eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
537 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گرفت تا كه قلم رُخصت از خديجه ي كبريٰ گرفت شعـرِ تَرم ، زينت از خديجه ي كبريٰ قسم به جاه و جلالش قسم به مال حلالش گرفته سفره ي دين بركت از خديجه ي كبريٰ وَ أينَ مِثْلُ خَديجه؟ بـس است قولِ پيمبر براي اينكه كنم مِدْحَت از خديجه ي كبريٰ به جان مادر ما ، كمتـر است مريم عَـذراء هزار مرتبه در عصمت از خديجه ي كبريٰ اگر نـبود محمّـد ، براي همسري خويـش نديده بود أحـدي رغبت از خديجه ي كبريٰ و در مسير پُر از زحـمتِ رسـالتـش احمد نديد هيچ به جُز خدمت از خديجه ي كبريٰ گدا صفت بنشين پاي خـوانِ او كه بگيري سه وعده روزيِ بي مِنّت از خديجه ي كبريٰ گذشته از همه ي هستي اش بخاطر عشقش رسيده عشق به حيثيّت از خديجه ي كبريٰ خودش بدون حرم ، دخترش مـزار نـدارد رواست شرم كند"غُربت"از خديجه ي كبريٰ لباس آخـرتش بي شك از بهشت مي آيد خُدا چنين بكند دعوت از خديجه ي كبريٰ شُتر سوارِ جمل ، سخت از توأم مُـتنـفِّـر چرا كه داشته اي نفرت از خديجه ي كبريٰ رضاي فاطمه را كرده ايم مسئلت از حق سُروده ايم به اين نيّت از خديجه ي كبريٰ @raziolhossein
امشب شب بی مادری حضرت زهراست اشک غم و غربت به روی صورت زهراست از داغ خدیجه سوزد همه دلها بین همه دلها وای از دل زهرا وای از دل زهرا وای از دل زهرا ................. گه پاک کند اشک ز چشم تر مادر گه بر سر زانو بگذارد سر مادر این بوسه بگیرد از صورت مادر آن اشک بریزد بر غربت دختر ............... می کرد سفارش دم آخر به کنیزش تا آنکه شود همدم زهرای عزیزش وای از دمی که ناله ز جفا زد مادرش نبود و فضه را صدا زد ................ دیده ز جهان بست و ندید از اثر غم در فصل جوانی قد زهراش شود خم او رفت و پس او بی همدم و بی یار فاطمه فدا شد بین در و دیوار ................. گر چه به دلش آن همه رنج و محن آمد بهرش ز جنان، لحظه آخر کفن آمد اینسان شده تجلیل از مرتبه او بی غسل و کفن ماند اما نوه او @raziolhossein
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت آن سالهای سخت اگر با نبی نبود گوییی سپاه دین علی بت شکن نداشت جز دامن بهشتی آن مادر شریف گیتی توان مادر کوثر شدن نداشت غار حراست چله نشین طعام او جز او رسول محرم سر و علن نداشت سرمایه دار اول شهر حجاز بود اما زمان رحلتش حتی کفن نداشت زخم زبان شهر به جانش خرید و باز باکی زجان فشانیش آن شیر زن نداشت چشم رسول در غم او بارها گریست گویا به غیر لاله گلی این چمن نداشت @raziolhossein
تو را می خواست تا در همسرانش بهترین باشی برای خاتمِ پیغمبری نقش نگین باشی خدایت انتخابت کرد تا ای مادر هستی برای چشمه ی کوثر، بهشتی در زمین باشی خدا هرشب برایت می فرستد تهنیت هایی که در تنهایی ات هم صحبت روح الامین باشی تو در اسلام و در ایمان و در عشق اولین بودی زنی مثل تو دیگر نیست یعنی آخرین باشی برای طعنه ی کفار در اوج نداری ها تو باید پاسخ دندان شکن در آستین باشی تو از معروفِ تجاری ولی در شعب بیماری فداکار آنچنان بودی، وفادار اینچنین باشی علی تنها علی باید امیر المؤمنین باشد و تنها تو سزاواری که ام المؤمنین باشی @raziolhossein
