eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
537 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زینب بنِگر چه تکیه گاهی دارد ارباب عجب پشت و پناهی دارد حق داشت رقیه عاشق او بشود الحق که عجب عموی ماهی دارد @raziolhossein
مدح تو را عزیز پیمبر گفت جبریل خواند وحضرت حیدر گفت هرکس که بود تشنه در این عالم از "ساقی" بن "ساقی کوثر" گفت گفتند شیر سرخ عرب هستی این نکته را تمامی لشگر گفت استاد عشق مدح تو را یک عمر بر روی پله پله ی منبر گفت نام تو را شبیه به تسبیحات باهر نفس شمرد ومکرر گفت اوج کمال ولطف تو را زینب از هر چه گفته ایم فراتر گفت مادر رسید وسیر نگاهت کرد از زخمهای کهنه ی دیگر گفت وقتی که دید مثل علی هستی در کوچه های بی کسی از"در"گفت باید زبان "چشم" تو را فهمید تا از ارادتت به برادر گفت جان کلام "جان برادر" بود نا گفته ای که لحظه ی آخر گفت! @raziolhossein
ای نخل ادب! ثمر مبارک وی بحر شرف! گهر مبارک ای شمس ولا! قمر مبارک ای طور علی! شجر مبارک ای عشق و وفا! پدر مبارک ای شیر خدا! پسر مبارک میلاد حسین دیگر آمد الحق که دوباره حیدر آمد این کیست؟ برادر حسین است این شیر دلاور حسین است این پارۀ پیکر حسین است این ساقی ساغر حسین است این روحِ مطهر حسین است فرماندۀ لشکر حسین است این ماه امیر مؤمنین است این صورتِ صورت آفرین است حیدر، گل و این پسر، گلاب است مه بر سر دستِ آفتاب است از نور، به صورتش نقاب است سر تا به قدم، ابوتراب است سردارِ رشیدِ انقلاب است در دست پدر به پیچ و تاب است اشکش همه جاری از دو عین است چشمش همه حال، بر حسین است شیرین لب و شور آفریده از دیده و دست، دل بریده مرغ دلش از قفس پریده آوای حسین را شنیده خون در دل و اشک، در دو دیده پیراهن صبر را دریده آهنگ وصال یار دارد با خون خدا قرار دارد آغوش علی بوَد مقامش از حضرت فاطمه، سلامش ما سائل و او کرم، مرامش او ساقی و چشم ماست، جامش عشق و ادب و وفاست، نامش بگرفت چو در بغل امامش دیدند دو مِهر منجلی را رخسار محمّد و علی را عباس، همان عزیز زهراست عطشان لب او همیشه دریاست او ماه ستارگان صحراست فرمانده و پاسدار و سقاست دور از شهدا، اگر چه تنهاست تا حشر، چراغ انجمن هاست دل، مشت گِلی ز کربلایش جان، زائرِ گنبدِ طلایش دریا چو کفش کرم ندارد بی او که حرم، حرم ندارد اسلام به کف، علم ندارد تا هست، حسین، غم ندارد در بین سپاه، کم ندارد باک از عرب و عجم ندارد او شیر خدای را بوَد شیر فرزند کرامت است و شمشیر ای حیدرِ حیدرِ ولایت! ای صاحبِ سنگرِ ولایت! ای حامی و یاور ولایت! سر لشگر بی سر ولایت! فرزند و برادر ولایت! عباس دو مادر ولایت! تو چار امام را معینی از روز نخست، یار دینی ماه شهدا! به نی سر توست قرآن حسین، پیکر توست باب همه انبیا دَرِ توست آغوش حسین، سنگر توست دریا نگهش به ساغر توست خون گلوی تو کوثر توست سردار سپاه دین به هر عصر تنها رجز تو سورۀ نصر ای بحر ز آتش تو بی تاب ای آب هم از خجالتت آب سر تا قدمت حقیقت ناب ابروی تو عشق راست محراب ما بندۀ کوچک و تو ارباب دریا گوید: مرا تو دریاب! من آبم و تشنۀ تو هستم سقای حرم! بگیر دستم ما و کرمِ تو یا اباالفضل! طوف حرم تو یا اباالفضل! خاک قدم تو یا اباالفضل! دریای غم تو یا اباالفضل! مرهون دم تو یا اباالفضل! زیر علم تو یا اباالفضل! ای عالم و آدمت سپاهی! بر «میثم» خویش هم نگاهی  @raziolhossein
کنارِ نامتان زبانِ شعر لال می شود قلم شبیه مرغکی شکسته بال می شود و بین عقل و عشق باز هم جدال می شود همیشه وصفتان برای من محال می شود ولی شروع می کنم که عشق انتخاب شد سلام ماه طایفه؛ سلام حضرت قمر به یمن مقدم تو شام عاشقان شده سحر و می رسد زلطف تو به ما جنون مستمر برای آنکه دور باشد از تو چشم بدنظر و ان یکاد، ذکر دائم ابو تراب شد کمی ز وسعت نگاه او شده است آسمان شبیه کوه استوار و مثل موج بی کران چه حاجت است بر بیان نکته ای که شد عیان فراتراست مثل مرتضی ز وصف این و آن به ذره ای نگاه لطف کرد و آفتاب شد به پیش پای او تمام کائنات سائل است چه قدر با ابهت و چه قدر خوش شمایل است وفا و غیرت و ادب جمیع این خصایل است چه گویم از مقام او که او ابوالفضایل است به وصف یک کِرامتش نوشته صد کتاب شد به وقت رزم او به پا شدست محشری دگر به کارزار آمده دوباره حیدری دگر نمانده است بین معرکه دلاوری دگر سری فِتاد روی خاک و پشت آن سری دگر هزار شکر چهره اش کشیده در نقاب شد در آسمان عاشقی حسین مهر و ماه تو علم به دوش آمدی، امیر این سپاه تو برای کلِ لشکر حسین، تکیه گاه تو برای اهل بیت او پس از خدا پناه تو و زانوان تو برای خواهرت رکاب شد به سمت آب می روی به عهد خود وفا کنی گره ز کار تشنگی اهل خیمه وا کنی علم به دوش می روی حماسه ای به پا کنی چه می شود که ذره ای به آب اعتنا کنی و بوسه بر لب تو تا همیشه رشک آب شد *** همیشه بوده نام تو برای من گره گشا نگاه کن که آمده دوباره محضرت گدا من ازل شدم به عشق تو اسیر و مبتلا دعا و التماس هر شبم شدست کربلا و باز با نگاه تو دعام مستجاب شد @raziolhossein
