eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.7هزار دنبال‌کننده
607 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
داغِ تو داغِ گریه داری بود بعد از تو کارم بیقراری بود رفتی و آغوشم زمستان شد با بودنت اما بهاری بود سهم من از شش ماه لبخندت کم بود اما روزگاری بود تنها گناه من به این مردم یک جرعه آب‌ امیدواری بود تیری که از ساقه تورا چیده یک تیر داغ و زهرداری بود مانند زخمِ گوش تا گوشت زخم فراقت زخم کاری بود اندازه‌ی خون گلوی تو از چشم‌هایم اشک جاری بود از من نباید میگرفتندش گهواره‌ی تو یادگاری بود لبخند من پشت حرم دفن است بعد از تو کارم سوگواری بود مادر به شیرش مادراست اما سهم منِ مادر نداری بود دیشب که در صندوقچه خوابیدی کارم فقط چشم‌ انتظاری بود @raziolhossein
حالا که هدف گلوی اصغر شده است چشمان خود سه شعبه هم تر شده است زیر لب خود کمان چنین می گوید بیچاره رباب تازه مادر شده است @raziolhossein
خیال کن که به او داده آب این لشکر به اشک طفل تو داده جواب این لشکر خیال کن که به آغوش تو علی برگشت به چند قطره شبنم لب علی تر گشت صدای گریه او مانده گرچه در گوش ات خیال کن که علی هست بین آغوشت خیال کن که نداری از او تو فاصله ای کمان نبوده و اصلاً نبوده حرمله ای خیال کن که علی تو ناز رفته به خواب رباب گریه نکن اینقدر نشو بیتاب قبول گریه کن اما رباب حداقل بیا به سایه نه در آفتاب حداقل قبول تیر سه شعبه رسید اما حیف دعای آب نشد مستجاب حداقل رسید تیر و گلو را گرفت اما کاش نداشت این همه دیگر شتاب حداقل قبول غصه ام این است کاشکی نشود به نیزه ها تل جنگی حساب حداقل به نیزه رفت ولی کاش زلف او میداشت به روی نیزه کمی پیچ و تاب حداقل ریاب آرزویش این شده ببیند که علی کوچک او خورده آب حداقل زنی که داغ پسر دیده کاشکی نرود به دست بسته به بزم شراب حداقل... @raziolhossein1
جان به پیکر داشت وقتی مشک‌ها جان داشتند کاش می‌شد ابرها آن روز باران داشتند کاش می‌شد قطرۀ آبی به خیمه می‌رسید آب‌ها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه آب‌ها از شمر گویا اذن میدان داشتند کودکی آرام شد با لای‌لای تیرها بعد از آن گهواره‌ها خواب پریشان داشتند سورۀ کوچک که روی دست بابا ذبح شد مجلس مرثیه‌ای آیات قرآن داشتند بند قلب آسمانی‌ها به مویی بند بود بر نخ قنداقه‌اش از بس که ایمان داشتند... هیچ داغی مثل داغ کودک شش‌ماهه نیست اهل‌بیت از حرمله بغض دوچندان داشتند نیزه‌ها در پشت خیمه خاک بر سر ریختند ماه‌های روی نیزه چشم گریان داشتند @raziolhossein
در غمت داده ام از دست عنانم چه کنم خنده ی آخر تو برده امانم چه کنم یک طرف خنده ی لشگر طرفی اشک رباب مانده ام من بروم یا که بمانم چه کنم تیر را گر بکشم راس ز هم می پاشد خار را از جگرم گر نکشانم چه کنم ترس دارم که بیفتد سر تو از بغلم روی دوشم شده ای بار گرانم چه کنم می دود مادر تو گریه کنان پشت سرم به پس خیمه تو را گر ندوانم چه کنم بیشتر خاک به زیر سر تو ریخته ام پیکرت را به سرت گر نرسانم چه کنم چشم تو باز و چسان خاک بریزم رویت تا که مادر نرسیده نگرانم چه کنم چه کنم تا که نفهمد چه سرت آمده است نیزه ای فاش کند راز نهانم چه کنم @raziolhossein
یه جوری دل منو سوزوندی که تا قیامت از دلم غم نمیره هر چی رو ببخشم و یادم بره خنده‌هات حرمله یادم نمیره شیرخوارم کاری به کار تو نداشت مثل من چشای بارونی نداشت تشنگی یه کاری کرده بود باهاش حتی واسه جون دادن، جونی نداشت یه روزِ خوش نبینی توو زندگیت شادیا برات عذاب شه حرمله ربابُ خونه خراب کردی چرا !؟ الهی خونت خراب شه حرمله حالا با چه رویی تا حرم برم ؟ جلوی خیمه نشسته مادرش غنچه که طاقت طوفان نداره نامسلمون به یه پوست بنده سرش جواب ربابُ حالا چی بدم ؟ نگه واسم یه گل پرپر آورد دلشوره دارم ازم سئوال کنه کِی علی‌م دندون شیری درآورد !؟ برای کشتن من نیازی نیست مثل شمری بره خنجر بیاره از گلوی پسرش با چه دلی ! یه پدر می‌تونه تیر در بیاره @raziolhossein
