#حضرت_معصومه_شهادت
آمد نشد اما برادر را ببيند
آن هستي موسي ابن جعفر را ببيند
او از مدينه با هزار اميد آمد
تا پاره ي جسم پيمبر را ببيند
ميخواست در آغوش گيرد جان خود را
ميخواست آن ياس معطر را ببيند
قطعأ فراق از داغ ديدن سخت تر نيست
بايد برادر داغ خواهر را ببيند
شكر خدا ميگفت معصومه از اينكه
اينجا نبايد روي ني سر را ببيند
شكر خدا ميگفت در مقتل بنا نيست
بي سر ميان دشت پيكر را ببيند
شكر خدا ميگفت حرف از خيزران نيست
هرگز نبايد ظلم كافر را ببيند
شكر خدا ميگفت اما گريه ميكرد
آمد نشد اما برادر را ببيند...
#محسن_صرامی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
نصيب خواهر تو درد هجران شد چه هجراني
از آن پس خواهرت مادام گريان شد چه گرياني
تمام دلخوشي ما تو بودي بعد از آني كه
پدر يك گوشه از بغداد زندان شد چه زنداني
تو رفتي بي تو شد شهر مدينه ساكت و دلگير
بدون يوسفم اين شهر كنعان شد چه كنعاني
به اميد وصال تو فقط ترك وطن كردم
برايم سختي اين راه آسان شد چه آساني
نبودي حمله شد بر ما دلم خون شد تنم لرزيد
نميدانم ولي انگار طوفان شد چه طوفاني
همينكه شيعيان قم مرا بردند با عزت
كمي درد من دلخسته درمان شد چه درماني
گريز روضه را بايد بگويم واي من،در شام
بميرم عمه ي سادات مهمان شد چه مهماني
شلوغي،كوچه و بازار،نامحرم،يهودي ها
هزاران روضه در اين بيت پنهان شد چه پنهاني...
#محسن_صرامی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
#حضرت_معصومه_شهادت
عجب بـارگاه عظیـمی چه نـــوری
مَلَک چشم بر راهِ فیضِ حضـــوری
چه عِطرِ بهشتی چه وادیِّ طوری
زصدیقــهی طاهـــره چه ظهــوری
قدومش مُنـــوّر ، حریمش مُطهّــر
سلامٌ عَلیٰ بِنتِ موسیَ بن جعفـــر
همه ســائل آستــــانش وَ من هم
همه در حرم میهمـانش وَ من هم
همه عاشــق خانـدانش وَ من هم
همه اَمنْ در سایبانش وَ من هم...
...ندیدم از این سایبان جای بهتر
سلامُ علیٰ بنتِ موسیَ بنِ جعفـر
به دنیـا کریمــه به عقبـــا شفیعة
کلامش بَلیغــة ، مقـــامش رفیعة
بنــازم به این جودو طبـعِ مَنیعة
شفــاعت کند دوستـان را جمیعة
قیـامت به پا می کند روز محشر
سلام علی بنت موسی بن جعفـر
در اینجــا نمــــوده چه با آبــرو ها
به یـافـاطمــــــــه اِشفَعـــیٖ آرزوها
چه زیباست در محضرش گفتگوها
به نَصِّ کلامِ «فـِداهـا اَبـُوهــــا»...
در این رُتبه هم قُرب دارد به مادر
سلامٌ عَلیٰ بنتِ موسیَ بنَ جَعفــر
مرا اُلفتــی هست با خاکِ کــویش
عجب نعمتی!من کجا ، گفتگویش
قســم بر تَهَجُّد ، به آب وضــویش
دورکعت نمـازِ سحــر پیشِ رویش
زِ لَـذّاتِ دنیــا و عُقبــاست بهتــــر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بنِ جعفــر
به قـم آمد و شهــر شد میـزبانش
چه حقی اَدا کرد از میهمــــــانش
همــه می گـرفتنــد ازهـم نشانش
بمیـــــرم بـــرای دل عمــه جانش
گـرفتـــــار شـد بین اَنظار و مَعبَر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسی بن جعفـر
بمیــرم که اورا سلامش نکردند
به شام آمد و احترامش نکردند
تـوجّـه به اشگِ مُدامَش نکردند
ترحـــم در آن ازدحامش نکردند
جسارت کجا چادر دخت حیدر
سلامٌ علیٰ بنت موسی بن جعفر
.کسی دیده اورا گـرفتـــار ؟ هرگز
ز سنگ جفـــــــا دیده آزار ؟ هرگز
کشیـــدنــد اورا به بـــازار ؟ هرگز
به بزم مِی و جمعِ اغیـــار ؟ هرگز
ندیده روی نیـــــــــزه رأس برادر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
غم دوری و هجر محبوب دیده
ستـــــــم از جفای زمانه کشیده
چرا رنگ از روی بی بی پریده؟
مگر حرف زشتِ کنیزی شنیده؟
مگر دختری برده در دامنش سر؟
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
غمی هجر یارش به سینه نهفته
اگرچه زغم گوهر از اشگ سفته
سخن باکسی غیــر محرم نگفته
و حتی شبـی در خـــرابه نخفته
و نشنید او نــاســــزای مکــــــرر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
نه خون سرش بود بر رو نقابش
نه یک چادر پاره بـوده حجابش
نه دادند با چشــم مردم عذابش
نه بردند در بیـــن بـــزم شرابش
ندیده جســـــارت به رأس برادر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
