eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
532 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در عرش خدا آنچه به پیغمبر گفت تا ختم کلام گفت و باز از سر گفت در یکصد و بیست بار , معراج رسول بیش از همه از ولایت حیدر گفت تنها نه علی مدد پیمبر می گفت جبریل علی علی مکرر می گفت فرمود پیمبر شب معراج , خدا با من سخن از زبان حیدر می گفت مولاست علی کمال مطلق با اوست آرامش این چرخ معلق با اوست بشناس حقیقت خدا را با او زیرا که علی است با حق و حق با اوست دریاست دلش ، آب حیات است علی بر خلق ، سفينة النجات است علی وقتی که نبی " لحمک من لحمی" گفت شایسته ی ذکر صلوات است علی مرحب شکنی که فتح خیبر با اوست آرامش خاطر پیمبر با اوست در فضل و کرامتش همین بس باشد گویم اگر اختیار محشر با اوست روزی که به پا شود فغان از آتش بیرون نبرد خصم تو جان از آتش دلبسته ی عشق تو علی می ماند در سایه ی عرش در امان از آتش آنان که علی مرتضی را دیدند آئینه در آئینه خدا را دیدند آغوش گشود کعبه مانند صدف تا گوهر ناب لافتی را دیدند با نور خدا ز یک سرشت است علی عنوان کتیبه ی بهشت است علی فرمود نبی : در آسمان ها دیدم بر صورت هر چیز نوشته است علی ﺁﺩﻡ ﺑﻪ ﻧﻮﺍﯼ ﺍﻟﺘﺠﺎ ﮔﻔﺖ ﻋﻠﯽ ﻋﯿﺴﯽ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﺷﻔﺎ ﮔﻔﺖ ﻋﻠﯽ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺧﻠﯿﻞ ﺑﺖ ﺷﮑﻦ ﮔﻠﺸﻦ ﺷﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎ ﮔﻔﺖ ﻋﻠﯽ بر عدل و كرم مرز تلاقى است على در جام خدا جرعه باقى است على  لب تشنه كسى نمى رود از لب حوض بر كوثر ناب عشق ساقى است على  تن‏پوش عدالت و صفا در بر داشت باغ دل او ز عشق و ايمان بر داشت  آفاق شد آكنده ز عطر صلوات وقتى كه درِ قلعه ى خيبر بر داشت آن مظهر مهر ازلی را بردند در نیمه ی شب نور جلی را بردند تشییع جنازه اش تماشایی بود بر دوش فرشتگان علی را بردند @raziolhossein
بر منکران حیدر کرار لعنت بر هر که با مولا ندارد کار لعنت بر هر کسی که با فلانی و فلانی در طول این تاریخ گشته یار لعنت بر هر که با قتل و دروغ و زور و تزویر شد جانشین احمد مختار لعنت بر آن مسلمان که نباشد با دل و جان از دشمنان مرتضی بیزار لعنت تا که خدا باشد خدا بر هر که دارد با شیعه حیدر سر ِ آزار لعنت ما بچه های حضرت دلدل سواریم چشم انتظار انتقام دوالفقاریم @raziolhossein
مانده ام بی کَس و بی یار،مرا یاری کن باز هم از منِ درمانده طرفداری کن بار من روی زمین مانده..،خدایا چه کُنم بار من مانده خدایا..،تو خریداری کن معصیت در دل مُرداب فرو بُرد مرا تا که آب از سر من رد نشده..،کاری کن بنده ی نفس شدم بندگی ام یادم رفت بنده را راحت از این بندِ گرفتاری کن اختیاراً ز درِ خانه ی تو دور شدم پس گداییِ مرا لطف کن،اجباری کن وای بر حال کسی که رمضان گریه نکرد سفره تا جمع نشد..،اشک مرا جاری کن در سحر اهل مناجات تو سیراب شوند منِ غفلت‌زده را تشنه ی بیداری کن روی قلبم بنویسید:گرفتارِ رضا... سنگ را در حرمش لایقِ حَجّاری کن بی پناهیم،پناهِ همه ی ما..،زهراست زیر بال و پرش از شیعه نگهداری کن بَرده ام..،برده ی بی قیمتِ بازار نجف حلقه در گوش همین برده ی بازاری کن دوست دارم که غلامِ درِ حیدر باشم پس مرا تا به ابد نوکرِ درباری کن جان آقای غریبی که ندارد حرمی دل ویران مرا یک شبه مِعماری کن گریه بر داغِ حسن ارثیه ی اجدادیست ایل و اولاد مرا اهل عزاداری کن روزه با روضه اگر باز شود..