دلم می خواست امشب اشک چشمم را خبر می کرد دلم می خواست دستم خاک عالم را به سر می کرد دلم میخواست پایم امشب از ماندن حذر می کرد به قبرستان دلگیر ابوطالب گذر می کرد دلم می خواست خیس از گریه های ابرها باشم دلم می خواست امشب زائر آن قبرها باشم بهشتی بازهم از از جنس خاکی نازنین آنجاست مزار پاره های قلب ختم المرسلین آنجاست یقینا قطعه ای از جنت حق در زمین آنجاست چرا که مرقد خاکی ام المومنین آنجاست شدم سرمست از شهدی که شیرین کرد کامم را به بانویم خدیجه عرض کردم تا سلامم را سلام ای مادر اسلام ای خانوم ای بانو سلام ای بیقرارت چارده معصوم ای بانو سلام ای سنگ خارا در کفت چون موم ای بانو سلام ای مظهر یا حی و یا قیوم ای بانو تو حیی، زنده خواهی ماند تا وقتی که دین زنده است تو قیومی و با تو پرچم اسلام پاینده است قدم هایت ندیده هیچ گاه از پا نشستن را نکردی صرف، ای سرو سهی فعل شکستن را چگونه می توان فهمید اینسان چشم بستن را به سودای یتیم مکه از دنیا گسستن را برای تاجری چون تو که در مکه سرآمد بود همه دیدند که سرمایه ات عشق محمد بود الا یا کاشف الکرب محمد سیب لبخندت سلامت داده جبرائیل از سوی خداوندت به جنت هاجر و حوا و مریم آرزومندت تو را کافیست بشناسیم از اوصاف فرزندت جز اینکه خواجه ی لولاک، احمد همسرت باشد گواه عصمتت این بس که زهرا دخترت باشد الا ای یاد تو آرامش پیغمبر مکه الا ای ترتبت تو قبله گاه دیگر مکه الا ای سایه ی دست کریمت بر سر مکه یتیمان تو از راه آمدند ای مادر مکه قرار دل! دلم را عاری از هر بیقراری کن کریمه! باز مهمان آمده پس سفره داری کن میان بستر افتادی و باری مانده بر دوشت پر از فریاد بی تابی ست بر لب های خاموشت صدای گریه ای گویا طنین افکنده در گوشت ببین زهراست که بی تاب افتاده در آغوشت نگاهت حس تلخ لحظه های واپسین دارد وصیت هایت امشب حرف هایی آتشین دارد گمانم در نگاه دخترت آزار میبینی و داری خانه ای با آتش بسیار می بینی کسی را آشنا بین در و دیوار می بینی میان پهلوی گل تیزی یک خار می بینی ببین که دست های تازیانه می رود سویش همینکه دخترت افتاد در افتاد بر رویش @raziolhossein
چه شود فرصت دیدار به ما هم بدهند فیض هم صحبتی یار به ما هم بدهند آنقَدَر بر در این خانه گدا می مانیم لقب ِ نوکر ِدربار به ما هم بدهند هرکسی طالب وصل است بلا میبیند محنت دوری دلدار به ما هم بدهند خوابمان برده و داریم امید آخرِ کار چشم روشن؛دل بیدار به ما هم بدهند وسع ما نیست خریداری یوسف ایکاش پای رفتن سر ِ بازار به ما هم بدهند همه ی حاجت ما هست در این ماه خدا حال خوش لحظه ی افطاربه ماهم بدهند @raziolhossein
نازم به این خدا که گنهکار می خرد هر روزه دار را دَم افطار می خرد باآبروی رفته به میهمانی آمدم هربار آبروی مرا یار می خرد یک لحظه ام کنار نزد پرده ی مرا با احترام حضرت ستار می خرد من روی آمدن به ضیافت نداشتم اما دلم خوش است که غفار می خرد اشک جوان ز گونه ی چشمم که می چکد بارگناه او به شب تار می خرد رو میکنیم سوی کرم خانه ی کریم اینجا ندیده صاحب آن بار می خرد در روز حشر هم به امیر نجف قسم مارابه عشق حیدرکرار می خرد حُب