نبــوده به طشت طلایش نظاره
نکــرده گــریبــان خود پاره پاره
نگفتـه نزن خیــــزران را دوباره
ندیده رباب و ســر شیــر خواره
سر طفل در طشت! بیچاره مادر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
#محمدعلی_قاسمی_خادم
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
تا که یاد غم هجر پدرش می افتاد
سختی راه سفر از نظرش می افتاد
تب که می کرد ز تاب و تب زهرا می سوخت
گریه می کرد و چنین پلک ترش می افتاد
تا که ضجه به نماز شب زینب می زد
از نماز شب و اشک سحرش می افتاد
بقچهء معجر او شکر خدا دست نخورد
گرچه در کوچه و برزن گذرش می افتاد
کوفه و صحنهء بازار مجسم می شد
هر زمان شاخه گلی دور و برش می افتاد
یاد سرنیزه و آن محمل خونی می کرد
حرف دوری برادر، ز سرش می افتاد
روضه اش بود زبان حال حسین آن وقتی
که به زانو به دو پای پسرش می افتاد
عمه آمد که کمک حال برادر باشد
ولی افسوس شرر بر جگرش می افتاد
حال ارباب که این بود، به زینب چه گذشت
تا که می گفت علی را نبرش می افتاد
یکطرف از بدنش را ز زمین بر می داشت
نه نمی شد! دو سه جای دگرش می افتاد
#رضا_دین_پرور
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
گرچه جز سوختن امروز تورا كاري نيست
گريه كن - عادت ما فاطمه آزاري نيست
گرچه در كوچه و بازار تو را مي خوانند
صحبت از رفتن تو بر سر بازاري نيست
تا نيفتد عرق شرم ز پيشاني شهر
در غزل مرثيه حرف از در و ديواري نيست
تو دوا و تو شفا و تو طبيب همه اي
پس تو را هيچ نيازي به پرستاري نيست
زَهر هجران برادر جگرت را سوزاند
حِسّ بي تابي تو بسته به بيماري نيست
نگذشته نفسي بر تو در اين هفده روز
كه در آن خون دل از چشم ترت جاري نيست
دختر فاطمه اي ، فاطمه هستي امّا
قلب تو سوخته از سُرخي مسماري نيست
مرهمي غير همين ناله ي"اي واي رضا"
تا به زخم جگر سوخته بگذاري نيست
كمرت خم شده هرچند كه از شدّتِ داغ
مثل زينب به دلت داغ علمداري نيست
مثل زينب به خدا هيچ كسي داغ نديد
مثل زينب به خدا هيچ گرفتاري نيست
ميخورَد كعب نِي از دشمن و ميگويندش
كه دراين دشت تورا حقِّ عزاداري نيست
از سُم اسب بپرسيد در اين پهنه ي دشت
"گل اگر هست چرا صفحه ي گلزاري نيست؟"
ساربان مي رود و مي زند آواي رحيل
"چونكه اين قافله را قافله سالاري نيست"
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
دلم از هجر برادر چکنم ریخت به هم
همه ی هستی ام آخر چکنم ریخت به هم
اهل قم شان مرا خوب نگه داشته اند
دل ولی از غم دلبر چکنم ریخت به هم
فاطمه هستم و سیلی به رخ من نزدند
جگرم از غم حیدر چکنم ریخت به هم
وای زینب وسط شعله ز دل آه کشید
پشت در،صورت مادر چکنم ریخت به هم
میخ،در سینه فرو رفت ولی پهلوی او
از شکاف در و خنجر چکنم ریخت به هم
اهل قم بر سر بازار نبردند مرا
قلبم از غارت معجر چکنم ریخت به هم
دل شب گوشه ی ویرانه چه غوغایی شد
حرم از گریه دختر چکنم ریخت به هم
#محمود_اسدی_شایق
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
تو مجموعهی لطف و جود و عطایی
تو یک چشمه از جوشش هَل اَتایی
تو دریاچه نه ؛ بَحر بی انتهایی
چهگویمکههستی؟چهگویمچههایی؟
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
تو زهرا خصالی تو زهرا جمالی
تو زهرا مَآبی تو زهرا جلالی
تو زهرا سِرشتی تو زهرا مثالی
تو در دورهی خویش خیرالنّسایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
تویی راحت جان موسی بن جعفر
تویی روح و ریحان موسی بن جعفر
تویی یاس بُستان موسی بن جعفر
تو بنت الامامی تو بنت الهُدایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
تو عَذراترین مریم اهل بیتی
تو در هر دمی همدم اهل بیتی
در اسرار حق، مَحرم اهل بیتی
تو تندیس آن چارده مُقتدایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
هُمای بهشتی و عرش آشیانی
که در عُشّ دین صاحب آستانی
تو باب الرّضایی تو بابُ الجَنانی
بهشت خداوند در خاک مایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
تو مانند کلثوم، زینب ترینی
خدیجه وقار اَستی و بیقرینی
وفادار مانند اُمّ البنینی
تو منظومه ی جمع معصومه هایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