،می چسبد گریه‌کُن! با نمِ اشک خودت افطاری کن . . پیش چشمان پسر،مادر او سیلی خورد آی ناموس‌پرست! از غم او، زاری کن جگرش سوخت ولی قاتل او زهر نبود... قدر یک لحظه فقط فکر به مسماری کن! میخِ در با همه‌هستیِ حسن بد تا کرد پای خود را به حریم پرِ زهرا وا کرد @raziolhossein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرغ دل من گشته گرفتار بقیع قربان بقیع و اشک زوار بقیع شبها که در بقیع را می بندند من گریه کنم به پشت دیوار بقیع @raziolhossein
کاش همچون لاله سوزم در بیابان بقیع تا شبانگاهى شوم شمع فروزان بقیع کاش سوى مکه تازد کاروان عمر من تا کنم بیتوته یک شب در شبستان بقیع کاش همچون پرتو خورشید در هر بامداد اوفتم بر خاک قبرستان ویران بقیع آرزو دارم بمانم زنده و با سوز حال در بغل گیرم چو جان، قبر امامان بقیع آرزو دارم ببینم با دو چشم اشکبار جاى فرزندان زهرا را به دامان بقیع آرزو دارم بیفتم بر قبور پاکشان تا که گردم حایل خورشید سوزان بقیع آرزو دارم که اندر خدمت صاحب زمان قبر زهرا را ببوسم در بیابان بقیع آرزو دارم که همچون گوهر غلطان اشک از ارادت رخ نهم بر خاک ایوان بقیع اندر آنجا خفته چون قربانیان راه حق اى موید جان عالم باد قربان بقیع @raziolhossein
هر چند انتهای فلک خاک این در است خاک بقیع بر سر ما تاج دیگر است بال فرشته منت از این خاک می کشد جنت کجا به گرد و غبارش برابر است بوی بهشت واقعه هرچند دلرباست این قطعه از بهشت خدا دلرباتر است برما مجال خادمی او نمی رسد وقتی  که جبرئیل دراین خانه نوکر است تنها به قصد سرمه به مژگان نمی زنیم خاک بقیع را مژه آغوش بهتر است تشبیه مهر و ماه بر این آستان خطاست خورشید ماه پرتو فانوس این در است گیسو زغم کشیده به چهره مگر بقیع کز این حجاب خاطر هر شب مکدر است نام بقیع میشنوم بغض میکنم خاکی که نام بردن از او غربت آور است تخریب شد بقیع پس از آن غروب شد گویا فلک به خون جگر ها شناور است بی سایبان مزار امامان بی حرم این روضه از کران به کران آه  گستر است هر یک  که خفته اند در این آستان غم بر سینه هایشان همه داغی مکرر است آن داغ مشترک حرم و آتش است و دود این آه پاگرفته زیک روح و پیکر است هریک به چشم دیده چگونه عزیزاو درشعله ها شبیه سپندی به مجمر است دیده است بین خانه امامی میان دود وحشت  به جان همسر و اطفال مضطر است  دیده به خیمه گاه  امامی به چشم خود در بین دود ، شعله به دامان خواهر است دیده میان آتش و خون سیل لشگری دنبال گوشواره و خلخال معجر است در کربلا وجب به وجب روضه ریخته آری عزای کرببلا داغ اکبر است اما تمام چشمه این روضه های سخت درشعله  و شکستن آیات کوثر است خاکی اگر که مانده  ملک خانه ی بقیع سِرَّش همه زچادر خاکی مادر است @raziolhossein
. یک روز ترس داشت جهان از نسیمشان از نوع پادشاهی روی گلیمشان از مدت سکوت یل خیبری شان از بخشش بدون حساب کریمشان از یک سرِ بدون تن و لشکری بزرگ از قامت به وقت عبادت دو نیمشان از علمشان از آن همه شاگرد فقهشان موسای بین حبس ولیکن کلیمشان از اقتدار حضرت سلطانشان به طوس از هفت ساله مرد علیم و‌ حکیمشان از جامعه بخاطر نوع زیارتش از اهدنا الصراطِ فقط مستقیمشان از سُرّ من رَأی که هنوزاست بین حصر از ماه بین لشکر دشمن مقیمشان از آن کسی که نیست به زعم جهانیان از قسمتی که مانده برای قسیمشان امروز نیز ترس جهان از زیارت است از نسخه ی جدید به طرزقدیمشان گیرم که دربقیع حرم شد خراب،نیست؛ در نقشه ها کجای جهان در حریمشان @raziolhossein