دلی که عشق در آن جا نگیرد سراغ از عالم بالا نگیرد خدا را شکر اصلا بین ما نیست کسی که دامن مولا نگیرد نشد یک لحظه هم درمانده باشیم خدا عباس را از ما نگیرد به لب داریم ذکر یا ابالفضل چرا دست دعای ما نگیرد ؟! کسی که رفت زیر این علامت سراغ از جنت الاعلا نگیرد در این دنیا چه مومن ؛ چه گنهکار نشد که حاجت از سقا نگیرد وفا تنها شود معنی ابالفضل رفیق بی کسی یعنی ابالفضل سعادت گشت با ما همدم امشب جهان آزاد شد از هر غم امشب علی با ذکر ای جانم ابالفضل خریده خوب و بد را درهم امشب بیا صاحب زمان وقتش رسیده ابالفضلی شده یک عالم امشب به روی گنبد ارباب عالم تماشایی است رقص پرچم امشب ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل نوای بازدم گشت و دم امشب رسیده حضرت باب الحوائج مبادا از خدا خواهی کم امشب امید نا امیدی هاست عباس پناه آخر دنیاست عباس دل و جان بنی الزهرا رسیده ادب را بهترین معنا رسیده خدا لرزانده جان دشمنان را یل با غیرت مولا رسیده به ما عیدی بده زهرا ،  دوباره علی عالی اعلا رسیده ملائک فطرسی دیگر بیارید حسین روز تاسوعا رسیده زسقاخانه ها حاجت بگیرید که امشب حضرت سقا رسیده زمین کربلا چشم تو روشن کس و کار حسینی ها رسیده رسیده حیدر گردان ارباب همان اول بلاگردان ارباب الا یا ایها الساقی ابالفضل تو نور چشم عشاقی ابالفضل ز سرتا پا علی مرتضایی بدون هیچ اغراقی ابالفضل چگونه محو گشتی در حسینت که این گونه شدی باقی ابالفضل فقیری بهتر است از پادشاهی اگر تو مرد انفاقی ابالفضل چه کردی که خدا از هر نژادی به تو داده است مشتاقی ابالفضل بهشت افتاد از چشم ، آن زمان که شدی در کربلا ساقی ابالفضل تو ای ساقی چه در پیمانه داری چه کردی یک جهان دیوانه داری غلامیت برای ما مدال است ابالفضلی شدن اوج کمال است چه باید گویم از تو که وجودت مبرّا تا ابد از هر مثال است فلک بر ماه خود دیگر نکن فخر علی ماهش مبرّا از مثال است تو ما را نوکر ارباب کردی حسینی بودن ِ بی تو ، محال است بگویم از کدامین مهربانیت ؟! زبان از شکر الطاف تو لال است دعا کن محو خوبی هات باشم شهید ِ روز تاسوعات باشم تو اوج روضه های کربلایی شده سقایی ات چه ماجرایی تو شرمنده ترین مرد جهانی که امّید همه شرمنده هایی مگر غیر از وفا از تو چه دیدند که در حقّت چنین شد بی وفایی ندارد که صدا ، یک دست اما تو بی دستیت هم دارد صدایی به فریادت رسید از عرش زهرا تو را تا زد ، عمود بی هوایی دو چشمت بسته شد ، وا گشت راه ِ جسارت ، ظلم ، غارت ، بی حیایی .... هنوز اهل حرم چشم انتظارت هنوز از علقمه آید صدایی 《خداوندا علمدارم نیامد یگانه یاور و یارم نیامد 》 @raziolhossein
شاه صفین اگر مالک اشتر دارد خسرو ماریه عباس دلاور دارد حمزه گر شیر نبی بود و علی شیر خدا او هژبری چو ابوالفضل غضنفر دارد با ابوالفضل،حسین ابن علی دانی کیست؟ مصطفایی ست که خود حیدر دیگر دارد قد اگر راست کند در فلک عشق و جمال روی خورشید به یک جلوه مُزَعفر۱ دارد دلِ عیّوق نسوزد دگر از سوز عطش به لبش ساقیِ لب تشنه چو ساغر دارد دانش آموز دبستان علی بود عبّاس درس آزادگی از خواجۀ قنبر دارد مادرش ام‌بنین شیرزن شیر خداست آفرین باد صدف را که چه گوهر دارد چشم بد دور از آن چهرۀ چون قرص قمر که ز خال لبش اسپند به مجمر دارد آسمان گر نگرد ماه بنی هاشم را به نثارش بکند هر چه که اختر دارد جان فدایش که در آن معرکۀ عشق و وفا حملۀ حیدری‌اش صولت صفدر دارد با ابوالفضل چه غم خسرو بی‌لشکر را که حسین‌بن علی یک تنه لشکر دارد تیغ شمشیر وی از صاعقه سوزانتر بود خاصه بر خرمن قومی که سَرِ شر دارد دست او دست خدا بود و خدا می‌داند که بر آن دست خدا، بوسه پیمبر دارد وصف عباس جز عباس نباشد آری زآنکه الماس جز الماس چه جوهر دارد آه از آن ساعت جان‌سوز که در راه حرم زخم صد ناوک دل‌دوز به پیکر دارد نه به رُخ چشم، که راهی به مقابل سپرد نه به تن دست، که بر چهره برابر دارد آنکه شه را همۀ عمر نمی‌خواند اخا دانی آن لحظه چرا بانگ برادر دارد؟ مادرش ام‌بنین را به دلش می‌طلبید دید در کرب‌و‌بلا مادر دیگر دارد دستش از تن یله در علقمه افتاد و نخواست دست از تن قلم از دامن شه بردارد گفت هرکس که در آغوش حسینش می‌دید آه از این شمع که پروانۀ بی‌پر دارد خامه اندر کف من لنگ‌زنان است «یتیم»! بس‌که شعر تو بیاض و رقم تر دارد ۱: زرد رنگ @raziolhossein
امشب از بیت علی بوی گل یاس آمد بوی عشق و ادب و غیرت و احساس آمد اشجع النّاس ز صلب شرف النّاس آمد جان بگیرید به ایثار که عبّاس آمد بر علی نور دو عین دگری پیدا شد همه گفتند حسین دگری پیدا شد بحر موّاج ولایت گهری دیگر زاد نخل سرسبز امامت ثمری دیگر زاد  یا مگر حضرت زهرا پسری دیگر زاد فَلَک مجد و کرامت قمری دیگر زاد  دامن گلبن توحید بهار آورده فاطمه بر پسر فاطمه یار آورده قامتش نخلۀ طوباست، فدایش گردم هیبتش هیبت باباست، فدایش گردم صورتش جنّت اعلاست، فدایش گردم پسر سوّم زهراست، فدایش گردم از ولادت خط ایثار نشانش دادند الف قامت دلدار نشانش دادند صورت‌وخال‌ولبش مصحف حُسن ازلی است پای تا فرق جمال احد لم یزنی است از طفولیّت، شاگرد کلاس سه ولی است پدرش شیرِحق،این شیرحسین‌بن‌علی است او ولی اللّه و این زادۀ خیرالنّاس است او علیّ‌بن‌ابی‌طالب و این عبّاس است نه عجب مِهر برد سجده به خاک راهش نه عجب از مه رخ نور ستاند ماهش مادرش فاطمه مبهوت جلال و جاهش بُرد و گرداند به دور سر ثاراللّهش گفت: ای مادر عبّاس فدایت گردد دست و چشم و سر عبّاس فدایت گردد من نگویم به جهان قرص قمر آوردم یا که خورشید در آغوش سحر آوردم یا که بر شیرخدا شیر دگر آوردم تا کند جان به فدای تو پسر آوردم این امیر سپه توست قبولش فرما این فداییّ ره توست قبولش فرما ای فروغ دل مصباح هدی یا عبّاس! ای همه جان جهانت به فدا یا عبّاس! ای حسین دگر شیر خدا یا عبّاس! رتبه‌ات فوق تمام شهدا یا عبّاس! پسر شیرخدا، شیر حسین بن علی دست رزمنده و شمشیر حسین بن علی ای همه خون علی در رگ و در پیکر تو! پدرم باد فدای پدر و مادر تو! یوسف فاطمه دلباختۀ منظر تو! هدیۀ‌دوست شده دست‌تو،چشم‌وسرتو چه بیارم چه بگویم چه بخوانم به ثنات پسر فاطمه فرمود که جانم به فدات تو به رخ لالۀ عبّاسی دو فاطمه‌ای تو حسین دگر و باب نجات همه‌ای مرگ، شمع