چه گویم؟که بابا ثنای تو گفته
((فداها ابوها))برای تو گفته
به مدحت ولیّ خُدای تو گفته
که در حشر تو شافع شیعه هایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
در اطراف صحنت غُباریم بانو
به درگاه تان خاکساریم بانو
به لطفت در این شهر داریم بانو
عجب کاظمینی؛عجب کربلایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
تو نَفس نفیس اَنیس النّفوسی
تو همشیرهی شخصِ شَمس الشّموسی
درِ خانه ات از پی خاکبوسی
رسیدند صدها چو شیخ بهایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
از این در چو بُردیم فیض دوچندان
طمعکار گشتیم ما مستمندان
به اقرار ما فرقهی دردمندان
تو با درد هر بینوا، آشنایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
اگرچه در این خاک کم غم ندیدم
در این شوره زار آب زمزم ندیدم
به من درد دادند و مرهم ندیدم
ولی از قُمم نیست مِیل جُدایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
به این خسته حال مجاور نظر کن
تو ای روح شعرم به شاعر نظر کن
به من هم به عنوان زائر نظر کن
تو رُخصت دهی میشوم نینوایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
ای خواهرِ درد آشنا، معصومه جانم
غمخوارِ من! ای با وفا، معصومه جانم
دلتنگم و دارم برایت می نویسم
یک نامه با حالِ بکا، معصومه جانم
مشتاقِ دیدارم! به دیدارم بیا ای-
-عشقِ علي-موسی الرضا معصومه جانم
این سرزمین شوقِ معارف دارد و تو
با علم هستی آشنا، معصومه جانم
محجوبهٔ مستوره...ای جانِ برادر
مظلومۂ زینب نما، معصومه جانم
اینجا غریبم! نیستی و مونس ِ من
شد روضه های کربلا، معصومه جانم
داغِ غروب و غارت و بغض و اسارت
هرگز نرفت از یادِ ما، معصومه جانم
بستند هر دو دستِ عمه جانمان را
بیتابم از این ماجرا، معصومه جانم
از غصهٔ شام ِ بلا در سینه ام شد
هر روز و شب آتش به پا، معصومه جانم
شد قاتلم آن ازدحام و سنگ ها و...
آن ضربه های بیهوا، معصومه جانم
بزم ِ حرامی کشت عمه جانمان را
ای وای از تشت طلا، معصومه جانم
*
این روضه را با یاد تو خواندم عزیزم
جاریست اشکم بر عبا، معصومه جانم!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
قلب کویر با تو بهشت خدا شده ست
قم قبله ی ارادت دل های ما شده ست
این خاک با حضور تو دارالشفا شده ست
اینجا حریم روشن آیینه ها شده ست
با تو بهار در دل این خاک پا گرفت
مهرت نسیم بود و جهان مرا گرفت
دردیم و جز به مهر تو درمان نمی شویم
ابریم و بی نگاه تو باران نمی شویم
دل مرده ایم و بی مددت جان نمی شویم
ما نوکر تواییم و پشیمان نمی شویم
احسانت آیه ی کرم اهل بیت شد
قم با حضور تو حرم اهل بیت شد
ای آفتاب سر زده از گنبد شما
بی انتهاست مرحمت بی حد شما
قم شهر ماست،مشهد ما مشهد شما
پیداست قبر گم شده در مرقد شما
اشکیم و می چکیم به پای شما فقط
عمریست نوکریم برای شما فقط
گشته غبار چادر تو آبروی قم
عطر بهشت می وزد از عطر و بوی قم
در رفت و آمدند ملائک به سوی قم
باشد حرام آتش دوزخ به روی قم
ما را به حشر جزو محبان حساب کن
ما را بیا و زائر کویت خطاب کن
ما خشک سال و حضرت بارانمان تویی
ما رعیتیم و خواهر سلطانمان تویی
ماه همیشه کامل ایرانمان تویی
آسایش بهار و زمستانمان تویی
تاریک بوده ایم و تو خورشیدمان شدی
یک عمر صبح روشن امیدمان شدی
قبل از تو این کویر فقط شوره زار بود
این خاک چار فصل تنش بی بهار بود
قم سال های سال پیِ یک نگار بود
در آرزوی وصل شما بی قرار بود
قم با شما سرآمد این روزگار شد
بعد از تو با بهشت خدا هم جوار شد
مهمان عطر فاطمه ام با زیارتت
دل بسته ام به وعده ی صدق شفاعتت
چرخیده چرخ زندگی ام با سخاوتت
از غم خیال نیست به لطف و عنایتت
با صد امید و شوق بر این خانه رو زدم
من پیک آشنای حرم، اهل مشهدم
تو آمدی و کعبه ی محبوب ما شدی
اهل حجاز و هم وطن خوب ما شدی
مرهم ترین دوای دل آشوب ما شدی
نوری برای این دلِ محجوب ما شدی
از لحظه ی ورود تو قم آسمانی است
نامت همیشه آینه ی مهربانی است
#حسن_کردی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
قم با تو مدینهٔ ولایت شده است
تو، فاطمهٔ چهارده معصومی
........