  آتش بزن ای غم تمام پیکرم را لبریز کن از خون دل و چشم ترم را ای آه و ناله راه بغضم را بگیرید تا پنجۀ بغضی نگیرد حنجرم را خانه خرابم کرد سیل اشک ، وقتی کردم نظاره تربت پیغمبرم را بگذار تا از غربت زهرا  بکوبم بر پنجره های بقیع او سرم را ای کاش چون پروانه ای در ماتم او آتش بسوزاند همه بال و پرم را اینجا چرا گلچین به گل زد تازیانه این غم شراره زد دل غم پرورم را هرگز نمی بخشم تو را شهر مدینه من در کجا جویم مزار مادرم را آتش مزن بردفتر شعر "وفائی" ای اشک غم رنگین نمودی دفترم را @raziolhossein
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست بقیع،پنجره دارد اگرچه مشهد نیست چه دستها که رسیده است تا بقبع از دور که قد کشیدن زایر به قامت و قد نیست نه صحن مانده نه ایوان نه آینه نه رواق اگرچه خاک ، دلیل نبود مرقد نیست همیشه حس زیارت حرم نمی خواهد که گاه عرض ارادت به رفت و آمد نیست برای بودن در زیر آفتاب اینجا میان ماندن و رفتن کسی مردد نیست ((دعای سوته دلان مستجاب ، خواهد شد)) در این حرم که اجابت به طاق و گنبد نیست بقیع، خاکی عشق است پس بگو شاعر اگر به شوق ضریح آمده ، نیاید، نیست... @raziolhossein
فرق دارد جلوه اش در ظاهر و معنا حرم گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم کل معصومین معز المؤمنین در عالم اند قبرشان قبله است حالا بی حرم یا با حرم یک حرم در زینبیه یک حرم در شهر قم یک طرف زائر فراوان یک طرف تنها حرم مرتضی و فاطمه از هر نظر مثل هم اند هست تنها فرق بین حیدر و زهرا حرم اوج غربت در کدامین داغ معنا می شود اینکه شاهی از کفن محروم باشد یا حرم؟ فکر کن سبط نبی، حتی ندارد سنگ قبر خادم فرزند او دارد در این دنیا حرم شادی واهی کنید امروز را وهابیون چون که میسازیم با قتل شما، فردا حرم در مدینه کاخ ها با خاک یکسان می شوند بعد از آن از دور چون دُر می شود پیدا حرم گاه معنای حرم هرگز ضریح و بقعه نیست داشت تعبیری دگر در روز عاشورا حرم یک سوی زینب حرم یک سوی دیگر قتلگاه پیر شد در رفت و آمد های مقتل تا حرم ناله میزد مادری با اشک واویلا حسین ناله میزد خواهری با اشک واویلا حرم @raziolhossein
سینه گنجینه ی عشق است و ندایی دارد دل هر اهل دلی میل به جایی دارد.. قبله گاه همه ی فاطمیون است بقیع کعبه هم خاصیت قبله نمایی دارد کیمیا کار بقیع است که از منظر عشق خاک هم در نظرم رنگ طلایی دارد زائری نیست به جزچند کبوتر اما دل ما درطلبش روحِ رهایی دارد فاطمه، خونِ جگر،چادر خاکی،به بقیع از غریبی حسن شورو نوایی دارد میرود کربُ بلا هر شب جمعه اما در مدینه همه شب کربُ بلایی دارد سایه انداخته خورشید به جای گنبد زیر آن قبه لب عشق دعایی دارد من دعایم فقط این است، ببینم روزی فاطمه با حسنش صحن وسرایی دارد به روی چهار مزاری که ضریحش خاک است چهار شش گوشه نشیند چه صفایی دارد شک نکن شوکت ایوانِ طلای زهرا.. مثل ایوان نجف حال و هوایی دارد دم باب الکرم صحن و سرای حسنش دست ما حسرت یک لحظه گدایی  دارد... سینه ها گرم ونفس تازه و شعر آماده هر دوشنبه حرمش نوحه سرایی دارد فقط از کوچه نگویید  که در آن کوچه مادری دلخوشی اش بود عصایی دارد حسنش بی حرم و سخت تراز آن، این که پسرش کربُ بلا راس جدایی دارد... @raziolhossein
