#فتح_خیبر
۲۴ رجب سالروز فتح قلعه خیبر
آری اگر نبود مراعاتِ حالِ خلق
او مینمود جای دری، قلعه را بلند
#عاصی_خراسانی
@raziolhossein
#فتح_خیبر
مِیل اگر داشت با درِ خیبر
قلعه را هم زِ جای خود میکَند
#حسن_لطفی
۲۴رجب سالروز فتح قلعه خیبر توسط #مولاامیرالمؤمنینعلیعلیهالسلام
@raziolhossein
#شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
#امام_کاظم_مدح
#امام_کاظم_شهادت
تو موسایی اگر حتی نیاندازی عصا را هم
به زندان رفتی و گردن گرفتی جُرم مارا هم
تو در بندی ولیکن اختیار دَهر را داری
به دست بستهات داده خدا ارض و سمارا هم
تو که دست جوان مست را در کوچه میگیری
توقع میرود آقا بگیری دست مارا هم
در این دنیا که تشخیص مسیر زندگی سخت است
خدا را شکر افتاده به دست آشنا راهم
دعاهایی که بالا رفته از دست شما رفته
و این یعنی که میگیری شما دست دعارا هم
شفا را غالباً از سفرهات بردند مادرها
که تحت الامر نان سفرهات کردی شفارا هم
زن بد کاره را سبوح و قدوس تو عابد کرد
مسلمان میکنی با دست بسته بیحیارا هم
قریب چارده سال است که کتبسته میخوانی
نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب را عشارا هم
جه بی رحمانه زندان بان شکسته در دل زندان
به مانند غرورت، استخوان ساق پارا هم
تو را با تازیانه میزند با اینکه میداند
شفاعت میکنی فردای محشر انبیارا هم
تو را زنده به گورت کردهاند اینجا که زندان نیست
نه، اینگونه نمیسازند حتی قبرهارا هم
چنان با ساق پای تو غل و زنجیر ممزوج است
که با سختی جدا کردند از زخمت عبارا هم
عبا گفتیم و یاد جد عریان تو افتادیم
غم عریانیاش سوزاند حتی بوریارا هم
#یامظلوم
@raziolhossein
#امام_کاظم_شهادت
#امام_زمان_مناجات
از دو چشمت نگاه میخواهیم
در نگاهت پناه میخواهیم
خانهای در محلهٔ خورشید
کوچهای رو به ماه میخواهیم
خسته، تنها، غریب، آواره
گم شدیم از تو راه میخواهیم
ما تو را از خدا نخاستهایم
ما فقط اشتباه میخواهیم
کوهی از لطف دیدهایم اما
باز هم از تو کاه میخواهیم
از نگاه تو گریه ای جاری
از گلوی تو آه می خواهیم
راهی کاظمین هستیم و
توشهٔ بین راه میخواهیم
توشهٔ کربلا شب جمعه
گریه در قتلگاه میخواهیم
#محمدعلی_بیابانی
@raziolhossein
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
#امام_کاظم_شهادت
هم دست بر پهلو و بر دیوار دارد
هم چشمی از سیلی دشمن تار دارد
محض نجات شیعیان بود از بلایا
زندان اگر رفته است و حال زار دارد
راضی نشد سندی به چندین تازیانه
با حضرت موسی بن جعفر کار دارد
از سر زدن هایش به آقا خوب پیداست
هارون ملعون هم سر آزار دارد
دیوار زندان جای خود زنجیر حتی
با دست و پای او سر پیکار دارد
اصلا مگر داریم غل بی میخ باشد
هر لحظه پیش چشم خود مسمار دارد