یافاطمه اشفعی لنا فیالدنیا
یافاطمه اشفعی لنا فیالعقبا
یافاطمه اشفعی لنا فیالجنه
(یعنی داری هوای ما را همهجا...)
......
خوشبخت کسی که با تو الفت دارد
پیمان محبت و کرامت دارد
روحی عاشق، شوق زیارت، دل خوش
یعنی، دعوتنامه«لیاقت» دارد
......
ای دختر «عصمت» و «ولیالحسنات»
بانوی کریمه، گنج لطف و برکات
یا ایتهاالفاطمةالمعصومه
تقدیم به محضرت هزاران صلوات...
#سید_مهدی_حسینی_رکن_آبادی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
#حضرت_معصومه_شهادت
از خدا می گفت از نسل پیمبر هم که بود
تازه از ذریه ی زهرا و حیدر هم که بود
عمه ی بخشش به سائل،خواهر رأفت به خَلق
در حوائج دختر موسی بن جعفر هم که بود
با یکی خیلی شباهت داشت بین اهل بیت
جان بابا بود،والا بود،خواهر هم که بود
کربلا را داشت می آورد با خود سوی قم
مثل زینب خسته و مغموم و مضطر هم که بود
اتفاقا تیر و شمشیر و سنان را دیده بود
اتفاقا ساعتی در بین لشکر هم که بود
اتفاقا لحظه ای مثل رقیه عمه اش؛
در بیابان بود،بی کس بود،دختر هم که بود
لحظه ای مثل رقیه،روز و شب زینب صفت
کوه ماتم بود دنبال برادر هم که بود
...
مثل زینب شاهد تشییع پیغمبر نبود
شاهد غم های بی زهرایی حیدر نبود
مثل زینب بود دختر بود اما باز هم
شاهد غم های مادر در مصاف در نبود
گرچه خواهر بود با آقا علی موسی الرضا ع
با حساب کوچه و گودال او خواهر نبود
مثل زینب بود اما در کنار خیمه ها
بیقرار ارباً اربا کردن اکبر نبود
حرمله وقتی که زانو زد در آن سو، اینطرف
چند لحظه بعد زینب دید علی اصغر نبود
مثل زینب بود بر لب بود جان او ولی
هیچ جا درشهر قم دلواپس معجر نبود
فرق دارد ساربان شهر قم با کربلا
لااقل در ذهن خود دنبال انگشتر نبود
#مهدی_رحیمی_زمستان
.