خاكي كه چون عرش خدا شأنش رفیع است بي بقعه درگاهي ست كه نامش بقــیع است اينجا قيامت را به خلوت مي توان ديد زيرا كه پنهان در دلش چندين شـفیع است از عرض حاجت بي نيــازي زائر اينجا چونكه مَـزورَت* هم عَليم و هم سَميع است با چار امامي كه کریم بن الكريــمند حتّيٰ کرم در این حرم عبد مُطیع است مهمان همیشه کاسه اش سرشار فیض است آنجا که صاحب خانه را طبعي مَنیع است همسايه ي مكّه ست وقتي كه مدينه پس هرکه پابوسش می آید مُستطیع است زائر ! نمي فهــمي زيارت كرده يا نه ! آنقدْر كه سِــير زمان اينجا سَـريع است آيــنده اش را كه تصــوّر مي كنم باز در ذهنم از اين صحن تصويري بَديع است بعد از ظهورِ حضرت مَـعشوق ، بي شك اينجا تمام فصلهايش چون رَبيــع است با خاك يكسان كرده هركس اين حرم را روز قيام منتـقم ، وضعش فَجــیع است اين خاكها شد زير و رو،مرثيه خوان گفت: امشب گُريزم ، روضه ي طفل رَضيع است @raziolhossein
دلم مي شود مبتلايِ بقيع هوائيِّ حال و هواي بقيع فقيرم فقيرم ، فقيرِ حسن گدايم گدايم، گدايِ بقيع نديدم ، نديدي ، نديده كسي غم آلوده تر از فضايِ بقیع براي شِفا يافتن آمده ست مسيحا به دارالشّفاي بقيع نشستيم پاي غم چارْ امام شكستيم با روضه هايِ بقيع نه صحن و رواقي ، نه گلدسته اي الهٰــي بميــرم برايِ بقيع تمامي ندارد مگر با ظهور غم و دردِ بي انتهايِ بقيع فقط هشت شوِال نه ، كلّ سال عزادار هستــم براي بقيع سفيد است بخت كسي كز ادب سيه پوش شد در عزاي بقيع پُر از عطر ياس كبود خداست قدم به قدم ، هر كجاي بقيع حسن تيرباران شده تا شود حسينيّه اش ، كربلاي بقيع خيال قشنگي ست در ذهن من نشــستن در ايوانْ طلايِ بقيع @raziolhossein
دل را هماره حال و هوای بقیع توست انگار پشت پنجره‌های بقیع توست دور بقیع تو ز چه دیوار می‌کشند ملک وجود، صحن و سرای بقیع توست شیعه نفس که می‌کشد از عمق جان خود گویی نسیم روح‌فزای بقیع توست بر پادشاهی دو جهان ناز می‌کند آن دل‌شکسته‌ای که گدای بقیع توست غم نیست گر بنای مزارت خراب شد در هر دل شکسته بنای بقیع توست در مروه و صفا همه گفتیم یا حسن ما را اگر صفاست صفای بقیع توست ما کیستیم تا به حریم تو رو نهیم جبریل، سرشکستۀ پای بقیع توست یک خشت از مزار تو را هم نمی‌دهیم صد باغ خلد کم به جزای بقیع توست اذن دخول تربت تو نام فاطمه است آوای یا حسین، دعای بقیع توست بردار سر ز خاک و بگو قبر فاطمه ای خفته در بقیع، کجای بقیع توست؟ هر شب کبوتر دل ما زائر شماست هر جا رویم حال و هوای بقیع توست گردون کتاب صبر تو را بوسه می‌زند «میثم» ز دور قبر تو را بوسه می‌زند @raziolhossein
