
در زیر تیغ شمر زدی دست و پا حسین
دردا که شد سیه عوض جامه سیاه
از تازیانه پیکر صاحب عزا حسین
سر بشکنم به چوبۀ محمل که خون از آن
گردد روان به حرمت خون خدا حسین
آن خنجری که حنجر پاک تو را برید
خون گریه کرد و ناله زد و گفت یا حسین
هر کس به وقت مرگ کلامی است بر لبش
«میثم» تو رازند دم مردن صدا حسین
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه #نیزه
#دوبیتی
جلوه گری به روی نی سرت چو ماه میکند
غروبت ای هلال من عمر تباه میکند
درون محمل مرا زنوک نی نظاره کن
ببین چگونه دخترت تو را نگاه میکند
#ژولیده_نیشابوری
@Raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه #نیزه
اگر بینم تنی عریان به خاک افتاده، می سوزم
وگر دربند نی بینم سر آزاده، می سوزم
برادر! تا سرت بر نیزه هر دم پیش چشمم هست
به آتش نیست حاجت، با نگاهی ساده می سوزم
سر عباس حتی روی نی هم قوّت قلب است
سر اصغر ولی بر نی، نوا سر داده، می سوزم
نمی دانم که سرگرم کدامین داغ دل باشم
چنان پروانه ای در چلچراغ افتاده می سوزم
کدامین داغ را گویم؟ پدر؟ مادر؟ برادرها؟
من آن شمعم، کزآن روزی که مادر زاده می سوزم
به قصد بوسه بر زیر گلویت سجده آوردم
چو رگ های تو مُهرم شد، سر سجّاده می سوزم
گذشت آن روزهایی که زنی پرده نشین بودم
کنون حال مرا بنگر، به بزم باده می سوزم
قرار ما بدون هم سفر رفتن نبود، اینک
به هر گامی که بی تو می نهم بر جاده، می سوزم
#محمود_حبیبی_کسبی
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه
#نیزه
رفتی به روی نیزه ها با سر برادر
آتش زدی بر سینه خواهر برادر
ماننند ماه اول ماهی چه ماهی
پنهان به پشت ابر خاکستر برادر
ای کاش میمردم کنار پیکر تو
بر نی نمیدیدم سرت دیگر برادر
ای کاش از نیزه دمی پایین بیایی
تا مثل جان گیرم تو را در بر برادر
امن یجیبی نذر من کن از سر نی
زینب شده بیچاره و مضطر برادر
زینب در اینجا روزگاری محترم بود
حالا اسیر و بی کس و یاور برادر
در پیش رویت ناله مادر بُنَیَّ
پشت سرت ذکر لب خواهر برادر
من خطبه می خوانم به لحن مرتضی، تو
قرآن بخوان با لحن پیغمبر برادر
از سوره کوثر بخوان دورت بگردم
پای سرت مادر زند بر سر برادر
یادش نیندازی تو را هم نحر کردند
آهسته زیر لب بخوان ((وانحر))برادر
ای کاش می شد تا گلویت را بپوشم
مادر نبیند جای آن خنجر برادر
خیلی دعا کردم رباب از غم نمیرد
با دیدن راس علی اصغر برادر
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه
#نیزه
به روی نی سر تو میبرد هوش از سر زینب
چه سازد چون کند بیتو دل غمپرور زینب
به سان شمع میسوزی به روی نی ولی افسوس
که چون پروانه از غم سوخته بال و پر زینب
جدایی من و تو ای برادر غیر ممکن بود
اگر ممکن شود روزی، نگردد باور زینب
بخوان قرآن که قرآن خواندنت را دوست میدارم
که میبخشد صدای تو توان بر پیکر زینب
دهد هر تار موی تو خبر از مادرم زهرا
گمانم بودهای دیشب به نزد مادر زینب
من ژولیده میگویم که زینب گفت با افغان
به روی نی سر تو میبرد هوش از سر زینب
#مرحوم_ژولیده_نیشابوری
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه #مجلس_ابن_زیاد
#دوبیتی
ای تشنهی سیراب ز شمشیر! حسین!
گل کرده تنت ز نیزه و تیر، حسین!
بر لعل تو چوب میزد و ابن زیاد
میگفت: چه زود گشتهای پیر! حسین!