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
ما را خدای حضرت معصومه
خوانده گدای حضرت معصومه
شاعر شدیم تا بنویسیم از
مدحوثنای حضرت معصومه
انگار روی عرش خدا هستیم
زیر لوای حضرت معصومه
قم شورهزار بود و گلستان شد
از خاک پای حضرت معصومه
عمری به او کریمه لقب دادهست
جود و سخای حضرت معصومه
هر مشکلی که داشتهام حل شد
با یک دعای حضرت معصومه
وا میکند هزارگره، دستِ
مشکلگشای حضرت معصومه
در زندگی غریب نشد هرکس
شد آشنای حضرت معصومه
معصومهی امامرضا بانوست
مولا، رضای حضرت معصومه
مثل حریم شاه خراسان است
صحنوسرای حضرت معصومه
" مَن زارَها بِقُم فَلَهُالجَنَّه "
این شد بهای حضرت معصومه
یکبار آمده حرم و یکعمر
شد مبتلای حضرت معصومه
در این حرم طلا شده مسهامان
با کیمیای حضرت معصومه
درمان دردهای دوعالم شد
دارالشفای حضرت معصومه
شکر خدا ضریح دلم بودهست
یکعمر جای حضرت معصومه
عالم گدای حاتم طایی بود
حاتم گدای حضرت معصومه
ناقابل است هدیهی من، اما
جانم فدای حضرت معصومه
#
دلهای ما حسینیهی اشک است
روز عزای حضرت معصومه
چندین گریز ذهن مرا برده
در روضههای حضرت معصومه
در روضه مثل حالوهوای ماست
حالوهوای حضرت معصومه
تا شاموکوفه رفته دلم هربار
از ماجرای حضرت معصومه
#مجتبی_خرسندی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
در آخرين دَم مَحرمي دور و برش نيست
جز سايه ي پيك اجل روي سرش نيست
ميراث دار گريه هاي مادر است و
دريا حريف رودِ چشمان ترش نيست
با اينكه مسمومه ست بانوي كريمه
طشت پر از خون در كنار بسترش نيست
هرچند كه تاليّةُ الزّهراست ، صد شُكر
بازو و پهلويش شبيه مادرش نيست
مثل رقيّه دختر شاه است امّا
چشم كسي دنبال برق زيورش نيست
شُكر خدا خطهاي سُرخ ردّ سيلي
برصورت از برگ گُل نازك ترش نيست
هر چند كه تنهاست اين بانو در اين شهر
دلواپس حفظ حريم معجرش نيست
چون اهل قم اهل ادب هستند، آني
زنجير دور دست سائل پرورش نيست
روز عزايش گرچه در قم هست محشر
روزي شبيه روز جدّ بي سرش نيست
از غصّه قلبش آب شد چون ديد زينب
عمّامه و پيراهن و انگشترش نيست
بوسيد رگهاي گلويش را كه مي ديد
يك جاي سالم در تمام پيكرش نيست
سوگند بر آيات فجر و سوره ي كهف
قرآن ناطق ، بر سر نِي منبرش نيست
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
آمدم ديدن دلدار پيمبر كه نشد
هدفم بود طواف گل حيدر كه نشد
از مدينه شده ام راهي ايران شايد
برسم محضر پرنور برادر كه نشد
سختي راه خريدار شدم با جان تا
خواهرش باشم و در منصب مادر كه نشد
نشد آري نشد اما نشنيدم دشنام
با اسارت،غم من چند برابر كه نشد
من فقط از غم هجران رضا سوخته ام
پيش من بر سر ني راس مطهر كه نشد
من نرفتم سربازار،نديدم آزار
گل من در وسط معركه پرپر كه نشد
عمه ام رفت به زحمت دم گودال بلا
رفت تا شمر لعين بگذرد از سر كه نشد
زخم بر زخم فقط در بدن بي سر ديد
خواهرش خواست زند بوسه به پيكر كه نشد...
#محسن_صرامی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
از جگر سوختگان آه شرربار ببین
خیز از طوس و بیا حال مرا زار ببین
کاش میشد که دل سیر تماشات کنم
یار گمگشته! تو برگردی و پیدات کنم
چقدَر کوه و کمر را پی تو آمده ام
به تمنای رُخت ناله ی هجران زدم
چندماه است که آوارگی اقبال من است
چادر خاکی من شاهد احوال من است
منِ معصومه کجا رنج بیابان گردی؟!
کاش یکبار به این خسته نظر میکردی
خبری باد صبا از تو نیاورد آخر
دست تقدیر مرا راهی قم کرد آخر
پیِ تکریمِ منِ پرده نشینِ بدحال
سربه زیر آمده بودند همه استقبال
سر هر کوچه که رفتیم سلامم کردند
مثل پروانه همه دور و برم میگردند
دور بودم همه جا از نظر بیگانه
خانه ام خانه ی نور است نه یک ویرانه
گریه کردیم ولی حین مناجات فقط
کوچه رفتیم ولی کوچه سادات فقط
کاش بودی که ببینی چقدر تب کردم
من در این شهر فقط گریه به زینب کردم
کاش میشد بنویسند دروغ است دروغ
رفتن عمه ما بر سر بازار شلوغ
چه کسی داشت گمان از سر ایوان بلند..
عده ای بی سر و پا سنگ به زینب بزنند!
فکر کن دور نوامیس خدا معرکه بود
فکر کن چادر ناموس خدا دست که بود؟!