اى زائر هميشهء تو آسمان بقيع اى آفتاب و ماه تو را سايبان بقيع افزون ز نيم قرن گذشت از خرابى ات كى ميشوى بهار؟!،اسير خزان بقيع خاك تو بوى غربت و اندوه ميدهد مظلوميت گرفته از اينجا نشان بقيع در پشت پنجره كه رسيدم صدا زدم اى كاش ميشد از غم تو داد جان بقيع از فرشيان كه خير نديدى شدى خراب اى اشكريز غربت تو عرشيان بقيع آباد باد خاك تو اى آنكه در بغل بگرفته اى چهار امام جهان بقيع هرچند خاكى است ولى زائر حرم حس ميكند رسيده به باغ جنان بقيع نزديك تو كه مرثيه خواندن نميشود اينجا شدم براى تو مرثيّه خوان بقيع از مجتبى بگويم و از طشت پر ز خون از جسم و از اهانت تير و كمان بقيع از سيدالعباد بگويم كه گريه كرد عمرى ز ماتم شه لب تشنگان بقيع از باقرالعلوم بگويم كه ديده بود رأسِ حسينِ فاطمه را بر سنان بقيع يا اينكه از مصيبت صادق بخوانم و از آتشِ به پا شده در آشيان بقيع ام البنين هنوز نشسته كنار تو ميگويد از عمود و سرى خونفشان بقيع اينان تمام سنگ بُوَد روى قبرشان برگو كجاست تربت آن بى نشان بقيع؟ آن بانوئى كه عزّت او بعد مصطفى گرديد پايمالِ گروه خَسان بقيع آن دخترِ پيمبر اسلام كه نداشت حتى ميان خانهء خود هم امان بقيع آتش گرفت باغ و گل و غنچه سوختند آن هم به پيشِ چشمِ ترِ باغبان بقيع در پشت در كه فاطمه افتاد بر زمين مولا چه ديد؟،نيست زبانِ بيان بقيع يا فضةُ خُذينىِ او تا به روز حشر جانسوز ناله ايست به گوش زمان بقيع يك روز ريشه كَن شود اين ظلم بى گمان عجل على ظهورك يا صاحب الزمان @raziolhossein
بس كه پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع بوى گل می آید از چاك گریبان بقیع مرغ شب در سوگ گل‎هایی ‏كه بر این خاك ‏ریخت از سر شب تا سحر، باشد غزل‎خوان بقیع ناله ‏هاى حضرت زهرا هنوز آید به گوش از فضاى حسرت آلودِ غم افشان بقیع گوش ده تا گریه‎ی زار على را بشنوى نیمه شب‎ها از دل خونین و حیران بقیع این حریم عشق دارد عقده‏ ها پنهان به دل شعله‏ ها سر می ‏كشد از جان سوزان بقیع از دل هر ذرّه بینى جلوه ‏گر صد آفتاب گر شكافى ذرّه ذرّه خاكِ رخشان بقیع هر گل اینجا دارد از خون جگر نقش و نگار وه چه خوش رنگ است گلهاى گلستان بقیع بسته ‏ام پیمان الفت با مزار عاشقان خورده عمق جان من پیوند با جان بقیع اى ولىّ حق، تسلاّ بخشِ دل‎هاى حزین خیز و سامان ده به گلزار پریشان بقیع سینه این خاكِ گلگون، هست مالامالِ درد كوش اى غمخوار رنجوران به درمان بقیع اى جهان آباد كن، برخیز و مهر و داد كن باز كن آباد از نو، كوى ویران بقیع چون ببیند هر غروبش مات و خاموش و غریب سیلِ خون ریزد «شفق» از دل به دامان بقیع @raziolhossein
در آفتاب تو انوار کبریاست مدینه به سویت از همه سو چشم انبیاست مدینه اگر چه غریبی نشسته بر در و بامت هماره با دل ما نامت آشناست مدینه تو همچو حلقه ی انگشتر و نگین شریفت تن مقدس پیغمبر خداست مدینه به بیت فاطمه و باب جبرئیل تو سوگند تو قبله ی دل مایی خدا گواست مدینه به هر طرف که نهم روی خویش روی دل به مسجد الّنبی و مسجد قباست مدینه هنوز چشم تو محو است بر نماز محمّد هنوز بانگ بلالت به گوش ماست مدینه هنوز از جگر نخل سبزهای تو بر پا صدای ناله ی العفو مرتضاست مدینه هنوز از نفس جبرئیل، گوش دلت را نوای روح برانگیز هل اتاست مدینه نیازمند به ناز طبیب نیست وجودم که در نسیم مسیحایی ات شفاست مدینه کجا به خاک بقیعت نشسته یوسف زهرا؟ که گرم زمزمه و ناله ی دعاست مدینه به اشک دیده ی مهدی به خون سینه ی زهرا مزار فاطمه و محسنش کجاست مدینه؟ صدای ناله ای از کوچه می رسد به گمانم صدای ناله ی جانسوز مجتباست مدینه چرا خراب نگشتی در آن غروب غم افزا؟ که فاطمه زخدا مرگ خویش خواست مدینه به آفتاب تو نقش است جای ضربت سیلی که روز تو چو شب تیره غم افزاست مدینه سئوال میکنم از تو بگو به حق پیمبر به روی فاطمه سیلی زدن رواست مدینه؟ سرشک دیده ی مولا گذشت از سر هستی اگر چه گریه ی او در تو بی صداست مدینه @raziolhossein