تو، تو پروانۀ بی واهمه‌ای میزبان علی و فاطمه در علقمه‌ای گرچه زهرا به کنارت عوض مادر بود اوّلین زائر دیدار تو پیغمبر بود ای همه خلق جهان بندۀ آقایی تو! خضر با آب بقا تشنۀ سقّایی تو! خجل از تشنه لبان دیدۀ دریایی تو! شهدا داده دل از کف به دل آرایی تو! بحر از شوق کف دست تو بی‌تاب شده آب با یاد لبت سوخته و آب شده آب می‌گفت مرا از لب خود آب بده موج می‌گفت مرا با تب خود تاب بده بحر می‌گفت ز اشکم گهر ناب بده مشک می‌گفت بتاز آب به ارباب بده دشت‌وصحراومه‌وماهی‌وموج‌ویم‌ومشک همه گشتند بر احوال تو تبدیل به اشک تو ابوفاضلی و فضل و شرف را پدری تو شهید و ز تمام شهدا خوب تری هاشمیّون قمرند و تو بر آنان قمری زادۀ امِّ بنیّنی و به زهرا پسری باء بسم اللَّه ایثار ز خال لب توست مرغ شب شیفتۀ اشک نماز شب توست آب‌ها تشنه‌لب لعل گهر بار تواند بحرها شیفتۀ لحظۀ ایثار تواند خلق‌ها جان به سر دست،خریدار تواند ناله‌ها شعله کشیدند و علمدار تواند نخل«میثم» همه در وصف تو بار آورده برگ برگش شده باغیّ و بهار آورده @raziolhossein
به دل شور و نوا دارم اباالفضل دلی درد آشنا دارم اباالفضل اگر چه تازه برگشتم ولی باز «هوای کربلا دارم اباالفضل» @raziolhossein
امشب به حسین ابن علی یار آمد سرمایه و سرلشکر و سردار آمد گویید به لشکر اباعبدالله تعظیم نمایید علمدار آمد @raziolhossein
ای لالۀ مینوی علی یا عباس! گلواژۀ بازوی علی یا عباس! دریاب نگاه انتظار ما را ای آینۀ روی علی یا عباس! @raziolhossein
گلزار زمین خوب تر از خلد برین است هر سو نگرم نور خداوند مبین است دامان زمین سجده گه روح الامین است در بیت ولایت پسری ماه جبین است این شمع فروزان حرمخانۀ دین است این نخل علی دسته گل ام بنین است در باغ ولا عطر گل یاس مبارک آمد به جهان حضرت عباس مبارک امروز بنی هاشمیان را قمر آمد از بحر خروشان ولایت گهر آمد گلزار امید علوی را ثمر آمد یا فاطمۀ ام بنین را پسر آمد گویی ملکی بود و به شکل بشر آمد بر حیدر کرّار، حسینی دگر آمد لبخند حسن بر گل رخسار حسین است خیزید که میلاد علمدار حسین است ای شیر خدا بوسه بزن بر سر و رویش ای فاطمه با خنده بزن شانه به مویش ای مهر ببر سجده به خاک سر کویش ای ماه ز گردون بگشا دیده به سویش ای خضر ببر آب بقا از لب جویش ای بحر بگیر آبرو از خون گلویش او یوسف دو فاطمه و پنج امام است در بین تمام شهدا ماه تمام است عبّاس که شد فوق بشر قدر و جلالش عباس که گردیده ملک محو جمالش هرگز نرسد دست به دامان کمالش عطر نبوی می دمد از باغ خصالش بر قامت رعنا و به حُسن و خط و خالش دائم صلوات نبی و احمد و آلش بنوشته به پیشانیش از روز ولادت عباس بود عاشق ایثار و شهادت من روز ازل رشتۀ آمال گسستم من دل به ولای پسر فاطمه بستم من عاشق و دل باختۀ عهد الستم من درهم و دینار عدو را نپرستم من منتظر تیر بلا بودم و هستم این سینه و پیشانی و چشم و سر و دستم من در طلب شیر نی ام، تشنۀ دردم من کودک گهواره نی ام، مرد نبردم قنداقه ام از دامن گهواره برآرید در زیر قدم های امامم بگذارید شیرم به چه کار آید!؟ شمشیر بیارید بر دامن گهواره به خونم بنگارید عباس، حسینی است حقیرش نشمارید بر گوش دل این نکتۀ شیرین بسپارید آن لحظه که عاشق به جهان چشم گشاید از لعل لبش زمزمۀ عشق برآید از روز ازل دست تو تقدیم خدا شد هر چند که در صحنۀ عاشور جدا شد جسمت به زمین قبلۀ جان شهدا شد بر نی سرت آئینۀ مصباح هدی شد افسوس که حقّ تو به شمشیر ادا شد یکبار نگو، جان تو صد بار فدا شد آن لحظه شدی کشته تو ای ماه مدینه کافتاد نگاهت به لب خشک سکینه @raziolhossein
ای حرمت قبلۀ حاجات ما یاد تو تسبیح و مناجات ما تاج شهیدان همه عالمی دست علی ماه بنی هاشمی ماه کجا روی دل آرای تو سرو کجا قامت رعنای تو ماه و درخشنده تر از آفتاب مطلع تو جان وتن بوتراب هم قدم قافله سالار عشق ساقی عشّاق و علم دار عشق سرور و سالار سپاه حسین داده سر و دست به راه حسین عمّ امام و اَخ و ابن امام حضرت عبّاس علیه السّلام ای علم کفر نگون ساخته پرچم اسلام برافراخته مکتب تو مکتب عشق و وفاست درس الفبای تو صدق و صفاست مکتب جان‌بازی و سربازی است بی‌سری آن‌گاه سرافرازی است شمع شده آب شده سوخته روح ادب را ادب آموخته آب فُرات از ادب توست مات موج زند اشک به چشم فُرات یاد حسین و لب عطشان او و آن لب خشکیدۀ طفلان او تشنه برون آمده از موج آب ای جگر آب برایت کباب ساقی کوثر پدرت مرتضی است کار تو سقّایی کرب و بلاست مشک پر از آب حیاتت به دوش طفل حقیقت ز کفت آب نوش درگه والای تو در نشأتین هست در رحمت و باب حسین هر که به دردیّ و غمی شد دچار گوید اگر یک صد و سی و سه بار ای علم افراشته در عالمین اکشف یا کاشف کرب الحسین از کرم و لطف جوابش دهی تشنه اگر آمده آبش دهی چون نهم ماه محّرم رسید کار بدان جا که نباید کشید از عقب خیمۀ صدر جهان شاه فلک جاه ملک پاسبان             شمر به آواز، ترا، زد صدا گفت کجایید بَنُو اُختنا تا برهانند ز هنگامه‌ات داد نشان خطّ امان نامه‌ات رنگ پرید از رخ زیبای تو لرزه بیافتاد بر اعضای تو من به امان باشم وجان جهان از دم شمشیر و سنان بی امان دست تو نگرفت امان نامه را تا که شد از پیکر پاکت جدا مزد تو زین سوختن و ساختن دست سپر کردن و سر باختن دست تو شد دست شه لافتی خطّ تو شد خطّ امان خدا پنج امامی که ترا دیده‌اند دست علم گیر تو بوسیده‌اند           طفل بدی مادر والاگهر برد ترا، ساحت قُدس پدر چشم خداوند چو دست تو دید بوسه زد و اشک ز چشمش چکید با لب آغشته به زهر جفا بوسه به دست تو بزد مجتبی دید چو در کرب و بلا شاه دین دست تو افتاده به روی زمین خم شد و بگذاشت سر دیده‌اش بوسه بزد با لب خشکیده‌اش حضرت سجّاد هم آن دست پاک بوسه زد و کرد نهان زیر خاک حضرت باقر به صفّ کربلا بوسه به دست تو بزد بارها کای تو به اطفال حرم غم‌گسار جان ز عطش در تب و دل بی قرار مطلع شعبان همایون اثر بر ادب توست دلیلی دگر سوم این ماه چو نور امید شعشعۀ صبح حسینی دمید چارم این مه که پر از عطر و بوست نوبت میلاد علم دار اوست شد به هم آمیخته از مشرقین نور ابوالفضل و شعاع حسین وقت ولادت قدمی پشت سر وقت شهادت قدمی پیش‌تر ای به فدای سر و جان و تنت وین ادب آمدن و رفتنت مدح تو این بس که شه ملک جان شاه شهیدان و امام زمان گفت به تو گوهر والانژاد جان برادر به فدای تو باد شه چو به قربان برادر رود کیست «ریاضی» که فدایت شود  @raziolhossein