علی هدیه ی مخصوص فاطمه است مارابه این بهانه خریدار می خرد درحسرت یَمت یَرَنی میکشد مرا حیدر غلام خود دَم دیدار می خرد باب الرضای صحن نجف باب جنت است اینجا بهشت ناز گنهکار می خرد مارابه نام تشنه لب کربلا حسین با یک سلام لحظه ی افطار می خرد اذن دخول کرببلا نام زینب است زینب فقط گدای گرفتار می خرد هرکس که مویش ازغم زینب سپیدشد اورایقین کنید که علمدار می خرد از روی ناقه دیدکه درکوچه های شام از اخنس وسنان کسی گوشوار می خرد @raziolhossein
تو آن زنی که فلک آستان تو بوسید حجاب و عصمت و تقوی به دور تو گردید تو آن زنی که خداوند انتخابت کرد فروغ مهر پیمبر به خانه ات تابید تو آن زنی که ز پاکی میان اهل قریش طلوع  زهره ی زهرا  ز دامن تو دمید تو آن زنی که مسلمان شدی نخستین روز سلام بر تو ز خالق  ز جبرییل  رسید تمام هستی تو هدیه گشت بر اسلام خدا تمامی اسلام را به تو بخشید نمانده است بجز آه در بساطت اگر کفن برای تو گردید جامه ی خورشید قسم به اشک پیمبر قسم به عام الحزن که چشم ابر همیشه ز داغ تو بارید @raziolhossein
با این دل ‌مر‌ده ‌و ‌کویر‌ی ‌چه‌‌کنم؟ با ‌ا‌ین ‌همه ‌جر‌م ‌و ‌سر‌به‌زیری چه ‌کنم؟ «مِن اَینَ لِیَ ‌ا‌لنَّجا‌ت» یا‌ر‌ب یا‌ر‌ب تو دست مرا اگر نگیر‌ی چه ‌کنم؟ @raziolhossein
بدونِ تو اُمیدِ ما سراب می شود بیا تمامِ شهر بر سرم خراب می شود بیا برای حضرتت بگو که مادرت دعا کند دعای مادر تو مستجاب می شود بیا بکش به آتش اشک را تو آه کِش میان ما که دل کنار گریه ات کباب می شود بیا اگر کمی محبتت نصیب تشنه ای شود برای او نَفَس فقط عذاب می شود بیا رسید روضه‌ی عطش شنیده‌ام برای تو که آب خوشگوار هم مذاب می شود بیا کنار خیمه مانده و فقط خدا خدا کند حرم اسیر گریه ی رباب می شود بیا @raziolhossein
باده ی مهر پیمبر جوشد از پیمانه اش بانویی که کعبه میگردد به دور خانه اش غم نباشد ، گر از او دورند زنهای قریش چار بانوی بهشتی هست چون پروانه اش روز تکذیب تمام شهر ، شد حامی دین آفرین بر آن زن و بر غیرت مردانه اش از صدای گریه ی کوثر دل خورشید سوخت دیده زمزم گشت و جوشید اشک دانه دانه اش فقر ، میگرید برای غربت آن بی کفن چون کند یاد از جلال و حشمت شاهانه اش آنکه اسلام است زیر سایه ی ایثار او سایبانی نیست بر آن تربت ویرانه اش @raziolhossein
آسمان نیلی پوش مکه در آه و خروش شد چراغ عمر یار طاها خاموش دیدن اشک به چشمان پیمبر سخت است دختری گریه کند از غم مادر سخت است تسلیت یا زهرا س..... خانه غرق محن است دختری سینه زن است گریه کن شهر حجاز بانویت بی کفن است همه ی هستی خود داده به راه داور عاقبت شد کفنش پیرهن پیغمبر تسلیت یا زهرا س شیر حق نوحه سرا مصطفی صاحب عزا نرود تا به ابد این غم از خاطره ها باغبان گریه کند در غم پژمردن گل لاله بر سر زند از دیدن جان دادن گل تسلیت یا زهرا س...... @raziolhossein