بقیع از دست زمونه شــاکیه غربتش از یه چیزایی حاکیه مگه یادش میره اون روزایی رو که دیده چادر مادر ، خاکیه نمیخواد صحن و سرا داشته باشه نمیخواد سنگ بنا داشته باشه وقتی که فاطمه زائر نداره نمیخواد برو بیا داشته باشه بقیعم مثل حسن دلش پُره هنوز از اهل مدینه دلخوره آقامون مهدی همینجا میشینه غصّه هاشو یکی یکی میشمُره مگه یادش میره کِی در و زدن مگه یادش میره مادر و زدن مگه یادش میره که چند نفری تو کوچه ناموس حیدر و زدن مگه یادش میره که امّ بنین اینجا می نشست غروبا رو زمین مگه یادش میره با چه حالتی روضه می خوند برا قطع الیمین @raziolhossein
گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام من زائر قبور خراب مدینه ام آنجا که گریه ها همه خاموش و بی صداست هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست آنجا که بغض سینه گلو گیر می شود حتی جوان ز غربت آن پیر می شود خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است از گریه های فاطمه آیینه کاری است اهل مدینه باب عداوت گشوده اند بر اهل بیت ظلم فراوان نموده اند هرکس دم از علی زده تخریب می شود صدیقۀ مطهره تکذیب می شود دنبال بی کس اند که تنها ترش کنند صیاد بلبل اند که خونین پرش کنند ازنسل هیزمند و به آتش علاقه مند تفریحشان تمسخر هر نالۀ بلند در خواب هم نشان حیا را ندیده اند نیروی خویش را به رخ زن کشیده اند بغض علی زبانه کشد از وجودشان رنگ ریا گرفته همه تار و پودشان روزی که راه حضرت صدیقه بسته شد با ضربه ای حریم ولایت شکسته شد ظلمی اگر که هست از آن لحظه حاکی است تصویر چادریست که در کوچه خاکی است امواج یک صدا دلم آزار می دهد گویا صدای صورت و دیوار می دهد گویا به گوش می رسد از قصۀ فدک آوای نیمه جان و ضعیف «علی کمک» تصویر هر چه درد از آن صحنه شد بدیع یک گوشه ای ز غربت آن لحظه شد بقیع اوراق خاطرات غیورانه نیلی است هر چه که هست صحنۀ یک ضرب سیلی است بی درد مردمان زمان جان مرتضی ما را رها کنید بمیریم زین عزا روزی رسد ز سینه غم آزاد می کنیم همراه منتقم حرم آباد می کنیم گلدسته می زنیم چونان صحن کربلا گنبد بنا کنیم چونان مشهد الرضا ما داغ دار سیلی ناحق مادریم چشم انتظار منتقم آل حیدریم @raziolhossein
  ای ماه متاب آفتابست اینجا آیینه ی جان بوتراب است اینجا آهسته گذر کن از شبستان بقیع آرام دل علی به خواب است اینجا @raziolhossein
غبار صحن تو بر درد جان دواست بقیع! خرابه‌های تو، باغِ‌ بهشتِ ماست، بقیع! تو هم چو فاطمه در شهر خویش تنهایی غریبی و، همه كس با تو آشناست، بقیع! اگر چه روی به كعبه نماز می‌خوانیم تو قبله دلِ مایی، خدا گواست، بقیع! به آن چهار امامی كه در بغل داری برای ما حَرَمت مثل كربلاست بقیع! به یاد چهار پسر، در كنار چار مزار هنوز ناله اُمُّ البنین به پاست، بقیع! علی نگفت، به جان علی قسم، تو بگو كه قبرِ گمشدۀ فاطمه كجاست بقیع؟ هنوز نالۀ زهراست از مدینه بلند هنوز لرزه بر اندامِ مجتبی‌ست بقیع! قوی‌ترین سندِ غربت علی در تو عِذار نیلیِ ناموسِ كبریاست، بقیع! @raziolhossein