#سید_رضا_مؤید
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت #نیزه
#دوبیتی
در آوردی سر از بالای نیزه
نیفتی خواهر از بالای نیزه
بگو دست کسی از اهل کوفه
ندیدی معجر از بالای نیزه...؟
#سعید_پاشازاده
@raziolhossein
#امام_حسین
#نیزه #اسارت
#دوبیتی
سر تو تا به روی نیزه رفته
نگاهم خیره سوی نیزه رفته
بمیرم من برایت ای برادر
گلویت در گلوی نیزه رفته
#سید_هاشم_وفایی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#کوفه
با دست بسته است ولی دست بسته نیست
زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست
هرچند سربه زیر... ولی سرفراز بود
زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست
زینب اسیر نیست دو عالم اسیر اوست
او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست
رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم
داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست
حتی اگر به صورت او سنگ می خورد
هیهات بند معجرش از هم گسسته نیست
#مجید_تال
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه
#نیزه
كوچه به كوچه پايِ سرت سنگ خورده ام
پاي سرت، به جايِ سرت سنگ خورده ام
يحــيايِ سر بريده ، شبيــه سرِ علي
آخـــر شكست كـوفه سر از دخترِ علي
آنان كه بي ملاحظه بر پيــكرت زدنــد
با كعب نيزه بر بدن خواهــرت زدنـــد
شرمنده از توأم كه به سينه نمي زنم
بستـند هر دو دسـت مَـرا دورِ گَـــردنم
دورم نشانده ام ، حرمي دل شكسته را
اين بچّه هاي گوشه ي زندان نشسته را
زندان كــوفه بعد تو دارُ العَـزاي ماست
شلاّق ، قوت غالب اين روزهاي ماست
از گريه هام ، كوفه تلاطم گرفته است
زينب براي تو شب هفتم گرفته است
اي تشنه لب ، برايِ تو آتش گرفته ام
در مجلس عزايِ تو آتش گرفته ام
پُر كرده كوفه را دَمِ واويـلتـاي من
گفــتم رباب روضه بخواند به جاي من
تشديد كرده درد مرا ، حال انزواش
از فرط گريه جوهره رفته ست از صداش
جاي صدايِ او همگي ضجّه مي زنيم
از ماجـــرايِ او همگي ضجّه مي زنيم
يك جمله گفت و خواهرت از شرم آب شد
با روضه اش دل همه ي ما كباب شد
گفت از وداع هاي تو ، من سوختم حسين
بيش از همه براي تو ، من سوختم حسين
اندوه تشــنه رفتن تو قاتل من است
داغِ گُـــرسنه رفتن تو قاتل من است
#محمد_قاسمي
@raziolhossein
#امام_حسین
#قتلگاه
مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید
راوی داستان به غروب منا رسید
پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت
او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید
افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب
باد مخالف آمد و ابر بلا رسید
بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد
وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید
از تل زینبیه سرازیر شد زنی
آری رسید خواهرش اما کجا رسید
جایی که حنجری شده درگیر خنجری
جایی که جان او به لب تیغ ها رسید
جشن است! دور هلهله ها هم گذشت و حال
هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید
برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت
ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید
#میلاد_حسنی
@raziolhossein
#امام_حسین
#تنور_خولی
#و_رؤیای_صادقه_دختر_امام_حسین_در_زندان_کوفه
بود حیران دختری در خواب ناز
دید اسراری در آن رویای باز
دید بابا را به چشم پرگهر
در میان مطبخی ببریده سر
صاعقی آمد سوی کاشانه ای
طور سینا شد تنور خانه ای
هودجی همراه جبریل امین
از جنان آورد زهرا را غمین
آمدند از آسمان با شور و شین
آسمانی ها به دیدار حسین
آن خلیل ، آن نوح ، آن عیسی بود
آن پریشان ، آدم ، آن موسی بود
آشنا این ناله و این زمزمه است
این پیمبر ، این علی ، این فاطمه است
بود در مطبخ چه سوزان هیئتی
رأس بابا داشت چندان هیبتی
بر لب قاری چه آیاتی بود؟
کز نگاه انبیاء باران رود
بود بر آن سر نگاه فاطمه
عالمی را سوخت آه فاطمه
حیدر از آوای زهرای بتول
داشت احوالی پریشان و ملول
احمد مختار بس رنجیده بود
شانه اش لرزان ز اشک دیده بود
حاضران از آه زهرا ناله دار
حال مجموع ملائک بیقرار
در میان آن همه امواج نور
جای زینب بود خالی در تنور
صبر هم آمد در آن مجلس به تنگ
آدم آمد از بنی آدم به ننگ
آنچه مخفی بود آنجا شد عیان
آنچه اسرار است یکجا شد بیان
روضه های کشف الاسرار حسین
می دمید آنجا به محفل شور و شین
آن یکی برخون حنجر می گریست
وان یکی بر گونه تر می گریست
دخترک چون دامن زهرا گرفت
روی دامان رأس بابا را گرفت
ناگهان از خواب خوش بیدار شد
نیمه شب گویای آن اسرار شد
ریخت چون اوضاع زندان را به هم
عمه او را برد در آغوش غم
#محمود_ژولیده
@raziolhossein
#امام_حسین
#تنور_خولی
امام بود، ولی پیکرش به مسلخ بود
سر بریدۀ او در میان مطبخ بود
چگونه بود که باید امامِ قرآنی
تنور را کند از روی خویش نوررانی!