دلها شکسته دیده ها دریا آمد عزای مادر زهرا مکه گرید با پیغمبر امشب فاطمه گشته بی مادر امشب یا رسول الله آجرک الله زهرا نشسته با دلی مضطر امشب کنار بستر مادر دیده گریان در لحظات آخر می زند بوسه بر روی مادر یارسول الله آجرک الله هنگام رفتن گوید ای اسما تنها نماند دخترم زهرا خون دل از چشم تر ببارد بهر زهرایش دلشوره دارد یارسول الله آجرک الله رفت و نبیند ماه نیلی را بر روی زهرا جای سیلی را جای او در پشت در خدایا میرسد فضه بر داد زهرا یارسول الله آجرک الله بهر خدیجه مادر زهرا آمد کفن از جنت الاعلا کربلا مانده بر خاک صحرا بی کفن جسم فرزند زهرا ای حسین جانم مظلوم حسین جان @raziolhossein
ركاب آفرينش را درخشنده نگين هستي چه بايد گفت وقتي با پيمبر همنشين هستي سري از مريم و آسيه و حوا و هاجر هم از اهل آسمان هائي كه مهمان زمين هستي وجود اطهرت لبريز شد از عشق پيغمبر پناه بي بديل رحمه و للعالمين هستي از آن سو همسر احمد از اين سو مادر زهرا عجب هم كفو آن هستي عجب معشوق اين هستي تو بيعت با علي را بر خودت دانسته اي واجب يقينأ كه مسلمان اميرالمومنين هستي همه دارائي ات را ريختي در پاي پيغمبر يكي از دو ستون اصلي ياري دين هستي به تو نازل شده قرآن خلاصه در سه تا آيه مقام از اين فراتر كه تو كوثرآفرين هستي به القاب تو ام المفسدين چشم طمع دارد حسادت ميكند بر تو كه ام المومنين هستي @raziolhossein
کنار من ، صدف دیده پر گهر نکنید به پیش چشم یتیمان ، پدر پدر نکنید توان دیدن اشک یتیم در من نیست نثار خرمن جان علی ، شرر نکنید اگر چه قاتل من کرده سخت بی ‌مهری به چشم خشم ، به مهمان من نظر نکنید اگر چه بال و پرکودکان کوفه شکست شما چو مرغ ، سر خود به زیر پر نکنید از آن خرابه که شب ‌ها گذرگه من بود بدون سفره ی خرما و نان گذر نکنید به پیرمرد جذامی سلام من ببرید ولی ز مرگ من او را شما خبر نکنید @raziolhossein
شبي هم اين دل ما انتخاب خواهد شد براي خلوت اُنست خطاب خواهد شد مكش زخيمه دلها عمود مِهرت را كه آسمان به سرما خراب خواهد شد كسي كه مهر علي در قنوت او جاري است دعاي نيمه شبش مستجاب خواهد شد ميان مردم صاحب نظر اگر برود غلام در گهت عاليجناب خواهد شد كوير را نفس قنبرت كند دريا سراب نام تو نشنيده آب خواهد شد به قدر فهم كمم هم اگر كه بنويسم فضايل تو هزاران كتاب خواهد شد چه ديده بود پيمبر كه گفت در اين ماه محاسن تو به خونت خضاب خواهد شد جواب خلقت خلقي و از بد دنياست كه زخم فرق سر تو جواب خواهد شد امام اول دنيا پس از شهادت تو امام كشتن اين قوم باب خواهد شد يكي به سوده الماس پاره پاره جگر یکی ز فرط عطش دل كباب خواهد شد پس از تو كار به جايي رسد در اين دنيا كه صيد حرمله طفل رباب خواهد شد @raziolhossein
من کویرم لب من تشنه ی باران علی ست این لب تشنه ی پر شور، غزلخوان علی ست این که گسترده تر از وسعت آفاق شده است به یقین سفره ی گسترده ی دامان علی ست منّت نان و نمک نیست سر سفره ی او پس خوشا آن که در این دنیا مهمان علی ست آتش اشکی اگر در غزلم شعله ور است بی گمان قطره ای از درد فراوان علی ست لحظه ای پرتو حسنش ز تجلی دم زد که جهان، آینه در آینه حیران علی ست کعبه یکبار دهان را به سخن وا کرده است تا بدانیم کلید در این خانه علی ست از دم صبح ازل نام علی را می خواند دل که تا شام ابد دست به دامان علی ست @raziolhossein