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
#حضرت_معصومه_مدح
مشهد بُوَد برادر و قم هست خواهرش
اما چه خواهری که جدا از برادرش
دردانه خواهری که به دریایِ معرفت
شد غرقِ در مقام رضا پای تا سرش
در وصف آن سلاله ی عصمت همین بس است
خوانند پاره ی تن موسی بن جعفرش
دارالسلام خانه ی آن خانمی است که
محضِ سلام آمده جبریل محضرش
بانوی قم که با سخن "اِشفَعی لَنا"
خواندند آب و آینه خاتون محشرش
حوا به وصف پاکی او خواند مریمش
هاجر به شرح عصمت او خواند کوثرش
گفتم به دل زیارت زهرا کجا کنم ؟
گفتا برو به جنّت قم نزد دخترش
ای اهل قم ستاره بچینید از آسمان
تا لحظه ی ورود بریزید بر سرش
ای کاروان که محمل آیینه میبری
ای وای اگر غبار نشیند به معجرش
خون جای اشک میچکد از چشم کائنات
سخت است این مصیبت و سخت است باورش
زندانِ غم بود دلش از ماتمِ پدر
زنجیر غم به پا بود از مرگِ مادرش
داغ جدایی از پدر او را شهید کرد
شد ماجرای هجر رضا داغ دیگرش
این داغ دیده خواهر والا مقام را
بُردند دو امام به قبر مطهرش
بسیار ناله کرد و فراوان گریست او
دیگر ندید آتش و خون دیده ی ترش
گریم به خواهری که روی خاکهای گرم
می دید بی کفن تن پاک برادرش
گریم به خواهری که ملائک گریستند
وقتی ز بی کسی زده بر سینه و سرش
خواهر به روی تَلّ و برادر به زیر پا
زد دست و پا برادر و خواهر برابرش
می دید مادر آمده بوسد گلوی او
می دید خون چکد ، ز کف شمرو خنجرش
#میثم_مومنی_نژاد
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
#حضرت_معصومه_شهادت
ای بـه قـم آفتـــاب قلـب جهـان
دخـت مـــوسی سـلالـۀ قــــرآن
عمه و دخت و خواهر سه امام
مـــــادر کـــــل عــــالـم امکــــان
تــو بــه چشـــم ائمـه زهـــرایی
بعـد زهـرا بـه قدر و عزت و شان
زینـــب دوم بنــــــی الــــــزهـــرا
عمـــۀ چــــــار حجــــت یـــــزدان
هـــم وجـــودت کـــریمـۀ عتــرت
هـــــم ولایـــت حقیـقت ایمــــان
فیـض فیضیـه از کــرامت تـوست
شهـر قـم از تو گشته مهد امان
حـــــــرم یـــــــازده ولــــی خـدا
حــرم تــوست ای سپهــر مکـان
مـــدح تـــو ای ملیکـــۀ هستـی
وصـــف تــــــو ای یگـــــانـۀ دوران
نـه تـوان بـا هـزار دسـت نوشت
نــه تـــوان گفت بــــا هــزار زبـان
صحـن تـو مسجـد الرسول همه
حـــرم امـن تــوست کعبــۀ جـان
پـــدر و مـــــــادرم بـــــه قـربانت
نـه، همــه جـــان عــالمت قربان
کــــوثـر کــــوثـر رســـــول خـــدا
عصــمـت عصــمـت الله منّــــــان
قـــم جـــلال مدینـــه پیــدا کـرد
تـــا نهـــــادی قــدم بـه دیـدۀ آن
گشــت روز ورود تـــــــو در قـــم
روز عیــــد کــــرامت و احســــان
روز عیــد نـــــــزول رحمــت هـــا
روز عفــــو و عنــــایـت و غفـــران
اهـــل قـــم از بـــرای استقبــال
همـه بـا دستـه گـل شدند روان
مــرد و زن دور محملـت گشتنـد
اشــک شوق همـه ز دیـده روان
قـم دل از گلشن بهشت گرفت
محملت بس که گشت گل باران
همـه گفتنـد فــاطمه در حشــر
پــای بنهــــاده ای گنـــه کــاران
حــرمت شیعیـــان قـم ز تـو کرد
ستــم اهــــل شــــام را جبــران
کاش زینب به قم سفر می کرد
تــا نمی دیــد آن همـــه طغیــان
اهــل قــم کـی بـــرند مهمان را
گـه بـه بـــزم شـراب و گه زندان
جــای تــو بیـت مـــوسی خـزرج
جــای زینـب بـــه گـوشۀ ویـــران
دور تــو عـــالمان فقــه و اصــول
دور او ابن سعد و شمر و سنان
دور تو دسته های گل در دست
دور او سنـگ بـــود و زخــم زبان
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
خبر از معطلی ات بر سر بازار نبود
خبر از هلهله و خنده اشرار نبود
بود یک شهر همه دست ادب بر سینه
دور تا دور شما دشمن بسیار نبود
چقدر نقل به روی سرتان پاشیدند
خبری از نی و ساز و کفِ حضار نبود
دور آن محمل پوشیده کسی پرسه نزد
بانوی ما وسط کوچه گرفتار نبود
هر که آمد به برت بر تو خوش آمد می گفت
یک نفر در صدد محنت و آزار نبود
شد به هر کوی و محل مقدمتان گل باران
سنگ در دست کسی عازم دیدار نبود
با خودش هیچ کسی چکمه وشلاق نداشت
از کبودی به روی پیکرت آثار نبود
شکر حق در بر چشمان شما ای بانو
بر روی نیزه اعدا سر دلدار نبود
#اسماعیل_روستایی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
در این روزگاری که دل بیقرار است
گدای کریمه شدن افتخار است
ثواب زیارت برایم نوشتند
خودم نه، دلم سوی تو رهسپار است
دوباره حرم قسمتم نه نشد - آه
چقدر این دل بینوا بد بیار است
چنان گنبدت جلوه دارد که انگار
حریم تو در آسمانها مدار است
کسی که قدم میزند در حیاطت
روی فرش بال ملائک سوار است
نگاهت مرا از غریبی در آورد
ببین خنده روی لبم آشکار است
همین هم نشان از کرم خانه دارد
گدا زادهای با شما همجوار است
کریمه! کرم کن گدای خودت را
گدایی که در ماتمت سوگوار است
چکید اشک تو بر زمین، بعد از آن بود
که از ساوه تا قم درخت انار است
دلم خون شده از غم ماجرایت
دلت تنگ بوده برای رضایت
#محمدحسن_بیاتلو
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
عنوان این حدیث که از صادق و رضاست
بر دوستان آل علــــی مایه ی رجاست
فرموده اند آن دو امـــام بزرگــــــــوار
ای شیعه شهر قم حــرم اهلبیت مــــاست
#کلامی_زنجانی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_دودمه
عصمت تو نور زهرا را نمایان میکند
حضرت معصومه
خواهر سلطان درعالم کار سلطان میکند
حضرت معصومه
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
.