اگر نقطه‌ی با تنزُّل نمی‌کرد اگر اسمِ اعظم تغزل نمی‌کرد اگر بر ظهورش تفَئُل نمی‌کرد دو عالم نبود و جهان گُل نمی‌کرد علی بود و خلقت سراسر علی دید خدا عکسِ خود را فقط در علی دید علی با خدا رمز و رازش یکی بود علی ذوالفقار و نمازش یکی بود علی جبهه و جانمازش یکی بود علی گریه و رویِ بازش یکی بود خدا شد علی و پیمبر علی شد علی در علی در علی در علی شد که هست اینکه حق غَرقِ اوقاتِ او شد خدا جلوه‌های مناجاتِ او شد همینکه زمانِ ملاقاتِ او شد خدا ماتِ او شد علی ماتِ او شد دلم بُرد و هربار گفتم اباالفضل صد و سی و سه بار گفتم ابالفضل ببین بند آمد نفسها سخنها ببین بازمانده نظرها دهنها از این پس تمام است این در زدنها نیازی نباشد به این آمدنها که می‌بیند امشب دلم پر زدن را که می‌بینم امشب دوباره حسن را اگر آبِ دریا مرَّکب شود باز زمین از غزلها لباب شود باز ادب پیشِ مدحش مودب شود باز رسیده است جا پایِ زینب شود - باز که زینب بگوید که ای جان من تو که باب الحسین و که بابُ الحسن تو دعا کرد میدان علَم برندارد در این معرکه یک قدم برندارد دعا کرد تیغ دو دَم برندارد که لشگر سر از خاکِ غم برندارد فقط یال و کوپال یکسر بریزد فقط سر بریزد فقط سر بریزد علی بین میدان که تصویر می‌شد چنان ضربه‌های تو تکثیر می‌شد زمان فرارِ همه دیر می‌شد که لشگر به خاکت  زمین گیر می‌شد پناه حرم دست آب آورِ توست دعاهایِ زینب به پشتِ سرِ توست خدا این حرم را عجب دیدنی گرد پُر از دست خالی پر از ارمنی کرد وَ لطف تو درد مرا گفتنی کرد دلم را به زلف تو پیوستنی کرد مرا دست خالی رها میکنی  نه مرا دور از کربلا میکنی  نه تو نور قمرهای ام‌البَنینی دعای سحرهای ام‌البَنینی تو شاه پسرهای ام‌البَنینی یل شیرِ نرهای ام‌البَنینی  فقط بوسه زد روی بالت عزیزم فقط گفت شیرم حالت عزیزم نظر میخوری رویِ خود را بپوشان از این تیر اَبروی خود را بپوشان از این نیزه پهلوی خود را بپوشان از این تیع بازوی خود را بپوشان  زمین می‌خورم تا زمین می‌خوری به روی زمین با جبین می‌خوری   @raziolhossein
مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت نرسی پای پياده نفسی تا معراج رهرو راهِ خدا مركب شب بايد داشت ای كه سلمان شده و در پی مِنّا شدنی بر سر سفره ات از يار رطب بايد داشت سائلی بر در اين خانه تفاوت دارد پيش ارباب كرم دست طلب بايد داشت از مقامات ابالفضل چنين دانستم پيش از هرچه در اين راه ادب بايد داشت هركه از سيره ی سقا خبری داشت پريد هركه از راهِ ادب بال و پری داشت پريد دل من حرف به اندازه ی دنيا دارد هر چه امروز قلم حرف زند جا دارد چشم طبعم به قد و قامت سروی خورده كه چنين قامت شعرم قد و بالا دارد يا الهی به ابالفضل شده مشق شبم لفظ بی صحبت از دوست چه معنا دارد بين خورشيدترين های دو عالم امشب ماهی از راه رسيده كه تماشا دارد شوق بانوی كلابيّه عظيم است كه حال تُحفه ای پيشكش حضرت زهرا دارد جان به قربان كسی كه ز امامش حكم انّ العباس دَقّ العلم و دَقّا دارد پرورش يافته ي آل عبا عباس است عالِم غير معلم به خدا عباس است از دلِ تو به خدا نيست دلی درياتر از دو چشم تو نديده ست كسی گيراتر به خدا ماهِ شب چهاردهم مُعتَرف است نيست از ماهِ بنی هاشميان زيباتر در دلِ جنگ چنانی كه همه ميگويند بعد مولا نبُوَد از تو كسی مولاتر آن كه گفته رفع الله به ما فهمانده نيست از رايت عباس علمی بالاتر گرچه سيراب دهد آب به تشنه ساقی آنكه لب تشنه دهد آب بُوَد سقاتر شب ميلاد تو با حالِ خراب آمده ام با لب تشنه پی ِجرعه ی آب آمده ام دلِ من جز تو نبوده است گرفتار كسی نه گرفتار كسی نه پی ِديدار كسی مرغ باغ ملكوتِ توام و ننشينم غير ديوار تو يک لحظه به ديوار كسی جز سر كوی تو جايی خبری نيست كه نيست مشتری ات نرود بر سر بازار كسی سر سال آمده و آمده ام محضر تو راه انداختن ِمن ، نبُوَد كار كسی زير دِين احدی نيستم الّا عباس نشوم غير تو يک لحظه بدهكار كسی دلم از بس كه نديده است تورا سنگ شده به هوای حرم علقمه دلتنگ شده علقمه گفتم و ديدم دلم از پا افتاد ياد لبهای علی اصغر و دريا افتاد علقمه گفتم و ديدم كه سواری بی دست تير آنقدر به او خورد كه از نا افتاد علقمه گفتم و ديدم كه عمودی آمد ناگهان در وسط معركه سقا افتاد شيری افتاد ز پا و همگی شير شدند گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد وسط اين همه سرنيزه و شمشير و سنان ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد روضه ی دست بريده وسط علقمه بود روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود @raziolhossein