با نام زهرا اشک چشمش را جلا داد
در دل امید لحظه دیدار دارد
مال امام هفتم است این هفت خلعت
شایسته است اینکه کفن بسیار دارد
ای کاش در کرببلا هم یک کفن بود
در وقت دفن کشته دور از وطن بود
از آشنایان خواهر مظلومه اش بود
از ناکسان بر پیکرش شمشیر زن بود
با تیغ ها و تیر های کوفه جسمش
بی پیرهن مشغول جنگ تن به تن بود
آنقدر هم عریان نبود از آن جهت که
از خاک و خون بر جسم پاکش پیرهن بود
خورشید حتی داغ تر تابید آن روز
هر چه توجه داشت سمت آن بدن بود
میسوخت و میسوخت و میسوخت آری
خون از تمام زخمهایش بود جاری
جز دیدن و آتش گرفتن بر بلندی
از دست زینب برنمیآمد که کاری
از آن حسین خوش قد و بالا برایش
ماند آخر کاری لباسی یادگاری
چه یادگاری؟؟؟ پاره پاره پاره پاره
خون میچکید از آسمانش چون ستاره
این پیرهن را هر زمان میدید زینب
با رنگ سرخش میکشید از غم شراره
عطر تمام قوم را این پیرهن داشت
عباس اکبر عون قاسم شیرخواره
از خون هجده محرم زینب گرفته است
این پیرهن رنگ ملیحی استعاره
در بین آن نامحرمان از دست زینب
دیگر چه کاری بر می آمد جز نظاره
از بعد غارت جان زینب بر لب آمد
این یادگاری تا به دست آمد دوباره
#محمدعلی_بقایی
@raziolhossein
#حضرت_موسی_بن_جعفر
#امام_کاظم_مناجات
#امام_کاظم_شهادت
آیینه صدق و صفا، موسی بن جعفر
روح مناجات و دعا، موسی بن جعفر
در بند، در تشویش، در طوفانِ ظلمت
کشتی ما را ناخدا، موسی بن جعفر
واشد گره از کار ما بی مزد و منت
تا زیر لب گفتیم: یا موسی بن جعفر
عاقبتش در دو جهان ختم به خیر است
هرکس مسیرش شد "الی موسی بن جعفر"
از ابتدا خورده گره حاجات شیعه
با حضرت عباس؛ با موسی بن جعفر
ذکر لب ما یکصدا: "جانم رضا جان"
ذکر علی موسی الرضا: "موسی بن جعفر"
در کنج زندانها به ضرب تازیانه
افطار را میکرد وا، موسی بن جعفر
کار خودش را کرد سِندی ابن شاهک
جان داد با زهر جفا، موسی بن جعفر
#محمود_یوسفی
@raziolhossein
#حضرت_موسی_بن_جعفر
#امام_کاظم_مدح
#کاظمین
دوباره چنگ زدم دامن خراسان را
به کاظمین رساندم صدای لرزان را
برای حاجت کوچک نمیروم آنجا
دریغ اگر که بگویم به او غم نان را
منی که هیچ ندارم برای عرض ادب
چه تحفهای ببرم پیشکش کنم؟ جان را
دو پادشاه به یک سرزمین نمیگنجند
کنار هم به خدا دیدهام دو سلطان را
که دیده در وسط آسمان دو تا خورشید؟
که دیده پا قدم آفتاب، باران را؟
ببین چه بخت بلندی! به دست کوتاهم
گرفتهام منِ بیدستوپا دو دامان را
ببین کسی که خودش میهمان زندان بود
چه بی مضایقه دارد هوای مهمان را
به چشم دیده اسیریست در دل زندان
به چشم دل به اسیری گرفته زندان را
بر او که لحظه به لحظه مسافر عرش است
گماشتهست چه دیوانهای نگهبان را؟
براو چگونه اثر کرده زهر؟ در عجبم!