عجب شبی است شب جمعه کربلا غوغاست
شب زیارت مخصوص سیدالشهداست
🌷السلام علیک یا اباعبدالله🌷
وعلی الارواح التی حلت بفنائک
علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت وبقی اللیل
والنهار ولاجعله الله اخرالعهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین
وعلی علی ابن الحسین
وعلی اولادالحسین
وعلی اصحاب الحسین
لبیک یاحسین
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
هدیه به حضرت زهرا و مادر بزرگوارشان
ام المومنین حضرت خدیجه کبری صلوات
.
#امام_حسین_مناجات
#شب_جمعه
از بس حسین بخشش بسیار می کند
لطفش مرا همیشه بدهکار می کند
این اشک های قیمتی روضه های او
خیلی برای عاقبتم کار می کند
دستش درست انکه دلم را به دست عشق
در این جهان دین زده دیندار می کند
او دلبرانه بین من و هر چه غیر خود
با دست های عاطفه دیوار می کند
با دانه های اشک که خون نامه های ماست
ما را چه عاشقانه وفادار می کند
خاکش مسیح بود و چه زیبا دل مرا
دوری کربلاش گرفتار می کند
#حسن_کردی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#قتلگاه #روز_یازدهم
آه ، ای بی کفنِ کرببلا وایحسین
تنت اینجاست سرت رفته کجا وایحسین
خاک عالم به سرم خاک نکردند تو را
خاک آلود تنت گشته رها وایحسین
آنقدر دور تو شمشیر و سنان ریخته است
شده گودال تو چون کوه منا وایحسین
پدرت از زرهِ قیمتی عَمْر گذشت
از لباست نگذشتند چرا وایحسین
چادر سوخته ای دارم اگر بگذارند
میکشم بر تن تو جای عبا وایحسین
روز جمعه نه ، تو را روز دوشنبه کشتند
قاتل مادرمان کشت تو را وایحسین
هرکجا مادر تو بوسه زده نیزه زدند
جایی یک بوسه نداری به خدا وایحسین
قطعه قطعه شدی و بعد از آن ذبح شدی
قتلِ صبرت به خدا کُشت مرا وایحسین
تو کریمی غم انگشتریت را نخورم
بگو انگشت تو افتاده کجا وایحسین
من که یک عمر فقط با تو سفر می رفتم
حال با شمر روم شام بلا وایحسین
کعب نی میخورم اما چه کنم این نامرد؟
بین مردم نبرد اسم مرا وایحسین
روی نی حرف بزن ، آیه بخوان ، کاری کن
نشود خواهرت انگشتنما وایحسین
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
احساس میکنم که شبیه کبوترم
هرگز به غیر بامتو جایی نمیپرم
از لحظهای که پای بساط تو آمدم
مشمول لطف دائم زهرای اطهرم
حتی حبیب هم به دلم غبطه میخورَد
هرجا میان روضهی تو فیض میبرم
بالای عرش میرسم از بین روضهها
آندم که در عزای تو پایین منبرم
هرگز ملائکه به مقامم نمیرسند
وقتی که در حسینیه پای سماورم
هیات، محل تربیت خانوادههاست
سینهزدم کنار پدر، با برادرم
گریهکن مجالس روضهست مادرت
جاروکش مجالس روضهست مادرم
جاماندم از زیارت ششگوشه یاحسین
این غصه را کجا ببرم؟ خاک بر سرم
شبهای جمعه فاطمه مهمان کربلاست
آید صدای نالهی بیبی بیحرم:
از فرط غصه موی سر من سفید شد
لبتشنه و گرسنه حسینم شهید شد
#محمد_زوار
@raziolhossein
#مناجات
#امام_حسین_علیه_السلام
گدای نیمه شب آمد گدا پذیر کجاست
کسی که رحم کند بر منِ حقیر کجاست
دگر به هیچ کجا بند نیست دستانم..