روبروی گنبدت هر قامتی تا میشود ای که با آوردن نامت گره وا میشود هرچه حاجت بر درت آورده هر کس تا کنون مطئمناً يا برآورده شده يا ميشود عالم الغیبی و بی شک مصلحت دانسته ای حاجتی گاهی اگر امروز و فردا میشود درب های عرش هم بسته است تا آن لحظه که روی زائر هایتان باب الحرم وا میشود هرکسی دکتر جوابش کرده اینجا بی گمان در حرم با گوشه ی چشمی مداوا میشود مشکلت را هرکجا بردی نشد , اینجا بیا با کریمان کار مشکل نیست ، اینجا میشود از همه دنیا دلت سیر است ؟ پس با من بگو "یا ابوفاضل مدد" قطعا دلت وا میشود مشهدم را داده و ماندست تنها کربلا کربلا هم شاید اصلا مشهد امضا میشود @raziolhossein
جهان شد غرق نور از طلعت پرنور یک دلبر که او از دلربایان دو عالم برده دل ، یکسر عجب نوری خدا بخشیده بر این قرص نورانی که شد شرمنده روی منیرش ، خسرو خاور عجب بوی دلاویزی گل امّ البنین دارد، که عطر آگین فضای عشق شد زین بوی جان پرور زمین گویا صفای جنّت الفردوس بگرفته شکوفا تا که این گل گشت در گلخانه  حیدر به پاس جشن میلاد همایون ابو فاضل گرفته عرش و فرش و کرسی و لوح و قلم زیور برای عرض تبریک ولادت ، جانب یثرب گشوده با دو صد شوق و شعف جبریل بال و پر علی بگرفته در آغوش جان قنداقه ی او را بگیرد بوسه ها از دست او با چشم پرگوهر علی داند که در راه حسین این دست ها از تن جدا گردد ز تیغ خصم سفّاک ستم گستر از آن روزی که از مادر ولادت یافت تا آخر بود او وقف یاری حسین فرزند پیغمبر مطیع محض فرمان حسین بن علی آمد بود در محضر سالار خود چون عبد فرمانبر اگر چه بهر این گوهر صدف ام البنین باشد ولی زهرای اطهر خوانده خود را بهر او مادر عیان شد شیرزادی از درون بیشه ی قدرت که دارد بهره های وافری از حیدر صفدر خطیب کعبه آمد تا که با یک خطبه ی غرّا به  هم ریزد بساط ظلم و جور خصم بد اختر علمدار حسین آمد که تا در کربلا او را بود درگیرو دارنیزه و شمشیروخون ، یاور به دنیا آمد آن جنگاور غرّان که در میدان فقط از یک نهیب او بلرزد پیکر لشکر خدای صولت و قدرت که در میدان خونریزی ندارد خوفی از شمشیر و تیر و نیزه و خنجر اگر اذنش دهد در عرصه پیکار مولایش به جا ماند ز برق تیغ او صد تل خاکستر بود این نازنین سقّای طفلان پریشانی که از سوز عطش افتد به جسم و جانشان آذر بود سقّای دشت نینوا اما چه سقّایی که خود ازتشنه کامی پای تاسرمی شود اخگر نظر کن دفتر عشّاق سالار شهیدان را ببین نام ابالفضلش بود در صدر آن دفتر نه تنها نخل دین از خون او سیراب میگردد که باغ عشق از او می شود بسیار بار آور نگاه لطف او سازد تمام خلق را سلمان مپندار این که سلمان است از عبّاس والاتر به قول حضرت سجّاد ؛ بر قدر و جلال او یقیناً هر شهیدی غبطه خواهد خورد در محشر شود کار خدایی از گل امّ البنین ظاهر مگر او قدرت ذات الهی را بود مظهر؟! به دست آوردم از گفتار نغز آل پیغمبر که اسرار الهی در دل پاکش بود مضمر ندیده چشم گردون همچو او جان برکفی صادق، نبوده مثل او فانی کسی در حجّت داور بود بر حلقه فضل و کمال و معرفت ، مرکز بلی گردونه ی عشق و وفا را بهترین محور سر تعظیم بر درگاه آن سرور فرود آرد صفا و مروه و بیت و منا و زمزم و مشعر بود این نازنین دلبر همای تیز پروازی که بگشاید فراز قلّه قاف ادب ، شهپر ندارد در وفاداری و ایثار و ادب ، همتا نباشد غیر اهل البیت از او هیچ کس ، بهتر جوانمردی ، شرافت ، فضل و احسان را پدر باشد نزاید مادر هستی اباالفضلی چو او ، دیگر به گوش جانم از پیر خرد اکنون ندا آمد مشو ای عاشق عبّاس غافل از علی اکبر بماند شرح اوصافش که از دید ولیّ الله بود ممسوس با ذات الهی آن گل احمر بخوان عبّاس را باب المراد هر گرفتاری چرا چون نا امید از او نگردد مؤمن و کافر نه تنها پیروان راستین عترت طاها که هر کس میزند چون حلقه بر درگاه لطفش سر توسّل بر ابوفاضل بود اکسیر ذواالقدری که جان مرده را القا نماید باز در پیکر یقیناً وا شود هر عقده ی سر در گم از کارش اگر گردد دخیل حضرتش هر بنده ی مضطر یهود و گبر و زرتشتی و آسوری و نصرانی زند از تربت پاکش به فرق جان خود ، افسر به روز حشر از بهر شفاعت از گنهکاران دو دست نازنین اوست با صدّیقه اطهر برای شیعیان ای "ملتجی" عبّاس در محشر به فرمان پدر از حوض کوثر پر کند ساغر @raziolhossein
لب تشنه ی تو همیشه دریای فرات نام تو به هر درد و بلا حرز نجات حیدر صفتی و غیرت اللهی تو ای شیر علی به روی ماهت صلوات @raziolhossein
دمیده ماه ، ولی جای شب سحر شده است ابوتراب از امشب اباالقمر شده است نبود شاد چنین بعد فاطمه مولا بگو به قاتل محسن ، علی پدر شده است نوشت ام بنین گشت مادر و خواندیم نصیب حضرت صدیقه یک پسر شده است چه هیبتی چه شکوهی چه زور بازویی هراس دشمن از این قوم بیشتر شده است ازین به بعد خیال نگاه چپ کردن به آل حیدر کرار درد سر شده است بگو به اخم نگاهش ، نگاه اندازد کسی ز جان و سر خویش  سیر اگر شده است چه شد جناب ید الله دست او بوسید @raziolhossein
"بنام خداوند جان آفرين" همان خالق آسمان و زمين به نام نبي و به نام ولي به جاه محمّد به شأن علي به نام پُـر آوازه ي فاطمه كه باشد به عرش خدا قائمه به نام حسين و به نام حسن كه از روز اوّل شدند عشق من قسم مي خورم به شكوه عَلَم كه در هردو عالم اباالفضلي ام شده چارم ماه و ماه آمده به مُلك ادب پادشاه آمده امير دلير سپاه حسين علمدار و پشت و پناه حسين جَنَم دار و پُر جُرأت و با جگر فراتر ز درك و شعور  بشر تمام وفا و وفاي تمام ابوالفضل العباس عليه السلام سرشتش ز جنس سرشت علي ست ابوالفضل ما رونوشت علي ست از او تا خدا يك قدم فاصله ست ابوالقربه است و ابوفاضل است سَلامٌ عَليٰ العشق في عالمِين ابوالفضل العبّاس ذُخرُ الحسين يد الله مبسوطه شير خدا نشانده ست بر دست او بوسه ها دميده ست گُل از سراپاي او ز بس بوسه اش داده باباي او براي نوشتن جنون لازم است ز طفلي كه ماه بني هاشم است من امروز مجنون‌ترين مي شوم سگ شير امّ البنين مي شوم ابوالفضل يكتاست مثل علي جوانمرد دنياست مثل علي ابوالفضل مرد خطربوده است كه شاگرد رزم پدر بوده است به چشم عدو آسمان تيره شد به صفّينيان دفعتاً چيره شد سر از گردن خصم مي زد چنان كه تيغ از پي ضربه هوهوكُنان خودش را رها كرد و فرياد زد بنازم به بازوت ؛ شِبلُ الاَسد بنازم كه در شانزده سالگي نشان دادي آن طور مردانگي تو از ابتدا نذر زهرا شدي به ميل خودت بود سقّا شدي تو آن قدر خوش قدّ وبالا شدي كه طوبي‌ترين نخل دنيا شدي ولي چشم خوردي تو در كربلا چه ها كرد با قامتت تيرها !!! سه شعبه كجا!نرگس مست تو ز ساعد جدا شد دوتا دست تو اميد تو شد ناگهان نا اميد كه مشك تورا تير دشمن دريد عمود آنچان سمت فرقت شتافت كه تا بين ابرو سرت را شكافت @raziolhossein