که خلق در نفسش دیدهاند درمان را
"کریم" ترجمهی دیگر "ابوالحسن" است
که جمع دیدهام اطراف او فقیران را
وداع با حرمش ساده نیست، حق دارم
عقب عقب بروم تا ته خیابان را
#محمدحسین_ملکیان
@raziolhossein
#حضرت_موسی_بن_جعفر
#امام_کاظم_مدح
#امام_کاظم_شهادت
دلْ مبتلای حضرت موسی بن جعفر است
دردْ آشنای حضرت موسی بن جعفر است
بر اهل آسمان و زمین سروری کند
هر کسی گدای حضرت موسی بن جعفر است
باب الحوائج است و دو چشمم همیشه بر،
دست عطای حضرت موسی بن جعفر است
شد بی نیاز از همه کس، هر که روزیاش
با بچههای حضرت موسی بن جعفر است
اصلا برات کرببلا، کاظمین، نجف
دست رضای حضرت موسی بن جعفر است
زهرا نظر نموده بر آنکس که سینهاش
ماتمسرای حضرت موسی بن جعفر است
من آرزوی روضهی رضوان نمیکنم
تا روضههای حضرت موسی بن جعفر است
حال زن یهودی بدکاره را ببین
محو دعای حضرت موسی بن جعفر است
بی حرمتی به ساحت زهرای مرضیه
اوج بلای حضرت موسی بن جعفر است
او را به روی لِنگه دری حمل میکنند
این در نه جای حضرت موسی بن جعفر است
روی فلک سیاه که زنجیر و غل هنوز
بر دست و پای حضرت موسی بن جعفر است
#محمود_مربوبی
@raziolhossein
#حضرت_موسی_بن_جعفر
#امام_کاظم_مدح
زندان، رواق روشنی شد، غرق نورت
دیوارها، نمناک از شرم حضورت
دهلیزها مَستند، هنگام عبورت
زنجیر، تسبیحی به دستان صبورت
این بندها، در بند زلف دلپذیرت
موسای دربندی و هارونها اسیرت
یوسف که ترس از تنگی زندان ندارد
مصر وجود است او، غم کنعان ندارد
نوح است و بیم از موج و از طوفان ندارد
جان جهان است او، هراس جان ندارد
عاشق دلش دریاست، حتی کنج زندان
آیینهی دنیاست، حتی کنج زندان
ای هفت دریا، غرق در دریای صبرت!
هفت آسمان یک نقطه، در پهنای صبرت
ای هفت شهر عشق، در معنای صبرت!
زانو زدند ایوبها، در پای صبرت
آقا! به این حجم از بلا عادت ندارم
باید بگویم: شاعرم، طاقت ندارم
سنگینی شلاق و آن بازو؟ خدایا!
زنجیر بر آن قامت دلجو؟ خدایا!
چنگال زندانبان و آن گیسو؟ خدایا!
خون و شکست طاق آن ابرو؟ خدایا!
هر چند در دستان او، جام بلا بود
از تشنگی، یکریز یاد کربلا بود
معصومه دلتنگ است، چشمانش به راه است
فهمیدهاند انگار یوسف بیگناه است
بر صورتش اما چرا ردی سیاه است؟
پایان این قصه، گمانم اشتباه است
یوسف میآید، روی تابوت است اما
از اشک یاران، دجله مبهوت است اما
موسای ما از طور سینا بیعصا رفت
این نوح، روی موجی از اشک و دعا رفت
دردا! که با دُردانهی زهرا، چهها رفت
تا پر کشید، اول دلش پیش رضا رفت
بی او، اگر چه عشق مشکیپوش میشد،
نور خدا بود او، مگر خاموش میشد؟
در بند بود و عالمی دربند اویند
بسیاری از سادات، از پیوند اویند
شهزادگان، فرزانگان، فرزند اویند
هر گوشه، فرزندانِ دانشمند اویند
وا میکند بر روی ما، بنبستها را
بابالحوائج شد، بگیرد دستها را
#قاسم_صرافان
@raziolhossein
#حضرت_موسی_بن_جعفر
#امام_کاظم_مدح
#امام_کاظم_شهادت
ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی ابن جعفر