بنویسید که اینگونه شده سرگشته  یک قدم رفته به خیمه، دو قدم برگشته روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند  پدر پیر خجالت‌زده مضطر گشته نه فقط خیمه، که از حالت واله شدنش دیده‌ی لشگر کوفه به خدا، تر گشته آب می‌داد و نمی‌داد چه فرقی می‌کرد؟! رفتنی بود دگر غنچه‌ی پرپر گشته آب می‌خواست اگر، خواست هدایت بشوند پاسخ خواستنش خنده‌ی لشگر گشته   به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت  داغ این طفل ولی چند برابر گشته   آه! از تیر بزرگی که به حلقومش خورد آه! از آن بدن کوچک بی سر گشته @raziolhossein
ما در این درگاه دنبال مقامی نیستیم ما پی چیزی به غیر از این غلامی نیستیم با تو ما را می شناسند ای کریم مهربان بی تو ما نزد کسی اصلا گرامی نیستیم ما کبوترهای جلد کنج باب القبله ایم خاک درگاهیم ما، دنبال بامی نیستیم دست ما پیش کسی جز تو نمی گردد دراز در گدائی پخته ایم و غرق خامی نیستیم از ازل مُهر غلامی علی بر ما زدند ما به جز نام علی دنبال نامی نیستیم این دهه یاد لبت ما آب کمتر خورده ایم این دهه ناآشنا با تشنه کامی نیستیم عاقبت از روضه ی روز دهم دق می کنیم در رفاقت با تو اهل بی مرامی نیستیم @raziolhossein
رسد به فصل جدایی اگر کتاب بد است و تشنه ماند اگر طفلِ ربّ آب بد است مگر چقدر از آب فرات را می‌خواست برای طفل که بیش از دو جرعه آب بد است به پیش مادر طفلی که از عطش مُرده نه حرف آب زنید و نه لب به آب.. بد است شبیه چوبه‌ی گهواره‌ی علی‌اصغر دلش شکسته و حالِ دلِ رباب بد است خدا کند که سوال از سرِ علی نکند اگر که حرمله پاسخ دهد جواب بد است به گریه گفت چرا روی نیزه خوابیدی؟ مگر که دامن مادر برای خواب بد است؟ خدا کند که نقابی به رخ کشد خورشید برای صورت شش ماهه آفتاب بد است اگرچه بر رویِ سرنیزه سفت بسته شده برای حمل سرش رقص و پیچ و تاب بد است خداکند که نِی‌اش را تکان‌تکان ندهند برای مادر غمدیده اضطراب بد است @raziolhossein
.            بسم‌الله الرحمن الرحیم                 هذا_یوم_الجمعه       و هو یومک المتوقع فیه ظهورک   دعای سلامتی حضرت فراموش نشود    اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّك الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن ِ    صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ   السَّاعَة وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ      اَرْضَكَ طَوْعاً ًوَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .       جهت سلامتی و تعجیل در فرج ۵صلوات به حضرت زهرا و حضرت خدیجه هدیه بفرمایید 🌷اللهم‌صل‌علی‌محمد‌و‌آل‌محمد‌و‌عجل‌فرجهم 🌷             🌴اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🌴
بیا بر قله‌ی هستی لوای عدل برپا کن بیا دین را دوباره مثل جدّ خویش احیا کن چرا از چشم خود تنهای تنها اشک می‌ریزی؟ بیا در ماتم جدّ غریبت گریه با ما کن بیا از چشم سقّا تیر دشمن را برون آور بیا زخم گلوی خشک اصغر را مداوا کن بیا اشک خجالت پاک کن از دیده‌ی سقّا بیا از خون دل بر تشنه‌کامان دیده دریا کن بیا با عمّه‌هایت جستجو کن در بیابان‌ها گلی در کربلا گم گشته زیر خار پیدا کن بیا و گریه کن بر یاس‌های نیلی زهرا بیا روی کبود عمّه‌هایت را تماشا کن بیا خونْ پاک کن با اشک از پیشانیِ جدّت بیا قرآنِ ثارالله را بر نیزه معنا کن بیا و عمّه را بیرون ببر از بین نامحرم بیا زنجیر از بازوی زین العابدین وا کن برای آنکه در محشر قبول مادرت افتد بیا و دفتر اشعار ” میثم ” را تو امضا کن @raziolhossein