ماه شب چارده، ابالفضل مهرست حسین و مه ابالفضل فرمود خدا اذا تلاها تا رفت کنار شه ابالفضل آن قِسم قَسَم که عاشقان راست گه نام خداست گه ابالفضل برخواست ندا بنفسی انت تا زد به دل سپه ابالفضل شمشیر به کف نمی نهد شیر آمد غران ز ره ابالفضل صف می شکند به تیغ ابرو باری که کند نگه ابالفضل چون اوست فلک اگر قدم داشت چون اوست قمر اگر علم داشت دریا نبرد به ذات او راه کوه است کنار او پر کاه وقتی که علم به شانه میبرد می شد قدِ آفتاب کوتاه یادم آمد ز خطبه ی او الله از آن خطابه الله ذی الحجه ی سال شصت هجری میرفت به بام کعبه آن ماه میرفت چنان عقاب بر اوج از بهر شکار فوج تا فوج میرفت به حکم شاه عالم آنسان که علی به دوش خاتم ساقی چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد فرمود خدای کعبه را شکر میریخت ز خطبه سربه سر سکر بر خانه ی کعبه قبل ایجاد خاک قدم علی شرف داد گر سرّ خدا نبود هرآن مانند پرنده ای شتابان پا میشد و پرزنان از این دشت کعبه دور حسین می گشت دل را ز خطابه زیر و رو کرد وانگاه به قوم فتنه رو کرد چون عزم شکار کرد آن باز یک بیت بگویمت به ایجاز: آنجا که عقاب پر بریزد از پشه ی لاغری چه خیزد؟ خورشید جمال او برآشفت با بانگ بلند این چنین گفت: ای ذره چه ات به خودنمایی؟ بسم الله اگر حریف مایی عباس که در مصاف باشد شمشیر عرب غلاف باشد ای ملک سخن همه به نامت تیغ دو دم علی کلامت آگاه ز جهل و وهمشان کرد شمشیر تو شیر فهمشان کرد یاد آنکه دل از علی ربودی بر چهره نقاب بسته بودی سن تو قریب سیزده بود محو تو نگاه مهر و مه بود صفین صف بست بر تماشات هیهات از آن نگاه، هیهات مالک آمد ولی چنان بید تا دید تو را به خویش لرزید تیغ تو رسید بی محابا مبهوت تو بود ابن شعثا از نسل علیست گرچه شک نیست پرسید کسی که این جوان کیست قربان تو ای نقاب بر رخ بگذار بگویمش به پاسخ عباس علی کارزار است عباس، غریو ذوالفقار است عباس تمام افتخار است عباس امام اقتدار است عباس مه طلایه دار است عباس بلندی وقار است عباس بلاغت شعار است عباس شکوه آشکار است عباس چه گویمت ز عباس حبس است مرا به سینه انفاس حبس است مرا به سینه انفاس لب بستم و گفت شیخ عباس: این شعرِ به سینه نقش بسته هستم سگگی ز حبس جسته از مدح تو با قلاده ی زر زنجیر وفا به حلقم اندر خود را به قبول رایگانت بستم به طویله سگانت افکن نظری بر این سگ خویش سنگم مزن و مرانم از پیش @raziolhossein
جهان عشق مرید مرام عباس است ادب همیشه در عالم به نام عباس است طبیب درد تمام مذاهب عالم کبوترانه شفا جلد بام عباس است شنیده از لب مولای خود بنفسی انت چه جمله بهتر از این در مقام عباس است قیامت از همه سرها سر است بی تردید بهشت باغچه ای زیر گام عباس است "خدا به طالع او مهر پادشاهی زد" هرآنکسی که غلام غلام عباس است قیام کرده به پایش قیامت کبری قسم به عشق قیامت قیام عباس است کسی ندیده کنار حسین بنشیند مطیع محض امامت پیام عباس است فراز کعبه بلندای خطبه اش فرمود که طوف بیت به گرد امام عباس است دوباره سائل هر ساله آمده بر در و مستمند جواب سلام عباس است @raziolhossein
آواز عشق بی تو صدایی نداشته ست قبل از تو عشق راه به جایی نداشته ست جان ادب بدون تو نایی نداشته ست دنیای بی تو هیچ صفایی نداشته ست با تو طلوع عشق و ادب را رقم زدند غم را ز قلب های محبان قلم زدند نام تو اولین قسم پاک عالم است ایمان تو شبیه قدم هات محکم است در حسرت لبان تو لبهای زمزم است از تو هرآنچه می شنوم باز هم کم است نامت ز کودکی به لب ما ترانه بود عباس عشق بود علم ها بهانه بود ای سر به زیر پیش تو والا مقام ها ای مقتدای قاطبه ی با مرام ها بالاست پرچم تو کنار امام ها لال اند در مقابل مدحت کلام ها در راه عشق چیره به بی حاصلی شدیم گفتیم یا حسین و ابوفاضلی شدیم در شرق و غرب حضرت مشگل گشا تویی در شهر درد کوچه ی باب الشفا تویی آیینه ی تمام قد مرتضی تویی تفسیر عبد صالح بی ادعا تویی ما شیعه ایم و کار جهان شد به کام ما در هر نماز سمت تو باشد سلام ما در مهد نور شهره به قرص قمر شدی در دلبری ز اهل هنر با هنر شدی هر جا نبرد بود تو مرد خطر شدی ضرب المثل برای دل پر جگر شدی مصداق با شکوه ابالفضل می شود پژواک لفظ کوه ابالفضل می شود جای تو هست در دل تقدیر کربلا با تو حماسی است مزامیر کربلا زیبا تر است با تو تصاویر کربلا کعبه ست زیر سایه ی تأثیر کربلا محشر که دست های تو باب شفاعت است سینه زن تو را چه خیال از قیامت است دست کریم خسته ی بخشش نمیشود وقت عطا معطل خواهش نمی شود عباس جز به نور ستایش نمی شود فضلش به صد کتاب نگارش نمیشود چرخیده کارها ز طفیل کریم ها عباس بوده مرشد خیل کریم ها ای سایه سار عالمیان پرچم شما ای تکیه گاه پیر و جوان پرچم شما بالاست تا ابد به جهان پرچم شما راه بهشت داده نشان پرچم شما زائر رسید صحن تو و رستگار شد شهر بهشت در حرمت آشکار شد این دست ها که رو به ضریحت دراز شد از روزگار سفله ی دون بی نیاز شد نامت کلید بود و در بسته باز شد عباس گفتم و همه جا چاره ساز شد یا کاشف الکروب ببین دل شکسته ایم تنها به آستان شما چشم بسته ایم سوگند بر خروش فرات و خجالتت بر چشم های خون زده ی پر جراحتت بر گریه ی حسین زمان شهادتت مبهوت مانده کرببلا از حمایتت روح القدس به خامه ی خامم نگاه کرد مدحت دوباره حال مرا رو به راه کرد @raziolhossein