چگونه بود که کوفه امام را نشناخت
و یا شناخت ولی دینِ خود بدنیا باخت!
سَری که زینت اسلام و جان زینب بود
چه شد که داخل خورجین خولی آنشب بود
تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر
محاسنِ پرِ خون بود، غرقِ خاکستر
تلاوت پسر فاطمه چنان پیچید
که سوز نغمۀ قرآن به آسمان پیچید
پیمبر و علی و مجتبی و زهرا را
نه، بلکه جذب خودش کرد اهل بالا را
ز انبیاءِ ٱولوالعزم، بسته صف اینجا
و تا فحولِ ملائک به گِرد خون خدا
به سر زنان، همه اهل جنان عزادارند
زمین و اهل همه آسمان عزادارند
رسید در وسط آنهمه نوا و خروش
أنابنُ فاطمه از آن سرِ بریده بگوش
أنالحسین، أنابنُ نبی، أناالعطشان
أناالغریب، أنابنُ علی، أناالعریان
صدای نالۀ زهرا بلندتر شده بود
شبی به گریه گذشت و دگر سحر شده بود
و جای زینب کبری در این سحر خالی
نبود تا که ببیند چه حال و احوالی
اگر چه دیدنِ رأس الحسین قسمت شد
هِلال یک شبِ زینب به نیزه رؤیت شد
#محمود_ژولیده
@raziolhossein
#امام_حسین
#تنور_خولی
سجده گاه ملائک است اینجا
یاکه گردیده قبله گاه نور
در سکوت سحر به گوش دلم
صوت قرآن رسد ز کنج تنور
*
ای عجب مطبخ همین عصرم
طور موسی شده در این دل شب
بین داغی خاک وخاکستر
شد لبی گرم نالة یارب
*
کیستی ای سر بدون بدن
خیره خیره شده نگاه تو
در مناجات امشبت آمد
بوی بی مادری ز آه تو
***
قحط آغوشِ مِهر بوده مگر
سر به خاک سیه گذاری تو
تو یتیمی قبول ، مادر نه
دختری خواهری نداری تو
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_مدح
#حضرت_زینب_اسارت
چشم امید حیدر و زهرا به زینب
خورده گره تفسیر عاشورا به زینب
مثل پیمبرها، ملائک میفرستند
صدها سلام از جنت الاعلی به زینب
او زینت دوش امیرالمومنین است
زینب به بابا نازد و بابا به زینب
گر میرسد صدیقه ی کبری به زهرا
پس میرسد صدیقه ی صغری به زینب
ام النجابت آنقدر پاک و زلال است
عمری حسادت میکند دریا به زینب
عالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَة ست یعنی
داده خدا علم لَدُنّی را به زینب
عُون و محمد آیه های سجده دار اند
در سوره ی زیبای اعطینا بزینب...