می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی! ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود دور محرابت نمی‌بیند ملائک را مگر؟ با چه رویی دارد این شمشیر می‌آید فرود کینه‌ای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود در وداعت با حسین اشک تو جاری می‌شود دیده‌ای گویا از اینجا خیمه‌ها را بین دود بین فرزندانی اما این حسینت را غریب می‌کشندش با لبان تشنه در بین دو رود با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟ @raziolhossein
اگرچه زخم به فرقش سه روز منزل داشت علی جراحت سر را همیشه در دل داشت نه پنج سال خلافت، که پیش از آن هم نیز دلی به سینه چنان مرغ نیم بسمل داشت دمی که آینهٔ آب چاه را می‌دید هزار حنجره فریاد در مقابل داشت بلند دست کریمش ز دیده پنهان بود چو بوته‌ای که در آغوش خاک حاصل داشت به نخل عاطفه اش دست هیچ کس نرسید به ذره چون دل خورشید، مِهر کامل داشت اگر شبانه به اطعام سائلان می‌رفت -به جان فاطمه- شرم از نگاه سائل داشت پس از شهادت زهرا، علی ز عمق وجود همیشه در دل خود انتظار قاتل داشت @raziolhossein
شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود دانی چرا جبین علی را شکافتند؟ زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود خونش نصیب دامن محراب کوفه شد آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید اشک شبش به غربت روزش گواه بود دستش برای مردم دنیا نمک نداشت عدلش به چشم بی‌نگهان اشتباه بود هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود مولا پس از شهادت زهرا غریب شد زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود وقتی که از محاسن او می‌چکید خون عباس را به صورت بابا نگاه بود «میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون رویی که بهر گمشدگان شمع راه بود @raziolhossein
این چشم ها به راه تو بیدارمانده است چشم انتظارت ازدم افطارمانده است برخیز و کوله بارمحبت به دوش گیر سرهای بی نوازش بسیارمانده است با توچه کرده ضربه آن تیغ زهردار مانندفاطمه تنت ازکارمانده است آنقدر زخم ضربه دشمن عمیق هست زینب برای بستن آن زار مانده است آرام ترنفس بکش آرام تربگو چندین نفس به لحظه دیدارمانده است ازآن زمان که شاخه یاست شکسته شد چشمت هنوزبر در و دیوار مانده است سی سال رفته است ولی جای آن طناب بر روی دست و گردنت انگارمانده است می دانی ای شکسته سرآل هاشمی تاریخ زنده درپی تکرارمانده است ازبغض دشمنان به تو یک ضربه سهم توست باقی آن برای علمدارمانده است @raziolhossein
سلام ما به علی و نماز آخراو به حال راز و نیاز و به دیدۀ تر او سلام ما به علی و به عدل و ایمانش سلام ما به رخ غرق خون و منبراو سلام ما به سجودش که رنگ خون دارد سلام ما به رخ غرق خون اطهراو سلام ما به پریشانی حسین وحسن سلام ما به دل پُر زآه دختراو سلام ما به نفس های نفس پیغمبر سلام ما به فروغ نگاه آخر او سلام ما به غمی کز مدینه دارد او سلام ما به ملاقات او و همسراو چوخاک اوست سزای ابوذر ومقداد فتاده است «وفائی» به خاک قنبراو @raziolhossein
صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت آسمان تیره شد از بسکه دل ماه گرفت بر سر سفره کمی درد دل خود را گفت یک نفس گفت؛ ولی آینه را آه گرفت راه افتاد میسحا که نفس تازه کند زیر سنگینی گامش نفس راه گرفت خانه آوار شد و روی قدم هاش افتاد اشک هی آمد و تا پای قدمگاه گرفت سمت در رفت ولی در به تقلّا افتاد و از این حادثه یک فرصت کوتاه گرفت درب بسته شد و قلاب به پهلوش گرفت روضه ای شد که دل حضرت درگاه گرفت باز هم روضۀ دیوار و در و یک مادر... باز با دختر خود ذکر "وا اُمّاه " گرفت لحظه ای بر در این خانه به زانو افتاد "اشکِ بر فاطمه" را توشۀ این راه گرفت وقت رفتن شده بود و سحرش آمده بود پا شد و جلوه ی "یا فالق الاصباح" گرفت رفت معشوق خودش را بکشد در آغوش رفت و وقتی که تنش حالت دلخواه گرفت بوسه ای زد به سرش تیغ و تنش آتش شد آتشی که به دل سنگ و پر کاه گرفت مثل زهرا به زمین خورد و به سجده افتاد آنچنان که دل محراب و دل ماه گرفت آه یک دست بر آن فرق شکسته که گذاشت خم شد و دست به پهلوش به ناگاه گرفت پا شد و رو به مدینه شد و با فاطمه گفت عاقبت حاجت خود را اسدالله گرفت @raziolhossein
لبخند به چهره ام نشاندی ای تیغ خاک غمش از دلم تکاندی ای تیغ با ضربت خود به فرق سر، آه...چه زود من را تو، به فاطمه رساندی ای تیغ @raziolhossein
وقتی خبر رسید که مسجد سری شکست در گوشه ای ز خانه قد دختری شکست باور نمیکند که علی را زمین زدند آن حیدری که با نگه ش خیبری شکست یاد مدینه کرد که در کوچه های شهر دلبر مقابل نگه دلبری شکست هجمه شدید بود، چهل ضربه خورد در در وانشد که زیر لگدها دری شکست در پشت در که رفت زمین خورد و بعد از آن تا در شکست پهلوی مادری شکست اینجا اگر فقط سر و پهلو شکسته شد کرب و بلا ز نعل و سنان پیکری شکست ... وقتی عقیله دید که الشمر جالس ... افتاد و قد حیدری خواهری شکست حجم سه شعبه بیشتر از حجم حنجر است پاره نشد گلوی علی حنجری شکست خیره شده به دست کسی چشم ساربان حالا خبر رسید که انگشتری شکست وقتی که حرف لعل لب و خیزران رسید از اهل خانواده دوباره سری شکست @raziolhossein
تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو تا که از ضَرب علی باسرش اُفتاد زمین به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت دید از ضربه ی در همسرش اُفتاد زمین کَس نفهمید که عباس چگونه آمد بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین خواست تا خانه یِ زینب رویِ پا راه رَوَد دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین دید پایین قدمهاش سَنان می خندید دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین @raziolhossein
ای تیغ مرا لبالب از یارب کن ای تیغ بیا و راحتم امشب کن بشتاب و سر مرا شکاف اما باز رحمی به دل سوخته ی زینب کن ای تیغ زمان زمانه ی نیرنگ است بشکاف سرم که سینه ام خون رنگ است یک بار نشد که سیر رویش بینم بشتاب دلم برای محسن تنگ است ای تیغ پر پرزدنش را بزنند آن مرغ که قید ماندنش را بزنند ای تیغ ندیدی که چه حالی دارد مردی که به پیش او زنش را بزنند امروز نه آن دم علی از پا افتاد تا خانم من زیر قدم ها افتاد یک شهر برای بردنم رد میشد از روی دری که روی زهرا افتاد ای وای ندیدی که چه دیدم آن روز او خورد زمین و من بریدم آن روز از پهلوی میخ کوب زهرا آن روز با دست خودم میخ کشیدم آن روز @raziolhossein