اشکم به رخ، خونم به دل، آهم به سینه است ای زائرین، ای زائرین این جا مدینه است شهری که خاکش آبرو بخشد به جنّت شهر محمّد شهر قرآن، شهر عترت در هر وجب صدها چراغ راه دارد نقش از قدم های رسول الله دارد ای جا محمّد عالمی را رهبری کرد هم یار امّت بود و هم پیغمبری کرد ای جا ستمکاران کافر عهد بستند پیشانی و دندان پیغمبر شکستند این جا شرار آه جبریل امین ریخت خون از سر و روی محمّد بر زمین ریخت این جا علی پروانه سان گرد پیمبر گردید تا آمد نور زخمش به پیکر این جا دل پیغمبر اسلام خون شد این جا جگر از پهلوی حمزه برون شد این جا محمّد داغها بر سینه اش ماند زنگ غم و اندوه بر آئینه اش ماند این جا قدم بر عرش اعلامی گذارید چون پا به جای پای زهرا می گذارید این جا مراد از قبّة الخضراء بگیرید این جا سراغ از تربت زهرا بگیرید این جاست کعبه نه، زکعبه بهتر این جاست هم فاطمه هم تربت پیغمبر این جاست آوای وحی آید زدیوار رفیعش هم باب جبرائیل و هم باب البقیعش در بین آن محراب و منبر جا بگیرید بوسه زقبر مخفی زهرا بگیرید گلزار وحی و روضۀ طاهاست این جا آتش گرفته خانۀ زهراست این جا پشت در این خانه نزدیک همین قبر زهرا کتک خورد و علی بگریست چون ابر خورشید در این کوچه ها گردید نیلی بلبل سراپا سوخته گل خورد سیلی این جا امیرالمؤمنین را دست بستند تا با لگد پهلوی زهرا را شکستند این جا کشیده بر فلک آتش زبانه این جا گلی پرپر شده با تازیانه این جا به زیر پای مردم کوثر افتاد تنهای تنها فاطمه پشت در اوفتاد پیوسته چشم شیعه اینجا خون فشان است زیرا زیارتگاه قبری بی نشان است قبری که هر قلبی بیاد او کباب است قبری که تنها زائر او آفتاب است قبری غریب و بی رواق و بی نشانه بر خاک آن صورت نهد طفلی شبانه قبری که مخفی در دل تنگ زمین است خاکش گل از اشک امیرالمؤمنین است قبری که ما گشتیم و پیدایش نکردیم از دور هم حتی تماشایش نکردیم این قبر، قبر دختر پیغمبر ماست با آن که پیدا نیست چون جان در بر ماست این قبر احمد، این بقیع و قبرهایش گلهای پرپر گشته اما با صفایش آن فاطمه بنت اسد آن ام عباس این قبر ابراهیم، احمد را گل یاس این مجتبی این قبر بی شمع و چراغش این سید سجاد با آن درد و داغش این باقر و این صادق آل محمّد این قبر عباس آن عموی پیر احمد این قبرها را یک به یک دیدیم اما یابن الحسن، یابن الحسن، کو قبر زهرا این جا محمّد رازها در پرده دارد این جا امیرالمؤمنین گُم کرده دارد این جا شرار، از سینۀ عالم برآید جا دارد ار جان از تن میثم برآید @raziolhossein
مرغ دل پر می‌کشد گاهی مسافر می‌شود در حریمی که کبوتر نیز شاعر می‌شود از وفور نورها حیرت مکن غیر از بقیع چار آیینه کجا با هم مجاور می‌شود روزگاری خواهد آمد همچو یاقوت کبود بین مردم تربت این بقعه نادر می‌شود غربت این روزهایش را نبین، مثل نجف در جوارش حوزه‌ی علمیه دائر می‌شود گوش شیطان کر به زودی در مزار فاطمه مدح مولایم علی ذکر منابر می‌شود تازه از باب قبولی زیارت زائرش تا که سیلی می‌خورد آسوده خاطر می‌شود یک سلام از دور، سهم ما کبوتر زاده ها چشم دشمن کور، دل اینگونه زائر می‌شود @raziolhossein
با بی‌کسی و غربت و غم می‌سازيم با شيون و آه دم‌به‌دم می‌سازيم سوگند به آن چهار آقای غریب يک روز در این خاک، حرم می‌سازيم @raziolhossein