نشسته ام دم این خانه،دستگیر کجاست
دوباره ریزه خور سفره ی کمیلم من
نگاه مرحمت حضرت امیر کجاست
فدای دست کریمی که هرشب جمعه..
میان عرش صدا میزند فقیر کجاست؟!
شبیه طفل که گم میشود هراسانم
فرار میکنم از آن و این، مجیر کجاست؟!
جوانیم به بطالت گذشت شرمندم
پناه گریه ی این شرمسار پیر کجاست
.
فدای نام شهیدی که حضرت سجاد..
زمان دفن تنش گفت که حصیر کجاست
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
. بسمالله الرحمن الرحیم
هذا_یوم_الجمعه
و هو یومک المتوقع فیه ظهورک
دعای سلامتی حضرت فراموش نشود
اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّك الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن
ِ
صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ
السَّاعَة وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً
وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ
اَرْضَكَ طَوْعاً ًوَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا
.
جهت سلامتی و تعجیل در فرج
۵صلوات به حضرت زهرا و حضرت خدیجه
هدیه بفرمایید
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
🌴اللهمعجللولیکالفرج🌴
#امام_زمان_مناجات
#هذا_یوم_الجمعه
#دوبیتی
ای کاش که منجی بشر برمی گشت
اینبار ستاره ی سحر برمی گشت
ای کاش که این جمعه عزیز زهرا
با سیصد و سیزده نفر برمی گشت
#اسماعیل_شبرنگ
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
جان عالم بر لب آمد ای خدا مهدی نیامد
دیده پر خون شد جدا و دل جدا مهدی نیامد
هر چه گفتم یابن طاها یابن یاسین یابن احمد
العجل یابن علی المرتضی مهدی نیامد
هر چه گفتم یا مغیث الشّیعه نشنیدم جوابی
هر چه گفتم یا معزّالاولیا مهدی نیامد
دین ما ایمان ما امّید ما هستی عالم
صاحب ما و ولی عصر ما مهدی نیامد
ذکر ما امن یجیب است و به مضطرّ حقیقی
من دعا کردم ولی روح دعا مهدی نیامد
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
قرار بود زمستان شود بهار چه شد
قرار بود به سر آید انتظار چه شد
مدینه منتظر فارس الحجاز بُوَد
قرار بود رسد از ره آن سوار چه شد
قرار بود که یک صبح جمعه بوسه زند
به مقدمش حجر و رکن و مستجار چه شد
قرار بود تنِ قاتلان زهرا را
کند ز خاک برون و کشد به دار چه شد
به دربِ سوخته چشمی هنوز دوخته است
نشسته آمدنت را به انتظار.. چه شد
اگر چنین گله از ما کنی، روا باشد:
که ادعا بگذارید، اضطرار چه شد؟
بیا تو روضه بخوان و بگو در آن «روزی
که شد به نیزه سرِ آن بزرگوار» چه شد
به چشمِ زینب کبری، غبار، پرده فکند
بیا بگو که چو بنشست آن غبار چه شد
بیا «هَوَيْتَ إِلَى الْأَرْض» را تو معنا کن
تنی که بود در آن، تیرِ بیشمار چه شد؟
کسی به خیمه نیاورد نعش عبدالله
میان معرکه در اوج گیر و دار چه شد
همه شنیده، تو دیدی ـ فدای چشم ترت ـ
که ده سوار چه کردند و شهسوار چه شد
جماعتی که بُوَد فرششان پرِ جبریل
چو پابرهنه دویدند روی خار چه شد
طنین العطش از قتلگاه میآمد
به خیمهگاه رسید آب خوشگوار.. چه شد
برای جایزه چون شد جدا سر شهدا
در آن میانه تو دانی که شیرخوار چه شد
چو کرد قافله آهنگ کوفه - واویلا -
چو خواست عصمت صغری شود سوار چه شد
به سمت راست، جسد را نهند در دل قبر
بگو تنی که نمیماند برقرار چه شد
شنیدهام دخلت زینبٌ علی ابن زیاد
به طعنه گفت که آن عزت و وقار چه شد
چو دید شه ز روی نی: ز بی کسی با شمر
کند تکلم ناموس کردگار چه شد
کنار تربت شه چون رسید خواهر زار
چو خواست آب بریزد بر آن مزار چه شد
سؤال آخر خود با اشاره می پرسم
میان قتلگه احکامِ احتضار چه شد
#رحیق
@raziolhossein