پیش از تولد نوکر این خانه بودیم
وابسته ایم از عالم زر ما به زینب
این خانواده به خدایم میرسانند
دل میدهم یا به رقیه یا به زینب
مثل همیشه حاجتش رد خور ندارد
شیعه توسل میکند هرجا به زینب
اولسون مؤذن زاده لر قربان بو یولدا
این است عشق اردبیلی ها به زینب
امر شفاعت را گمانم میسپارد
روز جزا انسیه الحورا به زینب
حرف از صبوری های امُّ الصّابرین است
در مصرعی که میرسد حلما به زینب
امُّ المَصائب را میان جمع القاب
باری تعالی میدهد تنها به زینب
در پاسخ غم ؛ ما رایت الّا جَمیلا
ما هکَذَا القَولِ السَّدید الّا بِزینب
(در هر نماز شب برای من دعا کن)
هی عرض حاجت میکند آقا به زینب
از خیمه تا گودال دست حق تعالی
گویا سپرد امر امامت را به زینب
در سایه ی لطف خداوندی علم را
بعد از شهادت میدهد سقا به زینب
او به اسیری رفته، ما آزاد باشیم
خیلی بدهکاریم در دنیا به زینب
اشکی نمانده تا شود جاری ز چشمش
خون گریه دارد میکند صحرا به زینب
پا جای پای مادر خود میگذارد
روی کبود، ارثیه ی زهرا به زینب
نان شبش را بی گمان مدیون بی بی ست
پیرزنی که میدهد خرما به زینب
تنها رباب از حرمله دلخور نباشد
ملعون جسارت میکند حتی به زینب
سرهای روی نیزه را رفته نشانه
سنگ ملامت میزند اما به زینب
منزل به منزل در بیابانها رقیه
هرشب پناه آورده از سرما به زینب
شمری که خنجر از قفا زد عصر دیروز
با تازیانه میزند فردا به زینب
سرهای روی نیزه میبارند وقتی
خولی نظر اندازد از بالا به زینب
#علیرضا_خاکساری
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه
#نیزه
در آسمان فراقت، هلال را دیدم
نمردم و سرِ نیزه، هلال را دیدم
منی که روی تو را بی بهانه می دیدم
به صد بهانه فراق و ملال را دیدم
صدای قاری من از تنور می آمد
چه شد که بر سر نی این محال را دیدم
دلم ز رأس تو جویای شام هجران شد
ز عطر یاس، جواب سؤال را دیدم
بدون شرح و بیان، وصف حال تو گویاست
به زخم ابروی تو شرح حال را دیدم
اگر چه گیسوی خاکستری کبابم کرد
ز جلوه ی تو شکوه و جلال را دیدم
به من چو از سر نیزه نظاره می کردی
نگاه ملتمس خردسال را دیدم
تمام داغ و فراق تو داشت زیبایی
چرا که در رخ تو ذوالجلال را دیدم
مرا به مجلس ابن زیاد سنجیدی
ز هیبتم به رخت وصف حال را دیدم
چنان غم تو به ایراد خطبه ام وا داشت
که خود صلابت یک سرو دال را دیدم
منم معلّم تفسیر سوره ی مریم
که پاره پاره کتاب زلال را دیدم
ببین که دست خدا با سپاه کوفه چه کرد
در این سپاه شکست و زوال را دیدم
#محمود_ژولیده
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه
نسبت به قبل بس که تو تغییر کردهای
بالای نیزه دیده به تو دوختم حسین
یک روح در دو تن همهاش نقل ما دوتاست
تو در تنور رفتی و من سوختم حسین
من زینبم که طاقت کوچکترین خراش
بر روی مصحف بدنت را نداشتم
با دیدنت به نیزه کنار آمدم ولی
دیگر توقع زدنت را نداشتم
جانا ز روی نیزهی اعدا نگاه کن
مانند تو عزیز دلم دلشکستهام
گر تو سرت به سنگ حرامی شکستهای
من هم سرم به چوبهی محمل شکستهام
بر روی نیزه آمدهای پا به پای من
گاهی عقب میافتی و گاهی جلوتری
دشمن خیال کرده که من بیکسم حسین
بر روی نیزه هم تو مرا سایهی سری
میخواستم ببوسمت اما دلم شکست
وقتی که دیدمت پُرِ خاکستر تنور
مبهوت ماندهام من و اما سهسالهات
لحظه به لحظه بوسه به تو میدهد زدور
گر چه جریحهدار شد اینجا غرور من
اما به خاطر تو خودم را نباختم
در کوفه بیشتر دل من سوخت چون که من
یک در میان اهالی آن را شناختم
#مهدی_مقیمی
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#نیزه
بهار تب زده قربانی خزان شده است
زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است
سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست
چه خاکها به سر خیل قاریان شده است
به نی مراقب خود باش ماه محرابم
حسین! طاق دو ابروی تو نشان شده است
شبی درون تنور و دمی به روی درخت
گهی به صندوق دشمن سرت نهان شده است
دوباره یوسف تشنه تو معجزه کردی؟
برای سنگ زدن پیرزن جوان شده است!