به دام زلف تو در توی خود افکنده دلها را به تحسین‌ِ خودش وادار کرده اهل معنا را همینکه روی دست خود گرفت اورا؛تماشاکرد دراین آیینه مولا جلوه‌های حق‌تعالی را میان خوب‌رویان جهان "بَدرُ الهَواشم" شد همین ماهی‌که روشن کرده نورش کلّ دنیا را شبیه‌روز؛شبهای مدینه بود نورانی اگر با بُرقَع‌اش پهنان نمی‌فرمود سیما را شبیه سائل‌ هرساله‌اش ای کاش می‌شد که فقط یک دفعه می‌دیدیم آن‌ رُخسارِ زیبا را کدامین کاشف الکربی به غیر از اوست در عالم که دیدارش کند مَسرور ؛ فرزندانِ زهرا را کدامین‌نوجوان‌جز اوست که‌دروقت‌جنگیدن به‌ تحسینش‌ شنیدند این‌وآن تکبیر مولا را به‌روی‌خاک‌خطّ‌انداخت‌شیرِخوش‌قد و بالا در آورد از رکاب مرکب خود هر زمان پا را جلالت را ببین که با وجود پنج تن در حشر شفاعت می‌کند دستان پُرآوازه‌اش ما را وَ ما اَدارکَ ما عَبّاس؛او نَسل‌ِشَب‌ِقَدر است نمی‌فهمند خَلقُ‌الله اوج این بُلندا را من‌از"اِرکَب بَنفسی اَنت"فهمیدم‌که‌درعصمت خدا داده عیاری آنچنانی شخص سقّا را بنازم این مَسیحا را که از بعد عروجش هم فراوان در حریمش دیده‌اند آیینِ اِحیا را خُداداند که‌شیرین می‌شود در طُرفةالعيني اگر از آب سَردابش بنوشانند دریا را عوض‌هرگز نخواهد کرد با درگاه‌بوسی‌اش ببخشایند اگر بر نوکرش فردوس اَعلا را اباالفضلی که باشی از دعای مادرش زهرا نصیب خویش کردی خیر دنیا را و عُقبا را @raziolhossein
عشق زیباست خداونداز آن زیباتر عرش بالا ست ولی بنده از آن بالاتر هرکسی سائل درگاه خداوند  شود میشود بین خلائق به خدا آقا تر درِ درگاه خداوند  حسین است حسین هرکه دلباخته اوست شود لیلاتر به خداگر که بگردی همه عالم را غیر عباس کسی نیست به او شیداتر اینچنین شد که خدا کرد تجلی آری عشق زیباست ابالفضل ازآن زیباتر تا قیامت علم عشق ابالفضل به پاست آری آن عشق که فانی نشود نور خداست نام عباس که آمد دهنم آب افتاد گوییاروی لب من عسل ناب افتاد دل به دریا زدگانت چه فراوان شده اند تاکه تصویر رخ ماه تودر قاب افتاد نمک بین نگاهت چقدر شیرین است دل فرهادی ام از عشق تو در تاب افتاد طاق ابروی تورا کافر  بی ایمان دید سجده کرد و همه عمر به محراب افتاد بگذارید که یک عمر عسل نوش شوم نام عباس که آمد دهنم آب افتاد ازهمان روز که چشمت به جهان وا گشته ساقی عشق در این معرکه سقا گشته روز میلاد توجبریل خبر آورده که خدا از صدف عرش گهر آورده انقدرشور شعف خانه مولا دارد گوییا حضرت زهراست پسرآورده آسمان شب مولاپس از این مهتابی است حق برای دل خورشید قمر آورده این که با خنده خود دارد اشاره  به همه کاشف کرب حسین آمده  سرآورده پاسبان حرم زینب کبری آمد این که در سینه خود کوه جگر آورده پسرم گوش بده حرف دل ام بنین آبرویم همه در دست تو باشد پس از این ایستاده است فلک قد تورا سیر کند ولی از روی ادب محضر مولا بنشین گرچه برچشم تو مشتاق شده ارض وسما محضر آل علی چشم بینداز زمین هرکجا خواست که زینب بشود ناقه سوار تو رکابش بشو عباس ,که او هست نگین نکند لفظ اخارا توبگویی به حسین من کنیزم تو غلامش همه جا هست همین آنقدر خاک نشین قدم یار شدند هر دو در هردوجهان صاحب دربار شدند با قدمهای ابالفضل زمین می لرزید دشمن از طرز رجزخواندن او می ترسید وسط معرکه  می رفت که محشر بشود شاه شمشاد قدان تا که کمی می غرید راه و بیراهه اش از هول ولا گم میشد تا که چشمش به غضب سوی کسی میچرخید همه آهنگ عقب گرد به لب می خواندند تا که شمیر ابالفضل کمی می رقصید میزد از میمنه از میسره  میرفت برون با هجومی همه لشگریان می پاشید هرکسی بر قد و برجنگ تو کرده است نگاه گفته لا حول و لا قوت الا بالله بنویسید ابالفضل بخوانید حیا بنویسید علمدار بخوانید وفا هیچکس مثل ابالفضل نگیرد دستی بنویسید زحاجات بخوانید روا دیده او همه را یاد جنان می انداخت بنویسید از آن چشم بخوانید بلا بنویسد که سقاست بخوانید خجل قول دادست که آبی برساند اما مشک افتاد و تو افتاد ی  وارباب افتاد پای گهواره طفلش زنی افتاد از پا بعد تو دشمن تو  اهل جسارت بشود بعد تو زینب تو سوی اسارت برود @raziolhossein
نوشته ام به مقامش دلاور و دلبر که بارور بشود نطق من از این باور منِ کویر چه گویم که مدح حضرت آب مقدس است چنان آیه‌ آیه‌ی کوثر به واژه واژه‌ی هر بیت میخورم سوگند شروع منقبت اوست انتهای هنر چنان به مدحت نامش قلم به وجد آمد که مست واژه‌ و احساس می‌شود دفتر علی چه گفت به ام البنین؟ که می‌روید به دشت دامن گلدار تو چهار پسر چه کهکشان قشنگی‌ شود به خانه‌ی نور سه تا ستاره‌ی پر نور در کنار قمر رسید قصه به آنجا که بعد چندین سال خدا به نخل ولایت دوباره داده ثمر زبان علم نجوم از قیاس در مانده‌ست گرفت حضرت خورشید، ماه را در بر بغل گرفت کسی را که برق چشمانش شد از خزانه‌ی الماس عرش زیباتر گرفت لحظه‌ای آیینه را مقابل خود صدف چگونه گرفته‌ست در بغل گوهر بنازمش که فقط طرح سیب لبخندش به کام عاطفه آورد طعم قند و شکر چه خنده ها که به روی پدر کند عباس چه بوسه ها که به بازوی او زند حیدر علی خودش که یدالله بود و عباسش به روی دست خداوند بوده انگشتر روا بود که ملائک به محضرش آیند چنانکه حضرت جبریل نزد پیغمبر که جبرئیل سراسیمه با وضو آمد و ریخت در پر قنداقه‌ی شریفش پر می‌آورند که خوشبو کنند جان‌ها را ملائک از ختن عرش یک جهان عنبر زمان بارش نقل و بلور و نور رسید که اوست از همه‌ی آسمانیان انور به صورت ملکوتش که کاشف الکرب است برادرانه همیشه حسین کرده نظر همیشه نزد برادر چنان ادب می‌کرد چنانکه که محضر مولای ما بُود قنبر همان که کوه ادب بوده است سر تا پا همان که کوه حیا بوده است پا تا سر همان که با نگهش کیمیاگری بلد است اگر ز روی محبت کند به خاک نظر کسی که گرد و غبار عبا و نعلینش گران تر است برای جهان ز قیمت زر فقط نبود اباالفضل صاحب شمشیر که بود حضرت علامه صاحب منبر به نور رحمت او ارمنی مسلمان است به دین معجزه اش نیست یک نفر کافر چنان کریم که لایمکن الفرار از مهر چنان رحیم که باران شود به هر آذر دلم خوش است که در کشتی نجات حسین به روز حشر اباالفضل می‌شود لنگر بنازم آن خم ابروش را که در صفین چگونه لرزه برانداخت بر تن اشتر قیام کرد و قیامت شده‌ست بسم الله که تیغ تیغ پسر بود و حکم حکم پدر چنان علی که چنان درب قلعه را انداخت نمانده است به دیوار قلعه هیچ اثر علی عذاب برای یهود آورده‌ست! خدا به جنگ یهود آمده‌ست یا که بشر؟ صدای اشهد ان لااله الا الله بلند می‌شود از سوی مردم خیبر پدر هرآنچه که باشد پسر همانگونه ست همیشه ارث پدرها رسد به دست پسر چنان حسن که جمل را ز فتنه خوابانید چنان حسین که در کربلا کند محشر رسید قصه به آنجا که در دل تاریخ امامزاده شود بر امام ها یاور چه لقمه‌های حرامی که چشم و گوش همه زمان خطبه‌ی ارباب کور بوده و کر دوباره قصه به آیات انشقاق رسید نشست تیر قضا بین چشم‌های قدر بعید نیست که زهرا به علقمه برسد همان که از نفس افتاد در حوالی در بعید نیست که او را صدا زند پسرم بعید نیست که او را صدا زند مادر نوشته‌اند سرش رفته بود و قولش نه گواه اوست لب تشنه‌ی علی اصغر بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد بلند مرتبه ماهی در آن سوی دیگر بگو که شمر چه کرده؟ چرا نفس تنگ است؟ نشسته بود بر آن سرزمین پهناور قسم به‌ صفحه‌ی سرخ تمام مقتل ها قسم به حرمت عباس و غیرت اکبر حسین سر دهد اما به فاطمه سوگند نمی‌رود ز سر دختران او معجر صدا زند رحم الله عمی العباس که بود کوه وفادار لحظه های خطر به صفحه صفحه‌ی تاریخ نام او پیداست از اولین نفس واژه ها الی آخر هزار سال گذشت و دخیل می‌بندند به سفره های اباالفضل مردم مضطر برای از نفس افتاده ها تنفس اوست به هر کویر ترک خورده اوست آب آور چه گویمش که کُمیتم همیشه می‌لنگد که اوست حضرت آب و ز قطره ام کمتر قسم به کاسه‌ی آبی که دست مادرهاست که نام اوست موثرتر از دعای سفر همیشه زندگی‌ام از امید لبریز است و پر شده‌ست جهانم ز عشق سرتاسر چرا که در سفر عشق بُعد منزل نیست رسیده ام به حریمش چنان نسیم سحر دلم به کرببلا رفت و برنخواهد گشت نوشته ام به مقامش دلاور و دلبر @raziolhossein
این بادیه پر نور اگر میگردد نوریست که از علقمه بر میگردد دیروز قمر دور زمین میگردید امروز زمین دور قمر میگردد @raziolhossein1
نیست کم مادر، که در عالم پسر دارد جای آن، ام‌البنین قرص قمر دارد در میان هاشمی‌ها، شاخ شمشاد است از جوانی، در کنار پیر و استاد است هم معلم، هم پدر، وقتی علی باشد آن پسر باید که یک همچون یلی باشد کم در این عالم، به غیر از او برادر نیست هست، از عباس اما، باوفاتر نیست او نه تنها برده با نامش، دل ما را عاشق خود کرده حتی، ارمنی‌ها را این جهان کوچکتر از درک مقام اوست این که عالم دید، یک مو، از مرام اوست در جوانمردی، جوانمردی نظیرش نیست هیچکس چون او، علمدار امیرش نیست عشق مثل عقل، حیران مقامش بود این برادر، کاشف الکرب امامش بود کیست این ساقی؟ که گشته عالمی مستش او که زد دست خدا هم، بوسه بر دستش او نمی‌نوشد، از آبی که به لب دارد چون که یکجا، قد یک عالم، ادب دارد عشق اگر دارد بهایی، آبرویش اوست یوسف زهرا، بنازد که عمویش اوست بر لب مستان عالم، یا اباالفضل است خوش به حال آن دلی که با اباالفضل است @raziolhossein
دستى كه از روز ازل حبل المتين است دست اباالفضل اميرالمومنين است آن را كه گفت ارباب ما روحى فداك قطعاً فقط شير نر ام البنين است اورا نوشتند ماه شب هاى مدينه خواندند خورشيدى كه بر روى زمين است الحق و الانصاف كه رفته به مولا از هر نظر بالاتر از بالاترین است اين نو رسيده از ازل هم با نسب بود آموزگار عشق بود و با ادب بود - ساقى شد و پيمانه هارا لب به لب كرد هركس چشيده از مى اش از عشق تب كرد در اولين حرف گفت اربابم حسين است از روز اول بر حسين عرض ادب كرد زينب دلش گرم است تاوقتى كه او هست آرام پيشش شب سحر كرد،روز شب كرد او رفت تا دريا ولى قصه عوض شد آب از لبش رفع عطش را نيز طلب كرد برسينه ى دريا وليكن دست رد زد ام البنين را تا ابد او با نسب كرد - اصلاً حسين روز تاسوعاست عباس تا روز محشر پرچمش بالاست عباس - @raziolhossein
ماه در کنج شبستان تو سوسو می کند باد دور پرچمت یاحق و یاهو می کند آسمان با ابرهایش هر سحر در صحن تو زیر پای زائرت را آب و جارو می کند آنچه را یک عالم از انجام دادن عاجزند خادم تو با اشارت های ابرو می کند ساعتی پیش از زیارت لال مادرزاد بود این که بین جمعیت دارد هیاهو می کند وزنه سنگین است و مردافکن ولی در معرکه پهلوان با نام تو انگار جادو می کند لاجرم ای شاه بیت بی مثال معرفت! لطف تو این کمترین را هم غزل گو می کند این همه یک ذره از فضل اباالفضل علی ست روز محشر تازه دست خویش را رو می کند @raziolhossein
شیر و یل بی واهمه، یعنی عباس امید دل فاطمه، یعنی عباس تا روز جزا فرات، شرمنده ی اوست شق القمر علقمه... یعنی عباس @raziolhossein