ای همه آزادگان را مقتدا موسی ابن جعفر
ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی
هم قدر را هم قضا را رهنما موسی ابن جعفر
با نگاه نافذت ای موسی آل محمد
شد عصا در دست موسی اژدها موسی ابن جعفر
در دل مطمورهها داری به فرمان الهی
حکمرانی بر سماوات العلی موسی ابن جعفر
کاظمینت از برای شیعیان و دوستانت
هم مدینه، هم نجف، هم کربلا موسی ابن جعفر
شب که تاریک است و تنهایی چراغ تو است با تو
حلقه زنجیر میخواند دعا موسی ابن جعفر
این عجب نبود که کوه و دشت و صحرا و بیابان
با تو گردد همنوا و همصدا موسی ابن جعفر
تا بود جانم به تن دست از ولایت بر ندارم
کز ولادت با تو بودم آشنا موسی ابن جعفر
ناز بر فیض مسیحا میکنم جایی که باشد
خاک درگاه تو بر دردم شفا موسی ابن جعفر
عضو عضوم گر ز هم گردد جدا صد بار بهتر
کز تو یک لحظه دلم گردد جدا موسی ابن جعفر
تربت و صحن و سرای تو است در شهر دل من
هر دلی بر تو است یک صحن و سرا موسی ابن جعفر
شُهرت بابالحوائج در امامان را تو داری
انس و جان آرند در کویت رجا موسی ابن جعفر
کل خلقت را دهی حاجت اگر آرند خلقت
بر درت پیوسته روی التجا موسی ابن جعفر
تو همان چشم خدای ذوالجلالی کز نگاهی
خلق عالم را کنی حاجت روا موسی ابن جعفر
دوست دارم کز دو چشم خویش در پای ضریحت
اشک ریزم بر تو هر صبح و مسا موسی ابن جعفر
دوست دارم گردنم در حلقة زنجیر باشد
تا کنم یاد از تن پاک تو یا موسی ابن جعفر
دوست دارم چون درختی بین آب و گل بمانم
تا بدانم با تو چون شد سالها موسی ابن جعفر
کُند بر پا، دست در زنجیر، اشکت در دو دیده
در دلت خون، بر لبت ذکر خدا موسی ابن جعفر
در دل تاریک زندان زیر ضرب تازیانه
بود خالی جای فرزندت رضا موسی ابن جعفر
کس نبود از هیفده دختر به بالای سر تو
تا بگرید بر تو و گیرد عزا موسی ابن جعفر
تو همای قله نوری و زندانت قفس شد
در قفس ماند از تو مشتی پر به جا موسی ابن جعفر
با کدامین جرم بعد از سالها حبس و شکنجه
سوخت قلب پاکت از زهر جفا موسی ابن جعفر
چون نگرید بر تو میثم ای همای وحی کآخر
گوشة زندان بدادی جان و گردیدی رها موسی ابن جعفر
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
#امام_کاظم_شهادت
این تخته ی در تیزیِ مسمار ندارد
این لنگه ی در آتش و دیوار ندارد
از چار غلامی که می آیند یکی هم
با حلقه ی انگشتر تو کار ندارد
باران گل آمد به سرت موقع تشییع
بازاری بغداد که آزار ندارد
آنقدر سبک گشته تنت آخر عمری
جز سلسله و پیرهنت بار ندارد
انکار اگر شد غم و دردی که کشیدی
این ساق شکسته دگر انکار ندارد
مامور رسیده است و برای تو غذایی
جز مشت و لگد موقع افطار ندارد
ملعون دهنش باز نشد جز به جسارت
یک ذره حیا پیش تو انگار ندارد
سردی غل جامعه را تاب و تحمل
این جسم نحیف این تن تب دار ندارد
یک لحظه ملاقات نکردی پسرت را
زندانی بغداد که دیدار ندارد
تو میروی و سایه ی سلطان به سرش هست
معصومه ی تو غصه ی بازار ندارد
#رضا_قربانی
@raziolhossein