درون طشت که رفتی خیالت آسوده
سفارش لب خشکت به خیزران شده است
بس است با لب زخمی دگر نخوان قرآن
ببین چه ولوله ای بین کاروان شده است
#میلاد_حسنی
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه
#نیزه
ای هلال من به بالای سنان قرآن بخوان
قاری قرآن و قرآن را زبان! قرآن بخوان
با صدای خود مسخر کن تمام کوفه را
کوفه را هم کربلا کن؛ همچنان قرآن بخوان
گرچه بشکسته جبینت بر سر نی، سجده کن
گرچه گشته از دهانت خون روان، قرآن بخوان
تا مگر آوای قرآن تو آرامم کند
بر فراز نیزه ای آرام جان قرآن بخوان
تا که اسلام تو را اهل زمین باور کنند
ای امام کلّ اهل آسمان قرآن بخوان
زادۀ مرجانه دارد قصد آزار تو را
تا نرفتی زیر چوب خیزران قرآن بخوان
صوت قرآن سر تو سربلندم میکند
تا نگشته قامت زینب کمان قرآن بخوان
یاد قرآن پدر کن؛ روی دست جدمان
وارث حیدر! تو هم نوک سنان قرآن بخوان
آنچه دیدم مادرم زهرا برایم گفته بود
این مصیبت را نمیکردم گمان؛ قرآن بخوان
هرکه هرچه دارد از این خاندان دارد حسین
تا به «میثم» هم دهی سوز نهان قرآن بخوان
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه
هرچند فاتح همه ی جنگها شدم
خیلی میان کوفه اسیر بلا شدم
ابروی من شکست سر کوچه ای شلوغ
زخمی سنگ بازی این بچه ها شدم
همسایه ی قدیمیمان داد زد سرم
آزرده از نگاه بد اشنا شدم
خیلی سرت مقابل من خورد بر زمین
افتاد زیر پا و من از غصه تا شدم
پایبن نیزه ی تو به من پشت پا زدند
دست خودم نبود که از تو جدا شدم
ام حبیبه آمد و نشاخت زینبم!
من تا نبینمش دو قدم جابجا شدم
لب باز کردم و همه کوفه لال شد
من هم به احترام سرت بی صدا شدم
@raziolhossein
#امام_حسین
#رأس_الحسین
#تنور_خولی
تکسواری در بیابانی مخوف
اسب را چون باد صرصر میبرد
گشته صحرا غرق بوی خوش، مگر
بار عود و مشک و عنبر میبرد؟
نوری از خورجین اسبش میدمد
گوئیا خورشید انور، میبرد!
میزند مهمیز بر پهلوی اسب
میشتابد، گوئیا سر میبرد!
آری، او خولیست، بر مهمانی اش
رأس آواره ز پیکر میبرد!
همچو نمرودی، که ابراهیم را
تا بسوزاند در آذر، میبرد!
صد ره از نمرود هم بدتر، بلی
چون ز ابراهیم بهتر، میبرد!
ناله ای جانسوز می آید به گوش
همره فرزند، مادر میبرد؟!
#رضا_ثقفی
@raziolhossein
#امام_حسین
#کوفه
#اسارت
واردِ کوفه شدم دردم دو چندان شد حسین
خواهرِِ مظلومه ات خیلی پریشان شدحسین
گرچه با دستانِ بسته خطبه خوانی کرده ام
اهلِ کوفه از کلامم مات و حیران شد حسین
مثلِ بابایم علی شمشیر را بستم ز رو
کلِّ شهر از کرده هایِ خود پشیمان شد حسین
تا که تسکینی شود بر قلبِ زینب ، ماهِ من
صوتِ قرآنت برایم درد و درمان شد حسین
وای از دستِ سنان و خولی و شمرِ پلید
رقصِ نیزه کرده و دیده چو باران شد حسین
تا سرت بر نیزه دیدم ای هلالِ یک شبه
سر زدم بر محمل و روضه نمایان شد حسین
سر شکستم تا نباشم سر شکسته پیشِ تو
زینبِ خود را ببین بی سرو و سامان شد حسین
ای بمیرم کودکانِ تو گرسنه مانده اند
از وفایِ شهر یک خرما و یک نان شد حسین
هیچ می دانی خواتینِ حرم ترسیده اند
هیچ می دانی نصیبم کوفه،زندان شد حسین
#محسن_راحت_حق
@raziolhossein